مراقبه هایی برای افرادی که خیلی مشغول هستند.👇
می توانید هر جایی این کار را انجام دهید
مشغول حمام کردن هستید؟
ناگهان به خودتان فرمان بدهید #بایست! و همان موقع متوقف شوید. اگر این توقف برای یک لحظه کوتاه هم باشد، متوجه یک امر غیر عادی و جدید می شوید. خواهید دید که یک پدیده جالب در شما رخ می دهد. در این حالت برای لحظه ای به درون خود می روید
وقتی بدن می ایستد، ذهن هم برای لحظه ای متوقف می شود.
وقتی به خودتان دستور ایست می دهید، تنفس را هم متوقف کنید
در عین حال بدن هم نباید هیچ حرکتی انجام دهد. در این توقف کوتاه اجازه دهید تا برای لحظاتی رفتن به درون را تجربه کنید، همین لحظات کوتاه تماس با درون می تواند معجزه آفرین باشد.
مثلا قصد دارید یک لیوان آب بنوشید. وقتی لیوان را در دست گرفتید برای یک لحظه متوقف شوید. بگذارید لیوان همینطور در دستتان باقی بماند
از سوی دیگر عطش و میل به مصرف آب درونتان وجود دارد. در همین حال متوقف شوید، بی حرکت و بدون نفس کشیدن به درون خود توجه کنید
عطش کمک می کند تا انرژی خود را به درون ببرید.
در این دستور به سه نکته توجه کنید: اول اینکه وقتی توقف می کنید یک میل و کشش درونی شما را به سوی انجام کاری سوق می دهد
دوم اینکه در مورد توقف کردن فکر نکنید، فقط توقف کنید
سوم اینکه صبر کنید و توقف را کامل و با توقف تنفس انجام دهید.
وقتی به شما می گویم بایستید، منظورم این است کاملا و با تمام وجود توقف کنید. هیچ چیزی حرکت نمی کند.
مثل اینکه زمان هم ایستاده است.
#اشو
#خود_آگاهی
می توانید هر جایی این کار را انجام دهید
مشغول حمام کردن هستید؟
ناگهان به خودتان فرمان بدهید #بایست! و همان موقع متوقف شوید. اگر این توقف برای یک لحظه کوتاه هم باشد، متوجه یک امر غیر عادی و جدید می شوید. خواهید دید که یک پدیده جالب در شما رخ می دهد. در این حالت برای لحظه ای به درون خود می روید
وقتی بدن می ایستد، ذهن هم برای لحظه ای متوقف می شود.
وقتی به خودتان دستور ایست می دهید، تنفس را هم متوقف کنید
در عین حال بدن هم نباید هیچ حرکتی انجام دهد. در این توقف کوتاه اجازه دهید تا برای لحظاتی رفتن به درون را تجربه کنید، همین لحظات کوتاه تماس با درون می تواند معجزه آفرین باشد.
مثلا قصد دارید یک لیوان آب بنوشید. وقتی لیوان را در دست گرفتید برای یک لحظه متوقف شوید. بگذارید لیوان همینطور در دستتان باقی بماند
از سوی دیگر عطش و میل به مصرف آب درونتان وجود دارد. در همین حال متوقف شوید، بی حرکت و بدون نفس کشیدن به درون خود توجه کنید
عطش کمک می کند تا انرژی خود را به درون ببرید.
در این دستور به سه نکته توجه کنید: اول اینکه وقتی توقف می کنید یک میل و کشش درونی شما را به سوی انجام کاری سوق می دهد
دوم اینکه در مورد توقف کردن فکر نکنید، فقط توقف کنید
سوم اینکه صبر کنید و توقف را کامل و با توقف تنفس انجام دهید.
وقتی به شما می گویم بایستید، منظورم این است کاملا و با تمام وجود توقف کنید. هیچ چیزی حرکت نمی کند.
مثل اینکه زمان هم ایستاده است.
#اشو
#خود_آگاهی
فقط کمی هوشیاری 🧖🏻♀💫🤍
ما میتوانیم به یک دگرگونی بنیادی دست بزنیم. ما میتوانیم مردمان معصوم و با محبتی خلق کنیم که در هوای آزاد نفس میکشند. مردمانی که در راه آزادی، یکدیگر را یاری میدهند و پشتوانهای برای رشد خلاقیت در یکدیگر و عزت و اعتبار بخشیدن به یکدیگرند.
انسان نوین تجلی بشریت جدید یا بشریت واحد است. این لحظهای مبارک است، بودن دراین موقعیت چالشی، موهبتی عظیم است. این موقعیت نه به نابودی جهان، که به نابودی عوامفریبان و سیاست بازان و همه کسانی که سخت به گذشته چسبیدهاند منجر میگردد.
این فرصتی طلایی است، زیرا چنانچه کل بشریت از ریشههای مشکلات خویش آگاهی یابد آنگاه رفع این معضلات عملا ساده خواهد بود.
روش من آموختن این درس بزرگ به توست که: بهشت همین جاست و در هیچ جای دیگری نیست و برای شادمان بودن احتیاج به هیچ نوع آمادگی نیست. برای عاشق شدن به هیچ انضباطی احتیاج نیست.
فقط کمی هوشیاری، گوش به زنگ بودن و درک... همین!
اوشو
ما میتوانیم به یک دگرگونی بنیادی دست بزنیم. ما میتوانیم مردمان معصوم و با محبتی خلق کنیم که در هوای آزاد نفس میکشند. مردمانی که در راه آزادی، یکدیگر را یاری میدهند و پشتوانهای برای رشد خلاقیت در یکدیگر و عزت و اعتبار بخشیدن به یکدیگرند.
انسان نوین تجلی بشریت جدید یا بشریت واحد است. این لحظهای مبارک است، بودن دراین موقعیت چالشی، موهبتی عظیم است. این موقعیت نه به نابودی جهان، که به نابودی عوامفریبان و سیاست بازان و همه کسانی که سخت به گذشته چسبیدهاند منجر میگردد.
این فرصتی طلایی است، زیرا چنانچه کل بشریت از ریشههای مشکلات خویش آگاهی یابد آنگاه رفع این معضلات عملا ساده خواهد بود.
روش من آموختن این درس بزرگ به توست که: بهشت همین جاست و در هیچ جای دیگری نیست و برای شادمان بودن احتیاج به هیچ نوع آمادگی نیست. برای عاشق شدن به هیچ انضباطی احتیاج نیست.
فقط کمی هوشیاری، گوش به زنگ بودن و درک... همین!
اوشو
بزرگترین حیلتگران و دغلبازانِ دنیای ما که اظهاره تقدس و برتری معنوی و روحانی به همنوعاشان میکنند، اصرار به باور به خدای معرفی و تثبیت شده برای عوام و پیروانشان دارند. انگار خداوند را میتوان در نوشتارها و واژه ها گنجاند و تثبیتش کرد و برای بقیه موعظه اش کرد !!!
بهشت و جهنم، با همه گناه و ثوابش محصولِ اندیشه های اینگونه انسانها است. خدای واقعی، از ازل در خانه دل مخلوقاتش خانه دارد و تجربه زنده خداوندی فقط با بازگشاییِ چشم دل ممکن است که با سفری از سر به قلب امکانپذیر میشود. آنانی که به این قانونِ ازلی پی میبرند فقط از الهامات قلبی و ندای درون خودشان پیروی میکنند.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
💖💖💖
بهشت و جهنم، با همه گناه و ثوابش محصولِ اندیشه های اینگونه انسانها است. خدای واقعی، از ازل در خانه دل مخلوقاتش خانه دارد و تجربه زنده خداوندی فقط با بازگشاییِ چشم دل ممکن است که با سفری از سر به قلب امکانپذیر میشود. آنانی که به این قانونِ ازلی پی میبرند فقط از الهامات قلبی و ندای درون خودشان پیروی میکنند.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
💖💖💖
افکار مال شما نیستند
سعی کنید احساس خود را رشد دهید. وقتی چیزی را میشنوید، کسی یا چیزی را لمس میکنید، غذا میخورید، حمام میگیرید و...وقتی زیر دوش هستید، حرارت آب را حس کن.
در مورد آن فکر نکن فقط سردی یا گرمی آب را حس کن، ذهن خیلی ساده به شما میگوید: "آب سرد است". یا "آب گرم است". اما همین سادگی و تصور ذهنی آن، حس را از شما میگیرد. وقتی حمام میگیرید، فکر نکنید، فقط حس کنید، چیزی را هم تصور نکنید.
دقت کنید همان لحظهای که سعی میکنید درباره آب و دمای آن حرف بزنید، حس آن را از دست میدهید. حرف زدن زیاد باعث میشود تا در باره هر چیزی از عمق احساس خارج شوید.
همین کار را با افکارتان انجام دهید. یعنی آنها را هم حس کنید. با خود تکرار کنید اینها افکار من هستند و سعی کنید آنها را هم حس کنید. هیچکدام از این افکار مال شما نیستند.
آنچه مال شماست، سکوت درونتان است. این سکون درونی را کسی به شما نداده است بلکه از روز اول با شما متولد شده است. اما افکار به شما داده شدهاند و شما نسبت به آنها شرطی شدهاید.
اگر افکار مال شما نیستند، پس اهمیتی هم ندارند.
سعی کنید احساس خود را رشد دهید. وقتی چیزی را میشنوید، کسی یا چیزی را لمس میکنید، غذا میخورید، حمام میگیرید و...وقتی زیر دوش هستید، حرارت آب را حس کن.
در مورد آن فکر نکن فقط سردی یا گرمی آب را حس کن، ذهن خیلی ساده به شما میگوید: "آب سرد است". یا "آب گرم است". اما همین سادگی و تصور ذهنی آن، حس را از شما میگیرد. وقتی حمام میگیرید، فکر نکنید، فقط حس کنید، چیزی را هم تصور نکنید.
دقت کنید همان لحظهای که سعی میکنید درباره آب و دمای آن حرف بزنید، حس آن را از دست میدهید. حرف زدن زیاد باعث میشود تا در باره هر چیزی از عمق احساس خارج شوید.
همین کار را با افکارتان انجام دهید. یعنی آنها را هم حس کنید. با خود تکرار کنید اینها افکار من هستند و سعی کنید آنها را هم حس کنید. هیچکدام از این افکار مال شما نیستند.
آنچه مال شماست، سکوت درونتان است. این سکون درونی را کسی به شما نداده است بلکه از روز اول با شما متولد شده است. اما افکار به شما داده شدهاند و شما نسبت به آنها شرطی شدهاید.
اگر افکار مال شما نیستند، پس اهمیتی هم ندارند.
ما باید از این درختان، پرندگان و حیوانات چیزهای زیادی یاد بگیریم 🕊 🌳💐
به جز انسان، هیچ کس خودکشی نمیکند، نه درخت و نه پرنده. هیچ کس جز انسان به روانپزشک نیاز ندارد. همه چیز به جز انسان دقیقاً همان جایی است که باید باشد - کاملاً شاد.
آیا در صدای این پرندگان غم و اندوه میشنوید؟ - فقط یک شادی رو به افزایش مییابی - به این معنی نیست که آنها در مورد ایدهای بزرگ فلسفی صحبت میکنند، یا در کلیساهای خود دعا میکنند، یا چیزی خاص میگویند - فقط یک انرژی رو به افزایش، شادی که باعث میشود احساس کنند در خانه هستند..
نه پولی دارند، نه قدرتی و نه اعتباری، نه از عقده حقارت رنج میبرند و نه عقده برتری. آنها هرگز از اسکیزوفرنی رنج نمیبرند. ما باید از این درختان، پرندگان و حیوانات چیزهای زیادی یاد بگیریم...
اوشو
به جز انسان، هیچ کس خودکشی نمیکند، نه درخت و نه پرنده. هیچ کس جز انسان به روانپزشک نیاز ندارد. همه چیز به جز انسان دقیقاً همان جایی است که باید باشد - کاملاً شاد.
آیا در صدای این پرندگان غم و اندوه میشنوید؟ - فقط یک شادی رو به افزایش مییابی - به این معنی نیست که آنها در مورد ایدهای بزرگ فلسفی صحبت میکنند، یا در کلیساهای خود دعا میکنند، یا چیزی خاص میگویند - فقط یک انرژی رو به افزایش، شادی که باعث میشود احساس کنند در خانه هستند..
نه پولی دارند، نه قدرتی و نه اعتباری، نه از عقده حقارت رنج میبرند و نه عقده برتری. آنها هرگز از اسکیزوفرنی رنج نمیبرند. ما باید از این درختان، پرندگان و حیوانات چیزهای زیادی یاد بگیریم...
اوشو
فقط سکوت کنید
تمام دعاهای شما چیزی نیست جز اینکه به خدا بگویید چکار بکند و چکار نکند. فکر میکنید مشاور خدا هستید.
اما مراقبه یعنی اینکه شما محدودیتهای خودتان را درک میکنید و حالا فقط ساکت میشوید. بدون هیچ توصیه و سفارشی به خدا....
اگر بتوانید فقط ساکت باشید، هم در بیرون و درونتان، هر آن چیزی که واقعا نیازتان باشد برایتان رخ خواهد داد.
تمام تعالیم برای آن است که ساکت شوید و ایدههای احمقانه خودتان را به خدا حواله ندهید. بلکه فقط سکوت کنید..
#سادگورو
تمام دعاهای شما چیزی نیست جز اینکه به خدا بگویید چکار بکند و چکار نکند. فکر میکنید مشاور خدا هستید.
اما مراقبه یعنی اینکه شما محدودیتهای خودتان را درک میکنید و حالا فقط ساکت میشوید. بدون هیچ توصیه و سفارشی به خدا....
اگر بتوانید فقط ساکت باشید، هم در بیرون و درونتان، هر آن چیزی که واقعا نیازتان باشد برایتان رخ خواهد داد.
تمام تعالیم برای آن است که ساکت شوید و ایدههای احمقانه خودتان را به خدا حواله ندهید. بلکه فقط سکوت کنید..
#سادگورو
تندیس درد به عنوان یک بیدار کننده
در نخستین نگاه، شاید این گونه به نظر بیاید که تندیس درد بزرگ ترین مانع بر سر راه آگاهی جدید در بشر باشد که با تصرف ذهن شما، افکارتان را در اختیار می گیرد، آن را جور دیگری نشان می دهد و موجب گسیختن روابـط شما می شود؛ چنان که گویی ابری سیاه سراسر میدان انرژی تان را می پوشاند. تندیس درد موجـب نا آگاهی شـما مـی شـود و بـه بیـان معنـوی، موفق به همانندسازی کامل با ذهن و احساستان می گردد. تندیس درد، شما را واکنشی می کند و وامی دارد تا سخنانی بگویید یا کار هایی انجام دهید که برای افزایش ناخشنودی درون شما و جهان طراحی شده اند.
با افزایش ناخشنودی، گسست و جدایی بیش تری نیز در زندگی شما به وجود می آید. جسم شاید دیگر نتواند ایـن فشـار تشویش را تحمل کند و از این رو دچار بیماری یا برخی از کژکاریها شود. شاید گرفتار سانحه ای شوید یا به دلیل اشتیاق تندیس درد برای ایجاد پیشامدی ناگوار، در یک وضعیت بحرانی یا داستان نمایشی گیر بیفتید یا به خشونت جسمی دست بزنید. یا این که ممکن است همه چیز به اندازه ای تحمل ناپذیر شود که دیگر نتوانید با خود اندوهگینتان زندگی کنید. هر چند تندیس درد، بخشی از آن خود کاذب است.
اکهارت تله
جهانی نو
در نخستین نگاه، شاید این گونه به نظر بیاید که تندیس درد بزرگ ترین مانع بر سر راه آگاهی جدید در بشر باشد که با تصرف ذهن شما، افکارتان را در اختیار می گیرد، آن را جور دیگری نشان می دهد و موجب گسیختن روابـط شما می شود؛ چنان که گویی ابری سیاه سراسر میدان انرژی تان را می پوشاند. تندیس درد موجـب نا آگاهی شـما مـی شـود و بـه بیـان معنـوی، موفق به همانندسازی کامل با ذهن و احساستان می گردد. تندیس درد، شما را واکنشی می کند و وامی دارد تا سخنانی بگویید یا کار هایی انجام دهید که برای افزایش ناخشنودی درون شما و جهان طراحی شده اند.
با افزایش ناخشنودی، گسست و جدایی بیش تری نیز در زندگی شما به وجود می آید. جسم شاید دیگر نتواند ایـن فشـار تشویش را تحمل کند و از این رو دچار بیماری یا برخی از کژکاریها شود. شاید گرفتار سانحه ای شوید یا به دلیل اشتیاق تندیس درد برای ایجاد پیشامدی ناگوار، در یک وضعیت بحرانی یا داستان نمایشی گیر بیفتید یا به خشونت جسمی دست بزنید. یا این که ممکن است همه چیز به اندازه ای تحمل ناپذیر شود که دیگر نتوانید با خود اندوهگینتان زندگی کنید. هر چند تندیس درد، بخشی از آن خود کاذب است.
اکهارت تله
جهانی نو
حرفها و گفتگوهایی که بیوقفه در ذهنتان تکرار میشوند، نیستید. قبل از اموختن و یادگیری زبان، با همه حرفها و جمله بندی های آن که از کودکی بشما آموخته میشوند، هیچکدام گویای حضوره هشیار شما نیستند.
هشیاری، قبل از حرفها و نامگذاری ها پیشاپیش آنجاست فقط با یادگیریِ نام و هویت گیری با آن و رشد در بدنِ فیزیکی و بیولوژیکی، وارده دنیای مادی(زمان و مکان) میشوید و با تجربه های شخصیِ دنیوی در قطبیت ها و تضادها و تناقضاتی که با درکوو فهم مفهومی و منطق استدلالی بهمراه دارند، آشنا میشوید و هویتِ فکریتان را (هویتِ ساختگی/ دوگانگی)جایگزینی موقتی برای هشیاری تان میشود و اندک اندک، هشیاریتان را بدستِ فراموش سپرده و شاهدی جداناپذیر در وجودتان باقی میماند که هر لحظه زندگی تان با شما همراه است. هشیاری، در پس نامِ استعاری و موقتیِ شماست.
شاهده هشیار، همان خداست و هویتِ نام گرفته تان، جایگزینی موقتی، برای آنچه که آنرا نفس مینامیم، میشود که لقبش رویاگره جاودانه است ☺️
تو در پس نفست، کی و چیستی؟
هنگامی که در رویای شفافتان حضور یابید نفسی در آنجا نیست و در نبوده نفس، آنچه ناگفتنی و نادیدنی ست را ....
🌞💖
هشیاری، قبل از حرفها و نامگذاری ها پیشاپیش آنجاست فقط با یادگیریِ نام و هویت گیری با آن و رشد در بدنِ فیزیکی و بیولوژیکی، وارده دنیای مادی(زمان و مکان) میشوید و با تجربه های شخصیِ دنیوی در قطبیت ها و تضادها و تناقضاتی که با درکوو فهم مفهومی و منطق استدلالی بهمراه دارند، آشنا میشوید و هویتِ فکریتان را (هویتِ ساختگی/ دوگانگی)جایگزینی موقتی برای هشیاری تان میشود و اندک اندک، هشیاریتان را بدستِ فراموش سپرده و شاهدی جداناپذیر در وجودتان باقی میماند که هر لحظه زندگی تان با شما همراه است. هشیاری، در پس نامِ استعاری و موقتیِ شماست.
شاهده هشیار، همان خداست و هویتِ نام گرفته تان، جایگزینی موقتی، برای آنچه که آنرا نفس مینامیم، میشود که لقبش رویاگره جاودانه است ☺️
تو در پس نفست، کی و چیستی؟
هنگامی که در رویای شفافتان حضور یابید نفسی در آنجا نیست و در نبوده نفس، آنچه ناگفتنی و نادیدنی ست را ....
🌞💖
خوانش 7-کتاب هزار و یک دلیل برای شاد بودن_بایرون کیتی
📻@AlphaPodcast
🔸 هزار و یک دلیل برای شاد بودن
🔸 اثر بایرون کیتی
هویتِ تفکیک سازه ذهنی
همدلی
🔸 اثر بایرون کیتی
هویتِ تفکیک سازه ذهنی
همدلی
بیداری، حرکتی است که درون آگاهی رخ میدهد که در آن فکر کردن و هوشیاری از یکدیگر جدا می شوند. برای بسیاری از مردم این یک رویداد نیست، بلکه فرایندی است که تجربه می کنند. حتی آن انسان های کمیابی که بیداری ناگهانی و تکان دهنده ای را که بازگشت ناپذیر به نظر می رسد تجربه می کنند، هنوز باید از مرحله ای بگذرند که در آن، حالت جدیدی از آگاهی، اندک اندک در آنها جریان می یابد، همه کارهای آنها را دگرگون می سازد و به این ترتیب با زندگی شان یکی می شود.
هنگامی که بیدار هستید، به جای آن که در افکارتان گم شوید، خود را به صورت آگاهی در ورای این افکار تشخیص می دهید. سپس فکر کردن، یعنی فعالیتی مستقل و خودخواهانه که شما را در اختیار می گیرد و زندگی تان را اداره می کند، پایان می یابد. آنگاه هوشیاری، جای فکر کردن را می گیرد و به جای آن که فکر کردن مسؤول زندگی شما شود، در خدمت هوشیاری در می آید. هوشیاری، پیوندی آگاهانه با شعور عالم است. واژه دیگر برای آن، حضور می باشد؛ آگاهی بدون فکر کردن.
اکهارت_تله
هنگامی که بیدار هستید، به جای آن که در افکارتان گم شوید، خود را به صورت آگاهی در ورای این افکار تشخیص می دهید. سپس فکر کردن، یعنی فعالیتی مستقل و خودخواهانه که شما را در اختیار می گیرد و زندگی تان را اداره می کند، پایان می یابد. آنگاه هوشیاری، جای فکر کردن را می گیرد و به جای آن که فکر کردن مسؤول زندگی شما شود، در خدمت هوشیاری در می آید. هوشیاری، پیوندی آگاهانه با شعور عالم است. واژه دیگر برای آن، حضور می باشد؛ آگاهی بدون فکر کردن.
اکهارت_تله
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
✨ بازیگوشی ✨
.
🔹 سادگورو
✨ بازیگوشی ✨
.
🔹 سادگورو
هیچکس، هیچ زمانی و هیچ چیزی..💯
دنیای کوانتوم یک واقعیت چند بُعدی است که در ورای حواس ما وجود دارد، در قلمرویی که هیچ بدنی، هیچ چیز و هیچ زمانی وجود ندارد. لذا برای ورود به این حوزه و آفرینش بر اساس این پارادایم، باید برای مدتی بدنتان را فراموش کنید. همچنین باید هشیاری خود را به صورت موقت از محیط بیرونتان دور کنید- محیط بیرونی یعنی تمام چیزهایی که در زندگی آنها را بخشی از هویت خود محسوب میکنید.
همسرتان، بچههایتان، داراییهایتان و مشکلاتتان همه بخشی از هویتتان هستند؛ از طریق این موارد است که شما با دنیای بیرون هم ذات پنداری میکنید. و در آخر، باید از زمان خطی دست بردارید. یعنی در آن لحظهای که به صورت قصدمندانه دارید یک تجربهی بالقوهی آینده را مشاهده میکنید...،
باید آنقدر حاضر باشید که ذهنتان دیگر بین خاطرات گذشته و انتظار یک آینده «مثل همیشه» در نوسان نباشد. آیا خندهدار نیست که برای تأثیرگذاری بر واقعیت محیط، شفابخشی به بدنتان و یا تغییر رویدادهایی در زمان آیندهتان، باید به طور کامل دنیای بیرونتان را رها کنید (هیچ چیز،) باید از بدنتان دست بردارید (هیچکس) ... و باید زمان را کلاً بیخیال شوید (هیچ زمانی)- در عمل باید به آگاهی محض تبدیل شوید.
این کار را انجام دهید و خواهید دید که بر محیط، بدن و زمان تسلط دارید. (من این سه را سه تای بزرگ مینامم) و از آنجا که دنیای زیر اتمیِ میدان از آگاهی ناب و محض تشکیل شده است، نمیتوانید جز به صورت آگاهی محض به آن وارد شوید. نمیتوانید به عنوان « کس » وارد میدان کوانتوم شوید؛ باید هیچکس» باشید...
کتاب شکست عادتهای کهنه
دکتر جو دیسپنزا
دنیای کوانتوم یک واقعیت چند بُعدی است که در ورای حواس ما وجود دارد، در قلمرویی که هیچ بدنی، هیچ چیز و هیچ زمانی وجود ندارد. لذا برای ورود به این حوزه و آفرینش بر اساس این پارادایم، باید برای مدتی بدنتان را فراموش کنید. همچنین باید هشیاری خود را به صورت موقت از محیط بیرونتان دور کنید- محیط بیرونی یعنی تمام چیزهایی که در زندگی آنها را بخشی از هویت خود محسوب میکنید.
همسرتان، بچههایتان، داراییهایتان و مشکلاتتان همه بخشی از هویتتان هستند؛ از طریق این موارد است که شما با دنیای بیرون هم ذات پنداری میکنید. و در آخر، باید از زمان خطی دست بردارید. یعنی در آن لحظهای که به صورت قصدمندانه دارید یک تجربهی بالقوهی آینده را مشاهده میکنید...،
باید آنقدر حاضر باشید که ذهنتان دیگر بین خاطرات گذشته و انتظار یک آینده «مثل همیشه» در نوسان نباشد. آیا خندهدار نیست که برای تأثیرگذاری بر واقعیت محیط، شفابخشی به بدنتان و یا تغییر رویدادهایی در زمان آیندهتان، باید به طور کامل دنیای بیرونتان را رها کنید (هیچ چیز،) باید از بدنتان دست بردارید (هیچکس) ... و باید زمان را کلاً بیخیال شوید (هیچ زمانی)- در عمل باید به آگاهی محض تبدیل شوید.
این کار را انجام دهید و خواهید دید که بر محیط، بدن و زمان تسلط دارید. (من این سه را سه تای بزرگ مینامم) و از آنجا که دنیای زیر اتمیِ میدان از آگاهی ناب و محض تشکیل شده است، نمیتوانید جز به صورت آگاهی محض به آن وارد شوید. نمیتوانید به عنوان « کس » وارد میدان کوانتوم شوید؛ باید هیچکس» باشید...
کتاب شکست عادتهای کهنه
دکتر جو دیسپنزا
قدرت
بزرگترین ترس ما از قدرت ماست وقتی استفاده از قدرت و توانمندی ها در ناهشیاری، ناآگاهانه بخطا برن و در تعادل، کانالیزه نشن، چه معضلات و فاجعه هایی ببار میارن، هم برای خودمون و هم برای دیگران که موجبِ سقوطِ حتمیِ ما در نفس قدرت طلب مون میشه(دیکتاتور درون) که در چرخه های کارما از دوباره باید درسهاش آموخته و امتحاناتش داده بشن. در همه چالشهای درونی و بیرونی، معلمانِ درونتان همیشه در حالِ امتحان گرفتن از شما هستند، بی آنکه متوجه باشید.
تا درکِ واضح و شفافی به قدرت ندارید از عالم هستی یا خداوند طلب قدرت نکنید بلکه از الهامات و شهوده قلبتان بسمتِ عشق هدایت بشید. عشق، کافیه قدرت با همه خرد و معرفت و فضیلت و آگاهی خودبخود بدنبالِ عشق میاد ☺️
🌞💖
بزرگترین ترس ما از قدرت ماست وقتی استفاده از قدرت و توانمندی ها در ناهشیاری، ناآگاهانه بخطا برن و در تعادل، کانالیزه نشن، چه معضلات و فاجعه هایی ببار میارن، هم برای خودمون و هم برای دیگران که موجبِ سقوطِ حتمیِ ما در نفس قدرت طلب مون میشه(دیکتاتور درون) که در چرخه های کارما از دوباره باید درسهاش آموخته و امتحاناتش داده بشن. در همه چالشهای درونی و بیرونی، معلمانِ درونتان همیشه در حالِ امتحان گرفتن از شما هستند، بی آنکه متوجه باشید.
تا درکِ واضح و شفافی به قدرت ندارید از عالم هستی یا خداوند طلب قدرت نکنید بلکه از الهامات و شهوده قلبتان بسمتِ عشق هدایت بشید. عشق، کافیه قدرت با همه خرد و معرفت و فضیلت و آگاهی خودبخود بدنبالِ عشق میاد ☺️
🌞💖
تمام سردگمی و سرگشتگی ها و آشفتگی های ذهنیِ بشری، بخاطره استفاده نادرست و نامتعادل، از قدرت و توانمندی هاش بوده.
"علم و دانش" بتنهایی، بسیار خطرناک است اگر با خرد و معرفت و الهامات و همسوییِ قلبی همراه نباشند.
🌞💖
"علم و دانش" بتنهایی، بسیار خطرناک است اگر با خرد و معرفت و الهامات و همسوییِ قلبی همراه نباشند.
🌞💖
بدون هیچگونه قضاوت چیزهایی را که به زندگی تان وارد و یا از آن خارج میشوند، بپذیرید. ذهن شما پیوسته مایل است که بازی قضاوت و داوری را از سر گیرد. برای مقابله با این ذهنیت به این نکته بیندیشید که آنچه قصد دارید متجلی سازید پیشاپیش واقعیتی است انجام یافته در ذهن الهی که به مجرد این که آن را باز شناسید و به آن ایمان آورید به زندگی تان راه می یابد. ذهن شما با چشم پوشی از قضاوت مخالف است، به همین دلیل شما باید شیوه ترک این عادت نامطلوب را بیاموزید. ممکن است در دل بگویید: «من از نعمت ثروت و شادمانی بهره مندم» و ذهنتان بگوید: «نه، این طور نیست».
بنابراین تمایلات شما در برابر ذهنتان ایستادگی می کند. به همین دلیل بین اندیشه های برخاسته از ذهن و تمایلات برانگیخته از دل تعارض و برخورد پیش می آید و روح و جسم به یک میدان کارزار درونی تبدیل می شود. این برخوردهای درونی بر این نکته دلالت دارد که شما هنوز به قلمرو تجلی خواسته هایتان گام ننهاده اید. مادام که منفی بافی را که میراث ضمیر ناخودآگاه جمعی است به طور کامل از ذهنتان بیرون نرانید، متجلی کننده خواسته هایتان نخواهید بود. به هر حال برای متجلی کردن خود حقیقی و واقعی تان، ضرورت دارد که به بُعد تازه ای از هستی قدم گذارید. اما این کار حتی با ترک سیاره خاکی نیز میسر نخواهد بود چرا که این سفری درونی ست.
معمار سرنوشت خود باشيد
بنابراین تمایلات شما در برابر ذهنتان ایستادگی می کند. به همین دلیل بین اندیشه های برخاسته از ذهن و تمایلات برانگیخته از دل تعارض و برخورد پیش می آید و روح و جسم به یک میدان کارزار درونی تبدیل می شود. این برخوردهای درونی بر این نکته دلالت دارد که شما هنوز به قلمرو تجلی خواسته هایتان گام ننهاده اید. مادام که منفی بافی را که میراث ضمیر ناخودآگاه جمعی است به طور کامل از ذهنتان بیرون نرانید، متجلی کننده خواسته هایتان نخواهید بود. به هر حال برای متجلی کردن خود حقیقی و واقعی تان، ضرورت دارد که به بُعد تازه ای از هستی قدم گذارید. اما این کار حتی با ترک سیاره خاکی نیز میسر نخواهد بود چرا که این سفری درونی ست.
معمار سرنوشت خود باشيد
جهان هستی و تو کفایت میکند.
نیازی به هیچ واسطه بین تو و جهان هستی وجود ندارد تا تفسیر کند:
“چقدر زیباست!”
تا پیامهایی از تو بگیرد و به جهانهستی برساند و پیامهای جهانهستی را به تو برساند.
در شرق گفته شده که کائنات همچون یک شبکهی تارعنکبوت است. اگر یک تکرشته از این شبکه را لمس کنی، تمامی شبکه ارتعاش را حسّ خواهد کرد. یک تیغه علف را لمس کن و بزرگترین ستاره و دورترین ستاره را لمس کردهای، زیرا کُلّیتِ هستی یک واحدِ زنده است، هیچچیز نامرتبط در آن وجود ندارد.
تنها جهل انسان است که مفهوم نفْس Ego را خلق کرده است. و انسان در نوعی از خودتبعیدی زندگی میکند؛ نوعی تبعید تحمیلی بر خویش Self-imposed Exile.
ما یک کپسول کوچک در اطراف خودمان ساختهایم؛ در این سرپوش محاصره و منزوی شدهایم. و سپس رنج میبریم، آنوقت رنجور میشویم. آنگاه نمیتوانیم معنا و اهمیتی در زندگی خود پیدا کنیم
آنگاه احساس میکنیم که ریشهکن شده و متزلزل هستیم
آنگاه احساس میکنیم که تصادفاً وارد این زندگی شدهایم، گویی که ابداًنیازی به وجود ما نبوده، گویی که چه ما باشیم و چه نباشیم، جهانهستی به کار خودش ادامه میدهد. این احساس سبب یک زخم عمیق میشود. ما اطمینان و اعتماد به خود را از دست میدهیم؛ تبدیل به موجودی بیهوده میشویم که مورد نیاز نیستیم و فقط توسط یک تصادف به این جهانهستی وارد شدهایم.
و تمام این اوضاع بیمعنی به این سبب ایجاد شده که ما مفهوم نفْس را ساختهایم
نفْس تلاشی است برای قطع ارتباط خود با تمامیت
بااینکه نمیتوانی خودت را از تمامیت جدا کنی؛ ولی میتوانی در این باور زندگی کنی که موفق شدهای. همین باور است که سبب خلق جهنم تو می شود.
باور به این نفْس را رها کن و ناگهان پیامهایی را خواهی دید که بیوقفه بین تو و تمامیتِهستی در جریان است
در هر لحظه؛ هر روز و هر ساعت.
آنگاه آواز پرندگان پیامآور هستند، شکفتن گلها پیام میآورد،
چشمک ستارگان در شب پیامآور هستند. آنگاه تمامی جهانهستی یک کتاب باز خواهد شد، یک انجیل واقعی. آنگاه نیازی نداری که به متون مذهبی کهنه و پوسیده مراجعه کنی؛ میتوانی به سادگی به اطراف خودت نگاه کنی و شروع کنی به خواندنِ جهانهستی.
و سپس موعظهها در همهجا هستند، متون مذهبی در همهجا هستند، ترانهها در همهجا یافت میشوند.
با جهانهستی تو باید ساکت باشی؛ تمام حرفزدنها باید متوقف شوند. نباید هیچ چیزی بگویی. برعکس، دعاکردن فقط شنیدن است. باید به جهانهستی گوش بدهی، نباید چیزی بگویی. اگر حرف بزنی، چه کسی خواهد شنید؟ اگر حرف بزنی و بسیار درگیر کلمات شوی، آنوقت چه کسی خواهد شنید؟ و هر لحظه پیامی وجود دارد.
با تمامیت زندگی کن، و با شدتّ زندگی کن: تا هرلحظه طلایی شود و زندگیت یک رشته از لحظات طلایی گردد.
چنین فردی هرگز نخواهد مُرد زیرا او لمس کیمیاگری Midas touch دارد: هرچه را لمس کند طلایی میشود
#اشو
کتاب هشتاد پیام مهم از جهانهستی
نیازی به هیچ واسطه بین تو و جهان هستی وجود ندارد تا تفسیر کند:
“چقدر زیباست!”
تا پیامهایی از تو بگیرد و به جهانهستی برساند و پیامهای جهانهستی را به تو برساند.
در شرق گفته شده که کائنات همچون یک شبکهی تارعنکبوت است. اگر یک تکرشته از این شبکه را لمس کنی، تمامی شبکه ارتعاش را حسّ خواهد کرد. یک تیغه علف را لمس کن و بزرگترین ستاره و دورترین ستاره را لمس کردهای، زیرا کُلّیتِ هستی یک واحدِ زنده است، هیچچیز نامرتبط در آن وجود ندارد.
تنها جهل انسان است که مفهوم نفْس Ego را خلق کرده است. و انسان در نوعی از خودتبعیدی زندگی میکند؛ نوعی تبعید تحمیلی بر خویش Self-imposed Exile.
ما یک کپسول کوچک در اطراف خودمان ساختهایم؛ در این سرپوش محاصره و منزوی شدهایم. و سپس رنج میبریم، آنوقت رنجور میشویم. آنگاه نمیتوانیم معنا و اهمیتی در زندگی خود پیدا کنیم
آنگاه احساس میکنیم که ریشهکن شده و متزلزل هستیم
آنگاه احساس میکنیم که تصادفاً وارد این زندگی شدهایم، گویی که ابداًنیازی به وجود ما نبوده، گویی که چه ما باشیم و چه نباشیم، جهانهستی به کار خودش ادامه میدهد. این احساس سبب یک زخم عمیق میشود. ما اطمینان و اعتماد به خود را از دست میدهیم؛ تبدیل به موجودی بیهوده میشویم که مورد نیاز نیستیم و فقط توسط یک تصادف به این جهانهستی وارد شدهایم.
و تمام این اوضاع بیمعنی به این سبب ایجاد شده که ما مفهوم نفْس را ساختهایم
نفْس تلاشی است برای قطع ارتباط خود با تمامیت
بااینکه نمیتوانی خودت را از تمامیت جدا کنی؛ ولی میتوانی در این باور زندگی کنی که موفق شدهای. همین باور است که سبب خلق جهنم تو می شود.
باور به این نفْس را رها کن و ناگهان پیامهایی را خواهی دید که بیوقفه بین تو و تمامیتِهستی در جریان است
در هر لحظه؛ هر روز و هر ساعت.
آنگاه آواز پرندگان پیامآور هستند، شکفتن گلها پیام میآورد،
چشمک ستارگان در شب پیامآور هستند. آنگاه تمامی جهانهستی یک کتاب باز خواهد شد، یک انجیل واقعی. آنگاه نیازی نداری که به متون مذهبی کهنه و پوسیده مراجعه کنی؛ میتوانی به سادگی به اطراف خودت نگاه کنی و شروع کنی به خواندنِ جهانهستی.
و سپس موعظهها در همهجا هستند، متون مذهبی در همهجا هستند، ترانهها در همهجا یافت میشوند.
با جهانهستی تو باید ساکت باشی؛ تمام حرفزدنها باید متوقف شوند. نباید هیچ چیزی بگویی. برعکس، دعاکردن فقط شنیدن است. باید به جهانهستی گوش بدهی، نباید چیزی بگویی. اگر حرف بزنی، چه کسی خواهد شنید؟ اگر حرف بزنی و بسیار درگیر کلمات شوی، آنوقت چه کسی خواهد شنید؟ و هر لحظه پیامی وجود دارد.
با تمامیت زندگی کن، و با شدتّ زندگی کن: تا هرلحظه طلایی شود و زندگیت یک رشته از لحظات طلایی گردد.
چنین فردی هرگز نخواهد مُرد زیرا او لمس کیمیاگری Midas touch دارد: هرچه را لمس کند طلایی میشود
#اشو
کتاب هشتاد پیام مهم از جهانهستی
مراقبه هایی برای افرادی که خیلی مشغول هستند
اگر با سرعت زیاد راه بروید، دچار مسمومیت می شوید. این مسمومیت شما را معتاد می کند. به همین دلیل است که افراد به سرعت رفتن معتاد می شوند. همین امر موقع رانندگی دیده می شود. در هنگام رانندگی تند و سریع، ذهنتان شما را وادار به تند رفتن می کند. آزاد شدن مواد شیمیایی مختلف که در حین هیجانات ناشی از سرعت رفتن بروز می کند اعتیاد آور هستند.
به همین خاطر دوست دارید تا پدال گاز را بیشتر فشار دهید.
وقتی آهسته حرکت می کنید، بر عکس این حالت اتفاق می افتد. همان کاری که بودا می کرد. همان چیزی که من سعی می کنم به شما یاد بدهم. آهسته حرکت کنید. سعی کنید تا سرعت خود را کاهش دهید. سعی کنید به نقطه ای برسید که خواست سرعت در شما وجود نداشته باشد و دیگر میلی برای عجله نداشته باشید. در این حالت به آگاهی تازه ای دست پیدا می کنید.
راهکار:
سرعت خود را در هر کاری که می کنید کم کنید. به آهستگی غذا بخورید، آهسته راه بروید، به آرامی صحبت کنید و همین روند را در تمامی کار های خود رعایت کنید. بزودی خواهید دید که تمام کار هایی که انجام می دهید زیباتر و دقیق تر می شوند. دیگر دچار مسمومیت نمی شوید و آگاهی و هوشیاری شما در تمام کارها خود را نشان می دهد
#اشو
#خود_آگاهی
اگر با سرعت زیاد راه بروید، دچار مسمومیت می شوید. این مسمومیت شما را معتاد می کند. به همین دلیل است که افراد به سرعت رفتن معتاد می شوند. همین امر موقع رانندگی دیده می شود. در هنگام رانندگی تند و سریع، ذهنتان شما را وادار به تند رفتن می کند. آزاد شدن مواد شیمیایی مختلف که در حین هیجانات ناشی از سرعت رفتن بروز می کند اعتیاد آور هستند.
به همین خاطر دوست دارید تا پدال گاز را بیشتر فشار دهید.
وقتی آهسته حرکت می کنید، بر عکس این حالت اتفاق می افتد. همان کاری که بودا می کرد. همان چیزی که من سعی می کنم به شما یاد بدهم. آهسته حرکت کنید. سعی کنید تا سرعت خود را کاهش دهید. سعی کنید به نقطه ای برسید که خواست سرعت در شما وجود نداشته باشد و دیگر میلی برای عجله نداشته باشید. در این حالت به آگاهی تازه ای دست پیدا می کنید.
راهکار:
سرعت خود را در هر کاری که می کنید کم کنید. به آهستگی غذا بخورید، آهسته راه بروید، به آرامی صحبت کنید و همین روند را در تمامی کار های خود رعایت کنید. بزودی خواهید دید که تمام کار هایی که انجام می دهید زیباتر و دقیق تر می شوند. دیگر دچار مسمومیت نمی شوید و آگاهی و هوشیاری شما در تمام کارها خود را نشان می دهد
#اشو
#خود_آگاهی
بودا روی سه چیز تاکید میکند: ↘️
مراقب کلام خود باش/ ارباب افکار خود باش / و هرگز به بدنت اجازه نده
به کسی و چیزی آسیب برساند
چون بدن از حیوان میآید و از آسیبزدن لذت میبرد، بدن خشن است. از آن آگاه باش، به آن اجازه نده وارد خشونت شود. به بدن اجازه نده به هیچکس آسیب بزند، زیرا اگر به دیگران آسیب بزنی، آن آسیب دیر یا زود به خودت باز میگردد.
تمام تئوری کارما همین است: هر کاری که با دیگران بکنی، به خودت باز میگردد. پس با دیگران طوری رفتار کن که میخواهی با تو رفتار شود. این سه جاده را با خلوص و پاکی دنبال کن و خودت را در بالای راه یگانه خواهی یافت: راه خردمندی.
آخرین توصیهی بودا این است: این سه راه را از روی محاسبهگری دنبال نکن آنها را با معصومیتی کودکوار کشف کن و جویا بشو. یک ماجراجویی از این بساز، ولی محاسبهگر نباش، مانند یک تاجر برخورد نکن! همگی ما تاجر مسلک هستیم و این یکی از دلایل اصلی است که چرا همیشه خوشی زندگی را از کف میدهیم یک تاجر هرگز نمیداند خوشی چیست؛ همیشه در فکر سود و منفعت است.
مردم نزد من میآیند و میپرسند: “اگر ما مراقبه کنیم، سود آن در چیست؟ از آن چه به دست خواهیم آورد؟” اگر به آنان بگویم، “بخاطر خودِ مراقبه آن را انجام دهید،” گیج میشوند! میگویند، “آنوقت چه فایده دارد؟” آنان درک نمیکنند که در زندگی، چند چیز باید بدون محاسبهگری انجام شوند. عشق بخاطر خود عشق؛ هنر بخاطر خودِ هنر و مراقبه برای خود مراقبه...
اوشو
مراقب کلام خود باش/ ارباب افکار خود باش / و هرگز به بدنت اجازه نده
به کسی و چیزی آسیب برساند
چون بدن از حیوان میآید و از آسیبزدن لذت میبرد، بدن خشن است. از آن آگاه باش، به آن اجازه نده وارد خشونت شود. به بدن اجازه نده به هیچکس آسیب بزند، زیرا اگر به دیگران آسیب بزنی، آن آسیب دیر یا زود به خودت باز میگردد.
تمام تئوری کارما همین است: هر کاری که با دیگران بکنی، به خودت باز میگردد. پس با دیگران طوری رفتار کن که میخواهی با تو رفتار شود. این سه جاده را با خلوص و پاکی دنبال کن و خودت را در بالای راه یگانه خواهی یافت: راه خردمندی.
آخرین توصیهی بودا این است: این سه راه را از روی محاسبهگری دنبال نکن آنها را با معصومیتی کودکوار کشف کن و جویا بشو. یک ماجراجویی از این بساز، ولی محاسبهگر نباش، مانند یک تاجر برخورد نکن! همگی ما تاجر مسلک هستیم و این یکی از دلایل اصلی است که چرا همیشه خوشی زندگی را از کف میدهیم یک تاجر هرگز نمیداند خوشی چیست؛ همیشه در فکر سود و منفعت است.
مردم نزد من میآیند و میپرسند: “اگر ما مراقبه کنیم، سود آن در چیست؟ از آن چه به دست خواهیم آورد؟” اگر به آنان بگویم، “بخاطر خودِ مراقبه آن را انجام دهید،” گیج میشوند! میگویند، “آنوقت چه فایده دارد؟” آنان درک نمیکنند که در زندگی، چند چیز باید بدون محاسبهگری انجام شوند. عشق بخاطر خود عشق؛ هنر بخاطر خودِ هنر و مراقبه برای خود مراقبه...
اوشو