عشق و نور
1.2K subscribers
449 photos
1.35K videos
22 files
594 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
خيال نكن كه برخي چيزها مادي و دنيوي هستند، و چيزهاي ديگر مقدس و معنوي اند.

براي آنكس كه مي داند چگونه با همه چيز خوش باشد، همه چيز مقدس است.
هيچ مرزي بين دنيا و خدا وجود ندارد.
همه چيز الهي است.

گل، شكل آشكار بذر است و بذر، گل نا آشكار، آنها يكي هستند.
همين گونه است اين دنيا و آن دنيا
اين ساحل و آن ساحل.....
هيچ نيازي به مرز بندي ميان ماده و روح نيست. آنها يكي هستند
پس با كوچكترين چيزها خوش باش:
چه با #دوش_گرفتن و چه با #نوشيدن_يك_فنجان_چاي
هيچ مرزي قائل مشو و هيچ تفاوتي ايجاد نكن.
براي انساني كه مي داند چگونه شادمان باشد، نوشيدن يك فنجان چاي به اندازه هرگونه عبادتي و خوابيدن‏، به اندازه هر عمل ديني مقدس و الهي است.
خوش و خندان بودن، نگاهي جديد، دور نماي جديد مي آفريند.
همه دنيا را دگرگون مي كند.
آنگاه هيزم شكستن و از چاه آب كشيدن به اندازه بزرگترين فعاليتها زيبا خواهد بود.
پس عبوس و غمگين نباش
بخند، برقص، آواز بخوان و زندگي ات را ساده و با فروتني سپري كن
بدون اينكه ميل و آرزوي پيشرفت و دست يابي به چيزي را به پروري يا بلند پروازي كني.
زندگي معمولي چنان زيباست كه هرگونه پيشرفتي زيبايي آنرا از بين مي برد.

#اشو 🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
یک داستان بودایی بسیار زیبا، سعی کنید آن را درک‌ کنید.
مردی در جنگل می دود، تلاش دارد از شیری فرار کند که در تعقیب اوست. به پرتگاهی میرسد، راهی برای رفتن وجود ندارد، پس می.ایستد، برای یک لحظه نمیداند چه کند، به پایین نگاه می کند، یک دره و پرتگاه بسیار عمیق و بی انتهاست. اگر بپرد کارش،تمام است، ولی با این وجود شاید با پریدن نجات یابد، معجزات رخ میدهند.

پس او عمیق تر به پایین نگاه می کند و میبیند که دو شیر دیگر نیز در پایین دره ایستاده و به بالا نگاه می.کنند، پس آن امکان تمام است. شیر نزدیک میشود غرش میکند؛ مرد میتواند صدای غرش او را بشنود. تنها امکان فرار او این است که از ریشه های درختی که لب پرتگاه است آویزان شود.

او نه میتواند پایین بپرد و نه میتواند آنجا لب پرتگاه بایستد پس به ریشه آن درخت آویزان میشود. ریشه ها بسیار شکننده هستند و او میترسد که هر لحظه شکسته شوند. نه تنها این، بلکه شبی بسیار سرد است و دستهایش چنان سرد شده که میترسد شاید نتواند برای مدت زیاد آویزان بماند. ریشه ها در دستانش لیز میخورند. دستهایش یخ زده اند. مرگ قطعی است، مرگ هر لحظه در آنجاست.

سپس به بالا نگاه می کند: دو موش مشغول جویدن ریشه های آن درخت هستند، یکی از موشها سفید است و دیگری سیاه. نماد روز و شب. نماد زمان، زمان از دست میرود و آن دو موش مشغول جویدن ریشه ها هستند و واقعاً کارشان را عالی انجام میدهند، آنها تقریباً بـه آخـرش رسیده اند نزدیک است که تمامش را بجوند. شب شده و موشها نیز باید استراحت کنند، بنابراین با شتاب تمامش می.کنند هر لحظه ریشه از تنه جدا خواهد شد.

مرد بار دیگر به بالا نگاه میکند و در آنجا کندوی عسلی هست که از آن عسل می چکد. همه چیز را از یاد میبرد و میکوشد قطره ای از آن عسل را به زبانش بگیرد و موفق میشود. و آن طعم واقعاً شیرین است.

حالا این تمثیل معانی زیاد دارد.
من به روشهای مختلف در مورد این داستان سخن گفته ام، این بار میخواهم به یک معنی خاص اشاره کنم.

یک شیر از گذشته به دنبال توست و دو شیر در آینده منتظر هستند، زمان به سرعت میگذرد، مرگ همچون همیشه بسیار نزدیک است، آن دو موش نماد روز و شب و زمان هستند و ریشۀ خود زندگی را قطع میکنند. ولی اگر بتوانی در لحظه حال زندگی کنی آن طعمی واقعاً شیرین است واقعا زیباست.

آن مرد در لحظه زندگی کرد و همه چیز را فراموش کرد. در آن لحظه مرگی وجود نداشت، شیری وجود نداشت، زمان نبود، هیچ چیز وجود نداشت، فقط آن طعم اسرار آمیز عسل روی زبانش....

راه زندگی کردن همین است، این تنها راه زندگی کردن است، و گرنه زندگی نخواهی کرد، هر لحظه اوضاع چنین است. این تمثیل واقعاً بسیار وجودگراست.

تو آن شخصی هستی که از آن ریشه درخت آویزانی و مرگ از هر طرف دربرت گرفته است و زمان از دست می.رود. هر لحظه به مرگ فرو میافتی و ناپدید میشوی. حالا چه باید کرد؟

نگران گذشته باشی...؟
نگران آینده باشی...؟
نگران مرگ باشی...؟
نگران زمان باشی...؟
یا از لحظه لذت ببری؟
به فردا فکر نکردن یعنی به این لحظه اجازه دادن تا قطره ای عسل شیرین روی زبانت جاری شود، با وجودی که مرگ وجود دارد، زندگی زیباست، با وجودی که گذشته زیاد خوب نبود و کسی از آینده چیزی نمی داند، امید بستن به آن مایه ناامیدی است، ولی این لحظه زیباست، بگذار قطره ای عسل روی زبانت جاری شود. همین لحظه بسیار زیباست، چه چیزی کسر است؟ در همین لحظه باش....

#اشو
❇️ نفس

نَفْس پیوسته می کوشد که بهتر شود.
پول بیشتری داشته باش.
خانه بزرگتری داشته باش.
زن یا شوهری زیباتر داشته باش.
این یا آن را داشته باش.
این نفس است. این را درك کن.

ولی نفس بازی دیگری هم می کند.
می گوید:
آرام تر باش، بیشتر عشق بورز،
مراقبه کن، مانند بودا باش،
این هم همان بازی است، اما از جهتی دیگر.

همان نفس که سعی داشت خودش را با چیزهای بیرونی تزیین کند، اینک میخواهد با چیزهای درونی خودش را بیاراید.

اگر تو مشغول بهتر سازی خودت هستی، محکومی که شکست بخوری. وقتی که این را درك کردی، که این نفس است که مشکل است و این طمع نفس است که می خواهد بهتر شود و این یا آن بشود و خودِ مفهوم "شدن" یک فرافکنی نفس است، آنگاه انقلاب صورت میگیرد.

شدن را فراموش کن،
فقط «باش»

💜اشو
فکر کردن را درک کن.
نسبت به افکار بیدار شو.
یک شاهد باش
جریان افکار در ذهن حرکت می‌کند.
آن را نظاره کن.
قضاوت نکن، چه چیز خوب است؛ چه چیز بد است.
بگذار مانند جریان ترافیک جاری باشد.
تو در کنار جاده ایستاده‌ای و تماشا می‌کنی،مردمان خوب رد می‌شوند، مردمان بد رد می‌شوند.
مردم بااخلاق، بی‌اخلاق
به تو چه ربطی دارند؟
تو فقط کنار جاده ایستاده و تماشا می‌کنی.
تو فقط یک ناظر هستی، فقط یک شاهد. و تعجب خواهی کرد،
اگر در کنار جریان افکار بایستی….
افکار، شخصی نیستند جایگزینی برای آنچه که در واقع فراسوی کلامات و بیان است، می‌باشند پیامی میدهند وقتی پیام را درک و دریافت کردی، محو می‌شوند. گاهی مثل نسیمی می‌وزند و هشیارترت می‌سازند گاهی مثل قطره های باران میچکند و شستو و برکت میدهند گاهی مثل برگهای درختان فرومیریزند تا دوباره به زمین بازگردند و دوباره عناصره حاصلخیزی برای طبیعت شوند. افکار را از آنچه که هستند(جایگزین، جانشین) مهم و معتبر ندان بگذار بیایند و بروند تو هشیار و شاهد بمان.
🌞💖
در دنیایی، بی ثبات و ناپایدار و گذرا و فانی، حس مالکیت و تملکِ انسانها به همدیگر، به اشیا و به دارایی ها و ... وابستگی های عذاب و دردآور میافریند.
روح زندگی، جان می‌دهد و جان میستاند تا روزی که در عرصه حیاتیم، هرچه را هم که داشته باشیم، روزی مرگ همه را میستاند حتی ذهن و بدنمانمان را، اینقدر چسبیدن به زندگی، به دنیا .... ترس و وحشتِ از دادنِ آنها را می‌آفریند.

هرچه بیشتر داشته باشیم، در ناخودآگاهمان، حسِ پنهانِ بردگی و قریانیتِ بیشتری، می‌آفرینیم، هرچند که از آن حسها، در ناآگاهی بسر ببریم.
با همه ترس‌های "از دست دادن" که عمری در ناخودآگاهمان حمل کرده ایم، ترس‌های دیگری تولید و افزایش می یابند، طوری که روزی خودمان را قبضه و محدود و محصور گشته، در عجز و ناتوانی، درمی یابیم، در زندانهای خیالی(سینمای سر) که با تصورات و باورهای خود ساخته ایم، گرفتار در "اسارت" میمانیم و اینکه زندانبانش، خودمان هستیم را بکل فراموش می‌کنیم!
ذهنِ آدمی، قادر و خالق است، ترسهای بی‌شماری از ترس‌ها بیافریند (ترس‌های توهمی)
همه ما انسانها در طولِ حیاتِ زندگی، شاهده جان سپردنِ عزیزانمان بوده ایم آنان هنگام جان سپردن (مرگ) جز بجا گذاشتنِ جسد، یعنی تنپوشِ خاکی و فانی شان که دیگر روحی در آن نیست، چیزی(اموال و داشته‌ها) با خودشان نتوانسته اند به ماورا ببرند...
آنچه مردنیست، نفسِ انسان است که معروف به رویاگر جاودانه است که اشتهای سیری ناپذیری دارد.
آنچه نامیراست و با مرگ نابود نمی‌شود، جوهره آگاهی ست.

🌞💖
انسانی که از مرگِ نفسش بترسد، به‌راستی در مکتبِ حیاتِ زندگی، در غیبت بسر میبرد و عمری در سرکوبگریِ ترس های نفس رویاگر و خیال پردازش، سپری میکند و بی آنکه واقعا زندگی کرده باشد در فقدانِ عشق، میمیرد☺️

🌞💖
#نیایش

هر چه را که به تمامیت جسته باشی،
به دست می آوری
فکرها ، هنگامی که متمرکز شوند،
به چیزها تبدیل می شوند
همان طور که رود دریا را پیدا می کند، 
روح های تشنه نیز پرستشگاه الهی را
می یابند
اما تشنگی ات باید شدید باشد، 
تلاشت باید خستگی ناپذیر باشد، 
انتظارت باید بی منتها باشد
وبا تمام وجود بخواهی
و همه این تشنگی ها ، کارها ، انتظارها و خواستن ها، در یک کلمه کوچک میگنجد.
وآن کلمه  #نیایش است

اما نیایش کاری نیست که انجامش بدهی، نیایش ، یک عمل نیست، 
نیایش چیزی است که در آن واقع می شوی
نیایش، یک حس است، روح است،
تسلیم خویشتن است.
بدون هیچ کلمه و تقاضایی

خودت رابه دست ناشناخته بسپار 
وهر چه را که پیش می آید #بپذیر.
خدا هر طور که می سازدت،همان طور باش
واگر می شکندت، شکستن رانیز پذیرا باش.

#اشو
moraghebe ruzane 13 ordibehesht
مراقبه روزانه 13 اردیبهشت
کاری که «ذهن» انجام می دهد این است که دائما در حال جـدا کـردن و تقسیم کردن است و اما کاری که «دل» انجام می دهد این است که به همبستگی ها و یکی شدن ها توجه میکند؛ همبستگی هایی که ذهن از دیدن آنها قاصر است. ذهن چیزی فراتر از کلمات را درک نمی کند. ذهن تنها کلمات و مواردی که به طور منطقی درست به نظر می رسند را درک می کند. ذهن هیچ کاری به هستی، زندگی و حقیقت ندارد و به خودی خود تنها از خیالات و افکار مختلف تشکیل شده است.
زندگی بدون «ذهن» امکان پذیر است ولی زندگی بدون «دل» غیر ممکن است و هر چه بیشتر انسان وارد عمق زندگی شود به مقدار بیشتری از دلش استفاده می کند.

اشو
عشق، رقص زندگی
ناخشنودی

همه ناخشنودی ها از تندیس درد ایجاد نمی شوند. برخی از آن ها ناخشنودی جدیدی هستند که هر گاه از همسویی با لحظه حال بیرون می روید و وقتی اکنون به گونه ای نادیده گرفته شده باشد، پدید می آیند. وقتی متوجه شوید لحظه حال، حالتی همیشگی بوده و به ناچار اجتناب ناپذیر است، می توانید یک «آری» درونی قطعی را وارد لحظه حال کنید. آنگاه نه تنها ناخشنودی بیشتری نمی آفرینیـد، بلکـه حـالا کـه مقاومت درونی از میان رفته است، می بینید خود هستی به شما نیرو می بخشد.
دلیل ناخشنودی تندیس درد، همیشه به نسبت علت برانگیختگی آن بیش از اندازه لازم است. به سخنی دیگر، ناخشنودی تندیس درد، یک واکنش افراطـی اسـت و به این شکل می توان آن را تشخیص داد. البته کسی که در تصـرف تندیس درد است و رنج می برد، معمولاً توان چنین تشخیصی را ندارد. شخصی با تندیس درد سنگین به آسانی می تواند دلایلی برای ناراحتی، خشم، رنجش، ناخشنودی و ترس
خود بیاورد. رویداد های نسبتاً ناچیزی که کسی دیگر شاید به آن ها اهمیت نمی دهد، با لبخند از کنارشان می گذرد یا حتی متوجه آن ها نمی شود، برای کسانی که تندیس درد سنگینی دارند، به دلیلی موجه و ناخشنودی شدید تبدیل می گردد. البتـه ايـن رویداد ها علت واقعی نیستند، بلکه فقط به صورت انگیزه عمل می کنند. آن هـا بـار دیگر به آن احساس اندوخته دیرین زندگی می بخشند. احساسی که سپس به درون سر می رود و به ساختار ذهنی «من درون» نیرو می رساند و تقویتش می کند.

اکهارت تله
جهانی نو
‌خدمتگزاری


جانسپاری سریعترین راه برای رسیدن به آن هـدف غایی متعالی است. اما شیوه ای که امروزه مردم انتخاب کرده اند این است که می خواهند با عقل به این سطح برسند و ایـن بـرای دیوتی شـدن (خـادمی مخلص) امری غیر ممکن است. یک خادم به خودی خود، هیچ برنامه ای ندارد. تنها هدف او ذوب شدن در موضوع مورد خدمتش است. تصور کنید کسی سر سپرده و خدمتگزار شیوا است. این بدان معناست که او فقط می خواهد که در شیوا ذوب شود و در او بمیرد. این تمام چیزی است که می داند. او به داشتن زندگی بهتر یا ثروتمند شدن و یا رفتن به بهشت فکر نمی کند. آیا شما چنین هستید؟ نه! بـرای شـما، شیوه زندگی سرسپردگی و خدمتگزاری، مثل یک واحد پولی است که برای راحت تر کردن زندگی به دنبال آن هستید. به دعاها در دنیا نگاه کنید، نود و نه درصد از آن ها فقط می گویند: "این را به من بده، آن را به من بده، مرا نجات بده، از مـن حمایت کن." اینطور نیست؟
این خدمتگزاری نیست، این یک معامله است. سعی در انجام معامله ای احمقانه دارید. اگر می خواهید یک خادم واقعی شوید و از آن طریق به هدف غایی متعالی برسید، نباید به دنبال هدفی برای خود باشید. نباید از زندگی بخواهید به شیوه مورد نظر شما عمل کند. فقط بایـد اشتياق ذوب شدن در بی نهایت را داشته باشید، فقط همین و بس. اگر چنین بودید، دیوتی سریع ترین راه برای ادراک است. راهی بسیار سریع.
اما امروزه، با تمام آموزشی که کسب کرده اید و این ذهن پرسش گرتان، راه خدمت و سرسپردگی، در دسترس شما نیست. لطفاً به این پرسش توجه کنید: آیا قادرید خالصانه خادم کسی باشید؟ نه. پس حرفش را هـم نـزنیـد.
نمی گویم هیچ نشانه ای از خدمت و سرسپردگی در شما وجود ندارد. حتماً هست. شما را تا جاهایی می آورد ولی راه نیل به بی نهایت نیست. می توانید سواری کوچکی با آن داشته باشید، برای ده دقیقه در معبد بنشینید و از شیوا بخواهید تا شما را نجات دهد و بدین ترتیب برای بیست و چهار ساعت بعد اطمینان خاطر کسب کنید. تا این حد کار می کند. اما نمی تواند سفری به بی نهایت باشد زیرا عقل تان تمایلی به سرخم کردن در مقابـل کسی را ندارد مگر اینکه با بدست آوردن تجربه مشخصی، بطور طبیعی به سمت خادم شدن کشیده شوید.

سادگورو
ذهن، بدن، سرطان
2024-05-02
سلام زندگی
خود و فراآگاهی با کوروش و نرمین ☺️💖
کاشتن نهال خدمت به جهان هستی و طبیعت است
از بین بردن نفرت در بین مردم و جامعه خدمت به جهان هستی و نشاط در جامعه است
هدیه دادن کتاب خدمت به جهان هستی و آگاهی عمومی هست
و ...

خدمت کردن را از کارهای کوچک شروع کنیم☺️

🌎🌍🌏