عشق و نور
1.2K subscribers
441 photos
1.34K videos
22 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
Audio
#مراقبه_شبانه نهم اردیبهشت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تفاوت بین خواستن و آرزو کردن

#اشو
jam jam [WikiSeda]
jam jam [WikiSeda]
سال‌ها دل طلب جام جم از ما میکرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است!
طلب از گمشده گان لب دریا میکرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدایا میکرد

سال‌ها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد..

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است!
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد..

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد..

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست!
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد..

گفت آن یار(حلاج) کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد..

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد..

سال‌ها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد..

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم!
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد..

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا میکرد

حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
‌همە لحظه ها زیبا هستند فقط تو باید پذیرا و تسلیم باشی
همە لحظه ها نعمت اند فقط تو باید قادر به دیدن باشی

🌞💖
✳️ احمق کیست؟

اگر می‌خواهی به ورای حماقت بروی و از آن عبور کنی باید آن را به درستی بشناسی.

احمق هرگز خودانگیخته نیست؛ این نخستین چیزی است که باید درک شود.

او موجودی تکراری است:
گذشته را تکرار می‌کند، ولی هرگز خودانگیخته نیست. هرگز مسئول نیست ـــ هرگز به موقعیت پاسخ مناسب نمی‌دهد.

او پاسخ‌های از‌پیش‌آماده‌شده دارد. او هرگز به پرسش گوش نمی‌دهد؛ او ابداً‌ علاقه‌ای به پرسش ندارد. هر پرسشی فقط در او روندی از محفوظات را شروع می‌کند و یک پاسخ از‌پیش‌آماده‌شده برایش بالا می‌آید. او مانند یک کامپیوتر است.

مسئول‌بودن یعنی هشیار بودن.
تا وقتی که هشیار نباشی نخواهی توانست موقعیتی را که با آن روبه‌رو هستی ببینی. و موقعیت، هر لحظه تغییر می‌کند؛ هرگز یکسان نیست. بنابراین فرد باید بسیار هشیار باشد؛ فقط آنوقت است که می‌تواند به واقعیت پاسخ بدهد. و پاسخ‌دادن به واقعیت، همان ارتباط‌داشتن با خدا یا روحِ زندگی‌ست.

احمق هیچ چیز از خدا نمی‌داند؛ او هرگز با چیزی از الوهیت برخورد نکرده است. او بخشی از حماقت جمعی باقی می‌ماند.
به‌یاد بسپارید: جامعه، جمع، هیچ روحی از خود ندارد؛ روح به فرد تعلق دارد. بنابراین، کسانی که به‌جمعیت تعلق دارند روح‌شان در خواب است.

جرج گرجیف عادت داشت بگوید که یافتن فردی که روح داشته باشد بسیار نادر است ـــ و حق با اوست. داشتن روح یعنی هشیار بودن، داشتن فردیت، آزاد بودن، قادربودن به پاسخگویی از خودت، نه پیروی از دستورات و فرمان‌های دیگران.

احمق هرگز خودانگیخته نیست؛ این نخستین نکته‌ای است که باید درک شود. اگر خودانگیخته بشوی، شروع می‌کنی به هوشمند شدن.

احمق هرگز یاد نمی‌گیرد؛
او در مورد یادگیری بسیار لجوج است. او فکر می‌کند که پیشاپیش می‌داند.

🔶متوجه باشید: احمق الزاماً انسان جاهل نیست. احمق شاید یک دانشور بزرگ باشد؛ احمق شاید یک پروفسور شناخته شده باشد؛ احمق شاید یک دکترای فلسفه Ph.D. یا دکترای ادبیات D. Litt. داشته باشد. احمق شاید انسان بسیار مطلعی باشد، این تفاوتی در احمق‌بودن او ندارد.

اطلاعات تو را درگرگون نخواهد ساخت. متحول شدن یک پدیده‌ی کاملاً‌ متفاوت با داشتن اطلاعات است. تحول توسط هشیاری و بازبودن می‌آید: بازبودن نسبت به زندگی، نسبت به مردم، نسبت به هرچیز ممکن.

این دقیقاً معنی واژه‌ی انگلیسی ابله idiot است: بسته. او در دنیای محدود خودش زندگی می‌کند. هیچ چیز از واقعیت نمی‌داند. او در رویاهای خودش زندگی می‌کند ـــ و فکر می‌کند که همین، واقعیت است! او در باورهایش زندگی می‌کند، در آنچه که عرف جامعه به او آموخته است ـــ هرآنچه که برایش شرطی شده است.

احمق در جامعه‌ی کاتولیک، یک کاتولیک است. در یک کشور کمونیست، یک کمونیست خواهد بود ـــ همان شخص است؛ هیچ تفاوتی وجود ندارد. چه از انجیل نقل‌قول بیاورد و چه از “سرمایه Das Kapital”؛ همگی یکی است: بطور مکانیکی نقل‌قول می‌کند. او نمی‌تواند درک کند زیرا برای آموختن آماده نیست.

احمق در یک دنیای بسته زندگی می‌کند؛ او گُنگ و کر است.

او تماماً‌ بسته باقی می‌ماند. او از بازبود می‌ترسد، زیرا کسی چه می‌داند؟ اگر نسبت به زندگی باز باشد، پاسخ‌های ازپیش‌آماده دیگر برایش کفایت نمی‌کند. او از اینکه این پاسخ‌های ازپیش‌ساخته‌شده را از دست بدهد بسیار هراس دارد؛ به آنها وابسته است. شاید آنها درست باشند و یا غلط؛ این برایش اهمیت ندارد!

🔶بنابراین، دومین مشخصه‌ی یک انسان احمق این است: او گنگ و کر است. او قابل آموزش نیست. هرگز گوش نمی‌دهد. شاید قادر به شنیدن باشد، ولی توانِ گوش دادن را ندارد.

شنیدن پدیده‌ای فیزیولوژیک است؛ گوش‌دادن، چیزی عمیق‌تر از این است. تو توسط گوش‌ها می‌شنوی؛ اما وقتی که قلبت نیز با گوش‌هایت متصل شود، گوش‌دادن رخ می‌دهد.

و قلب یک احمق هرگز با گوش‌هایش متصل نیست. او قادر به دیدن نیست؛ او همیشه هرآنچه را که می‌خواهد می‌بیند. او هرگز به واقعیت اجازه نمی‌دهد که در او بازتاب داشته باشد؛ او قادر به انعکاس واقعیت نیست. او یک آینه نیست.

احمق در دنیایی کاملاً‌ بسته زندگی می‌کند. او نه در دسترس واقعی قرار دارد و نه قادر به بیان چیزی است. او غیرخلاق است زیرا نمی‌تواند خودش را بیان کند.

این سومین مشخصه‌ی یک احمق است: او انسان خلاقی نیست. او مقلّد است، و کاملاً‌ غیرخلاق. شاید قادر باشد چیزی را بسازد و چند چیز را کنار هم بگذارد، ولی این هرگز خلاقیت نیست. از وجود او هرگز چیز جدیدی زاده نمی‌شود زیرا او خودش هنوز زاده نشده است.

احمق می‌تواند یک کپی‌کار ماهر بشود،‌ ولی هرگز یک هنرمند بزرگ نیست. می‌تواند چگونه نقاشی‌کردن را بداند ــ می‌تواند خیلی خوب نقاشی کند ـــ ولی قادر نیست هیچ چیز جدید و اصیل و تازه‌ای را خلق کند. او مطلقاً‌ غیراصیل است. او مانند یک آدم‌آهنی زندگی می‌کند؛ او به سطح یک ماشین تنزل کرده است.

💜اشو
📗«دامّا پادا»
دفاع از باورهای بی جان و بی روح، هرچند هم که مقدس باشند، همه دیکته شده و موروثی اند که شهودی در آنها وجود ندارد، ازبر و محفوظ شده و مجازی اند که در حافظه ذهنتان تبدیل به اعتقاداتتان شده اند ولی آب حیاتی در آنها جاری نیست. حقیقت، درست در ورای آنها پنهان است. انسانها از کودکی، با باورهای غیره شهودی و کورکورانه و تقلیدی که ناخواسته در این جهان می‌پذیرند، رفته رفته صاحب ذهنی پر از باورمندی های شرطی شده از دانستگی های جمع و انباشته کرده شان، از این و آن و از این جهان می‌شوند و بدین طریق دنیا را از پشتِ عینکِ فهم مفهومی خودشان از زندگی می‌بینند نه آنطور که هست.
تا زمانیکه از پشتِ عینکِ اندیشه ها و باورها و اعتقاداتِ خودتان بنگرید، آن عینک، چیزی جز محتوایی که در حافظه ذهنتان تا به امروز انباشته اید را نشان نخواهد داد.
روح و نیروی حیاتِ زنده زندگی، همین لحظه جاری و روان است نه در گذشته هایی که در ذهنتان انباشته اید. ذهنتان را مشاهده و از گذشته ها، خالی کنید تا در زندانهای باورمندی هایتان که خود ساخته اید، اسیر و گرفتار و محدود نمانید.
گذشته ها، گذشته اند و هرگز بازنمی‌گردند و این قانون ازلی جهان هستی ست. کسانیکه به گذشته ها یشان می‌چسبند و یا سعی در تغییر گذشته هایشان دارند، رنجی ناخواسته و ناآگاهانه با خودشان حمل می‌کنند که به آن واقف و آگاه نیستند. تنها راه دگرگونیِ گذشته ها، آگاهیست که هشیاری بخواب رفته تان را بیدار می‌کند و وقتی هشیاری بیدار گردد، جستاری بدرون آغاز می‌گردد و با خالی شدن از نفس از همه داستانهای گذشته هایش، فضا برای نور آگاهی گشوده میشود و نور همچو آفتابی تابنده، که در تاریکی های ناخودآگاه در پس ابرهای گذرا(افکار و باورها)، پنهان از چشمهای دنیوی مانده بود، حقیقت را با چشم دل، عیان و آشکار می‌سازد.
وقتی حسی عمیق برای وصال(تجربه زنده خداوندی) در درونتان احساس میکنید، بازگشت به معشوقِ درونتان را بیاد می‌آورید و شعله عشق الهی در هسته وجودتان، مشتعل و برافروخته می‌گردد. با درک و شناخته بیواسطه حقیقت وجودتان که با نفس سوزی در شعله عشق، همراه است از هرآنچه نیستید(منیتهای نفسانی) خالی گشته و در خداوند ادغام و یکی می‌شوید.

🌞💖
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو

اشو ﻋﺰﻳﺰ، به نظر می رسد که مفهوم خدا از این احساس برمیخیزد که چیزی عظیم تر از ما وجود دارد
آیا این عظیم تر همان بی ذهنی است و یا چیزی دیگر است؟

#ﭘﺎﺳﺦ

هیچ چیز عظیم تر از تو وجود ندارد
هیچ چیز بزرگتر از خودت وجود ندارد
زیرا تو همان کاینات هستی.
تو جهان هستی هستی، هیچ چیز بزرگتر از تو وجود ندارد
این فکر نیز در تو کاشته شده است که قدیسان از تو مقدس تر هستند. من مطابق معرفت خودم زندگی می کنم و ادراک من این است که تمام مردم بزرگ دنیا سقراط یا بودا مطابق با نور خودشان زندگی کرده اند. این چیزی است که آنان را انسان هایی بزرگ ساخته و شکوهی را به زندگی آنان آورده است. انسان های معاصر آنان همانقدر با آنان مخالف بوده اند که انسان های معاصر با من مخالف هستند. آنان نمی توانند مردی را تحمل کنند که مطابق بینش خودش زندگی می کند بر اساس هشیاری خودش زندگی می کند کسی که از هیچکس پیروی نمی کند کسی که کتاب مقدسی ندارد و مذهبی ندارد. چنین مردی در میلیون ها نفر تولید عقده ی حقارت می کند و گرنه من به چه کسی آسیب میرسانم.

هیچ چیز از تو عظیم تر نیست مذاهب بشما می آموزند که شما همگی گناهکارید. قدیسان مقدس تر هستند و خدا بزرگتر است و شما فقط موجوداتی کوچک هستید که روی زمین می خزید. مذاهب به شما عقده ی حقارت داده اند. این عقده ی حقارت همیشه به دنبال کسی می گردد که باید بزرگتر باشد ولی این چیزی طبیعی نیست بلکه در شما برنامه ریزی شده است. کار گذاشته شده و کاشته شده است. شما به موجودات فرو انسانی تنزل داده شده اید. تمامی عزت نفس شما شرافت شما افتخار شما از شما گرفته شده است شما بدون افتخار بدون احترام به خود، بدون شرافت رها شده اید. این طبیعی است که فکر کنید کسی از شما بزرگتر است.

آیا هرگز فکر کرده اید که زمین گرد است؟
خدا در بالا قرار دارد ولی زمین گرد است، پس بالا چیست و پایین چیست؟
خدای کسانی که در سمت دیگر زمین زندگی می کنند زیر پاهای شما قرار دارد. بنابر این وقتی که دست هایتان را در دعا بلند می کنید فقط فکر کنید روی زمینی گرد زندگی می کنید. احمق نباشید هیچکس بالاتر نیست هیچکس پایین تر نیست این فقط یک جهان هستی است
ما تجلیات متفاوتی از یک حیات هستیم و این خوب است که تجلیات بسیار متفاوتی وجود دارند این زندگی را زیبا میسازد به آن تنوع می بخشد. به آن رنگ می دهد آنرا یک رنگین کمان میسازد یکنواخت و خسته کننده نیست بطور عظیمی جالب است
تمام مفاهیم شما از بالا و پایین نسبی تخیلی هستند زیرا پیوسته در حال مقایسه کردن هستید
هر انسان موجودی منحصر بفرد است بنابراین تمام مقایسات خطا هستند.
من در اینجا خدا را تعریف نمی‌کنم
اگر تشنگی در قلب شما بیدار شود می‌توانم دست شما را بگیرم و به آن زیارتگاه ببرم
مانند یک دانشجو وارد اینجا نشوید. اشتیاق دانشجو به افزایش دانش است. همچون یک جوینده وارد شوید
تشنگی جوینده چیزی دیگر است، بسیار متفاوت با یک دانشجو
جوینده می‌پرسد:
“چگونه آن تجربه رخ می‌دهد؟”
دانشجو می‌پرسد:
دانش چگونه افزایش پیدا می‌کند؟” دانشجو می‌خواهد که حافظه‌ی خود را تزیین کند
جوینده می‌خواهد زندگیش را به آتش بکشد...

تجربه خواهد آمد، آنگاه خودِ این تجربه همان توصیف است
وقتی یک شاهد شدی، در همان مشاهده‌گری اثبات متون عرفانی را خواهی یافت
یک شاهد بشو
خودت یک گواه باش
درخواست گواه برای خدا را نکن
تو خودت می‌توانی آن گواه باشی حضورت کافی است
چیزهایی هستند که نمی‌توانند گفته شوند
چیزهایی هستند که آشکار می‌شوند.

اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
برترین خرد آن است که لذت بردن از زمان
اکنون را والاترین هدف زندگی قرار دهیم
زیرا این تنها واقعیتی است که وجود دارد
و مابقی چیزی نیست جز بازی های فکر

آروین یالوم

نه سوادی،
هیچ سیستم یوگایی،
هیچ دین و مذهب سازمان یافته‌ای،
هیچ دکترین یا باوری،
نمی‌تواند تو را به کشف حقیقت برساند.
فقط ذهن آزاد می‌تواند.

و این بدیهی است، مگر نه؟
تو نمی‌توانی حقیقت هیچ چیزی را با صرف اینکه به تو گفته شود آن حقیقت چیست کشف کنی،
چون آنوقت آن اکتشاف مال تو نیست.

اگر به تو گفته شود که شادی و سعادت چیست، آیا آن، سعادت و شادی است؟

کریشنامورتی
دنیای بی روح و بی جان ما توسطِ اذهان کامپیوتری انسانها، طراحی می‌شوند و انسانهایش هم مثل ربات ها، ماشینی و مکانیکی و مصنوعی می‌شوند. روحی در در وجودشان نیست فقط پر شده از دانش آندوزی اند که در انباشتنِ دانش‌ها با هم در مسابقه و برتری از همدیگر بسر می‌برند. انسانهای معاصر از فطرت و طبیعتِ انسانی شان دورگشته و برای بدست آوردنِ داشته ها و تعلقات بیشتری جانفشانی می‌کنند چون خوشبختی را در بدست اوردنِ چیزهایی که ماندگاری ندارند، به اشتباه درک کرده اند. دنیای مادیات پرستانه ما، حاصلِ آموزش‌ها و تعلیماتِ غلطِ دنیوی، بیمارگون گشته که انسانهایش هم در انواع و اقسام بیماری‌هایی که خود خلق کرده اند به شیوه غلط زندگی می‌کنند و با توقعات و انتظارهایشان از همدیگر در قهر و آشتی و دوست و دشمنی هایشان باهمدیگر بسر می‌برند. زندگی که از محتوای ذهن، اداره و مدریت شود به اقتضای محتوای شرطی شده از دانستگی ها و یاورهای غیره شهودی آن، بیمارگونه می‌شود.

🌞💖
گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم!
قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستم؟
آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟
معنی ام یا صورتم، یا مسما چیستم؟
در چنین صورت که من دارم چه گویم وصف خویش؟
آتشم، خاکم، نسیمم، آب دریا چیستم؟
عاقلم، دیوانه ام، در فرقتم یا در وصال
نیستم، هستم، نه بر جایم، نه بی جا چیستم؟
عاشقم، معشوقم، عشقم، سالکم، پیرم، مرید؟
راهبم، یارم، صلیبم یا مسیحا چیستم؟
مرده ام، یا زنده ام یا زنده بی جسم و جان؟
نور و ظلمت، زهر و نوش و زشت و زیبا چیستم؟
آه ازین وادی حیرت، آه ازین دریای ژرف
کشتی ام یا بحر یا لولوی لالا چیستم؟
بی نشانی شد نشان و بی زبانی شد زبان!
بی نشان و بی زبان گویا و بینا چیستم؟
ورکسی پرسد زمن، تو کیستی یا چیستی؟
من چه دانم، کاین چنین حیران و شیدا چیستم!!

#مولانای_جان

   
  ✾࿐༅🍃📕🍃༅࿐✾‌‌‌‌‎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اسرار زندگی‌های گذشته و نشانه‌های آن.. (تناسخ)

آیا به ماوراء زمان و فضا علاقه‌مندید؟ ↘️ ↖️

در این ویدیو، سفری فراتر از زمان و مکان را آغاز می‌کنیم و مفهوم تناسخ، یکی از اسرار جذاب و حل نشده در جهان را با استناد به تحقیقات و تجربیات برجسته‌ای از جمله آثار خانم دولورس کانن، و رگرسیون و بازگشت درمانی‌های این نویسنده و هیپنوتراپیست برجسته، را بررسی می‌کنیم.. و

با نگاهی به زندگی‌های مکرر روح و فاصله بین این زندگی‌ها و کمک راهنمایان روحی برای حلول در زندگی‌های جدید به رابطه بین زندگی‌های مختلف در گذشته و حتی آینده انسان، و چگونگی تأثیرات آنها بر زندگی کنونی و آینده خود و حل کارمای روحی پی می‌بریم...

و در آخر به 6 نشانه مهم و عجیب که می‌توانند نشان دهنده باز گشت‌های روح و زندگی‌های مکرر تو باشند می‌پردازیم.

پس در این سفر معنوی همراه باش برای حضور در دریای عشق و نور الهی 🧖🏻‍♀💫🤍
واکنش، نشان نفس توست

این جهان یک دانشگاه برای پرورش روح است هر آنچه را که با آن مواجه شدی، هر آنچه را که با آن مواجه می‌شوی؛ مطلقا برای رشد معنوی تو ضروری است. اگر آن به نظر تو موجه نمی‌رسد، درک کن که ذهن تو واکنش نشان می‌دهد.

این نفس توست که واکنش نشان می‌دهد. و راه برخورد با آن، فقط نگریستن است... اگر بتوانی بدون آنکه دچار هیجان زدگی بشوی مشاهده کنی، آنگاه آن آزمایش را قبول شده‌ای و نباید آن را دوباره تکرار کنی.

اما اگر دچار عصبانیت و آشفتگی بشوی حتی اگر که از آن شرایط دور شوی، آن شرایط را دوباره، و دوباره، و دوباره دیدار خواهی کرد ... تا زمانی که یاد بگیری به آن واکنش نشان ندهی.

رابرت آدامز
معجزه‌ی خلوت و سکوت

روزانه ساعتی را به خلوت و سکوت اختصاص بده، در این زمان هیچ کاری انجام نده، وقتی کاری نمی‌کنی و دلمشغول چیزی نیستی و به معنای واقعی کلمه در سکوت هستی، آنگاه  موسیقی هستی را می‌شنوی، خلوت تو به خدا فرصت می‌دهد روی تو کار کند.

وقتی گرفتار نیستی در دسترس خدایی، گشوده بر روی بیکران و چنین است که معجزه رخ می‌دهد.
جذابیت تشعشع فردیت توست.

اگر خواهان توجه مردم باشید، مجبور هستید که از افکار آنان پیروی کنید. باید همیشه یک پیرو باشی، باید همیشه یک باورکننده باشی، باید همیشه یک جاهل باشی.

ولی اگر مایلی که از این گدایی کردن خلاص بشوی، باید از منیت خود و از شخصیت_خودت خلاص شوی. باید بیاموزی که: در محترم بودن نزد دیگران و در اعتبار داشتن در جامعه هیچ چیز وجود ندارد.

اینها همگی واژگان قلابی و بی‌معنی هستند. واقعیت به تو تعلق دارد، ولی تا زمانی که آن را کشف نکنی، مجبور هستی که به دیگران تکیه کنی. روزی که نیازمند توجه دیگران نباشی، مردم شروع می کنند به احساس کردن جذابیت تو، زیرا جذابیت تشعشع فردیت تو است.

آنان احساس می‌کنند که تو شخصی ویژه هستی، منحصربه فردی، با وجودی که نمی‌توانند مشخص کنند که این ویژگی تو در چیست و چه چیز است که مانند مغناطیس آنان را جذب می‌کند.

مردمانی که خویشتن را کشف کرده اند، دریافته اند که هزاران نفر به سمت آنان جذب می‌شوند، ولی آنان این را نطلبیده‌اند.

اشو
فرار از تنهایی، تنهایی را اضطراب‌آور می‌کند،
اصرار برای درد نکشیدن، درد را غیرقابل تحمل می‌کند
و فرار از مرگ و چنگ‌زدن به زندگی، مرگ را وحشتناک می‌کند.

دست‌و‌پازدن برای مواجه نشدن با تلخیِ واقعیت، نتیجه‌اش رنجِ بیشتر است.
وقتی پدر و مادر به همدیگر می گویند: «نباید پیش روی فرزندان دعوا کنیم!» نمی توانند با پنهـان کردن تندیس دردشان از فرزندان خود، آن ها را بفریبند. چنین شیوه ای معمـولاً این وضعیت را به وجود می آورد که در حالی که والدین گفتمانی مؤدبانه با هـم دارند، انرژی منفی هـمـه فضای خانه را پر کرده است. تندیس های درد سرکوب شده حتی در مقایسه با تندیس های درد فعال و مشخص، مسموم تـر هستند و کودکان، این مسمومیت روانی را جذب می کنند که آن هم به نوبه خود
وسیله رشد تندیس درد در خود آنها را فراهم می آورد.
برخی از فرزندان فقط از طریق زندگی با پدر و مادری نا آگاه به طور ظریف با «من درون» و تندیس درد آشنا می شوند. زمانی زنی که والدینش هر دو دارای «مـن درون» نیرومند و تندیس های درد سنگین بودند، به من گفت که هر گاه پدر و مادرش بر سر همدیگر فریاد می کشیدند، او نگاهشان می کرد و با این که هر دوی آن ها را دوست داشت، به خودش می گفت: «این آدم ها دیوانه شده اند، چه طور توانسته ام از این جا سر در بیاورم؟!» او به گونه ای نسبت به دیوانگی این نوع زندگی، هوشیار بود و آن هوشیاری، از میزان جذب درد او از والدین کاسته بود. بیش تر اوقات پدر و مادر ها از خود می پرسند که چگونه بایـد بـا تنـدیس درد فرزندانشان رو به رو شوند. سؤال مهمی که از آن ها می پرسم، این است: «آیا شما با تندیس درد خود کنار آمده اید؟ آیا تندیس درد درون خود را می شناسید؟ آیا زمانی که تندیس درد فعال می شود، می توانید به اندازه کافی حضور داشته باشید تا نسبت به آن احساس در سطحی عاطفی، پیش از این که تندیس درد فرصت تبدیل شدن به فکر، یعنی «شخص اندوهگین» را داشته باشد، هوشیار شوید؟»

اکهارت تله
جهانی نو