تندیس های درد نژادی و ملی
بی شک آن دسته از کشور هایی که یا به خشونت های جمعی دست زده اند یا متحمل رنج های فراوان برخاسته از این خشونت ها شده اند، در مقایسه با دیگران با تندیس درد جمعی سنگین تری دست به گریبان هستند. به همین دليـل ملت های کهن، تندیس های درد نیرومندی دارند و کشور های جـوان تـرى مـاننـد کانادا، استرالیا و کشور هایی که بیش تر در برابر دیوانگی پیرامون خود محفوظ بوده اند، مثل سوئیس دارای تندیس های درد جمعی سبک تری هستند. در این کشور ها به طور یقین مردم همچنان تندیس درد شخصی خود را دارند که با آن رو به رو شوند. اگر به اندازه کافی حساس باشید، می توانید هنگام پیاده شدن از هواپیما سنگینی میدان انرژی را در کشور ها احساس کنید. در برخی دیگر از کشور ها می توان میدان انرژی پنهانی را در زیر لایه زندگی هر روز احساس کرد. برای نمونه، در میان ملت هایی در خاورمیانه، تندیس درد جمعی به اندازه ای شدید است که بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت مجبور به نمایش صحنه هـای پایان ناپذیری از دیوانگی کشتار و انتقام شـده انـد و در این میان، تندیس درد جمعی پیوسته خود را از نو تازه می کند.
اکهارت تله
جهانی نو
بی شک آن دسته از کشور هایی که یا به خشونت های جمعی دست زده اند یا متحمل رنج های فراوان برخاسته از این خشونت ها شده اند، در مقایسه با دیگران با تندیس درد جمعی سنگین تری دست به گریبان هستند. به همین دليـل ملت های کهن، تندیس های درد نیرومندی دارند و کشور های جـوان تـرى مـاننـد کانادا، استرالیا و کشور هایی که بیش تر در برابر دیوانگی پیرامون خود محفوظ بوده اند، مثل سوئیس دارای تندیس های درد جمعی سبک تری هستند. در این کشور ها به طور یقین مردم همچنان تندیس درد شخصی خود را دارند که با آن رو به رو شوند. اگر به اندازه کافی حساس باشید، می توانید هنگام پیاده شدن از هواپیما سنگینی میدان انرژی را در کشور ها احساس کنید. در برخی دیگر از کشور ها می توان میدان انرژی پنهانی را در زیر لایه زندگی هر روز احساس کرد. برای نمونه، در میان ملت هایی در خاورمیانه، تندیس درد جمعی به اندازه ای شدید است که بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت مجبور به نمایش صحنه هـای پایان ناپذیری از دیوانگی کشتار و انتقام شـده انـد و در این میان، تندیس درد جمعی پیوسته خود را از نو تازه می کند.
اکهارت تله
جهانی نو
افراد نابالغي كه به دام عشق مي افتند، آزادي يکديگر را نابود مي كنند،اسارت مي آفرينند،زندان درست مي كنند. عاشقان به هم كمک مي كنند تا آزاد باشند، دست يکديگر را مي گيرند تا غل و زنجيرها را پاره كرده، همه نوع اسارت و بردگي را نابود سازند.
وقتي عشق با آزادي به جريان آید، زيباست و وقتي جريان عشق همراه با وابستگی بود، كريه و زشت میشود...
اشو
وقتي عشق با آزادي به جريان آید، زيباست و وقتي جريان عشق همراه با وابستگی بود، كريه و زشت میشود...
اشو
⬅️ هفت ویژگی نفس،
که به طور خلاصه به آنها اشاره میشود: ⬇️
1_نفس، خود دروغین شماست. نفس چیزی است که فکر میکنید هستید، و بنابراین خود حقیقیتان نیست. نفس واقعی نیست؛ توهم است. چیزی است که آن را باور کردهاید.
نفستان سعی دارد شما را متقاعد کند چیزی هستید که نیستید. میخواهد شما را وادار کند فکر کنید این جسم هستید، پس باید کاری کنید از جسم دیگران بهتر باشد، باید ثروتی بیشتر از ثروت دیگران داشته باشید و غیره. این ساختگی است چرا که خود حقیقی شما- که ابدی، تغییرناپذیر، و بیفرم است- به هیچ یک از اینها اهمیتی نمیدهد.
2_نفس جدایی را یاد میدهد؛ یعنی جدایی از خدا و از دیگر انسانها. نفس میگوید شما درکل جهان موجودی متمایز هستید، و باید یکتایی و جدایی را ترویج و حمایت کرد. دائم تلاش میکنید خودتان را با دیگران مقایسه کنید یا در مقابل آنها از خود محافظت کنید. اما خود حقیقیتان میداند که همهی ما یکی هستیم.
3_نفس به شما تلقین میکند که منحصربه فرد هستید. نفس میگوید نه تنها از دیگران جدا هستید، بلکه منحصربه فرد هم هستید- شما بخاطر گذشته و هویتتان بهتر از دیگران هستید. باید این فکر را از سرتان بیرون کنید چون منحصر به فرد بودن شما به این معنی است که دیگران اینطور نیستند. همهی ما در نظر خدا منحصر به فردیم، در آنصورت اصلا واژهای مثل منحصر به فرد به چه کار میآید؟ آن فقط شکل دیگری از نفس است.
4_نفس همیشه آمادهی ناراحت شدن است. نفس به شما تلقین میکند باید از هر چیزی که خلاف میلتان پیش میرود ناراحت شوید. او این باور را در شما تقویت میکند که بهتر از افرادی هستید که ناراحتی ایجاد میکنند، و اینکه خدا کاری میکند که شما باید به نحوی آن را اصلاح کنید. شما وقتی ناراحت هستید، عصبانی میشوید، برای منحصر به فرد بودن و جداییتان میجنگید و از آنها محافظت میکنید.
باید یاد بگیرید با دیگران همان رفتاری را داشته باشید که با پلنگی که میخواهد شما را ببلعد دارید. شما از دست او ناراحت نمیشوید. میگویید، "از سر راهش کنار میروم، اما از آنچه هست ناراحت نمیشوم. " باید یاد بگیرید با همه چیز و همه کس در دنیا اینگونه باشید.
5_ نفس ترسو است. من این سخنان دکتر کنث واپنیک، که یکی از اساتید فوقالعادهی دورهای در معجزات بود، را خیلی دوست دارم: نفس چیزی نیست جز یک باور، باور به حقیقت جدایی. نفس، خود دروغین است که به نظر میرسد وقتی ما خود را از خدا جدا کردیم به وجود آمد.
بنابر این، تا زمانی که به حقیقت جدایی باور داشته باشیم، نفس مشغول کار است. هر گاه باور کنیم هیچ جدایی وجود ندارد، نفس از بین میرود. و ترسو بودن یکی از ویژگیهای آن است زیرا هر کاری در توان داشته باشد میکند تا این باور را که از دیگران جدا هستید در شما حفظ کند. نفس بر اساس ترس و بزدلی عمل میکند. او از اینکه شما به شناخت خود برترتان برسید وحشت دارد، و هر کاری بتواند انجام میدهد تا نگذارد درونتان را ببینید.
و با آن قدرت درونی یکی شوید. نفس از آن نور الهی که درون شماست، از آن شناخت درونی از آرامش و سعادت میترسد چرا که پیوستن شما به آن به این معنی است که دیگر در زندگی نیازی به نفس ندارید.
همانطور که ترس از تاریکی با روشن کردن چراغ از بین میرود ترسو بودن نفس هم با نور درونی محو میشود. به عبارت دیگر، رفتار بزدلانه فقط نشانهی داشتن ترسی بزرگ است، و پادزهر ترس، شجاعت است.
6_ نفس طرفدار مصرف گرایی است. خود دروغین مرتباً این ایده را به شما تزریق میکند که برای خوشبخت بودن باید بیشتر داشته باشید. او شما را وادار میکند خود را با دیگران مقایسه کنید، به داراییهایتان نگاه کنید و بگویید، "من از دیگران بهتر و منحصر بفردترم چون ماشین جدیدتر، خانهی بزرگتر، لباسهای بهتر، و همسر جذابتری دارم."
او همیشه شما را به سمت مصرف گرایی هل میدهد تا بتواند جدایی را استحکام ببخشد. همانطور که یاد گرفتیم، چنین افکاری جعلی هستند، چرا که آزادی حقیقی هیچگاه طالب بیشتر نیست.
7_ و بالاخره،نفس دیوانه است. یکی از تعاریف دیوانگی این است که "شخص خود را چیزی تصور میکند که واقعاً نیست. خب، نفس همواره میخواهد گمان کنید این خود دروغین هستید، که از همه جدا و متمایز است، نه چیزی که متصل و بخشی از الوهیت است که نفس بیش از هر چیزی از آن میترسد.
دکتر وین دایر
قدرت بیداری
که به طور خلاصه به آنها اشاره میشود: ⬇️
1_نفس، خود دروغین شماست. نفس چیزی است که فکر میکنید هستید، و بنابراین خود حقیقیتان نیست. نفس واقعی نیست؛ توهم است. چیزی است که آن را باور کردهاید.
نفستان سعی دارد شما را متقاعد کند چیزی هستید که نیستید. میخواهد شما را وادار کند فکر کنید این جسم هستید، پس باید کاری کنید از جسم دیگران بهتر باشد، باید ثروتی بیشتر از ثروت دیگران داشته باشید و غیره. این ساختگی است چرا که خود حقیقی شما- که ابدی، تغییرناپذیر، و بیفرم است- به هیچ یک از اینها اهمیتی نمیدهد.
2_نفس جدایی را یاد میدهد؛ یعنی جدایی از خدا و از دیگر انسانها. نفس میگوید شما درکل جهان موجودی متمایز هستید، و باید یکتایی و جدایی را ترویج و حمایت کرد. دائم تلاش میکنید خودتان را با دیگران مقایسه کنید یا در مقابل آنها از خود محافظت کنید. اما خود حقیقیتان میداند که همهی ما یکی هستیم.
3_نفس به شما تلقین میکند که منحصربه فرد هستید. نفس میگوید نه تنها از دیگران جدا هستید، بلکه منحصربه فرد هم هستید- شما بخاطر گذشته و هویتتان بهتر از دیگران هستید. باید این فکر را از سرتان بیرون کنید چون منحصر به فرد بودن شما به این معنی است که دیگران اینطور نیستند. همهی ما در نظر خدا منحصر به فردیم، در آنصورت اصلا واژهای مثل منحصر به فرد به چه کار میآید؟ آن فقط شکل دیگری از نفس است.
4_نفس همیشه آمادهی ناراحت شدن است. نفس به شما تلقین میکند باید از هر چیزی که خلاف میلتان پیش میرود ناراحت شوید. او این باور را در شما تقویت میکند که بهتر از افرادی هستید که ناراحتی ایجاد میکنند، و اینکه خدا کاری میکند که شما باید به نحوی آن را اصلاح کنید. شما وقتی ناراحت هستید، عصبانی میشوید، برای منحصر به فرد بودن و جداییتان میجنگید و از آنها محافظت میکنید.
باید یاد بگیرید با دیگران همان رفتاری را داشته باشید که با پلنگی که میخواهد شما را ببلعد دارید. شما از دست او ناراحت نمیشوید. میگویید، "از سر راهش کنار میروم، اما از آنچه هست ناراحت نمیشوم. " باید یاد بگیرید با همه چیز و همه کس در دنیا اینگونه باشید.
5_ نفس ترسو است. من این سخنان دکتر کنث واپنیک، که یکی از اساتید فوقالعادهی دورهای در معجزات بود، را خیلی دوست دارم: نفس چیزی نیست جز یک باور، باور به حقیقت جدایی. نفس، خود دروغین است که به نظر میرسد وقتی ما خود را از خدا جدا کردیم به وجود آمد.
بنابر این، تا زمانی که به حقیقت جدایی باور داشته باشیم، نفس مشغول کار است. هر گاه باور کنیم هیچ جدایی وجود ندارد، نفس از بین میرود. و ترسو بودن یکی از ویژگیهای آن است زیرا هر کاری در توان داشته باشد میکند تا این باور را که از دیگران جدا هستید در شما حفظ کند. نفس بر اساس ترس و بزدلی عمل میکند. او از اینکه شما به شناخت خود برترتان برسید وحشت دارد، و هر کاری بتواند انجام میدهد تا نگذارد درونتان را ببینید.
و با آن قدرت درونی یکی شوید. نفس از آن نور الهی که درون شماست، از آن شناخت درونی از آرامش و سعادت میترسد چرا که پیوستن شما به آن به این معنی است که دیگر در زندگی نیازی به نفس ندارید.
همانطور که ترس از تاریکی با روشن کردن چراغ از بین میرود ترسو بودن نفس هم با نور درونی محو میشود. به عبارت دیگر، رفتار بزدلانه فقط نشانهی داشتن ترسی بزرگ است، و پادزهر ترس، شجاعت است.
6_ نفس طرفدار مصرف گرایی است. خود دروغین مرتباً این ایده را به شما تزریق میکند که برای خوشبخت بودن باید بیشتر داشته باشید. او شما را وادار میکند خود را با دیگران مقایسه کنید، به داراییهایتان نگاه کنید و بگویید، "من از دیگران بهتر و منحصر بفردترم چون ماشین جدیدتر، خانهی بزرگتر، لباسهای بهتر، و همسر جذابتری دارم."
او همیشه شما را به سمت مصرف گرایی هل میدهد تا بتواند جدایی را استحکام ببخشد. همانطور که یاد گرفتیم، چنین افکاری جعلی هستند، چرا که آزادی حقیقی هیچگاه طالب بیشتر نیست.
7_ و بالاخره،نفس دیوانه است. یکی از تعاریف دیوانگی این است که "شخص خود را چیزی تصور میکند که واقعاً نیست. خب، نفس همواره میخواهد گمان کنید این خود دروغین هستید، که از همه جدا و متمایز است، نه چیزی که متصل و بخشی از الوهیت است که نفس بیش از هر چیزی از آن میترسد.
دکتر وین دایر
قدرت بیداری
باز پس گرفتن انرژیها با بخشش
بخشایش خود: بیشتر ما در کودکی، حتی هنگامی که هیچ کار اشتباهی نکرده بودیم، سرزنش میشدیم و در نتیجه نا آگاهانه این تصمیم را گرفتیم که تقصیر ماست. به سخنی دیگر ما مظلومی بودیم که به سرزنش خود پرداختیم و در نتیجه ظالمِ خود شدیم. ما چماق ظالم را در دست گرفتیم، مرزهای میان آنچه مربوط به من میشد و آنچه مربوط به آنها میشد را مخدوش کردیم و دیگر هرگز نتوانستیم حد و مرزهای خود را تشخیص دهیم.
ما مسئولیت کارهایی را پذیرفتیم که انجام نداده بودیم و حتی ربطی به ما نداشت، سپس از همان اشتباهات برای بارها کوبیدن خود استفاده کردیم. ما به سرکوب خود میپردازیم که چرا مورد آزار قرار گرفتهایم. بخشایش، یعنی کنار گذاشتن چماقهای درونی که با آن خودمان را میزنیم، یعنی رها کردن همهی پیامهای خود ساختهٔ درونی و زجر آور که بارها و بارها در ذهنمان پخش میکنیم.
بخشایش، گفتگوی شخصی میان شما و خصوصیترین بخشهای شماست. بخشایش یعنی انتخاب آرامش به جای سر و صدا، عشق به جای جنگ، یعنی بخشایش خود برای همهی آدمهایی که به گونه مستقیم یا غیر مستقیم آنها را آزار دادهایم و کارهای خشونت باری که با بدن، ذهن و روان خودمان انجام دادهایم، یعنی بخشایش خودمان برای اشتباهاتی که کردهایم، توقعات غیر واقع بینانهای که از خود داشتهایم، حد و مرزهای غیر واقع بینانهای که برای خودمان تعیین کردهایم و برای کامل نبودن یا به سخنی دیگر، برای بشر بودن!
برای همهی دفعاتی که روحتان را فروختید و اجازه دادید به حریم شما تجاوز کنند تا بلکه محبت، احترام یا تایید دیگران را به دست آورید، خود را ببخشید. هنگامی که خودمان را میبخشیم، همه انرژیای را که به دیگران دادهایم، پس میگیریم و آن را به قلب نرم و لطیف خودمان سرازیر میکنیم.
دبی فورد
بخشایش خود: بیشتر ما در کودکی، حتی هنگامی که هیچ کار اشتباهی نکرده بودیم، سرزنش میشدیم و در نتیجه نا آگاهانه این تصمیم را گرفتیم که تقصیر ماست. به سخنی دیگر ما مظلومی بودیم که به سرزنش خود پرداختیم و در نتیجه ظالمِ خود شدیم. ما چماق ظالم را در دست گرفتیم، مرزهای میان آنچه مربوط به من میشد و آنچه مربوط به آنها میشد را مخدوش کردیم و دیگر هرگز نتوانستیم حد و مرزهای خود را تشخیص دهیم.
ما مسئولیت کارهایی را پذیرفتیم که انجام نداده بودیم و حتی ربطی به ما نداشت، سپس از همان اشتباهات برای بارها کوبیدن خود استفاده کردیم. ما به سرکوب خود میپردازیم که چرا مورد آزار قرار گرفتهایم. بخشایش، یعنی کنار گذاشتن چماقهای درونی که با آن خودمان را میزنیم، یعنی رها کردن همهی پیامهای خود ساختهٔ درونی و زجر آور که بارها و بارها در ذهنمان پخش میکنیم.
بخشایش، گفتگوی شخصی میان شما و خصوصیترین بخشهای شماست. بخشایش یعنی انتخاب آرامش به جای سر و صدا، عشق به جای جنگ، یعنی بخشایش خود برای همهی آدمهایی که به گونه مستقیم یا غیر مستقیم آنها را آزار دادهایم و کارهای خشونت باری که با بدن، ذهن و روان خودمان انجام دادهایم، یعنی بخشایش خودمان برای اشتباهاتی که کردهایم، توقعات غیر واقع بینانهای که از خود داشتهایم، حد و مرزهای غیر واقع بینانهای که برای خودمان تعیین کردهایم و برای کامل نبودن یا به سخنی دیگر، برای بشر بودن!
برای همهی دفعاتی که روحتان را فروختید و اجازه دادید به حریم شما تجاوز کنند تا بلکه محبت، احترام یا تایید دیگران را به دست آورید، خود را ببخشید. هنگامی که خودمان را میبخشیم، همه انرژیای را که به دیگران دادهایم، پس میگیریم و آن را به قلب نرم و لطیف خودمان سرازیر میکنیم.
دبی فورد
خودبزرگ بینی، یکی از سخت ترین و مهلکترین بیمارهای روانیست. عیب های خود را ندیدن و خود را بهترین و کاملترین فرد دانستن، نقطه سقوط هر انسانیست.
این بیماری در هر شکلی که در وجودِ ما رخنه کند از خودبزرگ بینی و تکبر یا دیگران را از روی تعاریف، ارجعتر دانستن، حق و حقیقت را فقط نزد خود پنداشتن، توهمی ست که انسان را از انسانیت و طبیعی بودنش، رفته رفته دورتر و دورتر میسازد که سرانجام موجب تباهی آدمی می شود. تا انسان به درک و شناخته بیواسطه حقیقت وجود خودش پی نبرد، درگیره همه معضلاتِ باورهای موروثیِ پیشینیانش میشود و قربانیِ تقلید کورکورانه از دیگران. هدایتگره هر انسانی خلوصِ قلب و پیروی از الهاماتِ قلبش است که امری کاملا حسی و احساسی ست نه فکری! اگر انسان فقط از سرش اطاعت کند، دیر یا زود، راهش را در حیات زندگی گم میکند و خودش را فقط محتوای شرطی شده هویتِ توهمیِ ذهنی اش میپندارد.
🍃علتی بتّر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال🍃
این بیماری در هر شکلی که در وجودِ ما رخنه کند از خودبزرگ بینی و تکبر یا دیگران را از روی تعاریف، ارجعتر دانستن، حق و حقیقت را فقط نزد خود پنداشتن، توهمی ست که انسان را از انسانیت و طبیعی بودنش، رفته رفته دورتر و دورتر میسازد که سرانجام موجب تباهی آدمی می شود. تا انسان به درک و شناخته بیواسطه حقیقت وجود خودش پی نبرد، درگیره همه معضلاتِ باورهای موروثیِ پیشینیانش میشود و قربانیِ تقلید کورکورانه از دیگران. هدایتگره هر انسانی خلوصِ قلب و پیروی از الهاماتِ قلبش است که امری کاملا حسی و احساسی ست نه فکری! اگر انسان فقط از سرش اطاعت کند، دیر یا زود، راهش را در حیات زندگی گم میکند و خودش را فقط محتوای شرطی شده هویتِ توهمیِ ذهنی اش میپندارد.
🍃علتی بتّر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال🍃
تودهی مردم میگویند برای یک دنیای خوشبخت نیاز به یک انقلاب اجتماعی هست. اما انسان بیدار میگوید که برای خوشبختی انسان به یک انقلاب فردی نیاز هست.
دنیا هرگز خوشحال و شادمان نخواهد بود، هرگز چنین نبوده و هرگز چنین نخواهد بود. دنیا باید که ناشاد باشد، فقط افراد هستند که میتوانند شادمان باشند.
خوشبختی پدیدهای فردی و شخصی است. برای خوشبخت بودن نیاز به آگاهی و معرفت هست. نیاز به آگاهی عمیق است؛ نیاز به هشیاری است.
دنیا هرگز نمیتواند شاد باشد زیرا هشیاری ندارد. جامعه یک روح ندارد، فقط انسان روح دارد. ولی پذیرش این برای انسان معمولی ــ انسانی که به درون نپرداخته است ــ بسیار دشوار است زیرا او عادت کرده که همیشه وضعیت، شرایط و دیگران را مسئول بدبختی خود بداند.
اﺷﻮ
«آموزش فراسو»
دنیا هرگز خوشحال و شادمان نخواهد بود، هرگز چنین نبوده و هرگز چنین نخواهد بود. دنیا باید که ناشاد باشد، فقط افراد هستند که میتوانند شادمان باشند.
خوشبختی پدیدهای فردی و شخصی است. برای خوشبخت بودن نیاز به آگاهی و معرفت هست. نیاز به آگاهی عمیق است؛ نیاز به هشیاری است.
دنیا هرگز نمیتواند شاد باشد زیرا هشیاری ندارد. جامعه یک روح ندارد، فقط انسان روح دارد. ولی پذیرش این برای انسان معمولی ــ انسانی که به درون نپرداخته است ــ بسیار دشوار است زیرا او عادت کرده که همیشه وضعیت، شرایط و دیگران را مسئول بدبختی خود بداند.
اﺷﻮ
«آموزش فراسو»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
ذهن شلوغ، بیمار است
ذهن ساکت، سالم است
ذهن شلوغ، بیمار است.ذهن آرام، سالم است.ذهن ساکت، الهی است. وقتی شروع به سکوت میکنی، ذهن دیوانه میشود. چون ذهن سکوت را دشمن خود میداند در هیاهوی درون و بیرون است که ذهن هویت پیدا میکند. غرغر میکند، ناامیدت میکند از هر توجیحی برای منصرف کردنت استفاده میکند.
ولی تو در سکوت مصر باش. زمانی مشخص را برای سکوت کردن اختصاص بده. سکوت ، در برابر جنجالهای بیرونی و هیاهوی درونی. اما در تمام روز آن را تمرین کن... کلمات دارای انرژی فراواناند آنها را بیهوده هدر نده.
در جایی که نیاز نیست، سخن نگو بگذار تارهای صوتیات استراحت کنند تو و سکوت یکدیگر را جذب میکنید. در سکوت است که دیدنیها را میبینی و شنیدنیها را میشنوی آن را لمس کن، احساس کن ، آنگاه عشق تمام وجودت را پر خواهد کرد.
اشو
ذهن ساکت، سالم است
ذهن شلوغ، بیمار است.ذهن آرام، سالم است.ذهن ساکت، الهی است. وقتی شروع به سکوت میکنی، ذهن دیوانه میشود. چون ذهن سکوت را دشمن خود میداند در هیاهوی درون و بیرون است که ذهن هویت پیدا میکند. غرغر میکند، ناامیدت میکند از هر توجیحی برای منصرف کردنت استفاده میکند.
ولی تو در سکوت مصر باش. زمانی مشخص را برای سکوت کردن اختصاص بده. سکوت ، در برابر جنجالهای بیرونی و هیاهوی درونی. اما در تمام روز آن را تمرین کن... کلمات دارای انرژی فراواناند آنها را بیهوده هدر نده.
در جایی که نیاز نیست، سخن نگو بگذار تارهای صوتیات استراحت کنند تو و سکوت یکدیگر را جذب میکنید. در سکوت است که دیدنیها را میبینی و شنیدنیها را میشنوی آن را لمس کن، احساس کن ، آنگاه عشق تمام وجودت را پر خواهد کرد.
اشو
درد شما در دو سطح است: دردی که اکنون ایجاد می کنید و دردی که از گذشته باقی مانده و هنوز در ذهن و بدن شما زندگی می کند.
تا زمانی که نتوانید به نیروی حال دست یابید، هـر درد عاطفی که تجربه می کنید، پس مانده ای از درد را از خود بر جای می گذارد که به زندگی بـا شـما ادامه می دهد. این درد به دردهای مانده از گذشته می پیوندد و در ذهن و بدن شما خانه می کند. روشن است که این مجموعه شامل دردهای دوران کودکی و ناشی از ناآگاهی دنیایی که در آن متولد شدید نیز می گردد.
این درد متراکم، یک میدان انرژی منفی ست که ذهن و بدن شما را اشغال می کند. اگر آن را به صورت یک موجود نامریی مستقل می بینید، تا اندازه زیادی به حقیقت نزدیک شده اید. این، «بدن دردمند عاطفی»ست.
اکهارت تله
تمرین نیروی حال
تا زمانی که نتوانید به نیروی حال دست یابید، هـر درد عاطفی که تجربه می کنید، پس مانده ای از درد را از خود بر جای می گذارد که به زندگی بـا شـما ادامه می دهد. این درد به دردهای مانده از گذشته می پیوندد و در ذهن و بدن شما خانه می کند. روشن است که این مجموعه شامل دردهای دوران کودکی و ناشی از ناآگاهی دنیایی که در آن متولد شدید نیز می گردد.
این درد متراکم، یک میدان انرژی منفی ست که ذهن و بدن شما را اشغال می کند. اگر آن را به صورت یک موجود نامریی مستقل می بینید، تا اندازه زیادی به حقیقت نزدیک شده اید. این، «بدن دردمند عاطفی»ست.
اکهارت تله
تمرین نیروی حال
چون علت و معلول به هم پیوسته هستند، با از بین رفتن معلولها،
علتها نیز از بین میروند.
اما پاتانجلی میگوید:
شما بیاخلاق هستید،
ولی این یک معلول است.
شما طمعکار هستید،
ولی این یک معلول است.
احساس خشم داری،
این هم معلول است
علت را پیدا کن!!
به جنگ با معلولها ادامه نده،
زیرا این کمکی نخواهد کرد.
میتوانی با طمع خود بجنگی،
و بار دیگر در جایی دیگر پدیدار میشود.
میتوانی با خشم خودت بجنگی، سرکوب خواهد شد و در جایی دیگر منفجر میشود.
نمیتوان با مبارزه با معلولها علتها را از بین برد.
برای همین است که یوگا یک سیستم اخلاقی نیست، یک سیستم آگاهی است.
علت اصلی باید پیدا شود.
اگر به هرس کردن و قطع برگهای یک درخت ادامه بدهی، اثری بر آن درخت نخواهد داشت. برگها خواهند رویید.
باید ریشه را بجویی، خود علت را
اگر بخواهی درخت را نابود کنی باید ریشه را از بین ببری.
با نابودی ریشه است که درخت ازبین میرود.
ولی شما به هرس کردن شاخهها ادامه میدهید؛ آن درخت را از بین نخواهید برد.
دراقع، اگر درختی را هرس کنی شاخ و برک آن بیشتر و فشردهتر خواهد شد. ریشه را بزن و درخت ازبین خواهد رفت
#اشو
#یوگا: ابتدا و انتها
علتها نیز از بین میروند.
اما پاتانجلی میگوید:
شما بیاخلاق هستید،
ولی این یک معلول است.
شما طمعکار هستید،
ولی این یک معلول است.
احساس خشم داری،
این هم معلول است
علت را پیدا کن!!
به جنگ با معلولها ادامه نده،
زیرا این کمکی نخواهد کرد.
میتوانی با طمع خود بجنگی،
و بار دیگر در جایی دیگر پدیدار میشود.
میتوانی با خشم خودت بجنگی، سرکوب خواهد شد و در جایی دیگر منفجر میشود.
نمیتوان با مبارزه با معلولها علتها را از بین برد.
برای همین است که یوگا یک سیستم اخلاقی نیست، یک سیستم آگاهی است.
علت اصلی باید پیدا شود.
اگر به هرس کردن و قطع برگهای یک درخت ادامه بدهی، اثری بر آن درخت نخواهد داشت. برگها خواهند رویید.
باید ریشه را بجویی، خود علت را
اگر بخواهی درخت را نابود کنی باید ریشه را از بین ببری.
با نابودی ریشه است که درخت ازبین میرود.
ولی شما به هرس کردن شاخهها ادامه میدهید؛ آن درخت را از بین نخواهید برد.
دراقع، اگر درختی را هرس کنی شاخ و برک آن بیشتر و فشردهتر خواهد شد. ریشه را بزن و درخت ازبین خواهد رفت
#اشو
#یوگا: ابتدا و انتها
#نه_طبقه_ذهن
روانشناسی مدرن چند چیز را کشف کرده است که قابل توجه است.
اگرچه آنها فقط به صورت روشنفکرانه کشف شده اند، با این حال، شروع خوبی است.
اگر آنها از نظر عقلی کشف شده اند،
آنگاه دیر یا زود از نظر وجود گرایانه نیز تجربه خواهند شد.
فروید یک پیشگام بزرگ است، یک بودا نیست،
اما باز هم یک فرد بسیار قابل توجه است .
چونکه او اولین کسی است که این ایده را به بخش بزرگتری از بشریت قبولاند که انسان یک #ناخودآگاه بزرگ در خود پنهان دارد.
ذهنِ خودآگاه فقط یک دهم است و ذهن ناخودآگاه،
نه بار بزرگتر از خودآگاه است.
آنگاه شاگرد او، یونگ کمی جلوتر رفت، کمی عمیقتر شد و #ناخودآگاه_جمعی را کشف کرد.
در پشت ناخودآگاه فردی،
یک ناخودآگاه جمعی قرار دارد.
حال به کسی دیگر نیاز است که یک چیز دیگر را هم که وجود دارد، کشف کند. و من امیداورم...
دیر یا زود تحقیقات روانشناسی که رو به رشد است، در دو طرفِ پردۀ آهنین، باید آنرا کشف کند
بودا در مورد آن صحبت کرده است. .
#ناخودآگاه_کیهانی
بنابراین ما میتوانیم بگوییم:
ذهن خودآگاه یک چیز بسیار نازک است،
یک بخش بسیار کوچک از وجود شماست.
در پشت خودآگاه، ذهن #نیمه_آگاه قرار دارد که مبهم است.
شما نجوای آنرا میشنوید اما نمیتوانید آنرا بچنگ بیاورید.
آن همواره آنجاست، در پشت خودآگاه،
در حال کشیدن نخهای آن.
سومی: ذهن #ناخودآگاه است که در رؤیا یا وقتی که مواد مخدر مصرف می کنید، با آن برخورد میکنید. سپس ذهن #ناخودآگاه_جمعی است.
شما فقط وقتی با آن برخورد میکنید که جستجوی خیلی عمیقی در ذهن ناخودآگاهتان نمایید.
آنگاه به ناخودآگاه جمعی برمیخورید.
و اگر باز هم جلوتر بروید،
اگر عمیقتر بروید، به ناخودآگاه کیهانی خواهید رسید.
ناخودآگاه کیهانی، #طبیعت است.
#ناخودآگاه_جمعی، کل بشریت است که
تاکنون زندگی کرده است.
آن بخشی از شماست.
ناخودآگاه، ناخودآگاهِ انفرادیِ شماست که جامعه در شما سرکوب کرده است و مجاز نبوده بیان شود.
از این رو آن در هنگام شب، از در پشتی برمیگردد و در رویاهای شما خودش را نشان میدهد.
و ذهن آگاه... من آنرا ذهن به اصطلاح آگاه مینامم
چونکه آن فقط به اصطلاح است.
آن بسیار ناچیز است، فقط یک سو سو است.
اما حتی اگر آن فقط یک چشمک کم سو باشد،
دارای اهمیت است
چونکه دانه را در خود دارد. دانه همیشه کوچک است. آن، نیروی بالقوۀ عظیمی دارد.
حال، یک بعد کاملاً جدید باز میشود. درست همانطور که فروید بُعد زیرِ خودآگاه را باز کرد،
شری آروبیندو بُعد بالای آگاهی را باز کرد.
فروید و شری آروبیندو مهمترین اشخاص این قرن هستند.
هر دوی آنها روشنفکر هستند و هیچ یک از آنها یک شخص بیدار نیست.
اما آنها یک خدمت بزرگ به بشریت انجاد داده اند.
آنها بصورت عقلانی ما را آگاه کرده اند که:
ما آنقدر که در سطح و ظاهر بنظر میرسد، کوچک نیستیم. بلکه آن رویۀ ظاهری، اعماق و ارتفاعات عظیمی را پنهان کرده است.
فروید به اعماق رفت و شری آروبیندو سعی کرد به ارتفاعات نفوذ کند.
بالای ذهن به اصطلاح آگاه ما، ذهن واقعاً آگاه وجود دارد که فقط از طریق #مدیتیشن بدست میآید.
هنگامی که ذهن خودآگاه معمولی شما به مدیتیشن
اضافه شود، یک ذهن واقعاً آگاه میشود.
در ماورای ذهن واقعاً آگاه، ذهن #فراآگاه قرار دارد.
هنگامی که مدیتیشن میکنید، فقط بارقه هایی از آن دارید. مدیتیشن، یک کورمال کردن در تاریکی است. بله، تعدادی پنجره باز میشود،
اما شما دوباره و دوباره فرو میافتید.
ذهن فراآگاه به معنای #سامادی است.
شما به یک قوۀ مشاهده گرِ کاملاً شفاف
دست یافته اید، به یک بیداری متمرکز رسیده اید. اکنون شما نمیتوانید از آن پایین بیفتید، آن مال شماست. حتی در خواب هم آن با شما باقی میماند.
ورای فراآگاه، فراآگاه جمعی است.
فراآگاه جمعی همان چیزی است که در ادیان به عنوان
خدایان شناخته میشود.
و ورای فراآگاه جمعی، #فراآگاه_کیهانی قرار دارد که حتی از خدایان هم فراتر میرود.
بودا آنرا #نیروانا می نامد.
ماهاویرا آنرا #کایوالیا مینامد
و عرفای هندو به آن #موکشا میگویند.
میتوانید آنرا #حقیقت بنامید.
اینها نه طبقۀ وجود شما هستند.
و شما دارید در یک گوشۀ کوچک از وجودتان زندگی میکنید.
ذهن خود آگاهِ ناچیز. چنانکه گویی کسی یک
کاخ دارد و همه چیز را درمورد آن فراموش کرده است و در زیر دالان زندگی میکند و فکر میکند همه اش همین است.
ادامه 👇👇👇👇
روانشناسی مدرن چند چیز را کشف کرده است که قابل توجه است.
اگرچه آنها فقط به صورت روشنفکرانه کشف شده اند، با این حال، شروع خوبی است.
اگر آنها از نظر عقلی کشف شده اند،
آنگاه دیر یا زود از نظر وجود گرایانه نیز تجربه خواهند شد.
فروید یک پیشگام بزرگ است، یک بودا نیست،
اما باز هم یک فرد بسیار قابل توجه است .
چونکه او اولین کسی است که این ایده را به بخش بزرگتری از بشریت قبولاند که انسان یک #ناخودآگاه بزرگ در خود پنهان دارد.
ذهنِ خودآگاه فقط یک دهم است و ذهن ناخودآگاه،
نه بار بزرگتر از خودآگاه است.
آنگاه شاگرد او، یونگ کمی جلوتر رفت، کمی عمیقتر شد و #ناخودآگاه_جمعی را کشف کرد.
در پشت ناخودآگاه فردی،
یک ناخودآگاه جمعی قرار دارد.
حال به کسی دیگر نیاز است که یک چیز دیگر را هم که وجود دارد، کشف کند. و من امیداورم...
دیر یا زود تحقیقات روانشناسی که رو به رشد است، در دو طرفِ پردۀ آهنین، باید آنرا کشف کند
بودا در مورد آن صحبت کرده است. .
#ناخودآگاه_کیهانی
بنابراین ما میتوانیم بگوییم:
ذهن خودآگاه یک چیز بسیار نازک است،
یک بخش بسیار کوچک از وجود شماست.
در پشت خودآگاه، ذهن #نیمه_آگاه قرار دارد که مبهم است.
شما نجوای آنرا میشنوید اما نمیتوانید آنرا بچنگ بیاورید.
آن همواره آنجاست، در پشت خودآگاه،
در حال کشیدن نخهای آن.
سومی: ذهن #ناخودآگاه است که در رؤیا یا وقتی که مواد مخدر مصرف می کنید، با آن برخورد میکنید. سپس ذهن #ناخودآگاه_جمعی است.
شما فقط وقتی با آن برخورد میکنید که جستجوی خیلی عمیقی در ذهن ناخودآگاهتان نمایید.
آنگاه به ناخودآگاه جمعی برمیخورید.
و اگر باز هم جلوتر بروید،
اگر عمیقتر بروید، به ناخودآگاه کیهانی خواهید رسید.
ناخودآگاه کیهانی، #طبیعت است.
#ناخودآگاه_جمعی، کل بشریت است که
تاکنون زندگی کرده است.
آن بخشی از شماست.
ناخودآگاه، ناخودآگاهِ انفرادیِ شماست که جامعه در شما سرکوب کرده است و مجاز نبوده بیان شود.
از این رو آن در هنگام شب، از در پشتی برمیگردد و در رویاهای شما خودش را نشان میدهد.
و ذهن آگاه... من آنرا ذهن به اصطلاح آگاه مینامم
چونکه آن فقط به اصطلاح است.
آن بسیار ناچیز است، فقط یک سو سو است.
اما حتی اگر آن فقط یک چشمک کم سو باشد،
دارای اهمیت است
چونکه دانه را در خود دارد. دانه همیشه کوچک است. آن، نیروی بالقوۀ عظیمی دارد.
حال، یک بعد کاملاً جدید باز میشود. درست همانطور که فروید بُعد زیرِ خودآگاه را باز کرد،
شری آروبیندو بُعد بالای آگاهی را باز کرد.
فروید و شری آروبیندو مهمترین اشخاص این قرن هستند.
هر دوی آنها روشنفکر هستند و هیچ یک از آنها یک شخص بیدار نیست.
اما آنها یک خدمت بزرگ به بشریت انجاد داده اند.
آنها بصورت عقلانی ما را آگاه کرده اند که:
ما آنقدر که در سطح و ظاهر بنظر میرسد، کوچک نیستیم. بلکه آن رویۀ ظاهری، اعماق و ارتفاعات عظیمی را پنهان کرده است.
فروید به اعماق رفت و شری آروبیندو سعی کرد به ارتفاعات نفوذ کند.
بالای ذهن به اصطلاح آگاه ما، ذهن واقعاً آگاه وجود دارد که فقط از طریق #مدیتیشن بدست میآید.
هنگامی که ذهن خودآگاه معمولی شما به مدیتیشن
اضافه شود، یک ذهن واقعاً آگاه میشود.
در ماورای ذهن واقعاً آگاه، ذهن #فراآگاه قرار دارد.
هنگامی که مدیتیشن میکنید، فقط بارقه هایی از آن دارید. مدیتیشن، یک کورمال کردن در تاریکی است. بله، تعدادی پنجره باز میشود،
اما شما دوباره و دوباره فرو میافتید.
ذهن فراآگاه به معنای #سامادی است.
شما به یک قوۀ مشاهده گرِ کاملاً شفاف
دست یافته اید، به یک بیداری متمرکز رسیده اید. اکنون شما نمیتوانید از آن پایین بیفتید، آن مال شماست. حتی در خواب هم آن با شما باقی میماند.
ورای فراآگاه، فراآگاه جمعی است.
فراآگاه جمعی همان چیزی است که در ادیان به عنوان
خدایان شناخته میشود.
و ورای فراآگاه جمعی، #فراآگاه_کیهانی قرار دارد که حتی از خدایان هم فراتر میرود.
بودا آنرا #نیروانا می نامد.
ماهاویرا آنرا #کایوالیا مینامد
و عرفای هندو به آن #موکشا میگویند.
میتوانید آنرا #حقیقت بنامید.
اینها نه طبقۀ وجود شما هستند.
و شما دارید در یک گوشۀ کوچک از وجودتان زندگی میکنید.
ذهن خود آگاهِ ناچیز. چنانکه گویی کسی یک
کاخ دارد و همه چیز را درمورد آن فراموش کرده است و در زیر دالان زندگی میکند و فکر میکند همه اش همین است.
ادامه 👇👇👇👇
#نه_طبقه_ذهن
ادامه👇
فروید و شری آروبیندو دو غول، دو پیشگام و دو فیلسوف روشنفکر بزرگ هستند.
اما هر دو دارند کار حدسی عظیمی انجام میدهند.
به جای اینکه به دانشجویان، فلسفۀ برتراندراسل، آلفرد نورث دایتهد، مارتین هایدیگر، ژان پل سارتر را تعلیم دهیم، بسیار بهتر می بود اگر مردم بیشتر در مورد شری آروبیندو یاد بگیرند، چونکه او بزرگترین فیلسوف این قرن است.
اما او کاملاً مورد غفلت قرار گرفته است.
و جامعۀ دانشگاهی از او چشم پوشیده است.
به یک دلیل خاص.
دلیلش این است که حتی مطالعۀ شری آروبیندو به شما این احساس را می-دهد که ناآگاه هستید،
و او خودش هم هنوز یک بودا نیست،
اما با این حال یک وضعیت بسیار شرم آوری برای شما ایجاد میکند.
اگر او درست می-گوید، پس شما دارید چه کار میکنید؟ پس چرا ارتفاعات وجود خود را جستجو نمیکنید؟
فروید با مخالفت بسیار پذیرفته شد، اما سرانجام پذیرفته شد.
شری آروبیندو حتی هنوز پذیرفته نشده است.
در حقیقت حتی هیچ ضدّیتی هم با او وجود
ندارد. او به سادگی مورد غفلت قرار گرفته است و دلیلش روشن است.
فروید در مورد چیزی پایین تر از شما صحبت میکرد که خیلی شرم آور نیست،
شما میتوانید از دانستن اینکه آگاه هستید، احساس خوبی داشته باشید.
و در زیرِ آگاهی شما: نیمه آگاه، ناخودآگاه و ناخودآگاه جمعی وجود دارد.
اما همۀ اینها زیرِ شما هستند.
شما در بالا قرار دارید. شما میتوانید احساس بسیار
خوبی داشته باشید.
اما اگر شری آروبیندو را مطالعه کنید، احساس شرم و
رنجش خواهید کرد. چونکه مراتب بالاتری از شما وجود دارد.
و نفسِ انسان هرگز نمیخواهد بپذیرد که هیچ چیزی بالاتر از او وجود دارد.
انسان می خواهد باور کند که او بالاترین قله است،
اوج نهایی و اورست است.
و هیچ چیزی بالاتر از او وجود ندارد...
به همین دلیل است که انسان جدید میخواهد خدا را انکار کند، چونکه پذیرش مفهوم خدا به این معناست که شما باید قبول کنید که چیزی بالاتر از شما وجود دارد. و نفس مدرن چنان باد کرده و متورم است که انسان مدرن میگوید خدایی وجود ندارد و ماورایی وجود ندارد و زندگی پس از مرگ وجود ندارد.
و بسیار احساس خوبی میکند.
با انکارِ پادشاهیِ خویشتنِ، خودتان و انکارِ ارتفاعاتِ خودتان، شما احساس خیلی خوبی دارید.
به حماقت آن نگاه کنید! ......
ادامه👇
فروید و شری آروبیندو دو غول، دو پیشگام و دو فیلسوف روشنفکر بزرگ هستند.
اما هر دو دارند کار حدسی عظیمی انجام میدهند.
به جای اینکه به دانشجویان، فلسفۀ برتراندراسل، آلفرد نورث دایتهد، مارتین هایدیگر، ژان پل سارتر را تعلیم دهیم، بسیار بهتر می بود اگر مردم بیشتر در مورد شری آروبیندو یاد بگیرند، چونکه او بزرگترین فیلسوف این قرن است.
اما او کاملاً مورد غفلت قرار گرفته است.
و جامعۀ دانشگاهی از او چشم پوشیده است.
به یک دلیل خاص.
دلیلش این است که حتی مطالعۀ شری آروبیندو به شما این احساس را می-دهد که ناآگاه هستید،
و او خودش هم هنوز یک بودا نیست،
اما با این حال یک وضعیت بسیار شرم آوری برای شما ایجاد میکند.
اگر او درست می-گوید، پس شما دارید چه کار میکنید؟ پس چرا ارتفاعات وجود خود را جستجو نمیکنید؟
فروید با مخالفت بسیار پذیرفته شد، اما سرانجام پذیرفته شد.
شری آروبیندو حتی هنوز پذیرفته نشده است.
در حقیقت حتی هیچ ضدّیتی هم با او وجود
ندارد. او به سادگی مورد غفلت قرار گرفته است و دلیلش روشن است.
فروید در مورد چیزی پایین تر از شما صحبت میکرد که خیلی شرم آور نیست،
شما میتوانید از دانستن اینکه آگاه هستید، احساس خوبی داشته باشید.
و در زیرِ آگاهی شما: نیمه آگاه، ناخودآگاه و ناخودآگاه جمعی وجود دارد.
اما همۀ اینها زیرِ شما هستند.
شما در بالا قرار دارید. شما میتوانید احساس بسیار
خوبی داشته باشید.
اما اگر شری آروبیندو را مطالعه کنید، احساس شرم و
رنجش خواهید کرد. چونکه مراتب بالاتری از شما وجود دارد.
و نفسِ انسان هرگز نمیخواهد بپذیرد که هیچ چیزی بالاتر از او وجود دارد.
انسان می خواهد باور کند که او بالاترین قله است،
اوج نهایی و اورست است.
و هیچ چیزی بالاتر از او وجود ندارد...
به همین دلیل است که انسان جدید میخواهد خدا را انکار کند، چونکه پذیرش مفهوم خدا به این معناست که شما باید قبول کنید که چیزی بالاتر از شما وجود دارد. و نفس مدرن چنان باد کرده و متورم است که انسان مدرن میگوید خدایی وجود ندارد و ماورایی وجود ندارد و زندگی پس از مرگ وجود ندارد.
و بسیار احساس خوبی میکند.
با انکارِ پادشاهیِ خویشتنِ، خودتان و انکارِ ارتفاعاتِ خودتان، شما احساس خیلی خوبی دارید.
به حماقت آن نگاه کنید! ......
خودبرتر 11:
بهبودی یعنی به خود پرداختن
به خود پرداخته به دیگران نمی پردازد
بیرون چیزی وجود ندارد همه انسانها اینه هستند هرچیزی می بینید خود تو هستی هرکاری که دیگران انجام میدهند قطعا توهم انجام دادی ایراد نگیر بیماری اعتیاد مخدرات نیست هرکس به نوعی در جوامع امروزی درگیر هستند تعصبات که یکی از شاخه های غرور است در فکر وذهن انسان تنیده شده است یک فلش بک به گذشته خودتان بزنید ببینید چقدر در چالش تعصبات بودید چقدر جنگ ودرگیر بودیم قضاوت نکنیم با چشم دنیوی نگاه نکنیم با چشم دل ببینیم درسها را بگیریم نه اینکه محکوم کنیم حکم صادر کنیم
عوامل بیرونی هیچ کمکی به ما نمی کند اگر میخواهی برجامعه خودت تاثیر بذاری باید به خودت بپردازی وخودت دگر گون کنی با حرف زدن هیچ تاثیری روی دیگران نداری فقط با تغییرات خودت میتوانی به آگاهی برسی این آگاهی است که تاثیر گذار است بیخودی دردام چالش ها نیافتید مشکل ما غفلت از خوداست هرچیزی که باعث شود تو ازخودت دور شوی غلط است دنبال چیزی باش که به خودت نزدیکتر شوی هرکس هرچیزی هر عواملی که مانع یا تورا از خودت دور می کند بریز بیرون
به افکارت آگاه باش تا بتوانی ضعف هایت را ترسهایت را ببینی
بیماری اعتیاد یعنی غفلت از خویش
آگاهی یعنی هرلحظه ازخود آگاه بودن
مهم نیست چه فکری یا کاری انجام میدهید
مهم این است که از رفتارم کردار گفتارم افکارم کارهایم آگاه بودن
آگاهی بیرون از تونیست تا شاهد هر لحظه خودت نباشی درکی از آگاهی نخواهی داشت
به این فیلم ها اهمیت ندهید نصف این فیلم ساختگی هستش هشیارباش با این فیلم ها بر احساسات تو تاثیر می گذارند وتورا وارد خشم ونفرت وانتقام وجنگ میبرند ببینید چقدر بر روح وروان شما تاثیر می گذارد تعصبات خودت ببین چطوری تحریک میشوید اینها هیچ کمکی به شما نمی کند بلکه بیماری شما را فعال تر می کند واقف باشید هرچیزی درمجازی می بینید حقیقت نیست
مهم تخلیه ذهن هزاران ساله است که باید خودم اول اقدام کنم تا به درکش برسم
گوش بزنگ باش تا فریب نخوری هیچ عامل بیرونی تورا به آگاهی نمیرساند بلکه بیماری تورا تحریک می کند
تا خودم آگاه نشوم نمیتوانم به دیگران آگاهی برسانم
شناخت ودرک دوعامل دگرگونی توست که اگز روی خودت متمرکز نشوی نمیتوانی به حقیقت خودت پی ببری داده واطلاعات جمع کردن هیچ کمکی به تو نخواهد کرد داده واطلاعات این وان آگاهی نیست بلکه بیماریست سعی کنید اشغال وارد ذهنتان نکنید بلکه باید تخلیه کنید تا آگاهی نور وارد شود نور هرجا رود بیداری اتفاق میافتد نور تاثیر گذار است نور حقیقت درون خودت است تا بهش نرسی هیچ تاثیری روی دیگران نخواهی داشت دگرگونی خودت دگرگونی اطرافیانت است بیداری تو بیداری دیگران است خودت بیدار شو از شرطی شدگیها خارج شو ازمنطقه امن ت فراتر برو
هشیارانه زندگی کن اجازه نده عوامل بیرونی و دیگران برروح وروانت تاثیر بذارد وتورا حالت دست خودشان کنند به مجازیها نچسبید چیزی گیرتان نمیآید جز غافل شدن ازخودت
هر چیزی تورا سمت عشق دادن محبت کردن مهرورزی مهربانی گذشت بخشندگی هدایت نمی کند بیماریست اگر هرچیزی باعث رنجش خشم نفرت جنگ درگیری جدایی قهر واکنش هدایت می کند بیماریست آگاهی تورا به سوی تاریکی هدایت نمی کند هشیار باشم که چی چه چیزهایی مرا کجا هدایت می کند
تا زمانی که به بیرون نگاه می کنید درچرخه شرطی شدگی عادات یا بهتر بگویم شعور گذشته یا بهتر بگویم درخواب وخیال زندگی می کنید وفقط حرف زدن را یاد گرفته اید میدانید ولی عملکرد ندارید
برای بیداری ازخواب وخیالها باید به خودت هشیارباشی هرلحظه تا ببینی هدایت گرت کیه برای کی خدمت میکنی واقف باش خیلی مهمه
تقلبی نباشیم کپی نباشیم دروغ نباشیم با نقاب زندگی نکنیم نقش بازی نکنیم ماسک نزنیم ادا وتظاهر نداشته باشیم خودمان باشیم با تمام کم وکاستی هایت ضعفهایت خودت را بپذیر دوست داشته باش نجنگ فرار نکن انکار نکن پنهان کاری نکن آنچه درونت است ارتعاش داده میشود نه آنچه می گویی.
بهبودی یعنی به خود پرداختن
به خود پرداخته به دیگران نمی پردازد
بیرون چیزی وجود ندارد همه انسانها اینه هستند هرچیزی می بینید خود تو هستی هرکاری که دیگران انجام میدهند قطعا توهم انجام دادی ایراد نگیر بیماری اعتیاد مخدرات نیست هرکس به نوعی در جوامع امروزی درگیر هستند تعصبات که یکی از شاخه های غرور است در فکر وذهن انسان تنیده شده است یک فلش بک به گذشته خودتان بزنید ببینید چقدر در چالش تعصبات بودید چقدر جنگ ودرگیر بودیم قضاوت نکنیم با چشم دنیوی نگاه نکنیم با چشم دل ببینیم درسها را بگیریم نه اینکه محکوم کنیم حکم صادر کنیم
عوامل بیرونی هیچ کمکی به ما نمی کند اگر میخواهی برجامعه خودت تاثیر بذاری باید به خودت بپردازی وخودت دگر گون کنی با حرف زدن هیچ تاثیری روی دیگران نداری فقط با تغییرات خودت میتوانی به آگاهی برسی این آگاهی است که تاثیر گذار است بیخودی دردام چالش ها نیافتید مشکل ما غفلت از خوداست هرچیزی که باعث شود تو ازخودت دور شوی غلط است دنبال چیزی باش که به خودت نزدیکتر شوی هرکس هرچیزی هر عواملی که مانع یا تورا از خودت دور می کند بریز بیرون
به افکارت آگاه باش تا بتوانی ضعف هایت را ترسهایت را ببینی
بیماری اعتیاد یعنی غفلت از خویش
آگاهی یعنی هرلحظه ازخود آگاه بودن
مهم نیست چه فکری یا کاری انجام میدهید
مهم این است که از رفتارم کردار گفتارم افکارم کارهایم آگاه بودن
آگاهی بیرون از تونیست تا شاهد هر لحظه خودت نباشی درکی از آگاهی نخواهی داشت
به این فیلم ها اهمیت ندهید نصف این فیلم ساختگی هستش هشیارباش با این فیلم ها بر احساسات تو تاثیر می گذارند وتورا وارد خشم ونفرت وانتقام وجنگ میبرند ببینید چقدر بر روح وروان شما تاثیر می گذارد تعصبات خودت ببین چطوری تحریک میشوید اینها هیچ کمکی به شما نمی کند بلکه بیماری شما را فعال تر می کند واقف باشید هرچیزی درمجازی می بینید حقیقت نیست
مهم تخلیه ذهن هزاران ساله است که باید خودم اول اقدام کنم تا به درکش برسم
گوش بزنگ باش تا فریب نخوری هیچ عامل بیرونی تورا به آگاهی نمیرساند بلکه بیماری تورا تحریک می کند
تا خودم آگاه نشوم نمیتوانم به دیگران آگاهی برسانم
شناخت ودرک دوعامل دگرگونی توست که اگز روی خودت متمرکز نشوی نمیتوانی به حقیقت خودت پی ببری داده واطلاعات جمع کردن هیچ کمکی به تو نخواهد کرد داده واطلاعات این وان آگاهی نیست بلکه بیماریست سعی کنید اشغال وارد ذهنتان نکنید بلکه باید تخلیه کنید تا آگاهی نور وارد شود نور هرجا رود بیداری اتفاق میافتد نور تاثیر گذار است نور حقیقت درون خودت است تا بهش نرسی هیچ تاثیری روی دیگران نخواهی داشت دگرگونی خودت دگرگونی اطرافیانت است بیداری تو بیداری دیگران است خودت بیدار شو از شرطی شدگیها خارج شو ازمنطقه امن ت فراتر برو
هشیارانه زندگی کن اجازه نده عوامل بیرونی و دیگران برروح وروانت تاثیر بذارد وتورا حالت دست خودشان کنند به مجازیها نچسبید چیزی گیرتان نمیآید جز غافل شدن ازخودت
هر چیزی تورا سمت عشق دادن محبت کردن مهرورزی مهربانی گذشت بخشندگی هدایت نمی کند بیماریست اگر هرچیزی باعث رنجش خشم نفرت جنگ درگیری جدایی قهر واکنش هدایت می کند بیماریست آگاهی تورا به سوی تاریکی هدایت نمی کند هشیار باشم که چی چه چیزهایی مرا کجا هدایت می کند
تا زمانی که به بیرون نگاه می کنید درچرخه شرطی شدگی عادات یا بهتر بگویم شعور گذشته یا بهتر بگویم درخواب وخیال زندگی می کنید وفقط حرف زدن را یاد گرفته اید میدانید ولی عملکرد ندارید
برای بیداری ازخواب وخیالها باید به خودت هشیارباشی هرلحظه تا ببینی هدایت گرت کیه برای کی خدمت میکنی واقف باش خیلی مهمه
تقلبی نباشیم کپی نباشیم دروغ نباشیم با نقاب زندگی نکنیم نقش بازی نکنیم ماسک نزنیم ادا وتظاهر نداشته باشیم خودمان باشیم با تمام کم وکاستی هایت ضعفهایت خودت را بپذیر دوست داشته باش نجنگ فرار نکن انکار نکن پنهان کاری نکن آنچه درونت است ارتعاش داده میشود نه آنچه می گویی.
خودبرتر 11:
هرچیزی که به بیرون ارتعاش میدهید دافع یا جاذبه ایجاد می کند درناخوداگاهتون پنهان است تا تخلیه ش نکنید نمیتوانید به خواسته هاتون برسید خودآگاه پول میخواد ولی ناخودآگاه پول نمیخواد چون ازکودکی باورهایی است که اجازه نمیدهد با خودآگاه یکی شود بخاطر همین همیشه به چالش می خورید اگر پول هم بدست میآورید سری ازدست میدهید ناخودآگاه وقتی فقیر باشد هرچقدر هم بدست بیاورد باز فقیر است بجای درآمد زیاد اول باورهای غیر شهودی خودتان را بازنگری کنید مهم خواستن شما نیست مهم اینه درناخوداگاه شما چی ثبت شده است هرتلاشی هم انجام دهید مثل کش دوباره برمیگردید به عقب
ذهن بیمار ما فقیر است وتا باورهایش تغییر نکند بازم فقیر است خسیس بودن پس انداز کردن ترسها همه از ذهن فقیر هستش نگرانی ها استرس نکند مریض شوم نکند فلان اتفاق بیافتد خودت جلو جلو برای پولهایت هزینه میتراشی درست می کنی مراقب افکارتان باشید آینده ای وجود نداره همه توهمی بیش نیست ذهن یا در آینده است یا در گذشته ولی هرچیزی که می خواهید درزمان حال موجود است ولی بهش واقف نشدید یاد بگیرید درلحظه حال باشید تعادل
ذهن فقیر همیشه فقیر است هرچقدر هم بدست بیاورد بازم فقیر است چون نمی تواند از اندوخته ش استفاده کند وهمیشه با باورهای کذایی انباشته میکند وهرچقدر هم جمع میکند باز هم زندانی ذهنش است محدود است از ذهنش پیروی میشود بهبودی دانش اندوزی نیست مال اندوزی نیست ذهن فقیر را تبدیل کردن به ذهن ثروتمند است از نیاز به بی نیازی از فقیر به غنی بودن
از بردگی به ارباب بودن
ازگدا بودن به پادشاه بودن.
هرچیزی که به بیرون ارتعاش میدهید دافع یا جاذبه ایجاد می کند درناخوداگاهتون پنهان است تا تخلیه ش نکنید نمیتوانید به خواسته هاتون برسید خودآگاه پول میخواد ولی ناخودآگاه پول نمیخواد چون ازکودکی باورهایی است که اجازه نمیدهد با خودآگاه یکی شود بخاطر همین همیشه به چالش می خورید اگر پول هم بدست میآورید سری ازدست میدهید ناخودآگاه وقتی فقیر باشد هرچقدر هم بدست بیاورد باز فقیر است بجای درآمد زیاد اول باورهای غیر شهودی خودتان را بازنگری کنید مهم خواستن شما نیست مهم اینه درناخوداگاه شما چی ثبت شده است هرتلاشی هم انجام دهید مثل کش دوباره برمیگردید به عقب
ذهن بیمار ما فقیر است وتا باورهایش تغییر نکند بازم فقیر است خسیس بودن پس انداز کردن ترسها همه از ذهن فقیر هستش نگرانی ها استرس نکند مریض شوم نکند فلان اتفاق بیافتد خودت جلو جلو برای پولهایت هزینه میتراشی درست می کنی مراقب افکارتان باشید آینده ای وجود نداره همه توهمی بیش نیست ذهن یا در آینده است یا در گذشته ولی هرچیزی که می خواهید درزمان حال موجود است ولی بهش واقف نشدید یاد بگیرید درلحظه حال باشید تعادل
ذهن فقیر همیشه فقیر است هرچقدر هم بدست بیاورد بازم فقیر است چون نمی تواند از اندوخته ش استفاده کند وهمیشه با باورهای کذایی انباشته میکند وهرچقدر هم جمع میکند باز هم زندانی ذهنش است محدود است از ذهنش پیروی میشود بهبودی دانش اندوزی نیست مال اندوزی نیست ذهن فقیر را تبدیل کردن به ذهن ثروتمند است از نیاز به بی نیازی از فقیر به غنی بودن
از بردگی به ارباب بودن
ازگدا بودن به پادشاه بودن.
مهم حس و احساسات برخواسته از عمق وجود شماست. اگر ناتوان از احساس کردن خودتان هستید، علت را بجوید. به درونتان بنگردید و حالی و هوای درونتان را چک کنید. آیا چاهی عمیق از غم و اندوه و حسرت در وجودتان پنهان است ؟
هرلحظه چاه عمیقِ درونتان را حفر کنید تا با شهوده قلبتان، تخلیه اش کنید. چاه درونتان را از غم و اندوه جدایی ها، خالی کنيد. شما بیش از حد از خود واقعی تان دور گشته و در دنیای جدایی ها غوطهور شده و در خواب و خیالها و رویاگری های نفستان، بسر برده اید. اکنون هنگام بیداریست که هر لحظه شاهده رخدادهای درونی و بیرونی وجودتان هستید. اگر درون و بیرونتان، یکی نیست در ظاهر و باطن گیر کرده اید و در نفی و انکار خودتان هستید. با مراقبه و مشاهده گری افکار و احساساتتان و درک و شناخت حاصل کردن به آنچه که نیستید، دگرگون میشوید و از منیتهای ساختگی و موهومی تان خالی میگردید. با خالی شدنِ هرچه بیشتر از هرآنچه که نیستید و نمیتوانید باشید، در نهایت آنچه هستید باقی میماند.
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جدایی ها شکایت میکند
🌞💖
هرلحظه چاه عمیقِ درونتان را حفر کنید تا با شهوده قلبتان، تخلیه اش کنید. چاه درونتان را از غم و اندوه جدایی ها، خالی کنيد. شما بیش از حد از خود واقعی تان دور گشته و در دنیای جدایی ها غوطهور شده و در خواب و خیالها و رویاگری های نفستان، بسر برده اید. اکنون هنگام بیداریست که هر لحظه شاهده رخدادهای درونی و بیرونی وجودتان هستید. اگر درون و بیرونتان، یکی نیست در ظاهر و باطن گیر کرده اید و در نفی و انکار خودتان هستید. با مراقبه و مشاهده گری افکار و احساساتتان و درک و شناخت حاصل کردن به آنچه که نیستید، دگرگون میشوید و از منیتهای ساختگی و موهومی تان خالی میگردید. با خالی شدنِ هرچه بیشتر از هرآنچه که نیستید و نمیتوانید باشید، در نهایت آنچه هستید باقی میماند.
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جدایی ها شکایت میکند
🌞💖
به سکوت بنشینید و پیرامونتان را بی آنکه نامگذاری کنید، فقط تماشا کنید. اکنون با چشمان بسته فقط شنوای صداها باشید.
این مدیتیشن کمک میکند تا حسهای ناب و والایتان با حسهای پنجگانه دنیوی تان ارتباط برقرار کنند. الهاماتِ قلبی تان از طریق حسهای والایتان صورت میگیرد. اگر حسهای دنیوی تان تیره و تار شده اند و نمیتوانید با حسهای برترتان ارتباط برقرار کنید، مدیتیشن سکوت را تا آنجایی که برایتان مقدور است، تمرین کنید.
🌞💖
این مدیتیشن کمک میکند تا حسهای ناب و والایتان با حسهای پنجگانه دنیوی تان ارتباط برقرار کنند. الهاماتِ قلبی تان از طریق حسهای والایتان صورت میگیرد. اگر حسهای دنیوی تان تیره و تار شده اند و نمیتوانید با حسهای برترتان ارتباط برقرار کنید، مدیتیشن سکوت را تا آنجایی که برایتان مقدور است، تمرین کنید.
🌞💖