عشق و نور
1.19K subscribers
441 photos
1.34K videos
22 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
ما از میوه ها همانقدر پروتئین می گیریم که در شیرمادر برای رشد نوزاد وجود دارد.
به علاوه پروتئین میوه ها به شکل از پیش هضم شده و در دسترس ما قرار داردهمانطور که ترکیبات دیگر میوه رسیده پیش هضم شده هستند.
ما در طبیعت با میوه ها پرورش یافته ایم و به سطح بالای سلامتی که انسان شناسان کشف کرده اند می رسیدیم و پروتئين کافی و لازم را برای انسان تامین می کنند.
📗خوددرمانی  👤دکتر کلاین

همین که درک کنی چه کسی هستی، همۀ بیماریها ناپدید میشوند.بیماریها اساساً به این خاطر وجود دارند که توخودشناسی را پنهان میکرده ای، از خودت اجتناب میکرده ای، تو از رویارویی اساسی دوری میکرده ای  چونکه تو نمیخواهی به خودت نگاه کنی.
اشو
دانه خردل
‍ ذهن انسان در مرحله كمال كه جذبه يا سامادهی خوانده ميشود از طريق مراقبه كاملا از فعاليتهای مادی منفك ميگردد. اين مرحله كمال زمانی فرا ميرسد كه شخص قادر گردد ذات را از طريق ذهن پاك ببيند و شادمانیِ واقعی و طبیعی را در آن بيابد. انسان در چنين حالت پر سروری از طريق حواس روحانی پاک شده خود به سعادت روحانی بيكرانی دست مييابد. روح با نيل به چنين كمالی متوجه می گردد دستاوردی گرانبهاتر از آن وجود ندارد و ديگر هيچگاه از حقیقت دور نمی شود و بطور تنزل ناپذیری حتی درسختترين مشكلات در آن استوار ميماند.
اين است رهايي حقيقي از تمامی رنجهای زاييده شده از تماس با نيروی مادی .

باگاوادگیتا
طولِ عمرت را اندازه نگیر چون هرچقدر هم که باشد محدود به قوانینِ فناست
کیفیتِ عمرت مهم است که بستگی به آگاهانه و خردمندانه زیستنت دارد تا درد و رنج و کمبود و حقارت و بدبختی و بیماری نیافرینی
نرمین
مراقب باشید هنگام صدا کردنِ خدا که به شما یاری کند کدامین خدا را صدا میزنید !
از کمک‌های خدای باورهای ذهنتان که همه موروثی و تحریفاتی اند، بپرهیزید تا بیش از این در ذهنتان، سردرگم و آشفته نمانید. اگر خدای ذهنتان حقیقی و راستین بود نیازی به کمکش نداشتید چون حضورتان پر از عشق و خرده و معرفتش بود. درونتان را بکاوید تا به تهی و بی‌معنی بودنِ آنچه از خدا باور داشتید و می‌پنداشتید با شهوده قلبتان به آگاهی اش برسید که تنها راه رهایی شما از باورمندی های بی اساس‌ از خداست. اگر خدای باورهایتان راستین بود دنیای ما دچاره اینهمه فساد و گمراهی و آشفتگی نبود.
حجابهای روحِ پاکتان را بردارید تا زیر حجابهای تحمیلی نمانید. شعوره انسان به پوششِ بدنش نیست به وضوح و شفافیتِ روحش است.
نرمین
                    

من دورنمای کاملا جدیدی را عرضه می دارم:
اینکه مردان و زنان با هم با صمیمیتی ژرف، در رابطه ای عاشقانه، مکاشفه گرانه، بعنوان کل هایی سازمند و تشکل یافته، هرلحظه که بخواهند می توانند به هدف برسند
مرد و زن دو جزء از یک کل هستند.
از دید من همانطور که مرد و زن نیمه های یک کل هستند، عشق و مکاشفه نیز چنین اند
مکاشفه مرد است
عشق زن است

ملاقات مکاشفه و عشق ملاقات مرد و زن است
و در آن ملاقات، ما انسان متعالی و فرا مادی را خلق می کنیم
که نه مرد است و نه زن

#اشو
ولنتاین چیست؟

«ولنتاين» نام كشيشي بوده ،كه مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد. زيراكه فرمانرواي روم بنام كلوديس دوم ،براين باور بوده كه سربازي در جنگ خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد
كلوديوس به قدري سنگدل بودكه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.
ولي كشيشي به نام ولنتاين ،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد. كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند و به جرم جاري كردن عقد اورا اعدام كنند.
از آن زمان در كشورهاي غربي روز 14 فوريه را روز ولنتاين ( روز عشاق يا روز عشق ورزي ) مي گويند و آن را جشن مي گيرند.
#عشق_خسیس_نیست

وقتي عشق را بشناسيد،
آماده انتشار آن مي شويد

هر چه بيشتر عشق بورزيد،‌
از عشق بيشتري برخوردار مي شويد.

هرچه عشق بيشتري در ديگران بباريد، ‌عشق بيشتري در درونتان مي جوشد.

عشق هرگز اهميتي نمي دهد كه آيا فرد مقابل، ‌ارزش دريافت آن را دارد يا نه. 
هر برخوردي غير از اين،‌
برخوردي از روي #خساست است
#عشق_خسيس_نيست

ابر هرگز اهميتي نمي دهد زميني كه بر آن مي بارد، ‌ارزش باران را دارد يا نه
ابر در كوهساران، صخره ها و همه جا مي بارد، بي قيد و شرط مي بخشد؛ بي هيچ چون و چرايي
عشق اينگونه است
فقط مي بخشد و از بخشيدن لذت مي برد
هركس كه مشتاق دريافت كردن باشد، آنرا دريافت مي كند
لازم نيست شايسته آن باشد يا در طبقه خاصي  جاي بگيرد
نيازي نيست كه شرايط و ويژگيهاي خاصي داشته باشد
اگر همه اينها لازم باشند،‌ آنچه مي دهيد، ‌ديگر عشق نيست،
حتما چيز ديگري است.

وقتي عشق را بشناسيد، آماده انتشار مي شويد. هرچه عشق بيشتري بر ديگران بباريد، عشق بيشتري در درونتان مي جوشد
در حاليكه اقتصاد رايج جهان چيز ديگري ميگويد:  ‌
اگر چيزي را ببخشيد، ‌آنرا از دست مي دهيد. اگر مي خواهيد چيزي را نگاه داريد،‌ آنرا از خود دور نكنيد، ‌آنرا جمع كنيد و خسيس باشيد

در حاليكه در مورد عشق، موضوع  كاملا برعكس است
اگر مي خواهيد عشق داشته باشيد، خسيس نباشيد. در غير اينصورت عشق مي ميرد
عشق را منتشر كنيد تا منابع تازه اي در دسترس تان قرار گيرد
نهرهاي تازه در درونتان جاري خواهند شد
وقتي بي قيد و شرط عشق مي ورزيد، وقتي بطور كامل مي بخشيد،
كل هستي به درونتان مي ريزد.

#اﺷﻮ
هيچكس نمی‌تواند دنيا را نجات دهد. پس همه را به نیروی انرژی‌بخشِ هستی بسپاريد. و خوب است كه يك همچنين ديدگاهى هم داشته باشيد كه شما مالك هيچ چيز نيستيد حتى «جسم‌تان».

وقتی كه اين را بدانيد، تمام دردها و رنج‌ها تمام خواهند شد. و فضايى كه باقى می‌ماند خویشِ حقیقیِ شماست.

#موجی 🦋
عشق بی پایانِ وجودت هر لحظه به احترامِ تو جاریست تا بخودآیی☺️
عشق را با واژگانِ نارس، در تعریف و وصفش، محدود نکن ! عشقِ بیشرطِ الهی بیانپذیر نیست کافیست در سکوت و آرامشِ عمیقِ وجودت احساسش کنی🤫🤭💖
نرمین
نیت درونی سفر زندگی

حقیقت آن چه را که می گویید می فهمم، اما هنوز فکر می کنم که باید نیتی در سفر زندگی ما باشد، در غیر این صورت تقریباً سرگردان هستیم. و نیت یعنی آینده، آیا غیر از این است؟ چگونه می توانیم این مفهوم را با زندگی‌ کردن در لحظه حال آشتی دهیم؟


زمانی که در سفر هستید دانستن این که به کجا می‌ روید یا دست کم دانستن سیر کلی سفر، بی تردید سودمند است. اما فراموش نکنید تنها چیزی که در سفر شما در نهایت واقعی‌ است، گامی‌ است که در این لحظه بر می‌ دارید. اين تنها چیزی‌ است که وجود دارد.
سفر هستی شما دارای یک نیت بیرونی و یک نيت درونی‌ است. نیت بیرونی، رسیدن به هدف يا مقصدتان است. دستیابی به اهدافی که برای خود تعیین می‌ کنید، تحقق اين یا آن که البته دلالت بر آینده دارد. اما اگر مقصدتان یا گام‌ هایی که قرار است در آینده بردارید آن چنان توجه شما را به خود مشغول کرده باشند که مهم‌ تر از گامی که اکنون بر می‌ دارید شوند، بی‌ تردید نیت درونی را از دست می‌ دهید. نیت درونی هیچ ارتباطی به آن جا که می‌ روید با آن چه که می‌ کنید ندارد بلکه به چگونه انجام دادن مربوط می‌ شود. اين نیت هیچ ارتباطی با آینده ندارد. بلکه به چگونگی آگاهی شما در اين لحظه مربوط می‌ شود. نیت بیرونی به محور افقی فضا و زمان تعلق دارد، نیت درونی به عمیق کردن «بودن» شما در محور عمودی بی‌ زمانی اکنون مربوط می‌ شود. سفر بیرونی شما ممکن است دارای میلیون‌ ها گام باشد، سفر درونی‌ تان تنها یک گام دارد: گامی که هم‌ اکنون گامی بر می دارید.

اکهارت تله
نیروی حال
#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، چگونه می‌توان یک وسواس را رها کرد؟
یا اینکه ابداً نباید آن را رها کرد، بلکه از آن لذت برد؟

#پاسخ

ساتیا Satya؛ یک وسواس فقط به معنی زخمی در وجود تو است، که بارها و بارها تو را جذب می‌کند، همواره خودش را اعلام می‌کند، که خواهان توجه تو است. تو نمی‌توانی آن را رها کنی چگونه می‌توانی زخم خودت را رها کنی؟ یک وسواس زخمی روحی است، نمی‌توانی آن را بیندازی
آن را درک کن. تماشایش کن. به آن توجه کن. با آن مراقبه گون باش
و هرچه بیشتر با آن مراقبه‌گون باشی، بیشتر شفا خواهد یافت.

مراقبه یک نیرو شفابخش است
واژگان “مراقبه” Meditation و “مداوا” Medicine هردو از یک ریشه می‌آیند:
هر دو به معنی نیروهای شفابخش هستند. مراقبه دارو است، دارو برای روح
پس اگر هر وسواسی داری، برچسب به آن نزن. لحظه‌ای که آن را “وسواس” obsession بخوانی، پیشاپیش آن را محکوم کرده‌ای
و اگر چیزی را سرزنش کنی
نمی‌توانی آن را تماشا کنی
برعلیه آن تعصب داری
چگونه می‌توانی دشمن را تماشا کنی؟ نیازی به سرزنش کردن نیست
مورد هرآنچه که هست، هست. فقط با محکوم کردن آن نمی‌توانی آن را تغییر بدهی؛ با محکوم کردنش فقط می‌توانی آن را سرکوب کنی. می‌توانی از دیدنش پرهیز کنی، ولی آن زخم ادامه خواهد داشت؛ و سرطانی خواهد شد:
در درونت رشد خواهد کرد.

بجای سرزنش‌کردن، بجای اینکه آن را اسم‌گذاری کنی و برچسب بزنی
آن را تماشا کن ــ بدون هیچ نتیجه‌گیری ببین که چه هست. هرچه عمیق‌تر آن را ببین، احساس دوستی عمیق با آن داشته باش، با آن صمیمی بشو. این وسواس خودت است، زخم تو است! چیزی را در مورد تو می‌گوید، بخشی از زندگی‌نامه‌ی تو است. در تو برخاسته این زخم چیزی را در مورد گذشته‌ات می‌گوید. عمیقاً واردش بشو،
با مراقبت، با عشق
و تعجب خواهی کرد: هرچه بیشتر با آن مهربان باشی و عشق بورزی، کمتر آزار خواهد دارد، کمتر مسلط خواهد بود؛ سلطه‌اش برتو کمتر خواهد شد

آری، به نوعی از آن لذت ببر!
ولی منظورم از لذت بردن این نیست که با آن هویت بگیری
اگر با آن هم‌هویت بشوی، دیوانه خواهی شد
اگر آن را محکوم کنی، اگر آن را سرکوب کنی، بازهم دیوانه خواهی شد
از هردو افراط و تفریط دوری کن
خودت را درست در وسط مستقر کن:
نه محکوم کن و نه هویت بگیر
فقط یک شاهد خالص باش
و آهسته‌آهسته، شفا خواهد یافت. رفته‌رفته زهر خودش را از دست خواهد داد. آهسته‌آهسته آن را خواهی دید که به یک نیروی مثبت تبدیل شده است
بجای اینکه به یک نیروی منفی تغییر کند. کمک‌کننده خواهد بود.

هر وسواس یک گِرِه در وجود انسان است. وقتی که باز شود، انرژی بزرگی آزاد خواهد شد
و هرکسی وسواس‌هایی را در خود حمل می‌کند؛ تمام جامعه‌ی ما وسواسی است
برخی از وسواس ها توسط مردم پذیرفته‌ شده هستند؛ آنگاه آنها را وسواس نمی‌خوانی. اگر پذیرفته نشده باشند، آنوقت “وسواس” خوانده می‌شوند!
در یک جامعه یک چیز وسواس خوانده می‌شود و همان رفتار در جامعه‌ای دیگر وسواس محسوب نمی‌شود. شاید حتی محترم انگاشته شود، شاید آن را مقدس و قابل‌ستایش بخوانند.

یک چیز را به یاد بسپار:
وسواس‌ها از یک جامعه به جامعه‌ی دیگر؛ از یک کشور به کشور دیگر و از یک مذهب به مذهب دیگر تفاوت دارند
پس وسواس واقعاً چیست؟
هرچیزی که یک نیروی چیره بر تو باشد، تو را تحت سلطه داشته باشد و ارباب وجودت بشود. هرآنچه که تو را به یک برده تنزل بدهد وسواس است
این تعریف من از وسواس است.

ساتیا؛ از افراط و تفریط، هردو، باید پرهیز کرد. این چیزی است که بودا نیز توصیه می‌کرد:
دقیقاً در وسط باش، تماشاگر، بدون انتخاب، آگاهانه در تماشا
نه انتخاب کن که هویت بگیری و نه انتخاب کن که سرکوب کنی. فقط ببین

این وسواس بخشی از زندگی روحی تو است، هرچه که باشد. نگو خوب، بد یا هرچیز دیگر، هرچه که هست آن را تماشا کن
و قدرت عظیم تماشاگری را ببین:
چگونه زخم‌ها را به گل‌ها تبدیل می‌کند، چگونه انرژی گیرافتاده در آن گره‌ها را به نیروی‌های عظیم و مثبت و تغذیه‌کننده تبدیل می‌کند.

#اشو
#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، برای بسیاری از افراد در غرب، رابطه مرشد/مرید بیرون از تجربه‌ی آنان است.
این رابطه شامل چه چیزهایی است؟

#پاسخ

کریس لیستر Chris Liste، شرق چند چیز بسیار بااهمیت به آگاهی انسان پیشکش کرده است
یکی از آن چیزهای زیبا پدیده‌ی رابطه‌ی بین مرشد و مرید است
این یک پیشکش شرقی است
درست همانطور که علم یک پدیده‌ی غربی است
عرفان پدیده‌ای شرقی است
علم برون‌گرا است
عرفان درون‌گرا است
علم سعی دارد تا واقعیت عینی را بشناسد
عرفان اکتشاف واقعیت درونی است؛ شناخت وجود درونی است.

در دنیای رابطه‌ی آموزگار/شاگرد وجود دارد، زیرا علم را می‌توان آموزش داد و آموخت
بنابراین رابطه‌ی معلم/شاگرد وجود دارد
ولی دیانت، عرفان mysticism نمی‌تواند آموزش داده شود taught، فقط می‌تواند دریافت شود caught

بنابراین در عرفان رابطه‌ای مانند آموزگار/شاگرد وجود ندارد
یک رابطه‌ی کاملاً‌ متفاوت وجود دارد: مرید/مرشد
تفاوت ها بسیار عظیم و بزرگ هستند.

در ارتباط شاگرد/آموزگار، روش تردید وجود دارد
آموزگار آنجاست تا تردیدهایت را ازبین ببرد، تا به پرسش‌هایت پاسخ بدهد
تا به تو اطلاعات بدهد و تو را بیشتر دانش‌آلوده سازد
شاگرد با تمام پرسش‌ها، تردیدها و کنجکاوی‌هایش در آنجا هست
درواقع، شاگرد هرچه هوشمندتر باشد، بیشتر شکّاک خواهد بود
بهترین شاگرد کسی است که پر از تردید باشد
و بهترین آموزگار کسی است که با پاسخ‌های جدید و دانش تازه به او کمک کند تا بتواند تردیدهایش را برطرف کند. علم از تردید بعنوان یک روش استفاده می‌کند
این روش اساسی در جستارهای علمی است.

در دنیای دیانت درست عکس این حاکم است:
روش اساسی اعتماد است و نه تردید روش، عشق است، نه منطق
تسلیم روش است، نه چیرگیِ دانش

#شاگرد ، وقتی از دانشگاه بیرون می‌آید، با یک نفْس بزرگ بیرون می‌آید زیرا دانش فراوانی گردآورده است، بسیار آموخته است

#مرید ، وقتی از نزد یک مرشد می‌آید، همچون یک فرد  بی‌نفس egoless و یک هیچکس nobody می‌آید
او دیگر همچون یک ماهیت جدا از جهان‌هستی وجود ندارد او هیچ چیز نیاموخته؛ برعکس، هرآنچه را که قبلاً فراگرفته بود learned از یاد برده است unlearned

یک فیلسوف مشهور آلمانی برای دیدن رامان‌ماهارشی نزد او رفت
از رامان پرسید، “من از راه خیلی دور آمدم تا از شما بسیار بیاموزم.”
رامان خندید و گفت:
سفر تو تمرینی در بیهودگی بوده است. بی‌جهت برای دیدن من سفر کرده‌ای، زیرا من اینجا نیستم تا هیچ چیز را به شما بیاموزم
اگر برای آموختن آمده‌ای، به مکانی اشتباه آمده‌ای
من به مردم کمک می‌کنم تا آموخته‌هایشان را از یاد ببرند UNlearn

مرشد به تو کمک می‌کند تا از آموخته‌هایت رها شوی
مرشد به تو کمک می‌کند تا باردیگر معصوم و کودک‌وار بشوی.

مستقیم یا غیر مستقیم.
رابطه‌ی مرشد/مرید یک رابطه‌ی عاشقانه است، بزرگترین رابطه‌ی عاشقانه‌ی ممکن
مرید نفس خودش را به مرشد تسلیم می‌کند. تعظیم می‌کند. می‌گوید:
من نزد بودا سَر خَم می‌کنم،‌ تسلیم بودا می‌شوم، در پاهای تو پناه می‌گیرم

لحظه‌ای که او نفس خودش را رها می‌کند، بخشی از وجود مرشد می‌گردد.
و مرشد دیگر مانند یک شخص وجود ندارد، فقط یک حضور است
و وقتی که دو حضور باهم دیدار کنند، بزرگترین تجربه‌ی انزال و شعف رخ می‌دهد
همین شعف هدف رابطه‌ی مرشد/مرید است
این شعف قرن‌هاست که به راهی بسیار رمزآلود رخ داده است:
مرشد چیزی در این مورد نمی‌گوید، مرید چیزی در این مورد نمی‌شنود، ولی با نشستن در کنار مرشد، در سکوت، در انتظار، با شکیبایی و درحال نیایش…. یک روز آن همزمانی رخ می‌دهد
یک روز ناگهان مرید شروع می‌کند به تنفس همراه با مرشد
تپش قلب او دیگر از تپش قلب مرشد جدا نیست. آنان بعنوان دو موجود ناپدید شده و یکی می‌شوند.
همین تجربه‌ی یگانگی با مرشد، یعنی گشوده شدن درهای پرستشگاه خداوند.

#اشو
بسیاری می‌آیند
و فقط معدودی می‌مانند
ولی من نمی‌توانم به آنان بگویم
که اینک نیازی نیست تا جای دیگری بروید.

من این را فقط به افراد معدودی می‌توانم بگویم، تنها به کسانی که آماده‌ٔ ادراک هستند، کسانی که به اندازه کافی پخته هستند تا درک کنند.

بزرگ‌ترین چیز در زندگی
آماده بودن برای دریافت است
و وقتی تو کاملاً ناپدید شدی
و مرشد تو را کاملاً سرشار کند،
حتی مرشد نیز ناپدید می‌گردد.

و در آن ناپیداییِ مرید و مرشد،
پردیس ظاهر می‌گردد. باغ فرا می‌رسد
و تو به وطن رسیده‌ای.

#اشو
به تاریکی نمی شود برچسب چسباند ،
زیرا وجود ندارد.
فقط باید چراغی بیاوری و نقاب را از چهره تاریکی برداری.

این در مورد فکرهایت نیز صدق می کند.
با آنها درگیر نشو .
تلاشی که برای رهایی از فکر ها می کنی،
خود از فکری نشأت می گیرد.

افکارت رابشناس ،
آنها را ببین ،
نسبت به آنها آگاه باش ،
آنگاه آنها بدون زحمت فروکش می کنند.

نظارت بر خود،
سرانجام به تخلیة نفس می انجامد،
و وقتی نفس تخلیه شد، 
هستی در آن می گنجد‌.
ده دقیقه سکوت با چشمانی بسته،
در وضعیت نشسته یا خوابیده.
فقط در حال تماشا، یا مشاهده بدنتان،
محیط اطراف و افکارتان ، بی هیچ نوع قضاوتی،
ساکت و بی‌حرکت باشید....

در خود فرو روید، چشم‌ها را ببندید.
این شما هستید.
ترسیم هیچ تابلویی از آن ممکن نیست.
این تنها سکوتی ناب است؛
فضایی بدون مرز،این همهٔ آن چیزی است که
با خود می‌بری........

در تولد، زندگی و مرگ.
این تنها چیزی است که
پیوسته همین طور بدون تغییر
باقی می‌ماند:
حقیقت غایی و تغییر ناپذیر.

برای تجربه این حقیقتِ ناب
به اعماق وجودت سرازیر شو،
ترس را کنار بگذار،
زیرا این وجود خودِ توست،
قلمرو ناشناخته خودت
که می‌خواهی آن را کشف کنی.
ترسی وجود ندارد.
هیچ کس دیگری
نمی‌تواند به آن قدم بگذارد.
این جا قلمرویی کاملاً خصوصی است.
پس بی‌هیچ واهمه‌ای بال بگشا
تمامی آسمان از آن توست......
‌‌
‍ تا به حال مشاهده کرده ای؟
وقتی به خواب میروی هرگز خواب اتاقی که در آن خوابیدی را نمی بینی،رویای تخت و جایی که هستی را نمی بینی،لازم نیست!
پیشاپیش آنجا هستی .
ذهن در رویای چیزیست که نیست.
ذهن به همه جا می رود،اما هرگز اینجا نخواهد بود،می تواند همه جا برود،اما نه اینجا .
در حالیکه تو اینجایی!
وجود الهی تو اینجاست. تو آنی . پیشاپیش همان هستی که می خواهی باشی ، اما زنجیره ای از رویاها می بافی و به دورها می روی.
کل تکنیکها برای این است که تو را هوشیار سازد.
تا بتوانی به جایی برگردی که همیشه در آن بوده ای.
جایی که هرگز را از دست نداده ای.
هرچه آگاهی بیشتر باشد،امکان رویا کمتر می شود... ‌‏