چگونه می توانیم بی آن که با پلیدی هایی چون گرسنگی و خشونت برخورد داشته باشیم، دنیای بهتری بسازیم؟
همه پلیدی ها نتيجه ناآگاهی است. شما می توانید نتیجه ناآگاهی را ریشه کن کنید، اما نمی توانید این کار را بدون از بین بردن علت آن انجام دهید. دگرگونی راستین در درون روی می دهد، نه در بیرون.
اگر احساس می کنید برای از بین بردن رنج در جهان فراخوانده شده اید، این کار بسیار شرافتمندانه ای است، اما به یاد داشته باشید که توجه تان را تنها بر بیرون متمرکز نکنید، در غیر این صورت با اندوه و سرخوردگی رویارو خواهید شد. بدون تغییر اساسی در آگاهی بشر، رنج جهان همسان چاهی بی انتها است. بنابراین اجازه ندهید که همدلی شما یک سویه شود. همدردی با رنج و نیازمندی دیگری و اشتیاق به یاری رساندن به سایرین باید با درکی عمیق تر از سرشت سرمدی هستی و در نهایت توهمی بودن همه دردها توازن یابد. آنگاه بگذارید آرامشتان به درون هر آنچه انجام می دهید جریان پیدا کند، با این کار، عملکرد شما به گونه ای همزمان در حیطه علت و معلول تأثیر خواهد کرد.
این رهنمود، هنگامی که جنبشی را پشتیبانی می کنید که به منظور بازداشتن انسان های به شدت ناآگاه از تخریب خود، همدیگر، این سیاره و ایجاد رنج وحشتناک برای موجودات زنده دیگر طرح ریزی شده است نیز کارایی دارد. به یاد داشته باشید درست همان گونه که نمی توانید با تاریکی مبارزه کنید، با ناآگاهی هم نمی توانید مبارزه کنید. اگر بکوشید که چنین کاری انجام دهید، قطب های مخالف، تقویت و به گونه ای عمیق تر تثبیت می شوند. شما خویش را با یکی از آن قطب ها یکی خواهید دید و «دشمنی» برای خود خواهید تراشید و از این راه به درون ناآگاهی کشیده خواهید شد. با انتشار اطلاعات، آگاهی را افزایش دهید یا در نهایت، مقاومت منفعلانه را تمرین کنید. اما ابتدا مطمئن شوید که هیچ مقاومت، منفی گرایی و و نفرتی در درون ندارید. حضرت (ع) می گوید : «دشمنانتان را دوست بدارید.» که البته به این معناست : «هیچ دشمنی نداشته باشید» هنگامی که درگیر کار در حیطه معلول می شوید، به راحتی ممکن است خود را درون آن گم کنید. در این شرایط باید هشیار بوده و حضوری بسیار قوی داشته باشید. لازم است که زنجيره علت ها کانون اصلی توجهتان قرار گیرد و آموزش روشن بینی، نیت اصلی، و آرامش، ارزشمندترین هدیه شما به جهان باشد.
اکهارت تله
نیروی حال
همه پلیدی ها نتيجه ناآگاهی است. شما می توانید نتیجه ناآگاهی را ریشه کن کنید، اما نمی توانید این کار را بدون از بین بردن علت آن انجام دهید. دگرگونی راستین در درون روی می دهد، نه در بیرون.
اگر احساس می کنید برای از بین بردن رنج در جهان فراخوانده شده اید، این کار بسیار شرافتمندانه ای است، اما به یاد داشته باشید که توجه تان را تنها بر بیرون متمرکز نکنید، در غیر این صورت با اندوه و سرخوردگی رویارو خواهید شد. بدون تغییر اساسی در آگاهی بشر، رنج جهان همسان چاهی بی انتها است. بنابراین اجازه ندهید که همدلی شما یک سویه شود. همدردی با رنج و نیازمندی دیگری و اشتیاق به یاری رساندن به سایرین باید با درکی عمیق تر از سرشت سرمدی هستی و در نهایت توهمی بودن همه دردها توازن یابد. آنگاه بگذارید آرامشتان به درون هر آنچه انجام می دهید جریان پیدا کند، با این کار، عملکرد شما به گونه ای همزمان در حیطه علت و معلول تأثیر خواهد کرد.
این رهنمود، هنگامی که جنبشی را پشتیبانی می کنید که به منظور بازداشتن انسان های به شدت ناآگاه از تخریب خود، همدیگر، این سیاره و ایجاد رنج وحشتناک برای موجودات زنده دیگر طرح ریزی شده است نیز کارایی دارد. به یاد داشته باشید درست همان گونه که نمی توانید با تاریکی مبارزه کنید، با ناآگاهی هم نمی توانید مبارزه کنید. اگر بکوشید که چنین کاری انجام دهید، قطب های مخالف، تقویت و به گونه ای عمیق تر تثبیت می شوند. شما خویش را با یکی از آن قطب ها یکی خواهید دید و «دشمنی» برای خود خواهید تراشید و از این راه به درون ناآگاهی کشیده خواهید شد. با انتشار اطلاعات، آگاهی را افزایش دهید یا در نهایت، مقاومت منفعلانه را تمرین کنید. اما ابتدا مطمئن شوید که هیچ مقاومت، منفی گرایی و و نفرتی در درون ندارید. حضرت (ع) می گوید : «دشمنانتان را دوست بدارید.» که البته به این معناست : «هیچ دشمنی نداشته باشید» هنگامی که درگیر کار در حیطه معلول می شوید، به راحتی ممکن است خود را درون آن گم کنید. در این شرایط باید هشیار بوده و حضوری بسیار قوی داشته باشید. لازم است که زنجيره علت ها کانون اصلی توجهتان قرار گیرد و آموزش روشن بینی، نیت اصلی، و آرامش، ارزشمندترین هدیه شما به جهان باشد.
اکهارت تله
نیروی حال
◽️جمله های زیبا از مولانا برای تغییر زندگی:
- هر زمان که تنها هستی، به خودت یادآور شو که خداوند همه را از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او!
- به کلامت قدرت ببخش نه به صدایت، باران است که باعث رشد گلها میشود!
- هنر دانستن این است که بدانی چه چیزهایی را نادیده بگیری.
- کار تو نیست که به دنبال عشق بگردی بلکه این است که موانع درون خودت را در برابر عشق سد شده اند را پیدا کنی.
- دیروز باهوش بودم و میخواستم دنیارو تغییر دهم اما امروز خردمندم و میخواهم خودم را تغییر دهم.
- بدان که تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری و قوی تر از چیزی هستی که بنظر میرسی و هوشمند تر از چیزی هستی که فکر میکنی!
- هر زمان که تنها هستی، به خودت یادآور شو که خداوند همه را از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او!
- به کلامت قدرت ببخش نه به صدایت، باران است که باعث رشد گلها میشود!
- هنر دانستن این است که بدانی چه چیزهایی را نادیده بگیری.
- کار تو نیست که به دنبال عشق بگردی بلکه این است که موانع درون خودت را در برابر عشق سد شده اند را پیدا کنی.
- دیروز باهوش بودم و میخواستم دنیارو تغییر دهم اما امروز خردمندم و میخواهم خودم را تغییر دهم.
- بدان که تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری و قوی تر از چیزی هستی که بنظر میرسی و هوشمند تر از چیزی هستی که فکر میکنی!
نیراوو Niravo سوال کرد:
“آیا مسیح آنگونه که قول داده، بزودی به زمین باز میگردد؟”
چنین سوالات بیمعنی در ذهن مردم تکرار میشود
و نه تنها ذهن مردمان معمولی، بلکه ذهن افراد بهاصطلاح مذهبی، اهل الهیات و فلسفه و نخبگان نیز درگیر چنین چیزهای مسخرهای میشود.
مسیح یک شخص نیست، یک #تجربه است
عیسی آن را داشت، تو میتوانی آن تجربه را داشته باشی
مسیح مترادفِ بودا است
آنچه ما در شرق بودا، بیدار میخوانیم؛ غرب آن را مسیح خوانده است
کسی که تاج برسر دارد
مسیح نمیتواند بازگردد، ولی هرلحظه میتوانی یک مسیح بشوی
مسیح پیشاپیش همچون یک بذر در تو پنهان است
همگی شما بودیساتوا Bodhisattva هستید، عصارهی بودا، بذر بودا. فقط قدری تلاش، قدری ادراک؛ و میتوانی شکوفا شوی و عطر تو میتواند آزاد شود
مسیح شکوفا شد، بودا شکوفا شد،
تو نیز میتوانی
چرا منتظر مسیح باشی تا بازگردد؟
این پرهیز از آن جستار اساسی است
چرا خودت یک مسیح نشوی؟ انتظارکشیدن برای آمدن دیگری که تو را رستگار کن چه فایده دارد و چگونه یک فرد دیگر میتواند تو را رستگار کند؟
آن رستگاری که توسط فردی دیگر بیاید خیلی هم رستگارشدن نیست!
آزادی را باید کسب کرد، نمیتواند داده شود؛ اگر داده شود، میتواند گرفته شود. اگر داده شود، مال تو نیست، رشد خودت نیست
و هرآنچه که به تو داده شود فقط یک انباشتگی در بیرون خواهد بود
هرگز بخشی از وجود درونی تو نخواهد شد.
#اشو
“آیا مسیح آنگونه که قول داده، بزودی به زمین باز میگردد؟”
چنین سوالات بیمعنی در ذهن مردم تکرار میشود
و نه تنها ذهن مردمان معمولی، بلکه ذهن افراد بهاصطلاح مذهبی، اهل الهیات و فلسفه و نخبگان نیز درگیر چنین چیزهای مسخرهای میشود.
مسیح یک شخص نیست، یک #تجربه است
عیسی آن را داشت، تو میتوانی آن تجربه را داشته باشی
مسیح مترادفِ بودا است
آنچه ما در شرق بودا، بیدار میخوانیم؛ غرب آن را مسیح خوانده است
کسی که تاج برسر دارد
مسیح نمیتواند بازگردد، ولی هرلحظه میتوانی یک مسیح بشوی
مسیح پیشاپیش همچون یک بذر در تو پنهان است
همگی شما بودیساتوا Bodhisattva هستید، عصارهی بودا، بذر بودا. فقط قدری تلاش، قدری ادراک؛ و میتوانی شکوفا شوی و عطر تو میتواند آزاد شود
مسیح شکوفا شد، بودا شکوفا شد،
تو نیز میتوانی
چرا منتظر مسیح باشی تا بازگردد؟
این پرهیز از آن جستار اساسی است
چرا خودت یک مسیح نشوی؟ انتظارکشیدن برای آمدن دیگری که تو را رستگار کن چه فایده دارد و چگونه یک فرد دیگر میتواند تو را رستگار کند؟
آن رستگاری که توسط فردی دیگر بیاید خیلی هم رستگارشدن نیست!
آزادی را باید کسب کرد، نمیتواند داده شود؛ اگر داده شود، میتواند گرفته شود. اگر داده شود، مال تو نیست، رشد خودت نیست
و هرآنچه که به تو داده شود فقط یک انباشتگی در بیرون خواهد بود
هرگز بخشی از وجود درونی تو نخواهد شد.
#اشو
ابتدا آگاهی
وقتی آگاهی رشد کند، هشیار می شوید و پذیرش، پیامد طبیعی همان هشیاری می شود
پذیرش، پیامد هشیاری است. اگر طمع دارید، در آن تأمل کنید. جاه طلبی هست، به آن بنگرید. شهوت قدرت هست، نگاهش کنید. اکنون با فکر کردن به پذیرش، مسائل را پیچیده نکنید؛ زیرا اگر سعی کنید بپذیرید و نتوانید، سرکوب را شروع می کنید. این گونه است که مردم احساسات و افکارشان را سرکوب کرده اند. آن ها قادر به پذیرش نبوده اند،پس افکار و احساسات را در قسمت تاریک وجودشان سرکوب کرده اند.
ابتدا پذیرش را فراموش کنید. دلیر باشید. وقتی آگاهی رشد کند، هشیار می شوید و پذیرش، پیامد طبیعی همان هشیاری میشود. فرد با دیدن واقعیت باید آن را بپذیرد؛ زیرا کاری نمی توان کرد. شما دو چشم دارید، نه چهار چشم.
وقتی چیزی را بپذیرید، اگر واقعی باشد، می تواند باقی بماند و اگر غیر واقعی باشد، از میان خواهد رفت. عشق باقی خواهد ماند و نفرت از میان خواهد رفت. دل سوزی برجا می ماند و خشم ناپدید خواهد شد.
اشو
در هوای اشراق
وقتی آگاهی رشد کند، هشیار می شوید و پذیرش، پیامد طبیعی همان هشیاری می شود
پذیرش، پیامد هشیاری است. اگر طمع دارید، در آن تأمل کنید. جاه طلبی هست، به آن بنگرید. شهوت قدرت هست، نگاهش کنید. اکنون با فکر کردن به پذیرش، مسائل را پیچیده نکنید؛ زیرا اگر سعی کنید بپذیرید و نتوانید، سرکوب را شروع می کنید. این گونه است که مردم احساسات و افکارشان را سرکوب کرده اند. آن ها قادر به پذیرش نبوده اند،پس افکار و احساسات را در قسمت تاریک وجودشان سرکوب کرده اند.
ابتدا پذیرش را فراموش کنید. دلیر باشید. وقتی آگاهی رشد کند، هشیار می شوید و پذیرش، پیامد طبیعی همان هشیاری میشود. فرد با دیدن واقعیت باید آن را بپذیرد؛ زیرا کاری نمی توان کرد. شما دو چشم دارید، نه چهار چشم.
وقتی چیزی را بپذیرید، اگر واقعی باشد، می تواند باقی بماند و اگر غیر واقعی باشد، از میان خواهد رفت. عشق باقی خواهد ماند و نفرت از میان خواهد رفت. دل سوزی برجا می ماند و خشم ناپدید خواهد شد.
اشو
در هوای اشراق
در دنیای تخیلیِ ما تنها انسانهایی که شهامت انداختنِ نفسشان را دارند به حقیقتِ وجودشان پی میبرند که در نهایت به تمامیت و یکپارچگی وجودشان دست میابند یعنی بعبارتی یکی شدنِ روح و ذهن و جسم و از همه بندها و زنجیرهای دوگانگی آزاد میگردنند.
نرمین
نرمین
به این سوترا توجه بفرمایید 👇
وقتی مردی خواهان زنی باشد،
ذهنش همچون گوسالهای است که به مادرش متصل است
قبل از اینکه وارد این سوترا شویم، یک نکته بسیار مهم باید درک شود
در زبان سانسکریت ما از واژهی “کاما” Kama هم به معنی خواستهی معمولی و هم به معنی خواهش جنسی استفاده میکنیم
درواقع، بودا به “زن” اشاره نمیکند چیزی که او سعی دارد بگوید این است: وقتی مردی خواهان باشد، ذهنش همچون گوسالهای است که به مادرش متصل است
هرگونه خواستهای یک قید است
خواسته بهخودیِ خودش یک قید است، زیرا وقتی میخواهی، متکی به دیگری میشوی: به موضوع خواستهات، چه یک زن باشد یا پول یا یک مرد یا قدرت و اعتبار باشد؛ تفاوتی ندارد
خواسته است و خواسته تولید قید میکند
چرا؟
ساده است. وقتی چیزی را میخواهی، خوشی تو به آن چیز وابسته میشود. اگر از تو گرفته شود، احساس بدبختی میکنی؛ اگر به تو داده شود،خوشبخت هستی، ولی فقط برای مدتی
این نیز باید درک شود:
هرگاه خواستهات برآورده شود، فقط برای لحظاتی احساس خوشی و لذت داری. این احساس گذرا و زودپا است زیرا وقتی آن را به دست آوردی، باردیگر ذهن شروع میکند به بیشتر خواستن خواستهای دیگر،ذهن در خواستن زندگی میکند؛ بنابراین ذهن هرگز نمیتواند تو را بدون خواسته رها کند
اگر بیخواسته باشی، ذهن فوری میمیرد، تمام راز مراقبه در همین است
بیخواهشی را تولید کن و ذهن رفته است، برای همیشه رفته است و هرگز بازنخواهد گشت. اگر خواسته وجود داشته باشد، ذهن برمیگردد
خواسته آن ریشه است که ذهن از آنجا میآید. خواسته، خوراک و هوا و خودِ زندگی ذهن است. پس ذهن هرگز تو را بدون خواسته رها نخواهد کرد
اگر خواهان خدا باشی(حتی خدا) و با خدا دیدار کنی، فقط برای لحظاتی شعفناک هستی. آنگاه ذهن ناگهان میآید و میگوید:
“حالا چی؟ حالا به هدفت رسیدی اهدافی برای آینده فرافکن کن. کار تو با خدا تمام شد، دیگر چیزی در آن نیست!”
خواستهای که برآورده شده باشد فقط برای لحظاتی تو را آرام میسازد، و این راحتی هم باید درک شود
در لحظهی برآوردهشدن خواسته، احساس راحتی وجود دارد
زیرا در آن لحظهی کوتاه،
تو بدون خواسته هستی،بیخواسته بودن خوشی است
وقتی خواستهی فرد برآورده شود و قبل از اینکه ذهن یک خواستهی دیگر را فرافکن کند، بین این دو، یک فاصلهی کوتاه وجود دارد که خواستهای نیست. آن لحظه از جنس مراقبه است
مراقبه را باید اینگونه کشف کرد
این توسط فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ ارائه نشده است
این فقط یک مشاهدهگری است،
یک نظارهگری است
تو خواهان یک خانهی زیبا بودی و آن را به دست آوردی. وقتی درِ آن خانهی جدید را باز کردی، برای لحظهای به دنیایی دیگر منتقل شدهای، برای لحظهای خواستهای وجود ندارد. یک خواستهی قدیمی و قوی برآورده شده است. برای ذهن مدتی زمان میبرد….
این را به یاد داشته باش: ذهن به زمان نیاز دارد. ذهن نمیتواند بدون زمان عمل کند، برای همین زمان را خلق میکند. بدون زمان فضایی برای ذهن وجود ندارد که در آن عمل کند
درواقع، ذهن شوکه شده است. امید این را نداشت که آن خواسته محقق خواهد شد. آن هدف بسیار دور بود، خانه بسیار بزرگ و گران بود و تقریباً غیرممکن بود؛ ولی حالا که خواسته برآورده شده، ذهن در شوک به سر میبرد
وقتی درِ آن خانهی جدید را باز میکنی ذهن مشغول جمعکردن خودش است و تو وارد خانه میشوی و یک خوشی عمیق در تو ایجاد میشود
میگویی، “آها!” زمانی که تو این “آها” را گفتی و تمام شد، کافی است:
و ذهن حالا مشغول فرافکنی یک خواستهی دیگر است
ذهن می گوید، “خانه زیباست، ولی استخر شنا کو؟ خانه زیباست ولی به باغ آن رسیدگی نشده.”
حالا باید یک باغ زیبا و یک استخر شنا درست کنی و باردیگر تمام آن روند از نو شروع میشود، باردیگر در چرخهی ذهن گرفتار هستی. ولی برای یک لحظه که خواسته وجود نداشت، خوشی وجود داشت
خوشی همیشه وقتی هست که خواستهای نباشد
هرگاه خواسته وجود داشته باشد، خوشی ازبین میرود. خواسته تو را یک زندانی نگه میدارد.
برای همین بودا میگوید:
وقتی انسان میخواهد، ذهنش درقید است
و تفاوت زیادی بین این خواسته و آن خواسته وجود ندارد. پس ذهن خیلی نگران این نیست که چه چیزی را میخواهی. نگرانی ذهن فقط یک چیز است: که تو باید بخواهی. هرچیزی را بخواه!!!!
هر خواستهای یکسان است. موضوع تفاوت دارد، ولی کیفیت خواستن یکی است. تو پول میخواهی، دیگری خواهان خدا است؛ تو قدرت میطلبی، دیگری خواهان بهشت است! تمامش یکی است. بنابراین، به یاد داشته باشید که چیزی به نام “خواسته مذهبی” وجود ندارد
نداشتن خواسته راه دیانت است. خواستن، دنیایی است؛
خواسته همان دنیاست
بیخواهشی به ماوراء تعلق دارد
#اشو
وقتی مردی خواهان زنی باشد،
ذهنش همچون گوسالهای است که به مادرش متصل است
قبل از اینکه وارد این سوترا شویم، یک نکته بسیار مهم باید درک شود
در زبان سانسکریت ما از واژهی “کاما” Kama هم به معنی خواستهی معمولی و هم به معنی خواهش جنسی استفاده میکنیم
درواقع، بودا به “زن” اشاره نمیکند چیزی که او سعی دارد بگوید این است: وقتی مردی خواهان باشد، ذهنش همچون گوسالهای است که به مادرش متصل است
هرگونه خواستهای یک قید است
خواسته بهخودیِ خودش یک قید است، زیرا وقتی میخواهی، متکی به دیگری میشوی: به موضوع خواستهات، چه یک زن باشد یا پول یا یک مرد یا قدرت و اعتبار باشد؛ تفاوتی ندارد
خواسته است و خواسته تولید قید میکند
چرا؟
ساده است. وقتی چیزی را میخواهی، خوشی تو به آن چیز وابسته میشود. اگر از تو گرفته شود، احساس بدبختی میکنی؛ اگر به تو داده شود،خوشبخت هستی، ولی فقط برای مدتی
این نیز باید درک شود:
هرگاه خواستهات برآورده شود، فقط برای لحظاتی احساس خوشی و لذت داری. این احساس گذرا و زودپا است زیرا وقتی آن را به دست آوردی، باردیگر ذهن شروع میکند به بیشتر خواستن خواستهای دیگر،ذهن در خواستن زندگی میکند؛ بنابراین ذهن هرگز نمیتواند تو را بدون خواسته رها کند
اگر بیخواسته باشی، ذهن فوری میمیرد، تمام راز مراقبه در همین است
بیخواهشی را تولید کن و ذهن رفته است، برای همیشه رفته است و هرگز بازنخواهد گشت. اگر خواسته وجود داشته باشد، ذهن برمیگردد
خواسته آن ریشه است که ذهن از آنجا میآید. خواسته، خوراک و هوا و خودِ زندگی ذهن است. پس ذهن هرگز تو را بدون خواسته رها نخواهد کرد
اگر خواهان خدا باشی(حتی خدا) و با خدا دیدار کنی، فقط برای لحظاتی شعفناک هستی. آنگاه ذهن ناگهان میآید و میگوید:
“حالا چی؟ حالا به هدفت رسیدی اهدافی برای آینده فرافکن کن. کار تو با خدا تمام شد، دیگر چیزی در آن نیست!”
خواستهای که برآورده شده باشد فقط برای لحظاتی تو را آرام میسازد، و این راحتی هم باید درک شود
در لحظهی برآوردهشدن خواسته، احساس راحتی وجود دارد
زیرا در آن لحظهی کوتاه،
تو بدون خواسته هستی،بیخواسته بودن خوشی است
وقتی خواستهی فرد برآورده شود و قبل از اینکه ذهن یک خواستهی دیگر را فرافکن کند، بین این دو، یک فاصلهی کوتاه وجود دارد که خواستهای نیست. آن لحظه از جنس مراقبه است
مراقبه را باید اینگونه کشف کرد
این توسط فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ ارائه نشده است
این فقط یک مشاهدهگری است،
یک نظارهگری است
تو خواهان یک خانهی زیبا بودی و آن را به دست آوردی. وقتی درِ آن خانهی جدید را باز کردی، برای لحظهای به دنیایی دیگر منتقل شدهای، برای لحظهای خواستهای وجود ندارد. یک خواستهی قدیمی و قوی برآورده شده است. برای ذهن مدتی زمان میبرد….
این را به یاد داشته باش: ذهن به زمان نیاز دارد. ذهن نمیتواند بدون زمان عمل کند، برای همین زمان را خلق میکند. بدون زمان فضایی برای ذهن وجود ندارد که در آن عمل کند
درواقع، ذهن شوکه شده است. امید این را نداشت که آن خواسته محقق خواهد شد. آن هدف بسیار دور بود، خانه بسیار بزرگ و گران بود و تقریباً غیرممکن بود؛ ولی حالا که خواسته برآورده شده، ذهن در شوک به سر میبرد
وقتی درِ آن خانهی جدید را باز میکنی ذهن مشغول جمعکردن خودش است و تو وارد خانه میشوی و یک خوشی عمیق در تو ایجاد میشود
میگویی، “آها!” زمانی که تو این “آها” را گفتی و تمام شد، کافی است:
و ذهن حالا مشغول فرافکنی یک خواستهی دیگر است
ذهن می گوید، “خانه زیباست، ولی استخر شنا کو؟ خانه زیباست ولی به باغ آن رسیدگی نشده.”
حالا باید یک باغ زیبا و یک استخر شنا درست کنی و باردیگر تمام آن روند از نو شروع میشود، باردیگر در چرخهی ذهن گرفتار هستی. ولی برای یک لحظه که خواسته وجود نداشت، خوشی وجود داشت
خوشی همیشه وقتی هست که خواستهای نباشد
هرگاه خواسته وجود داشته باشد، خوشی ازبین میرود. خواسته تو را یک زندانی نگه میدارد.
برای همین بودا میگوید:
وقتی انسان میخواهد، ذهنش درقید است
و تفاوت زیادی بین این خواسته و آن خواسته وجود ندارد. پس ذهن خیلی نگران این نیست که چه چیزی را میخواهی. نگرانی ذهن فقط یک چیز است: که تو باید بخواهی. هرچیزی را بخواه!!!!
هر خواستهای یکسان است. موضوع تفاوت دارد، ولی کیفیت خواستن یکی است. تو پول میخواهی، دیگری خواهان خدا است؛ تو قدرت میطلبی، دیگری خواهان بهشت است! تمامش یکی است. بنابراین، به یاد داشته باشید که چیزی به نام “خواسته مذهبی” وجود ندارد
نداشتن خواسته راه دیانت است. خواستن، دنیایی است؛
خواسته همان دنیاست
بیخواهشی به ماوراء تعلق دارد
#اشو
زندگی در کل مطلوب و خوشایند است.
وقتی زندگی را در کلیت خویش درک کنی، آنگاه می توانی جشن بگیری،
در غیر این صورت خیر......
جشن گرفتن مشروط به حالتی خاص نیست، مثلا
"اگر خوشحال باشم جشن می گیرم یا اگر غمگین باشم جشن نمی گیرم"
جشن گرفتن باید بی قید و شرط انجام پذیرد......
من زندگی را جشن میگیرم.
اگر با خود غم و اندوه می آورد،
مسئله ای نیست،
آن را هم جشن می گیرم.
اگر شادی می آورد، چه خوب،
آن را هم جشن میگیرم......
جشن گرفتن در حقیقت نگرش من نسبت به زندگی است
بدون توجه به اینکه زندگی چه ارمغانی می آورد.
#اشو
#عشق_رقص_زندگی
وقتی زندگی را در کلیت خویش درک کنی، آنگاه می توانی جشن بگیری،
در غیر این صورت خیر......
جشن گرفتن مشروط به حالتی خاص نیست، مثلا
"اگر خوشحال باشم جشن می گیرم یا اگر غمگین باشم جشن نمی گیرم"
جشن گرفتن باید بی قید و شرط انجام پذیرد......
من زندگی را جشن میگیرم.
اگر با خود غم و اندوه می آورد،
مسئله ای نیست،
آن را هم جشن می گیرم.
اگر شادی می آورد، چه خوب،
آن را هم جشن میگیرم......
جشن گرفتن در حقیقت نگرش من نسبت به زندگی است
بدون توجه به اینکه زندگی چه ارمغانی می آورد.
#اشو
#عشق_رقص_زندگی
Forwarded from عشق و نور
زندگی در کل مطلوب و خوشایند است.
وقتی زندگی را در کلیت خویش درک کنی، آنگاه می توانی جشن بگیری،
در غیر این صورت خیر......
جشن گرفتن مشروط به حالتی خاص نیست، مثلا
"اگر خوشحال باشم جشن می گیرم یا اگر غمگین باشم جشن نمی گیرم"
جشن گرفتن باید بی قید و شرط انجام پذیرد......
من زندگی را جشن میگیرم.
اگر با خود غم و اندوه می آورد،
مسئله ای نیست،
آن را هم جشن می گیرم.
اگر شادی می آورد، چه خوب،
آن را هم جشن میگیرم......
جشن گرفتن در حقیقت نگرش من نسبت به زندگی است
بدون توجه به اینکه زندگی چه ارمغانی می آورد.
#اشو
#عشق_رقص_زندگی
وقتی زندگی را در کلیت خویش درک کنی، آنگاه می توانی جشن بگیری،
در غیر این صورت خیر......
جشن گرفتن مشروط به حالتی خاص نیست، مثلا
"اگر خوشحال باشم جشن می گیرم یا اگر غمگین باشم جشن نمی گیرم"
جشن گرفتن باید بی قید و شرط انجام پذیرد......
من زندگی را جشن میگیرم.
اگر با خود غم و اندوه می آورد،
مسئله ای نیست،
آن را هم جشن می گیرم.
اگر شادی می آورد، چه خوب،
آن را هم جشن میگیرم......
جشن گرفتن در حقیقت نگرش من نسبت به زندگی است
بدون توجه به اینکه زندگی چه ارمغانی می آورد.
#اشو
#عشق_رقص_زندگی
اگر بدون درکی قوی از خویشتن خود رشد کنید، همواره ازخودتان دور خواهید بود. اغلب اوقات، درحالی که از نجوای درونی پر ازشک و تردیدتان، گیج و سردرگم هستید، درمقابل دشواری ها تسلیم می شوید، وقتی باید دیده شوید پنهان می شوید و وقتی باید صدایتان شنیده شود، دهانتان را میبندید.
ترس موجب خواهدشد آنچه به باورتان شما را درامنیت قرار می دهد انتخاب کنید، حتی اگر مغایر با حقیقت باشد. ترس این باور رابه شما تحمیل خواهد کرد که شما از عهده ی آن برنمی آیید، در اشتباه هستید، این کار هزینه خیلی زیادی دارد و مسیر پیش رو بسیار دشوار است.
دبی فورد
ترس موجب خواهدشد آنچه به باورتان شما را درامنیت قرار می دهد انتخاب کنید، حتی اگر مغایر با حقیقت باشد. ترس این باور رابه شما تحمیل خواهد کرد که شما از عهده ی آن برنمی آیید، در اشتباه هستید، این کار هزینه خیلی زیادی دارد و مسیر پیش رو بسیار دشوار است.
دبی فورد
Forwarded from الهام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمانی که بیش از همیشه به عشق خود نیاز داریم، شروع به ترک خویشتن می کنیم.
جف فاستر
جف فاستر
صبح وقتی از خواب بیدار میشوی، شاهد تمام چیزهایی باش که میبینی. به چیزی واکنش نشان نده. برای خودت متأسف نباش. هرروز صبح شروع جدیدی برای توست. هنگامیکه از رختخواب بیرون میایی و لباس میپوشی بدان که چه کسی هستی. «من هشیاری محضم، من آگاهیام، برهمنام یعنی همان حقیقت متعال. آتش نمیتواند مرا بسوزاند و آب نمیتواند مرا در خود فروبرد. چون من هرگز زاده نشده و هرگز نمیمیرم. من جاودانم.»
یادت باشد که این «من هستم» که به آن اشاره میکنی، این تویی که گمان میکنی خودت هستی یعنی (من ذهنی) یا بدنت نیست. بلکه اشاره به خودِ "آگاهی" است. من –هستم جاودان است. من همیشه بودهام و همیشه خواهم بود.
اگر روزت را اینگونه آغاز کنی آنگاه در طول روز این چیزها را به یاد خواهی آورد. در این صورت وقتی به سر کار یا هرجای دیگری میروی، به یاد خواهی آورد که چه کسی یا چه چیزی هستی و چرا اینجایی؛ و سپس کار درست را برای بیدار شدن انجام میدهی.
رابرت_آدامز
یادت باشد که این «من هستم» که به آن اشاره میکنی، این تویی که گمان میکنی خودت هستی یعنی (من ذهنی) یا بدنت نیست. بلکه اشاره به خودِ "آگاهی" است. من –هستم جاودان است. من همیشه بودهام و همیشه خواهم بود.
اگر روزت را اینگونه آغاز کنی آنگاه در طول روز این چیزها را به یاد خواهی آورد. در این صورت وقتی به سر کار یا هرجای دیگری میروی، به یاد خواهی آورد که چه کسی یا چه چیزی هستی و چرا اینجایی؛ و سپس کار درست را برای بیدار شدن انجام میدهی.
رابرت_آدامز
The Spirit Song
🎧@magic_love119
هدف سالک رهایی از اسارت نیروهای در برگیرنده ی اوست که به نام" شکل انسانی "خوانده می شود. او می داند تا زمانی که در بند باشد، هرگز به دنیای دیگر که دنیای دقت دوم است، دست نخواهد یافت.
او می داند فقط در رفتار بی عیب و نقص آزادی دارد و رسیدن به کمال نه تنها آزادی است، بلکه دور کردن " شکل انسانی "نیز هست. بدین خاطر او دائما در مبارزه است، حتی اگر شکست بخورد، باز هم سرپا می ایستد و هر چند بار که لازم باشد مجددا کار را آغاز می کند.
"او هرگز از عدم موفقیت در دگرگونی خود مأیوس نمی شود. زیرا در دنیای او جایی برای اشک و آه و احساس شکست وجود ندارد حتی اگر بارها شکست خورده باشد."
او می داند فقط در رفتار بی عیب و نقص آزادی دارد و رسیدن به کمال نه تنها آزادی است، بلکه دور کردن " شکل انسانی "نیز هست. بدین خاطر او دائما در مبارزه است، حتی اگر شکست بخورد، باز هم سرپا می ایستد و هر چند بار که لازم باشد مجددا کار را آغاز می کند.
"او هرگز از عدم موفقیت در دگرگونی خود مأیوس نمی شود. زیرا در دنیای او جایی برای اشک و آه و احساس شکست وجود ندارد حتی اگر بارها شکست خورده باشد."