•| #نرگس_صرافیان_طوفان |•
163K subscribers
1.95K photos
473 videos
26 files
597 links
بساطِ شعر ، پهن کرده ام
همه دعوتید ...
کوتاه می نویسم ؛
عمیق بخوانید
#نرگس_صرافیان_طوفان

تبلیغات: @TOOFANT


تنها صفحه ی رسمی من در اینستاگرام

https://Instagram.com//narges_sarrafian_toofan
Download Telegram
گاهی آنقدر عذاب می کشی و آنقدر به نقطه ی ذوب و انجمادِ مداوم می رسی ؛ که سنگِ صبر و طاقتت می شکند ، ناگهان قیدِ همه چیز را می زنی و بی خیالِ خواستن ها ، داشتن ها و رسیدن ها می شوی ...
از این نقطه تا نقطه ی بی تفاوت شدن به چیزها و آدم هایی که روزی برای داشتن و به دست آوردنشان آسمان را به زمین می دوختی ؛ راه زیادی نیست .
به این نقطه که رسیدی ؛ یادگرفته ای که نه هیچ چیز و نه هیچکس ارزشِ این را ندارد که بخاطرش به خودت سخت بگیری و لحظه ها را به کامِ احساست تلخ کنی ، آسوده و آرام ، در جاده ی زندگی ات قدم می زنی ؛ بی آنکه به فکرِ بی مهریِ کسی باشی و در حسرتِ نداشتنِ چیزی ...
اهمیت نمی دهی به خیلی چیزها ... دلخوشی های ساده ی هرروزه ات را در آغوش می گیری و با تمامِ هوش و منطق و حواست ؛ در آرامشی تدریجی ، زندگی می کنی .

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@narges_sarrafian_toofan
شما دچار خطای دید شدید ،
تمام گوی ها یک رنگ هستند !

با این چشم ها
قضاوت
نکنیم ...
| @ntoofan |
کلبه ای خواهم ساخت ؛
در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست ،
هیچکس آنجا نیست ...
دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون ...
میله های قفسِ عادت را ؛
به درَک خواهم داد ،
و به خورشید ، سلام ...
و رها خواهم شد ،
و رها خواهم زیست ...
بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهایی من
ماه ، امّیدِ شب و ؛
رود ، لالاییِ من ...
خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز ،
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز ...
آسمان ها آبی ،
شاپرک ها خندان ،
و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی ...
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت ،
کلبه ای خواهم ساخت ،
و خودم را به تماشای سکوت ،
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@narges_sarrafian_toofan
برای من کاری ندارد !
هر وقت که دلم خواست جوری بیخیال می شوم که انگار نه انگار مشکلی هست ،
انگار نه انگار رفیقی نیست که حرف هایم را بشنود ،
انگار نه انگار همین لحظه ، همان جایی که باید نیستم و
انگار نه انگار که دارم خودم را به بیخیالی می زنم ...
برای من که کاری ندارد ؛
بگذار مشکلات از سر و کولِ هم بالا بروند و غصه ها پشت شیشه ی بی تفاوتی ام ، به جان هم بیفتند ،
مهم منم ؛
که عین خیالم نیست پشت حالِ خوبم ، چقدر بی پناهی ، کمین کرده ،
قهوه ام را می نوشم ، مجله ام را ورق می زنم و فیلم های تازه می بینم .
من خوبم !
بگذار غم ها پای پنجره ی سبزِ افکار من ، فریاد کنند ؛
من که جز لبخند آفتاب و تنفس گل های اتاقم چیز دیگری نمی شنوم ، چیز دیگری نمی بینم ، چیز دیگری نمی فهمم !

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
از من می‌ خواهید معقول باشم ،
و آن وقت خودتان به نا معقولانه‌ ترین نحوی که تصورش را می‌ شود کرد رفتار می‌ کنید ! ! !
| @ntoofan |
#فرانتس_کافکا
به روزهای کهولت و پیری ات فکر کن ؛
به اتاقی که تبعیدگاه ناگزیر تو و به دغدغه های ساده ای که تمام دنیای تو اند ... مثلا از خواب بر می خیزی و دغدغه ی این را داری که حالا به پهلوی چپ بخوابی یا راست ؟ چون آنقدر به پشت خوابیده ای که کمرت از شدت درد ، بی حس شده و آنقدر به سقف خیره مانده ای که چشمانت دردگرفته . از خواب و از رختخواب که خسته شدی ؛ به هر زحمتی که شده ، آرام ،بلند می شوی ، با دستان لرزان ، دست به سوی آسمان می گیری و خدا را شکر می کنی که امروز هم قادری بنشینی و هنوز هم عضلاتت یاری می کنند به نشستن ! نگاهت را از رگ های متورم و برجسته ی پشت دستت بر میداری ، نگاهی به فلاسک چای می کنی و لیوانی که دیشب و دیروز و شب ها و روزهای قبل هم تویش چای خورده ای و حالا دغدغه ی این را داری که امروز چای ات را با قند بخوری یا بدون قند !؟ به رو به رویت خیره می شوی ، به پرده ها ، به دیوار ، به پنجره ، به پنجره ، به پنجره ...
تازه خیلی شانس آورده ای اگر کسی که گاهی به تو سر می زند فرزندت باشد ، نه پرستارهای خانه ی سالمندان !
خواستم بگویم هنوز برای نا امید شدن ، چسبیدن به رختخواب و دنبال آرزو و دلخوشی ها نرفتن زود است ، خیلی زود ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
گل گفت : شما نادانید ! آیا تصور می کنید شکوفه می کنم تا دیده شوم ؟!؟
من به خاطر خودم شکوفه می کنم نه دیگران !
زیرا مرا شادمان می سازد ،
شادی و سرورِ من ؛ قائم به بودن ، و شکوفه کردن است ...
| @ntoofan |
#اروین_د_یالوم
همیشه که نباید همه چیز ، خوب باشد !
در دلِ مشکلات است که آدم ، ساخته می شود ...
گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛
پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها ...
در مواقعِ سختی ، نا امید نباش ...
برایِ آرزوهایت بجنگ ...
و محکم تر از قبل ، ادامه بده ...
چه بسیارند ؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند ،
و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛
که به زیباترین باغ ها می رسند ...
تسلیم نشو ... !
شاید پله ی بعد ؛
ایستگاهِ خوشبختی ات باشد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

| @ntoofan |
بهترین احساس در دنیا ، احساس رهایی است ،
رهایی از نظرها ، نگاه ها ، سوء تفاهم ها ...
رهایی از اینکه بخواهی خودت را و مقصود خودت را برای کسی توضیح دهی .
بالاترین لذت این است که رها باشی از فکر کردن به برداشت های بی اساس و نگاه های نامفهوم ،
از تفسیر و ترجمه ی حرف ها و نظرهای آدم ها ...
رها که باشی ؛ در هر شرایطی آرامی ، در هرجمعی بدون دلواپسی ، حضور می یابی ، چون باورهای ذهنیِ تو ، به سانِ جزیره ایست که تنها ساکن و معیارش تویی و اطراف جزیره ات دریای امن و آرامی ست که با هر کنایه و نگاهی ، به هم نمی ریزد !
رها که باشی ؛ همه را دوست داری ، حتی آنان که زندگی و مسائل را از پنجره های مخالفِ تو می بینند ،
حتی آنان که باورهای تو را دوست ندارند ،
حتی آنان که زخمی اند و با گوشه های تیزِ باورشان ، زخم می زنند ...
خیلی حرف ها را فراموش کن و خیلی دیدن ها را نادیده بگیر ،
و فراموش نکن که هرکس ، دلیلِ خودش را دارد !
تو ناخدای هدفمندِ کشتیِ زندگی ات باش ،
ناخدا فقط برای مهارِ کشتی اش ، لنگر می اندازد ،
اما برای پیش رفتن و برای در جا نزدن ؛ باید رها شد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
امروز ، حق مظلوم را می خورند ،
فردا ، در عزایِ حسین سینه می زنند و برای مظلومیتش گریه می کنند !
امروز ، بانیِ فساد و فقر و فلاکت می شوند ،
فردا بانیِ سفره های محرم !
امروز دل می شکنند ، و تا سرحدِ جنون ، بی انصافی می کنند ،
فردا با چه آب و تابی از حسین و انصاف و آزادگی اش می گویند و چشم و دل هایِ خسته و بیقرار را می گریانند .
محرم که تمام شد ؛ روز از نو ، و بی انصافی هایشان از نو ...
قرار بود این حادثه ، در یادها بماند تا مبادا ظلم و ستم ، تکرار شود .
قرار نبود این واقعه و روایتش ، سفره ی پر رونقی باشد برایِ اهالیِ ریا و تزویر !
قرار نبود ، کارِ دنیایمان به اینجا بکشد !
عده ای بگریند و عده ای بگریانند ،
عده ای بزنند و عده ای تماشا کنند ،
عده ای ببرند و عده ای بخورند ،
و لابلایِ این تکرارها ، اوضاعمان هر ثانیه وخیم تر شود !
ما راه را اشتباه رفته ایم ،
اگر به جایِ عزاداری ، پیروی می کردیم ؛
جیبِ ستمکاران هر روز پر تر ،
و سفره ی قشرِ مظلوم ، هر ثانیه خالی تر نمی شد !
اگر به جای تظاهر و تعصب ، عمل می کردیم ؛
سایه ی بی عدالتی ، انقدر گسترده نمی شد .
حسین ، برایِ روشنگری رفته بود ، نه برایِ اعلامِ مظلومیت !!!
افسوس ...
ما مدت هاست که اصلِ مطلب را باخته ایم ...
کاش ، در این روزها ؛
کمی انسانیت را فریاد می زدیم ...
کاش کمی شعورِ حسینی داشتیم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان


| @ntoofan |
چون برگی از شاخه ها آزاد ،
چون گیسویی در آغوشِ باد ،
چون ابری در دلِ آسمان ؛
می خواهم رها باشم ...
بدوم تا بی نهایتِ آزادی و
قدم بزنم در دشت های آرامش ...
از چشمه های مهربانی آب بنوشم و
با عطر گل های نرگس و آلاله ، مست باشم ،
می خواهم رها باشم از بن بست ها ،
از سقف ها ، از دیوارها ...
شبیه کودکی بیخیال و سر به هوا ؛
روی بلندای کوهی در مسیرِ باد بایستم ،
چشم هایم را ببندم و غرق در رويای پرنده شدن ، اوج بگیرم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
همین حوالی اند ؛

شمر هایی ؛
که ستم می کنند ...

حسین هایی ؛
که قربانی می شوند ...

و مختارهایی ؛
که دیر می رسند ... !

#نرگس_صرافیان_طوفان

| @ntoofan |
روی مرداب که سقف گذاشتند ، تمام گل ها محکومند به نابودی ،
حتی اگر "آزادی" نامِ دیگرِ "سقف" باشد !
به نیلوفرهای آبیِ مرداب بگویید که سوختن ؛ سرنوشت تمام ریشه های در لجن مانده و ساقه های جدا مانده از آفتاب است ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
در گوشه ای از ذهنم پاییز شده ، ساعت 7 صبح است ، صدای هوهوی باد از پشت پنجره ی چوبی خانه به گوش می رسد و برگ های زرد و نارنجیِ درخت زردآلوی پیر ، خودشان را به خوابِ شیشه می کشند ، من زیر لحاف چهل تکه ای مچاله شده ام و پاهایم را از سرمای دلپذیرِ اتاق ، به زیر امنیتِ لحاف ، دزدیده ام ، مدام چشمانم را می بندم و آرزو می کنم که هنوز شب باشد و هیچ بچه ای مجبور نباشد لحاف گرم و نرمش را به ضرب شمشیری رها کرده و با تهدیدِ اسلحه ای خیالی ، با چشمان پف کرده و حالتی گرفته ، راهی نشود به سمت مدرسه ای که در مسیرش باد می وزد ، پاییز می رقصد ، خیابان خِش خش می کند و بچه آنقدر در خیالات رختخواب و لحاف گرم و نرمش جا مانده و حواسش پرتِ نگاه های زمختِ ناظم و تکالیف انجام نشده و ناخن های نگرفته اش باشد که چیز دیگری نفهمد ...
گوشه ای از ذهنم لابلای تاریک و روشنِ عصرگاهِ خانه ای ، روی کاناپه ای لم داده ام ، به ساعت خیره مانده ، سیگار می کشم و به کسی که نیست تا سکوتِ غمبارِ خانه را بشکند و با من فیلم های ترسناک ببیند ، فکر می کنم ...
گوشه ای از ذهنم ، رودخانه ای طغیان کرده و ماهیان خسته ای از آب بیرون پریده اند ،
گوشه ای از ذهنم دایناسوری تازه از تخم بیرون آمده ، از هوای حادثه خیزِ جهان و از آدم ها می ترسد ...
و من دارم فکر می کنم از کدام فنجانِ افسون شده ای چای نوشیدم که آسمانی بارید و من از ابر بارورِ غمگینی رها شده و در این سرزمینِ عجایب افتادم ! ؟

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@narges_sarrafian_toofan
در عجبم از کسانی که هزاران گناه می‌ کنند و معتقدند که یک قطره اشک بر حسین ، ضامنِ بهشت آن‌ هاست !
| @ntoofan |
#دكتر_چمران
باید قوی بود ،
باید از سخت ترین ضربه ها ، پله ساخت و بالاتر رفت ،
باید از بی انصافی ها ، درسِ انصاف گرفت و رویِ تمامِ بی مهری ها ، چشم بست !
نمی توان جلویِ سازهایِ ناکوکِ زمانه را گرفت ،
اما می توان مسیرِ درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود ...
می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه ، حالتِ بهتری گرفت ،
نه اینکه دلسرد و نا امید شد ،
نه اینکه جا زد و کنار کشید ...
تا بوده ، همین بوده ؛
هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی ، باد و طوفان و زمین و زمانه ، سخت تر می گیرد !
من برایِ عبور ، منتظر نمی نشینم تا تمامِ آب هایِ جهان ، خشک شود ...
دل را به دریا می زنم و شنا می کنم !
و برایِ پرواز ، در انتظارِ اثباتِ نظریه ی تکاملیِ داروین ، نمی مانم ...
آسمان را به خانه ام می برم !
کامل نیستم ، اما کامل می شوم ... !

#نرگس_صرافیان_طوفان

| @ntoofan |
ذوقمان که برای داشتن و خواستنِ چیزها و آدم ها تمام شد ؛ به دست می آوریمشان !
دقیقا همان لحظه ای که خسته و ناامیدیم از خواستن و بی انگیزه ایم برای داشتن ؛ دست یافتنی و رسیدنی می شوند چیزها و آدم ها ...
و باز می گردند ؛ آنان که رفته اند و به چنگ می آیند ؛ آنان که به چنگ نمی آمدند ، اما درست زمانی که دیگر دلیلی برای خواستن و علاقه ای برای داشتنشان نداریم !
چای که زیاد بماند ؛ با تمامِ خواستنی بودنش ؛ سرد می شود و از دهان می افتد ، و تو ترجیح می دهی شیرینی ات را بدون چای صرف کنی ، و کم کم عادت می کنی به این فقدان ، و فقدان می شود تکه ی مهمی از پازل زندگی ات ،
و چه بسیارند دوست داشتن ها و علاقه های سرد شده و از دهان افتاده ،
و چه بسیارتر ، آدم هایی که به نبودن ها و نداشتن ها ، عادت کرده اند ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@narges_sarrafian_toofan