📝 بیانیه
7 مارس 2018
▪️یک: آغازگاه
پراکسیس اجتماعی و تاریخی انسان تنها نقطهی عزیمت عینی شناخت همهی وجوه هستی اجتماعی و تاریخی انسان است. انتقادی و انقلابی بودن، سرشت درونماندگار این پراکسیس، ضامن و متضمن تاریخیت و آفرینندگی آن است.
▪️دو: شالودهها
ماتریالیسمی استوار بر عینیت و تاریخیتِ پراکسیس اجتماعی و تاریخی انسان، شالودهی دستگاه مفهومی مارکسیسم در نقد برابرایستای شناخت، جامعه و تاریخ، است: شناختِ حقیقت سلطه و استثمار، و توأمان، کنشگری در انکار آن؛ شناختِ ساختمان طبقاتی جامعه و تاریخ، و توأمان، مبارزه در راه براندازی طبقات و ساختار طبقاتی جامعه.
▪️سه: سرشت و سپهرها
درونماندگاری ویژگیهای انقلابی و انتقادی در نگرش و رویکرد مارکس و مارکسیسم به جامعه، مارکسیسم را از ایدئولوژیهای ناکجاآبادی، تاریخیگری، قدرگرایی و جبرگرایی و ایدئولوژیهای آخرالزمانی پوشیده در«علم»ی ایجابی جدا میکند. آزادیخواهی و عدالتطلبی مارکسیسم مبتنی است بر سرشت روشنگرانه و ستیزهجویانهی آن.
مارکسیسم همهنگام سه نقد است: نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی کالایی، نقد ایدئولوژی بورژوایی و ایدئولوژی بهطور اعم. مارکسیسم بهمثابهی نظریه، ایدئولوژی نیست؛ نقد ایدئولوژی است. مارکسیسم اقتصاد سیاسی نیست؛ نه اقتصاد سیاسی مارکسی و نه اقتصاد سیاسی مارکسیستی. مارکسیسم نقد اقتصاد سیاسی است.
▪️چهار: گستره و ژرفا
مارکسیسم، مارکسیسم است؛ بیهیچ پیشوند و پسوندی. نقد مارکس و مارکسیسم در راستای استوارکردن رویکردی نظری و عملی، امروزین و توانا در نقد ایدئولوژیهای معاصر، در قلمرو مارکسیسم است. همهی دیدگاهها و رهآوردهای نظری و سیاسی پرمایه و درخشانی که رو به سوی جهانی رها از سلطه و استثمار دارند، حتی آنها که خود را بیرون از مارکسیسم تعریف میکنند، چنان تعارض و تنافری با مارکسیسم ندارند که نتوانند در قلمرو مارکسیسم به مثابه نقد تعریف شوند.
▪️پنج: دیالکتیک
دیالکتیک مارکسیستی در نقد هستیِ اجتماعی و تاریخی انسان، دیالکتیکی ویژه است:
1) همچون روش در دست پژوهشگر ناظر و ناقد، در شناخت تعارضات و کشمکشهای واقعی بین نیروها و گرایشها و نهادها.
2) همچون شیوهی هستی واقعی این گرایشهای متناقض و متضاد در هیأت انتزاعاتی پیکریافته.
▪️شش: آزادی و قدرت
همهی سازوکارهایی که رو به سوی جامعهای آزاد و رها از سلطه دارند، چه در پراکسیس مبارزاتی و براندازندهی کنونیشان و چه در فرآیندِ گذاری که ظرف، حامل و وسیلهی ساختن جامعهای آزاد و رها از سلطه باشند، چه این زمان و چه آن زمان، چه بهلحاظ نظری و چه در تحقق نهادینشدهی فردی و گروهی یا سیاسی و سازمانی، باید امکان و داعیهی نمایندگی انحصاری حقیقت، داعیهی نمایندگی انحصاری طبقه و نیروی براندازنده یا سازنده را انکار کنند. هر شرطی در آزادی بیقید و شرط اندیشه و بیان، هرچند کوچک و به هر بهانهای، نطفه و دانهای است که روزی مجال بالیدن به هیولای تنومند و قدر قدرت استبدادی سلطهگر را خواهد یافت.
▪️هفت: چشمانداز
جهانی که شکوفایی انسان در آن، رها از همهی بندهای سلطه و استثمار نژادی، قومی، طبقاتی و جنسی، شرط شکوفایی همگان است؛ جهانی که در آن، انسانها بخواهند و بتوانند شرایط زیست و ادامهی زیست خود را در ارتباطی آزادانه و آگاهانه و صلحآمیز با همنوعان خود و در ارتباطی خویشاوندانه و آشتیجویانه، و نه ویرانگرانه و ستیزجویانه، با طبیعت تولید و بازتولید کنند و قدرت و ظرفیتِ همزادان و هموندانِ اندیشه و عملشان را در این راه بهکار بندند، نه تنها امکانی واقعی است، بلکه تنها بدیل رهایی انسانی از بربریتی است که اینک به دوزخ زندگی ما مبدل شده است. ناممکن خواندن این جهان، افسانه و ترفندی ایدئولوژیک بیش نیست، که طراحان، مروجان و پاسدارانش، خدایان، آتشافروزان و نگهبانان دوزخ زندگی امروزین جهان مایند.
▪️هشت: دستور کار
بهترین، انقلابیترین و نبوغآمیزترین نظریه، بدون پیوند انداموار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، بهطور بلاواسطه، هیچ هودهای ندارد.
https://wp.me/p9vUft-4d
#نقد #مارکسیسم
#پراکسیس #انقلاب #آزادی
#ایدئولوژی #دیالکتیک
به کانال تلگرام سایت «نقد» بپیوندید:
👇🏽
🖋@naghd_com
7 مارس 2018
▪️یک: آغازگاه
پراکسیس اجتماعی و تاریخی انسان تنها نقطهی عزیمت عینی شناخت همهی وجوه هستی اجتماعی و تاریخی انسان است. انتقادی و انقلابی بودن، سرشت درونماندگار این پراکسیس، ضامن و متضمن تاریخیت و آفرینندگی آن است.
▪️دو: شالودهها
ماتریالیسمی استوار بر عینیت و تاریخیتِ پراکسیس اجتماعی و تاریخی انسان، شالودهی دستگاه مفهومی مارکسیسم در نقد برابرایستای شناخت، جامعه و تاریخ، است: شناختِ حقیقت سلطه و استثمار، و توأمان، کنشگری در انکار آن؛ شناختِ ساختمان طبقاتی جامعه و تاریخ، و توأمان، مبارزه در راه براندازی طبقات و ساختار طبقاتی جامعه.
▪️سه: سرشت و سپهرها
درونماندگاری ویژگیهای انقلابی و انتقادی در نگرش و رویکرد مارکس و مارکسیسم به جامعه، مارکسیسم را از ایدئولوژیهای ناکجاآبادی، تاریخیگری، قدرگرایی و جبرگرایی و ایدئولوژیهای آخرالزمانی پوشیده در«علم»ی ایجابی جدا میکند. آزادیخواهی و عدالتطلبی مارکسیسم مبتنی است بر سرشت روشنگرانه و ستیزهجویانهی آن.
مارکسیسم همهنگام سه نقد است: نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی کالایی، نقد ایدئولوژی بورژوایی و ایدئولوژی بهطور اعم. مارکسیسم بهمثابهی نظریه، ایدئولوژی نیست؛ نقد ایدئولوژی است. مارکسیسم اقتصاد سیاسی نیست؛ نه اقتصاد سیاسی مارکسی و نه اقتصاد سیاسی مارکسیستی. مارکسیسم نقد اقتصاد سیاسی است.
▪️چهار: گستره و ژرفا
مارکسیسم، مارکسیسم است؛ بیهیچ پیشوند و پسوندی. نقد مارکس و مارکسیسم در راستای استوارکردن رویکردی نظری و عملی، امروزین و توانا در نقد ایدئولوژیهای معاصر، در قلمرو مارکسیسم است. همهی دیدگاهها و رهآوردهای نظری و سیاسی پرمایه و درخشانی که رو به سوی جهانی رها از سلطه و استثمار دارند، حتی آنها که خود را بیرون از مارکسیسم تعریف میکنند، چنان تعارض و تنافری با مارکسیسم ندارند که نتوانند در قلمرو مارکسیسم به مثابه نقد تعریف شوند.
▪️پنج: دیالکتیک
دیالکتیک مارکسیستی در نقد هستیِ اجتماعی و تاریخی انسان، دیالکتیکی ویژه است:
1) همچون روش در دست پژوهشگر ناظر و ناقد، در شناخت تعارضات و کشمکشهای واقعی بین نیروها و گرایشها و نهادها.
2) همچون شیوهی هستی واقعی این گرایشهای متناقض و متضاد در هیأت انتزاعاتی پیکریافته.
▪️شش: آزادی و قدرت
همهی سازوکارهایی که رو به سوی جامعهای آزاد و رها از سلطه دارند، چه در پراکسیس مبارزاتی و براندازندهی کنونیشان و چه در فرآیندِ گذاری که ظرف، حامل و وسیلهی ساختن جامعهای آزاد و رها از سلطه باشند، چه این زمان و چه آن زمان، چه بهلحاظ نظری و چه در تحقق نهادینشدهی فردی و گروهی یا سیاسی و سازمانی، باید امکان و داعیهی نمایندگی انحصاری حقیقت، داعیهی نمایندگی انحصاری طبقه و نیروی براندازنده یا سازنده را انکار کنند. هر شرطی در آزادی بیقید و شرط اندیشه و بیان، هرچند کوچک و به هر بهانهای، نطفه و دانهای است که روزی مجال بالیدن به هیولای تنومند و قدر قدرت استبدادی سلطهگر را خواهد یافت.
▪️هفت: چشمانداز
جهانی که شکوفایی انسان در آن، رها از همهی بندهای سلطه و استثمار نژادی، قومی، طبقاتی و جنسی، شرط شکوفایی همگان است؛ جهانی که در آن، انسانها بخواهند و بتوانند شرایط زیست و ادامهی زیست خود را در ارتباطی آزادانه و آگاهانه و صلحآمیز با همنوعان خود و در ارتباطی خویشاوندانه و آشتیجویانه، و نه ویرانگرانه و ستیزجویانه، با طبیعت تولید و بازتولید کنند و قدرت و ظرفیتِ همزادان و هموندانِ اندیشه و عملشان را در این راه بهکار بندند، نه تنها امکانی واقعی است، بلکه تنها بدیل رهایی انسانی از بربریتی است که اینک به دوزخ زندگی ما مبدل شده است. ناممکن خواندن این جهان، افسانه و ترفندی ایدئولوژیک بیش نیست، که طراحان، مروجان و پاسدارانش، خدایان، آتشافروزان و نگهبانان دوزخ زندگی امروزین جهان مایند.
▪️هشت: دستور کار
بهترین، انقلابیترین و نبوغآمیزترین نظریه، بدون پیوند انداموار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، بهطور بلاواسطه، هیچ هودهای ندارد.
https://wp.me/p9vUft-4d
#نقد #مارکسیسم
#پراکسیس #انقلاب #آزادی
#ایدئولوژی #دیالکتیک
به کانال تلگرام سایت «نقد» بپیوندید:
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بیانیه
درونماندگاری ویژگیهای انقلابی و انتقادی در نگرش و رویکرد مارکس و مارکسیسم به جامعه، مارکسیسم را از ایدئولوژیهای ناکجاآبادی، تاریخیگری، قدرگرایی و جبرگرایی و ایدئولوژیهای آخرالزمانی پوشیده در…
🖌 نهاد «کانون»، سنگر مبارزه است
دفاع از نهاد «کانون نویسندگان» و محکومیت رژیم سرکوب و شکنجه و اعدام و کشتار، تنها دفاع برحق، مشروع و ضروری از حقوق دمکراتیک نیست، بلکه تاکید بر اهمیت جایگاه چشمپوشیناپذیر این نهاد، به عنوان یکی از شاخصترین و مبارزترین نمایندگان و سنگرهای مبارزه برای آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان است؛ نهاد مبارزه با هر ارگان قدرتمدار و فرادستی که بخواهد ساحت این آزادی را بیالاید؛ چه دیروز، چه امروز و چه فردا.
#کانون_نویسندگان
#آزادی_اندیشه
#آزادی_بیان
🖋@naghd_com
دفاع از نهاد «کانون نویسندگان» و محکومیت رژیم سرکوب و شکنجه و اعدام و کشتار، تنها دفاع برحق، مشروع و ضروری از حقوق دمکراتیک نیست، بلکه تاکید بر اهمیت جایگاه چشمپوشیناپذیر این نهاد، به عنوان یکی از شاخصترین و مبارزترین نمایندگان و سنگرهای مبارزه برای آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان است؛ نهاد مبارزه با هر ارگان قدرتمدار و فرادستی که بخواهد ساحت این آزادی را بیالاید؛ چه دیروز، چه امروز و چه فردا.
#کانون_نویسندگان
#آزادی_اندیشه
#آزادی_بیان
🖋@naghd_com
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ کارل مارکس در دفاع از آزادي مطبوعات
▫️ جستارهايی پيرامون سانسور مطبوعات و آزادی انسان
نوشتهی: فرهاد همتبلند
20 ژانویه 2020
🔸 برای بسیاری از مخاطبین، کارل مارکس بیشتر بهعنوان جامعهشناس یا اقتصاددانی برجسته آشناست. اما، مارکس جوان، چهرهای بس شورانگیزتر هم دارد. در دورهای از زندگی مارکس که با شروع تحصیلات دانشگاهیاش در 1835 آغاز میشود و با شکست انقلاب 1848 پایان میپذیرد، روزنامهنگاری پرشور و دلیر را بازمیشناسیم که آزادی مطبوعـات، برایش معنایی ژرفتر از موضوعی اخلاقی دارد.
🔸 مارکس بهنگاه تک خطی دربارهی آزادی مطبوعات تن در نمیدهد که فقط یکی از عناصر سه گانهی ژونالیـسم یعنی مخاطب (جنبهی نخست)، مؤلف (جنبهی دوم) یـا رسانه (جنبهی سوم) را مورد توجه قرار میدهد، بلکه تعامل آنها را در روندی درهمتنیده برای تبادل نظر و مباحثهی متقابل، میفهمد. ژورنالیسم، بهبرداشت مارکس، با دیدن سه گانهی دیالکتیکی مخاطب-رسانه- مولف، بهفرایند شکلگیری آگاهی فرد بهکمک مطبوعات آزاد سرعت میبخشد. آزادی مطبوعات، ضرورت و تضمین فرایندی است که در آن آگاهی بهصورت گفتگویی زنده میان مخاطب-مولف از طریق یک رسانه معین شکل میگیرد. مولفه سوم، یعنی رسانه، بهعنوان میانجی مخاطب و مولف، در این میان از نظر مارکس پنهان نمیماند. او همچنین ردپای روابط کاسبکارانه و مالکیت مقدس جامعه را در مالکیت رسانه و یا وابستگی مالی خبرنگاران درمییابد و بهنقد چنین مناسباتی میپردازد.
🔸 بازشناسی اندیشه مارکس بهعنوان مدافع پیگیر آزادی مطبوعات، جوهره اندیشه او و همکارش انگلس را برای آزادی در عرصه سیاسی؛ و علم رهایی بهمفهوم اعم در دورههای بعدی زندگی آنان نشان میدهد. ترجمه مقالاتی از این دوره زندگی فکری مارکس، بهروشنی نشان میدهد، که تفسیر و شناختی گسترده و ژرف از دستاوردهای انقلاب فرانسه دارد. مباحثات او، تنها بهبرگرفتن این دستاوردها محدود نمیشود، بلکه آنها را با دلایل و چشماندازهای نوینی، غنای بیشتری میبخشد.
🔸 او بهعنوان روزنامهنگار و پژوهشگری در جستجوی حقیقت، سانسور را نقد میکند. مدافع بیپروای آزادی است و سانسور را بهرسمیت نمیشناسد. برایش، روزنامه، تریبون و بلندگوی مردم است تا از آن طریق، صدای طبقات و اقشار پایینی در جامعه شنیده شود. بر همین منوال، روزنامهها بهشکلگیری آگاهی طبقاتی و اجتماعی اقشار و طبقات یاری میرسانند.
🔸 مارکس روند روزنامهنگاری را تعاملی در مییابد که سه گانهی مخاطب-رسانه- مؤلف در روندی درهمتنیده فرایند شکلگیری آگاهی را سرعت میبخشد. گفتگویی زنده میان مخاطب- مؤلف که از طریق یک رسانه معین شکل میگیرد. آخرین و نه کمترین نکته این که، او آزادی و ژورنالیسم را معامله نمیکند. برایش شرط نخست آزادی مطبوعات این است که این امر، کاسبی نباشد!
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1cv
#فرهاد_همتبلند
#مارکس #آزادی_مطبوعات #دموکراسی #سانسور
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ کارل مارکس در دفاع از آزادي مطبوعات
▫️ جستارهايی پيرامون سانسور مطبوعات و آزادی انسان
نوشتهی: فرهاد همتبلند
20 ژانویه 2020
🔸 برای بسیاری از مخاطبین، کارل مارکس بیشتر بهعنوان جامعهشناس یا اقتصاددانی برجسته آشناست. اما، مارکس جوان، چهرهای بس شورانگیزتر هم دارد. در دورهای از زندگی مارکس که با شروع تحصیلات دانشگاهیاش در 1835 آغاز میشود و با شکست انقلاب 1848 پایان میپذیرد، روزنامهنگاری پرشور و دلیر را بازمیشناسیم که آزادی مطبوعـات، برایش معنایی ژرفتر از موضوعی اخلاقی دارد.
🔸 مارکس بهنگاه تک خطی دربارهی آزادی مطبوعات تن در نمیدهد که فقط یکی از عناصر سه گانهی ژونالیـسم یعنی مخاطب (جنبهی نخست)، مؤلف (جنبهی دوم) یـا رسانه (جنبهی سوم) را مورد توجه قرار میدهد، بلکه تعامل آنها را در روندی درهمتنیده برای تبادل نظر و مباحثهی متقابل، میفهمد. ژورنالیسم، بهبرداشت مارکس، با دیدن سه گانهی دیالکتیکی مخاطب-رسانه- مولف، بهفرایند شکلگیری آگاهی فرد بهکمک مطبوعات آزاد سرعت میبخشد. آزادی مطبوعات، ضرورت و تضمین فرایندی است که در آن آگاهی بهصورت گفتگویی زنده میان مخاطب-مولف از طریق یک رسانه معین شکل میگیرد. مولفه سوم، یعنی رسانه، بهعنوان میانجی مخاطب و مولف، در این میان از نظر مارکس پنهان نمیماند. او همچنین ردپای روابط کاسبکارانه و مالکیت مقدس جامعه را در مالکیت رسانه و یا وابستگی مالی خبرنگاران درمییابد و بهنقد چنین مناسباتی میپردازد.
🔸 بازشناسی اندیشه مارکس بهعنوان مدافع پیگیر آزادی مطبوعات، جوهره اندیشه او و همکارش انگلس را برای آزادی در عرصه سیاسی؛ و علم رهایی بهمفهوم اعم در دورههای بعدی زندگی آنان نشان میدهد. ترجمه مقالاتی از این دوره زندگی فکری مارکس، بهروشنی نشان میدهد، که تفسیر و شناختی گسترده و ژرف از دستاوردهای انقلاب فرانسه دارد. مباحثات او، تنها بهبرگرفتن این دستاوردها محدود نمیشود، بلکه آنها را با دلایل و چشماندازهای نوینی، غنای بیشتری میبخشد.
🔸 او بهعنوان روزنامهنگار و پژوهشگری در جستجوی حقیقت، سانسور را نقد میکند. مدافع بیپروای آزادی است و سانسور را بهرسمیت نمیشناسد. برایش، روزنامه، تریبون و بلندگوی مردم است تا از آن طریق، صدای طبقات و اقشار پایینی در جامعه شنیده شود. بر همین منوال، روزنامهها بهشکلگیری آگاهی طبقاتی و اجتماعی اقشار و طبقات یاری میرسانند.
🔸 مارکس روند روزنامهنگاری را تعاملی در مییابد که سه گانهی مخاطب-رسانه- مؤلف در روندی درهمتنیده فرایند شکلگیری آگاهی را سرعت میبخشد. گفتگویی زنده میان مخاطب- مؤلف که از طریق یک رسانه معین شکل میگیرد. آخرین و نه کمترین نکته این که، او آزادی و ژورنالیسم را معامله نمیکند. برایش شرط نخست آزادی مطبوعات این است که این امر، کاسبی نباشد!
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1cv
#فرهاد_همتبلند
#مارکس #آزادی_مطبوعات #دموکراسی #سانسور
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کارل مارکس در دفاع از آزادی مطبوعات
جستارهايي پيرامون سانسور مطبوعات و آزادي انسان نوشتهی: فرهاد همتبلند بازشناسی اندیشه مارکس بهعنوان مدافع پیگیر آزادی مطبوعات، جوهره اندیشه او و همکارش انگلس را برای آزادی در عرصه سیاسی؛ و علم …
🔸 اتهامات ساختگی علیه جولین اسانژ
نیلز ملتسر، بازرس و پژوهشگر ویژهی سازمان ملل در گفتگویی با مجلهی سوئیسی «جمهوری» مدعی است که اتهامات علیه جولین آسانژ ساختگی و از دسیسههای دستگاههای اطلاعاتی دمکراسیهای غربی اند. میگوید:
«چهار کشور دمکراتیک، آمریکا، اکوادر، سوئد و بریتانیای کبیر، دست بهدست هم دادهاند تا برای حفظ قدرتشان از یک انسان هیولایی بسازند؛ چنان که سپس بتوان او را [همچون ساحران و سرخمویان و زندیقان] بر خرمن آنش نهاد و سوزاند. ماجرای اسانژ، رسوایی عظیم و اعلام ورشستگی دولتهای مدعی قانونمداری غرب است...
کار ویکی لیکس، رهبران سیاسی در آمریکا، انگلستان، فرانسه و روسیه را به یک میزان تهدید میکند. ویکی لیکس اطلاعات محرمانهی دولتی را منتشر میکند. این کار «ضد پنهانکاری» است. و در جهانی که در دمکراسیهای باصطلاح بالیده نیز پنهانکاری دست بالا را دارد، چنین اقدامی همچون تهدیدی بنیانبرانداز تلقی میشود. اسانژ آشکار کرده است که امروز، مشغلهی دولتها رازداری مشروع نیست، بلکه پنهان نگهداشتن اطلاعات مهم پیرامون فساد و جنایت است.»
#آزادی_بیان
🖋@naghd_com
نیلز ملتسر، بازرس و پژوهشگر ویژهی سازمان ملل در گفتگویی با مجلهی سوئیسی «جمهوری» مدعی است که اتهامات علیه جولین آسانژ ساختگی و از دسیسههای دستگاههای اطلاعاتی دمکراسیهای غربی اند. میگوید:
«چهار کشور دمکراتیک، آمریکا، اکوادر، سوئد و بریتانیای کبیر، دست بهدست هم دادهاند تا برای حفظ قدرتشان از یک انسان هیولایی بسازند؛ چنان که سپس بتوان او را [همچون ساحران و سرخمویان و زندیقان] بر خرمن آنش نهاد و سوزاند. ماجرای اسانژ، رسوایی عظیم و اعلام ورشستگی دولتهای مدعی قانونمداری غرب است...
کار ویکی لیکس، رهبران سیاسی در آمریکا، انگلستان، فرانسه و روسیه را به یک میزان تهدید میکند. ویکی لیکس اطلاعات محرمانهی دولتی را منتشر میکند. این کار «ضد پنهانکاری» است. و در جهانی که در دمکراسیهای باصطلاح بالیده نیز پنهانکاری دست بالا را دارد، چنین اقدامی همچون تهدیدی بنیانبرانداز تلقی میشود. اسانژ آشکار کرده است که امروز، مشغلهی دولتها رازداری مشروع نیست، بلکه پنهان نگهداشتن اطلاعات مهم پیرامون فساد و جنایت است.»
#آزادی_بیان
🖋@naghd_com
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ رفاه و آزادی یک بهشت خیالی
نوشتهی: امیر شوری جزه
6 سپتامبر 2022
🔸 فرار از جهنم به سوی بهشت، به آزادی فردی و به رفاه اقتصادی؛ فرار از فقر؛ فرار از استبداد؛ فرار از فراز سیمهای خاردار؛ فرار با حفر تونل و گذر از دیوار ــ یا به طور خاص دیوار برلین؛ فرار از شرق به غرب، یا باز هم به طور خاص، فرار از برلین شرقی به برلین غربی. نمونههای سینمایی این مضامین هم کم نیستند، همچون نمونههای متعدد مستند و داستان، که اغلب شرح روایت قهرمانانی است که با شجاعت و دلیری از جهنم به بهشت میگریزند. فارغ از اینکه نمونههای مشابه دیگری هم وجود دارد که معمولاً به این زیبایی تصویر نمیشوند یا اصلاً تصویر نمیشوند (منظورمان به طور خاص فرار از آفریقاست به اروپا؛ فرار از جنوب به شمال، به جای فرار از شرق به غرب). در وهلهی اول، باید پرسید در این مقایسهی شرق و غرب، یا مثلاً در مقایسهی شوروی و آمریکا، طرفین مقایسه چیستند؟ دو مرز سیاسی؟ دو ساختار حکومتی؟ یا دو نظام اقتصادی؟ در وهلهی دوم، اگر بدون در نظر گرفتن تفاوتهای میان شوروی، کوبا و کرهی شمالی فرض کنیم تمامی جنبشهای سوسیالیستی تجاربی تماماً شکست خوردهاند، باید این سوال را مطرح کرد که این شکستها از چه روی شکستاند؟ شکستاند از این جهت که تلاشهایی بودهاند که به هدفهایشان نرسیده و همان وضع سابق را بهنحوی بازتولید کردهاند؟ (مثلا بیربطی یک سوسیالیسم دولتی با معنای کلمهی شوروی یا شورایی)، یا شکستاند، به این خاطر که در مقایسه با شرایط مقابل (یعنی سرمایهداری) فاجعه به بار آوردهاند؟
🔸 معمولاً، و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم همیشه، برای سنجش جنبشهای سوسیالیستی و عملکردهای اقتصادیشان با نوعی مقایسه روبهرو هستیم، مقایسه بین دو نظام سیاسی که در یک طرفْ نظامی با ساختاری سوسیالیستی قرار دارد و در طرف دیگرْ نظامی که گویی قرار است نمایندهی اقتصادی سرمایهدارانه باشد. در این حالت، این مقایسهها به طور عام میان دو مرز سیاسی انجام میشود و از مقایسهی وضع اقتصادی میان این دوْ نتیجه میگیرند که گویی در یک نظام سوسیالیستی فاجعهای تمام عیار رخ داده است، فقری مفرط یا گرسنگی جمعی تا سر حد مرگ. در اینجا پرسشی مهم نادیده گرفته میشود: این مرزهای سیاسی از چه رو نمایندهی ساختاری اقتصادیاند؟ برای مثال آلمان را در نظر بگیرید که معمولاً در یک چنین مقایسههایی نامش به میان میآید. در ابتدا آلمان صرفاً مرزی سیاسی است با ساختار حکومتی مشخص. مسئلهای که در اینجا وجود دارد این است که آیا میتوان آن را نمایندهی تمامعیار اقتصادی سرمایهدارانه دانست؟ اگر فرض کنیم چنین است، پس باید بتوان آن را انتزاع کرد و در همان حال، انتزاعمان خیالی نباشد؛ به عبارت دیگر، باید آلمان را در جهانی تصور کنیم که در آن همهی کشورها به زیر آب رفتهاند. در چنین شرایطی آیا میتوان همین اقتصاد فعلی آلمان را به شکل پایداری حفظ کرد؟ برای جواب باید دید که در انتزاعمان چه اتفاقی میافتد. آشکارا مشخص است که در این نوع انتزاع با یک نظام بستهی اقتصادی روبهرو خواهیم شد. در اینجا دیگر هیچ مبادله و دادوستدی با خارج وجود ندارد، چرا که فقط آلمان است و بس؛ هیچ کشور دیگری نیست. تولید با نیروی کار ارزان در سایر نقاط دنیا، مثلا شرق آسیا، جایی در این انتزاع ندارد. انتقال زباله به آفریقا و برونسپاری صنایع آلودهکننده دیگر ممکن نیست. در صورت کمبود نیروی کار متخصص، نمیتوان از طرحهای جذب نیرو از کشورهای جهانسوم و درحالتوسعه بهره جست. از آنجا که در انتزاعمان بازار مصرفی خارجی جایی ندارد، امکان آن نیست که با صادرات کالاهایی که تولیدشان نیازمندِ فناوریهای پیشرفته و انحصاری است، بر منابع طبیعی دیگر ممالک تسلط یافت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-37r
#امیر_شوری_جزه #اتوپیا #توهم #آزادی
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ رفاه و آزادی یک بهشت خیالی
نوشتهی: امیر شوری جزه
6 سپتامبر 2022
🔸 فرار از جهنم به سوی بهشت، به آزادی فردی و به رفاه اقتصادی؛ فرار از فقر؛ فرار از استبداد؛ فرار از فراز سیمهای خاردار؛ فرار با حفر تونل و گذر از دیوار ــ یا به طور خاص دیوار برلین؛ فرار از شرق به غرب، یا باز هم به طور خاص، فرار از برلین شرقی به برلین غربی. نمونههای سینمایی این مضامین هم کم نیستند، همچون نمونههای متعدد مستند و داستان، که اغلب شرح روایت قهرمانانی است که با شجاعت و دلیری از جهنم به بهشت میگریزند. فارغ از اینکه نمونههای مشابه دیگری هم وجود دارد که معمولاً به این زیبایی تصویر نمیشوند یا اصلاً تصویر نمیشوند (منظورمان به طور خاص فرار از آفریقاست به اروپا؛ فرار از جنوب به شمال، به جای فرار از شرق به غرب). در وهلهی اول، باید پرسید در این مقایسهی شرق و غرب، یا مثلاً در مقایسهی شوروی و آمریکا، طرفین مقایسه چیستند؟ دو مرز سیاسی؟ دو ساختار حکومتی؟ یا دو نظام اقتصادی؟ در وهلهی دوم، اگر بدون در نظر گرفتن تفاوتهای میان شوروی، کوبا و کرهی شمالی فرض کنیم تمامی جنبشهای سوسیالیستی تجاربی تماماً شکست خوردهاند، باید این سوال را مطرح کرد که این شکستها از چه روی شکستاند؟ شکستاند از این جهت که تلاشهایی بودهاند که به هدفهایشان نرسیده و همان وضع سابق را بهنحوی بازتولید کردهاند؟ (مثلا بیربطی یک سوسیالیسم دولتی با معنای کلمهی شوروی یا شورایی)، یا شکستاند، به این خاطر که در مقایسه با شرایط مقابل (یعنی سرمایهداری) فاجعه به بار آوردهاند؟
🔸 معمولاً، و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم همیشه، برای سنجش جنبشهای سوسیالیستی و عملکردهای اقتصادیشان با نوعی مقایسه روبهرو هستیم، مقایسه بین دو نظام سیاسی که در یک طرفْ نظامی با ساختاری سوسیالیستی قرار دارد و در طرف دیگرْ نظامی که گویی قرار است نمایندهی اقتصادی سرمایهدارانه باشد. در این حالت، این مقایسهها به طور عام میان دو مرز سیاسی انجام میشود و از مقایسهی وضع اقتصادی میان این دوْ نتیجه میگیرند که گویی در یک نظام سوسیالیستی فاجعهای تمام عیار رخ داده است، فقری مفرط یا گرسنگی جمعی تا سر حد مرگ. در اینجا پرسشی مهم نادیده گرفته میشود: این مرزهای سیاسی از چه رو نمایندهی ساختاری اقتصادیاند؟ برای مثال آلمان را در نظر بگیرید که معمولاً در یک چنین مقایسههایی نامش به میان میآید. در ابتدا آلمان صرفاً مرزی سیاسی است با ساختار حکومتی مشخص. مسئلهای که در اینجا وجود دارد این است که آیا میتوان آن را نمایندهی تمامعیار اقتصادی سرمایهدارانه دانست؟ اگر فرض کنیم چنین است، پس باید بتوان آن را انتزاع کرد و در همان حال، انتزاعمان خیالی نباشد؛ به عبارت دیگر، باید آلمان را در جهانی تصور کنیم که در آن همهی کشورها به زیر آب رفتهاند. در چنین شرایطی آیا میتوان همین اقتصاد فعلی آلمان را به شکل پایداری حفظ کرد؟ برای جواب باید دید که در انتزاعمان چه اتفاقی میافتد. آشکارا مشخص است که در این نوع انتزاع با یک نظام بستهی اقتصادی روبهرو خواهیم شد. در اینجا دیگر هیچ مبادله و دادوستدی با خارج وجود ندارد، چرا که فقط آلمان است و بس؛ هیچ کشور دیگری نیست. تولید با نیروی کار ارزان در سایر نقاط دنیا، مثلا شرق آسیا، جایی در این انتزاع ندارد. انتقال زباله به آفریقا و برونسپاری صنایع آلودهکننده دیگر ممکن نیست. در صورت کمبود نیروی کار متخصص، نمیتوان از طرحهای جذب نیرو از کشورهای جهانسوم و درحالتوسعه بهره جست. از آنجا که در انتزاعمان بازار مصرفی خارجی جایی ندارد، امکان آن نیست که با صادرات کالاهایی که تولیدشان نیازمندِ فناوریهای پیشرفته و انحصاری است، بر منابع طبیعی دیگر ممالک تسلط یافت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-37r
#امیر_شوری_جزه #اتوپیا #توهم #آزادی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رفاه و آزادی یک بهشت خیالی
نوشتهی: امیر شوری جزه معمولاً، و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم همیشه، برای سنجش جنبشهای سوسیالیستی و عملکردهای اقتصادیشان با نوعی مقایسه روبهرو هستیم، مقایسه بین دو نظام سیاسی که در یک طرفْ نظامی…