▫️ گامی تازه در نقد مارکسی
▫️معرفی مقولهی «شیوهی وجود»
نوشتهی: کمال خسروی
26 آوریل 2020
🔸 موضوع این فصل* برجستهکردن مقولهای مارکسی است که در حوزهی بحثهای یک سده و نیم گذشته پیرامون «گفتمان شناختیِ» مارکسی و مارکسیستی کمتر مطرح شده یا اساساً نادیده مانده است. هدف از طرح این مقوله در وهلهی نخست نقشی است که میتواند در درک و دریافت تازهای از روش مارکس در کاپیتال بهطور اخص و از روش نقد اقتصاد سیاسی بهطور اعم ایفا کند؛ اما هدف نهایی و انگیزه و امید این است که بتوانیم بهیاری این مقوله دریچهای تازه بر دستگاه مفهومی دیالکتیک انتقادی و «منطقِ» نقد بهطور اعم بگشاییم و گامی کوچک در راستای برساختن این دستگاه برداریم. بیگمان معرفی این مقوله بدون آشنایی با زمینهای که در آن طرح میشود ممکن نیست، اما قصد ما ارائهی گزارشی طولانی از گرایشها و مشاجرات صدوپنجاه سال گذشته پیرامون مباحث مربوط به روششناسی، معرفتشناسی و هستیشناسیِ اجتماعی ــ که از این پس زیر عنوان کلی «گفتمانِ شناختی» از آن یاد میکنیم ــ یا فلسفه، ایدئولوژی و علم نزد مارکس و مارکسیسم نیست و جز طرح مقدمهای کوتاه و ضروری، آشناییِ ــ دستکم عمومی ــ خواننده را با این مباحث مفروض میگیریم.
🔸 در همهی آثار مارکس که موضوعشان بهطور اخص نقد اقتصاد سیاسی است با دوگانههایی روبرو میشویم که هیچ گرایشی نه وجودشان را انکار میکند و نه اهمیتشان را. دوگانههایی که شاید بتوان بر آنها نام عمومیِ «درونی/بیرونی»، یا بهعبارت دقیقتر، «پیوستار درونی/نمود بیرونی» نهاد. تقریباً در همهی بخشها و فصلهای آثار مذکور میتوان در مواردی پرشمار با دوگانههایی (اعم از دوگانهی موقعیتها، سطحها، رابطهها، مقولهها، حالتها و غیره) روبرو شد که مارکس آنها را با تعابیری مانند درونی/بیرونی، عمقی/سطحی، باطنی/ظاهری، ذاتی یا جوهری/پدیداری، محتوا/شکل و از این دست توصیف کرده است. در ادامهی بحث با نمونههای متعددی از آنها آشنا خواهیم شد. این دوگانهها، و بهویژه پیآمدهای اجتنابناپذیرشان در گفتمان ایدئولوژیهای مارکسیستی و تعبیر و سوءتعبیر و ترجمهی بلافصل آنها به دوگانههای اصلی/فرعی، مهم و اساسی/بیاهمیت، تعیینکننده/تعیینشونده و علت/معلول، بهترین حوزه برای درک علتِ ضرورتِ جستجو و یافتن آن ظرف فراگیر است. بهویژه، هیچکس به اندازهی خودِ مارکس بر تمایز بین این دو مشخصه تأکید نداشته و ظاهراً علم و علمیبودنِ کار خود را دقیقاً بر توانایی تشخیص همین تمایز استوار کرده است. در کمتر نوشتهای در این زمینه گفتهی مشهور مارکس در جلد سوم کاپیتال غایب است؛ در این جستار، نیز، بهناگزیر: «علم، همه زائد میبود، اگر شکلِ پدیداری و ذاتِ اشیاء بیواسطه بر هم منطبق بودند.»
🔸 مقولهای که ما در این جستار قصدِ معرفی، یا بهتر است بگوییم برجستهساختن و در معرضِ دید قراردادنِ آنرا داریم، مقولهی «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی» است. «شیوهی وجود» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Existenzweise و «شیوهی هستندگی» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Daseinsweise. ما برای واژهی Weise معادلِ «شیوه» و برای واژههای Existenz و Dasein بهترتیب «وجود» و «هستندگی» را برگزیدهایم. منظور از «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی»، نحوه، چگونگی، یا حیّزِ حضور و موجودیت چیز، رویداد، رابطه یا واقعیت، در تمامیتِ آن است؛ یعنی شامل همهی وجوهی که بتوان آنها را به ریشه، پایه، شالوده، ذات، مبنا و نیز، شکلِ پدیداری، شکلِ واقعشدن، حضور و همچنین همهی جلوههای آن در تعامل با آگاهی ــ راست یا ناراست، از لحاظ معرفتشناختی ــ نسبت داد...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1mz
#کمال_خسروی
#نقد #هستیشناسی_اجتماعی #دیالکتیک_انتقادی #روش #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️معرفی مقولهی «شیوهی وجود»
نوشتهی: کمال خسروی
26 آوریل 2020
🔸 موضوع این فصل* برجستهکردن مقولهای مارکسی است که در حوزهی بحثهای یک سده و نیم گذشته پیرامون «گفتمان شناختیِ» مارکسی و مارکسیستی کمتر مطرح شده یا اساساً نادیده مانده است. هدف از طرح این مقوله در وهلهی نخست نقشی است که میتواند در درک و دریافت تازهای از روش مارکس در کاپیتال بهطور اخص و از روش نقد اقتصاد سیاسی بهطور اعم ایفا کند؛ اما هدف نهایی و انگیزه و امید این است که بتوانیم بهیاری این مقوله دریچهای تازه بر دستگاه مفهومی دیالکتیک انتقادی و «منطقِ» نقد بهطور اعم بگشاییم و گامی کوچک در راستای برساختن این دستگاه برداریم. بیگمان معرفی این مقوله بدون آشنایی با زمینهای که در آن طرح میشود ممکن نیست، اما قصد ما ارائهی گزارشی طولانی از گرایشها و مشاجرات صدوپنجاه سال گذشته پیرامون مباحث مربوط به روششناسی، معرفتشناسی و هستیشناسیِ اجتماعی ــ که از این پس زیر عنوان کلی «گفتمانِ شناختی» از آن یاد میکنیم ــ یا فلسفه، ایدئولوژی و علم نزد مارکس و مارکسیسم نیست و جز طرح مقدمهای کوتاه و ضروری، آشناییِ ــ دستکم عمومی ــ خواننده را با این مباحث مفروض میگیریم.
🔸 در همهی آثار مارکس که موضوعشان بهطور اخص نقد اقتصاد سیاسی است با دوگانههایی روبرو میشویم که هیچ گرایشی نه وجودشان را انکار میکند و نه اهمیتشان را. دوگانههایی که شاید بتوان بر آنها نام عمومیِ «درونی/بیرونی»، یا بهعبارت دقیقتر، «پیوستار درونی/نمود بیرونی» نهاد. تقریباً در همهی بخشها و فصلهای آثار مذکور میتوان در مواردی پرشمار با دوگانههایی (اعم از دوگانهی موقعیتها، سطحها، رابطهها، مقولهها، حالتها و غیره) روبرو شد که مارکس آنها را با تعابیری مانند درونی/بیرونی، عمقی/سطحی، باطنی/ظاهری، ذاتی یا جوهری/پدیداری، محتوا/شکل و از این دست توصیف کرده است. در ادامهی بحث با نمونههای متعددی از آنها آشنا خواهیم شد. این دوگانهها، و بهویژه پیآمدهای اجتنابناپذیرشان در گفتمان ایدئولوژیهای مارکسیستی و تعبیر و سوءتعبیر و ترجمهی بلافصل آنها به دوگانههای اصلی/فرعی، مهم و اساسی/بیاهمیت، تعیینکننده/تعیینشونده و علت/معلول، بهترین حوزه برای درک علتِ ضرورتِ جستجو و یافتن آن ظرف فراگیر است. بهویژه، هیچکس به اندازهی خودِ مارکس بر تمایز بین این دو مشخصه تأکید نداشته و ظاهراً علم و علمیبودنِ کار خود را دقیقاً بر توانایی تشخیص همین تمایز استوار کرده است. در کمتر نوشتهای در این زمینه گفتهی مشهور مارکس در جلد سوم کاپیتال غایب است؛ در این جستار، نیز، بهناگزیر: «علم، همه زائد میبود، اگر شکلِ پدیداری و ذاتِ اشیاء بیواسطه بر هم منطبق بودند.»
🔸 مقولهای که ما در این جستار قصدِ معرفی، یا بهتر است بگوییم برجستهساختن و در معرضِ دید قراردادنِ آنرا داریم، مقولهی «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی» است. «شیوهی وجود» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Existenzweise و «شیوهی هستندگی» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Daseinsweise. ما برای واژهی Weise معادلِ «شیوه» و برای واژههای Existenz و Dasein بهترتیب «وجود» و «هستندگی» را برگزیدهایم. منظور از «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی»، نحوه، چگونگی، یا حیّزِ حضور و موجودیت چیز، رویداد، رابطه یا واقعیت، در تمامیتِ آن است؛ یعنی شامل همهی وجوهی که بتوان آنها را به ریشه، پایه، شالوده، ذات، مبنا و نیز، شکلِ پدیداری، شکلِ واقعشدن، حضور و همچنین همهی جلوههای آن در تعامل با آگاهی ــ راست یا ناراست، از لحاظ معرفتشناختی ــ نسبت داد...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1mz
#کمال_خسروی
#نقد #هستیشناسی_اجتماعی #دیالکتیک_انتقادی #روش #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گامی تازه در نقد مارکسی
معرفی مقولهی «شیوهی وجود» نوشتهی: کمال خسروی برای معرفی مقولهی «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی» و سپس تعیین جایگاه و اهمیت آن در یک دستگاه مفهومی ویژهی مارکسی، گزینش نقطهی ورود کارِ آسانی نی…
▫️ گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها
▫️ و تشکلیابی کارگران در ایران (1285 -1397)
به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر
بخش نخست
نوشته یاشار دارالشفا
30 آوریل 2020
🔸 تاریخ اعتراضات و مبارزات کارگران و نیز شکلگیری و تکوین تشکلهای کارگری در ایران موضوعی است که تا کنون پژوهشهای قابل توجهی پیرامون آن بهزبان فارسی و غیر از آن انجام گرفته است؛ اما بهسبب وسعت موضوع، چالشهای پیرامون مفهومپردازی «طبقه» بهطور کلی و «طبقهی کارگر» به طور خاص، پراکندگی منابع، ممزوج بودن آن با بخش قابل توجهی از تاریخ جنبش چپ، و بهتبع آن بازشناسی سهم خود کارگران در تشکلیابی و مبارزهی طبقاتی، دورهبندی این سیر و تحلیل و تبیین آن و درسهایش برای امروز، هنوز تا اندازهی زیادی کار دارد.
🔸 به میانجی مرور تاریخ پُرفراز و نشیب مبارزات کارگران و تشکلیابیهایشان در ایران مدرن، ضمن اینکه میتوانیم مبتنی بر قیاس، تحولات زمینهای و تأثیرگذاری آن بر بینش و منش کارگران و مدافعان منافع ایشان (و بالعکس تأثیر این بینش و منش بر روندهای سیاسی-اجتماعی) را دریابیم، قادر خواهیم بود تا الگویی از رفتار بورژوازی (چه در قامت دولت و چه فرد استثمارگر) نیز بدست آوریم... از سوی دیگر مرور این تاریخ به ما کمک خواهد کرد تا آن لحظات درونماندگار در نقد بنبستهای عمل متشکل طبقاتی را در میان کارگران (به ویژه امروز) دریابیم و فارغ از مؤلفهی سرکوب، بحران تئوریک (نقد منفی) و بحران چشم انداز تاریخی (نقد مثبت) را در زمان و مکان خویش بازشناسیم. این امر به نوبهی خود به ما کمک خواهد کرد تا امکاناتی را که میتوان به واسطهی مداقهی تئوریک و تجربههای نوین پراتیکی به منظور ایجاد گشایشی در به ترتیب بحران چشمانداز تاریخی و تئوریک داشت، فعال کنیم.
🔸 ما کوشیدهایم تا گاهشمار مبارزات کارگران ایران را از خلال یک دورهبندی 12گانه از صدر انقلاب مشروطه تا به امروز بازسازی کنیم. این بازسازی تماما به کمک اسناد و پژوهشهایی صورت گرفته که در زمرهی منابع دست اول برای فهم تکوین طبقهی کارگر ایران است. بیشک در دل این بازسازی گاهشمارانه منبعث از منابعی که ذکر شده است، تحلیلهایی به چشم میخورد که متأثر از اینکه با چه رویکردی به کلیت موضوع مینگریم میتوان با همه یا بخشی از آنها مخالف یا موافق بود، اما این نکته تغییری در صحت دادهها نمیدهد... این 12 دوره عبارتاند از:
دوره اول (1285-1299): نخستین جوانهها
دوره دوم (1300-1320): فریاد زیر چکمهها
دوره سوم (1320-1332): دههی طلایی
دوره چهارم (1332-1341): رام کردن اسب سرکش
دوره پنجم (1341-1348): زمستان است
دوره ششم (1348-1355): از کارخانه به جنگل
دوره هفتم (1355-1357): به سوی انقلاب
دوره هشتم (1357-1360): نان، کار، آزادی، ادارهی شورایی
دوره نهم (1360-1369): سرکوب و تشکلزُدایی
دوره دهم (1369-1380): خارج از محدوده
دوره یازدهم (1380-1389): احیا
دوره دوازدهم (1389-1397): علیه بازار
🔹بخش نخست این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1mX
#یاشار_دارالشفا
#جنبش_کارگری #روز_جهانی_کارگر #طبقات_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ و تشکلیابی کارگران در ایران (1285 -1397)
به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر
بخش نخست
نوشته یاشار دارالشفا
30 آوریل 2020
🔸 تاریخ اعتراضات و مبارزات کارگران و نیز شکلگیری و تکوین تشکلهای کارگری در ایران موضوعی است که تا کنون پژوهشهای قابل توجهی پیرامون آن بهزبان فارسی و غیر از آن انجام گرفته است؛ اما بهسبب وسعت موضوع، چالشهای پیرامون مفهومپردازی «طبقه» بهطور کلی و «طبقهی کارگر» به طور خاص، پراکندگی منابع، ممزوج بودن آن با بخش قابل توجهی از تاریخ جنبش چپ، و بهتبع آن بازشناسی سهم خود کارگران در تشکلیابی و مبارزهی طبقاتی، دورهبندی این سیر و تحلیل و تبیین آن و درسهایش برای امروز، هنوز تا اندازهی زیادی کار دارد.
🔸 به میانجی مرور تاریخ پُرفراز و نشیب مبارزات کارگران و تشکلیابیهایشان در ایران مدرن، ضمن اینکه میتوانیم مبتنی بر قیاس، تحولات زمینهای و تأثیرگذاری آن بر بینش و منش کارگران و مدافعان منافع ایشان (و بالعکس تأثیر این بینش و منش بر روندهای سیاسی-اجتماعی) را دریابیم، قادر خواهیم بود تا الگویی از رفتار بورژوازی (چه در قامت دولت و چه فرد استثمارگر) نیز بدست آوریم... از سوی دیگر مرور این تاریخ به ما کمک خواهد کرد تا آن لحظات درونماندگار در نقد بنبستهای عمل متشکل طبقاتی را در میان کارگران (به ویژه امروز) دریابیم و فارغ از مؤلفهی سرکوب، بحران تئوریک (نقد منفی) و بحران چشم انداز تاریخی (نقد مثبت) را در زمان و مکان خویش بازشناسیم. این امر به نوبهی خود به ما کمک خواهد کرد تا امکاناتی را که میتوان به واسطهی مداقهی تئوریک و تجربههای نوین پراتیکی به منظور ایجاد گشایشی در به ترتیب بحران چشمانداز تاریخی و تئوریک داشت، فعال کنیم.
🔸 ما کوشیدهایم تا گاهشمار مبارزات کارگران ایران را از خلال یک دورهبندی 12گانه از صدر انقلاب مشروطه تا به امروز بازسازی کنیم. این بازسازی تماما به کمک اسناد و پژوهشهایی صورت گرفته که در زمرهی منابع دست اول برای فهم تکوین طبقهی کارگر ایران است. بیشک در دل این بازسازی گاهشمارانه منبعث از منابعی که ذکر شده است، تحلیلهایی به چشم میخورد که متأثر از اینکه با چه رویکردی به کلیت موضوع مینگریم میتوان با همه یا بخشی از آنها مخالف یا موافق بود، اما این نکته تغییری در صحت دادهها نمیدهد... این 12 دوره عبارتاند از:
دوره اول (1285-1299): نخستین جوانهها
دوره دوم (1300-1320): فریاد زیر چکمهها
دوره سوم (1320-1332): دههی طلایی
دوره چهارم (1332-1341): رام کردن اسب سرکش
دوره پنجم (1341-1348): زمستان است
دوره ششم (1348-1355): از کارخانه به جنگل
دوره هفتم (1355-1357): به سوی انقلاب
دوره هشتم (1357-1360): نان، کار، آزادی، ادارهی شورایی
دوره نهم (1360-1369): سرکوب و تشکلزُدایی
دوره دهم (1369-1380): خارج از محدوده
دوره یازدهم (1380-1389): احیا
دوره دوازدهم (1389-1397): علیه بازار
🔹بخش نخست این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1mX
#یاشار_دارالشفا
#جنبش_کارگری #روز_جهانی_کارگر #طبقات_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها
و تشکلیابی کارگران در ایران(1397-1285) به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر نوشتهی: یاشار دارالشفاء به میانجی مرور تاریخ پُرفرازونشیبِ مبارزات کارگران و تشکلیابیهایشان در ایرانِ مدرن، ضمن این…
▫️ گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها
و تشکلیابی کارگران در ایران (1285 -1397)
بخش دوم
نوشته یاشار دارالشفا
یک مه 2020
📝 مقاله پیش رو بخش دوم گاهشمار مبارزات کارگران ایران است که از خلال یک دورهبندی 12گانه از صدر انقلاب مشروطه تا به امروز به مرور تاریخ پُرفراز و نشیب مبارزات کارگران و تشکلیابیهایشان در ایران مدرن می پردازد.
بخشهایی از متن:
🔸 23 الی 26 تیر 1325 سراسر حوزههای نفتی خوزستان به عرصهی منازعهی میان کارگران و کارفرمایان تبدیل میشود. اینبار اما مسئله فقط «دستمزد پائین» نبود؛ مطالبات کارگران این موارد را شامل میشد: عزل استاندار، خلع سلاح عشایر خوزستان (که در مقام چماقداران و اوباشِ در خدمت کارفرمایان به فعالان کارگری حملهور میشدند)، عدم مداخلهی شرکت نفت ایران- انگلیس در امور داخلی ایران و در نهایت اجرای کامل قانون کار. قلب تپندهی اعتراضات آغاجاری بود. روز بعد از کلید خوردن این حرکت، بیش از 10 هزار کارگر پالایشگاه نفت آبادان در جهت اعلام همبستگی با همقطارانشان دست از کار کشیدند. حاکمیت و کارفرمای انگلیسی اما عقبنشینی نمیکنند. اعلام حکومت نظامی میشود و سه ناو نظامی انگلستان راهی شطالعرب میگردند. مطابق نوبت قبلی در اصفهان، بار دیگر کمیتهی مرکزی حزب توده نقش ترمزکِش را ایفا میکند و اینبار «حسین جودت» راهی اهواز میشود تا با برحذر داشتن کارگران از تداوم اعتصاب، غائله را ختم به خیر کند. بدنهی معتصب زیر بار این پا درمیانی نمیرود و بر خواستههای خویش اصرار میورزد. مواجهه به نهایت قهرآمیزی طبقاتیاش میرسد و 47 کارگر به ضرب گلوله از پا درمیآیند، 150 تن زخمی میشوند و موجی از دستگیریها به راه میافتد. جالب آنکه آبراهامیان در روایتی که از این اتفاق به دست میدهد میکوشد تا رهبری اعتصاب را منصوب به حزب توده کند...
🔸 در سال ١٣٢٨ رژیم شاه به عنوان سرمایهدار صاحب نساجی شاهی به طور همزمان از یک سو روزانهی کار کارگران را طولانیتر ساخت و از سوی دیگر دستمزد آنها را پائین آورد. اقدام کارفرمایان با مخالفت و عصیان تودهی کارگران مواجه شد. کارگران دست به اعتصاب زدند. آنان تظاهرات با شکوهی را در اعتراض به تصمیم سرمایهداران دولتی کارخانه سازمان دادند. تظاهراتی که حمایت و همدلی اهالی کارگر شهر را به دنبال آورد. رؤسای شرکت از اعتصاب کنندگان خواستند تا به سر کار باز گردند و کارگران هر نوع بازگشت به کار را در گرو الغاء تصمیمات مدیران اعلام کردند. کشمکش ادامه یافت، مطابق معمول نیروی انتظامی و قوای سرکوب رژیم وارد میدان شد. سرکوبگران تفنگها را به سینه کارگران نشانه رفتند و در همان لحظات نخست ۵ کارگر معترض را از پای در آوردند و کشتند و ۵٣ کارگر دیگر را زخمی کردند. کشتار توده کارگر با موج تنفر و اعتراض نیرومند دیگر کارگران در شهر شاهی و سایر شهرهای ایران مواجه شد. فاجعه به خون کشیدن اعتراض در مجلس سرمایه مورد گفتگو قرار گرفت. ساعد نخست وزیر وقت به وقوع این جنایت، کشته شدن ۵ کارگر و زخمی شدن ۵٣ نفر دیگر اعتراف کرد. او بسیار عوامفریبانه سخن از تعقیب قاتلان و عوامل کشتار بر زبان آورد، اما آنچه در عمل رخ داد، مثل همیشه خلاف این حرفها بود. کمیسیون دولتی که ظاهراً وظیفه بررسی ماجرا را به دوش گرفت! به محض ورود به شهر شاهی ١۵ نفر از فعالان جنبش کارگری را دستگیر و تسلیم سیاهچال نمود....
🔹 این مقاله (بخش دوم) را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1nO
🔹 لینک بخش نخست مقاله:
https://wp.me/p9vUft-1mX
#یاشار_دارالشفا
#جنبش_کارگری #روز_جهانی_کارگر #طبقات_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
و تشکلیابی کارگران در ایران (1285 -1397)
بخش دوم
نوشته یاشار دارالشفا
یک مه 2020
📝 مقاله پیش رو بخش دوم گاهشمار مبارزات کارگران ایران است که از خلال یک دورهبندی 12گانه از صدر انقلاب مشروطه تا به امروز به مرور تاریخ پُرفراز و نشیب مبارزات کارگران و تشکلیابیهایشان در ایران مدرن می پردازد.
بخشهایی از متن:
🔸 23 الی 26 تیر 1325 سراسر حوزههای نفتی خوزستان به عرصهی منازعهی میان کارگران و کارفرمایان تبدیل میشود. اینبار اما مسئله فقط «دستمزد پائین» نبود؛ مطالبات کارگران این موارد را شامل میشد: عزل استاندار، خلع سلاح عشایر خوزستان (که در مقام چماقداران و اوباشِ در خدمت کارفرمایان به فعالان کارگری حملهور میشدند)، عدم مداخلهی شرکت نفت ایران- انگلیس در امور داخلی ایران و در نهایت اجرای کامل قانون کار. قلب تپندهی اعتراضات آغاجاری بود. روز بعد از کلید خوردن این حرکت، بیش از 10 هزار کارگر پالایشگاه نفت آبادان در جهت اعلام همبستگی با همقطارانشان دست از کار کشیدند. حاکمیت و کارفرمای انگلیسی اما عقبنشینی نمیکنند. اعلام حکومت نظامی میشود و سه ناو نظامی انگلستان راهی شطالعرب میگردند. مطابق نوبت قبلی در اصفهان، بار دیگر کمیتهی مرکزی حزب توده نقش ترمزکِش را ایفا میکند و اینبار «حسین جودت» راهی اهواز میشود تا با برحذر داشتن کارگران از تداوم اعتصاب، غائله را ختم به خیر کند. بدنهی معتصب زیر بار این پا درمیانی نمیرود و بر خواستههای خویش اصرار میورزد. مواجهه به نهایت قهرآمیزی طبقاتیاش میرسد و 47 کارگر به ضرب گلوله از پا درمیآیند، 150 تن زخمی میشوند و موجی از دستگیریها به راه میافتد. جالب آنکه آبراهامیان در روایتی که از این اتفاق به دست میدهد میکوشد تا رهبری اعتصاب را منصوب به حزب توده کند...
🔸 در سال ١٣٢٨ رژیم شاه به عنوان سرمایهدار صاحب نساجی شاهی به طور همزمان از یک سو روزانهی کار کارگران را طولانیتر ساخت و از سوی دیگر دستمزد آنها را پائین آورد. اقدام کارفرمایان با مخالفت و عصیان تودهی کارگران مواجه شد. کارگران دست به اعتصاب زدند. آنان تظاهرات با شکوهی را در اعتراض به تصمیم سرمایهداران دولتی کارخانه سازمان دادند. تظاهراتی که حمایت و همدلی اهالی کارگر شهر را به دنبال آورد. رؤسای شرکت از اعتصاب کنندگان خواستند تا به سر کار باز گردند و کارگران هر نوع بازگشت به کار را در گرو الغاء تصمیمات مدیران اعلام کردند. کشمکش ادامه یافت، مطابق معمول نیروی انتظامی و قوای سرکوب رژیم وارد میدان شد. سرکوبگران تفنگها را به سینه کارگران نشانه رفتند و در همان لحظات نخست ۵ کارگر معترض را از پای در آوردند و کشتند و ۵٣ کارگر دیگر را زخمی کردند. کشتار توده کارگر با موج تنفر و اعتراض نیرومند دیگر کارگران در شهر شاهی و سایر شهرهای ایران مواجه شد. فاجعه به خون کشیدن اعتراض در مجلس سرمایه مورد گفتگو قرار گرفت. ساعد نخست وزیر وقت به وقوع این جنایت، کشته شدن ۵ کارگر و زخمی شدن ۵٣ نفر دیگر اعتراف کرد. او بسیار عوامفریبانه سخن از تعقیب قاتلان و عوامل کشتار بر زبان آورد، اما آنچه در عمل رخ داد، مثل همیشه خلاف این حرفها بود. کمیسیون دولتی که ظاهراً وظیفه بررسی ماجرا را به دوش گرفت! به محض ورود به شهر شاهی ١۵ نفر از فعالان جنبش کارگری را دستگیر و تسلیم سیاهچال نمود....
🔹 این مقاله (بخش دوم) را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1nO
🔹 لینک بخش نخست مقاله:
https://wp.me/p9vUft-1mX
#یاشار_دارالشفا
#جنبش_کارگری #روز_جهانی_کارگر #طبقات_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها (2)
و تشکلیابی کارگران در ایران(1397-1285) به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر نوشتهی: یاشار دارالشفاء مورد اعتصاب خونین تیر 1325 کارگران حوزههای نفتی جنوب: 23 الی 26 تیر 1325 سراسر حوزههای نف…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ نیروی کار آموزشی: آیندهای مبهم
نوشتهی: جعفر ابراهیمی
یک می 2020
🔸 روز جهانی کارگر را زمانی جشن میگیریم که به خاطر سیاستهای دست راستی و انقباضی روزبهروز شاهد پرولتاریزه شدن نیروی کار آموزشی هستیم، مستقل از اینکه آیا معلمان در ساختار طبقاتی در کنار کارگران قرار میگیرند یا خیر؟ باید خاطرنشان نمود که سلسله سیاستهای اقتصادی مبتنی بر تعدیل نیرو و ارزانسازی نیروی کار باعث شده است که معلمان و کارگران در موقعیت همسرنوشت و مشابهی قرار گیرند. از این منظر است که در کنار روز ملی معلم باید روز جهانی کارگر را به بخش عظیمی از نیروی کارآموزشی تبریک گفت. در این یادداشت کوتاه به مدد آمار رسمی میکوشم با تأکید بر طرح خرید خدمات آموزشی نشان دهم چگونه امنیت شغلی نیروی کارآموزشی در آینده در مخاطره است.
🔸 در طی ده سال اخیر کمبود نیروی کار آموزشی یکی از بحرانها و چالشهای اصلی وزارتخانهی آموزشوپرورش بوده است. از زمان احمدینژاد تاکنون دولتها همواره کوشیدهاند در رفع این بحران بهجای توجه به کیفیت آموزش و جذب دانشجو معلمان و قدرتمند نمودن آنها، صرفهجویی اقتصادی، کاهش تصدیگری و عقبنشینی از مسئولیتهای اجتماعی دولت را در اولویت و دستور کار خود قرار دهند. به همین خاطر امروز شاهد ورود نیروی کاری به عرصه آموزش هستیم که به لحاظ تسلط بر حرفه معلمی ضعیف و به لحاظ برخورداری از امنیت شغلی در وضعیت اسفناک قرار دارند.
🔸 در طرح خرید خدمات آموزشی که در سال 92 طرح و در سال 93 کلید خورد، دولت با ادعای رفع تبعیض و برقراری عدالت آموزشی وزارتخانه آموزشوپرورش را موظف نمود که از طریق خرید خدمات آموزشی از بخش خصوصی، در مناطق محروم پوشش تحصیلی را بالا ببرد اما اصل قصه چیز دیگری بود: دولت محاسبه کرده بود که خرید خدمات از بخش خصوصی بسیار ارزانتر از ارائه خدمات دولتی است، پس در سالهای بعد کوشید طرح خرید خدمات را بهعنوان الگویی برای تأمین نیروی انسانی به کار گیرد تا جایی که در لایحه بودجه سال 1398 دولت آموزشوپرورش را موظف مینمود که در سال تحصیلی 99-1398 ده درصد آموزش را از طریق خرید خدمات آموزشی تأمین نماید. همچنین وزارتخانه مكلف است از ابتداي سال تحصيلي ده درصد از دانش آموزان تحت پوشش وزارت آموزشوپرورش را بهصورت خريد خدمات از بخش غيردولتي واجد شرايط و ذيصلاح تأمین نماید. وزارت آموزشوپرورش مكلف بود با برنامهریزی مناسب سی درصد نيروي انساني موردنیاز خود ازجمله در پژوهشسراها، راهنمايان آموزشي، مربيان پیشدبستانی، متصديان آزمایشگاهها و کارگاهها را از طريق خريد خدمات تأمين كند. بهنحویکه تا پایان سال 1399 به پنجاهدرصد برسد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1oA
#جعفر_ابراهیمی
#نیروی_کار_آموزشی #بیثباتی_کار #خصوصیسازی
#روز_جهانی_کارگر #روز_معلم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نیروی کار آموزشی: آیندهای مبهم
نوشتهی: جعفر ابراهیمی
یک می 2020
🔸 روز جهانی کارگر را زمانی جشن میگیریم که به خاطر سیاستهای دست راستی و انقباضی روزبهروز شاهد پرولتاریزه شدن نیروی کار آموزشی هستیم، مستقل از اینکه آیا معلمان در ساختار طبقاتی در کنار کارگران قرار میگیرند یا خیر؟ باید خاطرنشان نمود که سلسله سیاستهای اقتصادی مبتنی بر تعدیل نیرو و ارزانسازی نیروی کار باعث شده است که معلمان و کارگران در موقعیت همسرنوشت و مشابهی قرار گیرند. از این منظر است که در کنار روز ملی معلم باید روز جهانی کارگر را به بخش عظیمی از نیروی کارآموزشی تبریک گفت. در این یادداشت کوتاه به مدد آمار رسمی میکوشم با تأکید بر طرح خرید خدمات آموزشی نشان دهم چگونه امنیت شغلی نیروی کارآموزشی در آینده در مخاطره است.
🔸 در طی ده سال اخیر کمبود نیروی کار آموزشی یکی از بحرانها و چالشهای اصلی وزارتخانهی آموزشوپرورش بوده است. از زمان احمدینژاد تاکنون دولتها همواره کوشیدهاند در رفع این بحران بهجای توجه به کیفیت آموزش و جذب دانشجو معلمان و قدرتمند نمودن آنها، صرفهجویی اقتصادی، کاهش تصدیگری و عقبنشینی از مسئولیتهای اجتماعی دولت را در اولویت و دستور کار خود قرار دهند. به همین خاطر امروز شاهد ورود نیروی کاری به عرصه آموزش هستیم که به لحاظ تسلط بر حرفه معلمی ضعیف و به لحاظ برخورداری از امنیت شغلی در وضعیت اسفناک قرار دارند.
🔸 در طرح خرید خدمات آموزشی که در سال 92 طرح و در سال 93 کلید خورد، دولت با ادعای رفع تبعیض و برقراری عدالت آموزشی وزارتخانه آموزشوپرورش را موظف نمود که از طریق خرید خدمات آموزشی از بخش خصوصی، در مناطق محروم پوشش تحصیلی را بالا ببرد اما اصل قصه چیز دیگری بود: دولت محاسبه کرده بود که خرید خدمات از بخش خصوصی بسیار ارزانتر از ارائه خدمات دولتی است، پس در سالهای بعد کوشید طرح خرید خدمات را بهعنوان الگویی برای تأمین نیروی انسانی به کار گیرد تا جایی که در لایحه بودجه سال 1398 دولت آموزشوپرورش را موظف مینمود که در سال تحصیلی 99-1398 ده درصد آموزش را از طریق خرید خدمات آموزشی تأمین نماید. همچنین وزارتخانه مكلف است از ابتداي سال تحصيلي ده درصد از دانش آموزان تحت پوشش وزارت آموزشوپرورش را بهصورت خريد خدمات از بخش غيردولتي واجد شرايط و ذيصلاح تأمین نماید. وزارت آموزشوپرورش مكلف بود با برنامهریزی مناسب سی درصد نيروي انساني موردنیاز خود ازجمله در پژوهشسراها، راهنمايان آموزشي، مربيان پیشدبستانی، متصديان آزمایشگاهها و کارگاهها را از طريق خريد خدمات تأمين كند. بهنحویکه تا پایان سال 1399 به پنجاهدرصد برسد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1oA
#جعفر_ابراهیمی
#نیروی_کار_آموزشی #بیثباتی_کار #خصوصیسازی
#روز_جهانی_کارگر #روز_معلم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نیروی کار آموزشی: آیندهای مبهم
نوشتهی: جعفر ابراهیمی در طرح خرید خدمات آموزشی که در سال 92 طرح و در سال 93 کلید خورد، دولت با ادعای رفع تبعیض و برقراری عدالت آموزشی وزارتخانهی آموزشوپرورش را موظف نمود که از طریق خرید خدمات آم…
▫️در نقد بخوانید:
گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها
و تشکلیابی کارگران در ایران
(فایل کامل)
نوشتهی: یاشار دارالشفا
📚 به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر، گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها و تشکلیابی کارگران در ایران (1285 -1397) را در سه بخش در سایت نقد منتشر کردیم.
همزمان با انتشار بخش سوم و پایانی در سایت نقد، کل این مقاله نیز در یک فایل پیدیاف در نشانی زیر در دسترس خوانندگان و علاقهمندان قرار گرفته است.
👇🏽 👇🏽
http://www.naghd.info/iran-workers-strikes-struggles-NAGHD.pdf
#یاشار_دارالشفا
#جنبش_کارگری #روز_جهانی_کارگر #طبقات_اجتماعی
🖋@naghd_com
گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها
و تشکلیابی کارگران در ایران
(فایل کامل)
نوشتهی: یاشار دارالشفا
📚 به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر، گاهشمار تحلیلی اعتصابها و اعتراضها و تشکلیابی کارگران در ایران (1285 -1397) را در سه بخش در سایت نقد منتشر کردیم.
همزمان با انتشار بخش سوم و پایانی در سایت نقد، کل این مقاله نیز در یک فایل پیدیاف در نشانی زیر در دسترس خوانندگان و علاقهمندان قرار گرفته است.
👇🏽 👇🏽
http://www.naghd.info/iran-workers-strikes-struggles-NAGHD.pdf
#یاشار_دارالشفا
#جنبش_کارگری #روز_جهانی_کارگر #طبقات_اجتماعی
🖋@naghd_com
▪️در سوگ «نجف»!
نجف دریابندری، نویسنده و مترجم گرانقدر، مترجم «آنتیگونه»، «تاریخ فلسفه غرب»، «وداع با اسلحه»، «تاریخ روسیه شوروی» و دهها اثر ارزشمند دیگر، هم رفت!
#نجف_دریابندری
🖋@naghd_com
نجف دریابندری، نویسنده و مترجم گرانقدر، مترجم «آنتیگونه»، «تاریخ فلسفه غرب»، «وداع با اسلحه»، «تاریخ روسیه شوروی» و دهها اثر ارزشمند دیگر، هم رفت!
#نجف_دریابندری
🖋@naghd_com
[به مناسبت دویست و دومین سالگرد زادروز کارل مارکس]
▫️ نظر مارکس دربارهی کمونیسم
▫️ توسعهی پایدار انسانی
نوشتهی: پل بِرکِت
ترجمهی: دلشاد عبادی
5 می 2020
🔸 مباحث اقتصادِ سوسیالیسم عمدتاً بر پرسشهایی همچون اطلاعات، انگیزهها و کارآمدیِ تخصیصِ منابع متمرکزند. این شکل از تمرکز بر «محاسباتِ سوسیالیستی» غالباً به نادیده گرفتنِ هرگونه پرداختن به سوسیالیسم در مقام شکلی از توسعهی انسانی منجر شده است. بااینهمه، همگام با فقرِ فزاینده و بحرانهای زیستمحیطیِ سرمایهداریِ جهانی، توسعهی پایدار انسانی به پرسش اصلیای بدل شده است که تمامی سوسیالیستهای سدهی بیستویکم باید به آن بپردازند. استدلال میکنم که نظر مارکس دربارهی کمونیسم بیش از هرجای دیگر، در رابطه با همین پیوند توسعهمحور انسانی است که به کار میآید و یاریرسان است.
🔸 با توجه به نقدهای زیستمحیطیای که در طول دهههای گذشته نسبت به مارکس رواج پیدا کرده، ممکن است این اظهارنظر متناقض جلوه کند که نظر مارکس میتواند به ما در تلاش و تکاپو برای دستیابی به شکلهای سالمتر، پایدارتر و رهاییبخشترِ توسعهی انسانی یاری رساند. نظر مارکس به دلیل اینکه متهم میشود که شرایط طبیعی را عملاً نامحدود تلقی میکند و همچنین، هم از لحاظ عملی و هم اخلاقی، واجد نوعی خوشبینیِ فناورانه و فرضِ سلطهی انسان بر طبیعت است، از لحاظ زیستمحیطی دیدگاهی غیرقابلاتکا و نامطلوب تلقی میشود.
🔸 اهمیتِ مواجهه با این رویکردها فقط به این دلیل نیست که در میان مارکسیستها با گرایشِ زیستمحیطی رواج پیدا کردهاند؛ مارکسیستهایی که بسیاری از آنها به منظور یافتن راهنمایی که بنا به ادعایشان مارکس فاقد آن است، به دیگر پارادایمهای غیرمارکسیستی، مانند پارادایم پولانی، روی آوردهاند. تجلیِ کنار گذاشتن و بیتوجهی به عناصرِ زیستمحیطی و مربوط به توسعهی انسانی در دیدگاه کمونیستی مارکس را همچنین میتوان در این تصمیم برخی از مارکسیستها مشاهده کرد که به گرایشهای «سبزِ» سرمایهداری روی آوردهاند و آن را بدیلی «عملی» برای مبارزه در جهت سوسیالیسم به شمار میآورند.
🔸 در همین راستا، به شرح و تفسیرِ طرحهای گوناگون مارکس از اقتصاد و جامعهی پساسرمایهداری خواهم پرداخت، بلکه بتوانم چشماندازی از توسعهی انسانی پایدار ارائه دهم. بخش دوم، به طرحِ ابعاد معطوف به توسعهی انسانیِ تولید جمعی (غیربازاری) و مالکیت اشتراکی در رویکرد مارکس میپردازد. در بخش سوم، از رهگذر پاسخ گفتن به رایجترین انتقاداتِ زیستمحیطی به مارکس، به استخراج جنبههای مربوط به مفهوم پایداری در این اصول توسعهی انسانی میپردازیم. بخش چهارم نیز با بررسی مجدد و مختصرِ پیوندهای بین رویکرد مارکس از کمونیسم و واکاویاش از سرمایهداری، و با تمرکز بر مهمترین شکلِ توسعهی انسانی، یعنی مبارزهی طبقاتی، مقاله را به جمعبندیِ خود میرسانیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1pl
#پل_برکت #دلشاد_عبادی
#مارکس #ماتریالیسم_تاریخی #کمونیسم
#شیوهی_تولید
#جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نظر مارکس دربارهی کمونیسم
▫️ توسعهی پایدار انسانی
نوشتهی: پل بِرکِت
ترجمهی: دلشاد عبادی
5 می 2020
🔸 مباحث اقتصادِ سوسیالیسم عمدتاً بر پرسشهایی همچون اطلاعات، انگیزهها و کارآمدیِ تخصیصِ منابع متمرکزند. این شکل از تمرکز بر «محاسباتِ سوسیالیستی» غالباً به نادیده گرفتنِ هرگونه پرداختن به سوسیالیسم در مقام شکلی از توسعهی انسانی منجر شده است. بااینهمه، همگام با فقرِ فزاینده و بحرانهای زیستمحیطیِ سرمایهداریِ جهانی، توسعهی پایدار انسانی به پرسش اصلیای بدل شده است که تمامی سوسیالیستهای سدهی بیستویکم باید به آن بپردازند. استدلال میکنم که نظر مارکس دربارهی کمونیسم بیش از هرجای دیگر، در رابطه با همین پیوند توسعهمحور انسانی است که به کار میآید و یاریرسان است.
🔸 با توجه به نقدهای زیستمحیطیای که در طول دهههای گذشته نسبت به مارکس رواج پیدا کرده، ممکن است این اظهارنظر متناقض جلوه کند که نظر مارکس میتواند به ما در تلاش و تکاپو برای دستیابی به شکلهای سالمتر، پایدارتر و رهاییبخشترِ توسعهی انسانی یاری رساند. نظر مارکس به دلیل اینکه متهم میشود که شرایط طبیعی را عملاً نامحدود تلقی میکند و همچنین، هم از لحاظ عملی و هم اخلاقی، واجد نوعی خوشبینیِ فناورانه و فرضِ سلطهی انسان بر طبیعت است، از لحاظ زیستمحیطی دیدگاهی غیرقابلاتکا و نامطلوب تلقی میشود.
🔸 اهمیتِ مواجهه با این رویکردها فقط به این دلیل نیست که در میان مارکسیستها با گرایشِ زیستمحیطی رواج پیدا کردهاند؛ مارکسیستهایی که بسیاری از آنها به منظور یافتن راهنمایی که بنا به ادعایشان مارکس فاقد آن است، به دیگر پارادایمهای غیرمارکسیستی، مانند پارادایم پولانی، روی آوردهاند. تجلیِ کنار گذاشتن و بیتوجهی به عناصرِ زیستمحیطی و مربوط به توسعهی انسانی در دیدگاه کمونیستی مارکس را همچنین میتوان در این تصمیم برخی از مارکسیستها مشاهده کرد که به گرایشهای «سبزِ» سرمایهداری روی آوردهاند و آن را بدیلی «عملی» برای مبارزه در جهت سوسیالیسم به شمار میآورند.
🔸 در همین راستا، به شرح و تفسیرِ طرحهای گوناگون مارکس از اقتصاد و جامعهی پساسرمایهداری خواهم پرداخت، بلکه بتوانم چشماندازی از توسعهی انسانی پایدار ارائه دهم. بخش دوم، به طرحِ ابعاد معطوف به توسعهی انسانیِ تولید جمعی (غیربازاری) و مالکیت اشتراکی در رویکرد مارکس میپردازد. در بخش سوم، از رهگذر پاسخ گفتن به رایجترین انتقاداتِ زیستمحیطی به مارکس، به استخراج جنبههای مربوط به مفهوم پایداری در این اصول توسعهی انسانی میپردازیم. بخش چهارم نیز با بررسی مجدد و مختصرِ پیوندهای بین رویکرد مارکس از کمونیسم و واکاویاش از سرمایهداری، و با تمرکز بر مهمترین شکلِ توسعهی انسانی، یعنی مبارزهی طبقاتی، مقاله را به جمعبندیِ خود میرسانیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1pl
#پل_برکت #دلشاد_عبادی
#مارکس #ماتریالیسم_تاریخی #کمونیسم
#شیوهی_تولید
#جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظر مارکس دربارهی کمونیسم
به مناسبت دویست و دومین سالگرد زادروز مارکس نوشتهی: پل بِرکِت ترجمهی: دلشاد عبادی سؤتفاهمی رایج مبنی بر این وجود دارد که مارکس و انگلس، با کنارگذاشتنِ تمامی «نظرورزیها دربارهی … آرمانشه…
▫️ دولتِ کرونا
نوشتهی: الیس یلدیریم/ اسکار فیشر
ترجمهی: دهقان زهما
7 مه 2020
📝 توضیح مترجم: متنِ زیر اهمیت ویژه در نقدِ سخنانِ جورجو آگامبن، فیلسوفِ پرآوازهی ایتالیایی، دربارهی اپیدمیکرونا دارد. همچنین ایدهی کنترل کارگری بر سیستم بهداشت در شرایطی که ویروس کرونا بیداد میکند، در خور تأمل است. بههمین دلیل ترجمهی این مقاله را مفید دانستم. با اینهمه، بجا میدانم که بهیک نکته به اختصار بپرازم: نویسندگان مدعیاند که طبقهی کارگر یگانه سوژه در مجادله علیه ویروس کرونا است. درست است که وابستهگان به مزد، خاصه در بخشهایی چون پرستاری، خردهفروشی یا کار اجتماعی، در مجادله علیه ویروس کرونا پیشتاز هستند، ولی نباید این واقعیت را نادیده گرفت که دولت و بخشی از سرمایه نیز در این مجادله سهمی انکارناپذیر دارند، منتهی با یک تفاوت مهم و بنیادی: درحالی که وابستهگان به مزد بهخاطر بازتولید مادیشان بایستی تن به کار دهند و جانشان را بهخطر اندازند، دولت و سرمایه به «مردم» بهمثابه «سرمایهی انسانی» و پایهی حاکمیت مینگرد که بایستی در شرایط کنونی از آن محافظت شود.
🔸 اگر تمام جهان مجبور شود که از عادات روزمره دست کشد، فلسفه میتواند بازهم لب به سخن بگشاید. سخنانِ جورجو آگامبنِ فیلسوف در آغاز اپیدمی بسیار بحثبرانگیز بود. در این بحث آگامبن ادعا میکند که «اپیدمی ابداع»ی بهخاطر محدودساختنِ آزادی است، زیرا تروریسم بهعنوانِ بهانهای برای وضعِ مقرراتِ شرایط اضطراری «توانش» را از دست داده است. (آگامبن از قیود ترکِ خانه، لغواجرای مراسم و برنامهها و بستنِ نهادهای عمومی، محدودیتِ سفر، برکرسی نشاندن و مراقبتِ اقدامات نام میبرد.) پس از کوتاه مدتی او چشماندازش را در روزنامهی «نویه سوریشر سایتونگ»، در بخشِ تبصرهی مهمان، نو کرد. آنجا دیگر سخن از «ابداع» نمیراند، بلکه از اپیدمی. و اما، آگامبن چشمانداز بنیادین خویش را همچنین حفظ میکند: «حیاتِ برهنه ــ و ترسِ از دستدادنِ آن ــ چیزی نیست که انسانها را با هم پیوند میزند، بلکه چیزی است که آنها را از هم جدا و کور میکند.»
🔸 جامعهای که مدام در وضعیتِ اضطراری زندگی میکند، نمیتواند جامعهای آزاد باشد. ما درواقع در جامعهای زندگی میکنیم که آزادی را بهنفعِ بهاصطلاح دلایل امنیتی قربانی کرده و خود را محکوم بهترسِ دائمی و وضعیتِ ناامن کرده است. «بسیاری از خطرهایی که آگامبن برمیشمارد، واقعیاند. بهطور مثال نظامیسازی، پشت پا زدن به حقوق دموکراتیک، گرایشهای بناپارتیستی در دولتهای اروپایی.»
ما در این بحث جملهی معروف والتر بنیامین را مرکزی میدانیم: «سنتِ ستمدیدهگان بهما میآموزد که وضعیتِ اضطراریای که در آن بهسر میبریم، خودِ قاعده است.» جورجو آگامبن و ژانـ لوک نانسی ــ که او هم در بحث شرکت کرد ــ با تکیه بر منطقِ بنیامین مواضع خویش را مشخص میسازند. آگامبن میگوید که شرایط اضطراری نورمالیزه میشود و انسان با قطعِ روابط اجتماعی به حیاتِ برهنه تنزل مییابد. نانسی پاسخ میدهد که دلایل اقداماتِ دولتی در این نکته نهفته است که تابحال واکسن ضد ویروس وجود ندارد.
🔸 اما ستمدیدهگان کجایند؟ ... یک پرسش برای هر دو متفکر مورد علاقه قرار نمیگیرد: چرا دولت در شکلِ گسترشیافتهی وضعیتِ اضطراریاش، چنانچه همه وقت ستمدیدهگان بدان آگاهاند و موجود است، برای تمام جامعه بهیک پدیدهی نورمال مبدل میشود...
🔸 سرانجام: کیست آنکه با ویروس میجنگد و بر آن غالب خواهد شد؟ این، همانا طبقهی زنان و مردان کارگر است که خویشتن را در مقام سوژه ابراز میکند. لاندرو لنفردی در یک جدالی با آگامبن در رابطه با کرونا مینویسد: «این جنبه، همانا اختلاف در اجماع، و مرزها و تضادهای پیشرفتِ فنآورانهی بورژوازی، در واکاویهای قدرت زیستی کمرنگ یا غایباند، و به این ترتیب، هرگونه کنشِ آگاهانهی تودهها غیرممکن جلوه داده میشود، چنانکه گویی مبارزه پیشاپیش به شکست انجامیده است.»...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1q1
#الیس_یلدیریم #اسکار_فیشر #دهقان_زهما
#کرونا #آگامبن #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: الیس یلدیریم/ اسکار فیشر
ترجمهی: دهقان زهما
7 مه 2020
📝 توضیح مترجم: متنِ زیر اهمیت ویژه در نقدِ سخنانِ جورجو آگامبن، فیلسوفِ پرآوازهی ایتالیایی، دربارهی اپیدمیکرونا دارد. همچنین ایدهی کنترل کارگری بر سیستم بهداشت در شرایطی که ویروس کرونا بیداد میکند، در خور تأمل است. بههمین دلیل ترجمهی این مقاله را مفید دانستم. با اینهمه، بجا میدانم که بهیک نکته به اختصار بپرازم: نویسندگان مدعیاند که طبقهی کارگر یگانه سوژه در مجادله علیه ویروس کرونا است. درست است که وابستهگان به مزد، خاصه در بخشهایی چون پرستاری، خردهفروشی یا کار اجتماعی، در مجادله علیه ویروس کرونا پیشتاز هستند، ولی نباید این واقعیت را نادیده گرفت که دولت و بخشی از سرمایه نیز در این مجادله سهمی انکارناپذیر دارند، منتهی با یک تفاوت مهم و بنیادی: درحالی که وابستهگان به مزد بهخاطر بازتولید مادیشان بایستی تن به کار دهند و جانشان را بهخطر اندازند، دولت و سرمایه به «مردم» بهمثابه «سرمایهی انسانی» و پایهی حاکمیت مینگرد که بایستی در شرایط کنونی از آن محافظت شود.
🔸 اگر تمام جهان مجبور شود که از عادات روزمره دست کشد، فلسفه میتواند بازهم لب به سخن بگشاید. سخنانِ جورجو آگامبنِ فیلسوف در آغاز اپیدمی بسیار بحثبرانگیز بود. در این بحث آگامبن ادعا میکند که «اپیدمی ابداع»ی بهخاطر محدودساختنِ آزادی است، زیرا تروریسم بهعنوانِ بهانهای برای وضعِ مقرراتِ شرایط اضطراری «توانش» را از دست داده است. (آگامبن از قیود ترکِ خانه، لغواجرای مراسم و برنامهها و بستنِ نهادهای عمومی، محدودیتِ سفر، برکرسی نشاندن و مراقبتِ اقدامات نام میبرد.) پس از کوتاه مدتی او چشماندازش را در روزنامهی «نویه سوریشر سایتونگ»، در بخشِ تبصرهی مهمان، نو کرد. آنجا دیگر سخن از «ابداع» نمیراند، بلکه از اپیدمی. و اما، آگامبن چشمانداز بنیادین خویش را همچنین حفظ میکند: «حیاتِ برهنه ــ و ترسِ از دستدادنِ آن ــ چیزی نیست که انسانها را با هم پیوند میزند، بلکه چیزی است که آنها را از هم جدا و کور میکند.»
🔸 جامعهای که مدام در وضعیتِ اضطراری زندگی میکند، نمیتواند جامعهای آزاد باشد. ما درواقع در جامعهای زندگی میکنیم که آزادی را بهنفعِ بهاصطلاح دلایل امنیتی قربانی کرده و خود را محکوم بهترسِ دائمی و وضعیتِ ناامن کرده است. «بسیاری از خطرهایی که آگامبن برمیشمارد، واقعیاند. بهطور مثال نظامیسازی، پشت پا زدن به حقوق دموکراتیک، گرایشهای بناپارتیستی در دولتهای اروپایی.»
ما در این بحث جملهی معروف والتر بنیامین را مرکزی میدانیم: «سنتِ ستمدیدهگان بهما میآموزد که وضعیتِ اضطراریای که در آن بهسر میبریم، خودِ قاعده است.» جورجو آگامبن و ژانـ لوک نانسی ــ که او هم در بحث شرکت کرد ــ با تکیه بر منطقِ بنیامین مواضع خویش را مشخص میسازند. آگامبن میگوید که شرایط اضطراری نورمالیزه میشود و انسان با قطعِ روابط اجتماعی به حیاتِ برهنه تنزل مییابد. نانسی پاسخ میدهد که دلایل اقداماتِ دولتی در این نکته نهفته است که تابحال واکسن ضد ویروس وجود ندارد.
🔸 اما ستمدیدهگان کجایند؟ ... یک پرسش برای هر دو متفکر مورد علاقه قرار نمیگیرد: چرا دولت در شکلِ گسترشیافتهی وضعیتِ اضطراریاش، چنانچه همه وقت ستمدیدهگان بدان آگاهاند و موجود است، برای تمام جامعه بهیک پدیدهی نورمال مبدل میشود...
🔸 سرانجام: کیست آنکه با ویروس میجنگد و بر آن غالب خواهد شد؟ این، همانا طبقهی زنان و مردان کارگر است که خویشتن را در مقام سوژه ابراز میکند. لاندرو لنفردی در یک جدالی با آگامبن در رابطه با کرونا مینویسد: «این جنبه، همانا اختلاف در اجماع، و مرزها و تضادهای پیشرفتِ فنآورانهی بورژوازی، در واکاویهای قدرت زیستی کمرنگ یا غایباند، و به این ترتیب، هرگونه کنشِ آگاهانهی تودهها غیرممکن جلوه داده میشود، چنانکه گویی مبارزه پیشاپیش به شکست انجامیده است.»...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1q1
#الیس_یلدیریم #اسکار_فیشر #دهقان_زهما
#کرونا #آگامبن #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دولتِ کرونا
نوشتهی: الیس یلدیریم/ اسکار فیشر ترجمهی: دهقان زهما تهدید واقعی از سوی ویروس کرونا، که بهتکنولوژی قدرتِ دولتی قابل تقلیل نیست، پس از بحثها و مناقشات پایانِ ماه فوریه، در سراسر اروپا تجلی یافت. …
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه ميفكن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
نازلي سخن نگفت؛
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ...
🖋@naghd_com
با مرگ نحس پنجه ميفكن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
نازلي سخن نگفت؛
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ...
🖋@naghd_com
▫️ بالندگی انسان و دگرگونی نهادی سوسیالیستی
▫️ تغییرات مستمر فزاینده و گسستهای رادیکال
نوشتهی: ال کمپل و مهمت اوفوک توتان
ترجمهی: منصور موسوی
9 مه 2020
🔸 در مقالهای قدیمیتر دربارهی موضوعاتی که در گذار به سوسیالیسم/کمونیسم وجود دارند، یکی از ما مسئلهی «اول مرغ بود یا تخممرغ» را برای گذار به فراسوی سرمایهداری مطرح کرد... این است مسئلهی «اول مرغ بود یا تخممرغ». تغییر اجتماعی به نظام اجتماعی/سیاسی/اقتصادی فراسوی سرمایهداری مستلزم جامعهای است با انسانهای خودکوشنده و خودگردان تا این تغییر را عملی سازند. انسانهای خودکوشنده هم باید توانمندی و هم میل به ادارهی زندگی خود را داشته باشند، اما چنین انسانهایی نمیتوانند در سرمایهداری پرورش یابند؛ آنها فقط میتوانند در سوسیالیسم پرورش یابند. ما برای ساختن جامعهای جدید به انسانهای دگرگونشده نیازمند هستیم اما برای اینکه به انسانهای دگرگونشده دسترسی داشته باشیم به جامعهای جدید نیازمند هستیم.
🔸 این مقاله، چنانکه عنوانش نشان میدهد، به فرایند برهمکنش دگرگونی افراد و دگرگونی نهادها در جریان دگرگونی به سوسیالیسم توجه نشان میدهد. دومین بخش مقالهی حاضر بر رویهای متمرکز است که ما اعتقاد داریم رویهای است کافی و مناسب (و فراگیر) برای حل دیالکتیکی این معضل که بهنحو فزایندهای از طریق پراکسیس ممکن میشود. سومین بخش استدلال میکند که در برخی موارد این رویه مناسب نیست. استدلال خواهیم کرد که برای چنین مواردی ما باید گسستهای رادیکال در نهادها ایجاد کنیم تا گذار به سوسیالیسم آغاز شود. بهطور خاص، برای چنین مواردی باید رابطهی دیالکتیکی بین فرایند تغییرات رشدیابندهای که به عنوان شکل لازم برای فرایند توسعهی انسانی تداوم مییابند، و فرایند گسستهای رادیکال در ماهیت برخی نهادها، وجود داشته باشد.
🔸 برای کارگران سرمایهداری با نیاز به فروش نیروی کارشان آغاز میشود. در مبادله، آنها به ازای نیروی کارشان، نوع متفاوتی نیرو، یعنی توانایی مصرف را کسب میکنند. آنچه باعث میشود تا مبادلهی سرمایهدارـکارگر نابرابر شود، فقط این نیست که کارگران فقط بخشی از آنچه تولید میکنند به دست میآورند، بلکه تفاوت بین دسترسی به مصرف و کنترل بر اَعمال است… بنابراین عجیب نیست که شکلی که مصرف به منزلهی جبران یک زیان متعاقباً به خود میگیرد کژدیسه باشد. مصرف در این بافتار فقط به نیازها و تمتع مستقل مرتبط نیست بلکه عنصری از خود کارگران را شامل میشود که میکوشد مبادلهای را که به اجبار انجام دادهاند جبران کند. مصرف به بخشی از فرایندی بدل میشود که از دست رفتن شأن و کرامت، ناکامیها و تحلیلرفتن انرژی شخصی را که ذاتی کار بیگانه است جبران میکند. علاوهبراین، مصرف به منزلهی مصرفْ وحدتِ بالقوهی کارگران را جهت دوبارهای میدهد و تکهتکه میکند. حتی هنگامی که کارگران سازمانها و اتحادهای مناسبی را برای مقابله با کارفرمایان خود ایجاد میکنند، کنش جمعی ایجادشده بهسوی افزایش قیمت کارشان و افزایش نیروی مصرفشان هدایت میشود.... ما میخواهیم بر میزان و اهمیت تفاوت این رویکرد با بحث نمونهوار رادیکال و رایج دربارهی ذات سرمایهداری تأکید کنیم، چرا که به دغدغهی ما دربارهی فرایند بالندگی انسانی و تغییر نهادی که مقوم گذار به سوسیالیسم است مرتبط است.
🔸 مارکسیسم در اواخر سدهی بیستم بحث خود را دربارهی نیاز به دگرگونی بازیگران انسانی دربرهمکنش دیالکتیکی با دگرگونی نهادهای اجتماعی به عنوان امری اساسی در حرکت به فراسوی سرمایهداری، بازسازی کرد، گسترش داد و غنی ساخت. این بخشی مهم در باززایش مارکسیسمی راستین بوده است که با زوال بار ایدئولوژیکی استالینیسم در (بخش اعظم) اندیشهی مارکسیستی رخ داده است... دگرگونیهای ضروری انسانی فرایندی خواهد بود که در خلال زمان چشمگیری رخ خواهد داد، اما رویکرد عام به چنین دگرگونیهایی به لحاظ مفهومی سرراست است. اگر انسانها را در شرایطی از زندگی قرار دهیم که به نحو فزایندهای هم پذیرا و هم عامل ارتقاء بالندگی توانمندی انسانیشان باشند که سرمایهداری مانع شده است (و این امر مستلزم دگرگونی دیالکتیکی همبسته و فزایندهی نهادهای اجتماعی است)، آنها توانمندی انسانی راستین خود را شکوفا خواهند ساخت. اما در مواردی اندک مانند به کنترل آوردن دولت یا الغای مزد، گسستی رادیکال در نهادها برای خلق شرایطی لازم است که باعث استمرار کل فرایند اجتماعی دگرگونی به کمونیسم میشود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qj
#مهمت_اوفوک_توتان #ال_کمپل #منصور_موسوی
#جامعهی_بدیل #سوسیالیسم #طبقه_کارگر #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ تغییرات مستمر فزاینده و گسستهای رادیکال
نوشتهی: ال کمپل و مهمت اوفوک توتان
ترجمهی: منصور موسوی
9 مه 2020
🔸 در مقالهای قدیمیتر دربارهی موضوعاتی که در گذار به سوسیالیسم/کمونیسم وجود دارند، یکی از ما مسئلهی «اول مرغ بود یا تخممرغ» را برای گذار به فراسوی سرمایهداری مطرح کرد... این است مسئلهی «اول مرغ بود یا تخممرغ». تغییر اجتماعی به نظام اجتماعی/سیاسی/اقتصادی فراسوی سرمایهداری مستلزم جامعهای است با انسانهای خودکوشنده و خودگردان تا این تغییر را عملی سازند. انسانهای خودکوشنده هم باید توانمندی و هم میل به ادارهی زندگی خود را داشته باشند، اما چنین انسانهایی نمیتوانند در سرمایهداری پرورش یابند؛ آنها فقط میتوانند در سوسیالیسم پرورش یابند. ما برای ساختن جامعهای جدید به انسانهای دگرگونشده نیازمند هستیم اما برای اینکه به انسانهای دگرگونشده دسترسی داشته باشیم به جامعهای جدید نیازمند هستیم.
🔸 این مقاله، چنانکه عنوانش نشان میدهد، به فرایند برهمکنش دگرگونی افراد و دگرگونی نهادها در جریان دگرگونی به سوسیالیسم توجه نشان میدهد. دومین بخش مقالهی حاضر بر رویهای متمرکز است که ما اعتقاد داریم رویهای است کافی و مناسب (و فراگیر) برای حل دیالکتیکی این معضل که بهنحو فزایندهای از طریق پراکسیس ممکن میشود. سومین بخش استدلال میکند که در برخی موارد این رویه مناسب نیست. استدلال خواهیم کرد که برای چنین مواردی ما باید گسستهای رادیکال در نهادها ایجاد کنیم تا گذار به سوسیالیسم آغاز شود. بهطور خاص، برای چنین مواردی باید رابطهی دیالکتیکی بین فرایند تغییرات رشدیابندهای که به عنوان شکل لازم برای فرایند توسعهی انسانی تداوم مییابند، و فرایند گسستهای رادیکال در ماهیت برخی نهادها، وجود داشته باشد.
🔸 برای کارگران سرمایهداری با نیاز به فروش نیروی کارشان آغاز میشود. در مبادله، آنها به ازای نیروی کارشان، نوع متفاوتی نیرو، یعنی توانایی مصرف را کسب میکنند. آنچه باعث میشود تا مبادلهی سرمایهدارـکارگر نابرابر شود، فقط این نیست که کارگران فقط بخشی از آنچه تولید میکنند به دست میآورند، بلکه تفاوت بین دسترسی به مصرف و کنترل بر اَعمال است… بنابراین عجیب نیست که شکلی که مصرف به منزلهی جبران یک زیان متعاقباً به خود میگیرد کژدیسه باشد. مصرف در این بافتار فقط به نیازها و تمتع مستقل مرتبط نیست بلکه عنصری از خود کارگران را شامل میشود که میکوشد مبادلهای را که به اجبار انجام دادهاند جبران کند. مصرف به بخشی از فرایندی بدل میشود که از دست رفتن شأن و کرامت، ناکامیها و تحلیلرفتن انرژی شخصی را که ذاتی کار بیگانه است جبران میکند. علاوهبراین، مصرف به منزلهی مصرفْ وحدتِ بالقوهی کارگران را جهت دوبارهای میدهد و تکهتکه میکند. حتی هنگامی که کارگران سازمانها و اتحادهای مناسبی را برای مقابله با کارفرمایان خود ایجاد میکنند، کنش جمعی ایجادشده بهسوی افزایش قیمت کارشان و افزایش نیروی مصرفشان هدایت میشود.... ما میخواهیم بر میزان و اهمیت تفاوت این رویکرد با بحث نمونهوار رادیکال و رایج دربارهی ذات سرمایهداری تأکید کنیم، چرا که به دغدغهی ما دربارهی فرایند بالندگی انسانی و تغییر نهادی که مقوم گذار به سوسیالیسم است مرتبط است.
🔸 مارکسیسم در اواخر سدهی بیستم بحث خود را دربارهی نیاز به دگرگونی بازیگران انسانی دربرهمکنش دیالکتیکی با دگرگونی نهادهای اجتماعی به عنوان امری اساسی در حرکت به فراسوی سرمایهداری، بازسازی کرد، گسترش داد و غنی ساخت. این بخشی مهم در باززایش مارکسیسمی راستین بوده است که با زوال بار ایدئولوژیکی استالینیسم در (بخش اعظم) اندیشهی مارکسیستی رخ داده است... دگرگونیهای ضروری انسانی فرایندی خواهد بود که در خلال زمان چشمگیری رخ خواهد داد، اما رویکرد عام به چنین دگرگونیهایی به لحاظ مفهومی سرراست است. اگر انسانها را در شرایطی از زندگی قرار دهیم که به نحو فزایندهای هم پذیرا و هم عامل ارتقاء بالندگی توانمندی انسانیشان باشند که سرمایهداری مانع شده است (و این امر مستلزم دگرگونی دیالکتیکی همبسته و فزایندهی نهادهای اجتماعی است)، آنها توانمندی انسانی راستین خود را شکوفا خواهند ساخت. اما در مواردی اندک مانند به کنترل آوردن دولت یا الغای مزد، گسستی رادیکال در نهادها برای خلق شرایطی لازم است که باعث استمرار کل فرایند اجتماعی دگرگونی به کمونیسم میشود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qj
#مهمت_اوفوک_توتان #ال_کمپل #منصور_موسوی
#جامعهی_بدیل #سوسیالیسم #طبقه_کارگر #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بالندگی انسان و دگرگونی نهادی سوسیالیستی
تغییرات مستمر فزاینده و گسستهای رادیکال نوشتهی: ال کمپل و مهمت اوفوک توتان ترجمهی: منصور موسوی ما میخواهیم بر میزان و اهمیت تفاوت این رویکرد با بحث نمونهوار رادیکال و رایج دربارهی ذات سرمایه…
▫️ شرط ضروری حزب: نقد و خودانتقادگری
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با حزب کموناردهای انقلابی (DKP)
یحیی مرادی
12 مه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش سوم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔸حزب کموناردهای انقلابی (Devrimci Komünarlar Partisi) که به اختصار از آن به نام DKP یاد میشود، یکی از احزاب چپ ترکیه است که در شمال سوریه فعال است. اهمیت جنبش روژاوا برای حزب کموناردهای انقلابی این است که محل تأسیس و اعلام موجودیتِ رسمی آن در روژاوا و پس از عملیات کوبانی انجام شد. حزب کموناردهای انقلابی از دو خط رسمی سیاسی مجزا تشکیل شده است. سابقهی بلندمدت مبارزاتی هر یک از این دو خط سیاسی به دههی 1970 باز میگردد. شاخهیِ نظامی حزب کموناردهای انقلابی با نام BÖG (Birleşik Özgürlük Güçleri) یا نیروهای متحد آزادی فعالیت میکند. هدف اولیه این بود که چتری سازمانی برای اتحاد سازمانها و احزاب انقلابی تحت نام نیروهای متحد آزادی ایجاد شود. این چتر سازمانی در اقناع دیگران برای اتحاد چندان موفق عمل نکرد و نیروهای متحد آزادی بهعنوان شاخهی نظامی حزب کموناردهای انقلابی باقی ماند. بدنهی عمدهی کادرهای حزب کموناردهای انقلابی برآمده از جنبش دانشجویی ترکیه و دانشآموختگان دانشگاههای آنکارا و استانبول و … هستند. به نظر میرسد که جنبش پارک گزی، لحظهی تحول این فعالان دانشجویی به میلیتانتِ سیاسی بوده است. در قیاس با دیگر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه حضور دارند، در مجموع اعضای این حزب، بیشتر از دانشجویان تشکیل شده است.
🔸 گفتگوی پیشرو با خالد یکی از فرماندهان این حزب در تابستان 2017 و اندکی پس از جان باختن اولاش بایراکتاراوغلو صورت گرفته است. در سال 2018 و پس از سلسله حوادثی، حزب کموناردهای انقلابی دچار انشعاب شد و اکنون دو حزب منشعب با نامهای حزب کموناردهای انقلابی/اتحاد و حزب کموناردهای انقلابی/نیروهای متحد آزادی به فعالیت خود ادامه میدهند.
(ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qB
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #دموکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با حزب کموناردهای انقلابی (DKP)
یحیی مرادی
12 مه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش سوم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔸حزب کموناردهای انقلابی (Devrimci Komünarlar Partisi) که به اختصار از آن به نام DKP یاد میشود، یکی از احزاب چپ ترکیه است که در شمال سوریه فعال است. اهمیت جنبش روژاوا برای حزب کموناردهای انقلابی این است که محل تأسیس و اعلام موجودیتِ رسمی آن در روژاوا و پس از عملیات کوبانی انجام شد. حزب کموناردهای انقلابی از دو خط رسمی سیاسی مجزا تشکیل شده است. سابقهی بلندمدت مبارزاتی هر یک از این دو خط سیاسی به دههی 1970 باز میگردد. شاخهیِ نظامی حزب کموناردهای انقلابی با نام BÖG (Birleşik Özgürlük Güçleri) یا نیروهای متحد آزادی فعالیت میکند. هدف اولیه این بود که چتری سازمانی برای اتحاد سازمانها و احزاب انقلابی تحت نام نیروهای متحد آزادی ایجاد شود. این چتر سازمانی در اقناع دیگران برای اتحاد چندان موفق عمل نکرد و نیروهای متحد آزادی بهعنوان شاخهی نظامی حزب کموناردهای انقلابی باقی ماند. بدنهی عمدهی کادرهای حزب کموناردهای انقلابی برآمده از جنبش دانشجویی ترکیه و دانشآموختگان دانشگاههای آنکارا و استانبول و … هستند. به نظر میرسد که جنبش پارک گزی، لحظهی تحول این فعالان دانشجویی به میلیتانتِ سیاسی بوده است. در قیاس با دیگر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه حضور دارند، در مجموع اعضای این حزب، بیشتر از دانشجویان تشکیل شده است.
🔸 گفتگوی پیشرو با خالد یکی از فرماندهان این حزب در تابستان 2017 و اندکی پس از جان باختن اولاش بایراکتاراوغلو صورت گرفته است. در سال 2018 و پس از سلسله حوادثی، حزب کموناردهای انقلابی دچار انشعاب شد و اکنون دو حزب منشعب با نامهای حزب کموناردهای انقلابی/اتحاد و حزب کموناردهای انقلابی/نیروهای متحد آزادی به فعالیت خود ادامه میدهند.
(ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qB
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #دموکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شرط ضروری حزب: نقد و خودانتقادگری
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با DKP نوشتهی: یحیی مرادی ما در سال 1979 نگاه استراتژیک خود دربارهی کردستان را تبیین کردیم و به این نتیجه رسیدیم که برای خلق کردستان یک سازمان خودمختار ایجاد کنیم. این…
▫️ مبارزهی طبقاتی کافی نیست
نوشتهی: لوتار گالو برگمن
ترجمهی: میلا مسافر
14 مه 2020
🔸بسیاری از چپها که چندین دهه است سرگرم پرداختن به سیاست هویتی خویشاند و معضلات اجتماعی را فراموش کردهاند، بهحق مشغول انتقاد از خویشاند، اما از اینطریق، تفسیرکشاکشهای اجتماعی را به لیبرالها، محافظهکاران و فاشیستها سپردهاند. اگرچه برخی طبقه کارگر را فراموش کردهاند، ولی این طبقه وجود دارد و مبارزات طبقاتی ضروریاند. اما مبارزه طبقاتی امروزه در بهترین شرایط فقط میتواند موفقیتهای عاجل و ناپایدار برای گروههای منفرد طبقه کارگر بهبار بیاورد و دیگر نمیتواند پاسخهایی پایدار بهمعضلات اجتماعی ارائه دهد. از آنجاکه ناگزیریهای ارزشافزایی سرمایه، مانع حل هرگونه مسائل تعیینکنندهی آیندهاند، مبارزات اجتماعی امروز باید بلاواسطه ــ نظراً و عملاً ــ مسئله اصل نظام [سرمایهداری] را مطرح سازند. و دقیقاً در اینجاست که مشکلات مبارزه طبقاتی آغاز میشوند. منافع طبقاتی طبقه کارگر دیرزمانی است که خود را بهعنوان منافعی درونماندگار و ذاتیِ نظام برملا کردهاند، منافع کسانیکه ناگزیر بهفروش نیروی کار خویشند. توان بالقوهی درهمشکنندهی نظام، غایب است.
🔸 مبارزهی طبقاتی توان لازم برای درگیریهای ضروری اجتماعی را ندارد. فقط مبارزاتی که بندهای تئوریک و عملی «منافع طبقه کارگر» را بگسلند، میتوانند سرشت ضدِسرمایهداری بهخود بگیرند. برای مثال مسئله زمان کار را درنظر بگیریم. موج فزایندهی دیجیتالیزهشدن، تمامی رهآوردهای تاکنونی سرمایهداری برای افزایش بارآوری وصرفهجویی در نیروی کار انسانی را بهمحاق بردهاست. در منطق ارزشافزایی سرمایه هنوز تعداد بیشتری از انسانها «زائد» خواهند شد. کسیکه کارمزدی را بهعنوان شالودهی طبیعی زندگی میپذیرد و مسئله منافع کارگران مزدی را در مرکز توجه قرار میدهد، تنها دلمشغول یک پرسش است: چگونه میتوان با اینوجود سطح اشتغال را حفظ کرد؟ برعکس کسیکه تفاوت اساسی بین ثروت مجرد و مادی را درنظر میگیرد، جهان برای او میتواند کاملاً بهگونهای دیگر سامان پذیرد. ثروت مادی (موادغذایی، لباس، تکنیک، علم، فرهنگ) را ما برای زندگی لازم داریم، ثروت مجرد (ارزش، پول، سرمایه) صرفاً نیاز ارزشافزاییِ سرمایه است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qT
#لوتار_گالو_برگمن #میلا_مسافر
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_اجتماعی
#فمینیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: لوتار گالو برگمن
ترجمهی: میلا مسافر
14 مه 2020
🔸بسیاری از چپها که چندین دهه است سرگرم پرداختن به سیاست هویتی خویشاند و معضلات اجتماعی را فراموش کردهاند، بهحق مشغول انتقاد از خویشاند، اما از اینطریق، تفسیرکشاکشهای اجتماعی را به لیبرالها، محافظهکاران و فاشیستها سپردهاند. اگرچه برخی طبقه کارگر را فراموش کردهاند، ولی این طبقه وجود دارد و مبارزات طبقاتی ضروریاند. اما مبارزه طبقاتی امروزه در بهترین شرایط فقط میتواند موفقیتهای عاجل و ناپایدار برای گروههای منفرد طبقه کارگر بهبار بیاورد و دیگر نمیتواند پاسخهایی پایدار بهمعضلات اجتماعی ارائه دهد. از آنجاکه ناگزیریهای ارزشافزایی سرمایه، مانع حل هرگونه مسائل تعیینکنندهی آیندهاند، مبارزات اجتماعی امروز باید بلاواسطه ــ نظراً و عملاً ــ مسئله اصل نظام [سرمایهداری] را مطرح سازند. و دقیقاً در اینجاست که مشکلات مبارزه طبقاتی آغاز میشوند. منافع طبقاتی طبقه کارگر دیرزمانی است که خود را بهعنوان منافعی درونماندگار و ذاتیِ نظام برملا کردهاند، منافع کسانیکه ناگزیر بهفروش نیروی کار خویشند. توان بالقوهی درهمشکنندهی نظام، غایب است.
🔸 مبارزهی طبقاتی توان لازم برای درگیریهای ضروری اجتماعی را ندارد. فقط مبارزاتی که بندهای تئوریک و عملی «منافع طبقه کارگر» را بگسلند، میتوانند سرشت ضدِسرمایهداری بهخود بگیرند. برای مثال مسئله زمان کار را درنظر بگیریم. موج فزایندهی دیجیتالیزهشدن، تمامی رهآوردهای تاکنونی سرمایهداری برای افزایش بارآوری وصرفهجویی در نیروی کار انسانی را بهمحاق بردهاست. در منطق ارزشافزایی سرمایه هنوز تعداد بیشتری از انسانها «زائد» خواهند شد. کسیکه کارمزدی را بهعنوان شالودهی طبیعی زندگی میپذیرد و مسئله منافع کارگران مزدی را در مرکز توجه قرار میدهد، تنها دلمشغول یک پرسش است: چگونه میتوان با اینوجود سطح اشتغال را حفظ کرد؟ برعکس کسیکه تفاوت اساسی بین ثروت مجرد و مادی را درنظر میگیرد، جهان برای او میتواند کاملاً بهگونهای دیگر سامان پذیرد. ثروت مادی (موادغذایی، لباس، تکنیک، علم، فرهنگ) را ما برای زندگی لازم داریم، ثروت مجرد (ارزش، پول، سرمایه) صرفاً نیاز ارزشافزاییِ سرمایه است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qT
#لوتار_گالو_برگمن #میلا_مسافر
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_اجتماعی
#فمینیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مبارزهی طبقاتی کافی نیست
نوشتهی: لوتار گالو برگمن ترجمهی: میلا مسافر دیگر منافع فروشندگان نیروی کار کمکی نمیکند. حتی مبارزترین کارگران و «انقلابیترین» اتحادیهها تا زمانیکه عاقلانه عمل میکنند، شرکتهای «خودشان» را با…
▫️ سرمایهداری و دانش
▫️ مصاحبهی پابلو میگوئز با کارلو ورچه لونه
ترجمهی: ساسان صدقی نیا و فرنوش رضایی
16 مه 2020
🔸 کارلو ورچه لونه یکی از مراجع نظری اصلی در مورد ایده «سرمایهداریِ شناختی» است. او بهعنوان یک اقتصاددان در بخش تحقیقاتی (CNRC) مرکز اقتصادی دانشگاه سوربن (CES) بهفعالیت ادامه میدهد.
🔸 «سرمایهداریِ شناختی» علاوه بر ارجاع بهیک برنامه تحقیقاتی، یک مقوله نظری و سیاسی است که بهتحولات اخیر سرمایهداری در پرتو اجتماعی و تکنولوژیک میپردازد که از دهه هفتاد میلادی به اینسو آغاز شده و عملکرد سرمایهداری را از خلال این تحولات بازخوانی میکند. ایدهای که پیکربندی مجدد سرمایهداری صنعتی بعد از این دوران را اساس بحران فعلی سرمایهداری جهانی میداند.
🔸 در اینجا سعی میکنیم بهاصطلاحات تاریخی و نظری ایدهی سرمایهداریِ شناختی بپردازیم که تبار آن به مارکسیسم- اتونومیسمِ ایتالیا یا جنبش اوپراییستی دهه هفتاد برمیگردد، بطوریکه در ارتباط با تئوری تنظیم و مقررات فرانسوی از دهه هشتاد و ایده پسا اوپرائیسم در دهه نود میلادی قرار میگیرد. نویسندگان و متفکرانی دربارهی مرحله جدیدی از سرمایهداری کار میکنند که با جریانهای متعدد و رویکردهای کم و بیش انتقادی، تئوریزه و مشخص شده است، از مارکسیسم گرفته تا اقتصاد مبتنی بر دانش، اقتصاد نوآوری، تئوری رشد اقتصادی و تئوریهای جامعه پساصنعتی. هرکدام از آنها با تاکید خاصی بر مضامین مختلف و با حرکات گاه متناقض مشخص میشوند.
🔸 در مورد سرمایهداریِ شناختی، مضامین مرکزی آن متشکل از ماهیت و نقش فعلی دانش در ارزشافزایی سرمایه، محصولات تکنولوژیک و اثرات اجتماعی گسترش فنآوریهای جدید اطلاعات و ارتباطات و مشتقات آن در حوزه توسعه آموزش و مالکیت معنوی، در ایجاد بحران دولت رفاه و گذار از فوردیسم هستند. نظریهپردازی کاملی از سوی اقتصاددانانی مانند «یان مولیور بوتانگ»، «برنارد پائوره»، «کریستین مارازی»، «آنتونلا کورسانی»، «انزو رولانی» و خود «کارلو ورچه لونه» صورت گرفته است.
🔸 در مورد ورچه لونه، مضامینی که کار او روی آنها متمرکز است، در اطراف سه محور حرکت میکند، یعنی اصطلاحِ «بحران قانون ارزش»، اهمیت خرد عمومی و سرانجام مکانیسم تبدیل سود به رانت.
در این گفت و گو که بهمناسبت نخستین بازدید وی از آرژانتین بهدعوت Universidad Nacional de General Sarmiento انجام شده است، بهبرخی از این موضوعات و موارد دیگر میپردازیم که وی در اولین کتاب خود بهزبان اسپانیایی منعکس کرده است: «سرمایهداریِ شناختی: درآمد، دانش و ارزش در دوران پسافوردیسم»، که در آرژانتین منتشر شده است.
🔹این گفتوگو را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1r9
#کارلو_ورچه_لونه #پابلو_میگوئز #ساسان_صدقینیا #فرنوش_رضایی
#نیروی_کار #سرمایهداری_شناختی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مصاحبهی پابلو میگوئز با کارلو ورچه لونه
ترجمهی: ساسان صدقی نیا و فرنوش رضایی
16 مه 2020
🔸 کارلو ورچه لونه یکی از مراجع نظری اصلی در مورد ایده «سرمایهداریِ شناختی» است. او بهعنوان یک اقتصاددان در بخش تحقیقاتی (CNRC) مرکز اقتصادی دانشگاه سوربن (CES) بهفعالیت ادامه میدهد.
🔸 «سرمایهداریِ شناختی» علاوه بر ارجاع بهیک برنامه تحقیقاتی، یک مقوله نظری و سیاسی است که بهتحولات اخیر سرمایهداری در پرتو اجتماعی و تکنولوژیک میپردازد که از دهه هفتاد میلادی به اینسو آغاز شده و عملکرد سرمایهداری را از خلال این تحولات بازخوانی میکند. ایدهای که پیکربندی مجدد سرمایهداری صنعتی بعد از این دوران را اساس بحران فعلی سرمایهداری جهانی میداند.
🔸 در اینجا سعی میکنیم بهاصطلاحات تاریخی و نظری ایدهی سرمایهداریِ شناختی بپردازیم که تبار آن به مارکسیسم- اتونومیسمِ ایتالیا یا جنبش اوپراییستی دهه هفتاد برمیگردد، بطوریکه در ارتباط با تئوری تنظیم و مقررات فرانسوی از دهه هشتاد و ایده پسا اوپرائیسم در دهه نود میلادی قرار میگیرد. نویسندگان و متفکرانی دربارهی مرحله جدیدی از سرمایهداری کار میکنند که با جریانهای متعدد و رویکردهای کم و بیش انتقادی، تئوریزه و مشخص شده است، از مارکسیسم گرفته تا اقتصاد مبتنی بر دانش، اقتصاد نوآوری، تئوری رشد اقتصادی و تئوریهای جامعه پساصنعتی. هرکدام از آنها با تاکید خاصی بر مضامین مختلف و با حرکات گاه متناقض مشخص میشوند.
🔸 در مورد سرمایهداریِ شناختی، مضامین مرکزی آن متشکل از ماهیت و نقش فعلی دانش در ارزشافزایی سرمایه، محصولات تکنولوژیک و اثرات اجتماعی گسترش فنآوریهای جدید اطلاعات و ارتباطات و مشتقات آن در حوزه توسعه آموزش و مالکیت معنوی، در ایجاد بحران دولت رفاه و گذار از فوردیسم هستند. نظریهپردازی کاملی از سوی اقتصاددانانی مانند «یان مولیور بوتانگ»، «برنارد پائوره»، «کریستین مارازی»، «آنتونلا کورسانی»، «انزو رولانی» و خود «کارلو ورچه لونه» صورت گرفته است.
🔸 در مورد ورچه لونه، مضامینی که کار او روی آنها متمرکز است، در اطراف سه محور حرکت میکند، یعنی اصطلاحِ «بحران قانون ارزش»، اهمیت خرد عمومی و سرانجام مکانیسم تبدیل سود به رانت.
در این گفت و گو که بهمناسبت نخستین بازدید وی از آرژانتین بهدعوت Universidad Nacional de General Sarmiento انجام شده است، بهبرخی از این موضوعات و موارد دیگر میپردازیم که وی در اولین کتاب خود بهزبان اسپانیایی منعکس کرده است: «سرمایهداریِ شناختی: درآمد، دانش و ارزش در دوران پسافوردیسم»، که در آرژانتین منتشر شده است.
🔹این گفتوگو را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1r9
#کارلو_ورچه_لونه #پابلو_میگوئز #ساسان_صدقینیا #فرنوش_رضایی
#نیروی_کار #سرمایهداری_شناختی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرمایهداری و دانش
مصاحبهی پابلو میگوئز با کارلو ورچه لونه ترجمهی: ساسان صدقی نیا و فرنوش رضایی در اینجا سعی میکنیم بهاصطلاحات تاریخی و نظری ایدهی سرمایهداریِ شناختی بپردازیم که تبار آن به مارکسیسم- اتونومیس…
▫️ انبوه خلق یا طبقهی کارگر؟
▫️ دو یادداشت کوتاه از آنتونیو نگری و پاولو ویرنو
ترجمهی: عاطفه ارمغانی
18 مه 2020
🔸 از زمانیکه مفهوم «انبوه خلق» (مالتیتود یا انبوهه) در کارهای مشترک آنتونیو نگری و مایکل هارت ظاهر شد، بحثهای بسیاری دربارهی کاربرد این مفهوم درگرفت. ایرادات زیادی نیز به استفاده از آن وارد شد که در موارد متعددی ناشی از کجفهمیهایی اساسی بود. در اولین گام باید توجه کرد که استفاده از این مفهوم در چند دههی گذشته مختص به این دو متفکر نیست. اقبال به اسپینوزا در فلسفه و فلسفهی سیاسی بهویژه در فرانسه و ایتالیا از نیمهی دههی 1960 به بعد پای انبوه خلق را نیز به نوشتههای فیلسوفان و نظریهپردازان و فعالان رادیکال باز کرد. خود «انبوه خلق» به صورت مفهومی فلسفی و سیاسی در قرن هفدهم متولد شده و نزد اسپینوزا به این جایگاه رفیع دست پیدا کرده است. جایگاه رفیع سوژهی سیاسی مؤسس، سوژهی مؤسس سیاست زندگی برضد سیاست مرگ. بنابراین انبوه خلق پیش از هرچیز مبتنی بر تأکیدی است بر فرآیند جمعی تأسیس سیاسی، یعنی برخلاف جهت آنچه در فلسفهی سیاسی همان قرن و چند قرن بعدی رواج داشت: اعتقاد به تأسیس سوژههای سیاسی به دست/بهواسطهی دولتها و قراردادها، سوژههایی چون «مردم» و «ملت». یکی دیگر از کجفهمیهای رایج، نسبتِ بینِ «انبوه خلق» یا دیگر سوژههای اجتماعیـسیاسی موجود است، از جمله طبقهی کارگر. دو متن بسیار کوتاه پیش رو به این نسبت میپردازند.
🔸 متن اول سخنرانی سال ۲۰۰۳ نگری است که به انتقادات الکس کالینیکوس دربارهی «انبوه خلق» در فوروم سوسیالیستی اروپا در پاریس پاسخ میدهد. متن دوم پاسخ پرسشی است که موریتسیو لاتساراتو در شمارهی نهم نشریهی مالتیتود (سال۲۰۰۲) از پاولو ویرنو دربارهی همین نسبت پرسیده است.
🔹این دو یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1ro
#پاولو_ویرنو #آنتونیو_نگری #عاطفه_ارمغانی
#نظریهی_ارزش #انبوه_خلق #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دو یادداشت کوتاه از آنتونیو نگری و پاولو ویرنو
ترجمهی: عاطفه ارمغانی
18 مه 2020
🔸 از زمانیکه مفهوم «انبوه خلق» (مالتیتود یا انبوهه) در کارهای مشترک آنتونیو نگری و مایکل هارت ظاهر شد، بحثهای بسیاری دربارهی کاربرد این مفهوم درگرفت. ایرادات زیادی نیز به استفاده از آن وارد شد که در موارد متعددی ناشی از کجفهمیهایی اساسی بود. در اولین گام باید توجه کرد که استفاده از این مفهوم در چند دههی گذشته مختص به این دو متفکر نیست. اقبال به اسپینوزا در فلسفه و فلسفهی سیاسی بهویژه در فرانسه و ایتالیا از نیمهی دههی 1960 به بعد پای انبوه خلق را نیز به نوشتههای فیلسوفان و نظریهپردازان و فعالان رادیکال باز کرد. خود «انبوه خلق» به صورت مفهومی فلسفی و سیاسی در قرن هفدهم متولد شده و نزد اسپینوزا به این جایگاه رفیع دست پیدا کرده است. جایگاه رفیع سوژهی سیاسی مؤسس، سوژهی مؤسس سیاست زندگی برضد سیاست مرگ. بنابراین انبوه خلق پیش از هرچیز مبتنی بر تأکیدی است بر فرآیند جمعی تأسیس سیاسی، یعنی برخلاف جهت آنچه در فلسفهی سیاسی همان قرن و چند قرن بعدی رواج داشت: اعتقاد به تأسیس سوژههای سیاسی به دست/بهواسطهی دولتها و قراردادها، سوژههایی چون «مردم» و «ملت». یکی دیگر از کجفهمیهای رایج، نسبتِ بینِ «انبوه خلق» یا دیگر سوژههای اجتماعیـسیاسی موجود است، از جمله طبقهی کارگر. دو متن بسیار کوتاه پیش رو به این نسبت میپردازند.
🔸 متن اول سخنرانی سال ۲۰۰۳ نگری است که به انتقادات الکس کالینیکوس دربارهی «انبوه خلق» در فوروم سوسیالیستی اروپا در پاریس پاسخ میدهد. متن دوم پاسخ پرسشی است که موریتسیو لاتساراتو در شمارهی نهم نشریهی مالتیتود (سال۲۰۰۲) از پاولو ویرنو دربارهی همین نسبت پرسیده است.
🔹این دو یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1ro
#پاولو_ویرنو #آنتونیو_نگری #عاطفه_ارمغانی
#نظریهی_ارزش #انبوه_خلق #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انبوه خلق یا طبقهی کارگر؟
دو یادداشت کوتاه از آنتونیو نگری و پاولو ویرنو ترجمهی: عاطفه ارمغانی گفته میشود انبوه خلق اشاره به پایان طبقهی کارگر دارد. گفته میشود: در عالمِ «بسیاران» دیگر جایی برای لباس کار سرهمی آبی نیست،…
▫️ اصول هستیشناختیِ بنیادین مارکس – بخش دوم
🔹 نقد اقتصاد سیاسی
نوشتهی: جُرج لوکاچ
ترجمهی: کمال خسروی
20 می 2020
https://wp.me/p9vUft-1rG
📝 توضیح مترجم: نوشتههای جرج لوکاچ دربارهی هستیشناسیِ اجتماعی با عنوان «پیرامون هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی» که پس از مرگ او (1971) انتشار یافتند، مجموعهای بالغ بر 1400 صفحه است که در دو کتاب، در جلدهای 12 و 13 مجموعه آثار او، از انتشارات «هِرمن لوخترهند»، گردآوری شدهاند. کتاب اول شامل چهار فصل است که به «پوزیتیویسم و اگزیستانسیالیسم»، «هستیشناسی نزد نیکلای هارتمن»، «هستیشناسی دروغین و راستینِ هگل» و «اصول هستیشناختی بنیادین مارکس» اختصاص دارند. کتاب دوم نیز شامل چهار فصل است که لوکاچ در آنها به ترتیب به «کار»، «بازتولید»، «امر مینُوی و ایدئولوژی» و «بیگانگی» میپردازد. با گزینشی از این مجموعهی بزرگ، در سالهای پایانی دههی هفتاد و سالهای آغازین دههی 80 سدهی پیشین، سه ترجمه بهزبان انگلیسی با عنوانِ The Ontology of Social Being و با عنوانهای فرعیِ «1- هگل»، «2- مارکس» و «3- کار» از سوی انتشارات «مرلین پِرس لندن» منتشر شد که به ترتیب ترجمهی فصلهای سه و چهار از کتاب اول و فصل اول از کتاب دوماند.
فصل کوتاه چهارم از کتاب اول که نخستین بار در سال 1972، یک سال پس از مرگ او، منتشر شد، خود دارای سه بخش است: «پیشپرسشهای روششناختی»، «نقد اقتصاد سیاسی» و «تاریخیت و عامیت نظری». متنِ پیشِ رو، ترجمهی بخش دوم این فصل (صفحات 578 تا 612 از جلد 12)، با عنوانِ Kritik der politischen Ökonomie است. همهی افزودههای بین کروشهها از مترجم فارسی است. ترجمهی «پیشپرسشهای روششناختی» پیشتر در «نقد» منتشر شده است.
🔸 مارکس در دوران بالندگیاش پیرامون مسائل عام فلسفه و علم نسبتاً بسیار کم نوشته است. طرح و قصدی که او برای ارائهی معرفی کوتاهی از هستهی عقلایی دیالکتیک هگل داشت و اینجا و آنجا هم به آن اشارههایی میکرد، هرگز تحقق نیافت. تنها نوشتار پارهوار و ناپیوستهای که ما از او پیرامون این مبحث دراختیار داریم، درآمدی است که او در پایان دههی پنجاه [سدهی نوزدهم] در تلاش برای سروسامان دادن به اثر اقتصادیاش، تألیف کرده است. کائوتسکی این قطعه را در کتابی که از همین نوشتارهای اقتصادیِ برجایمانده از مارکس فراهم آورده بود و در سال 1907 زیر عنوان «پیرامون نقد اقتصاد سیاسی» منتشر کرد، گنجانید. هرچند از آنزمان تاکنون نیمسده گذشته است، اما نمیتوان گفت که این نوشتار بر درک و دریافتِ گوهر و روش آموزهی مارکس هرگز تأثیری واقعی داشته است؛ و این، درحالی است که در این طرحِ خلاصه از خطوط عمده، بنیادینترین مسائل هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی و روشهای شناخت اقتصادیِ پیآیند و منتج از آن ــ به منزلهی قلمرو مرکزی این سطح وجودی از مادهی کار ــ یکجا فراهم آمدهاند. نادیدهانگاریِ این نوشتار ــ همانگونه که پیشتر بارها به آن اشاره کردهایم ــ شالوده و بنیادی دارد بسا و بیشتر ناآگاهانه: همانا نادیدهانگاریِ نقد اقتصاد سیاسی و جایگزینساختن آن با علم سادهی اقتصاد در معنای بورژواییاش...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1rG
#جرج_لوکاچ #کمال_خسروی
#دیالکتیک #مارکس #روش #هستیشناسی_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 نقد اقتصاد سیاسی
نوشتهی: جُرج لوکاچ
ترجمهی: کمال خسروی
20 می 2020
https://wp.me/p9vUft-1rG
📝 توضیح مترجم: نوشتههای جرج لوکاچ دربارهی هستیشناسیِ اجتماعی با عنوان «پیرامون هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی» که پس از مرگ او (1971) انتشار یافتند، مجموعهای بالغ بر 1400 صفحه است که در دو کتاب، در جلدهای 12 و 13 مجموعه آثار او، از انتشارات «هِرمن لوخترهند»، گردآوری شدهاند. کتاب اول شامل چهار فصل است که به «پوزیتیویسم و اگزیستانسیالیسم»، «هستیشناسی نزد نیکلای هارتمن»، «هستیشناسی دروغین و راستینِ هگل» و «اصول هستیشناختی بنیادین مارکس» اختصاص دارند. کتاب دوم نیز شامل چهار فصل است که لوکاچ در آنها به ترتیب به «کار»، «بازتولید»، «امر مینُوی و ایدئولوژی» و «بیگانگی» میپردازد. با گزینشی از این مجموعهی بزرگ، در سالهای پایانی دههی هفتاد و سالهای آغازین دههی 80 سدهی پیشین، سه ترجمه بهزبان انگلیسی با عنوانِ The Ontology of Social Being و با عنوانهای فرعیِ «1- هگل»، «2- مارکس» و «3- کار» از سوی انتشارات «مرلین پِرس لندن» منتشر شد که به ترتیب ترجمهی فصلهای سه و چهار از کتاب اول و فصل اول از کتاب دوماند.
فصل کوتاه چهارم از کتاب اول که نخستین بار در سال 1972، یک سال پس از مرگ او، منتشر شد، خود دارای سه بخش است: «پیشپرسشهای روششناختی»، «نقد اقتصاد سیاسی» و «تاریخیت و عامیت نظری». متنِ پیشِ رو، ترجمهی بخش دوم این فصل (صفحات 578 تا 612 از جلد 12)، با عنوانِ Kritik der politischen Ökonomie است. همهی افزودههای بین کروشهها از مترجم فارسی است. ترجمهی «پیشپرسشهای روششناختی» پیشتر در «نقد» منتشر شده است.
🔸 مارکس در دوران بالندگیاش پیرامون مسائل عام فلسفه و علم نسبتاً بسیار کم نوشته است. طرح و قصدی که او برای ارائهی معرفی کوتاهی از هستهی عقلایی دیالکتیک هگل داشت و اینجا و آنجا هم به آن اشارههایی میکرد، هرگز تحقق نیافت. تنها نوشتار پارهوار و ناپیوستهای که ما از او پیرامون این مبحث دراختیار داریم، درآمدی است که او در پایان دههی پنجاه [سدهی نوزدهم] در تلاش برای سروسامان دادن به اثر اقتصادیاش، تألیف کرده است. کائوتسکی این قطعه را در کتابی که از همین نوشتارهای اقتصادیِ برجایمانده از مارکس فراهم آورده بود و در سال 1907 زیر عنوان «پیرامون نقد اقتصاد سیاسی» منتشر کرد، گنجانید. هرچند از آنزمان تاکنون نیمسده گذشته است، اما نمیتوان گفت که این نوشتار بر درک و دریافتِ گوهر و روش آموزهی مارکس هرگز تأثیری واقعی داشته است؛ و این، درحالی است که در این طرحِ خلاصه از خطوط عمده، بنیادینترین مسائل هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی و روشهای شناخت اقتصادیِ پیآیند و منتج از آن ــ به منزلهی قلمرو مرکزی این سطح وجودی از مادهی کار ــ یکجا فراهم آمدهاند. نادیدهانگاریِ این نوشتار ــ همانگونه که پیشتر بارها به آن اشاره کردهایم ــ شالوده و بنیادی دارد بسا و بیشتر ناآگاهانه: همانا نادیدهانگاریِ نقد اقتصاد سیاسی و جایگزینساختن آن با علم سادهی اقتصاد در معنای بورژواییاش...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1rG
#جرج_لوکاچ #کمال_خسروی
#دیالکتیک #مارکس #روش #هستیشناسی_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد اقتصاد سیاسی
اصول هستیشناختیِ بنیادین مارکس – بخش دوم نوشتهی: جُرج لوکاچ ترجمهی: کمال خسروی بیدلیل نیست که مارکس در «کاپیتال» ارزش را بهمثابه نخستین مقوله و بهمثابه مقولهی مقدماتی و برخوردار از اول…
▫️ کرونا، بحران و پایان نئولیبرالیسم
نوشتهی: آلفردو سادفیلو
ترجمهی: محمد غزنویان
23 مه 2020
🔸 ناگاه، خود را در جهانی دیگرگونه مییابیم؛ خیابانهای خالی و فروشگاههای تعطیل، آسمانی که بهطرز نامتعارفی صاف است و شمار مردگانی که بالا میرود. چیزی بیسابقه در مقابل چشمانمان رخ مینماید.
از همهجا خبرهایی نگرانکننده از اوضاع اقتصادی بهگوش میرسد: پاندمی کوویدـ۱۹ حادترین و عمیقترین انقباض اقتصادی در تاریخ سرمایهداری را رقم زده است. در مانیفست کمونیست آمده است: «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و هوا میرود»؛ اکنون جهانیسازی است که واژگون شده: زنجیرهی گستردهی عرضه که پیشتر یگانه راه «عقلانی» سازماندهیِ تولید بود، درهم شکسته و مقررات سفت و سخت مرزی بازگشته است؛ داد و ستد عمیقاً کاهش یافته و سفرهای بینالمللی بهشدت محدود شدهاند، طی چند روز دهها میلیون کارگر بیکار شده و میلیونها کسبوکار کارکنان، مشتریان، کارپردازان و منابع اعتباری خود را از دست دادهاند.
برخی اقتصادها انتظار دارند که انقباض در تولید ناخالص داخلی دو برابر شود و صف طویلی از بخشهای گوناگون برای دریافت کمکهای دولتی تشکیل شوند. فقط در بریتانیا بانکها، خطوط راهآهن، خطوط هوایی، فرودگاهها، بخش گردشگری، خیریهها، بخش سرگرمی و دانشگاهها در آستانهی ورشکستگی هستند، بگذریم از کارگران جاکنشده و خویشفرمایان (به شکل صوری) که دار و ندارشان را در پیِ شوک اقتصادی از دست دادهاند و آثار آن هنوز آنطور که باید کاملاً احساس نمیشود.
🔸 برخی حکومتها در پاسخ بهاین شوک، در اجرای نسخههای سیاست اقتصادی تجدیدنظر کردند، اما این سیاست کفایت نخواهد کرد، چراکه ما با یک فروپاشی اقتصادی جامع روبرو هستیم که بزرگتر خواهد شد و عملیات نجات، سختتر از هر زمان دیگری خواهد بود. بانکهای مرکزی به شکلی بیسابقه تزریق پول به شرکتهای بزرگ را آغاز کردهاند: آنها اساساً تحویلدهندهی پول به کمپانیهای برگزیده هستند. (حتی گاهی این پولها بهسرعت بهعنوان سود سهام واگذار شد). دولتها برای پنهان کردن سیمای کریه بیلیونرها، فرارهای مالیاتی، گدایی یارانه از همان بازاری که پیشتر مالیاتش را نداده بودند، وعده کردهاند که از مالیات کارگران محافظت کنند اما ترجیحاً از طریق حمایت از کارفرمایانشان! حکومت در ایالات متحد قصد دارد مبلغی ناچیز به همهی خانوارها ارسال کند تا اعانههای سرسامآوری را که پیشکش سرمایه میشود پنهان سازد؛ اعانههایی که با رقم بیسابقهی دو تریلیون دلار آمریکا آغاز شد و تا زمان استمرار وضعیت فعلی (تعطیلی) و به تبع آن صدمهپذیر بودن سودها، افزایش پلهکانی خواهد یافت تا اینکه زمان انتخابات ریاست جمهوری فرا برسد.
🔸 میتوانیم بر آنچه چپ میتواند و باید پای بفشارد، متمرکز شویم. اول باید درس بگیریم. بحران سرمایهداری و افتضاح سلامت غرب در مسابقه با واکنشهای متفاوت در شرق، نشان داده است که سیاست نئولیبرالیسمِ هار قادر به حلوفصل پایهایترین وظایف حکومتی نیست؛ حفاظت از زیستن و تامین وسایل زندگی. پاندمی همچنین حامل نشانههایی از انتقال قدرت از غرب به شرق است. اینچیزیست که میبینیم و نمیتوان فراموش کرد که دولتهای لایق و متمرکز، حال کمتر یا بیشتر دموکراتیک (بر حسب تجربه میتوان تائید کرد که رژیم سیاسی و صلاحیت سیاسی را نباید یکی گرفت) و صنعت پیشرفته بنیان اصلی زندگی مردم نیست چراکه هنگامی که سیستم درست کار نمیکند، مرزها بسته و دوستیها ناپدید میشوند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1rU
#آلفردو_سادفیلو #محمد_زنویان
#نئولیبرالیسم #کرونا #بحران #ریاضت_اقتصادی
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: آلفردو سادفیلو
ترجمهی: محمد غزنویان
23 مه 2020
🔸 ناگاه، خود را در جهانی دیگرگونه مییابیم؛ خیابانهای خالی و فروشگاههای تعطیل، آسمانی که بهطرز نامتعارفی صاف است و شمار مردگانی که بالا میرود. چیزی بیسابقه در مقابل چشمانمان رخ مینماید.
از همهجا خبرهایی نگرانکننده از اوضاع اقتصادی بهگوش میرسد: پاندمی کوویدـ۱۹ حادترین و عمیقترین انقباض اقتصادی در تاریخ سرمایهداری را رقم زده است. در مانیفست کمونیست آمده است: «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و هوا میرود»؛ اکنون جهانیسازی است که واژگون شده: زنجیرهی گستردهی عرضه که پیشتر یگانه راه «عقلانی» سازماندهیِ تولید بود، درهم شکسته و مقررات سفت و سخت مرزی بازگشته است؛ داد و ستد عمیقاً کاهش یافته و سفرهای بینالمللی بهشدت محدود شدهاند، طی چند روز دهها میلیون کارگر بیکار شده و میلیونها کسبوکار کارکنان، مشتریان، کارپردازان و منابع اعتباری خود را از دست دادهاند.
برخی اقتصادها انتظار دارند که انقباض در تولید ناخالص داخلی دو برابر شود و صف طویلی از بخشهای گوناگون برای دریافت کمکهای دولتی تشکیل شوند. فقط در بریتانیا بانکها، خطوط راهآهن، خطوط هوایی، فرودگاهها، بخش گردشگری، خیریهها، بخش سرگرمی و دانشگاهها در آستانهی ورشکستگی هستند، بگذریم از کارگران جاکنشده و خویشفرمایان (به شکل صوری) که دار و ندارشان را در پیِ شوک اقتصادی از دست دادهاند و آثار آن هنوز آنطور که باید کاملاً احساس نمیشود.
🔸 برخی حکومتها در پاسخ بهاین شوک، در اجرای نسخههای سیاست اقتصادی تجدیدنظر کردند، اما این سیاست کفایت نخواهد کرد، چراکه ما با یک فروپاشی اقتصادی جامع روبرو هستیم که بزرگتر خواهد شد و عملیات نجات، سختتر از هر زمان دیگری خواهد بود. بانکهای مرکزی به شکلی بیسابقه تزریق پول به شرکتهای بزرگ را آغاز کردهاند: آنها اساساً تحویلدهندهی پول به کمپانیهای برگزیده هستند. (حتی گاهی این پولها بهسرعت بهعنوان سود سهام واگذار شد). دولتها برای پنهان کردن سیمای کریه بیلیونرها، فرارهای مالیاتی، گدایی یارانه از همان بازاری که پیشتر مالیاتش را نداده بودند، وعده کردهاند که از مالیات کارگران محافظت کنند اما ترجیحاً از طریق حمایت از کارفرمایانشان! حکومت در ایالات متحد قصد دارد مبلغی ناچیز به همهی خانوارها ارسال کند تا اعانههای سرسامآوری را که پیشکش سرمایه میشود پنهان سازد؛ اعانههایی که با رقم بیسابقهی دو تریلیون دلار آمریکا آغاز شد و تا زمان استمرار وضعیت فعلی (تعطیلی) و به تبع آن صدمهپذیر بودن سودها، افزایش پلهکانی خواهد یافت تا اینکه زمان انتخابات ریاست جمهوری فرا برسد.
🔸 میتوانیم بر آنچه چپ میتواند و باید پای بفشارد، متمرکز شویم. اول باید درس بگیریم. بحران سرمایهداری و افتضاح سلامت غرب در مسابقه با واکنشهای متفاوت در شرق، نشان داده است که سیاست نئولیبرالیسمِ هار قادر به حلوفصل پایهایترین وظایف حکومتی نیست؛ حفاظت از زیستن و تامین وسایل زندگی. پاندمی همچنین حامل نشانههایی از انتقال قدرت از غرب به شرق است. اینچیزیست که میبینیم و نمیتوان فراموش کرد که دولتهای لایق و متمرکز، حال کمتر یا بیشتر دموکراتیک (بر حسب تجربه میتوان تائید کرد که رژیم سیاسی و صلاحیت سیاسی را نباید یکی گرفت) و صنعت پیشرفته بنیان اصلی زندگی مردم نیست چراکه هنگامی که سیستم درست کار نمیکند، مرزها بسته و دوستیها ناپدید میشوند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1rU
#آلفردو_سادفیلو #محمد_زنویان
#نئولیبرالیسم #کرونا #بحران #ریاضت_اقتصادی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کرونا، بحران و پایان نئولیبرالیسم
نوشتهی: آلفردو سادفیلو ترجمهی: محمد غزنویان آثار اجتماعی این پاندمی بهسرعت ظاهر شد، برای مثال، از رهگذرِ بهنمایشگذاشتنِ تفاوت تواناییهای گروههای اجتماعی در حفاظت از خویش. بهطور خلاصه، ابرث…
▫️ مارکس یا انبوهه؟
نوشتهی: جوزف چونارا
ترجمهی: آزاده ریاحی
25 مه 2020
🔸 امپراتوری، نخستین اثر مشترک مایکل هارت و تونی نگری، تاثیر قدرتمندی بر جنبش ضدسرمایهداری، بهویژه بر بخشهایی که خود را آتونومیست مینامند، بر جای نهاده است،. آنها در این اثر استدلال میکنند که سرمایهداری به مرحلهی تاریخی جدیدی وارد شده که طی آن حاکمیت دولت ـ ملت در برابر جهانیشدن در حال زوال است. یک شکل جدید و جهانی حاکمیت یا امپراتوری، مرکب از سلسلهای سازمانهای ملی و فراملی که تحت منطق حاکمیت واحدی متحد شدهاند، بهجای دولت ـ ملتها قدعلم کرده است. شرکتهای چندملیتی و نهادهای جهانی نظیر صندوق بینالمللی پول یا سازمان تجارت جهانی در کنار دولت ـ ملتها این نظام را رهبری میکنند. امپراتوری بر مرزهای ثابت یا مراکز کشوری قدرت استوار نیست. در عوض قدرت «در همه جا و هیچ جا» حضور دارد. نگری و هارت استدلال میکنند که همراه این روند، شکل جدیدی از تولید مبتنی بر «کارغیرمادی» به شکل مسلط در میآید. کار غیرمادی، بهجای تولید اشیاء، «خدمت، یا یک محصول فرهنگی یا معرفتی یا ارتباطی» تولید میکند. چنین کاری محدود به محل کار نیست، همانگونه که سرمایه نیز در سراسر کرهی ارض گسترش یافته است، این شکل از کار نیز در سرتاسر جامعه پراکنده و پخش میشود و قدرت خلاقهی ما را جذب میکند: «با بیرون رفتن کار از چهاردیواری کارخانه… پرولتاریا در طول روز در همه جا و به شکل کاملاً متفاوت و عمومی تولید میکند.» این پرولتاریای جدید شامل تمام کسانی است که تابع حاکمیت امپراتوری قرار دارند، و نه فقط کارگران مزدبگیری که سرمایه مستقیماً به کار میگمارد.
🔸 توصیف هارت و نگری از امپراتوری برای هر کسی که از افراطیترین روایت جهانیشدن دفاع میکند، بدون آن که در موعظهها و نتایج ارتجاعی آن سهیم باشد، جذاب است. اما ادعای اصلی کتاب این است که یک ضدقدرت در مقابل امپراتوری ظهور میکند. این ضدقدرت ــ انبوهه ــ مجموعهای از افراد متمایزند که مشترکاً عمل میکنند.
🔸 هارت و نگری استدلال میکنند که نقاط اشتراک بین اعضای مختلف انبوهه به آنها اجازه میدهد تا همانگونه که در تولیدِ «همکاری، ارتباطات، شکلهای زندگی و مناسبات اجتماعی» کنار هم قرار میگیرند، به طرز خودانگیختهای به نتایج سیاسی نیز برسند. کتاب با ارائهی نوع نتایجی که انبوهه ممکن است به آن برسد به پایان میرسد: «دموکراسی امروزه شکل کنارهگرفتن، دورشدن و خروج از حاکمیت را گرفته است». این گفته بازتاب اندیشه آتونومیستها در جنبش ضدسرمایهداری است که میخواهند فضایی عاری از حکومت سرمایه به وجود آورند.
🔸 استدلالهای نیرومندی بر ضد این نظر وجود دارد، حکمرانان ما به سختی اجازه میدهند که دنیایی دموکراتیک عاری از کنترل و نفوذ آنها بهوجود آید. و حتی اگر چنین کاری ممکن باشد، مستلزم کنارگذاشتن ظرفیت عظیم تولیدی است که کار ما خلق میکند. هارت و نگری علاقهای به این استدلالها ندارند. آنها میگویند هنگامی که هوش گروهی انبوهه به نتایج آنان برسد، انبوهه امپراتوری را ترک خواهد کرد که به سقوط بیدرنگ آن میانجامد و «خشونت دفاعیِ» اندکی از خود بروز میدهد. انبوهه با آزادی از امپراتوری، به نیروهای مولد سرمایهداری نیاز ندارد، زیرا کارغیرمادی آنهاست که حیات اجتماعی را بهوجود میآورد. به نظر میرسد که این دیدگاه به شکل خطرناکی خوشبینانه است و جنبش ضدسرمایهداری را با چالشهایی روبرو میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sa
#جوزف_چونارا #آزاده_ریاحی
#مارکس #نگری #هارت #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: جوزف چونارا
ترجمهی: آزاده ریاحی
25 مه 2020
🔸 امپراتوری، نخستین اثر مشترک مایکل هارت و تونی نگری، تاثیر قدرتمندی بر جنبش ضدسرمایهداری، بهویژه بر بخشهایی که خود را آتونومیست مینامند، بر جای نهاده است،. آنها در این اثر استدلال میکنند که سرمایهداری به مرحلهی تاریخی جدیدی وارد شده که طی آن حاکمیت دولت ـ ملت در برابر جهانیشدن در حال زوال است. یک شکل جدید و جهانی حاکمیت یا امپراتوری، مرکب از سلسلهای سازمانهای ملی و فراملی که تحت منطق حاکمیت واحدی متحد شدهاند، بهجای دولت ـ ملتها قدعلم کرده است. شرکتهای چندملیتی و نهادهای جهانی نظیر صندوق بینالمللی پول یا سازمان تجارت جهانی در کنار دولت ـ ملتها این نظام را رهبری میکنند. امپراتوری بر مرزهای ثابت یا مراکز کشوری قدرت استوار نیست. در عوض قدرت «در همه جا و هیچ جا» حضور دارد. نگری و هارت استدلال میکنند که همراه این روند، شکل جدیدی از تولید مبتنی بر «کارغیرمادی» به شکل مسلط در میآید. کار غیرمادی، بهجای تولید اشیاء، «خدمت، یا یک محصول فرهنگی یا معرفتی یا ارتباطی» تولید میکند. چنین کاری محدود به محل کار نیست، همانگونه که سرمایه نیز در سراسر کرهی ارض گسترش یافته است، این شکل از کار نیز در سرتاسر جامعه پراکنده و پخش میشود و قدرت خلاقهی ما را جذب میکند: «با بیرون رفتن کار از چهاردیواری کارخانه… پرولتاریا در طول روز در همه جا و به شکل کاملاً متفاوت و عمومی تولید میکند.» این پرولتاریای جدید شامل تمام کسانی است که تابع حاکمیت امپراتوری قرار دارند، و نه فقط کارگران مزدبگیری که سرمایه مستقیماً به کار میگمارد.
🔸 توصیف هارت و نگری از امپراتوری برای هر کسی که از افراطیترین روایت جهانیشدن دفاع میکند، بدون آن که در موعظهها و نتایج ارتجاعی آن سهیم باشد، جذاب است. اما ادعای اصلی کتاب این است که یک ضدقدرت در مقابل امپراتوری ظهور میکند. این ضدقدرت ــ انبوهه ــ مجموعهای از افراد متمایزند که مشترکاً عمل میکنند.
🔸 هارت و نگری استدلال میکنند که نقاط اشتراک بین اعضای مختلف انبوهه به آنها اجازه میدهد تا همانگونه که در تولیدِ «همکاری، ارتباطات، شکلهای زندگی و مناسبات اجتماعی» کنار هم قرار میگیرند، به طرز خودانگیختهای به نتایج سیاسی نیز برسند. کتاب با ارائهی نوع نتایجی که انبوهه ممکن است به آن برسد به پایان میرسد: «دموکراسی امروزه شکل کنارهگرفتن، دورشدن و خروج از حاکمیت را گرفته است». این گفته بازتاب اندیشه آتونومیستها در جنبش ضدسرمایهداری است که میخواهند فضایی عاری از حکومت سرمایه به وجود آورند.
🔸 استدلالهای نیرومندی بر ضد این نظر وجود دارد، حکمرانان ما به سختی اجازه میدهند که دنیایی دموکراتیک عاری از کنترل و نفوذ آنها بهوجود آید. و حتی اگر چنین کاری ممکن باشد، مستلزم کنارگذاشتن ظرفیت عظیم تولیدی است که کار ما خلق میکند. هارت و نگری علاقهای به این استدلالها ندارند. آنها میگویند هنگامی که هوش گروهی انبوهه به نتایج آنان برسد، انبوهه امپراتوری را ترک خواهد کرد که به سقوط بیدرنگ آن میانجامد و «خشونت دفاعیِ» اندکی از خود بروز میدهد. انبوهه با آزادی از امپراتوری، به نیروهای مولد سرمایهداری نیاز ندارد، زیرا کارغیرمادی آنهاست که حیات اجتماعی را بهوجود میآورد. به نظر میرسد که این دیدگاه به شکل خطرناکی خوشبینانه است و جنبش ضدسرمایهداری را با چالشهایی روبرو میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sa
#جوزف_چونارا #آزاده_ریاحی
#مارکس #نگری #هارت #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس یا انبوهه؟
نوشتهی: جوزف چونارا ترجمهی: آزاده ریاحی هارت و نگری ادعا نمیکنند که تعداد طبقه کارگر صنعتی کاهش یافته است، اما ادعا میکنند که «کار صنعتی در دهههای پایانی قرن بیستم هژمونی خود را از دست داده و …
▫️ رنسانس ضامنهای بقای سیستم
نوشتهی: دانیل نوبولد
ترجمهی: سیاوش محمودی
27 مه 2020
🔸 بحران کرونا به ما نشان میدهد که چگونه باید جامعهی خود را به گونهای دیگر سامان دهیم.
مفهوم «ضروری برای سیستم» [یا: ضامن بقای سیستم] در حال حاضر رنسانس قابل توجهی را تجربه میکند. در پی بحران اقتصادی سال 2008، این مفهوم در ارتباط با نجات مالی بانکها توسط دولتها بهکار برده شد. بانکها بهظاهر مسبب بروز این بحران بهحساب میآمدند و برآشفتگی عمومی بسیار بالا بود. اصطلاح «بانکهای دارای وضعیت اضطراری»، اصطلاح پوچ سال 2008 نامیده شد. دولت فدرال وقت در آلمان کل یک شاخه اقتصادی را «ضروری برای سیستم» اعلام کرد و بنا بر آن، پایه و اساس برای این حمایت مالی را ایجاد کرد. و واقعا: اگر بحرانِ آنزمان، بهعنوان بحران واسطهی پولی فهمیده شود، ارزیابی نقشآفرینان اصلی این واسطه بهعنوان ضرورت سیستم کاملاً بهجا خواهد بود. این یکی از تناقضات درونی «اقتصاد ما» است که به آنچه ما را بهسمت بحران سوق میدهد گره خوردهایم، همانطور که معتاد به مواد مخدر به آمپولی وابسته است که او را به نابودی میکشد.
🔸 پس چه چیزی برای سیستم ضروری است؟
همان زمان برای خیلیها نیز کم کم روشن شد که پشت این درک از «ضروری برای سیستم» کاسهای زیر نیم کاسه است. با اینحال، در آنزمان اعتراضات نه بر علیه منطق [ذاتی] سیستم که بحران از درونش سر برآورده بود، بلکه تنها در مقابل سرمایه مالیِ ظاهراً «بد طینت» بود که با اقتصاد واقعی ظاهراً «خوش طینت» تقابل داشت. برای روشنشدن موضوع: اینجا موضوع دو روی یک سکه است. هردو به یکدیگر وابسته هستند و نمیتوان یکی را بدون دیگری تصور کرد.
امروز میبینیم که طیف وسیعی از شاخههای اقتصادی بهعنوان «ضروری برای سیستم» طبقهبندی میشوند. از جمله بانکها، اما بیشتر آنها بخشهایی هستند که خدمات و محصولاتشان مستقیما نشان میدهد که چرا ما برای ادامه زندگیِ (بقا) خود بدان نیاز مبرم داریم: تامین آب و انرژی، تغذیه، بهداشت، سلامت، مراقبت و نگهداری، حمل و نقل و ترافیک، رسانهها و اینترنت و غیره...
🔸 دنیایی که در آن بتوانیم نه تنها در امنیت زندگی کنیم، بلکه حتی یک زندگی خوبی هم داشته باشیم، باید بتواند بدون آن چیزی تحقق پذیرد که من از آن بهعنوان «هستی [اقتصادی]» نام بردم. رابطهی اجتماعی باید در راستای نیاز انسانها و الزامات مادیایکه این نیازها را برآورده کند، جهتگیری کند، نه دیگر برای ارزشافزاییِ حداکثرِ سرمایه. هرچند این پاندمی امروزه حساسیت ما را برای شناخت فعالیتها و محصولاتی که واقعا ضروریاند بالا برده است، اما ما قادر نیستیم همهی فعالیتهایی را که امروز سکوت و سکونشان بهتر از حضورشان میبود، به آمرزش سکوت و سکون ابدی بسپاریم. ما به این پی بردیم که چه چیزی ضرورت است. اکنون به سیستمی یا بهتر بگوییم: پیوندهایی برای زندگی نیاز داریم که با این ضرورت همخوانی دارد. تا به این طریق بتوانیم بیتردید از «ضروری برای سیستم» صحبت کنیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1so
#دانیل_نوبولد #سیاوش_محمودی
#کرونا #بحران #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: دانیل نوبولد
ترجمهی: سیاوش محمودی
27 مه 2020
🔸 بحران کرونا به ما نشان میدهد که چگونه باید جامعهی خود را به گونهای دیگر سامان دهیم.
مفهوم «ضروری برای سیستم» [یا: ضامن بقای سیستم] در حال حاضر رنسانس قابل توجهی را تجربه میکند. در پی بحران اقتصادی سال 2008، این مفهوم در ارتباط با نجات مالی بانکها توسط دولتها بهکار برده شد. بانکها بهظاهر مسبب بروز این بحران بهحساب میآمدند و برآشفتگی عمومی بسیار بالا بود. اصطلاح «بانکهای دارای وضعیت اضطراری»، اصطلاح پوچ سال 2008 نامیده شد. دولت فدرال وقت در آلمان کل یک شاخه اقتصادی را «ضروری برای سیستم» اعلام کرد و بنا بر آن، پایه و اساس برای این حمایت مالی را ایجاد کرد. و واقعا: اگر بحرانِ آنزمان، بهعنوان بحران واسطهی پولی فهمیده شود، ارزیابی نقشآفرینان اصلی این واسطه بهعنوان ضرورت سیستم کاملاً بهجا خواهد بود. این یکی از تناقضات درونی «اقتصاد ما» است که به آنچه ما را بهسمت بحران سوق میدهد گره خوردهایم، همانطور که معتاد به مواد مخدر به آمپولی وابسته است که او را به نابودی میکشد.
🔸 پس چه چیزی برای سیستم ضروری است؟
همان زمان برای خیلیها نیز کم کم روشن شد که پشت این درک از «ضروری برای سیستم» کاسهای زیر نیم کاسه است. با اینحال، در آنزمان اعتراضات نه بر علیه منطق [ذاتی] سیستم که بحران از درونش سر برآورده بود، بلکه تنها در مقابل سرمایه مالیِ ظاهراً «بد طینت» بود که با اقتصاد واقعی ظاهراً «خوش طینت» تقابل داشت. برای روشنشدن موضوع: اینجا موضوع دو روی یک سکه است. هردو به یکدیگر وابسته هستند و نمیتوان یکی را بدون دیگری تصور کرد.
امروز میبینیم که طیف وسیعی از شاخههای اقتصادی بهعنوان «ضروری برای سیستم» طبقهبندی میشوند. از جمله بانکها، اما بیشتر آنها بخشهایی هستند که خدمات و محصولاتشان مستقیما نشان میدهد که چرا ما برای ادامه زندگیِ (بقا) خود بدان نیاز مبرم داریم: تامین آب و انرژی، تغذیه، بهداشت، سلامت، مراقبت و نگهداری، حمل و نقل و ترافیک، رسانهها و اینترنت و غیره...
🔸 دنیایی که در آن بتوانیم نه تنها در امنیت زندگی کنیم، بلکه حتی یک زندگی خوبی هم داشته باشیم، باید بتواند بدون آن چیزی تحقق پذیرد که من از آن بهعنوان «هستی [اقتصادی]» نام بردم. رابطهی اجتماعی باید در راستای نیاز انسانها و الزامات مادیایکه این نیازها را برآورده کند، جهتگیری کند، نه دیگر برای ارزشافزاییِ حداکثرِ سرمایه. هرچند این پاندمی امروزه حساسیت ما را برای شناخت فعالیتها و محصولاتی که واقعا ضروریاند بالا برده است، اما ما قادر نیستیم همهی فعالیتهایی را که امروز سکوت و سکونشان بهتر از حضورشان میبود، به آمرزش سکوت و سکون ابدی بسپاریم. ما به این پی بردیم که چه چیزی ضرورت است. اکنون به سیستمی یا بهتر بگوییم: پیوندهایی برای زندگی نیاز داریم که با این ضرورت همخوانی دارد. تا به این طریق بتوانیم بیتردید از «ضروری برای سیستم» صحبت کنیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1so
#دانیل_نوبولد #سیاوش_محمودی
#کرونا #بحران #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رنسانس ضامنهای بقای سیستم
نوشتهی: دانیل نوبولد ترجمهی: سیاوش محمودی پاندمی کوید 19 در درجه اول تهدیدی برای سلامتی است، اما بحرانی اقتصادی و اجتماعی را هم با خود بههمراه میآورد. این سه وجه وجودی، تنگاتنگ در هم تنیده شده…
▫️ دیکتاتوری، پرولتاریا، سوسیالیسم
▫️ «تولیدکنندگان همبسته»
نوشتهی: کوستاس پاپیآنو
ترجمهی: تارا بهروزیان
29 می 2020
🔸 «مابین جامعهی سرمایهداری و کمونیستی، دورهی گذار انقلابی از اولی به دومی قرار دارد. منطبق با این دوره، دورهای از گذار سیاسی نیز وجود دارد که در آن دولت نمیتواند چیزی غیر از دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.»
از روزی که مارکس برای نخستین بار از «دیکتاتوری پرولتاریا» سخن گفت، آب و مرکبهای بسیاری بر کاغذ، و البته خونهای بسیاری نیز، جاری شده است. از یک منظر، این مسئله به هیچوجه شگفتآور نیست. از ترکیب عنوان حاکمان رومی (در عصر «بردهداری!») با نام طبقهای که مارکسیسمْ ماموریتِ پایاندادن به «پیشاتاریخ» و آغازیدن تاریخ حقیقی بشریت را به آن واگذار کرده است، چه انتظار دیگری میتوان داشت؟ علاوهبراین، همانطور که مارکس نیز ممکن بود بگوید، ایدههای مغشوش هنگامیکه کنترل تودهها را بهدست گیرند، به جنون بدل میشوند.
منظور مارکس از این اصطلاح [دیکتاتوری پرولتاریا] چه بود که به طرزی «دیالکتیکی» آکنده از یادمانهای باستانی و لرزههای آیندهگرایانه است؟ برای پاسخ به این سوال باید شماری از موضوعات پذیرفته را به باد پرسش گرفت.
🔸 مارکس که میگفت خود را «مارکسیست» نمیداند، به این بهاصطلاح پیروانش که نظریهی او را به یک «گذرنامهی جهانروا» بدل کرده بودند، جز به دیدهی تحقیر نمینگریست. انگلس نیز هرگز از نکوهش کشیشمنشی «مارکسیست»های آمریکایی و روسی دست برنداشت که «آموزهی وارداتی»شان را «تنها اصل اعتقادی برای رستگاری» میپنداشتند و از نوشتههای مارکس چنان نقلقول میکردند که گویی «اصولی از متون انجیل عهد جدید هستند». نیازی به گفتن نیست که این تصور هرگز به ذهن مارکس و انگلس خطور نمیکرد فرضیههایشان بهمثابه حقایق بیچونوچرا تحمیل شوند یا مایهی دردسر «رویزیونیستها» و گمراهان باشند... نزد آنان «ارتدوکسی» تنها یک معنا داشت، و آن معنایی منفی بود. از این روست که مارکس و انگلس پیوسته در جدلشان علیه باکونین این اتهام را مطرح میکنند که او خواهان تحمیل یک «آموزهی رسمی و ارتدوکس» است و باکونین را به سبب جزماندیشی از نوع جزمیت نچایف و فرو کردن آن در ذهن شاگردانش مورد نکوهش قرار میدادند.
🔸 در آثار مارکس هیچجا کوچکترین نشانی از نظریهی جعلی استالین مبنی بر اینکه هر طبقه را فقط یک حزب واحد باید نمایندگی کند نمییابیم. «کمونیستها»یی که مانیفست کمونیست از آنان سخن میگوید «حزب جداگانهای در برابر سایر احزاب کارگری نیستند.» «آنان منافعی جدا و مجزا از منافع کلیت پرولتاریا ندارند. آنان اصول خاصی را مسلم نمیپندارند که بر اساس آنها جنبش پرولتری را شکل دهند و به قالب درآورند.» هدف نخست آنان: «تشکیل پرولتاریا بهمثابه یک طبقه»، «تسخیر دموکراسی»، «تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا» و «سرنگون ساختن سلطهی بورژوایی»، صراحتاً «همان اهدافی است که همهی احزاب کارگری در پی آن هستند» (مارکس از چارتیستها در انگلستان و رفرمیستهای ارضی در ایالات متحده نام میبرد). اما هدف نهایی آنان محو طبقات و برپایی انجمنی است که در آن دیگر هیچ قدرت سیاسی به معنای خاص کلمه وجود نخواهد داشت»، این هدف به هیچوجه با تسلط حزب واحد مطابقت ندارد، حزب واحدی که لنینیسم بهعنوان اقدامی گذرا تحمیل کرد و مائوئیسم خواهان ابقای آن «برای ده نسل و شاید بیشتر است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sF
#کوستاس_پاپیآنو #تارا_بهروزیان #جامعهی_بدیل
#دمکراسی #دیکتاتوری_پرولتاریا #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ «تولیدکنندگان همبسته»
نوشتهی: کوستاس پاپیآنو
ترجمهی: تارا بهروزیان
29 می 2020
🔸 «مابین جامعهی سرمایهداری و کمونیستی، دورهی گذار انقلابی از اولی به دومی قرار دارد. منطبق با این دوره، دورهای از گذار سیاسی نیز وجود دارد که در آن دولت نمیتواند چیزی غیر از دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.»
از روزی که مارکس برای نخستین بار از «دیکتاتوری پرولتاریا» سخن گفت، آب و مرکبهای بسیاری بر کاغذ، و البته خونهای بسیاری نیز، جاری شده است. از یک منظر، این مسئله به هیچوجه شگفتآور نیست. از ترکیب عنوان حاکمان رومی (در عصر «بردهداری!») با نام طبقهای که مارکسیسمْ ماموریتِ پایاندادن به «پیشاتاریخ» و آغازیدن تاریخ حقیقی بشریت را به آن واگذار کرده است، چه انتظار دیگری میتوان داشت؟ علاوهبراین، همانطور که مارکس نیز ممکن بود بگوید، ایدههای مغشوش هنگامیکه کنترل تودهها را بهدست گیرند، به جنون بدل میشوند.
منظور مارکس از این اصطلاح [دیکتاتوری پرولتاریا] چه بود که به طرزی «دیالکتیکی» آکنده از یادمانهای باستانی و لرزههای آیندهگرایانه است؟ برای پاسخ به این سوال باید شماری از موضوعات پذیرفته را به باد پرسش گرفت.
🔸 مارکس که میگفت خود را «مارکسیست» نمیداند، به این بهاصطلاح پیروانش که نظریهی او را به یک «گذرنامهی جهانروا» بدل کرده بودند، جز به دیدهی تحقیر نمینگریست. انگلس نیز هرگز از نکوهش کشیشمنشی «مارکسیست»های آمریکایی و روسی دست برنداشت که «آموزهی وارداتی»شان را «تنها اصل اعتقادی برای رستگاری» میپنداشتند و از نوشتههای مارکس چنان نقلقول میکردند که گویی «اصولی از متون انجیل عهد جدید هستند». نیازی به گفتن نیست که این تصور هرگز به ذهن مارکس و انگلس خطور نمیکرد فرضیههایشان بهمثابه حقایق بیچونوچرا تحمیل شوند یا مایهی دردسر «رویزیونیستها» و گمراهان باشند... نزد آنان «ارتدوکسی» تنها یک معنا داشت، و آن معنایی منفی بود. از این روست که مارکس و انگلس پیوسته در جدلشان علیه باکونین این اتهام را مطرح میکنند که او خواهان تحمیل یک «آموزهی رسمی و ارتدوکس» است و باکونین را به سبب جزماندیشی از نوع جزمیت نچایف و فرو کردن آن در ذهن شاگردانش مورد نکوهش قرار میدادند.
🔸 در آثار مارکس هیچجا کوچکترین نشانی از نظریهی جعلی استالین مبنی بر اینکه هر طبقه را فقط یک حزب واحد باید نمایندگی کند نمییابیم. «کمونیستها»یی که مانیفست کمونیست از آنان سخن میگوید «حزب جداگانهای در برابر سایر احزاب کارگری نیستند.» «آنان منافعی جدا و مجزا از منافع کلیت پرولتاریا ندارند. آنان اصول خاصی را مسلم نمیپندارند که بر اساس آنها جنبش پرولتری را شکل دهند و به قالب درآورند.» هدف نخست آنان: «تشکیل پرولتاریا بهمثابه یک طبقه»، «تسخیر دموکراسی»، «تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا» و «سرنگون ساختن سلطهی بورژوایی»، صراحتاً «همان اهدافی است که همهی احزاب کارگری در پی آن هستند» (مارکس از چارتیستها در انگلستان و رفرمیستهای ارضی در ایالات متحده نام میبرد). اما هدف نهایی آنان محو طبقات و برپایی انجمنی است که در آن دیگر هیچ قدرت سیاسی به معنای خاص کلمه وجود نخواهد داشت»، این هدف به هیچوجه با تسلط حزب واحد مطابقت ندارد، حزب واحدی که لنینیسم بهعنوان اقدامی گذرا تحمیل کرد و مائوئیسم خواهان ابقای آن «برای ده نسل و شاید بیشتر است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sF
#کوستاس_پاپیآنو #تارا_بهروزیان #جامعهی_بدیل
#دمکراسی #دیکتاتوری_پرولتاریا #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دیکتاتوری، پرولتاریا، سوسیالیسم
«تولیدکنندگان همبسته» نوشتهی: کوستاس پاپیآنو ترجمهی: تارا بهروزیان به نظر مارکس همانندی عمیقی میان بیگانگی سیاسی و اقتصادی وجود دارد؛ همان غصب ناگزیر و رازآمیزگری عینیای که سرمایه بهواسطهی آن…
▫️ باید مردم را سیاسی کرد
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست
یحیی مرادی
یکم ژوئن 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت میکند. ریشهی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز میگردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفتوگوی پیشِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)
بخشهایی از متن مصاحبه:
🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما میگوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربهی بزرگ سوسیالیسم محسوب میشود. ما ایدههای مائو مبنی بر اینکه شوروی سوسیالامپریالیسم است، یا اینکه شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی میدانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بیدانشیاش از روش اندیشهورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان میکند. اما از سوی دیگر بههیچوجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابیای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...
🔸 مسئلهی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئلهای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمیشود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئلهای بسیار مهم است و تجربهی سوسیالیسم هم تأیید میکند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل میشود. راهحل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئلهای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن را در پلتفورمها به بحث بگذاریم. برخی میگویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه میشود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن باید بررسی شود.
🔸 بیطرفی نسبت به آنچه محور مقاومت خوانده میشود و حتی جانبداری و حمایت از آن، مسئلهای جدید نیست. در داخل ترکیه بخشهایی به این بلوک قدرت بهمثابه جریانی سوسیالیستی نگاه میکنند. مسئله اینجاست که آیا میتوان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دههی 90 میلادی چنین بحثهایی در زندانهای ترکیه بهراه افتاده بود. آن روزها بهتازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپگرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیستها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، میتوان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروههای دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجهی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمههای تاریخ رفت...
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sZ
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست
یحیی مرادی
یکم ژوئن 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت میکند. ریشهی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز میگردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفتوگوی پیشِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)
بخشهایی از متن مصاحبه:
🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما میگوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربهی بزرگ سوسیالیسم محسوب میشود. ما ایدههای مائو مبنی بر اینکه شوروی سوسیالامپریالیسم است، یا اینکه شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی میدانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بیدانشیاش از روش اندیشهورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان میکند. اما از سوی دیگر بههیچوجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابیای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...
🔸 مسئلهی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئلهای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمیشود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئلهای بسیار مهم است و تجربهی سوسیالیسم هم تأیید میکند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل میشود. راهحل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئلهای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن را در پلتفورمها به بحث بگذاریم. برخی میگویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه میشود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن باید بررسی شود.
🔸 بیطرفی نسبت به آنچه محور مقاومت خوانده میشود و حتی جانبداری و حمایت از آن، مسئلهای جدید نیست. در داخل ترکیه بخشهایی به این بلوک قدرت بهمثابه جریانی سوسیالیستی نگاه میکنند. مسئله اینجاست که آیا میتوان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دههی 90 میلادی چنین بحثهایی در زندانهای ترکیه بهراه افتاده بود. آن روزها بهتازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپگرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیستها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، میتوان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروههای دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجهی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمههای تاریخ رفت...
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sZ
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
باید مردم را سیاسی کرد
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با TKEP/L نوشتهی: یحیی مرادی از نظر «ارتش آزادیبخش خلق ترکیه ـ وحدت در مبارزه» پس از کودتا، فاشیسم در باکور و ترکیه شکل دولتی پیدا کرد و ساختار دولت فاشیستی شد. بنابر…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ درنگی بر ضرورت واژگونی
▫️ ازدواج و خانواده
نوشتهی: آرش سیفی
3 ژوئن 2020
🔸 همانگونه که طبیعی جلوهدادن چیزی همچون اقتصاد و در نظر گرفتن وجود آن بهعنوان قوانین طبیعی و بدیهی، راه هر کوششی را برای برآشفتن و دگرگونیِ تابوها و قوانینِ آن سد میکند، هنجارها و سازمانهای اجتماعیِ ظاهراً طبیعی، ما را از بازاندیشی انتقادی درمورد شیوه و معنای زندگیمان بازداشتهاند. هنجارها، که واجد نوعی زمانمندی و موقتیبودن هستند، اینبار اما همچون حقایق ابدی-ازلی و بهمثابه پیشانگارهها و سنتها، ما را برای گردننهادن به هر شکلی از نظم اجتماعیِ مستقر آماده میکنند. به زبان فرهنگ و با ابزارهای نهفته در آن، به ما گفتهاند که بهعنوان یک انسان به معنای هنجارین آن، وقتی مشروع میشویم که در امر ازدواج و خانواده مشارکت کنیم. بدینسان، تحت تأثیر حامیان قسم خوردهی شیوههای مشروعِ زیست، ازدواج و تشکیل خانواده به اسطورههایی معاف از بازنگری تبدیل شدهاند، که ناچاریم خود را با آنها سازگار کنیم؛ در غیر اینصورت، ترس از «انحراف اجتماعی» ما را در موقعیت «فهم ناپذیری» قرار خواهد داد.
🔸 خانواده شالودهی ستم بر آنهاست که جنسیت یا گرایش جنسیشان با هنجار دگرجنسخواهیِ موجود در خانواده انطباق ندارد. بنیانِ خانواده، یا آنگونه که محافظهکارها به ما میگویند، پایههای این دژ مستحکم «تمدن و ثبات اجتماعی»، از ستم بر بدنهای نامشروع، غیرواقعی و نامفهوم ساخته شده است. بدنهایی که نتوانستهاند رابطهای ذاتی و پیوسته میان جنس (sex)، جنسیت (gender) و تمایلجنسی (sexuality) برقرار کنند. ماتریکس فرهنگیای که «خانواده» را در مرکز خود قرار میدهد، نیازمند آن است که انواعی از «هویتها» نتوانند موجودیت یابند چرا که هویت جنسیشان قابل فهم نمیگردد؛ همان هویتهایی که در آن جنسیت از جنس پیروی نمیکند و کنشهای میل از جنس و جنسیت، هر دو. این پیروی، امری سیاسیست که به نهادینهشدن توسط قوانین فرهنگی و تنظیم تمایل جنسی در ساحت اجتماعی نیازمند است. همنوا با باتلر، بر این باورم که وظیفهی ما، افشای محدودیتهای «ماتریکس فهمپذیری» و ایجاد ماتریکسهایی واژگونکننده متشکل از بینظمی و آشفتگی جنسیتی است.
🔸 گرفتاریهای ما فقط به کشورهای پیرامونی، همچون ایران، و بهطور کلی به «جنوبِ جهانی» خلاصه نمیشود. حتی در پیشرفتهترین جوامع، احساس مسئولیت نسبت به خانه و فرزندان همچنان بهشدت متوجهِ زنان است. تبعات این امر در عرصهی عمومی وقتی قابل فهمتر میشود که بدانیم بیشتر شغلها و مسئولیتهای مراقبتی در بیشتر کشورها بهطور قابل مشاهدهای به زنان سپرده میشود. ما با یک رابطهی علت و معلولی دوطرفه روبرو هستیم: از یک سو، شیوهی فهمِ ارتباطگیری جامعهپسند و ازدواج، و خودِ وجود عرصهی خانواده و تعریف آن، حاصل تصمیمات عرصهی عمومی است که به شکلی رسمی یا غیررسمی در مجالس قانونگذاری، دستگاه بوروکراسی دولتی، با همدستیِ دادگاهها، ادارهها و رسانهها گرفته شده است. از سوی دیگر، کنشها و نگرشهای خانوادگی، بر روابط قدرت در عرصهی عمومی کارگر هستند. فراموش نکنیم که شخصیت آنها که عرصهی سیاست مستقر را تشکیل میدهند، از رأی دهندگان تا قانونگذاران، در محیط خانه و روابط خویشاوندی، شکل میگیرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tm
#آرش_سیفی #خانواده #جنسیت #پدرسالاری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ درنگی بر ضرورت واژگونی
▫️ ازدواج و خانواده
نوشتهی: آرش سیفی
3 ژوئن 2020
🔸 همانگونه که طبیعی جلوهدادن چیزی همچون اقتصاد و در نظر گرفتن وجود آن بهعنوان قوانین طبیعی و بدیهی، راه هر کوششی را برای برآشفتن و دگرگونیِ تابوها و قوانینِ آن سد میکند، هنجارها و سازمانهای اجتماعیِ ظاهراً طبیعی، ما را از بازاندیشی انتقادی درمورد شیوه و معنای زندگیمان بازداشتهاند. هنجارها، که واجد نوعی زمانمندی و موقتیبودن هستند، اینبار اما همچون حقایق ابدی-ازلی و بهمثابه پیشانگارهها و سنتها، ما را برای گردننهادن به هر شکلی از نظم اجتماعیِ مستقر آماده میکنند. به زبان فرهنگ و با ابزارهای نهفته در آن، به ما گفتهاند که بهعنوان یک انسان به معنای هنجارین آن، وقتی مشروع میشویم که در امر ازدواج و خانواده مشارکت کنیم. بدینسان، تحت تأثیر حامیان قسم خوردهی شیوههای مشروعِ زیست، ازدواج و تشکیل خانواده به اسطورههایی معاف از بازنگری تبدیل شدهاند، که ناچاریم خود را با آنها سازگار کنیم؛ در غیر اینصورت، ترس از «انحراف اجتماعی» ما را در موقعیت «فهم ناپذیری» قرار خواهد داد.
🔸 خانواده شالودهی ستم بر آنهاست که جنسیت یا گرایش جنسیشان با هنجار دگرجنسخواهیِ موجود در خانواده انطباق ندارد. بنیانِ خانواده، یا آنگونه که محافظهکارها به ما میگویند، پایههای این دژ مستحکم «تمدن و ثبات اجتماعی»، از ستم بر بدنهای نامشروع، غیرواقعی و نامفهوم ساخته شده است. بدنهایی که نتوانستهاند رابطهای ذاتی و پیوسته میان جنس (sex)، جنسیت (gender) و تمایلجنسی (sexuality) برقرار کنند. ماتریکس فرهنگیای که «خانواده» را در مرکز خود قرار میدهد، نیازمند آن است که انواعی از «هویتها» نتوانند موجودیت یابند چرا که هویت جنسیشان قابل فهم نمیگردد؛ همان هویتهایی که در آن جنسیت از جنس پیروی نمیکند و کنشهای میل از جنس و جنسیت، هر دو. این پیروی، امری سیاسیست که به نهادینهشدن توسط قوانین فرهنگی و تنظیم تمایل جنسی در ساحت اجتماعی نیازمند است. همنوا با باتلر، بر این باورم که وظیفهی ما، افشای محدودیتهای «ماتریکس فهمپذیری» و ایجاد ماتریکسهایی واژگونکننده متشکل از بینظمی و آشفتگی جنسیتی است.
🔸 گرفتاریهای ما فقط به کشورهای پیرامونی، همچون ایران، و بهطور کلی به «جنوبِ جهانی» خلاصه نمیشود. حتی در پیشرفتهترین جوامع، احساس مسئولیت نسبت به خانه و فرزندان همچنان بهشدت متوجهِ زنان است. تبعات این امر در عرصهی عمومی وقتی قابل فهمتر میشود که بدانیم بیشتر شغلها و مسئولیتهای مراقبتی در بیشتر کشورها بهطور قابل مشاهدهای به زنان سپرده میشود. ما با یک رابطهی علت و معلولی دوطرفه روبرو هستیم: از یک سو، شیوهی فهمِ ارتباطگیری جامعهپسند و ازدواج، و خودِ وجود عرصهی خانواده و تعریف آن، حاصل تصمیمات عرصهی عمومی است که به شکلی رسمی یا غیررسمی در مجالس قانونگذاری، دستگاه بوروکراسی دولتی، با همدستیِ دادگاهها، ادارهها و رسانهها گرفته شده است. از سوی دیگر، کنشها و نگرشهای خانوادگی، بر روابط قدرت در عرصهی عمومی کارگر هستند. فراموش نکنیم که شخصیت آنها که عرصهی سیاست مستقر را تشکیل میدهند، از رأی دهندگان تا قانونگذاران، در محیط خانه و روابط خویشاوندی، شکل میگیرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tm
#آرش_سیفی #خانواده #جنسیت #پدرسالاری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
درنگی بر ضرورت واژگونی
ازدواج و خانواده نوشتهی: آرش سیفی اجازه دهید در زمینهی این مقدمات، این پرسش بنیادین اما قدیمی را تکرار کنم: چگونه میتوانیم تمام امکانات خود را در دست گیریم و آنچه «ممکن» است را محقق کنیم؟ شاید …