#حکایت
.
گفت در حدیث است که یعقوب را بر مناره، شغال خورد. گفتند حدیث نبود، آیه قرآن بود، بر مناره نبود ته چاه بود، یعقوب نبود یوسف بود، شغال نبود گرگ بود و اصلا از اساس قصه دروغ بود.
لذا اسفندریاری نبود، اسفندیاری بود، ناظمی نبود، فاضلی بود ، عدالت نبودو اصل ماجرا از اساس بیعدالتی بود!
سهند ایرانمهر
@naein_nameh
.
گفت در حدیث است که یعقوب را بر مناره، شغال خورد. گفتند حدیث نبود، آیه قرآن بود، بر مناره نبود ته چاه بود، یعقوب نبود یوسف بود، شغال نبود گرگ بود و اصلا از اساس قصه دروغ بود.
لذا اسفندریاری نبود، اسفندیاری بود، ناظمی نبود، فاضلی بود ، عدالت نبودو اصل ماجرا از اساس بیعدالتی بود!
سهند ایرانمهر
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
.
داستان غریبی است برادر، حکایت داد و ستد در دوران اینترنت و هوش مصنوعی.
کاش دستی از آستینی بیرون می آمد و سامانی به این وضع میداد.
@naein_nameh
.
داستان غریبی است برادر، حکایت داد و ستد در دوران اینترنت و هوش مصنوعی.
کاش دستی از آستینی بیرون می آمد و سامانی به این وضع میداد.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
شاهزاده ابراهیم قم
امرزش اموات شغل برخی افراد
در آرامستانهای بزرگ افرادی تقاضا می کنند با چند دقیقه قران خواندن و طلب آمرزش فرد متوفی منتسب به شما به شما دلداری دهند اما این نوعی کسب درآمد است..
@naein_nameh
شاهزاده ابراهیم قم
امرزش اموات شغل برخی افراد
در آرامستانهای بزرگ افرادی تقاضا می کنند با چند دقیقه قران خواندن و طلب آمرزش فرد متوفی منتسب به شما به شما دلداری دهند اما این نوعی کسب درآمد است..
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
.
خاورمیانه مهد علم و تمدن
هنر ابزار سازی مکانیکی در هزار سال قبل در ایران...استرلاب ..وسیله ای که کاربرد ان ستاره شناسی ..قبله یابی و ده ها کاربرد دیگر...ظرافت و هنر ایرانی در موزه های بریتانیا.. تقدیم کانال تلگرامی زبان نایین و به افتخار ابزار سازان نایین و ایران که جز کوره و پتک و ساخت قالب چوبی و سنگی ..سفالی که در ان همانند ضرب سکه نایین ارزش خاصی دارند و مشخصه با شکوه بودن در روزگار گذشته..وقتی ضرب سکه در نایین را می خوانی به اهمیت نخلک و مواد معدنی کانی ها فلزات و استخراج در گذشته دور اشنا می شوی...
ارسالی اکبر اخوندی پژوهش هنر
@naein_nameh
.
خاورمیانه مهد علم و تمدن
هنر ابزار سازی مکانیکی در هزار سال قبل در ایران...استرلاب ..وسیله ای که کاربرد ان ستاره شناسی ..قبله یابی و ده ها کاربرد دیگر...ظرافت و هنر ایرانی در موزه های بریتانیا.. تقدیم کانال تلگرامی زبان نایین و به افتخار ابزار سازان نایین و ایران که جز کوره و پتک و ساخت قالب چوبی و سنگی ..سفالی که در ان همانند ضرب سکه نایین ارزش خاصی دارند و مشخصه با شکوه بودن در روزگار گذشته..وقتی ضرب سکه در نایین را می خوانی به اهمیت نخلک و مواد معدنی کانی ها فلزات و استخراج در گذشته دور اشنا می شوی...
ارسالی اکبر اخوندی پژوهش هنر
@naein_nameh
#حکایت
.
ماجرای تنبل خانه شاه عباس صفوی که به ضرب المثل تبدیل شد!!
در این باره در روایت های مختلف اینگونه آورده اند که شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلاه مانده!
شاه بلافاصله دستور داد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد. کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.
تنبل ها از سرتاسر مملکت در آن جای گرفتند و زندگی شان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبل ها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبل خانه بازدید کرد. دید تنبل ها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست!
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند، پس به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
مشاوران هریک طرحی ارائه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند، ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود. سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبل های حقیقی در حمام می مانند.
شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت و تنها گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت! سوختن این دو فرد تنبل همان و تبدیل شدن این روایت به ضرب المثل نیز همان.[ در حقیقت از آن پس به بعد زمانی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، ویا در مسیر تکامل وتکاپوی خواندن ونوشتن تساهل کنند] به او می گویند: مگه تنبل خونه شاه عباسه؟...
با سپاس از جناب اقای بهروز زاهدی
( خبرگزاری چوپانان)
@naein_nameh
.
ماجرای تنبل خانه شاه عباس صفوی که به ضرب المثل تبدیل شد!!
در این باره در روایت های مختلف اینگونه آورده اند که شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلاه مانده!
شاه بلافاصله دستور داد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد. کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.
تنبل ها از سرتاسر مملکت در آن جای گرفتند و زندگی شان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبل ها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبل خانه بازدید کرد. دید تنبل ها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست!
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند، پس به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
مشاوران هریک طرحی ارائه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند، ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود. سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبل های حقیقی در حمام می مانند.
شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت و تنها گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت! سوختن این دو فرد تنبل همان و تبدیل شدن این روایت به ضرب المثل نیز همان.[ در حقیقت از آن پس به بعد زمانی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، ویا در مسیر تکامل وتکاپوی خواندن ونوشتن تساهل کنند] به او می گویند: مگه تنبل خونه شاه عباسه؟...
با سپاس از جناب اقای بهروز زاهدی
( خبرگزاری چوپانان)
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
.
صمصام، چهره ای نوستالوژیک و
معروف در اصفهان
🍃
✍ بنده(نگارنده) دراوایل انقلاب وی راسواربرقاطر یااسبش بارها دیدم.
آخرین باری که اورادیدم درخیابان چارباغ بالا کمی بالاتر از بیمارستان شریعتی(هزارتختخواب) سوار براسبش دیدم و بسیار آهسته ومتین وسرش پیش آفتاده روبه دروازه شیراز درحرکت بود، که به او بشوخی گفتم سلام راه بندون درست کردی، اوگفت نمره شا بردار. یعنی شماره پلاک اسبم رابردار جریمه کن. 😁
سید محمد صمصام
اطلاعات شخصی
زاده۱۲۹۰ خورشیدی
درگذشته۲۴ آبان ۱۳۵۹ خورشیدی
محل دفن: تخت فولاد، تکیه بروجردیها
مذهب شیعه پیشه عرفان
یاد وخاطره اش گرامی باد.
#صمیمی(خاطرات)
@naein_nameh
.
صمصام، چهره ای نوستالوژیک و
معروف در اصفهان
🍃
✍ بنده(نگارنده) دراوایل انقلاب وی راسواربرقاطر یااسبش بارها دیدم.
آخرین باری که اورادیدم درخیابان چارباغ بالا کمی بالاتر از بیمارستان شریعتی(هزارتختخواب) سوار براسبش دیدم و بسیار آهسته ومتین وسرش پیش آفتاده روبه دروازه شیراز درحرکت بود، که به او بشوخی گفتم سلام راه بندون درست کردی، اوگفت نمره شا بردار. یعنی شماره پلاک اسبم رابردار جریمه کن. 😁
سید محمد صمصام
اطلاعات شخصی
زاده۱۲۹۰ خورشیدی
درگذشته۲۴ آبان ۱۳۵۹ خورشیدی
محل دفن: تخت فولاد، تکیه بروجردیها
مذهب شیعه پیشه عرفان
یاد وخاطره اش گرامی باد.
#صمیمی(خاطرات)
@naein_nameh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مشاهیر_نایین
#حکایت
.
نامه دکتر مصطفی رحیمی به ایت الله خمینی در اول انقلاب، این روشنفکر حقوق دان و مترجم بزرگ نایینی را بشناسیم.
@naein_nameh
#حکایت
.
نامه دکتر مصطفی رحیمی به ایت الله خمینی در اول انقلاب، این روشنفکر حقوق دان و مترجم بزرگ نایینی را بشناسیم.
@naein_nameh
#حکایت
.
حکایت معروف پژو و لندکروزر را یادتان هست و باقی قضایا، این برادر مهم و مسول اب پاکی ریخت رو دست دولت و مردم.
✅میرسلیم:در خصوص مردم و حکومت نمیتوانم نظری بدهم ولی fatf برای من و اطرافیانم خیلی ضرر دارد!!!
@Sahamnewsorg
.
حکایت معروف پژو و لندکروزر را یادتان هست و باقی قضایا، این برادر مهم و مسول اب پاکی ریخت رو دست دولت و مردم.
✅میرسلیم:در خصوص مردم و حکومت نمیتوانم نظری بدهم ولی fatf برای من و اطرافیانم خیلی ضرر دارد!!!
@Sahamnewsorg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
.
حکایت تلخ قربانیان معدن
🔻معادن زغالسنگ دنیا تا ۵۰٪ از سود خالص خود را در راستای توسعه، رفاه و ایمنی کارگران سرمایهگذاری مجدد میکنند،
🔹بعد در ایران فلان معدن طبس ۹۰٪ سودش را بین «سهامداران» خودش تقسیم میکند،
🔸 نتیجه اینکه کارگران مظلوم معادن با دستمزد ۷ میلیونی و سختی کار ۶۱۳ هزارتومانی با چکمه پاره زیر آوار جان میدهند.
محمدطاهر رحیمی
@maktubaaat
.
حکایت تلخ قربانیان معدن
🔻معادن زغالسنگ دنیا تا ۵۰٪ از سود خالص خود را در راستای توسعه، رفاه و ایمنی کارگران سرمایهگذاری مجدد میکنند،
🔹بعد در ایران فلان معدن طبس ۹۰٪ سودش را بین «سهامداران» خودش تقسیم میکند،
🔸 نتیجه اینکه کارگران مظلوم معادن با دستمزد ۷ میلیونی و سختی کار ۶۱۳ هزارتومانی با چکمه پاره زیر آوار جان میدهند.
محمدطاهر رحیمی
@maktubaaat
#حکایت
.
دکتر مصدق در سفرش به مصر در آبان ۱۳۳۰ وقتی نخست وزیر نحاس پاشا( از ترس انگلیسی ها) از او در فرودگاه قاهره استقبال نمی کند این گونه دراز کشیده از نحاس پاشای پشیمان (که از استقبال میلیونی مردم قاهره از مصدق وحشت زده شده)، استقبال می کند تا جایگاه ایران برایش روشن شود.
نحاس پاشا جهت جبران قصور مجبور شده سراسیمه به هتل محل اقامت مصدق برود .
روزنامه اطلاعات نیز در گزارش خود استقبال مصریها از دکتر مصدق را اینگونه گزارش کرد: «مسافت چهل کیلومتری را برای استقبال از نخستوزیر ایران طی کرده بودند. فشار مردم در فرودگاه هنگام فرود آمدن آقای دکتر مصدق از هواپیما به حدی رسید که جمعیت صفوف پلیس را شکافت و خود را به نزدیکی نخستوزیر ایران رسانیده و فریاد میزدند: خدا نگهدار ایران باشد. رادیو قاهره دیشب اطلاع داد فشار جمعیت استقبالکنندگان با اینکه چندین کیلومتر در داخل و خارج شهر از جمعیت موج میزد به حدی زیاد بود که عدهای به علت ازدحام و فشار جمعیت بیهوش شدند. تظاهرکنندگان پلاکاردهایی در پشتیبانی از مصدق و مبارزهاش بالا بردند و او را «مصدق، عدو [دشمن] الاستعمار» نامیدند».
@Afshinjafarzadeh
.
دکتر مصدق در سفرش به مصر در آبان ۱۳۳۰ وقتی نخست وزیر نحاس پاشا( از ترس انگلیسی ها) از او در فرودگاه قاهره استقبال نمی کند این گونه دراز کشیده از نحاس پاشای پشیمان (که از استقبال میلیونی مردم قاهره از مصدق وحشت زده شده)، استقبال می کند تا جایگاه ایران برایش روشن شود.
نحاس پاشا جهت جبران قصور مجبور شده سراسیمه به هتل محل اقامت مصدق برود .
روزنامه اطلاعات نیز در گزارش خود استقبال مصریها از دکتر مصدق را اینگونه گزارش کرد: «مسافت چهل کیلومتری را برای استقبال از نخستوزیر ایران طی کرده بودند. فشار مردم در فرودگاه هنگام فرود آمدن آقای دکتر مصدق از هواپیما به حدی رسید که جمعیت صفوف پلیس را شکافت و خود را به نزدیکی نخستوزیر ایران رسانیده و فریاد میزدند: خدا نگهدار ایران باشد. رادیو قاهره دیشب اطلاع داد فشار جمعیت استقبالکنندگان با اینکه چندین کیلومتر در داخل و خارج شهر از جمعیت موج میزد به حدی زیاد بود که عدهای به علت ازدحام و فشار جمعیت بیهوش شدند. تظاهرکنندگان پلاکاردهایی در پشتیبانی از مصدق و مبارزهاش بالا بردند و او را «مصدق، عدو [دشمن] الاستعمار» نامیدند».
@Afshinjafarzadeh
#حکایت
.
شیخ حسن جوری میگوید:
درسالی که گذارم به جندیشاپور افتاد، سخنی از "محمد مهتاب" شنیدم که تا گور بر من تازیانه میزند.
دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ میریسد و ترانه زمزمه میکند. گفتم:
- ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را همچون عاشقان عبادت کنم. محمد مهتاب گفت:
-نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچۀ خانهات تو را از غصههای بیشمار فارغ کرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زیر نمنم باران، آواز خواندهای؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای برخیزی و اگر ایستادهای بنشینی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچهای، اشک شوق ازدیدۀ توسرازیرکرده است؟
گفتم: نه.
گفت :دور شو که سنگی را عاشقی توان آموخت و تو را نه؟!
@naein_nameh
.
شیخ حسن جوری میگوید:
درسالی که گذارم به جندیشاپور افتاد، سخنی از "محمد مهتاب" شنیدم که تا گور بر من تازیانه میزند.
دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ میریسد و ترانه زمزمه میکند. گفتم:
- ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را همچون عاشقان عبادت کنم. محمد مهتاب گفت:
-نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچۀ خانهات تو را از غصههای بیشمار فارغ کرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زیر نمنم باران، آواز خواندهای؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای برخیزی و اگر ایستادهای بنشینی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچهای، اشک شوق ازدیدۀ توسرازیرکرده است؟
گفتم: نه.
گفت :دور شو که سنگی را عاشقی توان آموخت و تو را نه؟!
@naein_nameh
#حکایت
.
وکیلی دزدی رو بدید که برای
اعدام میبردنش،با خود بگفت؛
در حقیقت کشتن این دزد واجب است
چون بدون لباس رسمی و منصب دولتی
میخواهد که دزدی کند...!!
👤میرزا آقاخان کرمانی
@naein_nameh
.
وکیلی دزدی رو بدید که برای
اعدام میبردنش،با خود بگفت؛
در حقیقت کشتن این دزد واجب است
چون بدون لباس رسمی و منصب دولتی
میخواهد که دزدی کند...!!
👤میرزا آقاخان کرمانی
@naein_nameh