#مثل_حکم_نایینی
.
"وَصلت با خویَه، معامله با غیریبه"
ازدواج با خویشاوند، تجارت و معامله با غیر
.
"وِل کن معامله نیو"
دست بردار نیست
کنایه از سماجت بیش از حد
.
" وَناله گو چَک وِرخُسه"
نمی گذارد لحظه ای استراحت کند
.
"ویرَق وَ گِرتا "
ورق برگشت
اوضاع احوال تغییر کرد
.
"وِ مَلوشی وات پیوالُت( گُهُت) دووا هو، خاکُش ری ریت"
به گربه گربه گفتند مدفوعت دارو است، خاک روی ان ریخت
معمولا نیاز به چیز بی ارزش انسان خسیس
برایش بسیار ارج و قرب دارد
( امثال و حکم نایینی)
@naein_nameh
.
"وَصلت با خویَه، معامله با غیریبه"
ازدواج با خویشاوند، تجارت و معامله با غیر
.
"وِل کن معامله نیو"
دست بردار نیست
کنایه از سماجت بیش از حد
.
" وَناله گو چَک وِرخُسه"
نمی گذارد لحظه ای استراحت کند
.
"ویرَق وَ گِرتا "
ورق برگشت
اوضاع احوال تغییر کرد
.
"وِ مَلوشی وات پیوالُت( گُهُت) دووا هو، خاکُش ری ریت"
به گربه گربه گفتند مدفوعت دارو است، خاک روی ان ریخت
معمولا نیاز به چیز بی ارزش انسان خسیس
برایش بسیار ارج و قرب دارد
( امثال و حکم نایینی)
@naein_nameh
#آن_روزها
.
#ادامه_تحصیل
اقای ایروانی، همشهری شریف و با محبت
نهار خوری کارکنان حوزه وزارتی ( وزارت پست و تلگراف و تلفن) در محوطه دانشکده مخابرات که پشت ساختمان دو طبقه وزارتخانه بود، قرار داشت. ظهرها کارکنان وزارتخانه جز وزیر به انجا می رفتند.سلف سرویس ما هم در طبقه زیرین دانشکده بود با غذای نسبتا خوب و ارزان، چلوکباب و جوجه کباب ۱۵ ریال و هفته ای یک بار یا گاهی بیشتر. روزی بعد از نهار در محوطه چمن و زیر درختچه های گل با احمد اقا طیبی لم داده و حتی دراز کش بودیم و بر سبیل عادت بلند، بلند به زبان مادری( نایینی) گپ می زدیم، در این اثنا سه نفر میانسال با لباس مرتب و کراوات در حال رفتن به نهار خوری وزارتخانه بودند که یکی از انها از بقیه جدا شده و مستقیم به طرف ما آمد. من و احمد حیرت زده نیم خیز شده و چون به نزدیکی ما رسید گفت" تا اوینم دی همشهریا کی ان گو زوون خویمی هنگاران" ما بلادرنگ ایستادیم و سلام کردیم. گفت "می ایراونی یی رئیس دفتر وزیر، شوما کیید؟" ما اسممان و فامیلی خود را گفتیم، سپس از اسم پدر و پدر بزرگ ما نیز سوال نمود. معلوم بود انها را می شناسد. چون دوستانش منتظر بودند به محل دفترش اشاره و گفت "حتمی پیش می ایید" و خدا حافظی نموده به دوستانش پیوست.
مدتی بعد با احمد اقا رفتیم این همشهری را ببینیم. نگهبان با تندی گفت اقای ایروانی وقت ندارند و باید هماهنگ کنید. با این پا و ان پا کردن ما از طریق تلفن داخلی سوالی کرد و نامتان چیست؟ سپس به ما راهنمایی نمود که کجا برویم. دفتر اقای ایروانی بسیار شلوغ و به عبارتی محشر کبری بود. دم در ایستادیم، تو این شلوغی دیدیم اقای ایروانی امد و ما را به نزدیک میز کارش و چند مبلی که بود راهنمایی نمود و تلفنی سفارش چای داد. وقتی ما را گیج و مبهوت دید گفت "ائرو جلسه مدیر کل ها و وزیرو، شوما راحت بید. با گذاشتن گوشی تلفنی روی میز عسلی جلو ما گفت" تا می هنداجمون وِ دی گَله نی شوما تیلفن کیرید و چایتی وخورید" .
پس از انکه حضرات را جمع و جور و هماهنگی جلسه را انجام داد به نزد ما برگشت. باز حرف نایین و مردم و اوضاع نایین بود. این کشش و علاقه به زادگاه کاملا مشهود بود. بار دیگری که رفتیم دفتر مهندس کریم معتمدی وزیر را که خالی بود به ما نشان داد. نمی توانم با دم و دستگاه دفتر و دسک وزرا و مقامات الان مقایسه کنم. به دلایلی دفتر مدیر حوزه وزارتی که از اشنایان است و دیده ام به مراتب از دفتر وزیر سابق مخابرات مجللتر است. خلاصه اقای ایروانی چنان با محبت و صمیمی برخورد می کرد که رویمان باز بود. قبولی دانشکده دو مرحله ای بود. قبولی در آزمون و مصاحبه ، برای دوستی که در آزمون قبول اما در مصاحبه پذیرفته نشده بود به نزد اقای ایروانی رفته و تقاضای مساعدت کردم و ایشان در حضورم با معاون آموزشی دانشکده صحبت کردند. باور کنید چون از ملاقات ایشان برگشتم دیدم در انتهای لیست نام او را با خودکار اضافه کرده بودند. زمان گذشت و روزگار چرخید و ما در استخدام مخابرات و با شهید دکتر قندی مرتبط بودیم. از دیدن اقای ایروانی ذوق زده شدم و ابراز احساسات بسیار نمودم. گفت" می بازنشسه گرتایی، دوباره دعوت و کارشی کرته، اما می جون خوی دیا اُووم تو یه جو ناشو" و درست هم می گفت چون کار مجددش به یک سال هم نرسید.
برای ان همشهری با محبت اگر زنده هستند ارزوی شادی و سلامتی و اگر به دیار باقی هجرت نموده اند طلب رحمت واسعه الهی دارم.
ادامه دارد......
✍امامی آرندی
@naein_nameh
.
#ادامه_تحصیل
اقای ایروانی، همشهری شریف و با محبت
نهار خوری کارکنان حوزه وزارتی ( وزارت پست و تلگراف و تلفن) در محوطه دانشکده مخابرات که پشت ساختمان دو طبقه وزارتخانه بود، قرار داشت. ظهرها کارکنان وزارتخانه جز وزیر به انجا می رفتند.سلف سرویس ما هم در طبقه زیرین دانشکده بود با غذای نسبتا خوب و ارزان، چلوکباب و جوجه کباب ۱۵ ریال و هفته ای یک بار یا گاهی بیشتر. روزی بعد از نهار در محوطه چمن و زیر درختچه های گل با احمد اقا طیبی لم داده و حتی دراز کش بودیم و بر سبیل عادت بلند، بلند به زبان مادری( نایینی) گپ می زدیم، در این اثنا سه نفر میانسال با لباس مرتب و کراوات در حال رفتن به نهار خوری وزارتخانه بودند که یکی از انها از بقیه جدا شده و مستقیم به طرف ما آمد. من و احمد حیرت زده نیم خیز شده و چون به نزدیکی ما رسید گفت" تا اوینم دی همشهریا کی ان گو زوون خویمی هنگاران" ما بلادرنگ ایستادیم و سلام کردیم. گفت "می ایراونی یی رئیس دفتر وزیر، شوما کیید؟" ما اسممان و فامیلی خود را گفتیم، سپس از اسم پدر و پدر بزرگ ما نیز سوال نمود. معلوم بود انها را می شناسد. چون دوستانش منتظر بودند به محل دفترش اشاره و گفت "حتمی پیش می ایید" و خدا حافظی نموده به دوستانش پیوست.
مدتی بعد با احمد اقا رفتیم این همشهری را ببینیم. نگهبان با تندی گفت اقای ایروانی وقت ندارند و باید هماهنگ کنید. با این پا و ان پا کردن ما از طریق تلفن داخلی سوالی کرد و نامتان چیست؟ سپس به ما راهنمایی نمود که کجا برویم. دفتر اقای ایروانی بسیار شلوغ و به عبارتی محشر کبری بود. دم در ایستادیم، تو این شلوغی دیدیم اقای ایروانی امد و ما را به نزدیک میز کارش و چند مبلی که بود راهنمایی نمود و تلفنی سفارش چای داد. وقتی ما را گیج و مبهوت دید گفت "ائرو جلسه مدیر کل ها و وزیرو، شوما راحت بید. با گذاشتن گوشی تلفنی روی میز عسلی جلو ما گفت" تا می هنداجمون وِ دی گَله نی شوما تیلفن کیرید و چایتی وخورید" .
پس از انکه حضرات را جمع و جور و هماهنگی جلسه را انجام داد به نزد ما برگشت. باز حرف نایین و مردم و اوضاع نایین بود. این کشش و علاقه به زادگاه کاملا مشهود بود. بار دیگری که رفتیم دفتر مهندس کریم معتمدی وزیر را که خالی بود به ما نشان داد. نمی توانم با دم و دستگاه دفتر و دسک وزرا و مقامات الان مقایسه کنم. به دلایلی دفتر مدیر حوزه وزارتی که از اشنایان است و دیده ام به مراتب از دفتر وزیر سابق مخابرات مجللتر است. خلاصه اقای ایروانی چنان با محبت و صمیمی برخورد می کرد که رویمان باز بود. قبولی دانشکده دو مرحله ای بود. قبولی در آزمون و مصاحبه ، برای دوستی که در آزمون قبول اما در مصاحبه پذیرفته نشده بود به نزد اقای ایروانی رفته و تقاضای مساعدت کردم و ایشان در حضورم با معاون آموزشی دانشکده صحبت کردند. باور کنید چون از ملاقات ایشان برگشتم دیدم در انتهای لیست نام او را با خودکار اضافه کرده بودند. زمان گذشت و روزگار چرخید و ما در استخدام مخابرات و با شهید دکتر قندی مرتبط بودیم. از دیدن اقای ایروانی ذوق زده شدم و ابراز احساسات بسیار نمودم. گفت" می بازنشسه گرتایی، دوباره دعوت و کارشی کرته، اما می جون خوی دیا اُووم تو یه جو ناشو" و درست هم می گفت چون کار مجددش به یک سال هم نرسید.
برای ان همشهری با محبت اگر زنده هستند ارزوی شادی و سلامتی و اگر به دیار باقی هجرت نموده اند طلب رحمت واسعه الهی دارم.
ادامه دارد......
✍امامی آرندی
@naein_nameh
Forwarded from گنجینه مشاهیر نجف آباد (گنجینه مشاهیر نجف آباد)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍یک اثر
✍تاریخی یک شناسنامه نیست
که اگر از بین رفت المثنی شود اگر از بین رفت با پول و استادان ماهر هم نمیشود درست کرد....
✍تاریخی یک شناسنامه نیست
که اگر از بین رفت المثنی شود اگر از بین رفت با پول و استادان ماهر هم نمیشود درست کرد....
#نایین_نامه
.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
برای بزرگداشت مرحوم حاج محمد طیبی که بیش از چهل روز از وفات او می گذرد.
مرحوم طیبی از جمله مردان نیک و محترم نایین که رحلت او به دلایلی برایم غم انگیز بود، بدین وسیله به محضر جناب احمد اقا طیبی و حضرت اقای اعظمی نایینی و سایر فرزندان و وابستگان تسلیت عرض می کنم.
@naein_nameh
.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
برای بزرگداشت مرحوم حاج محمد طیبی که بیش از چهل روز از وفات او می گذرد.
مرحوم طیبی از جمله مردان نیک و محترم نایین که رحلت او به دلایلی برایم غم انگیز بود، بدین وسیله به محضر جناب احمد اقا طیبی و حضرت اقای اعظمی نایینی و سایر فرزندان و وابستگان تسلیت عرض می کنم.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
.
آورده اند چون عبدالله خان ازبک
خراسان را تصرف کرد بر سر قبر
رستم آمد و این بیت را خواند:
سر از خاک بردار و ایران ببین
بکام دلیران توران ببین
وزیر او گفت :
رستم جوابی دارد که اگر اجازه
دهید آن را بگویم ..؟
گفت : بگو
فرمود رستم در جواب می گوید :
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان به بیشه درآید دلیر
چوبیشه ز شیران تهی یافتند
سگان فرصت روبهی یافتند ...
@naein_nameh
.
آورده اند چون عبدالله خان ازبک
خراسان را تصرف کرد بر سر قبر
رستم آمد و این بیت را خواند:
سر از خاک بردار و ایران ببین
بکام دلیران توران ببین
وزیر او گفت :
رستم جوابی دارد که اگر اجازه
دهید آن را بگویم ..؟
گفت : بگو
فرمود رستم در جواب می گوید :
چو بیشه تهی ماند از نره شیر
شغالان به بیشه درآید دلیر
چوبیشه ز شیران تهی یافتند
سگان فرصت روبهی یافتند ...
@naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
پینه دوز = کفشدوزک
خـــــــور: کاکُلبِشو/سَنّارو
فرخــــی: احمدو
چاهـملک: قاسمو
چـوپانان: قاسمعلیو
جنـــــدق: کدخدائو
Kafshdoozak
Khoor: Kaakol Besho/Sannaaroo
Farokhi: Ahmadoo
Chahmalek: Ghaasemoo
Choopanan: Ghaasemaliyoo
Jandagh: Kadkhodaaoo
@naein_nameh
.
پینه دوز = کفشدوزک
خـــــــور: کاکُلبِشو/سَنّارو
فرخــــی: احمدو
چاهـملک: قاسمو
چـوپانان: قاسمعلیو
جنـــــدق: کدخدائو
Kafshdoozak
Khoor: Kaakol Besho/Sannaaroo
Farokhi: Ahmadoo
Chahmalek: Ghaasemoo
Choopanan: Ghaasemaliyoo
Jandagh: Kadkhodaaoo
@naein_nameh
#فرش_نایین
.
نقش غارت
با دستهای کوچک خود نقشی از حیـات
بــر تـار و پـود مـرده قالـی کشــیدهای
با چشمهای روشن خود در میان فـرش
طرحی به رنگ عشق چه عالی کشیدهای !
بر دست هـای خستـه تو نقش غارتيــست
جـا مـانـده از سیـاهـی شبـگیــر رنگ هـا
آن چشم های روشـنِ همچون ستـارهات !
محـکـوم مــرگ در دل زنجـیــر رنگ هـا
در دسـت های تـیـغ تـجـاوزگـر تُـرنــج
چشمان پر فروغ تو تاراج میشـود
باز آن دو دست پاک گره برگره زنت
درتنگنـای حـادثـه محتـاج مــیشود !
سروده : علیرضا عابدی - ۱۳۷۴
با سپاس از شاعر معاصر جناب اقای عابدی
@naein_nameh
.
نقش غارت
با دستهای کوچک خود نقشی از حیـات
بــر تـار و پـود مـرده قالـی کشــیدهای
با چشمهای روشن خود در میان فـرش
طرحی به رنگ عشق چه عالی کشیدهای !
بر دست هـای خستـه تو نقش غارتيــست
جـا مـانـده از سیـاهـی شبـگیــر رنگ هـا
آن چشم های روشـنِ همچون ستـارهات !
محـکـوم مــرگ در دل زنجـیــر رنگ هـا
در دسـت های تـیـغ تـجـاوزگـر تُـرنــج
چشمان پر فروغ تو تاراج میشـود
باز آن دو دست پاک گره برگره زنت
درتنگنـای حـادثـه محتـاج مــیشود !
سروده : علیرضا عابدی - ۱۳۷۴
با سپاس از شاعر معاصر جناب اقای عابدی
@naein_nameh
زبان نایینی
#نایین_نامه . سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز برای بزرگداشت مرحوم حاج محمد طیبی که بیش از چهل روز از وفات او می گذرد. مرحوم طیبی از جمله مردان نیک و محترم نایین که رحلت او به دلایلی برایم غم انگیز بود، بدین وسیله به محضر جناب احمد اقا طیبی و حضرت اقای اعظمی…
مرگ هم عرصه بایسته ای از زندگی است... کاش شایسته این خاکسپاری باشیم
***
ز یر این آسمان مینایی ... چاره ای نیست جز شکیبایی
کار او چیدن است و برچیدن ... کار ما مرگ یکدگر دیدن
بدینوسیله به حکم ادب و حق شناسی از همه خوبان و مهتران که در مراسم تشییع، تدفین و ترحیم آن سفر کرده شرکت نموده یا با تلفن و ارسال پیام، همدلی و هم آوایی نموده و ما را مورد تفقّد قرار داده و موجبات تسلی و تشفی آلام جانکاهمان گردیدند صمیمانه و بی حدّ و عدّ، سپاسگزاریم و محبت و صفایتان را ارج می نهیم و نیکوترین سپاس ها و خاضعانه ترین دعاهای خود را نثارتان می کنیم و آرزومندیم زنجیر عشق و محبت یاران، هرگز از هم نگسلد.
روزهايتان دور از غم همراهيتان مستدام
خانواده زنده یاد حاج محمد طیبی نائینی
***
ز یر این آسمان مینایی ... چاره ای نیست جز شکیبایی
کار او چیدن است و برچیدن ... کار ما مرگ یکدگر دیدن
بدینوسیله به حکم ادب و حق شناسی از همه خوبان و مهتران که در مراسم تشییع، تدفین و ترحیم آن سفر کرده شرکت نموده یا با تلفن و ارسال پیام، همدلی و هم آوایی نموده و ما را مورد تفقّد قرار داده و موجبات تسلی و تشفی آلام جانکاهمان گردیدند صمیمانه و بی حدّ و عدّ، سپاسگزاریم و محبت و صفایتان را ارج می نهیم و نیکوترین سپاس ها و خاضعانه ترین دعاهای خود را نثارتان می کنیم و آرزومندیم زنجیر عشق و محبت یاران، هرگز از هم نگسلد.
روزهايتان دور از غم همراهيتان مستدام
خانواده زنده یاد حاج محمد طیبی نائینی
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
وِرپورشنای = آب را در ظروف ( بخصوص کوزه) گرداندن و خالی کردن برای اطمینان از نظافت ظرف، فعل امر ان " وِرپورشنه"
وِرپالنای، دِرپالنای = پالایش کردن
برای جدا کردن سنگ ریزه از حبوبات انرا بین دو ظرف با حجمی از اب به تدریج جابجا نمودن
وِرپولکنایَه = ورم کرده، آماس کرده
ورتلنگنی = نوعی رفتار و حرکت دختران بالغ که در این راه رفتن کپل و پستانهایشان به حرکت در آید.
وِر چیلیز نایه = چروکیده، جمع شده همچون موی فرفری و کوتاه
@naein_nameh
.
وِرپورشنای = آب را در ظروف ( بخصوص کوزه) گرداندن و خالی کردن برای اطمینان از نظافت ظرف، فعل امر ان " وِرپورشنه"
وِرپالنای، دِرپالنای = پالایش کردن
برای جدا کردن سنگ ریزه از حبوبات انرا بین دو ظرف با حجمی از اب به تدریج جابجا نمودن
وِرپولکنایَه = ورم کرده، آماس کرده
ورتلنگنی = نوعی رفتار و حرکت دختران بالغ که در این راه رفتن کپل و پستانهایشان به حرکت در آید.
وِر چیلیز نایه = چروکیده، جمع شده همچون موی فرفری و کوتاه
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
میرزا نصرالله خان ( مشیرالدوله) در ۱۸ سالگی از دائره زندگی پدری( مرحوم میرزا ابوطالب و نواده پیر) به عزم پرواز به مدارج ترقی به سمت تهران حرکت کرد. وقتی به جوگند( ظفرقند) رسید با توشه کم، بدون استر و الاغ با کدخدای انجا به نام محمد جعفر که از مریدان پیر نایین بود آشنا شد. کدخدا او را به خانه برد و پذیرایی نمود و سفارش به بازگشت به وطن نمود زیرا جوانی که در ابتدای شباب است و سرد و گرم روزگار را نچشیده، یکه و تنها در غربت با سختی و ناملایمات مواجه خواهد شد. میرزای جوان نپذیرفت انگاه کدخدا زاد راهی برایش فراهم و به کاروانیان سفارش دادن مرکوب در بخشی از راه را نمود.
مرحوم پیرنیا تا کدخدا زنده بود هر ساله خلعت و وجه قابلی برایش می فرستاد و او را فراموش نکرد.
ادامه دارد.....
@naein_nameh
.
میرزا نصرالله خان ( مشیرالدوله) در ۱۸ سالگی از دائره زندگی پدری( مرحوم میرزا ابوطالب و نواده پیر) به عزم پرواز به مدارج ترقی به سمت تهران حرکت کرد. وقتی به جوگند( ظفرقند) رسید با توشه کم، بدون استر و الاغ با کدخدای انجا به نام محمد جعفر که از مریدان پیر نایین بود آشنا شد. کدخدا او را به خانه برد و پذیرایی نمود و سفارش به بازگشت به وطن نمود زیرا جوانی که در ابتدای شباب است و سرد و گرم روزگار را نچشیده، یکه و تنها در غربت با سختی و ناملایمات مواجه خواهد شد. میرزای جوان نپذیرفت انگاه کدخدا زاد راهی برایش فراهم و به کاروانیان سفارش دادن مرکوب در بخشی از راه را نمود.
مرحوم پیرنیا تا کدخدا زنده بود هر ساله خلعت و وجه قابلی برایش می فرستاد و او را فراموش نکرد.
ادامه دارد.....
@naein_nameh
Forwarded from Habib Esmaili
YouTube
اتول نامه ۹ راه و راهسازی «رویای ایرانی پیشرفت»
اتول نامه ۹ راه و راهسازی
روایت کننده چگونگی در هم تنیده شدن «رویای ایرانی پیشرفت» با راه و راهسازی است
در این ویدیو خواهید دید:
00:10 راهسازی، راه نجات
01:05 راه و تمدن
02:15 عمران یا توسعه
04:48 کارکردهای راه
07:42 راه و طبیعت ایران
08:40 راهسازی…
روایت کننده چگونگی در هم تنیده شدن «رویای ایرانی پیشرفت» با راه و راهسازی است
در این ویدیو خواهید دید:
00:10 راهسازی، راه نجات
01:05 راه و تمدن
02:15 عمران یا توسعه
04:48 کارکردهای راه
07:42 راه و طبیعت ایران
08:40 راهسازی…