#تاریخچه_نایین
.
دوره مهم دیگر توسعه و رشد نایین دوره صفویه است. آرامش حاکم بر کشور و الحاق نایین به اصفهان پایتخت صفوی و تعیین
خطیب جمعه و شیخ الاسلام شهر از سوی صدر خاصه دربار نشان از اهمیت و توجه به نایین است. بناهای قابل توجهی نیز
در این دوره ساخته شده که معروفترین آنها موزه مردم شناسی معروف به خانه پیرنیا است که احتمالا برای سکونت خطیب
جمعه ساخته شده است.
حصار نایین چه اینکه ناقص بوده یا بر اثر توسعه شهر در این دوره کامل شده است مورخین آخرین مرمت حصار بیرونی شهر
که هنوز در اطراف محله های نوگاباد و باب المسجد آثار آن قابل مشاهده است را در دوره قاجار میدانند با گسترش شهر در
دوره قاجاریه امامزاده که در بیرون شهر بود با احداث بازارچه نو به شهر متصل شد و محله فرعی باغستان به محلات هفت گانه
اضافه شد تکمیل و رونق بازار نایین از دروازه چهل دختران تا مسجد خواجه خضر نیز در همین دوره انجام شده است.
در دروازه چهل دختران که هنوز همان هیبت سابق را دارد دو درب بزرگ که با دو انحنای نود درجه راسته بازار را به محیط بیرون ارتباط میدهد.
( نایین نامه)
@naein_nameh
.
دوره مهم دیگر توسعه و رشد نایین دوره صفویه است. آرامش حاکم بر کشور و الحاق نایین به اصفهان پایتخت صفوی و تعیین
خطیب جمعه و شیخ الاسلام شهر از سوی صدر خاصه دربار نشان از اهمیت و توجه به نایین است. بناهای قابل توجهی نیز
در این دوره ساخته شده که معروفترین آنها موزه مردم شناسی معروف به خانه پیرنیا است که احتمالا برای سکونت خطیب
جمعه ساخته شده است.
حصار نایین چه اینکه ناقص بوده یا بر اثر توسعه شهر در این دوره کامل شده است مورخین آخرین مرمت حصار بیرونی شهر
که هنوز در اطراف محله های نوگاباد و باب المسجد آثار آن قابل مشاهده است را در دوره قاجار میدانند با گسترش شهر در
دوره قاجاریه امامزاده که در بیرون شهر بود با احداث بازارچه نو به شهر متصل شد و محله فرعی باغستان به محلات هفت گانه
اضافه شد تکمیل و رونق بازار نایین از دروازه چهل دختران تا مسجد خواجه خضر نیز در همین دوره انجام شده است.
در دروازه چهل دختران که هنوز همان هیبت سابق را دارد دو درب بزرگ که با دو انحنای نود درجه راسته بازار را به محیط بیرون ارتباط میدهد.
( نایین نامه)
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
#مثل_حکم_نایینی
.
"چِقد(چِقذر) عزا هو گو بَگولو* جی بیرمبه"
چقدر عزا شدید و عمیق است که بگولو هم گریه می کند.
* بَگولو(نام بیگم در نایین مصغر شده و ابتدا به بِگُم و سپس به بگو تبدیل شده و مرحله بعدی تخفیف و کوچک شمردن ان "بًگولو" است)
این مثل کنایه ای است از شدت و تکرار حوادث ناگوار تا حدی که بَگولو ( مرده شور ان زمان) نیز گریه می کند. چون پاک شور یا همان مرده شور بدلیل نوع خدمت از فوت کسی متاثر نمی شود.
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
"چِقد(چِقذر) عزا هو گو بَگولو* جی بیرمبه"
چقدر عزا شدید و عمیق است که بگولو هم گریه می کند.
* بَگولو(نام بیگم در نایین مصغر شده و ابتدا به بِگُم و سپس به بگو تبدیل شده و مرحله بعدی تخفیف و کوچک شمردن ان "بًگولو" است)
این مثل کنایه ای است از شدت و تکرار حوادث ناگوار تا حدی که بَگولو ( مرده شور ان زمان) نیز گریه می کند. چون پاک شور یا همان مرده شور بدلیل نوع خدمت از فوت کسی متاثر نمی شود.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نایین_نامه
.
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است ؟
( حافظ، غزل/۳۳ )
@naein_nameh
.
ارباب حاجتیم و زبان سئوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است ؟
( حافظ، غزل/۳۳ )
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هنر_معماری
.
خانه تاریخی مشیرالملک_انصاری وزیر با کفایت دوره قاجار، اثری ارزنده در تاریخ معماری ایران است. این خانه از دو جهت نسبت به ابنیه های قاجاری برتری دارد، یکی طراحی و ساخت سلطنتی و دیگری پیشرو بودن در هنر معماری است. شاه نشین و حوضخانه این بنا خود گنجینه هایی در دل گنجینه هستند. شاه نشین این خانه دارای بزرگ ترین و تاریخی ترین ارسی موجود در ایران است.
آدرس: اصفهان، خیابان هاتف، خیابان مشیر یخچال، ابتدای کوچه هارونیه، خانه مشیرالملک
@naein_nameh
.
خانه تاریخی مشیرالملک_انصاری وزیر با کفایت دوره قاجار، اثری ارزنده در تاریخ معماری ایران است. این خانه از دو جهت نسبت به ابنیه های قاجاری برتری دارد، یکی طراحی و ساخت سلطنتی و دیگری پیشرو بودن در هنر معماری است. شاه نشین و حوضخانه این بنا خود گنجینه هایی در دل گنجینه هستند. شاه نشین این خانه دارای بزرگ ترین و تاریخی ترین ارسی موجود در ایران است.
آدرس: اصفهان، خیابان هاتف، خیابان مشیر یخچال، ابتدای کوچه هارونیه، خانه مشیرالملک
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
#طنز_هفته
#سخن_روز
#طنز_سال
.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
.
✅هویدا می شود آن ادا و اطوارهای دینی
رئیس سازمان سینمایی روی سن می آید و با حجاب دخترانش مانور دینداری می دهد و عقیده اش را مستقیم در چشم ملت فرو می کند و چند دقیقه بعد از روخوانی یک دعای معروف و ساده، عاجز می ماند تا هویدا شود زیر آن ادا و اطوارهای دینی - ایدولوژیک، کوهی از هیچ خفته است. /سلمان کدیور
@naein_nameh
#طنز_هفته
#سخن_روز
#طنز_سال
.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
.
✅هویدا می شود آن ادا و اطوارهای دینی
رئیس سازمان سینمایی روی سن می آید و با حجاب دخترانش مانور دینداری می دهد و عقیده اش را مستقیم در چشم ملت فرو می کند و چند دقیقه بعد از روخوانی یک دعای معروف و ساده، عاجز می ماند تا هویدا شود زیر آن ادا و اطوارهای دینی - ایدولوژیک، کوهی از هیچ خفته است. /سلمان کدیور
@naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
وَگرتای = پس آمدن، بازگشتن
وِگَرتُش نِه = دنبالش کن، دنبال او بدو
وَگِرنای = بر گرداندن، برعکس کردن
وِگیرفت = برداشتن،فعل امر ( وِگیر =بردار)
وِل انگار = یاوه سرا
وَلسای = لیسیدن
وَلِس = بلیس، لیس بزن
تمثیل :
سِنجی لِسه، بین اقوام القابی رایج می شود از قبیل همین لقب که به معنی لیسیدن هسته سنجد هنگام سنجد خوردن به علت خست زیاد.
وِلکی = ازادانه، بی برنامه
وَلگ =برگ
@naein_nameh
.
وَگرتای = پس آمدن، بازگشتن
وِگَرتُش نِه = دنبالش کن، دنبال او بدو
وَگِرنای = بر گرداندن، برعکس کردن
وِگیرفت = برداشتن،فعل امر ( وِگیر =بردار)
وِل انگار = یاوه سرا
وَلسای = لیسیدن
وَلِس = بلیس، لیس بزن
تمثیل :
سِنجی لِسه، بین اقوام القابی رایج می شود از قبیل همین لقب که به معنی لیسیدن هسته سنجد هنگام سنجد خوردن به علت خست زیاد.
وِلکی = ازادانه، بی برنامه
وَلگ =برگ
@naein_nameh
#سخن_روز
#مناسبت
.
🔸پیامبر اکرم «صلّی الله علیه وآله» فرمودند:
سوگند به آن خدایی كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت، همانا مقام حسين بن على در آسمان بزرگتر و با عظمتتر از منزلت او در روی زمين است؛
همانا در سمت راست عرش خداوند نوشته شده است: «او چراغ هدايت و كشتى نجات و امامى سستى ناپذير ، با عزّت، افتخار آفرين، راهنما، و ذخيرهاى گرانبها است.
🔺كمال الدين: 265/11
@naein_nameh
#مناسبت
.
🔸پیامبر اکرم «صلّی الله علیه وآله» فرمودند:
سوگند به آن خدایی كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت، همانا مقام حسين بن على در آسمان بزرگتر و با عظمتتر از منزلت او در روی زمين است؛
همانا در سمت راست عرش خداوند نوشته شده است: «او چراغ هدايت و كشتى نجات و امامى سستى ناپذير ، با عزّت، افتخار آفرين، راهنما، و ذخيرهاى گرانبها است.
🔺كمال الدين: 265/11
@naein_nameh
#حکایت
.
عبرت روزگار
سرگذشت امضا کننده تقدیر نامه و فرد تقدیر شده عبرتی است برای آنانکه چرخش روزگار را باور ندارند یا این باور در رفتار آنها ظهور و بروز ندارد
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
پی نوشت : نه خانم دکتر فرخ رو پارسا وزیر کاردان آموزش و پرورش باور می کرد ۵ سال بعد به جوخه اعدام نظام انقلابی سپرده می شود ونه شهید دکتر بهشتی مولف کتابهای دینی تصور می کرد ۵ سال بعد در راس دستگاه قضایی نظام جدید انقلابی قرار میگیرد.
@naein_nameh
.
عبرت روزگار
سرگذشت امضا کننده تقدیر نامه و فرد تقدیر شده عبرتی است برای آنانکه چرخش روزگار را باور ندارند یا این باور در رفتار آنها ظهور و بروز ندارد
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
پی نوشت : نه خانم دکتر فرخ رو پارسا وزیر کاردان آموزش و پرورش باور می کرد ۵ سال بعد به جوخه اعدام نظام انقلابی سپرده می شود ونه شهید دکتر بهشتی مولف کتابهای دینی تصور می کرد ۵ سال بعد در راس دستگاه قضایی نظام جدید انقلابی قرار میگیرد.
@naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
وُن
۱-وُنت =بریدن، اُوون =بِبُر
۲- انداختن ، یوموا دِر وُن =لباسها را اویزان کن
۳- فرستادن، ایندون =بفرست،
می یندفت = فرستادم
وِن =پسته کوهی
تمثیل:
تُفنگُم یک زمونی گوّله زِن بی
خوراکُم ماسی خیگ و مَغزی وِن بی
(تفنگم یک زمانی خوب شلیک می کرد
غذایم ماست خیک با مغز پسته کوهی بود)، استاد ابراهیمی انارکی
وَنایَه = ادمی بی مزه و نچسب
وَ_ نایَه = باز نمی شود
@naein_nameh
.
وُن
۱-وُنت =بریدن، اُوون =بِبُر
۲- انداختن ، یوموا دِر وُن =لباسها را اویزان کن
۳- فرستادن، ایندون =بفرست،
می یندفت = فرستادم
وِن =پسته کوهی
تمثیل:
تُفنگُم یک زمونی گوّله زِن بی
خوراکُم ماسی خیگ و مَغزی وِن بی
(تفنگم یک زمانی خوب شلیک می کرد
غذایم ماست خیک با مغز پسته کوهی بود)، استاد ابراهیمی انارکی
وَنایَه = ادمی بی مزه و نچسب
وَ_ نایَه = باز نمی شود
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
اولین راننده و اولین ماشین منطقه کوهستان نایین
مرحوم حاج حیدرعلی فرزند رمضان علی است که ساکن و اهل کجان بوده( اولین کسی است که در منطقه به فنون رانندگی آشنا بوده) ابتدا به عنوان راننده فرید ارباب کجان و
خاروان استخدام میشود اما به دلیل اینکه در یک حادثه وضع حمل و زایمان زنی برای زائو مشکل ایجاد میشود و ارباب اجازه
نمیدهد که با جیپ او مریض را به شهر برسانند به عنوان اعتراض کار خود را ترک میکند، او ابتدا یک کامیون (انترناش در زبان محلی- انترناسیونال )میخرد. لذا همین کامیون که در آغل آن مسافران به
همراه گوسفندان با مرغ و خروسها بر روی هم تلمبار شده و دهها توبره از میله اطاقک کامیون به بیرون آویزان بود تا جا باز شود، منظره دیدنی را فراهم میکرد . دوران تحصیل در دبیرستان ، سالها دهه چهل همزمان با همین اتوبوس و همین مرحوم و یاد و خاطره شوخ طبعی و رُک گویی او بود،پیر زالی که تعدادی کوزه و سبو خریده و از شلوغی جمعیت و کمبود جا برای چندمین بار میپرسد آنها را کجا بگذارم، با شوخی طبعی
جواب داد یا در فلان من بگذار یا در آنجای خودت.
@naein_nameh
.
اولین راننده و اولین ماشین منطقه کوهستان نایین
مرحوم حاج حیدرعلی فرزند رمضان علی است که ساکن و اهل کجان بوده( اولین کسی است که در منطقه به فنون رانندگی آشنا بوده) ابتدا به عنوان راننده فرید ارباب کجان و
خاروان استخدام میشود اما به دلیل اینکه در یک حادثه وضع حمل و زایمان زنی برای زائو مشکل ایجاد میشود و ارباب اجازه
نمیدهد که با جیپ او مریض را به شهر برسانند به عنوان اعتراض کار خود را ترک میکند، او ابتدا یک کامیون (انترناش در زبان محلی- انترناسیونال )میخرد. لذا همین کامیون که در آغل آن مسافران به
همراه گوسفندان با مرغ و خروسها بر روی هم تلمبار شده و دهها توبره از میله اطاقک کامیون به بیرون آویزان بود تا جا باز شود، منظره دیدنی را فراهم میکرد . دوران تحصیل در دبیرستان ، سالها دهه چهل همزمان با همین اتوبوس و همین مرحوم و یاد و خاطره شوخ طبعی و رُک گویی او بود،پیر زالی که تعدادی کوزه و سبو خریده و از شلوغی جمعیت و کمبود جا برای چندمین بار میپرسد آنها را کجا بگذارم، با شوخی طبعی
جواب داد یا در فلان من بگذار یا در آنجای خودت.
@naein_nameh
#مناسبت
#تاریخچه_نایین
.
اولین رادیو در نایین
رادیو لامپی زیمنس آلمانی
به روایت حسین سلطانی
اولین رادیو در نایین متعلق به حسین اقای سالکی صاحب گاراژ سالک بود . سال ۱۳۱۱ که آلمانی ها برای راه اندازی معدن نخلک آمدند ،جعبه ای همراه انان بود که به طور عجیبی می خواند. سالکی که در هر کاری پیش قدم بود از مهندسان آلمانی خواست یکی از این جعبه ها را برایش بیاورند.
رادیو های بعدی پس از جنگ جهانی دوم وارد نایین شدند. من در سال ۱۳۲۳ یک رادیو فادا به خانه آوردم که به شدت اعتراض شد که لانه کفر است. ان را برگرداندم. مصاحبی ها هم رادیوی آورده بودند که با باطری اتومبیل کار می کرد.
نقل از:دو هفته نامه ندای کویر ،شماره اول از دوره جدید ،نیمه دوم شهریور ۱۳۷۷
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
اولین رادیو در نایین
رادیو لامپی زیمنس آلمانی
به روایت حسین سلطانی
اولین رادیو در نایین متعلق به حسین اقای سالکی صاحب گاراژ سالک بود . سال ۱۳۱۱ که آلمانی ها برای راه اندازی معدن نخلک آمدند ،جعبه ای همراه انان بود که به طور عجیبی می خواند. سالکی که در هر کاری پیش قدم بود از مهندسان آلمانی خواست یکی از این جعبه ها را برایش بیاورند.
رادیو های بعدی پس از جنگ جهانی دوم وارد نایین شدند. من در سال ۱۳۲۳ یک رادیو فادا به خانه آوردم که به شدت اعتراض شد که لانه کفر است. ان را برگرداندم. مصاحبی ها هم رادیوی آورده بودند که با باطری اتومبیل کار می کرد.
نقل از:دو هفته نامه ندای کویر ،شماره اول از دوره جدید ،نیمه دوم شهریور ۱۳۷۷
@naein_nameh
#حکایت
.
اندر باب انتخابات
میگن ، در زاهدان ، یکی از نامزدها که برای مجلس ثبت نام کرده بود ، باتفاق ، هيات همراه میرن خونه یه پیرمرد بلوچ ، برای رای ،،، پس از صحبت و گرفتن قول رای ، ۱ میلیون تومان به پیرمرد هدیه میدن ..
🔴 پیرمرد ، میگه ،پسرم ، من پول نیاز ندارم ،اگه شما از من رای میخوایید ،لطف کنید یه راس خر برای من بخرید ،😁 چون من ، نیاز مبرم به خر دارم ..
🔴نامزد مجلس به يكي از همراهان درخواست مي كند ، تا خری برای پیرمرد بخرن ، چند جا رفتن و گشتن و سراغ گرفتن ، ولی ، قیمت خر از ۱۰ میلیون تومان کمتر نبوده ..😁
🟢چند روز بعد رفتن سراغ پیرمرد و بهش گفتند شرمنده ،ما نتونستیم براتون خر بخریم . آخه ، قیمت خر ، خیلی گرون بود ، ولی ،همین ۱ میلیون تومان رو میتونیم ،بهتون هدیه بدیم ..
🌑پیرمرد میگه ،،
آقای نامزد ، بیشتر از این خودتان رو شرمنده من نکنید ،
🔷به نظر شما ،، قیمت من از یه خر کمتره ؟!!!😳 وقتی یه الاغ رو کمتر از ۱۰ میلیون تومان نمیفروشن ، آن وقت چگونه ، من میتونم ، خودم و سرزمینم و میهنم و ذخایر مملکتم و معادن کشورم رو به جنابعالی و همراهانت به یک میلیون تومان بفروشم 👏
❗️انتخابات درپیش است مراقب باشیم مملکتمون رو به بهای ناچیز نفروشیم...
به بهای ناچیز......
( خبرگزاری چوپانان)
@naein_nameh
.
اندر باب انتخابات
میگن ، در زاهدان ، یکی از نامزدها که برای مجلس ثبت نام کرده بود ، باتفاق ، هيات همراه میرن خونه یه پیرمرد بلوچ ، برای رای ،،، پس از صحبت و گرفتن قول رای ، ۱ میلیون تومان به پیرمرد هدیه میدن ..
🔴 پیرمرد ، میگه ،پسرم ، من پول نیاز ندارم ،اگه شما از من رای میخوایید ،لطف کنید یه راس خر برای من بخرید ،😁 چون من ، نیاز مبرم به خر دارم ..
🔴نامزد مجلس به يكي از همراهان درخواست مي كند ، تا خری برای پیرمرد بخرن ، چند جا رفتن و گشتن و سراغ گرفتن ، ولی ، قیمت خر از ۱۰ میلیون تومان کمتر نبوده ..😁
🟢چند روز بعد رفتن سراغ پیرمرد و بهش گفتند شرمنده ،ما نتونستیم براتون خر بخریم . آخه ، قیمت خر ، خیلی گرون بود ، ولی ،همین ۱ میلیون تومان رو میتونیم ،بهتون هدیه بدیم ..
🌑پیرمرد میگه ،،
آقای نامزد ، بیشتر از این خودتان رو شرمنده من نکنید ،
🔷به نظر شما ،، قیمت من از یه خر کمتره ؟!!!😳 وقتی یه الاغ رو کمتر از ۱۰ میلیون تومان نمیفروشن ، آن وقت چگونه ، من میتونم ، خودم و سرزمینم و میهنم و ذخایر مملکتم و معادن کشورم رو به جنابعالی و همراهانت به یک میلیون تومان بفروشم 👏
❗️انتخابات درپیش است مراقب باشیم مملکتمون رو به بهای ناچیز نفروشیم...
به بهای ناچیز......
( خبرگزاری چوپانان)
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.:
آیی=دهان
آیائو=خمیازه
آیَه ( هایه)=دوباره جویدن غذا توسط چارپایان
تمثیل:
تا کارکیره آییش نجمبه
خیاطی و کوک وکوله زُمبه
ترجمه:
در هنگام کار دهانش فعال نباشد ،
در کار خیاطی و کوک زدن ماهر باشد
(در وصف زن ایده آل از شعر سیرُک* ، ای نارسینه).
*سیرُک= نوعی نان روغنی یا پیراشکی که از خمیر سرخ شده در روغن تهیه میشو و در روزهای 13و 14 و 15 شعبان برای خیرات و آمرزش اموات پخته میشود.
@naein_nameh
.:
آیی=دهان
آیائو=خمیازه
آیَه ( هایه)=دوباره جویدن غذا توسط چارپایان
تمثیل:
تا کارکیره آییش نجمبه
خیاطی و کوک وکوله زُمبه
ترجمه:
در هنگام کار دهانش فعال نباشد ،
در کار خیاطی و کوک زدن ماهر باشد
(در وصف زن ایده آل از شعر سیرُک* ، ای نارسینه).
*سیرُک= نوعی نان روغنی یا پیراشکی که از خمیر سرخ شده در روغن تهیه میشو و در روزهای 13و 14 و 15 شعبان برای خیرات و آمرزش اموات پخته میشود.
@naein_nameh
زبان نایینی
#مناسبت #تاریخچه_نایین . اولین رادیو در نایین رادیو لامپی زیمنس آلمانی به روایت حسین سلطانی اولین رادیو در نایین متعلق به حسین اقای سالکی صاحب گاراژ سالک بود . سال ۱۳۱۱ که آلمانی ها برای راه اندازی معدن نخلک آمدند ،جعبه ای همراه انان بود که به طور عجیبی…
سلام وارادت متن اولین رادیو در نایین را مطالعه کردم بنده در نایین همین مورد را از زبان یکی از خاندان سالک شنیده بودم و رادیو را هم مشاهده کرده بودم.
یخچال نفتی هم را در منزل زنده یاد مصطفی خان طیبی دیده بودم.
اما اولین رادیو در کجان : در اوایل دهه ۳۰ مرحوم حاج عبدالکریم توسلی یک رادیو آندریا روسی خریداری وبه کجان اورده بودند سال بعد دومین رادیو بنام رگال که ان هم ساخت روسیه بود را مرحوم پدرم ازتهران خریداری واوردند این دو رادیو هر یک با باطری کار میکردند چهار باطری در مجموع ۱۲۰ ولت وپس از روشن کردن حدود یک دقیقه بطول می انجانید تا لامپ هایش گرم وسپس صدا میشد (بابرق ۱۲۰ ولت هم کار میکردند که نه تنها در کجان بلکه در ایران نبود) ناگفته نماند این دو نفر از طرف مذهبیون طرد شدند ،
گرچه اهالی مشتاق بودند بیایند پای رادیو بنشینند واز خبرهای داغ دوران مصدق و فاطمی و۲۸ مرداد استفاده کنند و منزل ما همیشه شلوغ بود .
رادیو دهلی هر هفته سه شب یکشنبه شب سه شنبه شب وپنجشنبه شب برنامه نیم ساعته پخش میکرد ورادیو لندن بی بی سی همه شب ها برنامه داشت
سومین رادیو را هم همان حبیب الله میرزایی عتیقه فروش معروف حدود سالهاس ۳۳ یا ۳۴ وارد کجان نمودند وبعد ها در دهه ۴۰ به تدریج رادیو در خانه ها دیده میشد اما قبل از سال ۵۷ در خانه مذهبیون خبری از رادیو نبود،
همه شب ترانه هایی از بانو مرضیه پخش میشد .
چون میدیدم زنان کجا ن زایمان دارن وبچه دار میشونددر عالم بچگی برای من یک سوال پیش امده بود که این خانم مرضیه توی این جعبه چگونه بچه دار میشود و زایمان میکند پس از چندی جرات کردم واز مرحوم مادر سوال کردم واو خندید وسوال مرا به مرحوم پدر منتقل نمود وپدرم با ارامش مرا راهنمایی کردند که در جعبه کسی زندگی نمیکند وعلم بشر پیشرفت کرده وصدا را ازتهران به کجان میرساند وهنگامی که بزرگتر شدی میتوانی مطالعه کنی وچگونگی انرا یاد بگیری‼️
با سپاس بسیار از اقای دکتر قنبرعلی اکبری
@naein_nameh
یخچال نفتی هم را در منزل زنده یاد مصطفی خان طیبی دیده بودم.
اما اولین رادیو در کجان : در اوایل دهه ۳۰ مرحوم حاج عبدالکریم توسلی یک رادیو آندریا روسی خریداری وبه کجان اورده بودند سال بعد دومین رادیو بنام رگال که ان هم ساخت روسیه بود را مرحوم پدرم ازتهران خریداری واوردند این دو رادیو هر یک با باطری کار میکردند چهار باطری در مجموع ۱۲۰ ولت وپس از روشن کردن حدود یک دقیقه بطول می انجانید تا لامپ هایش گرم وسپس صدا میشد (بابرق ۱۲۰ ولت هم کار میکردند که نه تنها در کجان بلکه در ایران نبود) ناگفته نماند این دو نفر از طرف مذهبیون طرد شدند ،
گرچه اهالی مشتاق بودند بیایند پای رادیو بنشینند واز خبرهای داغ دوران مصدق و فاطمی و۲۸ مرداد استفاده کنند و منزل ما همیشه شلوغ بود .
رادیو دهلی هر هفته سه شب یکشنبه شب سه شنبه شب وپنجشنبه شب برنامه نیم ساعته پخش میکرد ورادیو لندن بی بی سی همه شب ها برنامه داشت
سومین رادیو را هم همان حبیب الله میرزایی عتیقه فروش معروف حدود سالهاس ۳۳ یا ۳۴ وارد کجان نمودند وبعد ها در دهه ۴۰ به تدریج رادیو در خانه ها دیده میشد اما قبل از سال ۵۷ در خانه مذهبیون خبری از رادیو نبود،
همه شب ترانه هایی از بانو مرضیه پخش میشد .
چون میدیدم زنان کجا ن زایمان دارن وبچه دار میشونددر عالم بچگی برای من یک سوال پیش امده بود که این خانم مرضیه توی این جعبه چگونه بچه دار میشود و زایمان میکند پس از چندی جرات کردم واز مرحوم مادر سوال کردم واو خندید وسوال مرا به مرحوم پدر منتقل نمود وپدرم با ارامش مرا راهنمایی کردند که در جعبه کسی زندگی نمیکند وعلم بشر پیشرفت کرده وصدا را ازتهران به کجان میرساند وهنگامی که بزرگتر شدی میتوانی مطالعه کنی وچگونگی انرا یاد بگیری‼️
با سپاس بسیار از اقای دکتر قنبرعلی اکبری
@naein_nameh
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و ششم بهمنماه زادروز محمد بهمنبیگی
زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی
من در طول مدت خدمتم، خدمتی که نزدیک به سی سال از عمرم را در بر گرفت هیچگاه از پای ننشستم و از ترویج شعر و نثر فارسی بازنایستادم. چادرهای سفیدم بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه را غرق سواد کرد.
در دبستانهای عشایری اهمیت و حرمت درس فارسی بیش از همۀ درسها بود. شعر فارسی تاج سر درسها بود. من شعر نمیگفتم، کارم شعر بود.
برای دیدار مدارس عشایری پیوسته در سفر بودم. به مدارس کوچک عشایری احترام میگذاشتم. اینها معبدهای مقدس من بودند. احترامشان کمتر از سالنهای پرآوازۀ شهرها نبود. هنگام دیدار این معبدها بهترین لباسهایم را میپوشیدم. پیراهنم را هر صبح عوض میکردم و به پاکیزگی سر و صورتم میپرداختم. من به این مقدمات اکتفا نمیکردم. در اندیشۀ تلطیف و تطهیر روحم نیز بودم و تا شعری از اشعار بوستان سعدی را نمیخواندم پای به مدرسه نمینهادم. از سعدی و بوستانش بیش از دیگران مدد میگرفتم. گفتههای این بزرگوار با اوضاع و احوال بچههای عشایر سازگارتر و مناسبتر بود. گفتههایی از قبیل:
مرا باشد از دردِ طفلان خبر
که در طفلی از سر برفتم پدر
من آنگه سرِ تاجور داشتم
که سر در کنارِ پدر داشتم
دانشسرای عشایری در شهر شاعرپرور شیراز برپا بود. این دانشسرا در آغاز کار کمتر از صد نفر و در اواخر عمرش سالیانه بیش از هزار پسر و دختر عشایری را برای آموزگاری میپرورد.
در یکی از سالنهای وسیع دانشسرا سه تابلو نقاشی را در کنار هم آویخته بودند. اسامی تابلوها بالای سر هریک نوشته شده بود: زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی.
تابلو اول نشاندهندۀ زبان فارسی بود. رشتهای بود سفید و زیبا و بلند که در زمینهای سیاه به شکل نقشۀ ایران میدرخشید.
تابلو دوم نمایانگر اقوام گوناگون ایرانی بود. این اقوام و قبایل به صورت دانههای درهمریخته در فاصلۀ بین خلیج فارس و دریای مازندران و از هیرمند تا ارس پراکنده بودند. بر هر دانهای نام شهری و دیاری و قوم و قبیلهای منقوش بود.
در تابلو سوم که ملت ایران نام داشت همۀ این دانههای پراکنده و متفرق دور یکدیگر جمع شده بودند.
سخنگوی دانشسرا در هر فرصتی که مییافت کنار این تابلوها میایستاد و خطاب به شاگردان با صدای گرم و رسا میگفت:
اگر این رشتۀ سفید و زیبا و بلند نبود پیوند دیلم و بلوچ و دشتستان و طبرستان ممکن نبود. این رشتۀ اتحاد و بقا را نگاه داریم، زبان فارسی را نگاه داریم. این رشتۀ زیبا و استوار را همچنان زیبا و استوار نگاه داریم. این رشته را که از جان تنیده و از دل بافته است، نگاه داریم.
«زبان فارسی و آموزش عشایر»، محمد بهمنبیگی
در
[پژوهشهای ایرانشناسی: ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ج ۱۴، ص ۶۳۳-۶۳۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی
من در طول مدت خدمتم، خدمتی که نزدیک به سی سال از عمرم را در بر گرفت هیچگاه از پای ننشستم و از ترویج شعر و نثر فارسی بازنایستادم. چادرهای سفیدم بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه را غرق سواد کرد.
در دبستانهای عشایری اهمیت و حرمت درس فارسی بیش از همۀ درسها بود. شعر فارسی تاج سر درسها بود. من شعر نمیگفتم، کارم شعر بود.
برای دیدار مدارس عشایری پیوسته در سفر بودم. به مدارس کوچک عشایری احترام میگذاشتم. اینها معبدهای مقدس من بودند. احترامشان کمتر از سالنهای پرآوازۀ شهرها نبود. هنگام دیدار این معبدها بهترین لباسهایم را میپوشیدم. پیراهنم را هر صبح عوض میکردم و به پاکیزگی سر و صورتم میپرداختم. من به این مقدمات اکتفا نمیکردم. در اندیشۀ تلطیف و تطهیر روحم نیز بودم و تا شعری از اشعار بوستان سعدی را نمیخواندم پای به مدرسه نمینهادم. از سعدی و بوستانش بیش از دیگران مدد میگرفتم. گفتههای این بزرگوار با اوضاع و احوال بچههای عشایر سازگارتر و مناسبتر بود. گفتههایی از قبیل:
مرا باشد از دردِ طفلان خبر
که در طفلی از سر برفتم پدر
من آنگه سرِ تاجور داشتم
که سر در کنارِ پدر داشتم
دانشسرای عشایری در شهر شاعرپرور شیراز برپا بود. این دانشسرا در آغاز کار کمتر از صد نفر و در اواخر عمرش سالیانه بیش از هزار پسر و دختر عشایری را برای آموزگاری میپرورد.
در یکی از سالنهای وسیع دانشسرا سه تابلو نقاشی را در کنار هم آویخته بودند. اسامی تابلوها بالای سر هریک نوشته شده بود: زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی.
تابلو اول نشاندهندۀ زبان فارسی بود. رشتهای بود سفید و زیبا و بلند که در زمینهای سیاه به شکل نقشۀ ایران میدرخشید.
تابلو دوم نمایانگر اقوام گوناگون ایرانی بود. این اقوام و قبایل به صورت دانههای درهمریخته در فاصلۀ بین خلیج فارس و دریای مازندران و از هیرمند تا ارس پراکنده بودند. بر هر دانهای نام شهری و دیاری و قوم و قبیلهای منقوش بود.
در تابلو سوم که ملت ایران نام داشت همۀ این دانههای پراکنده و متفرق دور یکدیگر جمع شده بودند.
سخنگوی دانشسرا در هر فرصتی که مییافت کنار این تابلوها میایستاد و خطاب به شاگردان با صدای گرم و رسا میگفت:
اگر این رشتۀ سفید و زیبا و بلند نبود پیوند دیلم و بلوچ و دشتستان و طبرستان ممکن نبود. این رشتۀ اتحاد و بقا را نگاه داریم، زبان فارسی را نگاه داریم. این رشتۀ زیبا و استوار را همچنان زیبا و استوار نگاه داریم. این رشته را که از جان تنیده و از دل بافته است، نگاه داریم.
«زبان فارسی و آموزش عشایر»، محمد بهمنبیگی
در
[پژوهشهای ایرانشناسی: ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ج ۱۴، ص ۶۳۳-۶۳۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
#سخن_روز
.
از جعفربنمحمد صادق نقل است که پیامبر گفت: چون قیامت شود، منادی ندا دهد: کجایند بیدادگران و یارانشان؟ کجایند آنان که لیقهای در دوات بیدادگران ریختند یا سر کیسهای برایشان گره زدند یا قلمی برایشان تراشیدند؟ همه را با بیدادگران محشور کنید.
ثواب الاعمال، ص ۲۶۰
با سپاس از جناب اقای سروش سپهری
@naein_nameh
.
از جعفربنمحمد صادق نقل است که پیامبر گفت: چون قیامت شود، منادی ندا دهد: کجایند بیدادگران و یارانشان؟ کجایند آنان که لیقهای در دوات بیدادگران ریختند یا سر کیسهای برایشان گره زدند یا قلمی برایشان تراشیدند؟ همه را با بیدادگران محشور کنید.
ثواب الاعمال، ص ۲۶۰
با سپاس از جناب اقای سروش سپهری
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
آزامی،آزامو= نخ ضخیمی که از موی بز تابیده شده بود و برای دوختن درب جوال به کار می رفت.
تمثیل:
از خُمنه و آزامی و کرباس
تا دولچه و دیگ و یاگه و طاس
از ارخالق (الخالق)و حریر و قیوه
تا قولخ و کُودری و گیوه
ترجمه:
از خامه(نخ و پود پشمی برای فرش بافی) و ازامی و کرباس ( پارچه ای ضخیم که در منازل بافته می شد)
تا دولچه(یکی از ابزار حمام های عمومی قدیم) و دیگ و ظروف و کاسه بزرگ
از ارخالق( نوعی لباس نیمه بلند) و حریرو قبای مردم عادی
تا قولخ(سرمه دان) و کودری(نوعی پارچه بافت کارخانه ) و گیوه
.
از اشعار استاد ابراهیمی در کتاب
«ای نارسینه»
@naein_nameh
.
آزامی،آزامو= نخ ضخیمی که از موی بز تابیده شده بود و برای دوختن درب جوال به کار می رفت.
تمثیل:
از خُمنه و آزامی و کرباس
تا دولچه و دیگ و یاگه و طاس
از ارخالق (الخالق)و حریر و قیوه
تا قولخ و کُودری و گیوه
ترجمه:
از خامه(نخ و پود پشمی برای فرش بافی) و ازامی و کرباس ( پارچه ای ضخیم که در منازل بافته می شد)
تا دولچه(یکی از ابزار حمام های عمومی قدیم) و دیگ و ظروف و کاسه بزرگ
از ارخالق( نوعی لباس نیمه بلند) و حریرو قبای مردم عادی
تا قولخ(سرمه دان) و کودری(نوعی پارچه بافت کارخانه ) و گیوه
.
از اشعار استاد ابراهیمی در کتاب
«ای نارسینه»
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
✅این هم بیلبورد شهرداری کرمان برای انتخابات!!
در مصاحبه مفصل بهروز افخمی با امیر ابادی نماینده چهار دوره مجلس از قم که بسیار شنیدنی بود، به دریافتی های متنوع نمایندگان اشاراتی داشت.
(بازم خدا را صد هزار مرتبه شکر که نمایندگان مومن ومسلمانی داریم که عرق خور نیستند وگرنه بایستی کمک هزینه عرق نمایندگان را هم متحمل می شدیم ،حداقل تااینجاش راضی هستیم کمک هزینه مزه عرق شون رامیدیم)😄😄
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
@naein_nameh
.
✅این هم بیلبورد شهرداری کرمان برای انتخابات!!
در مصاحبه مفصل بهروز افخمی با امیر ابادی نماینده چهار دوره مجلس از قم که بسیار شنیدنی بود، به دریافتی های متنوع نمایندگان اشاراتی داشت.
(بازم خدا را صد هزار مرتبه شکر که نمایندگان مومن ومسلمانی داریم که عرق خور نیستند وگرنه بایستی کمک هزینه عرق نمایندگان را هم متحمل می شدیم ،حداقل تااینجاش راضی هستیم کمک هزینه مزه عرق شون رامیدیم)😄😄
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
✅حسین محبی، معاون تبلیغات سپاه :
۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا که از شعرای بزرگ جامعه ادبی کشور هستند خیلی هم فاصله ای ندارند😁
@Sahamnewsorg
.
"نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست"
برفت آن گلبن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی
زمانی چشم عبرتبین بخفتی
گرش سیلاب خون باز ایستادی
چه شاید گفت دوران زمان را
نخواهد پرورید این سفله رادی
نیارد گردش گیتی دگر بار
چنان صاحبدلی فرخنژادی
خردمندان پیشین راست گفتند
مرا خود کاشکی مادر نزادی
نبودی دیدگانم تا ندیدی
چنین آتش که در عالم فتادی
نکوخواهان تصور کرده بودند
که آمد پشت دولت را ملاذی
تن گردنکشش را وقت آن بود
که تاج خسروی بر سر نهادی
چه روز آمد درخت نامبردار
که بستان را بهار و میوه دادی
مگر چشم بدان اندر کمین بود
ببرد از بوستانش تند بادی
@naein_nameh
.
جمعه با شعر و موسیقی
✅حسین محبی، معاون تبلیغات سپاه :
۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا که از شعرای بزرگ جامعه ادبی کشور هستند خیلی هم فاصله ای ندارند😁
@Sahamnewsorg
.
"نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست"
برفت آن گلبن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی
زمانی چشم عبرتبین بخفتی
گرش سیلاب خون باز ایستادی
چه شاید گفت دوران زمان را
نخواهد پرورید این سفله رادی
نیارد گردش گیتی دگر بار
چنان صاحبدلی فرخنژادی
خردمندان پیشین راست گفتند
مرا خود کاشکی مادر نزادی
نبودی دیدگانم تا ندیدی
چنین آتش که در عالم فتادی
نکوخواهان تصور کرده بودند
که آمد پشت دولت را ملاذی
تن گردنکشش را وقت آن بود
که تاج خسروی بر سر نهادی
چه روز آمد درخت نامبردار
که بستان را بهار و میوه دادی
مگر چشم بدان اندر کمین بود
ببرد از بوستانش تند بادی
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
از مترسکی سئـوال کردم:
آیا از تنها ماندن
در این مزرعه بیـزار نشدهای؟
پاسخ داد:
در ترسانـدن دیگران
برای من لـذتی
به یاد ماندنیسـت
که هرگز از آن
بیـزار نمیشـوم...!!!
اندکی اندیشیدم
و سپس گفتـم:
راست گفتی،
من نیز چنین لذتی را
تجربه کرده بودم!!
گفت: تــو اشتباه میکنی
زیرا کسی نمیتواند
از اذیت و ترساندن
دیگران لذت ببرد،
مگـر آنکه... درونش مانند
من،
از کـاه پـر شده باشـد ...!!!
🌴❤️🌴
( بانوی آذری)
@naein_nameh
.
از مترسکی سئـوال کردم:
آیا از تنها ماندن
در این مزرعه بیـزار نشدهای؟
پاسخ داد:
در ترسانـدن دیگران
برای من لـذتی
به یاد ماندنیسـت
که هرگز از آن
بیـزار نمیشـوم...!!!
اندکی اندیشیدم
و سپس گفتـم:
راست گفتی،
من نیز چنین لذتی را
تجربه کرده بودم!!
گفت: تــو اشتباه میکنی
زیرا کسی نمیتواند
از اذیت و ترساندن
دیگران لذت ببرد،
مگـر آنکه... درونش مانند
من،
از کـاه پـر شده باشـد ...!!!
🌴❤️🌴
( بانوی آذری)
@naein_nameh