Forwarded from سلام چوپانان
دُشْـوِل dosh,well
Anonymous Quiz
95%
غدهی چربی
2%
عبیر، حساسیت پوستی
1%
زخم سطحی پوست
2%
کار سخت و دشوار
#تاریخچه_نایین
.
《نقیب》
مرحوم سید عبدالحجه بلاغی در کتاب ارجمند تاریخ نایین آورده اند :
از جمله منابع و مدارک نگارش تاریخ نایین دفتر وفیات معرفین نایین است. نقیب جزو ابواب جمعی حکومت ها بیش از یکصد سال قبل است. ثبت دفتر وفیات یکی از کارهای نقیب بوده و اخرین و مهمترین دفتر وفیات نایین که موضوع ان ثبت نام های درگذشتگان و اموات بوده است به گفته مرحوم بلاغی در اختیار مرحوم حسینیان بوده که تنها دریچه نسب شناسی مردم معمولی نایین قدیم است.
در نایین قدیم یکی از معرفین ( معلوم میشود در نایین چند معرف بوده) در شب اول و روز سوم انکس که تازه درگذشته است، نسب او و مشاهیر منسوبان بدو را با صدای بلند در حضور مردم می خواند و برای انان از خدا طلب آمرزش می نماید. سپس از حاضران تقاضای خواندن فاتحه می کند.
@naein_nameh
.
《نقیب》
مرحوم سید عبدالحجه بلاغی در کتاب ارجمند تاریخ نایین آورده اند :
از جمله منابع و مدارک نگارش تاریخ نایین دفتر وفیات معرفین نایین است. نقیب جزو ابواب جمعی حکومت ها بیش از یکصد سال قبل است. ثبت دفتر وفیات یکی از کارهای نقیب بوده و اخرین و مهمترین دفتر وفیات نایین که موضوع ان ثبت نام های درگذشتگان و اموات بوده است به گفته مرحوم بلاغی در اختیار مرحوم حسینیان بوده که تنها دریچه نسب شناسی مردم معمولی نایین قدیم است.
در نایین قدیم یکی از معرفین ( معلوم میشود در نایین چند معرف بوده) در شب اول و روز سوم انکس که تازه درگذشته است، نسب او و مشاهیر منسوبان بدو را با صدای بلند در حضور مردم می خواند و برای انان از خدا طلب آمرزش می نماید. سپس از حاضران تقاضای خواندن فاتحه می کند.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#طبیعت_ایران
.
محیط بانی مدعی بود که شبها با یوزپلنگها می خوابد و چونان فرزندان خود از انها مراقبت می کند. کسی ادعای او را نمی پذیرفت تا انکه با نصب دوربین و ثبت حقیقت ماجرا همه را شگفت زده کرد.
با سپاس از جناب اقای سلیم
@naein_nameh
.
محیط بانی مدعی بود که شبها با یوزپلنگها می خوابد و چونان فرزندان خود از انها مراقبت می کند. کسی ادعای او را نمی پذیرفت تا انکه با نصب دوربین و ثبت حقیقت ماجرا همه را شگفت زده کرد.
با سپاس از جناب اقای سلیم
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
نیشُش رُو نیشی عقرب مونه
نیشش مانند نیش عقرب است
کنایه از طعنه و ازار زبانی
.
نیفِسُش از یا گرم وِرتُسه( بِریه)
نفسش از جای گرم بیرون می آید
عدم درک مشکلات دیگران و انتظارت بیهوده
.
نیمَرزین گو وئگیری مَلو دُز حوساب دَسّش یَه
جارو را که برداشتی گربه دزد حساب کارش را می کند
خطار کار در حین حکایت خطا با اعمال غیر ارادی خود را رسوا می کند
.
نیمَک خوره ، نیمکدون ائمَره
نمک را می خورد و نمکدان را می شکند
قدر ناشناسی و ناسپاسی
@naein_nameh
.
نیشُش رُو نیشی عقرب مونه
نیشش مانند نیش عقرب است
کنایه از طعنه و ازار زبانی
.
نیفِسُش از یا گرم وِرتُسه( بِریه)
نفسش از جای گرم بیرون می آید
عدم درک مشکلات دیگران و انتظارت بیهوده
.
نیمَرزین گو وئگیری مَلو دُز حوساب دَسّش یَه
جارو را که برداشتی گربه دزد حساب کارش را می کند
خطار کار در حین حکایت خطا با اعمال غیر ارادی خود را رسوا می کند
.
نیمَک خوره ، نیمکدون ائمَره
نمک را می خورد و نمکدان را می شکند
قدر ناشناسی و ناسپاسی
@naein_nameh
#سخن_روز
.
ایران راازیادنبریم ..........
دکترمحمد علی اسلامی ندوشن :
در افسانهها آمده است كه
ققنوس مرغی است خوشرنگ و خوش آواز كه منقار او سيصد و شصت سوراخ دارد و بر كوه بلندی در مقابل باد نشيند و صداهای عجيب از منقار او برآيد. گفتهاند كه هزارسال عمر كند و چون سال هزارم به سرآيد، و عمرش به آخر رسد، هيزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن نشيمن گيرد و سرودن آغاز كند و مست گردد و بال بر هم زند، بدانگونه كه آتشی از بال او بجهد و در هيزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاكسترش تخمی حادث گردد و از آن ققنوسی ديگر پديد آيد. گفتهاند كه او را جفت نيست و موسيقی را از آواز او دريافتهاند.
بين افسانه ققنوس و سرگذشت ايران تشابهی می توان ديد. ايران نيز چون آن مرغ شگفت بی همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاكستر خويش زایيده شده.
@naein_nameh
.
ایران راازیادنبریم ..........
دکترمحمد علی اسلامی ندوشن :
در افسانهها آمده است كه
ققنوس مرغی است خوشرنگ و خوش آواز كه منقار او سيصد و شصت سوراخ دارد و بر كوه بلندی در مقابل باد نشيند و صداهای عجيب از منقار او برآيد. گفتهاند كه هزارسال عمر كند و چون سال هزارم به سرآيد، و عمرش به آخر رسد، هيزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن نشيمن گيرد و سرودن آغاز كند و مست گردد و بال بر هم زند، بدانگونه كه آتشی از بال او بجهد و در هيزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاكسترش تخمی حادث گردد و از آن ققنوسی ديگر پديد آيد. گفتهاند كه او را جفت نيست و موسيقی را از آواز او دريافتهاند.
بين افسانه ققنوس و سرگذشت ايران تشابهی می توان ديد. ايران نيز چون آن مرغ شگفت بی همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاكستر خويش زایيده شده.
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
✍️ از نسلِ میرزا رفیعای نایین
در کنار حاکمان، در تکاپوی سنت
تصویر مقبره میرزا رفیعا در تخته پولاد
میرزا ابوالحسن جلوه، علی اکبر پرورش، سید حسین رفیعایی
👇👇👇👇👇👇
@naein_nameh
.
✍️ از نسلِ میرزا رفیعای نایین
در کنار حاکمان، در تکاپوی سنت
تصویر مقبره میرزا رفیعا در تخته پولاد
میرزا ابوالحسن جلوه، علی اکبر پرورش، سید حسین رفیعایی
👇👇👇👇👇👇
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
✍️ از نسلِ میرزا رفیعای نایین
در کنار حاکمان، در تکاپوی سنت
❇️ سید محمد طباطبائی نایینی معروف به میرزا رفیعای نایینی، متولد ٩٩٧ قمری در نایین و متوفی ١٠٨٢ قمری در اصفهان، حکیم ، متکلّم و فقیهِ نامدار شیعه در قرن یازدهم هجری که افزون بر جایگاه رفیع علمی ، در نزد شاهان صفوی ارج و منزلتی فروان داشت .رحمه الله علیه
✅ میرزا ابوالحسن طباطبائی متخلص به حکیم جلوه که با شش واسطه نَسب به میرزا رفیعای نایینی می برد، متولد ١٢٣٨ قمری در هند و متوفای ١٣١۴ قمری در تهران، از حکما و ادبای نامدار عصر قاجار که افزون بر جایگاه رفیع در حکمت و ادبیات، از دلبستگان ناصرالدین شاه قاجار بود و در پیوند زدن شاهان اسطوره ای و سلاطین خوشنام ایران باستان با سلطان صاحبقران، تلاشی وافر نمود. رحمهالله علیه.
✅ سیدعلی اکبر پرورش ، کنشگر راستگرایِ سیاسی، و سنّت گرایِ مذهبی که با هشت واسطه نَسب به میرزا رفیعای نایینی می برد، افزون بر فعالیت های دینی در شهر اصفهان، از رجال سیاسی جمهوری اسلامی با سابقه وکالت و وزارت بود که در دهه ۶٠ گزینه پیشنهادی نخست وزیری و دوبار کاندیدای ریاست جمهوری شد . پرورش سالها از متنفذین اصفهان و نزدیکان به هیئت حاکمه ایران بود. رحمه الله علیه
✅سید حسین رفیعایی مدیر مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) اصفهان که با هشت واسطه نَسب به میرزا رفیعای نایینی می برد از روحانیون بنام اصفهان و از نزدیکان مرحوم آیت الله ناصری (ره) که در ایام کهولت آیت الله، مریدان و مراجعان را به وی معرفی و ارجاع می نمود .
با سپاس از جناب اقای جابری
@naein_nameh
✍️ از نسلِ میرزا رفیعای نایین
در کنار حاکمان، در تکاپوی سنت
❇️ سید محمد طباطبائی نایینی معروف به میرزا رفیعای نایینی، متولد ٩٩٧ قمری در نایین و متوفی ١٠٨٢ قمری در اصفهان، حکیم ، متکلّم و فقیهِ نامدار شیعه در قرن یازدهم هجری که افزون بر جایگاه رفیع علمی ، در نزد شاهان صفوی ارج و منزلتی فروان داشت .رحمه الله علیه
✅ میرزا ابوالحسن طباطبائی متخلص به حکیم جلوه که با شش واسطه نَسب به میرزا رفیعای نایینی می برد، متولد ١٢٣٨ قمری در هند و متوفای ١٣١۴ قمری در تهران، از حکما و ادبای نامدار عصر قاجار که افزون بر جایگاه رفیع در حکمت و ادبیات، از دلبستگان ناصرالدین شاه قاجار بود و در پیوند زدن شاهان اسطوره ای و سلاطین خوشنام ایران باستان با سلطان صاحبقران، تلاشی وافر نمود. رحمهالله علیه.
✅ سیدعلی اکبر پرورش ، کنشگر راستگرایِ سیاسی، و سنّت گرایِ مذهبی که با هشت واسطه نَسب به میرزا رفیعای نایینی می برد، افزون بر فعالیت های دینی در شهر اصفهان، از رجال سیاسی جمهوری اسلامی با سابقه وکالت و وزارت بود که در دهه ۶٠ گزینه پیشنهادی نخست وزیری و دوبار کاندیدای ریاست جمهوری شد . پرورش سالها از متنفذین اصفهان و نزدیکان به هیئت حاکمه ایران بود. رحمه الله علیه
✅سید حسین رفیعایی مدیر مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) اصفهان که با هشت واسطه نَسب به میرزا رفیعای نایینی می برد از روحانیون بنام اصفهان و از نزدیکان مرحوم آیت الله ناصری (ره) که در ایام کهولت آیت الله، مریدان و مراجعان را به وی معرفی و ارجاع می نمود .
با سپاس از جناب اقای جابری
@naein_nameh
#نایین_نامه
.
کتاب سفر نامه ونیزیان در ایران را می خواندم، مطلبی در مورد نایین و نیستانک دیدم. فکر کردم ممکن است برای شما هم جالب باشد. زمان سفر نامه حدود ۱۴۷۵ میلادی است یعنی قبل از صفویه، زمان آق قویونلو و قراقویونلو.
موفق باشید
ضمن تشکر از همراه گرامی
جوزافا باربارو بازرگان ونیزی است .
بارابارو در فاصله سالهای حكومت اوزون حسن آق قویونلو(۸۸۲-۸۵۶ هـ.ق.) تا سالهای سلطنت شاهطهماسب صفوی (۹۸۴-۹۳۰ هـ.ق.) به ایران آمد. انگیزه اصلی سفر او دلایل سیاسی بود . او از طرف جمهوری ونیز فرستاده شده بود تا بر اثر اتحاد با ایران، امپراتوری عثمانی را تحت فشار قرار داده و از توسعه و بسط قدرت عثمانیان جلوگیری كنند.
@naein_nameh
.
کتاب سفر نامه ونیزیان در ایران را می خواندم، مطلبی در مورد نایین و نیستانک دیدم. فکر کردم ممکن است برای شما هم جالب باشد. زمان سفر نامه حدود ۱۴۷۵ میلادی است یعنی قبل از صفویه، زمان آق قویونلو و قراقویونلو.
موفق باشید
ضمن تشکر از همراه گرامی
جوزافا باربارو بازرگان ونیزی است .
بارابارو در فاصله سالهای حكومت اوزون حسن آق قویونلو(۸۸۲-۸۵۶ هـ.ق.) تا سالهای سلطنت شاهطهماسب صفوی (۹۸۴-۹۳۰ هـ.ق.) به ایران آمد. انگیزه اصلی سفر او دلایل سیاسی بود . او از طرف جمهوری ونیز فرستاده شده بود تا بر اثر اتحاد با ایران، امپراتوری عثمانی را تحت فشار قرار داده و از توسعه و بسط قدرت عثمانیان جلوگیری كنند.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آدینه_شب
.
#فیه_مافیه 📚
در قیامت
چون نمازها را بیارند،
در تَرازو نَهَند
و روزهها را و صدقهها را همچنین.
امّا
چون مُحبَّت را بیارند،
مُحبَّت در ترازو نگنجد.
پس اصل، محبَّت است.
آن را به طلب بیفزای
که: فِی الْحَرَکَاتِ بَرَکَاتٌ.
و اگر نیفزایی،
سرمایه از تو برود.
#مولانا
@vaj_naein
.
#فیه_مافیه 📚
در قیامت
چون نمازها را بیارند،
در تَرازو نَهَند
و روزهها را و صدقهها را همچنین.
امّا
چون مُحبَّت را بیارند،
مُحبَّت در ترازو نگنجد.
پس اصل، محبَّت است.
آن را به طلب بیفزای
که: فِی الْحَرَکَاتِ بَرَکَاتٌ.
و اگر نیفزایی،
سرمایه از تو برود.
#مولانا
@vaj_naein
#آموزش_گویش_نایینی
.
رباعی زیبا از شاعر معاصر جناب اقای نعمت الله پاکدامن ( شاکر نایینی) در کتاب اشعار گویشی نایین و حومه
.
وَچووا چَش وَکیریت زندگی آسون گو نییو
همه چی مثل طولا گِرتایَه اَرزُن گو نییو
دُتووا و پُرووا چهرشی خندون گو نییو
کت و شلوار وَپوشن زومونی تُمُن ( تُنبن) گو نییو
.
ترجمه:
بچه ها چشم باز کنید زندگی اسان نیست
همه چیز مثل طلا گران شده، ارزان که نیست
دخترها و پسرها چهره شان خندان نیست
کت و شلوار می پوشند، زمان تنبان که نیست
@naein_nameh
.
رباعی زیبا از شاعر معاصر جناب اقای نعمت الله پاکدامن ( شاکر نایینی) در کتاب اشعار گویشی نایین و حومه
.
وَچووا چَش وَکیریت زندگی آسون گو نییو
همه چی مثل طولا گِرتایَه اَرزُن گو نییو
دُتووا و پُرووا چهرشی خندون گو نییو
کت و شلوار وَپوشن زومونی تُمُن ( تُنبن) گو نییو
.
ترجمه:
بچه ها چشم باز کنید زندگی اسان نیست
همه چیز مثل طلا گران شده، ارزان که نیست
دخترها و پسرها چهره شان خندان نیست
کت و شلوار می پوشند، زمان تنبان که نیست
@naein_nameh
#آن_روزها
.
#ادامه_تحصیل
تفنگ ساچمه ای
گرچه خاطرات مولوی و کوچه درویشها بسیار اما به ناچار باید سری به محل تحصیل ( دانشکده مخابرات) بزنیم. در آینده ضمن بیان خاطرات سعی در معرفی کلی انجا خواهد شد، اما اکنون خاطره ای شنیدنی:
در ان روزها بر خلاف امروزه تعداد دختران متقاضی رشته های فنی بسیار کم بود. در کلاس سی نفره ما دو دختر خانم بودند که یکی ریز نقش با لباس سنگین و رنگین و بدون روسری که ارمنی بود. دیگری با قامتی بلندتر که یا طهرانی بود یا اطراف تهران ولی بسیار جلف و سبک، با لباسهایی که بخشی از سر و سینه و گردن تا پشت سر باز بود .
داخل پرانتز بگویم حجاب برخی خانمها در دهه پنجاه تهران بدون روسری و چادر اما مرتب و آراسته بود. تک و توک دخترانی بودند با شورتک یا لباس بدن نما که در اقلیت بودند البته بجز مهمانی ها و عروسی ها که فرق می کرد.
الغرض در کلاس ما دو سه نفر اصفهانی بودند که تعصب زیاد داشتند و از حجاب همکلاسی مان ناراضی بودند. ابتدا نزد استاد ادبیات فارسی ( یادش بخیر) که آخوندی شیک پوش و خوش چهره به نام دکتر علی اکبر صادقی ( پدر خانم اقای خاتمی ) رفته در مورد لباس این خانم شکایت می کنند،و او بچه ها را از دخالت و فضولی بر حذر نموده و سفارش به احترام می کند. لذا بچه ها که حساب دستشان می آید از رفتن نزد رئیس آموزش که خانمی زیبا بود ( خانم روحانی) منصرف و نقشه ای طرح می کنند. ( ترفندی نادرست و غیر اخلاقی) برای این کار از تعدای ماش و لوله خودکار بیک استفاده می کنند.
روزی در کلاس استاد کامکار ( استاد فیزیک) این خانم همکلاسی جیغ کشید و گفت زنبور گردنم را گزید. استاد و دیگران گفتند زنبوری وجود ندارد. پس از چند دقیقه ان خانم در حال گریه از استاد اجازه گرفته و از کلاس خارج شد. خیلی ها از موضوع با خبر نشدند، منجمله خود من که بعد فهمیدم کار اصفهانی ها بوده و از طریق شلیک ماش به قسمتهایی از بدن برهنه او وی را مجازات کرده بودند.
ناگفته نماند که از طرف مسولین دانشکده نیز سختگیری های عجیبی وجود داشت، من با گروه انها ارتباطی نداشتم اما گاهی به نمازخانه می رفتم و دیدم که کتاب نهج البلاغه را جمع اوری نموده اند. دوستان مذهبی هم به کوه می رفتند و هم جلسه های تفسیر و غیره داشتند. این خاطرات را بدون حب و بغض و بر اساس انچه دیده ام در این جا نقل می کنم.
ادامه دارد.....
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
.
#ادامه_تحصیل
تفنگ ساچمه ای
گرچه خاطرات مولوی و کوچه درویشها بسیار اما به ناچار باید سری به محل تحصیل ( دانشکده مخابرات) بزنیم. در آینده ضمن بیان خاطرات سعی در معرفی کلی انجا خواهد شد، اما اکنون خاطره ای شنیدنی:
در ان روزها بر خلاف امروزه تعداد دختران متقاضی رشته های فنی بسیار کم بود. در کلاس سی نفره ما دو دختر خانم بودند که یکی ریز نقش با لباس سنگین و رنگین و بدون روسری که ارمنی بود. دیگری با قامتی بلندتر که یا طهرانی بود یا اطراف تهران ولی بسیار جلف و سبک، با لباسهایی که بخشی از سر و سینه و گردن تا پشت سر باز بود .
داخل پرانتز بگویم حجاب برخی خانمها در دهه پنجاه تهران بدون روسری و چادر اما مرتب و آراسته بود. تک و توک دخترانی بودند با شورتک یا لباس بدن نما که در اقلیت بودند البته بجز مهمانی ها و عروسی ها که فرق می کرد.
الغرض در کلاس ما دو سه نفر اصفهانی بودند که تعصب زیاد داشتند و از حجاب همکلاسی مان ناراضی بودند. ابتدا نزد استاد ادبیات فارسی ( یادش بخیر) که آخوندی شیک پوش و خوش چهره به نام دکتر علی اکبر صادقی ( پدر خانم اقای خاتمی ) رفته در مورد لباس این خانم شکایت می کنند،و او بچه ها را از دخالت و فضولی بر حذر نموده و سفارش به احترام می کند. لذا بچه ها که حساب دستشان می آید از رفتن نزد رئیس آموزش که خانمی زیبا بود ( خانم روحانی) منصرف و نقشه ای طرح می کنند. ( ترفندی نادرست و غیر اخلاقی) برای این کار از تعدای ماش و لوله خودکار بیک استفاده می کنند.
روزی در کلاس استاد کامکار ( استاد فیزیک) این خانم همکلاسی جیغ کشید و گفت زنبور گردنم را گزید. استاد و دیگران گفتند زنبوری وجود ندارد. پس از چند دقیقه ان خانم در حال گریه از استاد اجازه گرفته و از کلاس خارج شد. خیلی ها از موضوع با خبر نشدند، منجمله خود من که بعد فهمیدم کار اصفهانی ها بوده و از طریق شلیک ماش به قسمتهایی از بدن برهنه او وی را مجازات کرده بودند.
ناگفته نماند که از طرف مسولین دانشکده نیز سختگیری های عجیبی وجود داشت، من با گروه انها ارتباطی نداشتم اما گاهی به نمازخانه می رفتم و دیدم که کتاب نهج البلاغه را جمع اوری نموده اند. دوستان مذهبی هم به کوه می رفتند و هم جلسه های تفسیر و غیره داشتند. این خاطرات را بدون حب و بغض و بر اساس انچه دیده ام در این جا نقل می کنم.
ادامه دارد.....
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مشاهیر_نایین
.
اقای سروش صحت نایینی
سروش صحت نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون ، در سال ۱۳۴۴ در اصفهان متولد شد. وی برادر زاده جناب اقای حسن صحت فرهنگی قدیمی نایین است. معروفترین برنامه ایشان کتاب باز بود که اخیرا تعطیل شده است. در گفتگوی حاضر به مرحوم میرزا حسنعلی شریف مجد الاطبا( حاج آخوند) اشاره می کنند .
در کتاب دودمانهای قدیم مرحوم امامی آمده:
ایشان خیلی زرنگ و زیرک بود و با وجودی که تحصیلات طب ننموده معالجاتی می کردند و در علم سحر و طلسمات نیز دستی داشتند. اما فرزند ایشان مرحوم میرزا علی اصغر ( صحت) که به شغل دارو فروشی اشتغال و داروخانه ایشان تابلو صحت داشته و با معاضدت دکتر طبا در سال ۱۳۲۷ در وزارت بهداری مشغول به خدمت میشوند. اقای سروش صحت فرزند میرزا مهدی خان اولین پسر مرحوم میرزا علی اصغر صحت هستند.
با سپاس از جناب اقای نظری فعال فرهنگی به خاطر این ویدئوی زیبا
@naein_nameh
.
اقای سروش صحت نایینی
سروش صحت نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون ، در سال ۱۳۴۴ در اصفهان متولد شد. وی برادر زاده جناب اقای حسن صحت فرهنگی قدیمی نایین است. معروفترین برنامه ایشان کتاب باز بود که اخیرا تعطیل شده است. در گفتگوی حاضر به مرحوم میرزا حسنعلی شریف مجد الاطبا( حاج آخوند) اشاره می کنند .
در کتاب دودمانهای قدیم مرحوم امامی آمده:
ایشان خیلی زرنگ و زیرک بود و با وجودی که تحصیلات طب ننموده معالجاتی می کردند و در علم سحر و طلسمات نیز دستی داشتند. اما فرزند ایشان مرحوم میرزا علی اصغر ( صحت) که به شغل دارو فروشی اشتغال و داروخانه ایشان تابلو صحت داشته و با معاضدت دکتر طبا در سال ۱۳۲۷ در وزارت بهداری مشغول به خدمت میشوند. اقای سروش صحت فرزند میرزا مهدی خان اولین پسر مرحوم میرزا علی اصغر صحت هستند.
با سپاس از جناب اقای نظری فعال فرهنگی به خاطر این ویدئوی زیبا
@naein_nameh
زبان نایینی
#آموزش_گویش_نایینی . رباعی زیبا از شاعر معاصر جناب اقای نعمت الله پاکدامن ( شاکر نایینی) در کتاب اشعار گویشی نایین و حومه . وَچووا چَش وَکیریت زندگی آسون گو نییو همه چی مثل طولا گِرتایَه اَرزُن گو نییو دُتووا و پُرووا چهرشی خندون گو نییو کت و شلوار وَپوشن…
سلام وادب واحترام جناب امامی عزیز شعر زیبای ( وچووا چش و کیریت زندگی آسون گو نییه) ارسالی شما را مطالعه میکردم، ،بیادم افتاد زمانی که دانش اموز بودم . عده ای در انتخابات نایین شعری برای کاندید رقیب می خواندند یک بیت ان را بخاطر دارم ( وچووا چش وکیرید باز ابی نوبر یومییه)( دین دی پسا ابی با تنگل و باقر یومییه) بقیه ابیات را فراموش کرده ام 🔰 ایا این اشعار را بطور کامل دارید متشکرم
با سپاس فراوان از استاد بزرگوار جناب دکتر اکبری و توجه ایشان ، متاسفانه بنده ادامه این شعر زیبا را ندیده ام، نظر به بی حاصل و بی معنی بودن انتخابات مستدعی است دوستان بزرگوار از جهت حفظ فرهنگ عامه چنانچه ادامه بیت:
وچوا چَش وکیرید باز اَبی نوبِر یومیه
دین دی پسا ابی با تِنگُل و با قِر یومیه
را میدانید، به اشتراک بگذارید.
ترجمه:
بچه ها چشم باز کنید بار دیگر این تحفه امده
او این دفعه دیگر بابشکن و با رقص آمده
@naein_nameh
با سپاس فراوان از استاد بزرگوار جناب دکتر اکبری و توجه ایشان ، متاسفانه بنده ادامه این شعر زیبا را ندیده ام، نظر به بی حاصل و بی معنی بودن انتخابات مستدعی است دوستان بزرگوار از جهت حفظ فرهنگ عامه چنانچه ادامه بیت:
وچوا چَش وکیرید باز اَبی نوبِر یومیه
دین دی پسا ابی با تِنگُل و با قِر یومیه
را میدانید، به اشتراک بگذارید.
ترجمه:
بچه ها چشم باز کنید بار دیگر این تحفه امده
او این دفعه دیگر بابشکن و با رقص آمده
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
به روزگار شبی بیسحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبحِ شبنورد اینجاست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@naein_nameh
.
به روزگار شبی بیسحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبحِ شبنورد اینجاست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
فریدون مشیری
ساحل افتاده گفت:«گر چه بسی زيستم
هيچ نه معلوم شد آه كه من كيستم»
موج ز خود رفته ای، تيز خراميد و گفت:
«هستم اگر می روم گر نروم نيستم»
«محمد اقبال لاهوری»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فلسفه حيات
موج ز خود رفته رفت
ساحل افتاده ماند .
اين، تن فرسوده را،
پاي به دامن كشيد؛
و آن سر آسوده را،
سوي افق ها كشاند.
***
ساحل تنها، به درد
در پي او ناله كرد:
«موج سبكبال من،
بي خبر از حال من،
پاي تو در بند نيست.
بر سر دوشت، چو من،
كوه دماوند نيست.
«هستم اگر می روم» خوشتر ازين پند نيست .
بسته به زنجير را ليك خوش آيند نيست.»
***
ناله خاموش او، در دلم آتش فكند
رفتن؟ ماندن؟ كدام؟ ای دل انديشمند؟
گفت:«به پايان راه، هر دو به هم مي رسند»
عمر گذر كرده را غرق تماشام شدم:
سينه كشان همچو موج، راهي دريا شدم
هستم اگر ميروم، گفتم و رفتم چو باد
تن، همه شوق و اميد، جان همه آوا شدم
بس به فراز و نشيب، رفتم و باز آمدم،
زآنهمه رفتن چه سود؟ خشت به دريا زدم!
شوق در آمد ز پای، پای درآمد به سنگ
و آن نفس گرم تاز، در خم و پيچ درنگ؛
اكنون، ديگر، دريغ، تن به قضا داده است!
موج ز خود رفته بود، ساحل افتاده است
@naein_nameh
.
فریدون مشیری
ساحل افتاده گفت:«گر چه بسی زيستم
هيچ نه معلوم شد آه كه من كيستم»
موج ز خود رفته ای، تيز خراميد و گفت:
«هستم اگر می روم گر نروم نيستم»
«محمد اقبال لاهوری»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فلسفه حيات
موج ز خود رفته رفت
ساحل افتاده ماند .
اين، تن فرسوده را،
پاي به دامن كشيد؛
و آن سر آسوده را،
سوي افق ها كشاند.
***
ساحل تنها، به درد
در پي او ناله كرد:
«موج سبكبال من،
بي خبر از حال من،
پاي تو در بند نيست.
بر سر دوشت، چو من،
كوه دماوند نيست.
«هستم اگر می روم» خوشتر ازين پند نيست .
بسته به زنجير را ليك خوش آيند نيست.»
***
ناله خاموش او، در دلم آتش فكند
رفتن؟ ماندن؟ كدام؟ ای دل انديشمند؟
گفت:«به پايان راه، هر دو به هم مي رسند»
عمر گذر كرده را غرق تماشام شدم:
سينه كشان همچو موج، راهي دريا شدم
هستم اگر ميروم، گفتم و رفتم چو باد
تن، همه شوق و اميد، جان همه آوا شدم
بس به فراز و نشيب، رفتم و باز آمدم،
زآنهمه رفتن چه سود؟ خشت به دريا زدم!
شوق در آمد ز پای، پای درآمد به سنگ
و آن نفس گرم تاز، در خم و پيچ درنگ؛
اكنون، ديگر، دريغ، تن به قضا داده است!
موج ز خود رفته بود، ساحل افتاده است
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تاریخچه_نایین
.
رباط بلاباد
تا ابد آباد باد این رباط دلگشا ( ۱۰۶۲ ه-ق)
ویدئویی زیبا از جناب اقای رسول نظری
@naein_nameh
.
رباط بلاباد
تا ابد آباد باد این رباط دلگشا ( ۱۰۶۲ ه-ق)
ویدئویی زیبا از جناب اقای رسول نظری
@naein_nameh
Forwarded from یک حرف از هزاران
#یاد_ها | ۱۰ آذر، شهادت مدرس
شوخی های مدرس: نیک و نیکچه
🔹از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل میکنند که در همان دوره یک موجی پیدا شده بود - که هر چند وقت یک بار هم پیدا میشود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود - که ما باید لغات بیگانه (به قول اینها) را از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد.
🔹این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و میخواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه میکرد.
گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است. گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی میشِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود) و چه از آب در میآید!
🔹رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس. حالا این اسمها را میخواهند تبدیل کنند به فارسی. پس من میشوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است میشود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ و دیگچه!
🔹چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید و لایحه با همین [شوخی] از بین رفت.
📚 استاد شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۶، ص ۱۹۵
@yekhezaran
شوخی های مدرس: نیک و نیکچه
🔹از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل میکنند که در همان دوره یک موجی پیدا شده بود - که هر چند وقت یک بار هم پیدا میشود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود - که ما باید لغات بیگانه (به قول اینها) را از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد.
🔹این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و میخواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه میکرد.
گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است. گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی میشِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود) و چه از آب در میآید!
🔹رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس. حالا این اسمها را میخواهند تبدیل کنند به فارسی. پس من میشوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است میشود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ و دیگچه!
🔹چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید و لایحه با همین [شوخی] از بین رفت.
📚 استاد شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۶، ص ۱۹۵
@yekhezaran