#آن_روزها
.
#ادامه_تحصیل
۲_ملکه رازها
از دروازه کلوان که به محله وارد می شدیم دو سه دهنه مغازه بود که یکی فعال و پر رونق بود. بقالی اقای پور اکبری( محمد عباس) و بعد از ان کوچه دو شاخه می شد. دست چپ به طرف قدمگاه و میدان کلوان که فشاری( شیر آب عمومی) نیز قرار داشت. سمت راست تعدادی خانه ادامه داشت تا به ساباط می رسید، از ان ساباط های ترسناک. دو خانه مانده به ساباط در سمت راست منزلی بود که ملکه رازها در آن زندگی می کرد.بعد از درب ورودی با دوپله سرازیری دو اطاق در طرفین راهرو قرار داشت. هر دو اطاق با درهای چوبی زیبا و خوش ساخت بود. در ورودی اطاق در راهرو بدون پنجره اما هر اطاق دو در به سمت حیاط با پنجره ای موزون و شکیل که نور گیر و دلباز بود.
چند پله دیگر می خورد و وارد حیاط بزرگ و گود منزل می شد.علت گودی حیاط استفاده از اب قنات ورزگان بود که در همه خانه های نایین می گشت.
اغلب درختان باغچه انار و چند تایی کاج و نمونه دیگر که اکنون نوع ان به خاطرم نیست. درست در میان این باغچه بزرگ و پر درخت خانه ای زیبا و چند وجهی منظم و خوش فرم بر بالای سکویی که چهار، پنچ پله از کف حیاط بلاتر بود خود نمایی می کرد. درها و پنجره های زیبا با پرده های همیشه بسته چلوار سفید و شیشه های رنگی در قوس بالای درها واقعا زیبا بود. کوچه کوره پز خانه درست از پشت باغچه یعنی جنوب غربی خانه می گذشت.
در این ویلا بانویی سالخورده زندگی می کرد که بدلیل عدم حضور در حیاط ( حداقل وقتی که ما در منزل بودیم)
و نداشتن مراوده با فامیل یا همسایگان ما ایشان را از نزدیک ندیدیم.
این بانوی کهنسال از بستگان نزدیک( شاید همسر) مرحوم سید علی خان نکویی معروف به مدیر بود. ( مرحوم نکویی سالها رئیس اوقاف و مدیر مدرسه گلزار بود )
اگاهی ما از همین مطلب مختصر توسط مرحوم مرتضی خان نکویی ( داماد مدیر) بود. ایشان این دو اطاق را به ازای اجاره ماهانه پنج تومان( پنجاه ریال) به من و دو تن از دوستان مزیکی به نام محمد رضا ( مئروضا) پسر حاج محمد و نعمت الله عباس پور فرزند حاج یدالله اجاره داده و هنگام اجاره توصیه اکید که از رفت و آمد در حیاط و بازی های شلوغ و پر سر و صدا خود داری کنیم.
تنها ارتباط این بانو با برخی خانم های محل که خدماتی به او ارائه میدادند و شبح او را در بین در دیده و سایه او را از پشت پنجره و مرحوم مرتضی خان که گاهی به اندرون می رفت بود و بس.
بنده به علت دو سال زندگی در منزل مادر مرحوم مرتضی خان و ارادت به ایشان اغلب بستگانشان را می شناختم .
لذا بر کنجکاوی خود لگام زده و از نام و نسبت این بانوی محترم کنکاش نکردیم.
اگر قبل از چاپ این نوشته جناب اقای دکتر امیر عباس نکویی این مطلب را خواندند و صلاح دانستند توضیحی خواهند داد. چون یک سال زندگی در ان عمارت زیبا اخرین سال حضور ما در نایین بود و همسایه محترمه مان را نشناختیم این عنوان "ملکه رازها" را انتخاب نمودم.
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
.
#ادامه_تحصیل
۲_ملکه رازها
از دروازه کلوان که به محله وارد می شدیم دو سه دهنه مغازه بود که یکی فعال و پر رونق بود. بقالی اقای پور اکبری( محمد عباس) و بعد از ان کوچه دو شاخه می شد. دست چپ به طرف قدمگاه و میدان کلوان که فشاری( شیر آب عمومی) نیز قرار داشت. سمت راست تعدادی خانه ادامه داشت تا به ساباط می رسید، از ان ساباط های ترسناک. دو خانه مانده به ساباط در سمت راست منزلی بود که ملکه رازها در آن زندگی می کرد.بعد از درب ورودی با دوپله سرازیری دو اطاق در طرفین راهرو قرار داشت. هر دو اطاق با درهای چوبی زیبا و خوش ساخت بود. در ورودی اطاق در راهرو بدون پنجره اما هر اطاق دو در به سمت حیاط با پنجره ای موزون و شکیل که نور گیر و دلباز بود.
چند پله دیگر می خورد و وارد حیاط بزرگ و گود منزل می شد.علت گودی حیاط استفاده از اب قنات ورزگان بود که در همه خانه های نایین می گشت.
اغلب درختان باغچه انار و چند تایی کاج و نمونه دیگر که اکنون نوع ان به خاطرم نیست. درست در میان این باغچه بزرگ و پر درخت خانه ای زیبا و چند وجهی منظم و خوش فرم بر بالای سکویی که چهار، پنچ پله از کف حیاط بلاتر بود خود نمایی می کرد. درها و پنجره های زیبا با پرده های همیشه بسته چلوار سفید و شیشه های رنگی در قوس بالای درها واقعا زیبا بود. کوچه کوره پز خانه درست از پشت باغچه یعنی جنوب غربی خانه می گذشت.
در این ویلا بانویی سالخورده زندگی می کرد که بدلیل عدم حضور در حیاط ( حداقل وقتی که ما در منزل بودیم)
و نداشتن مراوده با فامیل یا همسایگان ما ایشان را از نزدیک ندیدیم.
این بانوی کهنسال از بستگان نزدیک( شاید همسر) مرحوم سید علی خان نکویی معروف به مدیر بود. ( مرحوم نکویی سالها رئیس اوقاف و مدیر مدرسه گلزار بود )
اگاهی ما از همین مطلب مختصر توسط مرحوم مرتضی خان نکویی ( داماد مدیر) بود. ایشان این دو اطاق را به ازای اجاره ماهانه پنج تومان( پنجاه ریال) به من و دو تن از دوستان مزیکی به نام محمد رضا ( مئروضا) پسر حاج محمد و نعمت الله عباس پور فرزند حاج یدالله اجاره داده و هنگام اجاره توصیه اکید که از رفت و آمد در حیاط و بازی های شلوغ و پر سر و صدا خود داری کنیم.
تنها ارتباط این بانو با برخی خانم های محل که خدماتی به او ارائه میدادند و شبح او را در بین در دیده و سایه او را از پشت پنجره و مرحوم مرتضی خان که گاهی به اندرون می رفت بود و بس.
بنده به علت دو سال زندگی در منزل مادر مرحوم مرتضی خان و ارادت به ایشان اغلب بستگانشان را می شناختم .
لذا بر کنجکاوی خود لگام زده و از نام و نسبت این بانوی محترم کنکاش نکردیم.
اگر قبل از چاپ این نوشته جناب اقای دکتر امیر عباس نکویی این مطلب را خواندند و صلاح دانستند توضیحی خواهند داد. چون یک سال زندگی در ان عمارت زیبا اخرین سال حضور ما در نایین بود و همسایه محترمه مان را نشناختیم این عنوان "ملکه رازها" را انتخاب نمودم.
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
#دستور_زبان_نایینی
.
مِس و تِس = ظروف مسی
مَسّ و میلنگ = شاد و شنگول، مست و ملنگ
مُش = ضمیر شخصی پیوسته (مُ) ( می) یعنی مرا / به من و ضمیر (ش) که در حالت فاعلی است به معنی او . در این حالت همیشه بر سر ان کلمه ای اضافه می شود
" وِ مُش وات" به من گفت
"کتابُمُش پیارت" کتابم را پس اورد
@naein_nameh
#دستور_زبان_نایینی
.
مِس و تِس = ظروف مسی
مَسّ و میلنگ = شاد و شنگول، مست و ملنگ
مُش = ضمیر شخصی پیوسته (مُ) ( می) یعنی مرا / به من و ضمیر (ش) که در حالت فاعلی است به معنی او . در این حالت همیشه بر سر ان کلمه ای اضافه می شود
" وِ مُش وات" به من گفت
"کتابُمُش پیارت" کتابم را پس اورد
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
ایا میدانید؟
ایا میدانید در گذشته تاریخ نایین القاب و عناوینی چون : دوله، سلطنه، خان، میرزا، نایینی ها را طبقه بندی می کرد. البته این طبقه بندی برای قشر خاصی بود که از عامه مردم جدا و نسبت به طبقه خود تعصب داشتند و اغلب به زبان فارسی تکلم می کردند.
کسبه و رعایا و صنعتگران نه هوس این القاب را داشتند و نه می خواستند و البته اجازه نداشتند با آن طبقه مخلوط شوند. اگر به مشهد یا کربلا و مکه می رفتند لقب مشهدی، کربلایی و حاجی به اسم انها افزوده می شد و به تقدس ان هم افتخار می کردند.
( فرهنگ_ نایین جناب اقای میرزا بیگی)
@naein_nameh
.
ایا میدانید؟
ایا میدانید در گذشته تاریخ نایین القاب و عناوینی چون : دوله، سلطنه، خان، میرزا، نایینی ها را طبقه بندی می کرد. البته این طبقه بندی برای قشر خاصی بود که از عامه مردم جدا و نسبت به طبقه خود تعصب داشتند و اغلب به زبان فارسی تکلم می کردند.
کسبه و رعایا و صنعتگران نه هوس این القاب را داشتند و نه می خواستند و البته اجازه نداشتند با آن طبقه مخلوط شوند. اگر به مشهد یا کربلا و مکه می رفتند لقب مشهدی، کربلایی و حاجی به اسم انها افزوده می شد و به تقدس ان هم افتخار می کردند.
( فرهنگ_ نایین جناب اقای میرزا بیگی)
@naein_nameh
#قصه_های_ولایت
#سال_های_بی_نام_و_نشان (بازنشر) قسمت پنجم
... برف خیال ایستادن نداشت و یکریز میبارید. من هیچچیز خاصی در ذهنم نبود. کلاهم را پایین کشیده بودم و میان جمعیت دررفت و آمد بودم. محمد و جواد هم به من پیوستند اما حال و حوصله هیچکدامشان را نداشتم. مدتها بود فقط درسومشق برایم مهم بود. فکر میکردند من بیش از آنها میدانم که چه اتفاقی افتاده و دائم اصرار داشتند بگویم چه شده. مأموران ژاندارمری یک ساعت پیش ربابه و حبیب را با خودشان برده بودند و هنوز بازنگشته بودند. هرکس چیزی میگفت و تفسیر میکرد. عدهای میگفتند این ادامه همان معجزه است و فرشتگانی که زهرا را دادهاند اکنون او را بردهاند. عدهای میگفتند شاید زهرا را عمداً جایی مخفی کردهاند تا مردم دست از سر آنها بردارند. عدهای میگفتند دولتیها بچه را بردهاند.
بعدازظهر بود که مأموران حبیب و ربابه را به منزل بازگرداندند. هردو انگار صدسال پیر شده بودند. پایشان که به منزل رسید، دوباره شیون زنان آغاز شد. هنوز خیلی از مردها توی کوچه گرد آتش نشسته بودند. اکثراً برادرم حسین را که به ژاندارمری رفته بود، دوره کرده بودند و پرسوجو میکردند چه شده؛ و او هم باآبوتاب زیاد برایشان توضیح میداد که برای زهرا پرونده مفقودی تشکیل دادند و به پاسگاههای بینراهی هم گزارش کردهاند عبور و مرور ماشینها را کنترل کنند. عید نوروز از راه رسید اما هنوز بسیاری از کوچههای ولایت مملو از برف بود. طی چند ماه گذشته هیچ خبری از زهرا به دست نیامده بود. حبیب یک ماه بعد از مفقود شدن زهرا در یک روز یخبندان سکته کرد؛ اکثر اهالی برای مراسم آمدند. ربابه مثل گوشت و استخوان شده بود و تکوتنها، در را به روی خودش بسته بود. فقط مادرم و بتول با کلیدی که داشتند به او سر میزدند. مردم همچنان به درودیوار منزل ربابه دخیل میبستند. برادرم داوود که از تهران آمد دوباره چندتایی مجله آورد که خبر گمشدن زهرا را با عکس چاپ کرده بودند. میگفت خیلی از مقامات پیگیر پرونده هستند.
من یکهفتهای از خواب و خوراک و درسومشق افتادم اما بعدازآن به خاطر حرف مادرم که گفت شاید خدا زهرا را پیش خودش برده باشد و روزی که یک زن کامل شد او را برگرداند، دوباره تصمیم گرفتم تلاش کنم تا آن زمان آدم مهمی بشوم. هرروز صبح که بیدار میشدم به امید بازگشتن زهرا به دربسته منزل ربابه نگاه میکردم اما هیچ اثری نبود. روزها از پی هم گذشتند؛ اواسط تابستان و نیمههای محرم بود که ربابه هم تسلیم مرگ شد. مادرم ریزریز میگریست و یکپایش توی منزل ربابه بود و پای دیگرش منزل خودمان؛ در تدارک مراسم کفنودفن بود که من از آن سر درنمیآوردم. محله پرشده بود از زنانی که حالا باور داشتند مرگ زودهنگام حبیب و ربابه هم نشانه قداست زهرا است که آنها را خیلی زود با خودش از این جهان به بهشت برده. بهخصوص که ماه محرم هم بود. تا چهلم ربابه هرروز حداقل یک نفر در منزل ربابه نذری میداد. وسط حیاط آش میپختند و مردم از راه دور و نزدیک برای گرفتن آن میآمدند. من و بقیه بچهها هم کارمان این بود که میرفتیم از باغهای دور و اطراف چوبهای خشک را که بریده بودند، برای پختوپز میآوردیم. چند شب هم از محلههای مختلف ولایت هیئت آمدند و درِ منزل ربابه عزاداری کردند. کوچه ما از حسینیه محل هم پر رفت آمد تر شده بود...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
👁🌸👁
@mamatiir
#سال_های_بی_نام_و_نشان (بازنشر) قسمت پنجم
... برف خیال ایستادن نداشت و یکریز میبارید. من هیچچیز خاصی در ذهنم نبود. کلاهم را پایین کشیده بودم و میان جمعیت دررفت و آمد بودم. محمد و جواد هم به من پیوستند اما حال و حوصله هیچکدامشان را نداشتم. مدتها بود فقط درسومشق برایم مهم بود. فکر میکردند من بیش از آنها میدانم که چه اتفاقی افتاده و دائم اصرار داشتند بگویم چه شده. مأموران ژاندارمری یک ساعت پیش ربابه و حبیب را با خودشان برده بودند و هنوز بازنگشته بودند. هرکس چیزی میگفت و تفسیر میکرد. عدهای میگفتند این ادامه همان معجزه است و فرشتگانی که زهرا را دادهاند اکنون او را بردهاند. عدهای میگفتند شاید زهرا را عمداً جایی مخفی کردهاند تا مردم دست از سر آنها بردارند. عدهای میگفتند دولتیها بچه را بردهاند.
بعدازظهر بود که مأموران حبیب و ربابه را به منزل بازگرداندند. هردو انگار صدسال پیر شده بودند. پایشان که به منزل رسید، دوباره شیون زنان آغاز شد. هنوز خیلی از مردها توی کوچه گرد آتش نشسته بودند. اکثراً برادرم حسین را که به ژاندارمری رفته بود، دوره کرده بودند و پرسوجو میکردند چه شده؛ و او هم باآبوتاب زیاد برایشان توضیح میداد که برای زهرا پرونده مفقودی تشکیل دادند و به پاسگاههای بینراهی هم گزارش کردهاند عبور و مرور ماشینها را کنترل کنند. عید نوروز از راه رسید اما هنوز بسیاری از کوچههای ولایت مملو از برف بود. طی چند ماه گذشته هیچ خبری از زهرا به دست نیامده بود. حبیب یک ماه بعد از مفقود شدن زهرا در یک روز یخبندان سکته کرد؛ اکثر اهالی برای مراسم آمدند. ربابه مثل گوشت و استخوان شده بود و تکوتنها، در را به روی خودش بسته بود. فقط مادرم و بتول با کلیدی که داشتند به او سر میزدند. مردم همچنان به درودیوار منزل ربابه دخیل میبستند. برادرم داوود که از تهران آمد دوباره چندتایی مجله آورد که خبر گمشدن زهرا را با عکس چاپ کرده بودند. میگفت خیلی از مقامات پیگیر پرونده هستند.
من یکهفتهای از خواب و خوراک و درسومشق افتادم اما بعدازآن به خاطر حرف مادرم که گفت شاید خدا زهرا را پیش خودش برده باشد و روزی که یک زن کامل شد او را برگرداند، دوباره تصمیم گرفتم تلاش کنم تا آن زمان آدم مهمی بشوم. هرروز صبح که بیدار میشدم به امید بازگشتن زهرا به دربسته منزل ربابه نگاه میکردم اما هیچ اثری نبود. روزها از پی هم گذشتند؛ اواسط تابستان و نیمههای محرم بود که ربابه هم تسلیم مرگ شد. مادرم ریزریز میگریست و یکپایش توی منزل ربابه بود و پای دیگرش منزل خودمان؛ در تدارک مراسم کفنودفن بود که من از آن سر درنمیآوردم. محله پرشده بود از زنانی که حالا باور داشتند مرگ زودهنگام حبیب و ربابه هم نشانه قداست زهرا است که آنها را خیلی زود با خودش از این جهان به بهشت برده. بهخصوص که ماه محرم هم بود. تا چهلم ربابه هرروز حداقل یک نفر در منزل ربابه نذری میداد. وسط حیاط آش میپختند و مردم از راه دور و نزدیک برای گرفتن آن میآمدند. من و بقیه بچهها هم کارمان این بود که میرفتیم از باغهای دور و اطراف چوبهای خشک را که بریده بودند، برای پختوپز میآوردیم. چند شب هم از محلههای مختلف ولایت هیئت آمدند و درِ منزل ربابه عزاداری کردند. کوچه ما از حسینیه محل هم پر رفت آمد تر شده بود...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
👁🌸👁
@mamatiir
Forwarded from سلام چوپانان
زبان نایینی
چهار دست و پا راه رفتن
در بخش مرکزی نایین این واژه " گوچی گوچی" نیز گفته می شود .
#سخن_روز
.
اگر خواستی چیزی را پنهان کنی
لای یک کتاب بگذار
این ملت کتاب نمی خوانند…
#احمد_شاملو
@naein_nameh
.
اگر خواستی چیزی را پنهان کنی
لای یک کتاب بگذار
این ملت کتاب نمی خوانند…
#احمد_شاملو
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
"ای نارسینه" سروده استاد ابراهیمی انارکی
دِر وییاوو چِقد چَرندت دارت
تُوی و انجیلی " کُنجی بندت" دارت
قیفس و سِوده و دولِندَت دارت
رُپی ریواسک ومغزی تِندَت دارت
کی اِشو اُسمی تِنده وِرچینه؟
ای نارسینه، ای نارسینه
.
ترجمه:
در بیابان چقدر چرنده داشتی
توت و انجیل " کنج بند" ( نام محل) داشتی
قفس و سبد و (دولنده) محفظه ای از لیف خرما که وسایل خیاطی در ان قرار می گرفت ، داشتی
رُب ریواس و مغز هسته زردالو داشتی
چه کسی اکنون می رود هسته جمع کند
ای انارک، ای انارک
@naein_nameh
.
"ای نارسینه" سروده استاد ابراهیمی انارکی
دِر وییاوو چِقد چَرندت دارت
تُوی و انجیلی " کُنجی بندت" دارت
قیفس و سِوده و دولِندَت دارت
رُپی ریواسک ومغزی تِندَت دارت
کی اِشو اُسمی تِنده وِرچینه؟
ای نارسینه، ای نارسینه
.
ترجمه:
در بیابان چقدر چرنده داشتی
توت و انجیل " کنج بند" ( نام محل) داشتی
قفس و سبد و (دولنده) محفظه ای از لیف خرما که وسایل خیاطی در ان قرار می گرفت ، داشتی
رُب ریواس و مغز هسته زردالو داشتی
چه کسی اکنون می رود هسته جمع کند
ای انارک، ای انارک
@naein_nameh
Forwarded from کانال نایین ما
سنگ نگاره تاریخی در نایین کشف شد
💠 سخنگوی میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اصفهان از کشف یک قطعه سنگ نگاره تاریخی در شهرستان نایین در شرق استان خبر داد و گفت: برآورد اولیه نشان میدهد که این سنگ نگاره متعلق به قرن پنجم تا ششم هجری قمری است.
🔹شهرام امیری روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: یکی از روستاییان در حومه شهر نایین این سنگ نگاره تاریخی را در اراضی خود پیدا و موضوع را به فرماندهی یگان حفاظت میراث فرهنگی نایین گزارش کرده است.
🔹وی با بیاناینکه با همراهی مردم منطقه و دوستداران میراث فرهنگی، این قطعه سنگ تاریخی به اداره میراث فرهنگی نایین منتقل شد، اظهار داشت: ارزیابیهای اولیه و نوع سبک حکاکی بر روی سنگ نگاره مُبین آن است که این قطعه متعلق به سدههای اولیه دوران اسلامی بویژه قرنهای پنجم تا ششم هجری قمری است.
🔹امیری با تاکید بر اینکه برآورد دقیق قدمت این سنگ و ویژگیهای آن نیازمند کار کارشناسی بیشتر است، اضافه کرد: این سنگ نگاره میتواند نشاندهنده بخشی از تاریخ و میراث شهرستان نایین باشد.
🔹وی با اشاره به اینکه احتمال دارد این قطعه سنگ تاریخی در موزه مردم شناسی نایین نگهداری شود، گفت: با انجام کارهای مطالعاتی بر روی این سنگ نگاره میتوان از نتایج آن برای کارهای پژوهشی در زمینه میراث فرهنگی و تاریخ استفاده کرد.
شهرستان نایین حدود یکهزار و ۲۰۰ اثر تاریخی و حدود ۹۵ اثر ثبت شده ملی دارد و از بافتهای تاریخی با ارزش و جاذبههای طبیعی برخوردار است.
#میراث
#سنگ_نگاره
#نائین_ما
🆔 @Naeene_Ma
سنگ نگاره تاریخی در نایین کشف شد
💠 سخنگوی میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اصفهان از کشف یک قطعه سنگ نگاره تاریخی در شهرستان نایین در شرق استان خبر داد و گفت: برآورد اولیه نشان میدهد که این سنگ نگاره متعلق به قرن پنجم تا ششم هجری قمری است.
🔹شهرام امیری روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: یکی از روستاییان در حومه شهر نایین این سنگ نگاره تاریخی را در اراضی خود پیدا و موضوع را به فرماندهی یگان حفاظت میراث فرهنگی نایین گزارش کرده است.
🔹وی با بیاناینکه با همراهی مردم منطقه و دوستداران میراث فرهنگی، این قطعه سنگ تاریخی به اداره میراث فرهنگی نایین منتقل شد، اظهار داشت: ارزیابیهای اولیه و نوع سبک حکاکی بر روی سنگ نگاره مُبین آن است که این قطعه متعلق به سدههای اولیه دوران اسلامی بویژه قرنهای پنجم تا ششم هجری قمری است.
🔹امیری با تاکید بر اینکه برآورد دقیق قدمت این سنگ و ویژگیهای آن نیازمند کار کارشناسی بیشتر است، اضافه کرد: این سنگ نگاره میتواند نشاندهنده بخشی از تاریخ و میراث شهرستان نایین باشد.
🔹وی با اشاره به اینکه احتمال دارد این قطعه سنگ تاریخی در موزه مردم شناسی نایین نگهداری شود، گفت: با انجام کارهای مطالعاتی بر روی این سنگ نگاره میتوان از نتایج آن برای کارهای پژوهشی در زمینه میراث فرهنگی و تاریخ استفاده کرد.
شهرستان نایین حدود یکهزار و ۲۰۰ اثر تاریخی و حدود ۹۵ اثر ثبت شده ملی دارد و از بافتهای تاریخی با ارزش و جاذبههای طبیعی برخوردار است.
#میراث
#سنگ_نگاره
#نائین_ما
🆔 @Naeene_Ma
#تاریخچه_نایین
#حومه_نایین
.
نیستانک
در چهارشنبه هشتم شوال 1301 هجری قمری وارد نیستانج گردیدم. نیستانج از آثار برزو نبیره رستم دستان است. اینجا در
عهد سلاطین عجم نیزار و محل شکار گراز بوده است. برزو قناتی در دو فرسخی اینجا کند و به اسم خود نامگذاری کرد، که
هنوز آب دارد. قلعه نیستانک را نیز برزو بر پا نمود و عمله کار از کیج دارلملک مکران (بین کرمان و سیستان) آورده است.
مسجد جامع هم از بناهای عمربن عبدالعزیز است. بعد از نماز عصر حاجی حسین نیستانجی را ملاقات کردم و مدتی صحبت
داشتیم. به اتفاق حاجی حسین به زیارت مسجد حضرت صاحبالزمان رفتیم. این مسجد بر حسب اشاره حضرت امام
حسن بنا شده است. بعد از مراجعت از آن مسجد باز با مشارالیه به مسجد جامع آمده و سوالاتی نمودم. خلاصه شب
گذشت و مجال خواب به تنگ اندر آمد و از صحبت حاجی حسین هم سیر نمیشوم. ناچار وداع گفته ساعت پنج شبگیر نمودم.
(صفرنامه میرزا علی خان
صفا ْ السلطنه نایینی)
@naein_nameh
#حومه_نایین
.
نیستانک
در چهارشنبه هشتم شوال 1301 هجری قمری وارد نیستانج گردیدم. نیستانج از آثار برزو نبیره رستم دستان است. اینجا در
عهد سلاطین عجم نیزار و محل شکار گراز بوده است. برزو قناتی در دو فرسخی اینجا کند و به اسم خود نامگذاری کرد، که
هنوز آب دارد. قلعه نیستانک را نیز برزو بر پا نمود و عمله کار از کیج دارلملک مکران (بین کرمان و سیستان) آورده است.
مسجد جامع هم از بناهای عمربن عبدالعزیز است. بعد از نماز عصر حاجی حسین نیستانجی را ملاقات کردم و مدتی صحبت
داشتیم. به اتفاق حاجی حسین به زیارت مسجد حضرت صاحبالزمان رفتیم. این مسجد بر حسب اشاره حضرت امام
حسن بنا شده است. بعد از مراجعت از آن مسجد باز با مشارالیه به مسجد جامع آمده و سوالاتی نمودم. خلاصه شب
گذشت و مجال خواب به تنگ اندر آمد و از صحبت حاجی حسین هم سیر نمیشوم. ناچار وداع گفته ساعت پنج شبگیر نمودم.
(صفرنامه میرزا علی خان
صفا ْ السلطنه نایینی)
@naein_nameh
#سخن_روز
.
✅صحنه به دار کشیدن ۹ آزادیخواه و دلاور تبریزی به دست لشگر روس به سال ۱۲۹۰ در روز عاشورا
🔹همزمان صدای طبل و سنج از کوچه و خیابانهای تبریز شنیده میشد و جمعیت کثیری از مردم در حال گریه و عزاداری برای اما حسین علیه السلام بودند، مرحوم خیابانی یا دیگری به زنجیر زنان و سینه زنان که تعداد کثیری بودند پیشنهاد نجات آزادیخواهان از ماموران که حدود بیست نفر بودند می دهد، جواب این است :
پ.ن، اینها توفنگ دارن و به راه خود ادامه میدهند.
@naein_nameh
.
✅صحنه به دار کشیدن ۹ آزادیخواه و دلاور تبریزی به دست لشگر روس به سال ۱۲۹۰ در روز عاشورا
🔹همزمان صدای طبل و سنج از کوچه و خیابانهای تبریز شنیده میشد و جمعیت کثیری از مردم در حال گریه و عزاداری برای اما حسین علیه السلام بودند، مرحوم خیابانی یا دیگری به زنجیر زنان و سینه زنان که تعداد کثیری بودند پیشنهاد نجات آزادیخواهان از ماموران که حدود بیست نفر بودند می دهد، جواب این است :
پ.ن، اینها توفنگ دارن و به راه خود ادامه میدهند.
@naein_nameh
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوم مرداد سالروز درگذشت احمد شاملو
قصّۀ دخترای ننه دریا
یکی بود یکّی نبود
جز خدا هیچّی نبود
زیر این طاق کبود
نه ستاره نه سرود
عمو صحرا تپلی
با دو تا لپّ گلی
پا و دستش کوچولو
ریش و روحش دوقلو
چپقش خالی و سرد
دلَکش دریای درد
درِ باغو بسّه بود
دمِ باغ نشسّه بود
عمو صحرا! پسرات کو؟
- لب دریان پسرام
دخترای ننه دریا رو خاطرخوان پسرام
طفلیا تنگ غلاغپر پاکشون
خسته و مرده میان
از سر مزرعهشون
تنشون خستۀ کار
دلشون مردۀ زار
دسّاشون پینهترک
لباساشون نمدک
پاهاشون لخت و پتی
کجکلاشون نمدی
میشینن با دلِ تنگ
لب دریا سرِ سنگ
طفلیا شب تا سحر گریهکنون
خوابو از چشمِ به در دوختهشون پس میرونن
توی دریای نمور
میریزن اشکای شور
میخونن- آخ که چه دلدوز و چه دلسوز میخونن!
- دخترای ننه دریا! کومهمون سرد و سیاس
چشِ امّیدمون اوّل به خدا بعد به شماس...
احمد شاملو
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
قصّۀ دخترای ننه دریا
یکی بود یکّی نبود
جز خدا هیچّی نبود
زیر این طاق کبود
نه ستاره نه سرود
عمو صحرا تپلی
با دو تا لپّ گلی
پا و دستش کوچولو
ریش و روحش دوقلو
چپقش خالی و سرد
دلَکش دریای درد
درِ باغو بسّه بود
دمِ باغ نشسّه بود
عمو صحرا! پسرات کو؟
- لب دریان پسرام
دخترای ننه دریا رو خاطرخوان پسرام
طفلیا تنگ غلاغپر پاکشون
خسته و مرده میان
از سر مزرعهشون
تنشون خستۀ کار
دلشون مردۀ زار
دسّاشون پینهترک
لباساشون نمدک
پاهاشون لخت و پتی
کجکلاشون نمدی
میشینن با دلِ تنگ
لب دریا سرِ سنگ
طفلیا شب تا سحر گریهکنون
خوابو از چشمِ به در دوختهشون پس میرونن
توی دریای نمور
میریزن اشکای شور
میخونن- آخ که چه دلدوز و چه دلسوز میخونن!
- دخترای ننه دریا! کومهمون سرد و سیاس
چشِ امّیدمون اوّل به خدا بعد به شماس...
احمد شاملو
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
#حکایت
.
گویند:
ابن هرمه به نزد منصور (خليفه عباسی) آمد. منصور وی را عزيز داشت و تکريم کرد و پرسيد: چيزی از من بخواه.
گفت: "به کارگزارت در مدينه بنويس که هرگاه مرا مست گرفتند، مرا حد نزند!"
منصور گفت: ابطال حدود را راهی نيست. چيز ديگری بخواه !
اما ابن هرمه بيشتر اصرار کرد. سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدينه بنويسيد:
"هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازيانه زن، و آورنده اش را صد تازيانه!!"
از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترضش نمی شد.
در باب جرایم خودی ها
@naein_nameh
.
گویند:
ابن هرمه به نزد منصور (خليفه عباسی) آمد. منصور وی را عزيز داشت و تکريم کرد و پرسيد: چيزی از من بخواه.
گفت: "به کارگزارت در مدينه بنويس که هرگاه مرا مست گرفتند، مرا حد نزند!"
منصور گفت: ابطال حدود را راهی نيست. چيز ديگری بخواه !
اما ابن هرمه بيشتر اصرار کرد. سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدينه بنويسيد:
"هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازيانه زن، و آورنده اش را صد تازيانه!!"
از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترضش نمی شد.
در باب جرایم خودی ها
@naein_nameh
Forwarded from آینده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خودستایان تکیه بر اریکهها زدهاند؛ کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان است.
آنان که طیلسان زهد پوشیدهاند تکپیرهنان را پیرهن بر تن میدرند.
آنان که دستار بر سر نهادهاند سر از گردن خداترسان میاندازند.
و آنان که آب بر مردمان میبندند مردمان را آب از لبه تیغ میدهند.
این نیست آن چه ما می گفتیم.
اینان سپاه آز میآرایند و دیوار غرور میفرازند و کوشکهای خودپرستی میسازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست.
از فیلم روز واقعه
بهرام بیضایی
@A_pajhohi
آنان که طیلسان زهد پوشیدهاند تکپیرهنان را پیرهن بر تن میدرند.
آنان که دستار بر سر نهادهاند سر از گردن خداترسان میاندازند.
و آنان که آب بر مردمان میبندند مردمان را آب از لبه تیغ میدهند.
این نیست آن چه ما می گفتیم.
اینان سپاه آز میآرایند و دیوار غرور میفرازند و کوشکهای خودپرستی میسازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست.
از فیلم روز واقعه
بهرام بیضایی
@A_pajhohi
Forwarded from کتابخانه ایران شناسی
راهنمای مطبوعات ایران 1357- 1304. محمد صدری طباطبایی نائینی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه ها، 1378، 2جلد.[ نام روی جلد: راهنمای مطبوعات ایران (1304 ش تا 1357 ش)].
Forwarded from سهام نیوز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅افزایش نوحههای اعتراضی
✍️مجتبی لطفی
سال به سال که میگذرد تولید محتوای اعتراضی در قالب نوحه و ساخت کلیپ در ایام محرم نسبت به گذشته بیشتر شده است.
علیرغم اینکه حاکمیت تلاش دارد تمامی متدینان را موافق خود جا بزند و تلاش دارد با استفاده از مداحان حکومتی، روحانیون بی سواد و کم سواد عزاداری را مصادره نماید، ولی عملا موفق نبوده و روز به روز شاهد ریزش در هیاتهای حکومتی هستیم و نوحههای اعتراضی دوستداران حسین(ع) راهشان از مسیر حکومت جداست.
آنچه در کلیپ دیدید، نوحهای از هیات شیخداد یزد است:
در پوشش دین جاری
اندیشه ظلمانی
نبود به خدا نبود
این رسم مسلمانی
ای شهر بد اندیشی
ای کوفه بی دردی
ای ملک ستم پرور
ای خانه نامردی
مردان خدا در بند
خوبان همه در زنجیر
مردم ز شما بیزار
یاران ز شما دلگیر
با دست شما ویران شد
این خانه ایمانها
این ظلم و ستم بر دین
کی بوده روا آیا
باید ز شما پرسید
کو مسند تاج کی
کو نام و نشان جم
کو وعده ملک ری
این چیست که میبندید
با نام خدا بر دین
فریاد از این مسلک
ای وای بر این آیین
@Sahamnewsorg
✍️مجتبی لطفی
سال به سال که میگذرد تولید محتوای اعتراضی در قالب نوحه و ساخت کلیپ در ایام محرم نسبت به گذشته بیشتر شده است.
علیرغم اینکه حاکمیت تلاش دارد تمامی متدینان را موافق خود جا بزند و تلاش دارد با استفاده از مداحان حکومتی، روحانیون بی سواد و کم سواد عزاداری را مصادره نماید، ولی عملا موفق نبوده و روز به روز شاهد ریزش در هیاتهای حکومتی هستیم و نوحههای اعتراضی دوستداران حسین(ع) راهشان از مسیر حکومت جداست.
آنچه در کلیپ دیدید، نوحهای از هیات شیخداد یزد است:
در پوشش دین جاری
اندیشه ظلمانی
نبود به خدا نبود
این رسم مسلمانی
ای شهر بد اندیشی
ای کوفه بی دردی
ای ملک ستم پرور
ای خانه نامردی
مردان خدا در بند
خوبان همه در زنجیر
مردم ز شما بیزار
یاران ز شما دلگیر
با دست شما ویران شد
این خانه ایمانها
این ظلم و ستم بر دین
کی بوده روا آیا
باید ز شما پرسید
کو مسند تاج کی
کو نام و نشان جم
کو وعده ملک ری
این چیست که میبندید
با نام خدا بر دین
فریاد از این مسلک
ای وای بر این آیین
@Sahamnewsorg
#تاریخچه_نایین
.
ایا میدامید؟
ایا میدانید تا ۵۰_۶۰ سال قبل ۹۰ درصد مردم نایین سالی دو بار پلو می خوردند ، انهم شب اول اسفند ماه و شب عید نوروز و بس
ایا میدانید مردمان قدیم نایین به میانه روی، عاقبت اندیشی، قناعت و ابروداری،حفظارزش های دینی و ملی شهره بودند.
( فرهنگ نایین_ جناب میرزا بیگی)
@naein_nameh
.
ایا میدامید؟
ایا میدانید تا ۵۰_۶۰ سال قبل ۹۰ درصد مردم نایین سالی دو بار پلو می خوردند ، انهم شب اول اسفند ماه و شب عید نوروز و بس
ایا میدانید مردمان قدیم نایین به میانه روی، عاقبت اندیشی، قناعت و ابروداری،حفظارزش های دینی و ملی شهره بودند.
( فرهنگ نایین_ جناب میرزا بیگی)
@naein_nameh
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
یکم مردادماه زادروز فریدون آدمیّت
او برای ختم تحصیلات دانشگاهی در رشتۀ علوم سیاسی و دریافت درجۀ لیسانس رسالهای نوشت به نام امیرکبیر و ایران که با بعضی اصلاحات نخستین بار توسط بنگاه آذر (به مدیریت محمّد مشیری، سرهنگ اخراجی از ارتش و متمایل به جریان چپ) در سه دفتر به سالهای ۱۳۲۳-۱۳۲۴ چاپ شد. نخستین جلدش در مدت یک ماه و نیم به فروش رسید و در همان سال ۱۳۲۳ تجدید چاپ شد (گفتۀ مؤلف در آغاز چاپ دوم).
در مقدمۀ چاپ اول از کسانی نام میبرد که میخواستهاند شرح حال امیر را بنویسند (محمود غنیزاده، علیاکبر داور، دکتر قاسم غنی به همکاری عباس اقبال). در همانجا نوشته است: «آقای تقیزاده نیز رسالهای در احوالات امیر نگاشتهاند که فعلاً در جزو کتابهای ایشان در برلین میباشد. اگرچه نگارنده را به همین علّت مجال مطالعۀ رسالۀ معظمٌ له دست نداد ولی از راهنماییهای ایشان در تألیف این کتاب برخوردار شده سپاسگزارم» (ص ۳). نیز نام برده است از عباس اقبال که اسنادی از کتابخانۀ سلطنتی را به ایشان معرفی کرده و سیّد محمّدعلی جمالزاده که بخشی از سفرنامۀ پولاک را برای ایشان به ترجمه درآورده و جواد فروغی که به صرافت طبع مطلبی از نویسندگان خارجی برای ایشان استنساخ کرده و دکتر خلیل اعلمالدولۀ ثقفی که یادداشتهای خود را در اختیار ایشان گذارده و حسین پاشاخان نوایی، رئیس ادارۀ بایگانی وزارت خارجه که اسناد رسمی را در دسترس ایشان قرار داده است.
من در زمستان ۱۳۲۴ که چندی پس از او دانشجوی حقوق بودم و جلد اول کتاب را همان ایام با لذت خوانده بودم اینک که برای نوشتن این سطور به آن کتاب مینگریستم یادداشت خود را دیدهام که نوشتهام: «باز هم باید این کتاب نفیس را خواند». آن کتاب در آن روزگار واقعاً برای باز شدن چشم و گوش ما جوانترها نسبت به بخشی از تاریخ مملکت غنیمتی بود. شهرت آدمیت به داشتن بصیرت در تحلیل تاریخی وقایع مربوط به تفکر آزادیخواهی و نهضت مشروطیت با این کتاب آغاز شد.
[نادرهکاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۷۴-۱۴۷۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
او برای ختم تحصیلات دانشگاهی در رشتۀ علوم سیاسی و دریافت درجۀ لیسانس رسالهای نوشت به نام امیرکبیر و ایران که با بعضی اصلاحات نخستین بار توسط بنگاه آذر (به مدیریت محمّد مشیری، سرهنگ اخراجی از ارتش و متمایل به جریان چپ) در سه دفتر به سالهای ۱۳۲۳-۱۳۲۴ چاپ شد. نخستین جلدش در مدت یک ماه و نیم به فروش رسید و در همان سال ۱۳۲۳ تجدید چاپ شد (گفتۀ مؤلف در آغاز چاپ دوم).
در مقدمۀ چاپ اول از کسانی نام میبرد که میخواستهاند شرح حال امیر را بنویسند (محمود غنیزاده، علیاکبر داور، دکتر قاسم غنی به همکاری عباس اقبال). در همانجا نوشته است: «آقای تقیزاده نیز رسالهای در احوالات امیر نگاشتهاند که فعلاً در جزو کتابهای ایشان در برلین میباشد. اگرچه نگارنده را به همین علّت مجال مطالعۀ رسالۀ معظمٌ له دست نداد ولی از راهنماییهای ایشان در تألیف این کتاب برخوردار شده سپاسگزارم» (ص ۳). نیز نام برده است از عباس اقبال که اسنادی از کتابخانۀ سلطنتی را به ایشان معرفی کرده و سیّد محمّدعلی جمالزاده که بخشی از سفرنامۀ پولاک را برای ایشان به ترجمه درآورده و جواد فروغی که به صرافت طبع مطلبی از نویسندگان خارجی برای ایشان استنساخ کرده و دکتر خلیل اعلمالدولۀ ثقفی که یادداشتهای خود را در اختیار ایشان گذارده و حسین پاشاخان نوایی، رئیس ادارۀ بایگانی وزارت خارجه که اسناد رسمی را در دسترس ایشان قرار داده است.
من در زمستان ۱۳۲۴ که چندی پس از او دانشجوی حقوق بودم و جلد اول کتاب را همان ایام با لذت خوانده بودم اینک که برای نوشتن این سطور به آن کتاب مینگریستم یادداشت خود را دیدهام که نوشتهام: «باز هم باید این کتاب نفیس را خواند». آن کتاب در آن روزگار واقعاً برای باز شدن چشم و گوش ما جوانترها نسبت به بخشی از تاریخ مملکت غنیمتی بود. شهرت آدمیت به داشتن بصیرت در تحلیل تاریخی وقایع مربوط به تفکر آزادیخواهی و نهضت مشروطیت با این کتاب آغاز شد.
[نادرهکاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۷۴-۱۴۷۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎