This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کیومرث_پوراحمد
.
برای بزرگداشت هنرمندی توانا و کارگردانی خوش فکر که خلاف گفته 《اگر زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز》 را با مرگ خود به اثبات رساند.
@naein_nameh
.
برای بزرگداشت هنرمندی توانا و کارگردانی خوش فکر که خلاف گفته 《اگر زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز》 را با مرگ خود به اثبات رساند.
@naein_nameh
علی چه گفت ؟ که : سر پیشِ ظلم خم نکنید !
تمامِ عُمر پرستاریِ شکم نکنید !
چهگفت ؟ گفت که : چون مال و جاه پیدا شد
عنانِ زهد به چنگ آورید و رَم نکنید !
که بر مواجبِ برحقِّ خود میافزایید
که از حقوق ضعیفانِ قوم کم نکنید
اگر فتاد شما را کلیدِ بیتالمال
چنان خورید که از فرطِ آن ورم نکنید !
به نامِ دینِ خدا خلق را میازارید
به هر بهانه خدا را سرِ عَلَم نکنید !
به هر وسیله بزرگانِ خویش را مزنید
که سفله را به غلط پاک و محترم نکنید !
علی چه گفت؟ که : بیچارگانِ عالَم را،
برای خویش گرفتارِ «همّ» و «غم» نکنید !
ستم کنید و بدزدید ! اعتراضی نیست
ولی به نامِ بلندِ علی ستم نکنید !
( حسین جنتی )
شهادت حامی مظلومان و فریادگر بزرگ تاریخ بر علیه مستکبران و ریاکاران جهان بر همه ی آزادگان و دردمندان تسلیت باد
@naein_nameh
تمامِ عُمر پرستاریِ شکم نکنید !
چهگفت ؟ گفت که : چون مال و جاه پیدا شد
عنانِ زهد به چنگ آورید و رَم نکنید !
که بر مواجبِ برحقِّ خود میافزایید
که از حقوق ضعیفانِ قوم کم نکنید
اگر فتاد شما را کلیدِ بیتالمال
چنان خورید که از فرطِ آن ورم نکنید !
به نامِ دینِ خدا خلق را میازارید
به هر بهانه خدا را سرِ عَلَم نکنید !
به هر وسیله بزرگانِ خویش را مزنید
که سفله را به غلط پاک و محترم نکنید !
علی چه گفت؟ که : بیچارگانِ عالَم را،
برای خویش گرفتارِ «همّ» و «غم» نکنید !
ستم کنید و بدزدید ! اعتراضی نیست
ولی به نامِ بلندِ علی ستم نکنید !
( حسین جنتی )
شهادت حامی مظلومان و فریادگر بزرگ تاریخ بر علیه مستکبران و ریاکاران جهان بر همه ی آزادگان و دردمندان تسلیت باد
@naein_nameh
Forwarded from خلوت انس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاعر :
#عمادالدین_نسیمی_شروانی ( ق ۸ )
( دیوان اشعار، غزلیات، غزل/ ۱۸۳ )
خواننده : سامی_یوسف
کانال محمد جولایی تهرانی
@khalvatons
#عمادالدین_نسیمی_شروانی ( ق ۸ )
( دیوان اشعار، غزلیات، غزل/ ۱۸۳ )
خواننده : سامی_یوسف
کانال محمد جولایی تهرانی
@khalvatons
Forwarded from کانال محله چهل دختران نایین
در مسجد کوفه بغض ها می شکند
دیوار سکوت با دعا می شکند
گل کرده نوای رستگاری علی
چون فرق سرش عرش خدا می شکند
🏴 شهادت مظلومانه امیرالمومنین علی علیه السلام تسلیت باد
@Cheheldokhtaran
دیوار سکوت با دعا می شکند
گل کرده نوای رستگاری علی
چون فرق سرش عرش خدا می شکند
🏴 شهادت مظلومانه امیرالمومنین علی علیه السلام تسلیت باد
@Cheheldokhtaran
#نایین_نامه
#حکایت
.
علی از زبان دشمنش
در ماجرای دیدار سوده و معاویه؛ وقتی سوده با زبان تند با معاویه سخن گفت و معاویه عصبانی شد و او را تهدید کرد؛ سوده رو به عراق کرد گفت: سلام بر تو ای ابالحسن که رفتی و عدالت را با خود به خاک بردی
معاویه آرام شد و گفت: مشکل این زن را حل کنید
سوده پاسخ داد: من اگر مشکل شخص خودم را فقط حل کنم این زشتی و رانت است
معاویه که این رفتار را دید گفت: مردمی که علی تربیت کرده؛ نسبت به حاکم جسارت و گستاخی دارند
این یک شهادت تاریخی از بزرگترین دشمن علی است که گواهی می دهد او نقد قدرت و حکومت را در جامعه اش نهادینه کرده است
@naein_nameh
#حکایت
.
علی از زبان دشمنش
در ماجرای دیدار سوده و معاویه؛ وقتی سوده با زبان تند با معاویه سخن گفت و معاویه عصبانی شد و او را تهدید کرد؛ سوده رو به عراق کرد گفت: سلام بر تو ای ابالحسن که رفتی و عدالت را با خود به خاک بردی
معاویه آرام شد و گفت: مشکل این زن را حل کنید
سوده پاسخ داد: من اگر مشکل شخص خودم را فقط حل کنم این زشتی و رانت است
معاویه که این رفتار را دید گفت: مردمی که علی تربیت کرده؛ نسبت به حاکم جسارت و گستاخی دارند
این یک شهادت تاریخی از بزرگترین دشمن علی است که گواهی می دهد او نقد قدرت و حکومت را در جامعه اش نهادینه کرده است
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
میگر نوشادُر شی وِ بِر کینش نایه
مگر نشادر به ماتحتش گذاشته اند
برای انسانهای بی قرار و نا آرام به کار می رود
.
نوگایی( دیی) قدّی خویت کِر، پئنا مردم جی اوین
نگاه به قدت خودت می کنی ، پهنای مردم را هم ببین
کنایه از خود را قوی و برتر از دیگران پنداشتن، خود برتر بینی
.
نوما احمد اقایی
نمازی چون نماز احمد اقا
کاری را با دل و جان انجام ندادن ، سر سری گرفتن
.
نوما نرسایه وُنگش اووات
نماز نرسیده اذان گفت
انجام هر کاری در زمان خودش، وقت مناسب
امثال و حکم نایینی
@naein_nameh
.
میگر نوشادُر شی وِ بِر کینش نایه
مگر نشادر به ماتحتش گذاشته اند
برای انسانهای بی قرار و نا آرام به کار می رود
.
نوگایی( دیی) قدّی خویت کِر، پئنا مردم جی اوین
نگاه به قدت خودت می کنی ، پهنای مردم را هم ببین
کنایه از خود را قوی و برتر از دیگران پنداشتن، خود برتر بینی
.
نوما احمد اقایی
نمازی چون نماز احمد اقا
کاری را با دل و جان انجام ندادن ، سر سری گرفتن
.
نوما نرسایه وُنگش اووات
نماز نرسیده اذان گفت
انجام هر کاری در زمان خودش، وقت مناسب
امثال و حکم نایینی
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
دروازه های نایین
دروازه کلوان
به روایت استاد سلطان زاده در کتاب گرانسنگ 《نایین شهر هزاره های تاریخی》و بیان اولین سکونتگاه خارج از نارین قلعه، یعنی کلوان که وجه تسمیه کلید بان است و تشریح شرایط محله به این نتیجه می رسد که کلوان قدیمی ترین محله نایین است.
دلایل او مزار سلطان موصلیه که اولین آرامستان قصبه عنوان شده و داشتن بازارچه مجزا( تنها محلی که بازارچه داشته و ... درواز کلوان را پر اهمیت می کند.
سالهای میانی دهه چهل که محصل دبیرستان طبا و ساکن محله کلوان بودیم، اندک اثاری از دروازه وجود داشت. بیرون از دروازه زورخانه( باشگاه ورزشی) و کوره پزخانه های سفال پزی و مزار سلطان موصلیه و چند باب خانه ، منجمله خانه و باغ میرزا سماعیل خان معصومی و اب انبار میرزا حسن خان به سراب محمد آباد می رسید. داخل دروازه چند باب دکان بود که از همه انها مهمتر فروشگاه یا بقالی مرحوم پور اکبری( معروف به محمد عباس) و بعد از پیچ فشاری اب عمومی و قدمگاه و بازارچه و میدان کلوان بود. از این مغازه که تقریبا تمام مایحتاج خانواده ها در ان وجود داشت، خاطرات بسیاری داریم.
(تصویر از کارونسرای نوگنبد و تزیینی است)
@naein_nameh
.
دروازه های نایین
دروازه کلوان
به روایت استاد سلطان زاده در کتاب گرانسنگ 《نایین شهر هزاره های تاریخی》و بیان اولین سکونتگاه خارج از نارین قلعه، یعنی کلوان که وجه تسمیه کلید بان است و تشریح شرایط محله به این نتیجه می رسد که کلوان قدیمی ترین محله نایین است.
دلایل او مزار سلطان موصلیه که اولین آرامستان قصبه عنوان شده و داشتن بازارچه مجزا( تنها محلی که بازارچه داشته و ... درواز کلوان را پر اهمیت می کند.
سالهای میانی دهه چهل که محصل دبیرستان طبا و ساکن محله کلوان بودیم، اندک اثاری از دروازه وجود داشت. بیرون از دروازه زورخانه( باشگاه ورزشی) و کوره پزخانه های سفال پزی و مزار سلطان موصلیه و چند باب خانه ، منجمله خانه و باغ میرزا سماعیل خان معصومی و اب انبار میرزا حسن خان به سراب محمد آباد می رسید. داخل دروازه چند باب دکان بود که از همه انها مهمتر فروشگاه یا بقالی مرحوم پور اکبری( معروف به محمد عباس) و بعد از پیچ فشاری اب عمومی و قدمگاه و بازارچه و میدان کلوان بود. از این مغازه که تقریبا تمام مایحتاج خانواده ها در ان وجود داشت، خاطرات بسیاری داریم.
(تصویر از کارونسرای نوگنبد و تزیینی است)
@naein_nameh
#قصه_های_ولایت
##خدا_بیامرزدت_مش_رضا
قسمت دوم/ آخر (بازنشر)
... مش رضا سر حال بود و ما هم دلخوش و تشنه شادمانی. او جای رادیو که در اغلب خانه ها نبود و جای تلویزیون که اصلا در ولایت ما نبود را در چنین روزهایی کاملا پُر می کرد. از اولین ساعت های روز اول عید، بیرون خانه اش به انتظار می نشستیم تا بیاید و مضمون آن روز را کوک کند. مش رضا در عین حال یک کارگر زحمتکش و جدی هم بود. صبح قبل از طلوع آفتاب، سوار بر دوچرخه سه تفنگش راهی معدن های گِل سفید در فاصله ده کیلومتری ولایت می شد و عصر یک گونی گِل سفید پاک نکرده بر تَرک دوچرخه اش بود که به دفتر شرکت تحویل می داد و روزهای جمعه مثل دیگران می رفت پولش را می گرفت و در کبابی شهر یک پُرس کباب می خورد و قبراق می آمد روی سکو می نشست و تا غروب مضمون کوک می کرد. اما یک روز، خبر بدی در آبادی پیچید. معدن ریزش کرده و بر سر مش رضا و همکارش صفرعلی هوار شده بود. صفرعلی در دم جان داده اما مش رضا خودش را از لای آوار بیرون کشیده و پای پیاده تا ولایت دویده بود تا خبر بدهد. صفرعلی فردایش دفن شد اما مش رضا دیگر به حال اول برنگشت. برای مداوا به همه جا بردندش. حتی مدتی در تهران بستری بود اما هیچ کس نفهمید او چه دردی دارد. مادربزرگ من دردش را فهمیده بود. او می گفت: «بند دلش پاره شده است». و ما نمی فهمیدیم یعنی چه. مش رضا از آن روز به بعد، شد شبحی آرام که کوچه صدمتری را در یک ساعت طی میکرد و از هر صدایی گریزان بود مش رضا از آن روز به بعد، شد شبحی آرام که کوچه صدمتری را در یک ساعت طی میکرد و از هر صدایی گریزان بود. از موتوسوارهایی که به سرعت از مقابلش می گذشتند، نفرت داشت. چون پس از عبور آن ها، دوساعت درد در دلش می پیچید. پایش را تنها دو سانتیمتر از زمین بلند می کرد. اگر بیشتر بلند می کرد، نفسش بند می آمد. اما هنوز هم چیزی از ذوق ژنتیک در وجودش مانده بود. به آسمان نگاه می کرد و می گفت: فردا هوا مثلا ابری است ویا برف می بارد و محال بود جز این بشود. به دیوار نگاه می کرد و ساعت دقیق را می گفت. بچه ها در راه مدرسه، از او ساعت می پرسیدند و همیشه دقیق جواب می داد. موذن مسجد که حالا پشت بلندگو اذان می گفت، تنها به مش رضا اعتماد داشت نه به ساعت سیکوی دیواری. اما مش رضا، روز به روز باد کرد، چندین مرض دیگر هم به سراغش آمد. یرقان، قند، سیاتیک، دیسک کمر وخلاصه که روز بیست وچهارم بهمن امسال( منظور نویسنده: 1372) مصادف با دوم ماه مبارک رمضان 1414 مش رضا پس از بیست سال زندگی آرام و دردمندانه، به همراه اولین برفی که در ولایت ما به زمین نشست، تمام کرد و بخشی از خوشترین خاطرات دوران نوجوانی مرا به همراه خود به خاک سپرد. اما یادش همیشه در دلم زنده خواهد ماند. آه مش رضا، اگر بدانی چقدر دلم برای آواز حزینت تنگ شده است. راستی مش رضا، طبلت را به که سپردی و رفتی؟... پایان.
زمستان سال 1372 مجله سروش شماره 29
🖊#احمد_طالبی_نژاد
👁🌸👁
@mamatiir
##خدا_بیامرزدت_مش_رضا
قسمت دوم/ آخر (بازنشر)
... مش رضا سر حال بود و ما هم دلخوش و تشنه شادمانی. او جای رادیو که در اغلب خانه ها نبود و جای تلویزیون که اصلا در ولایت ما نبود را در چنین روزهایی کاملا پُر می کرد. از اولین ساعت های روز اول عید، بیرون خانه اش به انتظار می نشستیم تا بیاید و مضمون آن روز را کوک کند. مش رضا در عین حال یک کارگر زحمتکش و جدی هم بود. صبح قبل از طلوع آفتاب، سوار بر دوچرخه سه تفنگش راهی معدن های گِل سفید در فاصله ده کیلومتری ولایت می شد و عصر یک گونی گِل سفید پاک نکرده بر تَرک دوچرخه اش بود که به دفتر شرکت تحویل می داد و روزهای جمعه مثل دیگران می رفت پولش را می گرفت و در کبابی شهر یک پُرس کباب می خورد و قبراق می آمد روی سکو می نشست و تا غروب مضمون کوک می کرد. اما یک روز، خبر بدی در آبادی پیچید. معدن ریزش کرده و بر سر مش رضا و همکارش صفرعلی هوار شده بود. صفرعلی در دم جان داده اما مش رضا خودش را از لای آوار بیرون کشیده و پای پیاده تا ولایت دویده بود تا خبر بدهد. صفرعلی فردایش دفن شد اما مش رضا دیگر به حال اول برنگشت. برای مداوا به همه جا بردندش. حتی مدتی در تهران بستری بود اما هیچ کس نفهمید او چه دردی دارد. مادربزرگ من دردش را فهمیده بود. او می گفت: «بند دلش پاره شده است». و ما نمی فهمیدیم یعنی چه. مش رضا از آن روز به بعد، شد شبحی آرام که کوچه صدمتری را در یک ساعت طی میکرد و از هر صدایی گریزان بود مش رضا از آن روز به بعد، شد شبحی آرام که کوچه صدمتری را در یک ساعت طی میکرد و از هر صدایی گریزان بود. از موتوسوارهایی که به سرعت از مقابلش می گذشتند، نفرت داشت. چون پس از عبور آن ها، دوساعت درد در دلش می پیچید. پایش را تنها دو سانتیمتر از زمین بلند می کرد. اگر بیشتر بلند می کرد، نفسش بند می آمد. اما هنوز هم چیزی از ذوق ژنتیک در وجودش مانده بود. به آسمان نگاه می کرد و می گفت: فردا هوا مثلا ابری است ویا برف می بارد و محال بود جز این بشود. به دیوار نگاه می کرد و ساعت دقیق را می گفت. بچه ها در راه مدرسه، از او ساعت می پرسیدند و همیشه دقیق جواب می داد. موذن مسجد که حالا پشت بلندگو اذان می گفت، تنها به مش رضا اعتماد داشت نه به ساعت سیکوی دیواری. اما مش رضا، روز به روز باد کرد، چندین مرض دیگر هم به سراغش آمد. یرقان، قند، سیاتیک، دیسک کمر وخلاصه که روز بیست وچهارم بهمن امسال( منظور نویسنده: 1372) مصادف با دوم ماه مبارک رمضان 1414 مش رضا پس از بیست سال زندگی آرام و دردمندانه، به همراه اولین برفی که در ولایت ما به زمین نشست، تمام کرد و بخشی از خوشترین خاطرات دوران نوجوانی مرا به همراه خود به خاک سپرد. اما یادش همیشه در دلم زنده خواهد ماند. آه مش رضا، اگر بدانی چقدر دلم برای آواز حزینت تنگ شده است. راستی مش رضا، طبلت را به که سپردی و رفتی؟... پایان.
زمستان سال 1372 مجله سروش شماره 29
🖊#احمد_طالبی_نژاد
👁🌸👁
@mamatiir
#آن_روزها
.
ماه رمضان در طهران قدیم
✍جعفر شهری
از اول ماه احوال و رفتار و قیافهها تغییرات کلی میگرفت. صورتها آرام و ملکوتی، چهرهها متین، قدمها آهسته، سرها بهزیر، چشمها درویش(!)، دلها تحت کنترل، راعیِ حلال و حرام و مکروه و مباح و نجس و پاک و زشت و زیبا. بهترین و مرغوبترین خواروبار، با نازلترین قیمتها به دکانها آمده، در اختیار مردم قرار میگرفت. هوسانگیزترین نانهای سنگک یک ذرع و نیمی خشک ناخنی خشخاش و سیاهدانهزده و تافتونهای شانهزده کنجدی و روغنی، شیرمالهای روغندار خوشعطروبو و دوبارهتنورهای سبوسدار پنجهکش خاصه، مخصوصاً کماجهای طرشتی اعلا در نانواییها پیدا میشد و دلخواهترین گوشتهای شیشکِپروار سیمنه، با دنبههای چرخیِ بغلپرکن که قصابهای ماهر با سلیقه و استادیِ تمام، قلوهگاهها و دنبههای آنها را *شَهله میکردند، در این ماه در اختیار مردم قرار میگرفت. ماهی که در تمام دورهٔ سال مثل و مانندی در خوبی و ارزانی و فراوانی نداشت و از این جهات کمتر ماهی به پای آن میرسید.
*شهله: چربی قلوهگاهها را در قسمتهای مساوی مانند توردوزی لباس عروس جدا میکردند و دنبهها را مانند سینهریز به صورتهای مختلف ترکیب و با رنگ و گل و جواهرات بدلی زینت میکردند.
منبع، کتاب: طهران قدیم.
نوشته: جعفر شهری. ۵ جلد.
ج ۳. ۱۳۷۱. تهران: انتشارات معین. ص ۲۹۲-۲۹۹،
با سپاس از استاد اکبری ( قنبر علی)
@naein_nameh
.
ماه رمضان در طهران قدیم
✍جعفر شهری
از اول ماه احوال و رفتار و قیافهها تغییرات کلی میگرفت. صورتها آرام و ملکوتی، چهرهها متین، قدمها آهسته، سرها بهزیر، چشمها درویش(!)، دلها تحت کنترل، راعیِ حلال و حرام و مکروه و مباح و نجس و پاک و زشت و زیبا. بهترین و مرغوبترین خواروبار، با نازلترین قیمتها به دکانها آمده، در اختیار مردم قرار میگرفت. هوسانگیزترین نانهای سنگک یک ذرع و نیمی خشک ناخنی خشخاش و سیاهدانهزده و تافتونهای شانهزده کنجدی و روغنی، شیرمالهای روغندار خوشعطروبو و دوبارهتنورهای سبوسدار پنجهکش خاصه، مخصوصاً کماجهای طرشتی اعلا در نانواییها پیدا میشد و دلخواهترین گوشتهای شیشکِپروار سیمنه، با دنبههای چرخیِ بغلپرکن که قصابهای ماهر با سلیقه و استادیِ تمام، قلوهگاهها و دنبههای آنها را *شَهله میکردند، در این ماه در اختیار مردم قرار میگرفت. ماهی که در تمام دورهٔ سال مثل و مانندی در خوبی و ارزانی و فراوانی نداشت و از این جهات کمتر ماهی به پای آن میرسید.
*شهله: چربی قلوهگاهها را در قسمتهای مساوی مانند توردوزی لباس عروس جدا میکردند و دنبهها را مانند سینهریز به صورتهای مختلف ترکیب و با رنگ و گل و جواهرات بدلی زینت میکردند.
منبع، کتاب: طهران قدیم.
نوشته: جعفر شهری. ۵ جلد.
ج ۳. ۱۳۷۱. تهران: انتشارات معین. ص ۲۹۲-۲۹۹،
با سپاس از استاد اکبری ( قنبر علی)
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
✍ برخی واحدهای اندازگیری نایین
در قدیم مواردی خاص خود داشت. مثلاً در مورد وزن که دو نوع وزن (من) رایج بود. یکی از آنها معروف به من (من شاه) که هم وزن من رایج در اصفهان و معادل حدود شش کیلو گرم بود و دیگری من کهنه معادل 4800 گرم که اسامی اجزای آن نیز با آنچه در شهرهای دیگر معمول است تفاوت داشت. اجزای من کهنه در نایین به این صورت بود:
من به دو نیمه تقسیم میشد معروف به نیم من معادل 2400 گرم و این خود به دو جز تقسیم میشد که به آن سیسی به معنای سیصد میگفتند. این هم وقتی تقسیم بر دو میشد به پنجاه (پنجه) و بالاخره بار دیگر تقسیم به دو و معروف بود به بست و پنج که نیمی از آن را دوازده (معادل دو سیر و نیم) میگفتند. (این وزن اخیر در اصفهان و اطراف معروف به «دهنار» است).
البته من شاه هم همین تقسیمات را داشت. ولی دوازده را همان دهنار اصفهان میگفتند (سیسی برابر سه چارک از وزن من کهنه یا وزن من شاه است).
در مورد واحد اندازگیری مکان و اشیا همان اصطلاحات گز و گره و جریب و فرسخ متداول بودند.
ابوالقاسم مستقیمی
#نظر_مردم
✍سلام عزیزم در مورد واحدهای وزن بعد از نیم من کهنه که ۲۴۰۰ گرم است صد درم است که معادل ۱۲۰۰ گرم است و واحد سیصد درم یا سه صد درم معادل ۳۶۰۰ گرم میباشد بنابراین پنجاه درم ۶۰۰ گرم بیست و پنج ۳۰۰ گرم دوازده ۱۵۰ و شش درم ۷۵ گرم و (۱ سیر ) وسه درم ۳۷/۵ گرم (نیم سیر) میباشد البته در واحدهای من شاه هم همینطور است منتها یک پنجم بیشتر است و دهیار اصفهان ۱۵۰ گرم معادل دوازده درم یا دو سیر میباشد البته به صد درم چارک هم میگفتند چارک من شاه ۱۵۰۰ گرم وچارک من کهنه ۱۲۰۰ گرم است باتشکر
عباس کدخدا
( سلام چوپانان)
@naein_nameh
✍ برخی واحدهای اندازگیری نایین
در قدیم مواردی خاص خود داشت. مثلاً در مورد وزن که دو نوع وزن (من) رایج بود. یکی از آنها معروف به من (من شاه) که هم وزن من رایج در اصفهان و معادل حدود شش کیلو گرم بود و دیگری من کهنه معادل 4800 گرم که اسامی اجزای آن نیز با آنچه در شهرهای دیگر معمول است تفاوت داشت. اجزای من کهنه در نایین به این صورت بود:
من به دو نیمه تقسیم میشد معروف به نیم من معادل 2400 گرم و این خود به دو جز تقسیم میشد که به آن سیسی به معنای سیصد میگفتند. این هم وقتی تقسیم بر دو میشد به پنجاه (پنجه) و بالاخره بار دیگر تقسیم به دو و معروف بود به بست و پنج که نیمی از آن را دوازده (معادل دو سیر و نیم) میگفتند. (این وزن اخیر در اصفهان و اطراف معروف به «دهنار» است).
البته من شاه هم همین تقسیمات را داشت. ولی دوازده را همان دهنار اصفهان میگفتند (سیسی برابر سه چارک از وزن من کهنه یا وزن من شاه است).
در مورد واحد اندازگیری مکان و اشیا همان اصطلاحات گز و گره و جریب و فرسخ متداول بودند.
ابوالقاسم مستقیمی
#نظر_مردم
✍سلام عزیزم در مورد واحدهای وزن بعد از نیم من کهنه که ۲۴۰۰ گرم است صد درم است که معادل ۱۲۰۰ گرم است و واحد سیصد درم یا سه صد درم معادل ۳۶۰۰ گرم میباشد بنابراین پنجاه درم ۶۰۰ گرم بیست و پنج ۳۰۰ گرم دوازده ۱۵۰ و شش درم ۷۵ گرم و (۱ سیر ) وسه درم ۳۷/۵ گرم (نیم سیر) میباشد البته در واحدهای من شاه هم همینطور است منتها یک پنجم بیشتر است و دهیار اصفهان ۱۵۰ گرم معادل دوازده درم یا دو سیر میباشد البته به صد درم چارک هم میگفتند چارک من شاه ۱۵۰۰ گرم وچارک من کهنه ۱۲۰۰ گرم است باتشکر
عباس کدخدا
( سلام چوپانان)
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مثل_حکم_نایینی
.
هم از تیره خورَه ،هم از آخور
هم از توبره می خورد هم از آخور
کنایه از رندی و زرنگی منفی و خود خواهی
در همین باب داریم:
آخور گیر
بارها دیده ام بعضی چارپایان بر سر آخور دیگر همنوعان را با شاخ می رانند و مانع از چرای ان ها می شوند. با همان مضمون قبلی.
،
خِر پیر تیرَه مَک ناکیره
خر پیر توبره اش را گم نمی کند
کنایه از کاربرد تجربه و ارزش آن.
@naein_nameh
.
هم از تیره خورَه ،هم از آخور
هم از توبره می خورد هم از آخور
کنایه از رندی و زرنگی منفی و خود خواهی
در همین باب داریم:
آخور گیر
بارها دیده ام بعضی چارپایان بر سر آخور دیگر همنوعان را با شاخ می رانند و مانع از چرای ان ها می شوند. با همان مضمون قبلی.
،
خِر پیر تیرَه مَک ناکیره
خر پیر توبره اش را گم نمی کند
کنایه از کاربرد تجربه و ارزش آن.
@naein_nameh
#سخن_روز
.
خاک راه از اشک ما گل گشت و ما
پای در گل دست بر دل ماندهایم
#عطار
در اخرین روزهای روزه و ماه مبارک از همراهان عزیز تقاضای دعا و یادکرد داریم.
با سپاس از اقا ذبیح عزیز
@naein_nameh
.
خاک راه از اشک ما گل گشت و ما
پای در گل دست بر دل ماندهایم
#عطار
در اخرین روزهای روزه و ماه مبارک از همراهان عزیز تقاضای دعا و یادکرد داریم.
با سپاس از اقا ذبیح عزیز
@naein_nameh
Forwarded from سلام چوپانان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد قریشی عزیز
باغو سفیدو
نوروز ۱۴۰۲
باغو سفیدو
نوروز ۱۴۰۲
#هنر_معماری
.
فضاهای روحانی که از دوره ساسانیان بر اهل اجابت در نور و روشنایی در خردورزی صورت می پذیرفت .و اهل عبادت بعد از خواندن نماز و دعا ارامشی در وجودش یافت می شود. اصطلاحا سبک می شود.توفیق یافته از خود سنجش روزانه بگیرد. خطاهای که احیانا انجام داده طلب بخشش و گام هایی که در راه مساعدت به دیگران داشته برای رضایت معبود و شکرانه سلامتی خود..اهل ایمان تظاهر نمی کند..وگر پیشانی به داغ ریا جای ماندگار مهر شود..همانند انست که محرم با یک نقطه مجرم شود.دل در فضاهای معنوی با عقل همسو شود راه دانش اموختن همانند عطار و مولوی ، فردوسی عشق شود در بحث یافت علوم در محَضر انکه خلوص یافته و دری شده که صاحبان ادراک عاجز از قیمت گذاری..همانند ابن سینا که قصاب می بیند و نظر به صورت و چشمان بیماری را یاداور می شود.
تقدیم شما بزرگواران اکبر اخوندی
@naein_nameh
.
فضاهای روحانی که از دوره ساسانیان بر اهل اجابت در نور و روشنایی در خردورزی صورت می پذیرفت .و اهل عبادت بعد از خواندن نماز و دعا ارامشی در وجودش یافت می شود. اصطلاحا سبک می شود.توفیق یافته از خود سنجش روزانه بگیرد. خطاهای که احیانا انجام داده طلب بخشش و گام هایی که در راه مساعدت به دیگران داشته برای رضایت معبود و شکرانه سلامتی خود..اهل ایمان تظاهر نمی کند..وگر پیشانی به داغ ریا جای ماندگار مهر شود..همانند انست که محرم با یک نقطه مجرم شود.دل در فضاهای معنوی با عقل همسو شود راه دانش اموختن همانند عطار و مولوی ، فردوسی عشق شود در بحث یافت علوم در محَضر انکه خلوص یافته و دری شده که صاحبان ادراک عاجز از قیمت گذاری..همانند ابن سینا که قصاب می بیند و نظر به صورت و چشمان بیماری را یاداور می شود.
تقدیم شما بزرگواران اکبر اخوندی
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
به نام و یاد خدا و با سلام به گویش محلی تمرین کنید:
۱-پیراهنش را دوخت ۰( پِرنَشش وِردِشت)
۲-بیرون ( بِر)
۳-هست ( هو)
۴-درون، داخل ( تو)
۵-ماده، جنسیت ( مایَه)
۶-سال آینده ( سال بی)
۷-دویدم ولی بهش نرسیدم ۰( ایوَسی اما وِش نرسایی)
۸-بعداز ظهر می رویم مسجد و برمی گردیم۰( بئد پیشین شِم مچی و وَگرتم)
۹-گرداب ( گِرد اُو)
۱۰گردباد( گِرده وا)
۱۱-خودم بهش گفتم که مادرش تصادف کرده بردندش بیمارستان۰( خویُم وِشم وات گو مایُش تصادفش کرته و شینیه مریض خونه)
۱۲-چه کسی این درخت ها را بریده است ؟( کی دی دیرختاش وُنته)
باتشکر اسماعیل ذبیحی طاری
لحظاتی دیگر واژه نایینی کلمات افزوده خواهد شد.
@naein_nameh
.
به نام و یاد خدا و با سلام به گویش محلی تمرین کنید:
۱-پیراهنش را دوخت ۰( پِرنَشش وِردِشت)
۲-بیرون ( بِر)
۳-هست ( هو)
۴-درون، داخل ( تو)
۵-ماده، جنسیت ( مایَه)
۶-سال آینده ( سال بی)
۷-دویدم ولی بهش نرسیدم ۰( ایوَسی اما وِش نرسایی)
۸-بعداز ظهر می رویم مسجد و برمی گردیم۰( بئد پیشین شِم مچی و وَگرتم)
۹-گرداب ( گِرد اُو)
۱۰گردباد( گِرده وا)
۱۱-خودم بهش گفتم که مادرش تصادف کرده بردندش بیمارستان۰( خویُم وِشم وات گو مایُش تصادفش کرته و شینیه مریض خونه)
۱۲-چه کسی این درخت ها را بریده است ؟( کی دی دیرختاش وُنته)
باتشکر اسماعیل ذبیحی طاری
لحظاتی دیگر واژه نایینی کلمات افزوده خواهد شد.
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
دروازه های نایین
دروازه پنجاهه
یکی از دروازه های مهم نایین دروازه پنجاهه است. در تصویر دیده می شود . این دروازه در حال حاضر به کشتخوان ورزجان و حنفش راه دارد، اما به احتمال زیاد در گذشته محل عبور کاروان ها نیز بوده است.
در ابتدای ورودی دروازه پنجاهه آب انبار فیض قرار دارد . شرح و تفصیل ان بماند برای بعد . باد گیر این آب انبار که مقداری کج است و تصویر گویای صحت مدعا به برج پیزای نایین شهرت یافته است.
@naein_nameh
.
دروازه های نایین
دروازه پنجاهه
یکی از دروازه های مهم نایین دروازه پنجاهه است. در تصویر دیده می شود . این دروازه در حال حاضر به کشتخوان ورزجان و حنفش راه دارد، اما به احتمال زیاد در گذشته محل عبور کاروان ها نیز بوده است.
در ابتدای ورودی دروازه پنجاهه آب انبار فیض قرار دارد . شرح و تفصیل ان بماند برای بعد . باد گیر این آب انبار که مقداری کج است و تصویر گویای صحت مدعا به برج پیزای نایین شهرت یافته است.
@naein_nameh
#طنز_هفته
.
✅آیا می دانید سرزمینی وجود دارد که دوربینهای هوشمندش فقط سرهای برهنه را میبینند و حساسیتی به پاهای برهنه و دستهای خالی ندارند!!!؟
@Sahamnewsorg
.
✅آیا می دانید سرزمینی وجود دارد که دوربینهای هوشمندش فقط سرهای برهنه را میبینند و حساسیتی به پاهای برهنه و دستهای خالی ندارند!!!؟
@Sahamnewsorg
#زبان_کهن_ایران
.
وجود کلمات اصیل فارسی در پاکستان
((در پاکستان نام های خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه مینامند، همان که ما امروز «اتوبان» میگوییم! بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار میبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر میکنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیّتی دارد و به قول معروف چه رُلی بازی میکند. نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است.
در ایران ادارهی راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: «عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ «راه بند»! فارسی سرهی سره و مختصر و مفید، «حداکثر سرعت» را در آنجا «حداکثر رفتار» تابلو زده اند! و «توقف ممنوع» را «پارکینگ بند» اعلام کرده اند.
تاکسی که مرا به قونسلگری ایران درکراچی میبرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد، در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانی میگفت: واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به «شاهراه ایران» موسوم است.
این مغازههایی را که ما قنادی میگوییم (و معلوم نیست چگونه کلمهی قند صیغهی مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟) آری این دکانها را در آنجا «شیرینکده» نامند! از اسم روزنامههای معتبر میگذریم که به نام «ستاره کراچی» و «آغاز» و «امروز» و «شیعه» و امثال آن منتشر میشوند. آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثیه» میخوانیم، در آنجا «سامان» گویند. سلام البته در هر دو کشور سلام است؛ اما وقتی کسی به ما لطف میکند و چیزی میدهد یا محبتی ابراز میدارد، ما اگر خودمانی باشیم میگوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم میگوییم «مرسی» اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی میگویند: «مهربانی»! واقعا بهتر از این تعبیری برای ابراز تشکر دارید؟ ما اصرار داریم که بگوییم پارک فلان و پارک بهمان پارک نیاوران را پلاک هم روی آن زدهایم؛ اما آنها بزرگترین پارک شهر خود را «جناح باغ» تابلو زدهاند. آنچه ما شلوار گوییم در آنجا «پاجامه» خوانده میشود. این قطار سریع السیر علیه ما علیه را در آنجا «تیز خرام» میخوانند! جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آوردهایم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست)).
از پاریز تا پاریس/ محمدابراهیم باستانی پاریزی / چاپ ششم، ١٣٧٠/ ص ١٣٣
@naein_nameh
.
وجود کلمات اصیل فارسی در پاکستان
((در پاکستان نام های خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه مینامند، همان که ما امروز «اتوبان» میگوییم! بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار میبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر میکنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیّتی دارد و به قول معروف چه رُلی بازی میکند. نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است.
در ایران ادارهی راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: «عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ «راه بند»! فارسی سرهی سره و مختصر و مفید، «حداکثر سرعت» را در آنجا «حداکثر رفتار» تابلو زده اند! و «توقف ممنوع» را «پارکینگ بند» اعلام کرده اند.
تاکسی که مرا به قونسلگری ایران درکراچی میبرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد، در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانی میگفت: واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به «شاهراه ایران» موسوم است.
این مغازههایی را که ما قنادی میگوییم (و معلوم نیست چگونه کلمهی قند صیغهی مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟) آری این دکانها را در آنجا «شیرینکده» نامند! از اسم روزنامههای معتبر میگذریم که به نام «ستاره کراچی» و «آغاز» و «امروز» و «شیعه» و امثال آن منتشر میشوند. آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثیه» میخوانیم، در آنجا «سامان» گویند. سلام البته در هر دو کشور سلام است؛ اما وقتی کسی به ما لطف میکند و چیزی میدهد یا محبتی ابراز میدارد، ما اگر خودمانی باشیم میگوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم میگوییم «مرسی» اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی میگویند: «مهربانی»! واقعا بهتر از این تعبیری برای ابراز تشکر دارید؟ ما اصرار داریم که بگوییم پارک فلان و پارک بهمان پارک نیاوران را پلاک هم روی آن زدهایم؛ اما آنها بزرگترین پارک شهر خود را «جناح باغ» تابلو زدهاند. آنچه ما شلوار گوییم در آنجا «پاجامه» خوانده میشود. این قطار سریع السیر علیه ما علیه را در آنجا «تیز خرام» میخوانند! جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آوردهایم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست)).
از پاریز تا پاریس/ محمدابراهیم باستانی پاریزی / چاپ ششم، ١٣٧٠/ ص ١٣٣
@naein_nameh
#حکایت
#تاریخچه_نایین
وضعیت بهداشت روستاهای نایین قبل از ۱۳۴۰
نا آگاهی مردم و کمبود خدمات بهداشتی زمینه ساز انواع بیماری ها بود.البته وجود شپش نه تنها در بین مردم روستا که در مسافر خانه ها بسیار رایج بود. حکایت از سفر دو همشهری مرحوم حاج صادق جابری گُجدی و حاج نیاز علی صادقی در یکی از سالهای دهه ۱۳۲۰ به اصفهان است. ان دو برای دریافت پول کتیرا از تاجر مجبور به توقف در کاروان سرای بوریاباف اصفهان می شوند.چنین می گویند:
روزها کارمان این بود که برویم در کنار گورستانی نزدیک فلکه طوقچی و تن پوش ها رایکی یکی از تن خارج و از وجود شپش پاک سازی کنیم ، با رسیدن شب و اطراق در بوریاباف صبح فردا حکایت از نو آغاز می شد.
اما بوریاباف در جوار هارون ولایه محل تجمع مسافران شرق اصفهان بود.
مرحوم یوسف کیانی با یافتن نسخه ای خطی در موزه برینانیا در باره این کاروان سرا می نویسد: در اصفهان به جز ان کاروانسرا هیچ کارونسرایی بوریا باف نیست، هر بوریایی که در مساجد و حمام می اندازند در انجا بافته می شود.
( نقل از : گنجینه ماندگار)
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
وضعیت بهداشت روستاهای نایین قبل از ۱۳۴۰
نا آگاهی مردم و کمبود خدمات بهداشتی زمینه ساز انواع بیماری ها بود.البته وجود شپش نه تنها در بین مردم روستا که در مسافر خانه ها بسیار رایج بود. حکایت از سفر دو همشهری مرحوم حاج صادق جابری گُجدی و حاج نیاز علی صادقی در یکی از سالهای دهه ۱۳۲۰ به اصفهان است. ان دو برای دریافت پول کتیرا از تاجر مجبور به توقف در کاروان سرای بوریاباف اصفهان می شوند.چنین می گویند:
روزها کارمان این بود که برویم در کنار گورستانی نزدیک فلکه طوقچی و تن پوش ها رایکی یکی از تن خارج و از وجود شپش پاک سازی کنیم ، با رسیدن شب و اطراق در بوریاباف صبح فردا حکایت از نو آغاز می شد.
اما بوریاباف در جوار هارون ولایه محل تجمع مسافران شرق اصفهان بود.
مرحوم یوسف کیانی با یافتن نسخه ای خطی در موزه برینانیا در باره این کاروان سرا می نویسد: در اصفهان به جز ان کاروانسرا هیچ کارونسرایی بوریا باف نیست، هر بوریایی که در مساجد و حمام می اندازند در انجا بافته می شود.
( نقل از : گنجینه ماندگار)
@naein_nameh