#معرفی_کتاب
.
گنجینه ماندگار
نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران
بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا
گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
@naein_nameh
.
گنجینه ماندگار
نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران
بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا
گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
@naein_nameh
⚘🌿🌷🌾🌳🍁🍃
🌻🌺🥀🌹🌲
🍃🌿
🌹
#کتابنامه_نایین
《گنجینه ماندگار》
گردآوری ، تدوین و پژوهش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
.
تاریخ شفاهی و فرهنگ روایی ایران زمین، خاصه در ناحیه مرکزی ایران بسیار جذاب و پر محتوی است. در کتاب ارجمند " گنجینه ماندگار " که مرحوم دکتر سعید ( حسین ) جعفری مقدم دانشیار دانشگاه تهران که اهل منطقه مرزی بین نایین و اصفهان ( روستای دلگشا ، مزرعه یزدی) است با جهد بسیار و از طریق تنی چند از اهالی محل از جمله حاج نصرالله جعفری ( پدرش) و جناب اقای حسین جابری نیا ( دایی مولف) و برخی جوانان و علاقه مندان به جمع آوری خاطرات و روایات افراد کهنسال پرداخته و الحق اثری ماندگار از اداب و رسوم و فرهنگ و منش گذشتگان منطقه به یادگار گذاشته است. نا گفته نماند که زحمت بازگویی و نگارش این خاطرات که توام با گویش محلی است را دو شخص بزرگوار نامبرده ( نصرالله جعفری مقدم و حسین جابری نیا) بر عهده داشته اند. لذا مرحوم استاد جعفری مقدم گردآوری و پژوهش و ویرایش کتاب را بر عهده داشته اند.
گردنه ملا احمد در راه نایین به اصفهان منطقه مرزی بین نایین و کوهپایه است و اهالی روستاهای مورد بحث در کتاب شامل چند روستا از نایین و چند روستا جزء کوهپایه محسوب شده و دارای زبان و فرهنگ مشترکند.
استفاده از واژه ها و اصطلاحات محلی ( بور و بِشه ) از نظر آشنایی به زبان محلی بسیار مغتنم است.
این اثر نمونه روشن و کاملی از بیان فرهنگ عامه در قالب تاریخ شفاهی و بیان روایی است.
نمونه :
حکایت جمع اوری هیزم و فروختن آن در ورزنه و پاسخ هیزم شکن به نتیجه کار:
اِچ به نه واژ ، یر چه وئزی گدائی هُو◀️ چیزی نگو ، کمی بهتر از گدائی است
(روح استاد جعفری مقدم شاد )
با اجازه جناب آقای محمد اقا جابری
✍ امامی آرندی
🌺
🌸🦠
🌺🌳🌴🌻
🌳🌲🌹🦋🐛🌿🌾🍁
https://t.me/naein_nameh
🌻🌺🥀🌹🌲
🍃🌿
🌹
#کتابنامه_نایین
《گنجینه ماندگار》
گردآوری ، تدوین و پژوهش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
.
تاریخ شفاهی و فرهنگ روایی ایران زمین، خاصه در ناحیه مرکزی ایران بسیار جذاب و پر محتوی است. در کتاب ارجمند " گنجینه ماندگار " که مرحوم دکتر سعید ( حسین ) جعفری مقدم دانشیار دانشگاه تهران که اهل منطقه مرزی بین نایین و اصفهان ( روستای دلگشا ، مزرعه یزدی) است با جهد بسیار و از طریق تنی چند از اهالی محل از جمله حاج نصرالله جعفری ( پدرش) و جناب اقای حسین جابری نیا ( دایی مولف) و برخی جوانان و علاقه مندان به جمع آوری خاطرات و روایات افراد کهنسال پرداخته و الحق اثری ماندگار از اداب و رسوم و فرهنگ و منش گذشتگان منطقه به یادگار گذاشته است. نا گفته نماند که زحمت بازگویی و نگارش این خاطرات که توام با گویش محلی است را دو شخص بزرگوار نامبرده ( نصرالله جعفری مقدم و حسین جابری نیا) بر عهده داشته اند. لذا مرحوم استاد جعفری مقدم گردآوری و پژوهش و ویرایش کتاب را بر عهده داشته اند.
گردنه ملا احمد در راه نایین به اصفهان منطقه مرزی بین نایین و کوهپایه است و اهالی روستاهای مورد بحث در کتاب شامل چند روستا از نایین و چند روستا جزء کوهپایه محسوب شده و دارای زبان و فرهنگ مشترکند.
استفاده از واژه ها و اصطلاحات محلی ( بور و بِشه ) از نظر آشنایی به زبان محلی بسیار مغتنم است.
این اثر نمونه روشن و کاملی از بیان فرهنگ عامه در قالب تاریخ شفاهی و بیان روایی است.
نمونه :
حکایت جمع اوری هیزم و فروختن آن در ورزنه و پاسخ هیزم شکن به نتیجه کار:
اِچ به نه واژ ، یر چه وئزی گدائی هُو◀️ چیزی نگو ، کمی بهتر از گدائی است
(روح استاد جعفری مقدم شاد )
با اجازه جناب آقای محمد اقا جابری
✍ امامی آرندی
🌺
🌸🦠
🌺🌳🌴🌻
🌳🌲🌹🦋🐛🌿🌾🍁
https://t.me/naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
گُت گُتی، کت کتی = غضروف زیر گلو،
گیدی، گیدی= صدا زدن بز و بزغاله
گیرنه = اتش زنه، بوته کوچک برای روشن کردن آتش
گیره = گره، ۲-گیره نجاری و نظایر ان ۳- گیرنده۴- گره بافندگی در قالی،( هوگ)
گیزه، دِر گیزه = می گزد، همچنین گاز گرفتن
@naein_nameh
.
گُت گُتی، کت کتی = غضروف زیر گلو،
گیدی، گیدی= صدا زدن بز و بزغاله
گیرنه = اتش زنه، بوته کوچک برای روشن کردن آتش
گیره = گره، ۲-گیره نجاری و نظایر ان ۳- گیرنده۴- گره بافندگی در قالی،( هوگ)
گیزه، دِر گیزه = می گزد، همچنین گاز گرفتن
@naein_nameh
4_5792009066490367674.mp4
18.1 MB
#اخبار_نایین
.
جلسه روز گذشته انجمن ادبی جلوه نایین در منزل مرحوم استاد بقایی نایینی و شعر خوانی شاعر معاصر و فرهنگی فرهیخته استاد عبدالحمید مرزوق ، تقدیم به علاقه مندان شعر و ادب و فرهنگ
با سپاس از سرکار خانم طلاکش
@naein_nameh
.
جلسه روز گذشته انجمن ادبی جلوه نایین در منزل مرحوم استاد بقایی نایینی و شعر خوانی شاعر معاصر و فرهنگی فرهیخته استاد عبدالحمید مرزوق ، تقدیم به علاقه مندان شعر و ادب و فرهنگ
با سپاس از سرکار خانم طلاکش
@naein_nameh
#استقبال_از_نوروز
.
هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد
خسته ی من، نیمه جانی داشت احوالش چه شد
#محتشم_کاشانی
@naein_nameh
.
هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد
خسته ی من، نیمه جانی داشت احوالش چه شد
#محتشم_کاشانی
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
صفحه سوم از شعر زیبای "نوروز" سروده استاد ابراهیمی انارکی
ترجمه:
بردار(بار مستمندان) که وقت برداشتن است
تا کنده زانویت قرص و محکم است
فردا دیگر توانش نیست، که دیر است
امروز روز اگر کردی ضروری است
هر صاحب ( برگه و نوشته ) حکم و ریاست
یک روز میگویند که خانه نشین شده
نه حوصله ای که به راحتی بنشیند
نه زوری دارد که از زمین جدا شود
نه دندان جویدنی ها را دارد
نه رغبت و میل خوردن در اوست
غذای چرب برای او خوب نیست
ماست و زردآلو به او نمی سازد
هر گاه چشمانش می خواهد روی هم برود
یا وقتی که می خواهد به سرقدم( مستراح) برود
خشکی مزاج توانش را می گیرد
خشکی و عطسه جان او را می گیرد
خشکی( یبوست) دیگر پیری و سالمندی را نمی شناسد
پیری به کنار، انسان مشکل دار و دستگیر ( مزاحم) می شود
از خلق خدا کم کم بریده می شود
به یاد کسی نیست، خاطر جمع( مطمئن)
با یک دانه هِل توخالی سیر می شود
کم حوصله مثل بچه شیری میشود
گوش او سنگین و چشم وچارش کور و کم بینا می شود
دیگر هوشیار نیست، بُهل، بهور( کم حافظه ) می شود
ادامه دارد.....
@naein_nameh
.
صفحه سوم از شعر زیبای "نوروز" سروده استاد ابراهیمی انارکی
ترجمه:
بردار(بار مستمندان) که وقت برداشتن است
تا کنده زانویت قرص و محکم است
فردا دیگر توانش نیست، که دیر است
امروز روز اگر کردی ضروری است
هر صاحب ( برگه و نوشته ) حکم و ریاست
یک روز میگویند که خانه نشین شده
نه حوصله ای که به راحتی بنشیند
نه زوری دارد که از زمین جدا شود
نه دندان جویدنی ها را دارد
نه رغبت و میل خوردن در اوست
غذای چرب برای او خوب نیست
ماست و زردآلو به او نمی سازد
هر گاه چشمانش می خواهد روی هم برود
یا وقتی که می خواهد به سرقدم( مستراح) برود
خشکی مزاج توانش را می گیرد
خشکی و عطسه جان او را می گیرد
خشکی( یبوست) دیگر پیری و سالمندی را نمی شناسد
پیری به کنار، انسان مشکل دار و دستگیر ( مزاحم) می شود
از خلق خدا کم کم بریده می شود
به یاد کسی نیست، خاطر جمع( مطمئن)
با یک دانه هِل توخالی سیر می شود
کم حوصله مثل بچه شیری میشود
گوش او سنگین و چشم وچارش کور و کم بینا می شود
دیگر هوشیار نیست، بُهل، بهور( کم حافظه ) می شود
ادامه دارد.....
@naein_nameh
4_5792009066490367706.mp4
27.3 MB
#مثل_حکم_نایینی
.
میگر بو آدم حموم شو پاش تر نبو
یا
تووا وِ اُو بندی، پات تر نبو
مگر می شود انسان حمام برود و پایش خیس نشود
پذیرش نتایج و پی آمد اقداماتی که انجام میدهیم
.
میگر خر شیمِسّه
مگر مدفوع خر است
کنایه از اینکه مفت و ارزان به دست نیامده و در مصرف قناعت لازم.
.
میگر سِری فینو، دفینه وَ آشی
مگر روی گنج نشسته ای
پرهیز از خراجی و ریخت و پاش اضافی
.
می از ماس کیشه
مو را از ماست می کشه
به افراد زیرک که به جزئی ترین نکات توجه می کنند.
( امثال و حکم نایینی)
ویدئوی متصل موسیقی جذاب هنرمندان نایینی در جلسه انجمن ادبی است.
@naein_name
.
میگر بو آدم حموم شو پاش تر نبو
یا
تووا وِ اُو بندی، پات تر نبو
مگر می شود انسان حمام برود و پایش خیس نشود
پذیرش نتایج و پی آمد اقداماتی که انجام میدهیم
.
میگر خر شیمِسّه
مگر مدفوع خر است
کنایه از اینکه مفت و ارزان به دست نیامده و در مصرف قناعت لازم.
.
میگر سِری فینو، دفینه وَ آشی
مگر روی گنج نشسته ای
پرهیز از خراجی و ریخت و پاش اضافی
.
می از ماس کیشه
مو را از ماست می کشه
به افراد زیرک که به جزئی ترین نکات توجه می کنند.
( امثال و حکم نایینی)
ویدئوی متصل موسیقی جذاب هنرمندان نایینی در جلسه انجمن ادبی است.
@naein_name
#قصه_های_ولایت
#فاطمه_سلطان قسمت یازدهم (بازنشر)
... نمیدانست چند ساعت خوابیده بود که صدایی او را بیدار کرد. روبروی صُفه، همان آهوی کابوسهایش، ایستاده بود و سُم بر زمین میسایید. نایب وحشتزده ایستاد؛ آهو چند قدمی دور شد و دوباره سُم بر زمین سایید. نایب با تکرار همان حرفهای روی تپه به سمت آهو پیش رفت. آهو بهآرامی عقبنشینی کرد؛ گویی از نایب میخواست تا به دنبالش برود و او نیز مسحور به دنبال آهو روان شد. نایب آنچه را که در این سالها بر سرش آمده بود، دردمندانه بازمیگفت به دنبال آهو میرفت. سپیده صبح زده بود که از کُلُوت گذشتند و به دق سرخ رسیدند. ماده آهو پیش میرفت و نایب با گامهایی خسته به دنبالش درحرکت بود. آفتاب بالا آمده بود؛ هُرم گرما، تصویر سراب گونه نایب را که تکوتنها و افتانوخیزان در دل کویر پیش میرفت به بازی گرفته بود. دو ماه از رفتن نایب گذشته بود و هیچکس خبری از او نداشت. تفنگ و باروبندیلش را در خَوگَچو یافته بودند؛ حتی میرزا رَدش را تا انتهای کُلوت زده بود اما پیدایش نکردند. فاطمه سلطان تکیدهتر از همیشه، هرروز چون شبحی خمیده از محله سرکوچه گذر میکرد؛ چند لحظهای روبه روی حمام سرکوچه میایستاد و بیصدا میگریست، سپس به سمت مزار مادر و فرزندش میرفت. مردم ولایت به این رفتوآمد هرروزه فاطمه سلطان عادت کرده بودند. آنها باور داشتن، بلایی که بر سر او و همسرش آمده، از چشمزخم عشایری که به ولایت میآیند. اوایل مهرماه بود که میرزا جسد خشکیده نایب را در ریگزارهای دق سرخ یافته بود؛ خبرش را که به ولایت آورد، عدهای از مردم پای پیاده و عدهای نیز سوار بر الاغ خودشان را به دق سرخ رساندند، سید حجت را هم با خودشان برده بودند و با حضور او جسد را همانجا غسل خاک دادند و پشت یکی از الاغها گذاشتند و به ولایت بازگرداندند. باوجود مخالفت ژاندارمری برای خاکسپاری جسد برای روشن شدن دلایل فوت، با پادرمیانی حاج سید محمد و دیگر ریشسفیدان ولایت و البته با بازگو کردن حال و هوای چند سال گذشته نایب، ژاندارمری پرونده را بست و اهالی همان روز جسد نایب را با دهل از کوچههای ولایت عبور دادند و با احترام کنار قبر پدرش به خاک سپردند. فاطمه سلطان مَسخ شده پشت جنازه بود. نه اشکی ریخت و نهکلمهای حرف زد. حرفوحدیث زیادی در مورد زندگی و مرگ نایب بر سر زبانها بود، اما هیچکسی نمیدانست، زندگی فاطمه سلطان، دختری که زیبایی و زندگی عاشقانهاش در ولایت زبانزد خاص و عام بود، قربانی شکار یک برهآهو شده بود. سالها بعد فاطمه سلطان در سن پنجاه و چندسالگی و در یکی از روزهایی که سَر بر قبر نایب گذاشته بود، تسلیم مرگ شد...پایان
🖊#ناصر_طالبی_نژاد / خرداد 1397
👁🌸👁
@mamatiir
#فاطمه_سلطان قسمت یازدهم (بازنشر)
... نمیدانست چند ساعت خوابیده بود که صدایی او را بیدار کرد. روبروی صُفه، همان آهوی کابوسهایش، ایستاده بود و سُم بر زمین میسایید. نایب وحشتزده ایستاد؛ آهو چند قدمی دور شد و دوباره سُم بر زمین سایید. نایب با تکرار همان حرفهای روی تپه به سمت آهو پیش رفت. آهو بهآرامی عقبنشینی کرد؛ گویی از نایب میخواست تا به دنبالش برود و او نیز مسحور به دنبال آهو روان شد. نایب آنچه را که در این سالها بر سرش آمده بود، دردمندانه بازمیگفت به دنبال آهو میرفت. سپیده صبح زده بود که از کُلُوت گذشتند و به دق سرخ رسیدند. ماده آهو پیش میرفت و نایب با گامهایی خسته به دنبالش درحرکت بود. آفتاب بالا آمده بود؛ هُرم گرما، تصویر سراب گونه نایب را که تکوتنها و افتانوخیزان در دل کویر پیش میرفت به بازی گرفته بود. دو ماه از رفتن نایب گذشته بود و هیچکس خبری از او نداشت. تفنگ و باروبندیلش را در خَوگَچو یافته بودند؛ حتی میرزا رَدش را تا انتهای کُلوت زده بود اما پیدایش نکردند. فاطمه سلطان تکیدهتر از همیشه، هرروز چون شبحی خمیده از محله سرکوچه گذر میکرد؛ چند لحظهای روبه روی حمام سرکوچه میایستاد و بیصدا میگریست، سپس به سمت مزار مادر و فرزندش میرفت. مردم ولایت به این رفتوآمد هرروزه فاطمه سلطان عادت کرده بودند. آنها باور داشتن، بلایی که بر سر او و همسرش آمده، از چشمزخم عشایری که به ولایت میآیند. اوایل مهرماه بود که میرزا جسد خشکیده نایب را در ریگزارهای دق سرخ یافته بود؛ خبرش را که به ولایت آورد، عدهای از مردم پای پیاده و عدهای نیز سوار بر الاغ خودشان را به دق سرخ رساندند، سید حجت را هم با خودشان برده بودند و با حضور او جسد را همانجا غسل خاک دادند و پشت یکی از الاغها گذاشتند و به ولایت بازگرداندند. باوجود مخالفت ژاندارمری برای خاکسپاری جسد برای روشن شدن دلایل فوت، با پادرمیانی حاج سید محمد و دیگر ریشسفیدان ولایت و البته با بازگو کردن حال و هوای چند سال گذشته نایب، ژاندارمری پرونده را بست و اهالی همان روز جسد نایب را با دهل از کوچههای ولایت عبور دادند و با احترام کنار قبر پدرش به خاک سپردند. فاطمه سلطان مَسخ شده پشت جنازه بود. نه اشکی ریخت و نهکلمهای حرف زد. حرفوحدیث زیادی در مورد زندگی و مرگ نایب بر سر زبانها بود، اما هیچکسی نمیدانست، زندگی فاطمه سلطان، دختری که زیبایی و زندگی عاشقانهاش در ولایت زبانزد خاص و عام بود، قربانی شکار یک برهآهو شده بود. سالها بعد فاطمه سلطان در سن پنجاه و چندسالگی و در یکی از روزهایی که سَر بر قبر نایب گذاشته بود، تسلیم مرگ شد...پایان
🖊#ناصر_طالبی_نژاد / خرداد 1397
👁🌸👁
@mamatiir
4_5955142185069314724.mp4
8 MB
#شعرای_نایین
.
جناب اقای محمد علی مصاحبی فرزند مرحوم میرزا حسین مصاحبی متخلص به "مصاحب" که اغلب اشعارشان با مضامین مذهبی و در مدح ائمه معصومین است. شعر اشتراکی در خصوص خاطرات دوران کودکی و دوختن لباس توسط جناب شیخ نظامی خیاط قدیمی و معروف نایین.
@naein_nameh
.
جناب اقای محمد علی مصاحبی فرزند مرحوم میرزا حسین مصاحبی متخلص به "مصاحب" که اغلب اشعارشان با مضامین مذهبی و در مدح ائمه معصومین است. شعر اشتراکی در خصوص خاطرات دوران کودکی و دوختن لباس توسط جناب شیخ نظامی خیاط قدیمی و معروف نایین.
@naein_nameh
Audio
#استقبال_از_نوروز
#آداب_رسوم_نایین
باعرض سلام از هنرمندعالیقدر واستاد سخن جوان شهرمون خانم آهمند که شعرچارشنبه سوری اینجانب راباخوانش زیباشون خوانده وتقدیم نمودندمتشکرم
نایین محمدعلی مصاحبی (مصاحب) 22 اسفندماه 1401
@naein_nameh
#آداب_رسوم_نایین
باعرض سلام از هنرمندعالیقدر واستاد سخن جوان شهرمون خانم آهمند که شعرچارشنبه سوری اینجانب راباخوانش زیباشون خوانده وتقدیم نمودندمتشکرم
نایین محمدعلی مصاحبی (مصاحب) 22 اسفندماه 1401
@naein_nameh
#دستور_زبان_نایینی
.
صرف فعل ماضی از مصدر
«بُی مون» به معنی بودن
می بُیی(من بودم)
تو بُیی(توبودی)
ای بی(او بود)
.
ما بُیِم(ما بودیم)
شوما بُیید(شما بودید)
اییا بُیین(انها بودند)
امری
بُ، بو(باش)
ایبید(باشید)
@naein_nameh
.
صرف فعل ماضی از مصدر
«بُی مون» به معنی بودن
می بُیی(من بودم)
تو بُیی(توبودی)
ای بی(او بود)
.
ما بُیِم(ما بودیم)
شوما بُیید(شما بودید)
اییا بُیین(انها بودند)
امری
بُ، بو(باش)
ایبید(باشید)
@naein_nameh
#مشاهیر_نایین
#مفاخر_ملی
.
دکتر فاطمی و روزنامه نگاری
.
مرحوم احمد ملکی مدیر روزنامه ستاره در خاطراتش می نویسد:
» در یکی از روزهای پاییز سال ۱۳۱۶ شمسی در دوران سلطنت رضا شاه که دفتر روزنامه ستاره در منزل شخصی اینجانب در
کوچه دژبان نزدیک وزارت فرهنگ بود، شخصی با لباس نیمه مستعمل و لهجه غلیظ اصفهانی دهاتی برای به دست آوردن کار
به من مراجعه نمود. او از یکی دو نفر روزنامه نگاران آن زمان توصیه ای در دست داشت. جوان بود و چشمانش از هوش و ذکاوت صاحب آن حکایت می کرد گفت: اسمم حسین و سجلم (نام خانوداگی )فاطمی است. اصالًتا اهل نایین هستم. احمد
ملکی می گوید چون روزنامه ستاره جوان و جدیدالتأسیس بود قرار شد با ماهیانه ۲۰۰ ریال حقوق به عنوان مدیر داخلی
دریافت نموده و در مسکن و شام و نهار و صبحانه با هم شریک باشیم.احمد ملکی آن گاه از هوش و حافظه حسین فاطمی با
این که به هیچ وجه وارد سیاست نبود اما قلم روان و شیوایی داشت و دو مطلب که به عنوان سوژه انتخاب کرده بودم تحریر
نموده و برای کسب اجازه انتشار به اداره راهنمای نامه نگاری که تحت ریاست آقای دشتی و معاونت آقای فرامرزی اداره می
شد فرستادم. چند روز بعد آقای دشتی به من گفتند این جوان با ذوق و باهوش است و اگر تحت نظر قرار دهید در آینده
نزدیکی نویسنده قهاری از آب در خواهد آمد. زمانیکه نصر الله سیف پور به شهرداری شیراز منصوب شد از برادرش خواست که
به اصفهان برگردد و روزنامه باختر را اداره کند. وی در همین زمان مقاله ای بر ضد مجلس رضاشاهی نوشت و نمایندگان را
تلویحاً عروسک های خیمه شب بازی نامیدو فاطمی در پی درج این مقاله به زندان افتاد اما زندانش چندان طولانی نشد. زیرا
متفقین ایران را اشغال کردند و رضا شاه از سلطنت خلع و مجبور به ترک ایران شد. چند روز پس از این واقعه در زندان ها باز و همه زندانیان سیاسی از جمله فاطمی آزاد شدند.
دکتر فاطمی در مرداد سال 1324 برای ادامه تحصیل در رشته حقوق سیاسی به فرانسه رفت او علاوه بر رشته اصلی خود در مدرسه (هوت اتود انتزناسیونال) به تحصیل در رشته روزنامه نگاری پرداخت و می توان گفت او اولین ایرانی است که دانش
آموخته این رشته بود. او با سختی و فقر در زمستان های سرد پاریس و فرار از منزل محقر و سرد خود اغلب وقت خود را در کتابخانه مرکزی دانشکده حقوق
پاریس می گذراند و برای روزنامه های مستقل تهران مقاله می نوشت و به تهران می فرستاد. مطبوعات تهران نیز از طریق
دوستانش برای وی ارسال می شد. چیزی که بیش از همه او را متحیر می کرد مقالات تند و کوبنده محمود مسعود مدیر
روزنامه مرد امروز بود و شاید بتوان گفت او را الگوی خود قرار داد.
@naein_nameh
#مفاخر_ملی
.
دکتر فاطمی و روزنامه نگاری
.
مرحوم احمد ملکی مدیر روزنامه ستاره در خاطراتش می نویسد:
» در یکی از روزهای پاییز سال ۱۳۱۶ شمسی در دوران سلطنت رضا شاه که دفتر روزنامه ستاره در منزل شخصی اینجانب در
کوچه دژبان نزدیک وزارت فرهنگ بود، شخصی با لباس نیمه مستعمل و لهجه غلیظ اصفهانی دهاتی برای به دست آوردن کار
به من مراجعه نمود. او از یکی دو نفر روزنامه نگاران آن زمان توصیه ای در دست داشت. جوان بود و چشمانش از هوش و ذکاوت صاحب آن حکایت می کرد گفت: اسمم حسین و سجلم (نام خانوداگی )فاطمی است. اصالًتا اهل نایین هستم. احمد
ملکی می گوید چون روزنامه ستاره جوان و جدیدالتأسیس بود قرار شد با ماهیانه ۲۰۰ ریال حقوق به عنوان مدیر داخلی
دریافت نموده و در مسکن و شام و نهار و صبحانه با هم شریک باشیم.احمد ملکی آن گاه از هوش و حافظه حسین فاطمی با
این که به هیچ وجه وارد سیاست نبود اما قلم روان و شیوایی داشت و دو مطلب که به عنوان سوژه انتخاب کرده بودم تحریر
نموده و برای کسب اجازه انتشار به اداره راهنمای نامه نگاری که تحت ریاست آقای دشتی و معاونت آقای فرامرزی اداره می
شد فرستادم. چند روز بعد آقای دشتی به من گفتند این جوان با ذوق و باهوش است و اگر تحت نظر قرار دهید در آینده
نزدیکی نویسنده قهاری از آب در خواهد آمد. زمانیکه نصر الله سیف پور به شهرداری شیراز منصوب شد از برادرش خواست که
به اصفهان برگردد و روزنامه باختر را اداره کند. وی در همین زمان مقاله ای بر ضد مجلس رضاشاهی نوشت و نمایندگان را
تلویحاً عروسک های خیمه شب بازی نامیدو فاطمی در پی درج این مقاله به زندان افتاد اما زندانش چندان طولانی نشد. زیرا
متفقین ایران را اشغال کردند و رضا شاه از سلطنت خلع و مجبور به ترک ایران شد. چند روز پس از این واقعه در زندان ها باز و همه زندانیان سیاسی از جمله فاطمی آزاد شدند.
دکتر فاطمی در مرداد سال 1324 برای ادامه تحصیل در رشته حقوق سیاسی به فرانسه رفت او علاوه بر رشته اصلی خود در مدرسه (هوت اتود انتزناسیونال) به تحصیل در رشته روزنامه نگاری پرداخت و می توان گفت او اولین ایرانی است که دانش
آموخته این رشته بود. او با سختی و فقر در زمستان های سرد پاریس و فرار از منزل محقر و سرد خود اغلب وقت خود را در کتابخانه مرکزی دانشکده حقوق
پاریس می گذراند و برای روزنامه های مستقل تهران مقاله می نوشت و به تهران می فرستاد. مطبوعات تهران نیز از طریق
دوستانش برای وی ارسال می شد. چیزی که بیش از همه او را متحیر می کرد مقالات تند و کوبنده محمود مسعود مدیر
روزنامه مرد امروز بود و شاید بتوان گفت او را الگوی خود قرار داد.
@naein_nameh
#نایین_نامه
.
زبان سنگ نگاره ها
تصویر نگاره ای که اسب سواری کمندش به دور بز کوهی پیچیده..در تصویر جالب که تیر دان انسان شکارچی سوار بر اسب دیده می شود..بالای همین تصویر جانوری گوشتخوار بدنبال قوچ کوهی است...در دورانی که این تصاویر حکاکی شده نه دانشکده هنر و نه مدرس طراحی بلکه انسان بر اثر مشاهده با تکرار تحرکی بر تابلو نگاره داده است..امیدوارم شورای شهر اردستان نماد والمان سنگ نگاره را در فضای روبروی ساختمان شهرداری با همکاری متخصصان امر انجام دهد و جآذبه دوران انسان و شکار اردستان را معرفی نماید
..اکبر اخوندی پژوهشگر سنگ نگاره ها از سال ۵۶ تا کنون
@naein_nameh
.
زبان سنگ نگاره ها
تصویر نگاره ای که اسب سواری کمندش به دور بز کوهی پیچیده..در تصویر جالب که تیر دان انسان شکارچی سوار بر اسب دیده می شود..بالای همین تصویر جانوری گوشتخوار بدنبال قوچ کوهی است...در دورانی که این تصاویر حکاکی شده نه دانشکده هنر و نه مدرس طراحی بلکه انسان بر اثر مشاهده با تکرار تحرکی بر تابلو نگاره داده است..امیدوارم شورای شهر اردستان نماد والمان سنگ نگاره را در فضای روبروی ساختمان شهرداری با همکاری متخصصان امر انجام دهد و جآذبه دوران انسان و شکار اردستان را معرفی نماید
..اکبر اخوندی پژوهشگر سنگ نگاره ها از سال ۵۶ تا کنون
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
بخش سوم از شعر زیبا و پر محتوی "نوروز" سروده استاد ابراهیمی انارکی به زبان مادری در کتاب ای نارسینه
از اطاق دلش می خواهد بیرون برود
یا تا سر کوچه و گذر برود
گاهی که می رود دلشوره می گیرد
باز می گردد و سرتا پایش درد می کند
برای هر چیزی خود به خود غر می زند
ناودانی می ماند که با نمی ( باران اندکی) سرازیر میشود
تا بار دیگر به زیر خود ادرار نکرده
دردسر دیگری برای خودش نساخته
تا بازهم از اینجا و آنجا بگوید
جای نشستن خود را بسازد ( اماده کند)
تا وقتی همینطور می گذرد( افتان و خیزان)
صد مرتبه جای شکر دارد
ای داد که روزگار گذشت ( تمام مکالمه از زبان پیر زنی است)
هشتاد و سه تا بهار گذشت
روزم مثل ستاره ای بود که غروب کرد( عمر ستاره کوتاه است)
آب به انتهای کرتم( قطعه زمین کشاورزی) رسید و سر رفت
درست مثل آفتابی می مانم
که بی جان و کم توان می تابم
نایی( توانی) که از جا بجهم ندارم
جهیدن و بیرون دویدن ندارم
هر چیزی که باید می دیدم ، دیده ام
هر چیزی که باید می گرفتم، گرفته ام
هر چیزی که باید می گفتم، گفته ام
هر چیزی که باید می ساختم، ساخته ام
ادامه دارد....
@naein_nameh
.
بخش سوم از شعر زیبا و پر محتوی "نوروز" سروده استاد ابراهیمی انارکی به زبان مادری در کتاب ای نارسینه
از اطاق دلش می خواهد بیرون برود
یا تا سر کوچه و گذر برود
گاهی که می رود دلشوره می گیرد
باز می گردد و سرتا پایش درد می کند
برای هر چیزی خود به خود غر می زند
ناودانی می ماند که با نمی ( باران اندکی) سرازیر میشود
تا بار دیگر به زیر خود ادرار نکرده
دردسر دیگری برای خودش نساخته
تا بازهم از اینجا و آنجا بگوید
جای نشستن خود را بسازد ( اماده کند)
تا وقتی همینطور می گذرد( افتان و خیزان)
صد مرتبه جای شکر دارد
ای داد که روزگار گذشت ( تمام مکالمه از زبان پیر زنی است)
هشتاد و سه تا بهار گذشت
روزم مثل ستاره ای بود که غروب کرد( عمر ستاره کوتاه است)
آب به انتهای کرتم( قطعه زمین کشاورزی) رسید و سر رفت
درست مثل آفتابی می مانم
که بی جان و کم توان می تابم
نایی( توانی) که از جا بجهم ندارم
جهیدن و بیرون دویدن ندارم
هر چیزی که باید می دیدم ، دیده ام
هر چیزی که باید می گرفتم، گرفته ام
هر چیزی که باید می گفتم، گفته ام
هر چیزی که باید می ساختم، ساخته ام
ادامه دارد....
@naein_nameh
#استقبال_از_نوروز
.
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
#حافظ
نازگستر گامهایتان هزار دیبای گل نگار...
🌸🍃🌷
@vaj_naein
.
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
#حافظ
نازگستر گامهایتان هزار دیبای گل نگار...
🌸🍃🌷
@vaj_naein
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اخبار_نایین
#حومه_نایین
.
جشنواره غذای سالم در روستای بلان
کاری از : موسسه فرهنگی هنری "صدای نایین"
@naein_nameh
#حومه_نایین
.
جشنواره غذای سالم در روستای بلان
کاری از : موسسه فرهنگی هنری "صدای نایین"
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
می واجی نِرو، تو واجی اودُش
یا
می واجی چَپُش تو واجی اودش
من می گویم نر است ( یا چَپش= نر بزینه) است، تو میگویی بدوش
عدم درک سخنان طرف مقابل
.
میگر می کیلندین پشتی بِری
مگر من کلون پشت درم
کنایه از عدم توجه و بحساب نیاوردن انسان
.
مئمون گو یَه خرجُش هِمرشو
مهمان که می آید خرجش را با خود می آورد
مهیا شدن وسایل پذیرایی مهمان به آسانی(مهمان برکت خداوند است)
.
مییُنی دعوا وَ نرخ تئین ناکیرن
میان دعوا نرخ تعیین نمی کنند
کنایه از کسی که شری ایجاد و وسط دعوا شرط و شروط معلوم می کنند.
امثال و حکم نایینی
@naein_nameh
.
می واجی نِرو، تو واجی اودُش
یا
می واجی چَپُش تو واجی اودش
من می گویم نر است ( یا چَپش= نر بزینه) است، تو میگویی بدوش
عدم درک سخنان طرف مقابل
.
میگر می کیلندین پشتی بِری
مگر من کلون پشت درم
کنایه از عدم توجه و بحساب نیاوردن انسان
.
مئمون گو یَه خرجُش هِمرشو
مهمان که می آید خرجش را با خود می آورد
مهیا شدن وسایل پذیرایی مهمان به آسانی(مهمان برکت خداوند است)
.
مییُنی دعوا وَ نرخ تئین ناکیرن
میان دعوا نرخ تعیین نمی کنند
کنایه از کسی که شری ایجاد و وسط دعوا شرط و شروط معلوم می کنند.
امثال و حکم نایینی
@naein_nameh
#حکایت
.
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
حاکمی در مشهد رسم بنهاد هر که از مسافران وساکنان دزدی کند آن شخص را سوار بر الاغ به مدت یک هفته در شهر بگردانند.
این گذشت تا که شخصی از دیگری حلوا بدزدید و بخورد.
به جرم دزدی به محکمه اش بردند و چون محکوم شد طبق حکمِ حاکم سوار بر الاغی او را در شهر بچرخانیدند و مردم در کوچه و بازار با دیدن آن حالت بسیار هیاهو بکردند.
هنگام چرخاندن نگهبان از دزد پرسید:
بسیار سخت میگذرد؟
دزد گفت نه !
حلوا را که خوردم، الاغ را هم که سوارم،
مردم هم که شادی میکنند و شادند، از این بهتر چه هست؟!
حکایتی است شیرین از احوال مملکت !
بیت المال را که میخورند، بنز را هم سوارند، ملت نیز خوشحال و جوک میسازند و می خندند.
خداوند این شادی و آرامش را از ملت ما نگیرد!
@vaj_naein
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
.
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
حاکمی در مشهد رسم بنهاد هر که از مسافران وساکنان دزدی کند آن شخص را سوار بر الاغ به مدت یک هفته در شهر بگردانند.
این گذشت تا که شخصی از دیگری حلوا بدزدید و بخورد.
به جرم دزدی به محکمه اش بردند و چون محکوم شد طبق حکمِ حاکم سوار بر الاغی او را در شهر بچرخانیدند و مردم در کوچه و بازار با دیدن آن حالت بسیار هیاهو بکردند.
هنگام چرخاندن نگهبان از دزد پرسید:
بسیار سخت میگذرد؟
دزد گفت نه !
حلوا را که خوردم، الاغ را هم که سوارم،
مردم هم که شادی میکنند و شادند، از این بهتر چه هست؟!
حکایتی است شیرین از احوال مملکت !
بیت المال را که میخورند، بنز را هم سوارند، ملت نیز خوشحال و جوک میسازند و می خندند.
خداوند این شادی و آرامش را از ملت ما نگیرد!
@vaj_naein
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺