Forwarded from یک حرف از هزاران
#کتاب_ها | در خیمه قذافی و پیوسته بی قرار
به لطف خداوندگار جان و جهان دو کتاب ترجمه من:
1⃣ در خیمه قذافی (روایت دست اول ۵ سیاستمدار لیبیایی از ۴ دهه حکمرانی منحصر به فرد قذافی)
2⃣ پیوسته بی قرار (خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی متفکر و مورخ فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل)
به ترتیب از سوی انتشارات موسسه اطلاعات و انتشارات موسسه ایران منتشر شد. خداوند را از صمیم دل، شکرگزارم و به همکاران محترم هر دو موسسه و انتشارات هم خسته نباشید، می گویم.
کتاب ترجمه بعدی ام با عنوان:
3⃣ اخگر به گریبان (خاطرات و تأملات استاد منیر شفیق متفکر و استراتژيست فلسطینی و عرب)
نیز در راه است و انشاءالله به زودی توسط انتشارات ایران به بازار نشر ارائه خواهد شد.
والحمدلله اولاً و اخیراً
حسین جابری انصاری - ۲۵ آبان ۱۴۰۱
@yekhezaran
به لطف خداوندگار جان و جهان دو کتاب ترجمه من:
1⃣ در خیمه قذافی (روایت دست اول ۵ سیاستمدار لیبیایی از ۴ دهه حکمرانی منحصر به فرد قذافی)
2⃣ پیوسته بی قرار (خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی متفکر و مورخ فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل)
به ترتیب از سوی انتشارات موسسه اطلاعات و انتشارات موسسه ایران منتشر شد. خداوند را از صمیم دل، شکرگزارم و به همکاران محترم هر دو موسسه و انتشارات هم خسته نباشید، می گویم.
کتاب ترجمه بعدی ام با عنوان:
3⃣ اخگر به گریبان (خاطرات و تأملات استاد منیر شفیق متفکر و استراتژيست فلسطینی و عرب)
نیز در راه است و انشاءالله به زودی توسط انتشارات ایران به بازار نشر ارائه خواهد شد.
والحمدلله اولاً و اخیراً
حسین جابری انصاری - ۲۵ آبان ۱۴۰۱
@yekhezaran
زبان نایینی
#کتاب_ها | در خیمه قذافی و پیوسته بی قرار به لطف خداوندگار جان و جهان دو کتاب ترجمه من: 1⃣ در خیمه قذافی (روایت دست اول ۵ سیاستمدار لیبیایی از ۴ دهه حکمرانی منحصر به فرد قذافی) 2⃣ پیوسته بی قرار (خاطرات و تأملات دکتر الیاس شوفانی متفکر و مورخ فلسطینی درباره…
اولی روایت جذاب از روش حکومت سرهنگ قذافی توسط دوستان نزدیک دیکتاتور لیبی که دوست و برادر عزیز جناب اقای جابری انصاری( پنج سال سفیر ایران در لیبی) اخیرا تآلیف نموده و کتاب دوم ترجمه کتاب معروفی از دکتر الیاس شوفانی متفکر و سیاستمدار فلسطینی که به تازگی از چاپ بیرون امده .
این دو کتاب خواندنی که ایشان پس از فراغت کار اداری در وزارت خارجه با تکیه بر سواد بسیار و قلم جذاب و تسلط بر موضوع نوشته اند را معرفی می کنم.
امامی آرندی
@naein_nameh
این دو کتاب خواندنی که ایشان پس از فراغت کار اداری در وزارت خارجه با تکیه بر سواد بسیار و قلم جذاب و تسلط بر موضوع نوشته اند را معرفی می کنم.
امامی آرندی
@naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
کَوَره، کویری = چرک زیاد ، کَبره
کیئی=کدو
کیا =۱-کجا، کیا شِم، کجا می رویم
۲- چه کسانی، چه اشخاصی
کیات نایه=کجا گذاشتی
کیات نیه = به کجا می برندد
کیچه =کوچه
کیچه اله بله =نام کوچه ای است بیرون درواز پنجاهه که انتهای ان کوچه بَلکو قرار دارد.
کوچه بَلکو =کوچه ای بین محله نوگاباد و پنجاهه
تمثیل:
به لاله زارم نبرید من بلکو می خواهم
چلوکبابم ندهید من موروکو می خواهم
@naein_nameh
.
کَوَره، کویری = چرک زیاد ، کَبره
کیئی=کدو
کیا =۱-کجا، کیا شِم، کجا می رویم
۲- چه کسانی، چه اشخاصی
کیات نایه=کجا گذاشتی
کیات نیه = به کجا می برندد
کیچه =کوچه
کیچه اله بله =نام کوچه ای است بیرون درواز پنجاهه که انتهای ان کوچه بَلکو قرار دارد.
کوچه بَلکو =کوچه ای بین محله نوگاباد و پنجاهه
تمثیل:
به لاله زارم نبرید من بلکو می خواهم
چلوکبابم ندهید من موروکو می خواهم
@naein_nameh
#حومه_نایین
.
درنجیل، درنجیر
پیرامون انارک را از سمت شمال و شمال غربی یک رشته کوه احاطه کرده که قله "درنجیل" یا " درنجیر" در فاصله شش کیلومتری بلندترین انهاست.
این واژه که مخفف دو کلمه "دره" و انجیر است علاوه بر درختان تنومند انجیر کوهی زمانی سرتا سر درخت توت داشته و به خاطر چشمه آب شیرینی که داشت بهترین مکان برای گلگشت و تماشا بود. بند پر از آب زیر سد قدیمی آن الفبای شنا را به مشتاقان جوان تعلیم می داد. غمناک ترین فصل زندگیش زمانی بود که برای ذخیره سازی آب باران و انتقال آن به آبادی همه چیزش دستخوش دگرگونی شد.
نقل از ماهنامه فرهنگی و هنری کلک
@naein_nameh
.
درنجیل، درنجیر
پیرامون انارک را از سمت شمال و شمال غربی یک رشته کوه احاطه کرده که قله "درنجیل" یا " درنجیر" در فاصله شش کیلومتری بلندترین انهاست.
این واژه که مخفف دو کلمه "دره" و انجیر است علاوه بر درختان تنومند انجیر کوهی زمانی سرتا سر درخت توت داشته و به خاطر چشمه آب شیرینی که داشت بهترین مکان برای گلگشت و تماشا بود. بند پر از آب زیر سد قدیمی آن الفبای شنا را به مشتاقان جوان تعلیم می داد. غمناک ترین فصل زندگیش زمانی بود که برای ذخیره سازی آب باران و انتقال آن به آبادی همه چیزش دستخوش دگرگونی شد.
نقل از ماهنامه فرهنگی و هنری کلک
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زمزمه_محبت
با یقین آمده بودیم و مُرَدَّد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی است
در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
#فاضل_نظری
@naein_nameh
با یقین آمده بودیم و مُرَدَّد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی است
در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
#فاضل_نظری
@naein_nameh
Audio
#آن_روزها
.
خاطرات فرخنده خانم
پاییز برگ ریز هزار رنگ
بخش دوم سفر مادر بزرگ در آینده نزدیک
توسط سرکار خانم فرخنده امامیان
@naein_nameh
.
خاطرات فرخنده خانم
پاییز برگ ریز هزار رنگ
بخش دوم سفر مادر بزرگ در آینده نزدیک
توسط سرکار خانم فرخنده امامیان
@naein_nameh
#اخبار_نایین
.
جهت اطلاع همراهان عزیز و برای بزرگداشت شاعر معاصر و قصیده سرای نامور مرحوم میرزا جلال خان بقایی نایینی
@naein_nameh
.
جهت اطلاع همراهان عزیز و برای بزرگداشت شاعر معاصر و قصیده سرای نامور مرحوم میرزا جلال خان بقایی نایینی
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
ایوین مَختو خیجل گِرتایه از روت
هولالی ماه نداره طاقی اَوروت
و دیداری قدی رَئنات عزیزُم
ایوین سروی چمن گِرتایه مبهوت
.
رباعی از شاعر جوان جناب حسن اقا شکوهی فر بافرانی
ترجمه و برگردان به فارسی
ببین مهتاب خجل شده از رویت
هلال ماه ندارد طاق ابرویت
از دیدار قد رعنایت عزیزم
ببین سرو چمن مبهوت شده است
@naein_nameh
.
ایوین مَختو خیجل گِرتایه از روت
هولالی ماه نداره طاقی اَوروت
و دیداری قدی رَئنات عزیزُم
ایوین سروی چمن گِرتایه مبهوت
.
رباعی از شاعر جوان جناب حسن اقا شکوهی فر بافرانی
ترجمه و برگردان به فارسی
ببین مهتاب خجل شده از رویت
هلال ماه ندارد طاق ابرویت
از دیدار قد رعنایت عزیزم
ببین سرو چمن مبهوت شده است
@naein_nameh
#قصه_های_ولایت
ادامه از حکیم باشی تا... به قلم ناصر طالبی نژاد ( قسمت ششم)
سال 1327 به همت دكتر طبا، شاه جوان پايش به نايين كشيده میشود. دكتر طبا با درايت و سیاست شاه را عمداً به گذرهای نابسامان، علیالخصوص گذرهايي كه تازه کناس ها در كار تخلیه چشمههای كود ناب انسانی و مخلوط آن با کودهای ناب حيواني بودند هدایت میکند و شاه جوان وقتی چکمههایش در این معجون پرملاط و لزج مینشیند به غيرتش برمیخورد و دستور ساخت بهداری وسط را میدهد و همچنين فرمان حفر چاه آبي كه هنوز هم به آب شاهي مشهور است و البته در كنارش توزیع سم مگس و نوارهای مگسکش آلماني و سم (ددت) و فرونشاندن وبا و انگل زدايي و كلر و... بدين طريق اولین دوره مبارزه علیه نابسامانیهای بهداشتی به همت يك همولایتی دلسوز در ولايت خودمان و به دست خودمان گذاشته میشود. ادامه دارد...
@mamatiir
ادامه از حکیم باشی تا... به قلم ناصر طالبی نژاد ( قسمت ششم)
سال 1327 به همت دكتر طبا، شاه جوان پايش به نايين كشيده میشود. دكتر طبا با درايت و سیاست شاه را عمداً به گذرهای نابسامان، علیالخصوص گذرهايي كه تازه کناس ها در كار تخلیه چشمههای كود ناب انسانی و مخلوط آن با کودهای ناب حيواني بودند هدایت میکند و شاه جوان وقتی چکمههایش در این معجون پرملاط و لزج مینشیند به غيرتش برمیخورد و دستور ساخت بهداری وسط را میدهد و همچنين فرمان حفر چاه آبي كه هنوز هم به آب شاهي مشهور است و البته در كنارش توزیع سم مگس و نوارهای مگسکش آلماني و سم (ددت) و فرونشاندن وبا و انگل زدايي و كلر و... بدين طريق اولین دوره مبارزه علیه نابسامانیهای بهداشتی به همت يك همولایتی دلسوز در ولايت خودمان و به دست خودمان گذاشته میشود. ادامه دارد...
@mamatiir
#مفاخر_ایران
#مشاهیر_نایین
مرحوم میرزا حسن خان پیرنیا ششمین و آخرین مشیرالدوله*
میرزا نصرالله پیرنیا فرزندان خود را جهت تحصیل به اروپا فرستاد، زمانی که بزرگترین آنها حسن هفده سال داشت. حسن در پترزبورگ روسیه ماند و دو برادرش حسین و علی رهسپار فرانسه شدند. او در مدرسه نظام که دانشکده ای بسیار مقرراتی بود در
رشته حقوق فارغ التحصیل شد.
در سال 1317( هـ ق ) که پدرش وزیر خارجه شد وی را احضار کرد، وی منشی و مسئول دفتر پدر شد. سپس منشی
مخصوص صدراعظم( مشروطه) میرزا نصرالله پیرنیا شد و ریاست کابینه که از نوآوری های خود وی بود را با لقب مشیرالملک عهده دار شد.
از اهّم کارهای ماندگار و تاریخی وی در این دوره تأسیس هیئت دولت و ایجاد آرشیو وزارت خارجه است.
از آن مهم تر نقش بی بدیل و مؤثر وی با برادرش (حسین) مؤتمن الملک در تهیة اولین قانوناساسی ایران است. ادوارد براون
در کتاب انقلاب ایران صفحه 433 می نویسد: "نخستین کسی که واژه کنسی تیوس )با مفهوم مشروطه یا
حق شهروندی را به زبان آورد و در حکم شاه گنجانید مرحوم حسن پیرنیا (مشیرالدوله) بوده است."
نظر به اینکه در حکومت استبدادی شاهنشاه مالک الرّقاب و مردم رعیت طلقی می شوند به طوریکه جان و مال آنها در اختیار
شاه است این کار بزرگ که پس از امضای شاه و ابلاغ به سفارتخانه های خارجی و اعلام عمومی از مخالفت درباریان و نزدیکان شاه در امان ماند، توسط وی انجام شد.
* در دوره قاجار مشیرالدوله لقبی برای وزیر امور خارجه بوده است، پنجمین مشیرالدوله مرحوم میرزا نصرالله خان پیرنیا است.
نایین نامه ص۱۲۵
@naein_nameh
#مشاهیر_نایین
مرحوم میرزا حسن خان پیرنیا ششمین و آخرین مشیرالدوله*
میرزا نصرالله پیرنیا فرزندان خود را جهت تحصیل به اروپا فرستاد، زمانی که بزرگترین آنها حسن هفده سال داشت. حسن در پترزبورگ روسیه ماند و دو برادرش حسین و علی رهسپار فرانسه شدند. او در مدرسه نظام که دانشکده ای بسیار مقرراتی بود در
رشته حقوق فارغ التحصیل شد.
در سال 1317( هـ ق ) که پدرش وزیر خارجه شد وی را احضار کرد، وی منشی و مسئول دفتر پدر شد. سپس منشی
مخصوص صدراعظم( مشروطه) میرزا نصرالله پیرنیا شد و ریاست کابینه که از نوآوری های خود وی بود را با لقب مشیرالملک عهده دار شد.
از اهّم کارهای ماندگار و تاریخی وی در این دوره تأسیس هیئت دولت و ایجاد آرشیو وزارت خارجه است.
از آن مهم تر نقش بی بدیل و مؤثر وی با برادرش (حسین) مؤتمن الملک در تهیة اولین قانوناساسی ایران است. ادوارد براون
در کتاب انقلاب ایران صفحه 433 می نویسد: "نخستین کسی که واژه کنسی تیوس )با مفهوم مشروطه یا
حق شهروندی را به زبان آورد و در حکم شاه گنجانید مرحوم حسن پیرنیا (مشیرالدوله) بوده است."
نظر به اینکه در حکومت استبدادی شاهنشاه مالک الرّقاب و مردم رعیت طلقی می شوند به طوریکه جان و مال آنها در اختیار
شاه است این کار بزرگ که پس از امضای شاه و ابلاغ به سفارتخانه های خارجی و اعلام عمومی از مخالفت درباریان و نزدیکان شاه در امان ماند، توسط وی انجام شد.
* در دوره قاجار مشیرالدوله لقبی برای وزیر امور خارجه بوده است، پنجمین مشیرالدوله مرحوم میرزا نصرالله خان پیرنیا است.
نایین نامه ص۱۲۵
@naein_nameh
به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم مشیرالدوله نایینی، ۲۹ ابان ۱۳۱۴
.
نشان های دریافت شده توسط مشیرالدوله حسن پیرنیا
1 .نشان تاج درجه اول ایران
2 .نشان عقاب سفید درجه اول انگلستان و مدال صلیب سن مایگل
3 .نشان لژیون دونور فرانسه
4 .نشان گیوم دودامو هلند
5 .نشان مجیدیه درجه اول عثمانی
@naein_nameh
.
نشان های دریافت شده توسط مشیرالدوله حسن پیرنیا
1 .نشان تاج درجه اول ایران
2 .نشان عقاب سفید درجه اول انگلستان و مدال صلیب سن مایگل
3 .نشان لژیون دونور فرانسه
4 .نشان گیوم دودامو هلند
5 .نشان مجیدیه درجه اول عثمانی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سخن_روز
.
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
( حافظ، غزل/ ۲۵۵)
@naein_nameh
.
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
( حافظ، غزل/ ۲۵۵)
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
مووا گو از دلی زارُم اوواجی
مووا از قلبی بیمارم اوواجی
دلُم از دَسّ شی یه داد از جیایی
چه جور مِه(می) از غمی یارم اوواجی
. رباعی از جناب اقای حسن شکوهی فر
ترجمه:
می خواهم از دل زارم بگویم
می خواهم از قلب بیمارم بگویم
دلم از دست رفته، فریاد از جدایی
چگونه من از غم یارم بگویم
( اشعار گویشی نایین)
@naein_nameh
.
مووا گو از دلی زارُم اوواجی
مووا از قلبی بیمارم اوواجی
دلُم از دَسّ شی یه داد از جیایی
چه جور مِه(می) از غمی یارم اوواجی
. رباعی از جناب اقای حسن شکوهی فر
ترجمه:
می خواهم از دل زارم بگویم
می خواهم از قلب بیمارم بگویم
دلم از دست رفته، فریاد از جدایی
چگونه من از غم یارم بگویم
( اشعار گویشی نایین)
@naein_nameh
Forwarded from یک حرف از هزاران
#صبوحی_سخن_فارسی
دریا، صبور و سنگین
میخواند و مینوشت:
من خواب نیستم
خاموش اگر نشستم،
مرداب نیستم.
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم
#فریدون_مشیری
🔖 صبح دوشنبه شما بخیر
#عکس_های_اختصاصی_علیرضا_قاسمی
#صبوحی_های_گزیده_سعید_اسکندری
📷 چابهار
#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
دریا، صبور و سنگین
میخواند و مینوشت:
من خواب نیستم
خاموش اگر نشستم،
مرداب نیستم.
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم
#فریدون_مشیری
🔖 صبح دوشنبه شما بخیر
#عکس_های_اختصاصی_علیرضا_قاسمی
#صبوحی_های_گزیده_سعید_اسکندری
📷 چابهار
#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
کومون =غربال بزرگ بوجاری برای پاک کردن گندم و جو و حبوبات در خرمن
.
کولاسیر = گیاهی وحشی شبیه سیر کوهی ، پیاز غولا هم گفته می شود .
تمثیل : نو کولاسیری، اوایل بهار که برگهای این گیاه تازه است و در روستاهای نایین فراوان، چیده شده و پس از خرد کردن با خمیر مخلوط و در تنور پخته می شود.
.
کولوز = پوسته تخم مرغ
کولوزه خالی = غوزه ای که پنبه انرا بیرون آورده اند
.
کولوکو = کلوخ کوب ، کنده چوبی استوانه ای که از وسط دسته ای همانند دسته بیل به آن متصل و پس از شخم زدن زمین کلوخ ها را خرد می کنند.
@naein_nameh
.
کومون =غربال بزرگ بوجاری برای پاک کردن گندم و جو و حبوبات در خرمن
.
کولاسیر = گیاهی وحشی شبیه سیر کوهی ، پیاز غولا هم گفته می شود .
تمثیل : نو کولاسیری، اوایل بهار که برگهای این گیاه تازه است و در روستاهای نایین فراوان، چیده شده و پس از خرد کردن با خمیر مخلوط و در تنور پخته می شود.
.
کولوز = پوسته تخم مرغ
کولوزه خالی = غوزه ای که پنبه انرا بیرون آورده اند
.
کولوکو = کلوخ کوب ، کنده چوبی استوانه ای که از وسط دسته ای همانند دسته بیل به آن متصل و پس از شخم زدن زمین کلوخ ها را خرد می کنند.
@naein_nameh
#قصه_های_ولایت
#از_حکیم_باشی_تا...
قسمت هفتم
...حدود يك دهه و اندي بعد بهداری (بالا) همآني كه بعد از انقلاب شد
شهر بانی و اينك هم چند سالي است دوباره مرکز درمانی شده، بنیاد گذاشته شد. چند دکتر تبعیدی هم ميان اين دو بهداری (بالا و پايين) در مداوای مردم بودند. يكي دكتر قو کاسیان از ارامنه اصفهان كه گفته میشود بسيار کجخلق بوده و عصبانی و ديگري دكتر اكبري كه مشهور بوده به دليل تشابه بیماریها اکثراً نسخههای آماده داشته و بسیار سریع بهاصطلاح امروزیها ویزیت میکرده؛ يعني قبل از آنكه بيمار حتي فرصت كند بنالد! درهرصورت نایینیها افتخار داشتهاند بگويند صاحب دو بهداري و چند پزشك هستند كه مال خودشان است. سال ۱۳۳۷ اولين داروخانه خصوصي و رسمي هم توسط زنده یاد میرزا حسين مصاحبي در بازارچه نايين به نام داروخانه (بوعلي) تأسیس میشود و البته شعبه کوچکترش هم در محمدیه توسط ميرزا محمد مصاحبي برادرش كه آنوقتها هر دو برادر خود نيز دستي هم در طبابت داشتند و مشهور است - هركه به آنها مراجعه میکرده يا مداوایش میکردهاند و يا او را به دكتر میرساندند و بنابراین، مردم آنها را دلسوز و از خود میدانستند و آنها نيز مردم ولايت را. از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ هم كه سپاه بهداشت رونق میگیرد و بنياد بهداریهای روستايي و مراجعه حضوري سپاه بهداشت به درب منازل گذاشته میشود. همچنين ارائه انواع خدمات بهداشتي شروع میشود و دستور بستن و بازسازي حمامهای خزینهای و ممنوعیت ساخت كود ناب انساني و ... صادر میشود و با جدیت هم پیگیری میشود. البته عدهای هم مقاومت میکنند كه غسل بدو ن وجود خزينه معنا ندارد و استفاده از دوش حمام کراهت دارد و كار كار انگلیسیهاست و... بنابراین شبها بهدوراز چشم مأموران براي اينكه غسل شان غسل باشد و مقبول، بنایی را به حمام میبرند و پس از تخریب ورودي مسدود شده خزينه وارد آن میشوند؛ غسل اساسي! میکنند و سپس هم همان بنا حفره را چون اولش ترميم میکند و ظاهراً اين روش هم تا مدتها رواج داشته است. در خصوص همان كود كذايي هم گفته میشود کودهای شيميايي خاصیت محصول را از بين میبرد و از سوي ديگر خوردن محصولش هم آدم را بیغیرت میکند و ... تا آخرش بزرگان ولايت با مراجعه به منازل بعضي از اين آقايان تفهيم میکنند، چيزي بنام ميكرب وجود دارد كه با صابون و دوش و آب تمیز، بهتر از بين میرود و خوب است بپذيرند الآن آنوقتها! نيست و بهداشت محيط هم براي همه خوب است. گرچه با اکراه، اما ظاهراً بازهم به دست چیزفهمهای ولايت خودمان و دلسوزان، مشكل تبليغات منفي عليه بهداشت حل میشود. سال ۱۳۵۵ در ولايت علاوه بر دو بهداري اصلي و دو بهداري محمديه و بهداری مدارس و خانه بهداشت و شیر و خورشيد چندمنظوره، چند مطب خصوصي نيز دایر میشود. حالا در اكثر منازل داروهاي جديد و چسب زخم و مسكن و رادیوتلویزیون و يخچال و پنكه و دستمالکاغذی و لولهکشی آب و كاسه توالت و حمام و صابون و شامپو و خيلي چیزهای ديگر بهعنوان پیشدرآمد رفاه و رونق و بهداشت وجود دارد. ظاهراً آفتابه کارکردش را از دست میدهد و فقط كساني از آن استفاده میکنند كه يا آبلولهکشی ندارند و يا طهارت با آب خروجي شيلنگ شير توالت را براي اين امر مهم كافي نمي دانند و يا انسان حاجتمند توالت را بدون آفتابه در دستش فاقد وجاهت میبینند؛ و اما فارغ از اين عده قلیل شهرمان با عده كثيري مردمان فرهنگي و صاحبذوق سرآمد بسيار شهرهای ديگر قرار میگیرد. به جمع عزیزانی كه تا این مقطع تاريخ در عرصه طبابت شهر اثرگذار بودهاند، بيفزاييد ميرزا ابوالقاسم سلطان الحكما، ميرزا عبدالعلی طيب، صدر الاطباء، ميرزا زینالعابدین، ميرزا احمد حكيم، ميرزا مصطفي، ميرزا احمد طيب، ميرزا صادق خان طيب، ميرزا سيد محمد حكيم، دكتر علیخان مصاحب، میرزا محمدعلی ناظم الاطباء، حاج ميرزا مظفر و ... كه دلسوز بودند و اکثراً از ولايت خودمان و براي خودمان و البته در جاي درست خودشان...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
👁🌸👁
@mamatiir
#از_حکیم_باشی_تا...
قسمت هفتم
...حدود يك دهه و اندي بعد بهداری (بالا) همآني كه بعد از انقلاب شد
شهر بانی و اينك هم چند سالي است دوباره مرکز درمانی شده، بنیاد گذاشته شد. چند دکتر تبعیدی هم ميان اين دو بهداری (بالا و پايين) در مداوای مردم بودند. يكي دكتر قو کاسیان از ارامنه اصفهان كه گفته میشود بسيار کجخلق بوده و عصبانی و ديگري دكتر اكبري كه مشهور بوده به دليل تشابه بیماریها اکثراً نسخههای آماده داشته و بسیار سریع بهاصطلاح امروزیها ویزیت میکرده؛ يعني قبل از آنكه بيمار حتي فرصت كند بنالد! درهرصورت نایینیها افتخار داشتهاند بگويند صاحب دو بهداري و چند پزشك هستند كه مال خودشان است. سال ۱۳۳۷ اولين داروخانه خصوصي و رسمي هم توسط زنده یاد میرزا حسين مصاحبي در بازارچه نايين به نام داروخانه (بوعلي) تأسیس میشود و البته شعبه کوچکترش هم در محمدیه توسط ميرزا محمد مصاحبي برادرش كه آنوقتها هر دو برادر خود نيز دستي هم در طبابت داشتند و مشهور است - هركه به آنها مراجعه میکرده يا مداوایش میکردهاند و يا او را به دكتر میرساندند و بنابراین، مردم آنها را دلسوز و از خود میدانستند و آنها نيز مردم ولايت را. از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ هم كه سپاه بهداشت رونق میگیرد و بنياد بهداریهای روستايي و مراجعه حضوري سپاه بهداشت به درب منازل گذاشته میشود. همچنين ارائه انواع خدمات بهداشتي شروع میشود و دستور بستن و بازسازي حمامهای خزینهای و ممنوعیت ساخت كود ناب انساني و ... صادر میشود و با جدیت هم پیگیری میشود. البته عدهای هم مقاومت میکنند كه غسل بدو ن وجود خزينه معنا ندارد و استفاده از دوش حمام کراهت دارد و كار كار انگلیسیهاست و... بنابراین شبها بهدوراز چشم مأموران براي اينكه غسل شان غسل باشد و مقبول، بنایی را به حمام میبرند و پس از تخریب ورودي مسدود شده خزينه وارد آن میشوند؛ غسل اساسي! میکنند و سپس هم همان بنا حفره را چون اولش ترميم میکند و ظاهراً اين روش هم تا مدتها رواج داشته است. در خصوص همان كود كذايي هم گفته میشود کودهای شيميايي خاصیت محصول را از بين میبرد و از سوي ديگر خوردن محصولش هم آدم را بیغیرت میکند و ... تا آخرش بزرگان ولايت با مراجعه به منازل بعضي از اين آقايان تفهيم میکنند، چيزي بنام ميكرب وجود دارد كه با صابون و دوش و آب تمیز، بهتر از بين میرود و خوب است بپذيرند الآن آنوقتها! نيست و بهداشت محيط هم براي همه خوب است. گرچه با اکراه، اما ظاهراً بازهم به دست چیزفهمهای ولايت خودمان و دلسوزان، مشكل تبليغات منفي عليه بهداشت حل میشود. سال ۱۳۵۵ در ولايت علاوه بر دو بهداري اصلي و دو بهداري محمديه و بهداری مدارس و خانه بهداشت و شیر و خورشيد چندمنظوره، چند مطب خصوصي نيز دایر میشود. حالا در اكثر منازل داروهاي جديد و چسب زخم و مسكن و رادیوتلویزیون و يخچال و پنكه و دستمالکاغذی و لولهکشی آب و كاسه توالت و حمام و صابون و شامپو و خيلي چیزهای ديگر بهعنوان پیشدرآمد رفاه و رونق و بهداشت وجود دارد. ظاهراً آفتابه کارکردش را از دست میدهد و فقط كساني از آن استفاده میکنند كه يا آبلولهکشی ندارند و يا طهارت با آب خروجي شيلنگ شير توالت را براي اين امر مهم كافي نمي دانند و يا انسان حاجتمند توالت را بدون آفتابه در دستش فاقد وجاهت میبینند؛ و اما فارغ از اين عده قلیل شهرمان با عده كثيري مردمان فرهنگي و صاحبذوق سرآمد بسيار شهرهای ديگر قرار میگیرد. به جمع عزیزانی كه تا این مقطع تاريخ در عرصه طبابت شهر اثرگذار بودهاند، بيفزاييد ميرزا ابوالقاسم سلطان الحكما، ميرزا عبدالعلی طيب، صدر الاطباء، ميرزا زینالعابدین، ميرزا احمد حكيم، ميرزا مصطفي، ميرزا احمد طيب، ميرزا صادق خان طيب، ميرزا سيد محمد حكيم، دكتر علیخان مصاحب، میرزا محمدعلی ناظم الاطباء، حاج ميرزا مظفر و ... كه دلسوز بودند و اکثراً از ولايت خودمان و براي خودمان و البته در جاي درست خودشان...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
👁🌸👁
@mamatiir
#آموزش_گویش_نایینی
.
هِر چینی گو وِه دیمی مو(می) نیگیشته
خطی یو گو عمر وَشنیوشته
عمری گو هیمش دوندیگی بی
هر چی بی، بورام را زندیگی بی
.
از استاد ابراهیمی انارکی حفظه الله
ترجمه:
هر چین و چورک که به صورتم نشسته
خطی است که عمر و روزگار نوشته
عمری که تمامش دوندگی وتلاش بود
هر چه بود برایم زندگی بود
@naein_nameh
.
هِر چینی گو وِه دیمی مو(می) نیگیشته
خطی یو گو عمر وَشنیوشته
عمری گو هیمش دوندیگی بی
هر چی بی، بورام را زندیگی بی
.
از استاد ابراهیمی انارکی حفظه الله
ترجمه:
هر چین و چورک که به صورتم نشسته
خطی است که عمر و روزگار نوشته
عمری که تمامش دوندگی وتلاش بود
هر چه بود برایم زندگی بود
@naein_nameh
#زمزمه_محبت
.
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود
بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه عطر ستاره ها
سرشار می کند
و می شود از آنجا خورشید را
به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست...
#فروغ_فرخزاد
@naein_nameh
.
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود
بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه عطر ستاره ها
سرشار می کند
و می شود از آنجا خورشید را
به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست...
#فروغ_فرخزاد
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
کِمش دُووا ، پُرش بولا
کمش دوا است و زیادش بلا
کنایه از اندازه نگهداشتن
.
کور ، کور وئیوزه، کَکه گودال
کور ، کور را پیدا می کند ،( با پوزش از ذکر کلمه ) مدفوع گودال
کبوتر با کبوتر ......
.
کور وَبو پُره نزانه،عارس گیه نیونه
چشمش کور پسر نزاید تاعروس نیاورد
تمثیل:
در خصوص اختلاف بین عروس و مادر شوهر نیز از زبان عروس گفته اند《مای مِره(میره) کَرم و خیره》
.
کویه بِر کیی صئبُش وَ زور داره
سگ درب منزل صاحبش زور دارد
( خروس در خانه خودش خوب می خواند)
@naein_nameh
.
کِمش دُووا ، پُرش بولا
کمش دوا است و زیادش بلا
کنایه از اندازه نگهداشتن
.
کور ، کور وئیوزه، کَکه گودال
کور ، کور را پیدا می کند ،( با پوزش از ذکر کلمه ) مدفوع گودال
کبوتر با کبوتر ......
.
کور وَبو پُره نزانه،عارس گیه نیونه
چشمش کور پسر نزاید تاعروس نیاورد
تمثیل:
در خصوص اختلاف بین عروس و مادر شوهر نیز از زبان عروس گفته اند《مای مِره(میره) کَرم و خیره》
.
کویه بِر کیی صئبُش وَ زور داره
سگ درب منزل صاحبش زور دارد
( خروس در خانه خودش خوب می خواند)
@naein_nameh
#حکایت
.
✅ سرگذشت ترانه ی ملامحمدجان:
ترانه ملامحمدجان در بیان سوزِ دل عایشه، دختر عاشقی است که نذر کرده در نوروز به مزار شریف برود و دعا کند، تا آرزویش که رسیدن به ملامحمدجان است، برآورده گردد.
◀️ داستان عاشقانهٔ عایشه و ملامحمدجان به این شرح است:
در دوران فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا (فرمانروایی: ۱۵۰۶–۱۴۶۹ م)، مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود در مزار شریف میآمدند و دولت خرج عروسی جوانانی را که در مزار شریف عروسی میکردند، میپرداخت.
دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تأسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلف میپرداختند.
یکی از این مدارس، مدرسهای بود در نزدیکی سرحدیده در شمال شهر هرات و یکی از دانش آموزان مدرسه به نام ملامحمدجان همه روزه از محل سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارتگاه مولانا عبدالرحمن جامی است پیاده می رفت و درس حفظ میکرد، ساعتی در کنار چشمه میآسود و شکرانه به جای میآورد.
یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره با عایشه که دختر یکی از افسران دربار تیموریان بود برای برداشتن آب از چشمه قلمفور رفتند و ملامحمدجان هم رهسپار مدرسهاش بود. درکنار چشمه ناگهان تندبادی وزید و روسری عایشه را از سرش پراند و آن را نزدیک پای ملامحمدجان انداخت. عایشه خواست تا روسریاش را بگیرد در همین زمان چشم ملامحمدجان به عایشه میافتد و هر دو دلباخته هم می شوند.
پس از این ملامحمدجان و عایشه عاشق و دلباخته یکدیگر میشوند. ملامحمدجان درس را کنار میگذارد و به فکر ازدواج با عایشه می افتد و از خانواده دختر خواستگاری مینماید، ولی چون ملامحمدجان بی پول بود، پدر عایشه موافقت نمیکند.
این دو عاشق دلباخته، نذر می کنند در صورتیکه ازدواج کنند در هنگام جشن نوروزی گل سرخ به مزار شریف رفته و مدتی را در مزارشریف خدمت کنند.
عایشه همواره با دختران سرحدیره در بین عصر و شام به چشمه قلمفور برای آوردن آب میرفت و در جمع آنها با سوز و درد این آهنگ را با خود زمرمه میکرد:
بیا که بریم به مزار مُلاممَدجان
سَیلِ گُلِ لالهزار وا وا دلبرجان ...
اتفاقاً در همین زمان امیر علیشیر نوایی، وزیر دانشمند عصر تیموری با عدهای از همراهان خود از آنجا میگذشت و در نزدیکی چشمه آوازخوانی عایشه را شنید، توقف نموده و آهنگ را از دور سراپا شنید، با فراست و نکتهدانی دریافت که در خواندن این سرود فلسفهای نهفته است.
امیر پس از شنیدن آهنگ نزد عایشه آمد و با ملایمت و مهربانی از او پرسید که دخترم راست بگو، ملامحمدجان کیست و چرا در آهنگ صدای تو دردی نهفته؟ عایشه ابتدا از روی شرم پاسخی نداد؛ ولی امیر علیشیر با شیوهٔ پدرانه به او وعده داد که اگر راستش را بگوید به او کمک خواهد کرد. سپس عایشه ماجرای عاشقانهٔ خود را مفصل برای امیر بازگو نمود و افزود که ملامحمدجان از جمله دانش آموزان مدرسهٔ شما است.
فردای آن روز امیر شخصاً به خانه پدر عایشه رفت و بهعنوان پدر ملامحمد از عایشه خواستگاری نمود، پدر عایشه که وضع را چنین دید، به احترام شخص امیر به این وصلت راضی شد. امیر این دو دلباخته را آن طور که تعهد کرده بودند به مزار شریف فرستاد و در آنجا عروسی کردند.....
با سپاس از جناب اسمعیل ذبیحی
@naein_nameh
.
✅ سرگذشت ترانه ی ملامحمدجان:
ترانه ملامحمدجان در بیان سوزِ دل عایشه، دختر عاشقی است که نذر کرده در نوروز به مزار شریف برود و دعا کند، تا آرزویش که رسیدن به ملامحمدجان است، برآورده گردد.
◀️ داستان عاشقانهٔ عایشه و ملامحمدجان به این شرح است:
در دوران فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا (فرمانروایی: ۱۵۰۶–۱۴۶۹ م)، مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود در مزار شریف میآمدند و دولت خرج عروسی جوانانی را که در مزار شریف عروسی میکردند، میپرداخت.
دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تأسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلف میپرداختند.
یکی از این مدارس، مدرسهای بود در نزدیکی سرحدیده در شمال شهر هرات و یکی از دانش آموزان مدرسه به نام ملامحمدجان همه روزه از محل سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارتگاه مولانا عبدالرحمن جامی است پیاده می رفت و درس حفظ میکرد، ساعتی در کنار چشمه میآسود و شکرانه به جای میآورد.
یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره با عایشه که دختر یکی از افسران دربار تیموریان بود برای برداشتن آب از چشمه قلمفور رفتند و ملامحمدجان هم رهسپار مدرسهاش بود. درکنار چشمه ناگهان تندبادی وزید و روسری عایشه را از سرش پراند و آن را نزدیک پای ملامحمدجان انداخت. عایشه خواست تا روسریاش را بگیرد در همین زمان چشم ملامحمدجان به عایشه میافتد و هر دو دلباخته هم می شوند.
پس از این ملامحمدجان و عایشه عاشق و دلباخته یکدیگر میشوند. ملامحمدجان درس را کنار میگذارد و به فکر ازدواج با عایشه می افتد و از خانواده دختر خواستگاری مینماید، ولی چون ملامحمدجان بی پول بود، پدر عایشه موافقت نمیکند.
این دو عاشق دلباخته، نذر می کنند در صورتیکه ازدواج کنند در هنگام جشن نوروزی گل سرخ به مزار شریف رفته و مدتی را در مزارشریف خدمت کنند.
عایشه همواره با دختران سرحدیره در بین عصر و شام به چشمه قلمفور برای آوردن آب میرفت و در جمع آنها با سوز و درد این آهنگ را با خود زمرمه میکرد:
بیا که بریم به مزار مُلاممَدجان
سَیلِ گُلِ لالهزار وا وا دلبرجان ...
اتفاقاً در همین زمان امیر علیشیر نوایی، وزیر دانشمند عصر تیموری با عدهای از همراهان خود از آنجا میگذشت و در نزدیکی چشمه آوازخوانی عایشه را شنید، توقف نموده و آهنگ را از دور سراپا شنید، با فراست و نکتهدانی دریافت که در خواندن این سرود فلسفهای نهفته است.
امیر پس از شنیدن آهنگ نزد عایشه آمد و با ملایمت و مهربانی از او پرسید که دخترم راست بگو، ملامحمدجان کیست و چرا در آهنگ صدای تو دردی نهفته؟ عایشه ابتدا از روی شرم پاسخی نداد؛ ولی امیر علیشیر با شیوهٔ پدرانه به او وعده داد که اگر راستش را بگوید به او کمک خواهد کرد. سپس عایشه ماجرای عاشقانهٔ خود را مفصل برای امیر بازگو نمود و افزود که ملامحمدجان از جمله دانش آموزان مدرسهٔ شما است.
فردای آن روز امیر شخصاً به خانه پدر عایشه رفت و بهعنوان پدر ملامحمد از عایشه خواستگاری نمود، پدر عایشه که وضع را چنین دید، به احترام شخص امیر به این وصلت راضی شد. امیر این دو دلباخته را آن طور که تعهد کرده بودند به مزار شریف فرستاد و در آنجا عروسی کردند.....
با سپاس از جناب اسمعیل ذبیحی
@naein_nameh