زبان نایینی
1.09K subscribers
4.21K photos
1.56K videos
211 files
386 links
این کانال فقط جهت ترویج و آموزش زبان نایینی و گسترش فرهنگ محلی است.
ارتباط با ادمین
@emamiarandi
Download Telegram
4_5841485869969575774 (1).mp4
6.3 MB
#نظام_سنتی_آبیاری_قدیم
.قنات گویای سخت کوشی و تبحر قدیمی ها در استفاده درست از اب های زیر زمینی است.
ارسال ویدئو از جناب آخوندی
@naein_nameh
Forwarded from اصفهان خبر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥آغاز برداشت خرما از نخلستان‌های خور و بیابانک


📌 پایگاه اصفهان خبر
@khabar_isf
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سخن_روز
.
درس معلم ار بود، زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

معلم شاگرادنش را به فضای تاریخی آورده و اینچنین مجذوبشان کرده است.
@naein_nameh
Audio
#حومه_نایین
#در_استقبال_پاییز
.
پاییز نیستانک قدیم

اجرا و گویش سرکار خانم امامییان نیستانک، فرزند گرامی معلم و فرهنگی قدیمی مرحوم امامییان
@naein_nameh
Audio
#آموزش_گویش_نایینی


ای خوُدا زُنی گُو «کوچک»  چی شوُوا ؟/
وَئضی دنیامی خوُرابو دی روُوا/
ما بِدم ، آمّا ، دی جی نیو روُوا/
گو نَبِم از لطفی تو حاجت روُوا/
اوُواجِم هی شِو و رو ،ُ یادُش بخیر/


12 🌺🌺🌺🌺


زُنی = می دانی
گو = که
شوُوا = می خواهد
وَئضی = وضع
خوُرابُه = خراب هست ، خراب است
دی روُوا = این روزها
جی = هم
نی یُ ، نیو = نیست
روُوا = روا ، سزاوار
نَبِم = نباشیم
حاجت روُوا = حاجت روا
هی = همیشه
اوُواجِم = بگوییم



#سید_رضا_مرتضوی
#کوچک
با تشکر و سپاس بسیار از شاعر معاصر  و همراه ارجمند جناب آقای مرتضوی با تخلص «کوچک»
@naein_nameh
#نایین_به_روایت_اسناد
.
محد حسن ابن محمد حسین نیستانکی
مرحوم حاج ملاحسن مرتاض معروف به حاجی آخوند از علمای پرهیزگار و روحانی وارسته ای بوده است. او نواده دختری حاج کریم بن حاج محمد (از شاگردان پیر نایین) است و تحصیلات مقدماتی را در نایین و سپس به اصفهان رفته نزد مرحوم میرزا هاشم خوانساری (معروف به چهار سوقی) علوم دینی و معارف اسالمی آموخته است. وی به
علوم غریبه و جَفر علاقه مند بود و در این زمینه پیشرفتهایی داشته است. بیشتر در انزوا و گوشه گیری بسر میبرده است.
از خصوصیات این عالم متقی اینکه از طریق محراب و منبر ارتزاق نمیکرده و با نوشتن قبالجات و اجراء صیغه و عقد و نکاح روزگار میگذرانیده است.دو کتاب معروف گوهر شب چراغ و
حلویات العلوم او به چاپ رسیده است. بعضی از تألیفات ۱۱۰ گانه او به شرح زیر است :
منظومه روح و ریحان در عقاید حقه و حکمت الهیه (سه هزار بیت)
منظومه شمعات العلوم در حکمت (هزار بیت)
منظومه مفتاحاالبواب در مباحث استصحاب (دو هزار بیت)
منظومه عظیمالبرکات در شرح حدیث عرض عبدالعظیم حسنی (صد و پنجاه بیت)
رساله فارسیه در شرح حدیث کمیل

( نمونه خط ملاحسن مرتاض)

نایین نامه
@naein_nameh
🕊️

«دختری‌ست وطنم»


نمی‌توانم تاریخی را دوست بدارم
که تنها
بوی پیکر و گیسوی سوخته‌ی زن از آن بیاید.

نمی‌توانم آینه‌ای را دوست بدارم
که در برابرش بایستم
و تنها کلکسیونِ خون و خشم را در آن نظاره کنم.

نمی‌توانم آن پدری را دوست بدارم
که روزگارش در گذشته‌هایش سپری می‌شود
در گذشته‌هایش زندگی می‌کند و
در گذشته‌هایش می‌میرد.

نه، هرگز نمی‌توانم
در توانم نیست.

من موطنِ خویش را باز یافته‌ام اکنون،
وطنم دختری ست.
وطنِ من
نه آن وطنِ کهنه و خشمناک شماست.

می‌گویید آب؟
که گواراترین آب در دیدگانِ او جاری ست.

از بیشه زاران سبز و کوه‌های چشم‌نواز می‌گویید؟
که در قامت و در شانه‌هایش
که در گردن و در سینه‌هایش
هستند اینان همه.

نه هرگز
هرگز نمی‌توانم در وطنِ پیردلِ شما
روزگار به سر برم.

من به رنگین کمانِ پُر تلألؤِ وطنم
به قامتِ رعنای آن دخترک می‌روم،
به آن سحرگاهی
که بتوانم در آن سر بر بالین بگذارم
رؤیاهایم را در خواب ببینم
در آنجا که آسوده بتوانم
بنویسم و بخوانم
و در کرانه‌های پر از آرامشش گام بگذارم.

می‌خواهم در وطنم
در آغوشِ آن دخترک
آسوده دراز کشم
و به تماشای بارش برف بنشینم و
رقصِ پروانه.

می خواهم دوست داشتن را تجربه کنم
لمسش کنم
ببویم‌اش.

می‌خواهم به درونِ پیله‌ی محبت بر گردم
همان جا زندگی کنم و همان جا بمیرم.

دیگر چشمِ دیدنِ آن همه خنجرهای کشیده بر گلو را ندارم
چشم دیدنِ آن گردابِ خشم را ندارم
چشم دیدنِ آن قصه‌های دروغینی
که تمام عمر
چشم‌هایم را بسته بود را ندارم؛
همان‌ها که احساس را پوچ کرده بودند و
قلب را تهی.

مگر چه می‌خواهم از وطن؟
جز لقمه‌ای نان و خیالی آسوده
چه می‌خواهم؟
جز تکه‌ای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد
جز پنجره‌ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.
《برای مهسا امینی 》


#شیرکو_بیکس
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
شیریق، شیریخ= قیطان، رشته ای ابریشمین
شِفتَه=۱-گل و آهک، ترکیبی از خاک و آهک برای اب بندی اب انبار و استخر
۲-شته، آفتی برای گیاهان و درختان
شفتالو= هلوی تهرانی
شیوِی=شوید
شیگِنده=چغاله، میوه سبز و نارس
شیگیجَه=شقیقه، گیجگاه
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
اولین آموزگار خانم نایین
دبستان مختلط نایین در سال 1312 توسط مرحوم ابوالحسن پیرنیا
(معاضد السلطنه) با وقف خانه شخصی خود در کوچه پاقلعه از محله باب المسجد آغاز به کار کرد، تابلو مدرسه که از دو قطعه کاشی تشکیل شده بود دارای چنین مضمونی بود «دبستان چهار کلاسه مختلط نایین سال تأسیس 1312 »اما بعداً به دبستان نمونه پیرنیا تغییر نام یافت.
مدرسه در سال اول با 5 دانش آموز پسر و 3 دانش آموز دختر شروع به فعالیت نمود. مدیر و آموزگار مدرسه خانم میمنت بقائی فرزند محمدعلی بقائی و خواهر مرحوم میرزا باقر ادیب و همسر مرحوم میرزا جلال بقائی با مدرک ششم ابتدایی بود.
حکم و ابلاغ اداری خانم بقائی اولین آموزگار خانم نایین
《اداره معارف و اوقاف یزد مورخ 15 شهریور 1312 نمره 133
مُخدّره میمنت خانم بقائی
اداره معارف و اوقاف یزد شما را به سمت معلّمی مدرسه اناث و ذکور (مختلط) نایین منصوب می دارد که با کمال جدّیت در 
وظایف مرجوعه اقدام نمایید. حقوقی که به شما پرداخت می شود ماهی مبلغ (هشت تومان  است) که از اول آذر ماه 1312 مرتباً مأخوذ خواهید نمود. 》
رئیس معارف و اوقاف یزد
نایین نامه.      ص ۲۲۱
@naein_nameh
VID-20220904-WA0035 (1).mp4
13.7 MB
#مفاخر_ایران
.
دکتر محمود حسابی
@naein_nameh
#در_استقبال_پاییز
.
" پاییز"                
   فصل پاییز است و باد برگ ریز
کینه جو،کوبنده با دندان تیز
می نهد پا بر گلوی نارون
می وزد توفنده بر باغ و چمن
ارغوان را چادر از سر می کشد
از سر انجیر معجر  می کشد
بید مجنون را گریبان می درد
توت را بر پای دامان می درد
نیشتر بر شاخ الو می زند
تیشه بر اندام گردو می زند
پنجه افشارد به گردن  نار را
خوار سازد خار بی مقدار را
سیب را دستار می گیرد ز سر
شاخ ابی۱ را همی سوزد جگر
عرضه دارد روز روشن خواب را
فندق و الوچه و عناب را
پسته را لبخند می گیرد ز لب
بید را عریان کند در طول شب
تا برنجاند دل امرود را
می کشد از تار جانش پود را
با فسونش می دمد بر شاخ تاک
تا حجابش را فرو ریزد به خاک
با صنوبر نیز بازی می کند
در سقوطش کارسازی می کند
کار پاییز است عریان ساختن
برگ و بار شاخه ها انداختن
یک چنین اعجوبه ای با این صفات
می رساند باز پیغام حیات  ---------------۱-گلابی 
شعر زیبای پاییز سروده استاد محمد علی  ابراهیمی انارکی
@naein_nameh
Forwarded from ذبیگرام 🖐🏾
💃💃💃💃💃💃💃
عطیه بلوچی نائب‌قهرمان اسکیت (۱۰کیلومتر) لیگ بانوان کشور شد...
ایشالا المپیک عطیه خانم
تبریکات همشهریاتا پذیرا باش
👏👏❤️❤️💃💃🌹🌹
#مساجد_نایین
#مشاهیر_نایین
.
مسجد شیخ مغربی
در وسط بازار بزرگ نایین مسجدی است که روزگاری وسعتی داشته و ظاهرا اهالی محله های چهل دختران و کوی سنگ و سرای نو جهت اقامه نماز جماعت وسایر امور دینی به ان وسعت داده اند . اکنون بخش کوچکی که شامل صحن و مزار عارف مشهور شیخ مغربی از ان باقی مانده است.
.
شیخ مغربی
محمد شیرین از جمله عرفا است که در سنه ۸۱۰ یا ۸۰۹ هجری قمری وفات یافته و محل دفن او بازار نایبن و در مسجدی با همین نام( شیخ مغربی) است.
مرحوم بقایی در کتاب بزم سخن او را اهل نایین و معاصر شاهرخ بن تیمور و کمال خجندی دانسته است. شیخ شعر به عربی و فارسی می سروده و دیوان اشعارش چاپ شده است.
بر بالای درب ورودی مسجد شیخ مغربی ابیات زیر نوشته شده است:
همین شیخی که در اینجاست مدفون
بود چون بحر لوء لوء دُرٌ مکنون
گذر کن گاه گاهی بر مزارش
بکن الحمد و اخلاصی نثارش
که شیخ مغربی از عارفین است
مقام و مدفنش نایین زمین است
@naein_nameh
Audio
#آموزش_گویش_نایینی
.
بند سیزدهم از مسمط زیبای "یادش بخیر" سروده جناب اقا سید رضا مرتضوی


شِوی چَلّه و بساطی مِهمُنی/
شِوچَرَه و کرسی و اَلُوْ گُنی/
قُرون(قرآن) و فردوسی و حافظ خُنی/
کیفُمی کوک بی ، گُ هرگز نازُنی/
پَسی چَلّه ، چَلَّچو یادُش بخیر/


شِوی =  شبِ
چَلّه =  چلّه ، یلدا که یک واژهٔ سریانی و به‌معنای زایش است

واژهٔ چلّه برگرفته از چهل و مخفف «چهله» و صرفاً نشان‌دهندهٔ گذشت یک دورهٔ زمانی معین (و نه الزاماً چهل روزه) است.

بساطی = بساطِ ، سفرَه ی
مِهمُنی = مهمانی
شِوچَرَه = شب چره ، آجیل ،میوه  و خشکبار و تنقلاتی که در شب مهمانی می خورند
اَلُوْگُنی = آتش افروزی برای جشن و عیش و نوش ، از ملزومات علم کردن کرسی و سماور زغالی
قُرون = قرآن ، برای تیمّن و تبرک قبل از شاهنامه خوانی و فال حافظ قرآن خوانی بود
فردوسی = هدف شاهنامه خوانی
حافظ = هدف فال حافظ
خُنی = خوانی ، خواندن ، خوانش کِیفُمی = کیف مان
کيف = شادی، مسرت
بی = بود
گُ = که
نازُنی = نمی دانی
گُ هرگز نازُنی = کنایه از غیر قابل وصف بودن است
پَسی = بعد از
چَلَّچو ، چَلّی کَس = چله کوچک

#سید_رضا_مرتضوی

@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#در_استقبال_پاییز
.
صبح است
گنجشک محض
می خواند
پاییز، روی وحدت دیوار
اوراق می شود

( سپهری،
هشت کتاب، هم سطر هم سپید، ص۳۲۶ )


@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
غولا از وختی وَچه دار گِرتایه ، یه تِل سیر ناشَخا
کلاع بعد از جوجه دارشدن یک شکم سیر نخورده
امان از دل مادر
.
غولا غولا کیره
یک کلاغ چهل کلاغ می کند
نمایش و خود نمایی
.
غولا وِ قلعه شش مِسّه
کلاع به قلعه اش فضله انداخته
کنایه از چیز اندک به کسی دادن
.
غولا وِ کولوش نَنیگیشته
کلاغ به کلوخش ننشسته
تهیدست و فقیری که مورد توجه نیست، به حساب نیامدن

امثال و حکم نایینی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دستور_زبان_نایینی
.
اسم
اسم معرفه:نشانه معرفه"َ َ"یا"ه"
کِلَه= ان کلید
مشکوَ، مشکوه=ان مشک
اسم اشاره: اشاره به نزدیک "دی، این" و اشاره به دور "ایی، ای"
دی رَه =این سو، این راه،
ای، ایی رَه=آن سو، ان طرف
اسم مصغر:اشاره به خردی و کوچکی چیزی یا کسی، علامت تصغیر که "پسوند چو" به اسم افزوده می شود.
پُرَچو= پسر کوچک
دُتَچو=دختر کوچک
@naein_nameh
پاییز آمد_علیقلی
🍁صبح زیبای پاییزی بخیر🍁
#پاییز
#جمعه_بازار

پاییز آمد در میان درختان

لانه کرده کبوتر، از تراوش باران می گریزد

خورشید از غم، با تمام غرورش

پشت ابر سیاهی، عاشقانه به گریه می نشیند

من با قلبی به سپیدی صبح

با امید بهاران میروم به گلستان

همچو عطر اقاقی ،لابه لای درختان می نشینم

باشد روزی به امید بهاران

روی دامن صحرا لاله روید

شعر هستی بر زبانم جاری

پر توانم آری…. !

میروم در کوه و دشت و صحرا

ره پیمای قله ها هستم من

راه خود در توفان، در کنار یاران مینوردم

دارم امید که دهد روزی

سختی کوهستان بر روان و جانم

پاکی این کوه و دشت و صحرا

باشد روزی برسد به جهان

شعر هستی بر لب

جان نهاده بر کف راه انسان ها را در نوردم

ره پیمای قله ها هستم من

راه خود در طوفان

در کنار یاران می نوردم

در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگل ها

رهنوردی شاد و پر امیدم

شعر هستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن

از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه حق است

شعر هستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن

از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه حق است
«دوستان جان ،پاییز مبارک»
@naein_nameh
#سخن_روز
#حکایت
.
‌در باب حجاب اجباری
📻 بشنوید | چی‌کارش داری آقا!

عبدالله انوار:
«من با آقای طباطبایی ( علامه) صحبت می‌کردم و آشنا بودم. او مرد شریفی بود و خیلی زحمت کشیده بود. پنجشنبه‌ها می‌آمد مؤسسۀ حکمت و فلسفه، من هم می‌رفتم و از آنجا با هم آشنا بودیم. چون ایشان به مطهری خیلی علاقه داشت و مطهری هم با من خیلی آشنا بود ما آنجا با علامه صحبت می‌کردیم.

یکبار دو دخترخانمی آمده بودند آنجا و آن زمان حجاب خیلی مطرح نبود، زمان شاه بود. یکی از آن دخترها که آمریکایی بود، لیسانس فلسفه را در کلمبیا گرفته بود، فوق‌لیسانس را در سوربن گرفته بود و دکترایش را هم در فریبورگ (Freiburg) آلمان گرفته بود. او دربارۀ مقولات فلسفی سوالاتی داشت. علامه هم که انگلیسی نمی‌دانست من آنجا مترجم بودم. خانم بیچاره که خب فرهنگ ایران را نمی‌دانست، لباسش باز بود و مدام دستش را هم تکان می‌داد. من [یکدفعه کُتَم را دادم] گفتم این را تنت کن، این [شخص] یک قدیس است. این دختر هول شد و گفت Excuse me ببخشید و... علامه گفت: «چی‌کارش داری آقا! باید خودمان آدم باشیم!» خیلی مرد اخلاقی و والایی بود.»

@naein_nameh