#کرونا
.
یک بار جستی ملخک ، دوبارجستی ملخک...
دوستان مهربان و یاران جان، آخرالامر به چنگ کرونا اسیر شدم
برای چند روز تقاضای مرخصی استعلاجی دارم.
امامی آرندی
@naein_nameh
.
یک بار جستی ملخک ، دوبارجستی ملخک...
دوستان مهربان و یاران جان، آخرالامر به چنگ کرونا اسیر شدم
برای چند روز تقاضای مرخصی استعلاجی دارم.
امامی آرندی
@naein_nameh
#کرونا
.
از اظهار لطف و محبت دوستان بسیار ممنونم و برای همراهان عزیز تندرستی و سعادت ابدی آرزومندم.
هرچه از دوست رسد نیکوست
امامی آرندی
@naein_nameh
.
از اظهار لطف و محبت دوستان بسیار ممنونم و برای همراهان عزیز تندرستی و سعادت ابدی آرزومندم.
هرچه از دوست رسد نیکوست
امامی آرندی
@naein_nameh
#دستور_زبان_نایینی
.
زونایْ یا ذونایْ ؟
یکی از افعال پر کاربرد و مهم در زبان نایینی مصدر « زونایْ » به معنای « دانستن » یا آگاه شدن است. این مصدر را می توان کاملا معادل و مترادف با « دانستن » در فارسی گرفت و احتمال داد که هردو از یک ریشه گرفته شده باشند. می دانیم که در مواردی « د » به « ذ » یا برعکس تبدیل می شده است. برای مثال در شعر « آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا» یعنی چگونه « دَودا » یا چگونه دویده است. از این رو احتمال می رود که همین کلمه در فارسی با « د » و در زبان نایینی با رسم الخط « ذ – ز » حفظ شده باشد. با این حال گاه مشاهده می شود که در زبان نایینی املای این کلمه را به صورت « ذونای » می نویسند. مثل « می ذونی= من می دانم» که به نظرم درست نیست. چون اگر به زبان کردی بنگریم که هنوز از این فعل و مصدر استفاده می کنند متوجه می شویم که آنها املای این کلمه را با « ز » می نویسند. به همین خاطر یکی از اسامی زیبا در بین کردها « زانا » به معنی دانا و آگاه و هوشیار است. ریشه این کلمه از « زانین» به معنای « دانستن » گرفته شده است و یکی از مشتقات آن « ده زانم= می دانم» و « نازانم= نمی دانم» است که با « نازونی » در زبان نایینی بسیار نزدیک است. به همین خاطر توصیه می شود در املای نایینی هم به جای « ذ» که در مواردی تولید اشکال هم می کند از « ز » استفاده شود. مثل « زونی = می دانم»
در زبان نایینی از این مصدر افعال ماضی، مضارع و امر با انواع مشتقات شان صرف می شود هرچند در مواردی صرف آنها دشوار خواهد بود. به عنوان مثال :
ماضی : موزُونا، توزُونا، شوزونا، می زونا، تی زونا، شی زونا ( دانستم، دانستی ، دانست، دانستیم، دانستید، دانستند)
همین فعل با همین ساختار(البته بدون استفاده از فعل کمکی) به معنای استمراری هم به کار می رود.موزونا = می دانستم/ شی زونا = می دانستند.
ماضی نقلی : موزونایه = دانسته ام ... / ماضی استمراری : دارتی موزونا، دارتی موزومبا= داشتم می دانستم/ ماضی بعید : موزونایه بوی(بی)/ موزنونبایه بی = دانسته بودم/
مضارع : زونی ، زونی، زونَه، زونِم ، زونِید، زونِنْ ( می دانم، می دانی، می داند، می دانیم، می دانید، می دانند)
امر : اوزون= بدان / اوزونید= بدانید
نهی: نَزون= ندان/ نزونید= ندانید
نفی : نازونی = نمی دانم/ نازونِم= نمی دانیم
چندمثال :
نازونی کیگَه إز کیَه شی بِر یومِیی : نمی دانم چه موقع از خانه شان خارج شدم . ( نازونی= نمی دانم = مضارع)
موزونبایَه بوی گو چه فکری تو کلَهْ ش وَ هو : دانسته بودم که چه فکری را در سر دارد. (موزونایَه بوی- مو زونْبایَه بوی = ماضی بعید.)
بالاخره یَه رویی تیوازُونا گو دو پُرَه چی تو مُشتُش دِرُو : بالاخره یک روز باید بدانید که این پسر چه چیزی را در مشت خود دارد. ( تی زونا- تیوازونا= می دانید- باید بدانید)
هیش کی نَشْزونا می چِیم پِیا : هیچ کس نمی دانست من چه می خواستم. ( شوزُونا- نَشُوزونا- نَشْزونا) می دانست، نمی دانست. ماضی منفی./ عسگری
با سپاس از توجه جناب دکتر عسگری
@naein_nameh
.
زونایْ یا ذونایْ ؟
یکی از افعال پر کاربرد و مهم در زبان نایینی مصدر « زونایْ » به معنای « دانستن » یا آگاه شدن است. این مصدر را می توان کاملا معادل و مترادف با « دانستن » در فارسی گرفت و احتمال داد که هردو از یک ریشه گرفته شده باشند. می دانیم که در مواردی « د » به « ذ » یا برعکس تبدیل می شده است. برای مثال در شعر « آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا» یعنی چگونه « دَودا » یا چگونه دویده است. از این رو احتمال می رود که همین کلمه در فارسی با « د » و در زبان نایینی با رسم الخط « ذ – ز » حفظ شده باشد. با این حال گاه مشاهده می شود که در زبان نایینی املای این کلمه را به صورت « ذونای » می نویسند. مثل « می ذونی= من می دانم» که به نظرم درست نیست. چون اگر به زبان کردی بنگریم که هنوز از این فعل و مصدر استفاده می کنند متوجه می شویم که آنها املای این کلمه را با « ز » می نویسند. به همین خاطر یکی از اسامی زیبا در بین کردها « زانا » به معنی دانا و آگاه و هوشیار است. ریشه این کلمه از « زانین» به معنای « دانستن » گرفته شده است و یکی از مشتقات آن « ده زانم= می دانم» و « نازانم= نمی دانم» است که با « نازونی » در زبان نایینی بسیار نزدیک است. به همین خاطر توصیه می شود در املای نایینی هم به جای « ذ» که در مواردی تولید اشکال هم می کند از « ز » استفاده شود. مثل « زونی = می دانم»
در زبان نایینی از این مصدر افعال ماضی، مضارع و امر با انواع مشتقات شان صرف می شود هرچند در مواردی صرف آنها دشوار خواهد بود. به عنوان مثال :
ماضی : موزُونا، توزُونا، شوزونا، می زونا، تی زونا، شی زونا ( دانستم، دانستی ، دانست، دانستیم، دانستید، دانستند)
همین فعل با همین ساختار(البته بدون استفاده از فعل کمکی) به معنای استمراری هم به کار می رود.موزونا = می دانستم/ شی زونا = می دانستند.
ماضی نقلی : موزونایه = دانسته ام ... / ماضی استمراری : دارتی موزونا، دارتی موزومبا= داشتم می دانستم/ ماضی بعید : موزونایه بوی(بی)/ موزنونبایه بی = دانسته بودم/
مضارع : زونی ، زونی، زونَه، زونِم ، زونِید، زونِنْ ( می دانم، می دانی، می داند، می دانیم، می دانید، می دانند)
امر : اوزون= بدان / اوزونید= بدانید
نهی: نَزون= ندان/ نزونید= ندانید
نفی : نازونی = نمی دانم/ نازونِم= نمی دانیم
چندمثال :
نازونی کیگَه إز کیَه شی بِر یومِیی : نمی دانم چه موقع از خانه شان خارج شدم . ( نازونی= نمی دانم = مضارع)
موزونبایَه بوی گو چه فکری تو کلَهْ ش وَ هو : دانسته بودم که چه فکری را در سر دارد. (موزونایَه بوی- مو زونْبایَه بوی = ماضی بعید.)
بالاخره یَه رویی تیوازُونا گو دو پُرَه چی تو مُشتُش دِرُو : بالاخره یک روز باید بدانید که این پسر چه چیزی را در مشت خود دارد. ( تی زونا- تیوازونا= می دانید- باید بدانید)
هیش کی نَشْزونا می چِیم پِیا : هیچ کس نمی دانست من چه می خواستم. ( شوزُونا- نَشُوزونا- نَشْزونا) می دانست، نمی دانست. ماضی منفی./ عسگری
با سپاس از توجه جناب دکتر عسگری
@naein_nameh
Forwarded from ذبیگرام 🖐🏾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زبان اوستایی...
#مشاغل_فراموش_شده
.
با ساروج بعد از شکستن ترمیم شده...هنر سفال و سفالگری را در نایین و محله کوزه گر خانه ارج نهیم..
اکبر اخوندی..عصو انجمن صنایع دستی
از استاد آخوندی سپاسگزاریم
@naein_nameh
.
با ساروج بعد از شکستن ترمیم شده...هنر سفال و سفالگری را در نایین و محله کوزه گر خانه ارج نهیم..
اکبر اخوندی..عصو انجمن صنایع دستی
از استاد آخوندی سپاسگزاریم
@naein_nameh
مجید منوچهری (مجلس ترحیم بقایی).mp4
47.3 MB
#مشاهیر_نایین
#شعرای_نایین
. شعری بسیار زیبا از استاد مجید منوچهری در رثای مرحوم میرزا جلال خان بقایی در مراسم ختم ایشان:
شعر از مرحوم استاد مجید خان منوچهری از زبان خودشون که در سوک جلال بقایی نایینی و شعرا و بزرگان مفاخر نایین درمراسم ترحیم بقایی در حسینه محله سنگ نایین 20 دو 1376 ضبط شد تقدیم میگردد نایین محمدعلی مصاحبی (مصاحب ) اول مردادماه 1401
با سپاس از جناب آقای مصاحبی
@naein_nameh
#شعرای_نایین
. شعری بسیار زیبا از استاد مجید منوچهری در رثای مرحوم میرزا جلال خان بقایی در مراسم ختم ایشان:
شعر از مرحوم استاد مجید خان منوچهری از زبان خودشون که در سوک جلال بقایی نایینی و شعرا و بزرگان مفاخر نایین درمراسم ترحیم بقایی در حسینه محله سنگ نایین 20 دو 1376 ضبط شد تقدیم میگردد نایین محمدعلی مصاحبی (مصاحب ) اول مردادماه 1401
با سپاس از جناب آقای مصاحبی
@naein_nameh
#آن_روزها
🖊: خاطرات مطبوعاتی و سینمایی/ احمد طالبی نژاد
قسمت ششم
... یک سال از درس عقب افتاده بودم. در کلاس دوم سیکل اول، ثبت نام کردم. تصمیم گرفتم این عقب ماندگی را جبران کنم. همین طور هم شد. اغلب دوستانم که حالا کلاس سوم بودند، مردود شدند و من به اصطلاح به آنها رسیدم. شاگرد اول کلاس نبودم، اما فعال ترین بودم.کم کم در مدرسه گروه تئاتر درست شد که من هم عضو اصلیش بودم. همان جواد نویدی که شبیه فردین بود، می رفت اصفهان و از طریق دوستی که داشت نسخه ای از نمایشنامه های ارحام صدر را می گرفت و با چند روز تمرین اجرا می شد و طبعا شب اول هم با حضور مقامات و اعیان واشراف شهر به همراه خانواده. سال سوم دبیرستان بودیم که یکی از دبیرانمان که خودش هم سابقه کار تئاتر در زادگاهش را داشت، کتاب " پنج نمایش از مشروطه " نوشته "گوهر مراد " را آورد وداد بچه های گروه تئاتر بخوانیم. وقتی این پنج نمایشنامه را خواندم، متوجه شدم با آنچه ما به صحنه می بردیم، تومنی هفتصدنار تفاوت دارد. خواندن این کتاب دنیای ذهنی ام را تا حدود زیادی، تغییر داد. از بین نمایشنامه ها ٫ " ننه انسی " را انتخاب و اجرا کردیم. بعد ها همان معلم، داستان کوتاه داش آکل صادق هدایت را به من داد و گفت این را به نمایشنامه تبدیل کن. وقتی خواندم، تصویری که از داش آکل و کاکارستم در ذهنم نقش بست، تصویر جاهل های کلاه مخملی فیلم های آن زمان بود. مثل نقش هایی که عباس مصدق و ناصر ملک مطیعی به خصوص به نقش فرمان در فیلم قیصر بازی کرده بود. شروع کردیم به تمرین. من هم کارگردان بودم و هم بازیگر نقش کاکا رستم. پس از چند روز از معلممان خواهش کردم بیاید تمرینمان را ببیند. آمد ما هم لباس جاهلی به تن و کلاه مخملی به سر رفتیم روی صحنه و شروع کردیم به بازی که دیدم معلممان دارد از خنده ریسه می رود. بعد هم بلند شد و پرید رو صحنه و شروع کرد به دادوبیداد، که این لباس ها را چرا پوشیده اید؟. این داستان در دوره قاجار می گذرد که هنوز کت وشلوار به ایران نیامده بود و کلی مارا سرزنش کرد و ما هم کلی خجالت کشیدیم وگذشت یک سال بعد فیلم داش آکل ساخته مسعود کیمیائی بر پرده آ مد و با دیدن لباس های قهرمانان داستان در آن فیلم که بسیار درست طراحی شده بود، دو باره غرق در شرمساری شدیم. اگر آن معلم عزیز که متاسفانه نامش را فراموش کرده ام به دادمان نمی رسید و ما آن نمایش را با لباس جاهل های فیلم فارسی درحضور مقامات شهر که اغلب غیر بومی بودند و لابد برخی شان این داستان معروف هدایت را خوانده بودند، اجرا می کردیم، چه آبرویی از ما ومسئولان هنر نشناس مدرسه می رفت. آمد و رفت های سالانه به تهران و شاگردی دکان دائی که تا پایان دوران دبیرستان در سال هزار و سیصد و پنجاه ودو ادامه یافت، بهانه هرساله ای بود برای فرار از برهوت و پیوستن به دریا. شاید هم سراب. هرچه بود، روح پر تلاطم من نُه ماه از سال بی قراری می کرد تا خرداد از راه برسد. روزی که آخرین امتحان را می دادیم، بقچه ام را می زدم زیر بغل و به انتظار " اکسپورت " می ماندم که عصر از نایین حرکت می کرد و صبح زود می رسید تهران. چه لذتی داشت عبور اتوبوس از خیابان های خلوت تهران که چراغ هایش هنوز روشن بودند. بوذرجمهری پیاده می شدیم، تاکسی یا سه چرخه موتوری سوار می شدم وخودم را می رساندم میدان عشرت آباد. دائی که خیلی هم مشتاق و منتظرم نبود، جواب سلامم را با تکان سر می داد و من هم مثل بچه آدم بقچه یا ساکم را می گذاشتم توی پستو ومی رفتم سراغ کاسه های سفالی کثیفی که کارآموزان دوره پاسبانی در پادگان عشرت آباد صبح کله سحر می آمدند و یک تومان می دادند و خامه و مربا را توی کاسه بهشان می دادیم و آن ها هم شتاب زده می لمباندند و ته کاسه را باقی می گذاشتند و دِ بُدو که رفتی مبادا دیر برسند…ادامه دارد
👁🌸👁
@mamatiir
🖊: خاطرات مطبوعاتی و سینمایی/ احمد طالبی نژاد
قسمت ششم
... یک سال از درس عقب افتاده بودم. در کلاس دوم سیکل اول، ثبت نام کردم. تصمیم گرفتم این عقب ماندگی را جبران کنم. همین طور هم شد. اغلب دوستانم که حالا کلاس سوم بودند، مردود شدند و من به اصطلاح به آنها رسیدم. شاگرد اول کلاس نبودم، اما فعال ترین بودم.کم کم در مدرسه گروه تئاتر درست شد که من هم عضو اصلیش بودم. همان جواد نویدی که شبیه فردین بود، می رفت اصفهان و از طریق دوستی که داشت نسخه ای از نمایشنامه های ارحام صدر را می گرفت و با چند روز تمرین اجرا می شد و طبعا شب اول هم با حضور مقامات و اعیان واشراف شهر به همراه خانواده. سال سوم دبیرستان بودیم که یکی از دبیرانمان که خودش هم سابقه کار تئاتر در زادگاهش را داشت، کتاب " پنج نمایش از مشروطه " نوشته "گوهر مراد " را آورد وداد بچه های گروه تئاتر بخوانیم. وقتی این پنج نمایشنامه را خواندم، متوجه شدم با آنچه ما به صحنه می بردیم، تومنی هفتصدنار تفاوت دارد. خواندن این کتاب دنیای ذهنی ام را تا حدود زیادی، تغییر داد. از بین نمایشنامه ها ٫ " ننه انسی " را انتخاب و اجرا کردیم. بعد ها همان معلم، داستان کوتاه داش آکل صادق هدایت را به من داد و گفت این را به نمایشنامه تبدیل کن. وقتی خواندم، تصویری که از داش آکل و کاکارستم در ذهنم نقش بست، تصویر جاهل های کلاه مخملی فیلم های آن زمان بود. مثل نقش هایی که عباس مصدق و ناصر ملک مطیعی به خصوص به نقش فرمان در فیلم قیصر بازی کرده بود. شروع کردیم به تمرین. من هم کارگردان بودم و هم بازیگر نقش کاکا رستم. پس از چند روز از معلممان خواهش کردم بیاید تمرینمان را ببیند. آمد ما هم لباس جاهلی به تن و کلاه مخملی به سر رفتیم روی صحنه و شروع کردیم به بازی که دیدم معلممان دارد از خنده ریسه می رود. بعد هم بلند شد و پرید رو صحنه و شروع کرد به دادوبیداد، که این لباس ها را چرا پوشیده اید؟. این داستان در دوره قاجار می گذرد که هنوز کت وشلوار به ایران نیامده بود و کلی مارا سرزنش کرد و ما هم کلی خجالت کشیدیم وگذشت یک سال بعد فیلم داش آکل ساخته مسعود کیمیائی بر پرده آ مد و با دیدن لباس های قهرمانان داستان در آن فیلم که بسیار درست طراحی شده بود، دو باره غرق در شرمساری شدیم. اگر آن معلم عزیز که متاسفانه نامش را فراموش کرده ام به دادمان نمی رسید و ما آن نمایش را با لباس جاهل های فیلم فارسی درحضور مقامات شهر که اغلب غیر بومی بودند و لابد برخی شان این داستان معروف هدایت را خوانده بودند، اجرا می کردیم، چه آبرویی از ما ومسئولان هنر نشناس مدرسه می رفت. آمد و رفت های سالانه به تهران و شاگردی دکان دائی که تا پایان دوران دبیرستان در سال هزار و سیصد و پنجاه ودو ادامه یافت، بهانه هرساله ای بود برای فرار از برهوت و پیوستن به دریا. شاید هم سراب. هرچه بود، روح پر تلاطم من نُه ماه از سال بی قراری می کرد تا خرداد از راه برسد. روزی که آخرین امتحان را می دادیم، بقچه ام را می زدم زیر بغل و به انتظار " اکسپورت " می ماندم که عصر از نایین حرکت می کرد و صبح زود می رسید تهران. چه لذتی داشت عبور اتوبوس از خیابان های خلوت تهران که چراغ هایش هنوز روشن بودند. بوذرجمهری پیاده می شدیم، تاکسی یا سه چرخه موتوری سوار می شدم وخودم را می رساندم میدان عشرت آباد. دائی که خیلی هم مشتاق و منتظرم نبود، جواب سلامم را با تکان سر می داد و من هم مثل بچه آدم بقچه یا ساکم را می گذاشتم توی پستو ومی رفتم سراغ کاسه های سفالی کثیفی که کارآموزان دوره پاسبانی در پادگان عشرت آباد صبح کله سحر می آمدند و یک تومان می دادند و خامه و مربا را توی کاسه بهشان می دادیم و آن ها هم شتاب زده می لمباندند و ته کاسه را باقی می گذاشتند و دِ بُدو که رفتی مبادا دیر برسند…ادامه دارد
👁🌸👁
@mamatiir
#آدینه_شب
.
«خدا می داند»
ما دمی بی تو نبودیم خدا می داند
بی تو یک دم نغنودیم خدا می داند
پا به هر جا که نهادیم و به هر در که شدیم
جز ثنایت نشنودیم خدا می داند
از جمالت به زبان گر چه سخن ها گفتیم
در دلت نیز ستودیم خدا می داند
جز به درگاه تو ای مظهر زیبایی و حسن
رو به جایی ننمودیم خدا می داند
سر کویت به گدایی بنشتیم و به
غیر
سفره دل نگشودیم خدا می داند
شکوه از بخت نداریم که در مزرع دل
آنچه کشتیم،درودیم خدا می داند
بر در غیر نرفتیم و از این راهگذار
گنه خود نفزودیم خدا می داند
به خدا جز به تمنای وصال تو نبود
آنچه یک عمر سرودیم خدا می داند
گر چه دلسوخته بودیم همانند «کویر»
تشنه روی تو بودیم خدا می داند
مرداد ۶۸ ،ابراهیمی انارکی
@naein_nameh
.
«خدا می داند»
ما دمی بی تو نبودیم خدا می داند
بی تو یک دم نغنودیم خدا می داند
پا به هر جا که نهادیم و به هر در که شدیم
جز ثنایت نشنودیم خدا می داند
از جمالت به زبان گر چه سخن ها گفتیم
در دلت نیز ستودیم خدا می داند
جز به درگاه تو ای مظهر زیبایی و حسن
رو به جایی ننمودیم خدا می داند
سر کویت به گدایی بنشتیم و به
غیر
سفره دل نگشودیم خدا می داند
شکوه از بخت نداریم که در مزرع دل
آنچه کشتیم،درودیم خدا می داند
بر در غیر نرفتیم و از این راهگذار
گنه خود نفزودیم خدا می داند
به خدا جز به تمنای وصال تو نبود
آنچه یک عمر سرودیم خدا می داند
گر چه دلسوخته بودیم همانند «کویر»
تشنه روی تو بودیم خدا می داند
مرداد ۶۸ ،ابراهیمی انارکی
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
با سلام جملات امشب
۱-دیروز کجا رفتی ؟ حسن خیلی دنبالت گشت به من گفت بهت بگویم امسال بیا ده منتظرت هستم
۲-اینجا خیلی تاریک هست من چشمم نمی بیند نمی توانم سوزن را نخ کنم
برگشتن را در مضارع اخباری صرف کنید برمی گردم برمی گردی برمی گردد برمی گردیم بر می گردید برمی گردند
با تشکر اسماعیل ذبیحی طاری
.
برگردان به زبان مادری
۱-هیزی کیا شویی؟ حسن مالی ردت ایگرتا، و می شووات گو وِت واجی امسال باهار یور آبادی
۲-دوی مالی تاریکو ، می چشم ناوینه سوجون نخ کیری( سوجون وپکنی)
افعال:
وَه گرتی
وَه گرتی(تو)
وَه گرته
وه گرتم
وه گرتید
وه گرتن
@naein_nameh
.
با سلام جملات امشب
۱-دیروز کجا رفتی ؟ حسن خیلی دنبالت گشت به من گفت بهت بگویم امسال بیا ده منتظرت هستم
۲-اینجا خیلی تاریک هست من چشمم نمی بیند نمی توانم سوزن را نخ کنم
برگشتن را در مضارع اخباری صرف کنید برمی گردم برمی گردی برمی گردد برمی گردیم بر می گردید برمی گردند
با تشکر اسماعیل ذبیحی طاری
.
برگردان به زبان مادری
۱-هیزی کیا شویی؟ حسن مالی ردت ایگرتا، و می شووات گو وِت واجی امسال باهار یور آبادی
۲-دوی مالی تاریکو ، می چشم ناوینه سوجون نخ کیری( سوجون وپکنی)
افعال:
وَه گرتی
وَه گرتی(تو)
وَه گرته
وه گرتم
وه گرتید
وه گرتن
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
یارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییت
از چشمه ی عشق ده مرا نور
وین سرمه مکن ز چشم من دور
( نظامی، ق ۵، خمسه، لیلی و مجنون )
سلام خوبان
آدینه تون خوش
@naein_nameh
.
جمعه با شعر و موسیقی
یارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییت
از چشمه ی عشق ده مرا نور
وین سرمه مکن ز چشم من دور
( نظامی، ق ۵، خمسه، لیلی و مجنون )
سلام خوبان
آدینه تون خوش
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
#حکایت
حبیب عجمی مدفون در مدخل حسینیه بیرونی باب المسجد نایین همان حبیب معاصر حسن بصری است یا خیر ، والله اعلم
.
بود حبیب عجمی در نماز
شد حسن بصریش از در فراز
دید که الحمد، به الهمد خواند
رخشِ قرائت به عبارت نراند
گفت: نماز از پسِ این چون توان
کاین عجمی هست شکسته زبان
دور شد و کرد به تنها نماز
چونکه کند خاص ز عام احتراز
دید همان شب چو فرو شد به خواب
کآمدی از حضرتِ عزّت خطاب:
کای حسن، ار حُسنِ عبارت تُراست
صحتِ نیّت ز عبارت جداست
تیرِ فضیلت شدت اکنون ز شست
یافته بودی و بدادی ز دست
دل چو درست است زبان را بِهِل
نام زبان از چه بری پیشِ دل
نقدِ دلی را که نِهی نادرست
پیشِ تو قلب است و بر ما درست
ای شده در کویِ مُحبت غریب
راه ندانسته به سویِ حبیب
شرطِ محبت ز حبیبان طلب
نسخۀ دارو ز طبیبان طلب
رو خبرِ گنج ز ویرانه جوی
حالِ دلِ شمع ز پروانه جوی
مُهره به دست آر و حذر کُن ز مار
دستۀ گُل بند و گذر کُن ز خار
منبع:
روضة الانوار
خواجوی کرمانی
خمسۀ خواجوی کرمانی، به تصحیح: سعید نیاز کرمانی، دانشگاه شهید باهنر
@naein_nameh
.
#حکایت
حبیب عجمی مدفون در مدخل حسینیه بیرونی باب المسجد نایین همان حبیب معاصر حسن بصری است یا خیر ، والله اعلم
.
بود حبیب عجمی در نماز
شد حسن بصریش از در فراز
دید که الحمد، به الهمد خواند
رخشِ قرائت به عبارت نراند
گفت: نماز از پسِ این چون توان
کاین عجمی هست شکسته زبان
دور شد و کرد به تنها نماز
چونکه کند خاص ز عام احتراز
دید همان شب چو فرو شد به خواب
کآمدی از حضرتِ عزّت خطاب:
کای حسن، ار حُسنِ عبارت تُراست
صحتِ نیّت ز عبارت جداست
تیرِ فضیلت شدت اکنون ز شست
یافته بودی و بدادی ز دست
دل چو درست است زبان را بِهِل
نام زبان از چه بری پیشِ دل
نقدِ دلی را که نِهی نادرست
پیشِ تو قلب است و بر ما درست
ای شده در کویِ مُحبت غریب
راه ندانسته به سویِ حبیب
شرطِ محبت ز حبیبان طلب
نسخۀ دارو ز طبیبان طلب
رو خبرِ گنج ز ویرانه جوی
حالِ دلِ شمع ز پروانه جوی
مُهره به دست آر و حذر کُن ز مار
دستۀ گُل بند و گذر کُن ز خار
منبع:
روضة الانوار
خواجوی کرمانی
خمسۀ خواجوی کرمانی، به تصحیح: سعید نیاز کرمانی، دانشگاه شهید باهنر
@naein_nameh
Forwarded from سیمای مزرعه یزدی 📡
گنجینه ماندگار
نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم❤️
بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا
گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
روحش شاد و یادش گرامی
https://t.me/joinchat/QKlf1p3OHkm24Juv
نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم❤️
بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا
گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
روحش شاد و یادش گرامی
https://t.me/joinchat/QKlf1p3OHkm24Juv
زبان نایینی
گنجینه ماندگار نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم❤️ بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم روحش شاد و یادش گرامی https://t.me/joinchat/QKlf1p3OHkm24Juv
#آموزش_گویش_نایینی
.
شاخه ای از گویش محلی منطقه نایین تا کوهپایه و.....به 《بور و بِشه》 معروف است که در کتاب گرانسنگ معرفی شده بدان پرداخته است. قسمت اشتراکی را در تصویر مطالعه فرمایید.
(با سپاس از کانال خوب مزرعه یزدی)
@naein_nameh
.
شاخه ای از گویش محلی منطقه نایین تا کوهپایه و.....به 《بور و بِشه》 معروف است که در کتاب گرانسنگ معرفی شده بدان پرداخته است. قسمت اشتراکی را در تصویر مطالعه فرمایید.
(با سپاس از کانال خوب مزرعه یزدی)
@naein_nameh
#طنز_هفته
.
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ؟
( حافظ، غزل/۲ )
@naein_nameh
.
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ؟
( حافظ، غزل/۲ )
@naein_nameh
#سلام_بر_محرم
.
السلام عليك يا ابا عبدالله
محرم ؛ ماه آزاده پرورى ؛ ماه آگاهى بخشى ، ماه ظلم ستيزى ، ماه بيدار شدن و جانماندن از غافله حسين آمد
از خداوند طلب ميكنم ، شفاعت امام حسين (ع) را در دنيا و آخرت نصيبمان فرمايد. . سيدابوالفضل رضوى
١٤٠١/٥/٨ - اول محرم ١٤٤٤
تصویر از سلطان نصیر و صبح با طراوت و بارانی امروز
@naein_nameh
.
السلام عليك يا ابا عبدالله
محرم ؛ ماه آزاده پرورى ؛ ماه آگاهى بخشى ، ماه ظلم ستيزى ، ماه بيدار شدن و جانماندن از غافله حسين آمد
از خداوند طلب ميكنم ، شفاعت امام حسين (ع) را در دنيا و آخرت نصيبمان فرمايد. . سيدابوالفضل رضوى
١٤٠١/٥/٨ - اول محرم ١٤٤٤
تصویر از سلطان نصیر و صبح با طراوت و بارانی امروز
@naein_nameh
#اخبار_نایین
.
گزارش از آقا ذبیح مرتضوی (چوپانان)
.
گزارش هفتگی
هفتهای وحشتناک داغ و سوزان را گذراندیم. ْ۴۹🔥☀️
شروع باران رحمت الهی در کل کشور. چوپانانم اومد. و سیل در یزد و خیلی جاها دگه. متاسفانه کشته زیاد داشتیم از سیل🌧🌊
کسب مقام قهرمانی صعود از برج در المپیاد کشوری اتشنشانان توسط رضا ثابتی پسر مرحوم رمضان🏆🥇
قدم نورسیده مبارک بابامسعود❤️🧣
ترور برادر مالک متروپل. مجید عبدالباقی🔫🧨
اوج گیری مجدد کرونا در کل کشور و ابتلای تعداد زیادی از اهالی🦠😷
تقاضای عمومی مردم از صاحبان عزا مبنی بر سبک بودن پذیرایی عصر تاسوعا🍒🍌🍐🥝🥥
آماده شدن حسینیه برای عزاداری محرم🏴🚩
حادثهی ریزش معدن نخلک. آرزوی سلامتی داریم برای همشهریمون محسن پورشفیعی🙏🤲
رسوایی وزیر ارتباطات و بیحجابی پشت دوربین👙🎭
خودمم مریض شدم. کرونا. شایدم سرماخوردگی. هرچی بود دوروزه خوب شد شکر خدا🤒😷
حضور کاروان پیادهی حرم تا حرم در چوپانان🕌🕌
پیرهن مشکیا را بپوشیم، میریم برا عزاداری محرم🏴🏴
هفته ای خوب و سلامت داشته باشید
@naein_nameh
.
گزارش از آقا ذبیح مرتضوی (چوپانان)
.
گزارش هفتگی
هفتهای وحشتناک داغ و سوزان را گذراندیم. ْ۴۹🔥☀️
شروع باران رحمت الهی در کل کشور. چوپانانم اومد. و سیل در یزد و خیلی جاها دگه. متاسفانه کشته زیاد داشتیم از سیل🌧🌊
کسب مقام قهرمانی صعود از برج در المپیاد کشوری اتشنشانان توسط رضا ثابتی پسر مرحوم رمضان🏆🥇
قدم نورسیده مبارک بابامسعود❤️🧣
ترور برادر مالک متروپل. مجید عبدالباقی🔫🧨
اوج گیری مجدد کرونا در کل کشور و ابتلای تعداد زیادی از اهالی🦠😷
تقاضای عمومی مردم از صاحبان عزا مبنی بر سبک بودن پذیرایی عصر تاسوعا🍒🍌🍐🥝🥥
آماده شدن حسینیه برای عزاداری محرم🏴🚩
حادثهی ریزش معدن نخلک. آرزوی سلامتی داریم برای همشهریمون محسن پورشفیعی🙏🤲
رسوایی وزیر ارتباطات و بیحجابی پشت دوربین👙🎭
خودمم مریض شدم. کرونا. شایدم سرماخوردگی. هرچی بود دوروزه خوب شد شکر خدا🤒😷
حضور کاروان پیادهی حرم تا حرم در چوپانان🕌🕌
پیرهن مشکیا را بپوشیم، میریم برا عزاداری محرم🏴🏴
هفته ای خوب و سلامت داشته باشید
@naein_nameh
4_5879785648126165415.ogg
1.4 MB
#آموزش_گویش_نایینی
.
🔊دو بیتی های زیبای عاشقانه و سوزناک به #گویش_نائینی (لهجه انارکی)
شعر و خوانش ترانه:استاد محمدعلی ابراهیمی انارکی
از اساتید بزرگ گویش محلی که با تلاش بسیار وقابل تقدیر سعی در حفظ این گویش می نمایند.
@naein_nameh
.
🔊دو بیتی های زیبای عاشقانه و سوزناک به #گویش_نائینی (لهجه انارکی)
شعر و خوانش ترانه:استاد محمدعلی ابراهیمی انارکی
از اساتید بزرگ گویش محلی که با تلاش بسیار وقابل تقدیر سعی در حفظ این گویش می نمایند.
@naein_nameh