#تاریخچه_نایین
#هنرهای_فراموش_شده
.
چینی بند زن
یادمان می اید..که چگونه با مته ظریف که بر دست و زیر چانه قرار می گرفت سوراخ های ریز می زدند و بقول معروف کار ترمیم و بست زدن را با مقداری ساروج که نم پس ندهد صورت می پذیرفت...
چینی بند زن ..و قوری های روسی طرح خوشه انگور هم بدین صورت اگر ترک می خورد بند و بست می زدند..
بند ورقه نازک فلزی که دور قوری با دو تکه سیم از بالا و پایین به بند ها وصل می شد...
اکبر اخوندی و صنایع دستی
( تصویر از چینی بند زن،
ورودی بازارچه قیصریه اصفهان در تاریخ ۱۳۵۶ و یاد دوران سربازی در اصفهان)
@naein_nameh
#هنرهای_فراموش_شده
.
چینی بند زن
یادمان می اید..که چگونه با مته ظریف که بر دست و زیر چانه قرار می گرفت سوراخ های ریز می زدند و بقول معروف کار ترمیم و بست زدن را با مقداری ساروج که نم پس ندهد صورت می پذیرفت...
چینی بند زن ..و قوری های روسی طرح خوشه انگور هم بدین صورت اگر ترک می خورد بند و بست می زدند..
بند ورقه نازک فلزی که دور قوری با دو تکه سیم از بالا و پایین به بند ها وصل می شد...
اکبر اخوندی و صنایع دستی
( تصویر از چینی بند زن،
ورودی بازارچه قیصریه اصفهان در تاریخ ۱۳۵۶ و یاد دوران سربازی در اصفهان)
@naein_nameh
#نایین_به_روایت_اسناد
.
اعلامیه بی طرفی ارتش در سال ۱۳۵۷
برای جلوگیری از خونریزی با امضای اُمرای ارتش
نکته مهم :
در خاطرات قره باغی یا جایی دیگر خواندم که سه نفر از امیران امضا کننده نایینی هستند؟!؟!
دو نفر که واضح است
سپهبد عبدالعلی نجیمی نایینی
سپهبد عبد المجید معصومی نایینی
نفر سوم به گمانم سپهبد رحیمی باشد که اکنون حافظه یاری نمی کند.
مسولیت تاریخی امرای امضا کننده در صورتجلسه ان اقدام تاریخی بیشتر نمایان است. گفته های (نجیمی و معصومی) در خاطرات قره باغی موجود است.
برای هر دو همشهری بزرگ در این آدینه شب از درگاه خدای منان طلب رحمت و مغفرت می کنیم.
@naein_nameh
.
اعلامیه بی طرفی ارتش در سال ۱۳۵۷
برای جلوگیری از خونریزی با امضای اُمرای ارتش
نکته مهم :
در خاطرات قره باغی یا جایی دیگر خواندم که سه نفر از امیران امضا کننده نایینی هستند؟!؟!
دو نفر که واضح است
سپهبد عبدالعلی نجیمی نایینی
سپهبد عبد المجید معصومی نایینی
نفر سوم به گمانم سپهبد رحیمی باشد که اکنون حافظه یاری نمی کند.
مسولیت تاریخی امرای امضا کننده در صورتجلسه ان اقدام تاریخی بیشتر نمایان است. گفته های (نجیمی و معصومی) در خاطرات قره باغی موجود است.
برای هر دو همشهری بزرگ در این آدینه شب از درگاه خدای منان طلب رحمت و مغفرت می کنیم.
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
#نایین_به_روایت_اسناد
#مشاهیر_نایین
.
صدر الاطباء
مرحوم میرزا زین العابدین ( صدر الاطباء) در حدو ۱۲۷۰ هجری قمری در نایین متولد شده اند. بنا بر علاقه به علم طب ابتدا نزد عموی خود میرزا ابوالحسن طبیب به فرا گرفتن این علم همت مصروف داشته و برای تکمیل آن به اصفهان رفته در محفل اطباء کسب کمال نموده و به نایین بازگشته، طبیب مجرب و حاذقی بودند.
ایشان در سن هشتاد سالگی و در سال ۱۳۱۲ مرحوم شدند. یک پسر و یک دختر از ایشان باقی ماند.
مرحوم میرزا سید علی صدری از جمله محترمین و نیکان نایین بودند که انزوا و عزلت پیشه ساخته و در فن خط، بخصوص خط نسخ و فنون صحافی استاد بودند. سه فرزند پسر ایشان به نام های میرزا ابوتراب، میرزا حسین، و میرزا کریم هستند. گمان حقیر براین است که همراه فاضل و فرهنگی فرهیخته جناب آقای علیرضا خان صدری فرزند مرحوم میرزا ابوتراب هستند.
(دودمان های قدیم نایین، مرحوم امامی نایینی)
@naein_nameh
#نایین_به_روایت_اسناد
#مشاهیر_نایین
.
صدر الاطباء
مرحوم میرزا زین العابدین ( صدر الاطباء) در حدو ۱۲۷۰ هجری قمری در نایین متولد شده اند. بنا بر علاقه به علم طب ابتدا نزد عموی خود میرزا ابوالحسن طبیب به فرا گرفتن این علم همت مصروف داشته و برای تکمیل آن به اصفهان رفته در محفل اطباء کسب کمال نموده و به نایین بازگشته، طبیب مجرب و حاذقی بودند.
ایشان در سن هشتاد سالگی و در سال ۱۳۱۲ مرحوم شدند. یک پسر و یک دختر از ایشان باقی ماند.
مرحوم میرزا سید علی صدری از جمله محترمین و نیکان نایین بودند که انزوا و عزلت پیشه ساخته و در فن خط، بخصوص خط نسخ و فنون صحافی استاد بودند. سه فرزند پسر ایشان به نام های میرزا ابوتراب، میرزا حسین، و میرزا کریم هستند. گمان حقیر براین است که همراه فاضل و فرهنگی فرهیخته جناب آقای علیرضا خان صدری فرزند مرحوم میرزا ابوتراب هستند.
(دودمان های قدیم نایین، مرحوم امامی نایینی)
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آموزش_گویش_نایینی
.
یک رباعی زیبا به زبان محلی از جناب اقا سید محمود مرتضوی
دلُم اِمشو هووایی یار داره
امیدی دیدنی دلدار داره
ایگر اییرسه وِر آرمونی خوی دل
گَپی مالی خوی ای جبّار داره
.
برگردان به فارسی
دلم امشب هوای یار دارد
امید دیدن دلدار دارد
اگر به ارزوی خود برسد دل
گفتگو و صحبت بسیاری با آن زور گو دارد
@naein_nameh
.
یک رباعی زیبا به زبان محلی از جناب اقا سید محمود مرتضوی
دلُم اِمشو هووایی یار داره
امیدی دیدنی دلدار داره
ایگر اییرسه وِر آرمونی خوی دل
گَپی مالی خوی ای جبّار داره
.
برگردان به فارسی
دلم امشب هوای یار دارد
امید دیدن دلدار دارد
اگر به ارزوی خود برسد دل
گفتگو و صحبت بسیاری با آن زور گو دارد
@naein_nameh
Forwarded from سهند ایرانمهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص روی آب زیبای پرندگان
@sahandiranmehr
@sahandiranmehr
Forwarded from ذبیگرام 🖐🏾
روز شوراها مبارک
ما چوپانانیهای چوپاناندوست، بدور از هرگونه حاشیه و توجه به جنگهای قدرت موجود صمیمانه موفقیتتان را آرزومندیم
یکسالتون داره مگذره
و توقعات براورده نشد
ولی از امسال هیچ بهونهای پذیرفته نیست
بخشدار و فرموندار عوض شدند و نشون دادن که مثبت هستند....
پس بجنبید زودی
دهیارتون را معرفی کنید
و با قدرت ۳ سال خاطرهانگیز و رؤیایی برای چوپانان بسازید
هیچی مث قدرت و خوب کارکردن و خدمت صادقانه نمتونه دهن یاوهگویان و قدرتطلبان را ببنده
بدون توجه به حواشی،
ایشالا برید برای ۳ سال رویایی
موفق باشید
پ.ن:
ببخشید دگه، عکس ۵تایی نداشتم مجبور شدم هنر از خودم درکنم
استاد فتوشاپ
https://www.instagram.com/sarkaviri
ما چوپانانیهای چوپاناندوست، بدور از هرگونه حاشیه و توجه به جنگهای قدرت موجود صمیمانه موفقیتتان را آرزومندیم
یکسالتون داره مگذره
و توقعات براورده نشد
ولی از امسال هیچ بهونهای پذیرفته نیست
بخشدار و فرموندار عوض شدند و نشون دادن که مثبت هستند....
پس بجنبید زودی
دهیارتون را معرفی کنید
و با قدرت ۳ سال خاطرهانگیز و رؤیایی برای چوپانان بسازید
هیچی مث قدرت و خوب کارکردن و خدمت صادقانه نمتونه دهن یاوهگویان و قدرتطلبان را ببنده
بدون توجه به حواشی،
ایشالا برید برای ۳ سال رویایی
موفق باشید
پ.ن:
ببخشید دگه، عکس ۵تایی نداشتم مجبور شدم هنر از خودم درکنم
استاد فتوشاپ
https://www.instagram.com/sarkaviri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مثل_حکم_نایینی
.
سازی ایگر صَی گِز جی بو،وعده سِر کَلو
سازو اگر صد متر هم باشد اخر سر از کًلو می گذرد.
کنایه از "گذر پوست به دباغ خانه می افتد".
.
سازی مِزَه
برای افرادی که یبوست مزاج دارند کاربرد دارد
.
سایَش کُمبیزه را خوبو
سایه اش بدرد بوته خربزه می خورد
کنایه از افراد بدرد نخور
.
سِرُشش هِمارت
سرو ته اش را بهم آورد
کاری را باعجله و ناقص به انجام رساندن
.
سِر زیچ،(ضیق) آشَه
منتظر فرصت نشسته
کنایه از فرصت طلب بودن
(امثال و حکم نایینی)
@naein_nameh
.
سازی ایگر صَی گِز جی بو،وعده سِر کَلو
سازو اگر صد متر هم باشد اخر سر از کًلو می گذرد.
کنایه از "گذر پوست به دباغ خانه می افتد".
.
سازی مِزَه
برای افرادی که یبوست مزاج دارند کاربرد دارد
.
سایَش کُمبیزه را خوبو
سایه اش بدرد بوته خربزه می خورد
کنایه از افراد بدرد نخور
.
سِرُشش هِمارت
سرو ته اش را بهم آورد
کاری را باعجله و ناقص به انجام رساندن
.
سِر زیچ،(ضیق) آشَه
منتظر فرصت نشسته
کنایه از فرصت طلب بودن
(امثال و حکم نایینی)
@naein_nameh
#حکایت
#مناسبت
معلم عزیز روزت مبارک
نقل است دکتر مصطفی مصباح زاده، هنگامی که با دکترای حقوق و درجه ستوان سومی در ارتش خدمت میکرد.
سرلشگر شقاقی گفت تو حقوق خواندی؟
گفتم بله.
گفت دکتر در حقوق هستی؟
گفتم بله.
گفت اعلیحضرت دستور دادند یک کلاس عالی قضائی در دانشکده افسری جهت افسران ارشد و امرای ارتش گذاشته شود و ما فکر کردیم تو بروی در این کلاس درس بدهی.
گفتم هر طور امر بفرمائید تیمسار.
یک هفتهای گذشت و دو مرتبه مرا خواست. گفت انتخاب شما مشکلی برای ما ایجاد کرده و آن مشکل اینست که شما ستوان سوم هستی و باید بروی برای افسران ارشد از سرهنگ تا سرتیپ و سرلشگر درس بدهی، سابقه ندارد یک ستوان سومی برود برای سرلشگری درس بدهد، در نتیجه معلوم نیست در زمان ورود به کلاس شما باید به این افسران ارشد سلام بدهید یا آنها باید به شما سلام بدهند.
گفتم هر طور که امر بفرمائید تیمسار.
دانشکده افسری نتوانست تصمیم بگیرد، پرونده را فرستادند به وزارت جنگ.
یک روز، سرلشگر نخجوان که وزیر جنگ بود مرا خواست و تا وارد اطاق شدم گفت تو با این هیکلت میخواهی بروی به افسران ارشد درس بدهی؟
گفتم هر طور بفرمائید تیمسار.
گفت خوب سلام بهشان بده.
گفتم هیچ اشکالی ندارد. هر طور که امر بفرمائید تیمسار.
گفت نه، باید این پرونده را بفرستم به ستاد ارتش.
از وزارت جنگ فرستادند به ستاد ارتش.
سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش بود.
مرا احضار کرد. مردی بود خیلی متدین. که به همین دلیل ریش داشت و خیلی منظم،.
رفتم خدمت ایشان و به حالت خبردار ایستادم.
نگاهی به سرتاپای من کرد و گفت شما برای دانشکده افسری، برای وزارت جنگ و برای ستاد ارتش، زحمت ایجاد کردید.
کس دیگری غیر از تو نبود که انتخاب کنند که حالا همه گیرکنیم و ندانیم که چه بکنیم؟
او هم گفت خوب برو سر کلاس و سلام بده به افسران ارشد.
گفتم امر امر تیمسار است اطاعت.
بعد یک مرتبه دیدم پشت میزی که نشسته بود سرش را انداخت پائین، یک دو دقیقهای هیچی نگفت.
بعد گفت «نه، ما این را گزارش و شرف عرضی تهیه میکنیم، هر طور که اعلیحضرت امر فرمودند آن طور عمل میکنیم، چون سابقه ندارد یک همچین چیزی».
من را مرخص کرد. رفتیم و یک هفته، ده روز بعدش مرا خواست. این دفعه که رفتم توی اطاقش دیدم وضع عوض شده است.
از پشت میز بلند شد و آمد با من دست داد. خیلی به من احترام کرد و گفت امر اعلیحضرت را به شما ابلاغ میکنم. بعد از پشت میزش بیرون آمد به حال خبردار، من هم همین طور به حال خبردار ایستادم.
گزارش را از اول که دانشکده افسری گزارش کرده بود تا پایانی که به عرض رسیده بود یکی بعد از دیگری همه اینها را خواند، بعد به آنجا رسید که حالا اعلیحضرت رضا شاه چه دستور دادند.
رضا شاه دستور داده بود و جملهای که رضا شاه گفته بود این طور بود مقام استاد و معلم خیلی بالاتر از مقام تمامی افراد جامعه است بروید «به این ستوان ۳ احترام استادی شود».
بنابراین باید افسران ارشد در کلاس به من سلام میدادند و پایه این کار از اینجا در ارتش ایران گذاشته شد، یعنی قبل از من هیچ سابقهای نبود که اگر یک کسی با یک درجه پائینتری میخواست درس بدهد چه باید میکردند. من اولین افسری بودم که در باره من تصمیم گرفته شد و تا انقلاب هم دیگر این رویه ادامه داشت.
من وقتی میرفتم سر کلاس، یک سرتیپ دادوری بود که رئیس امور مالی ارتش بود، او ارشد کلاس بود، من وقتی که وارد کلاس میشدم میگفت برپا، خبردار! تمام افسران ارشد همه به حال خبردار میایستادند. منِ ستوان ۳ میرفتم پشت میزم، شمشیرم را باز میکردم میگذاشتم روی میز. بعد هم با خونسردی تمام میگفتم آزاد.
بعد هم آنها مینشستند و درس را گوش میکردند. بعد که میخواستم از کلاس بیرون بیایم باز همین برنامه اجرا میشد. او بلند میشد برپا خبردار میگفت و من یک آزاد میگفتم و از کلاس میآمدم بیرون.
حتی وقتی که از کلاس میآمدم بیرون بعضی از این افسران اشکال و سوالی داشتند. میآمدند در محوطه دانشکده، وقتی که از من سوال میکردند دستشان را بالا می بردند جهت احترام نظامی ، آن وقت سایر دانشجوهای دانشکده افسری که ناظر من و در حال درس خواندن در دانشکده بودند فکر میکردند من از خانواده سلطنتی هستم، که این امرای ارتش به من سلام میدهند؟
ولی خوب، من رعایت ادب را میکردم و تا آنها دستشان را جهت احترام به مقام والای استاد و معلم بالا می بردند من ضمن احترام دستشان را پائین می آوردم و همین طوری با هم صحبت و رفع اشکال می گردید.
"نقل از مصاحبه دکتر غلامرضا افخمی با دکتر مصباح زاده، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران....
« دوستان بزرگوار خواهشمندم یک بار دیگر این دلنوشته رو بخونید و قدری در مقام والای استاد و معلم اندیشه کنید»
@naein_nameh
#مناسبت
معلم عزیز روزت مبارک
نقل است دکتر مصطفی مصباح زاده، هنگامی که با دکترای حقوق و درجه ستوان سومی در ارتش خدمت میکرد.
سرلشگر شقاقی گفت تو حقوق خواندی؟
گفتم بله.
گفت دکتر در حقوق هستی؟
گفتم بله.
گفت اعلیحضرت دستور دادند یک کلاس عالی قضائی در دانشکده افسری جهت افسران ارشد و امرای ارتش گذاشته شود و ما فکر کردیم تو بروی در این کلاس درس بدهی.
گفتم هر طور امر بفرمائید تیمسار.
یک هفتهای گذشت و دو مرتبه مرا خواست. گفت انتخاب شما مشکلی برای ما ایجاد کرده و آن مشکل اینست که شما ستوان سوم هستی و باید بروی برای افسران ارشد از سرهنگ تا سرتیپ و سرلشگر درس بدهی، سابقه ندارد یک ستوان سومی برود برای سرلشگری درس بدهد، در نتیجه معلوم نیست در زمان ورود به کلاس شما باید به این افسران ارشد سلام بدهید یا آنها باید به شما سلام بدهند.
گفتم هر طور که امر بفرمائید تیمسار.
دانشکده افسری نتوانست تصمیم بگیرد، پرونده را فرستادند به وزارت جنگ.
یک روز، سرلشگر نخجوان که وزیر جنگ بود مرا خواست و تا وارد اطاق شدم گفت تو با این هیکلت میخواهی بروی به افسران ارشد درس بدهی؟
گفتم هر طور بفرمائید تیمسار.
گفت خوب سلام بهشان بده.
گفتم هیچ اشکالی ندارد. هر طور که امر بفرمائید تیمسار.
گفت نه، باید این پرونده را بفرستم به ستاد ارتش.
از وزارت جنگ فرستادند به ستاد ارتش.
سرلشکر ضرغامی رئیس ستاد ارتش بود.
مرا احضار کرد. مردی بود خیلی متدین. که به همین دلیل ریش داشت و خیلی منظم،.
رفتم خدمت ایشان و به حالت خبردار ایستادم.
نگاهی به سرتاپای من کرد و گفت شما برای دانشکده افسری، برای وزارت جنگ و برای ستاد ارتش، زحمت ایجاد کردید.
کس دیگری غیر از تو نبود که انتخاب کنند که حالا همه گیرکنیم و ندانیم که چه بکنیم؟
او هم گفت خوب برو سر کلاس و سلام بده به افسران ارشد.
گفتم امر امر تیمسار است اطاعت.
بعد یک مرتبه دیدم پشت میزی که نشسته بود سرش را انداخت پائین، یک دو دقیقهای هیچی نگفت.
بعد گفت «نه، ما این را گزارش و شرف عرضی تهیه میکنیم، هر طور که اعلیحضرت امر فرمودند آن طور عمل میکنیم، چون سابقه ندارد یک همچین چیزی».
من را مرخص کرد. رفتیم و یک هفته، ده روز بعدش مرا خواست. این دفعه که رفتم توی اطاقش دیدم وضع عوض شده است.
از پشت میز بلند شد و آمد با من دست داد. خیلی به من احترام کرد و گفت امر اعلیحضرت را به شما ابلاغ میکنم. بعد از پشت میزش بیرون آمد به حال خبردار، من هم همین طور به حال خبردار ایستادم.
گزارش را از اول که دانشکده افسری گزارش کرده بود تا پایانی که به عرض رسیده بود یکی بعد از دیگری همه اینها را خواند، بعد به آنجا رسید که حالا اعلیحضرت رضا شاه چه دستور دادند.
رضا شاه دستور داده بود و جملهای که رضا شاه گفته بود این طور بود مقام استاد و معلم خیلی بالاتر از مقام تمامی افراد جامعه است بروید «به این ستوان ۳ احترام استادی شود».
بنابراین باید افسران ارشد در کلاس به من سلام میدادند و پایه این کار از اینجا در ارتش ایران گذاشته شد، یعنی قبل از من هیچ سابقهای نبود که اگر یک کسی با یک درجه پائینتری میخواست درس بدهد چه باید میکردند. من اولین افسری بودم که در باره من تصمیم گرفته شد و تا انقلاب هم دیگر این رویه ادامه داشت.
من وقتی میرفتم سر کلاس، یک سرتیپ دادوری بود که رئیس امور مالی ارتش بود، او ارشد کلاس بود، من وقتی که وارد کلاس میشدم میگفت برپا، خبردار! تمام افسران ارشد همه به حال خبردار میایستادند. منِ ستوان ۳ میرفتم پشت میزم، شمشیرم را باز میکردم میگذاشتم روی میز. بعد هم با خونسردی تمام میگفتم آزاد.
بعد هم آنها مینشستند و درس را گوش میکردند. بعد که میخواستم از کلاس بیرون بیایم باز همین برنامه اجرا میشد. او بلند میشد برپا خبردار میگفت و من یک آزاد میگفتم و از کلاس میآمدم بیرون.
حتی وقتی که از کلاس میآمدم بیرون بعضی از این افسران اشکال و سوالی داشتند. میآمدند در محوطه دانشکده، وقتی که از من سوال میکردند دستشان را بالا می بردند جهت احترام نظامی ، آن وقت سایر دانشجوهای دانشکده افسری که ناظر من و در حال درس خواندن در دانشکده بودند فکر میکردند من از خانواده سلطنتی هستم، که این امرای ارتش به من سلام میدهند؟
ولی خوب، من رعایت ادب را میکردم و تا آنها دستشان را جهت احترام به مقام والای استاد و معلم بالا می بردند من ضمن احترام دستشان را پائین می آوردم و همین طوری با هم صحبت و رفع اشکال می گردید.
"نقل از مصاحبه دکتر غلامرضا افخمی با دکتر مصباح زاده، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران....
« دوستان بزرگوار خواهشمندم یک بار دیگر این دلنوشته رو بخونید و قدری در مقام والای استاد و معلم اندیشه کنید»
@naein_nameh
#مشاغل_فراموش_شده
.
اردستان و خانواده محترم عصار زاده...از ادوار گذشته نیای محترم جناب استاد عصار زاده به شعل و صنعت عصاری مشغول بودند..با توجه به کاشت فراوان کنجد..وش...و گرچک..و افتاب گردان محلی بنام عصار خانه در اردستان بوده..سنگی که مشاهده می نمایید از نوع سنگ عصار خانه که کنده چوب به مرکز ان وصل و توسط شتر به دور خود می چرخیده و روعن کشی می نمودند..دورانی که روشنایی پی سوز بوده و سنگ لویه که ریشه گون را کوبیده و عصاره انرا گرفته سپس روی سنگ لویه تاب داده و روعن و چربی می مالیدن ..و برای پی سوز هم استفاده می شده..امیدوارم شهردار محترم اردستان المان چرخ عصاری و شتر را در یکی از میادین اجرا نمایند..
اکبر اخوندی پژوهشگر اردستان شناس
@naein_nameh
.
اردستان و خانواده محترم عصار زاده...از ادوار گذشته نیای محترم جناب استاد عصار زاده به شعل و صنعت عصاری مشغول بودند..با توجه به کاشت فراوان کنجد..وش...و گرچک..و افتاب گردان محلی بنام عصار خانه در اردستان بوده..سنگی که مشاهده می نمایید از نوع سنگ عصار خانه که کنده چوب به مرکز ان وصل و توسط شتر به دور خود می چرخیده و روعن کشی می نمودند..دورانی که روشنایی پی سوز بوده و سنگ لویه که ریشه گون را کوبیده و عصاره انرا گرفته سپس روی سنگ لویه تاب داده و روعن و چربی می مالیدن ..و برای پی سوز هم استفاده می شده..امیدوارم شهردار محترم اردستان المان چرخ عصاری و شتر را در یکی از میادین اجرا نمایند..
اکبر اخوندی پژوهشگر اردستان شناس
@naein_nameh
VID-20220429-WA0030.mp4
14.9 MB
آموزشگاه موسیقی نیلوفرانه نائین
📲۰۹۱۳۵۹۴۵۷۶۷
☎️۴۶۲۵۰۲۳۰
___
برای رای به پیج اینستاگرام آموزشگاه مراجعه و گروه منتخب خود را انتخاب کنید.
____
از هفتم اردیبهشت...(هر شب، یک ویدئو)
____
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/academy_music_niloofaraneh
📲۰۹۱۳۵۹۴۵۷۶۷
☎️۴۶۲۵۰۲۳۰
___
برای رای به پیج اینستاگرام آموزشگاه مراجعه و گروه منتخب خود را انتخاب کنید.
____
از هفتم اردیبهشت...(هر شب، یک ویدئو)
____
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/academy_music_niloofaraneh
Forwarded from سهند ایرانمهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸نقلست که مجلسی میداشت.
جوانی برخاست و گفت: «دلم گم شده است دعا کن تا بازدهد».
گفت: ما همه درین مصیبتایم.
✔️ذکر ابومحمد جریری
تذکرةالاولیاء عطار
#متن_شب
@sahandiranmehr
جوانی برخاست و گفت: «دلم گم شده است دعا کن تا بازدهد».
گفت: ما همه درین مصیبتایم.
✔️ذکر ابومحمد جریری
تذکرةالاولیاء عطار
#متن_شب
@sahandiranmehr
#اطلاعیه
.
تقاضای مرخصی
همراهان عزیز و گرامی
بخاطر همراه نداشتن سواد و اینترنت مناسب در سفر بدینوسیله از محضر شما تقاضای سه روز مرخصی استحقاقی دارم.
با احترام---- ادمین
@naein_nameh
.
تقاضای مرخصی
همراهان عزیز و گرامی
بخاطر همراه نداشتن سواد و اینترنت مناسب در سفر بدینوسیله از محضر شما تقاضای سه روز مرخصی استحقاقی دارم.
با احترام---- ادمین
@naein_nameh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سخن_روز
#جمعه_بازار
.
ای سرزمین من
"ايران در نظر من، چونان سنگ خارايی است كه موجهای دريا آن را به اعماق راندهاند، انقلابها جوی آن را به خشكی انداخته، رودی آن را با خود برده و فرسوده كرده است؛ تيزیهای آن را گرفته و خراشهای بسياری بر آن وارد آورده، اما سنگ خارا كه پيوسته همان است كه بود، اينك، در وسط درهای باير آرميده است. زمانی كه اوضاع بر وفق مراد باشد، آن سنگ خارا گردش از سر خواهد گرفت. اهميتی ندارد كه كدام عنصر طبيعی پيروز شده يا چه حوادثی رخ داده باشد؛ تا زمانی كه او از ميان نرفته باشد، همان سنگ خارا خواهد بود و به جای نيرويی كه بخواهد در درازای يك سده اندك آسيبی بر او وارد كند، او بر هزار نيروی مشابه چيره خواهد شد".
✍️" کنت آرتور دوگوبینو " خاورشناس، شاعر، مورخ، محقق و دیپلمات فرانسوی
پارسا خائف
شعر: اهورا ایمان
@sahandiranmehr
#جمعه_بازار
.
ای سرزمین من
"ايران در نظر من، چونان سنگ خارايی است كه موجهای دريا آن را به اعماق راندهاند، انقلابها جوی آن را به خشكی انداخته، رودی آن را با خود برده و فرسوده كرده است؛ تيزیهای آن را گرفته و خراشهای بسياری بر آن وارد آورده، اما سنگ خارا كه پيوسته همان است كه بود، اينك، در وسط درهای باير آرميده است. زمانی كه اوضاع بر وفق مراد باشد، آن سنگ خارا گردش از سر خواهد گرفت. اهميتی ندارد كه كدام عنصر طبيعی پيروز شده يا چه حوادثی رخ داده باشد؛ تا زمانی كه او از ميان نرفته باشد، همان سنگ خارا خواهد بود و به جای نيرويی كه بخواهد در درازای يك سده اندك آسيبی بر او وارد كند، او بر هزار نيروی مشابه چيره خواهد شد".
✍️" کنت آرتور دوگوبینو " خاورشناس، شاعر، مورخ، محقق و دیپلمات فرانسوی
پارسا خائف
شعر: اهورا ایمان
@sahandiranmehr
#آموزش_گویش_نایینی
.
🌺أئرو از بختی خویم ایکِجری یـا از دًسی تو
جسم و جونُم سِرکیرِن خُی هم جیا از دسی تو
🌺صُب وچاشت و پیشین و شِووم همش دی سونُزار
ور سری طاسُم یُمّه مالی چیا از دسی تو
🌺ایوییشتو عمر و غیر از دی نبیه حاصلش
چارتا سُک پتی سیفید،... دیمی سیا از دسی تو
🌺گِـر جوونی پـِه تومه و پا بورایی ورمالای
موجهای چاق و رهی صافم پیا... از دسی تو
🌺تورا دی سُلطُن نصیر وِسڪِر أبی ناز و ادا
تا نگِرتی معتکف ور بعضیا... از دسی تو
🌺دل و دینمت اوسُت ، احوالی زارمت بو دا
صـتا رحمت ور پِیی قـانـقاریا از دسی تو
🌺بعدی دی ایگر خودا شووا، مووا ایپیلِکٌی
خی بـیار و دَدَ و مـای و دیــا... از دسی تو
🌺خـوب زُنـی گ اییا جـی از کبهًشی هِریم کیرن
چارهای کارُم چییُ؟.. ایشی کیا از دسی تو؟
🌺می گُ مجنون نَبُیی آما ایوین اُسّی چهجور
مووا بُی هِر دٍم اسیری وَئزیما از دسی تو
🌺از خودا پنهن نیو از هیشکی پنهن ناکیری
(رو وُ رِسّـُم کَفتَه وِر، دَسی «اییا».. از دسی تو)
🌺راضیی از دویی تا کیلمانجارو جارو کیری
یا پناهنده گرتی ور کنیا از دسی تو
🌺
وسکی مووات یور، ولی زوهونمت حالی نبی
بندهی<<ڪوچڪ>> شدم شکل بیا!!! از دستی تو
#سید_رضا _مرتضوی
#ڪوچڪ
🌺🌺🌺🌺🌺
أئرو = امروز
دّسی = دستِ
خُیُم، خویُم = خودم
ایکِجری = ناله همراه با نق زدن، بیشتر به صدای مرغ قبل از تخم کردن می گویند
🌹
سِرکیرِن = در اینجا زندگی می کنند معنی می دهد
هِم = هم
جیا = جدا ، سوا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
صُب ، صُحب = صبح
چاشت = بخش اول روز
پیشین = ظهر
شِووم = شبّم
دی = این
سونُزار = حال و روز بد و نزار
🌹
وِر = بر، به
یُمّه، یومه = آمد
مالی چیا = خیلی چیزها
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ایوییشتو = گذشتِ زمان
نّبیّه = نبوده است
🌹
چارتا = چهارتا
سُک = خار و چوب های نازک و دراز ، در اینجا موهای کم پشت
سیفید = سفید
دیم = صورت، رو ، رخ ، چهره
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
گِر = اگر
پهتُمَ = برمیگشت
بورایی = برای
وِرمالای = فرار کردن
🌹
موجهای = کفشِ
چاق = در اینجا یعنی روبراه
رهی = راهِ
پیا = خواست، خواستن
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دی = این
سُلطُننصیر = هدف امامزاده سلطان سید نصیر است
وِسکِر = بس کن
اَبی = دیگه، دیگر
🌹
نگِرتی = نشوم
وِر = بر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دل و دینمت اوسُت ﷲ دل و دینم را سوزاندی
احوالی زارمت بو دا = احوال زارم را تفت دادی
🌹
صّتا = صدتا، صد عدد، صد بار
پِیی = پدرِ
قانقاريا = غانغاريا:
گانگرن (gangrene)
فساد و عفونت، فساد و عفونتی که در قسمتی از عضله يا استخوان پيدا شود و آن را سياه و فاسد کند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ایگِر = اگر
خودا = خدا
شووا = بخواهد
مووا = می خواهم
ایپیلِکٌی = بِپِلکم ، رفت و آمد کنم
🌹
خُی ، خوی = با
بیار = برادر
دّدّ = خواهر
مای = مادر
دیا = اینا، اینها
(مای و دیا = همان مادرم اینای خودمان است)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خوب زُنی = در اینجا خوب می دانم
گُ = که
اییا = آنها
جی = هم
از بِرگّشی = از درگاه خودشان
هِری = راندن با تحقر
کیرِن = می کنند
🌹
چارهای کارُم چییُ؟= چارهی کارم چیست؟ چه راهکاری دارم؟
ایشی = در اینجا بروم
کیا = کجا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دویی، دوین = اینجا
کلیمانجارو (Kilimanojao)
بلندترین کوه در آفریقا که یکی از قلل هفتگانه و بلندِ دنیا بهشمار میرود ، آتشفشانی نیمه خاموش در کشور تانزانیا و در مرز این کشور با کنیا قرار دارد.
جارو کیری = جارو کنم
🌹
گِرتی = شَوَم
وِر = به
کنیا ( Kenya) نام کشوری در شرق آفریقا، به مرکزیت نایروبی .
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
می = من
نَبُیی، نَبویی = نبودم
ایوین = ببین
اُسی، اُسمی، اُسمه = حالا، اینک
🌹
[مووابُی = بایست باشم، میبایست باشم
وَزیمـا =از ما بهتران، اجنه
رو و رِسُّم = روز و روزگارم
(روُ = روز ـــــ رِسُّم = آنچه که از ریشتن بدست آمده، دسترنج)
کفتَه = افتاده
اییا = آنها، در اینجا هدف جن ، جن زدگی و دیوانه شدن است
چون به باور مردم قدیم و در نائین نیز هم، به زبان آوردن نام جن شگون نداشته و ممکن بود اجنه را حاضر کند. بنابراین با اشاره از آنها صحبت می کردند. گاهی برای دلخوشی جن ها هم شده به آن ها «از ما وئدِرون» = (از ما بهتران) یا «وَئزیما» = (بهتر از ما) می گفته اند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
وِسکی = از بس
موُوات = گفتم
یور = بیا
زوُهوُنُمُ = زبانم، لهجه گفتارم
حالی = متوجه
(زوُهوُنُمُت حالی نبی = تو زبان و گفتار مرا متوجه نشدی در اینجا یعنی گويش نایینی را متوجه نشدی)
@naein_nameh
.
🌺أئرو از بختی خویم ایکِجری یـا از دًسی تو
جسم و جونُم سِرکیرِن خُی هم جیا از دسی تو
🌺صُب وچاشت و پیشین و شِووم همش دی سونُزار
ور سری طاسُم یُمّه مالی چیا از دسی تو
🌺ایوییشتو عمر و غیر از دی نبیه حاصلش
چارتا سُک پتی سیفید،... دیمی سیا از دسی تو
🌺گِـر جوونی پـِه تومه و پا بورایی ورمالای
موجهای چاق و رهی صافم پیا... از دسی تو
🌺تورا دی سُلطُن نصیر وِسڪِر أبی ناز و ادا
تا نگِرتی معتکف ور بعضیا... از دسی تو
🌺دل و دینمت اوسُت ، احوالی زارمت بو دا
صـتا رحمت ور پِیی قـانـقاریا از دسی تو
🌺بعدی دی ایگر خودا شووا، مووا ایپیلِکٌی
خی بـیار و دَدَ و مـای و دیــا... از دسی تو
🌺خـوب زُنـی گ اییا جـی از کبهًشی هِریم کیرن
چارهای کارُم چییُ؟.. ایشی کیا از دسی تو؟
🌺می گُ مجنون نَبُیی آما ایوین اُسّی چهجور
مووا بُی هِر دٍم اسیری وَئزیما از دسی تو
🌺از خودا پنهن نیو از هیشکی پنهن ناکیری
(رو وُ رِسّـُم کَفتَه وِر، دَسی «اییا».. از دسی تو)
🌺راضیی از دویی تا کیلمانجارو جارو کیری
یا پناهنده گرتی ور کنیا از دسی تو
🌺
وسکی مووات یور، ولی زوهونمت حالی نبی
بندهی<<ڪوچڪ>> شدم شکل بیا!!! از دستی تو
#سید_رضا _مرتضوی
#ڪوچڪ
🌺🌺🌺🌺🌺
أئرو = امروز
دّسی = دستِ
خُیُم، خویُم = خودم
ایکِجری = ناله همراه با نق زدن، بیشتر به صدای مرغ قبل از تخم کردن می گویند
🌹
سِرکیرِن = در اینجا زندگی می کنند معنی می دهد
هِم = هم
جیا = جدا ، سوا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
صُب ، صُحب = صبح
چاشت = بخش اول روز
پیشین = ظهر
شِووم = شبّم
دی = این
سونُزار = حال و روز بد و نزار
🌹
وِر = بر، به
یُمّه، یومه = آمد
مالی چیا = خیلی چیزها
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ایوییشتو = گذشتِ زمان
نّبیّه = نبوده است
🌹
چارتا = چهارتا
سُک = خار و چوب های نازک و دراز ، در اینجا موهای کم پشت
سیفید = سفید
دیم = صورت، رو ، رخ ، چهره
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
گِر = اگر
پهتُمَ = برمیگشت
بورایی = برای
وِرمالای = فرار کردن
🌹
موجهای = کفشِ
چاق = در اینجا یعنی روبراه
رهی = راهِ
پیا = خواست، خواستن
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دی = این
سُلطُننصیر = هدف امامزاده سلطان سید نصیر است
وِسکِر = بس کن
اَبی = دیگه، دیگر
🌹
نگِرتی = نشوم
وِر = بر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دل و دینمت اوسُت ﷲ دل و دینم را سوزاندی
احوالی زارمت بو دا = احوال زارم را تفت دادی
🌹
صّتا = صدتا، صد عدد، صد بار
پِیی = پدرِ
قانقاريا = غانغاريا:
گانگرن (gangrene)
فساد و عفونت، فساد و عفونتی که در قسمتی از عضله يا استخوان پيدا شود و آن را سياه و فاسد کند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ایگِر = اگر
خودا = خدا
شووا = بخواهد
مووا = می خواهم
ایپیلِکٌی = بِپِلکم ، رفت و آمد کنم
🌹
خُی ، خوی = با
بیار = برادر
دّدّ = خواهر
مای = مادر
دیا = اینا، اینها
(مای و دیا = همان مادرم اینای خودمان است)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خوب زُنی = در اینجا خوب می دانم
گُ = که
اییا = آنها
جی = هم
از بِرگّشی = از درگاه خودشان
هِری = راندن با تحقر
کیرِن = می کنند
🌹
چارهای کارُم چییُ؟= چارهی کارم چیست؟ چه راهکاری دارم؟
ایشی = در اینجا بروم
کیا = کجا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دویی، دوین = اینجا
کلیمانجارو (Kilimanojao)
بلندترین کوه در آفریقا که یکی از قلل هفتگانه و بلندِ دنیا بهشمار میرود ، آتشفشانی نیمه خاموش در کشور تانزانیا و در مرز این کشور با کنیا قرار دارد.
جارو کیری = جارو کنم
🌹
گِرتی = شَوَم
وِر = به
کنیا ( Kenya) نام کشوری در شرق آفریقا، به مرکزیت نایروبی .
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
می = من
نَبُیی، نَبویی = نبودم
ایوین = ببین
اُسی، اُسمی، اُسمه = حالا، اینک
🌹
[مووابُی = بایست باشم، میبایست باشم
وَزیمـا =از ما بهتران، اجنه
رو و رِسُّم = روز و روزگارم
(روُ = روز ـــــ رِسُّم = آنچه که از ریشتن بدست آمده، دسترنج)
کفتَه = افتاده
اییا = آنها، در اینجا هدف جن ، جن زدگی و دیوانه شدن است
چون به باور مردم قدیم و در نائین نیز هم، به زبان آوردن نام جن شگون نداشته و ممکن بود اجنه را حاضر کند. بنابراین با اشاره از آنها صحبت می کردند. گاهی برای دلخوشی جن ها هم شده به آن ها «از ما وئدِرون» = (از ما بهتران) یا «وَئزیما» = (بهتر از ما) می گفته اند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
وِسکی = از بس
موُوات = گفتم
یور = بیا
زوُهوُنُمُ = زبانم، لهجه گفتارم
حالی = متوجه
(زوُهوُنُمُت حالی نبی = تو زبان و گفتار مرا متوجه نشدی در اینجا یعنی گويش نایینی را متوجه نشدی)
@naein_nameh
#طنز_هفته
.
🔸شهریار حیدری،نماینده مجلس: سطح توقع مردم آنقدر پایین آمده که دیگر پل و جاده نمیخواهند.
🔻شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که چونست که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار میکردند و اکنون نمیکنند؟
گفت: «مردم این روزگار را چندان از ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان یاد میآید و نه از پیغامبر.»
«رساله ی دلگشا، عبید زاکانی»
@sahandiranmehr
.
🔸شهریار حیدری،نماینده مجلس: سطح توقع مردم آنقدر پایین آمده که دیگر پل و جاده نمیخواهند.
🔻شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که چونست که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار میکردند و اکنون نمیکنند؟
گفت: «مردم این روزگار را چندان از ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان یاد میآید و نه از پیغامبر.»
«رساله ی دلگشا، عبید زاکانی»
@sahandiranmehr
#تاریخچه_نایین
#نمایندگان_نایین
دوره اول: مرحوم مرتضی قلیخان معروف به متولی باشی (متولی بارگاه امام هشتم از طرف احمد شاه قاجار)
در دوره های
اول تا چهارم مجلس شورای ملی نمایندگان منطقه ای بوده و قم و نایین و کاشان و اصفهان یک حوزه تلقی میشده است.
او فرزند میرزا حسن خان نواده میرزا معصوم خان بوده و از قضات عالی مقام وزارت دادگستری (مستشار قضایی دیوان عالی) که با تخلص عمّان شعر هم میگفته است. مرحوم مرتضی قلیخان اوایل عمر در نایین بوده و برای ادامه تحصیل به اصفهان میرود.
در جلد چهارم فهرست کتابخانه استان قدس مینویسد: میرزا مرتضی قلیخان طباطبائی نایینی متوفای 1314 مدفون در
مقبره اختصاصی واقع در صحن قدیم روضه ی مطهره رضوی جنب شرقی ایوان عباسی، نوه دختری احتشام الدوله خانلر میرزا
ابن عباس میرزا نایب السلطنه است. شرافت خانوادگی و فضائل ذاتی و اکتسابی را جامع و مکرر به مقام تولیت عظمی و کفالت استانداری خراسان منصوب گشته است. کتب بسیار داشت که همه را وقف کتابخانه آستانه نمود تاریخ وقف شوال 1341 هـ.ق
دوره دوم: میرزا رضا طباطبائی برادر مرحوم مرتضی قلیخان که از نویسندگان و فضلای بزرگ کشور بود. میرزا رضاخان در سال (1231 هـ.ق) هنگامیکه پدرش از حکومت بروجرد برمیگشت در قریه حصار متولد شد. علوم ادبی و عربی را پس از پدر
تحت کفالت برادر بزرگ در اصفهان تکمیل و سپس در تهران و در مدرسه امریکایی ها ادامه تحصیل داد. او در راه آزادی و
مشروطیت زحمات بسیار کشید و عضو انجمن ایالتی و ولایتی اصفهان بود. در تهران روزنامه تأتر(اولین روزنامه هنری) را منتشر کرد. در بمباران مجلس محل روزنامه او خراب و اثاثیه اش به غارت رفت در زمان تشکیل وزارت عدلیه توسط داور به مقام دادستان دیوان عالی کشور و رتبه 11 قضائی رسید ، بسیار پاکدست و پاکدامن بود و توصیه ای از کسی قبول نمیکرد.
( نایین نامه)
@naein_nameh
#نمایندگان_نایین
دوره اول: مرحوم مرتضی قلیخان معروف به متولی باشی (متولی بارگاه امام هشتم از طرف احمد شاه قاجار)
در دوره های
اول تا چهارم مجلس شورای ملی نمایندگان منطقه ای بوده و قم و نایین و کاشان و اصفهان یک حوزه تلقی میشده است.
او فرزند میرزا حسن خان نواده میرزا معصوم خان بوده و از قضات عالی مقام وزارت دادگستری (مستشار قضایی دیوان عالی) که با تخلص عمّان شعر هم میگفته است. مرحوم مرتضی قلیخان اوایل عمر در نایین بوده و برای ادامه تحصیل به اصفهان میرود.
در جلد چهارم فهرست کتابخانه استان قدس مینویسد: میرزا مرتضی قلیخان طباطبائی نایینی متوفای 1314 مدفون در
مقبره اختصاصی واقع در صحن قدیم روضه ی مطهره رضوی جنب شرقی ایوان عباسی، نوه دختری احتشام الدوله خانلر میرزا
ابن عباس میرزا نایب السلطنه است. شرافت خانوادگی و فضائل ذاتی و اکتسابی را جامع و مکرر به مقام تولیت عظمی و کفالت استانداری خراسان منصوب گشته است. کتب بسیار داشت که همه را وقف کتابخانه آستانه نمود تاریخ وقف شوال 1341 هـ.ق
دوره دوم: میرزا رضا طباطبائی برادر مرحوم مرتضی قلیخان که از نویسندگان و فضلای بزرگ کشور بود. میرزا رضاخان در سال (1231 هـ.ق) هنگامیکه پدرش از حکومت بروجرد برمیگشت در قریه حصار متولد شد. علوم ادبی و عربی را پس از پدر
تحت کفالت برادر بزرگ در اصفهان تکمیل و سپس در تهران و در مدرسه امریکایی ها ادامه تحصیل داد. او در راه آزادی و
مشروطیت زحمات بسیار کشید و عضو انجمن ایالتی و ولایتی اصفهان بود. در تهران روزنامه تأتر(اولین روزنامه هنری) را منتشر کرد. در بمباران مجلس محل روزنامه او خراب و اثاثیه اش به غارت رفت در زمان تشکیل وزارت عدلیه توسط داور به مقام دادستان دیوان عالی کشور و رتبه 11 قضائی رسید ، بسیار پاکدست و پاکدامن بود و توصیه ای از کسی قبول نمیکرد.
( نایین نامه)
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
" بُوجار لِنجون مونه"
شبیه بوجار (پاک کننده گندم) لنجان است .این اقای بوجار لنجانی شاعری لطیف الطبع و ضخیم الجثه و بسیار بد قواره و نتراشده و نخراشیده بوده و این مثل به افراد دبوله گفته می شده .
اما حکایت :روزی ظل سلطان در بازدید از روستاهایش در لنجانات با همین شخص روبرو می شود و به او می گوید:
دهقان سامانی تویی
غول بیابانی تویی
بوجار لنجانی تویی
یا خرس خونسار آمده
اما دهقان سامانی که با ان هیبت مردی لطیف خیال و شاعر بوده در جواب ظل سلطان می گوید:
دهقان سامانی منم
برتر ز خاقانی منم
فردوسی ثانی منم
طبعم گهر بار آمده
این هنر است که جاودانه می کند.
@naein_nameh
.
" بُوجار لِنجون مونه"
شبیه بوجار (پاک کننده گندم) لنجان است .این اقای بوجار لنجانی شاعری لطیف الطبع و ضخیم الجثه و بسیار بد قواره و نتراشده و نخراشیده بوده و این مثل به افراد دبوله گفته می شده .
اما حکایت :روزی ظل سلطان در بازدید از روستاهایش در لنجانات با همین شخص روبرو می شود و به او می گوید:
دهقان سامانی تویی
غول بیابانی تویی
بوجار لنجانی تویی
یا خرس خونسار آمده
اما دهقان سامانی که با ان هیبت مردی لطیف خیال و شاعر بوده در جواب ظل سلطان می گوید:
دهقان سامانی منم
برتر ز خاقانی منم
فردوسی ثانی منم
طبعم گهر بار آمده
این هنر است که جاودانه می کند.
@naein_nameh