Forwarded from موسسه فرهنگی و هنری اندیشه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#زبان_مادری
(مروری بر گویش نایینی)
(هر شب ساعت ۲۱)
همراه با استاد عباسعلی امامی آرندی
تصویربرداران:
#سیدمحسن_موسیکاظمی
#محمدمهدی_ربیعی
صدابردار: #ابوالفضل_بخشی_محمدی
تدوین: #علی_محمدی
با سپاس از همکاری صمیمانه: اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی شهرستان نایین
📺 بدون نیاز به دانلود تماشا فرمائید 👇
https://www.instagram.com/tv/CNIWbfnho1C/?igshid=12h0dj2leydw
#نایین #نائین
#جشنواره_نوروزی #نایین۱۴۰۰
#رادیو_اندیشه #۱۲_فروردین
#موسسه_فرهنگی_و_هنری_اندیشه
🆔️ @AndisheOfficial
(مروری بر گویش نایینی)
(هر شب ساعت ۲۱)
همراه با استاد عباسعلی امامی آرندی
تصویربرداران:
#سیدمحسن_موسیکاظمی
#محمدمهدی_ربیعی
صدابردار: #ابوالفضل_بخشی_محمدی
تدوین: #علی_محمدی
با سپاس از همکاری صمیمانه: اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی شهرستان نایین
📺 بدون نیاز به دانلود تماشا فرمائید 👇
https://www.instagram.com/tv/CNIWbfnho1C/?igshid=12h0dj2leydw
#نایین #نائین
#جشنواره_نوروزی #نایین۱۴۰۰
#رادیو_اندیشه #۱۲_فروردین
#موسسه_فرهنگی_و_هنری_اندیشه
🆔️ @AndisheOfficial
#تاریخچه_نایین
.
سیزده بدر در نایین قدیم و
ماهی حلقه لُنجُو
یُور تا ایشم تو گُمبُو
دییندی حلقه لُنجو
در نایین قدیم خانمها به ویژه خانمهای مذهبی از خانه کمتر خارج میشدند مگر برای حمام یا زیارت امامزاده و جز این دو مورد روز
سیزدهم فروردین هر سال که طبق برنامه ابتدا نهار را که معمولا کوکو سبزی است در خانه صرف کرده و سپس مقداری
آجیل و چند عدد تخم مرغ رنگی پخته شده برداشته اول به مسجد جامع رفته و پس از ادای نماز به (سراب مدرسه )مظهر
قنات ورزگان( برای دیدار ماهی حلقه لُنجو عزیمت میکنند).
ماهی حلقه لنجو که گفته شده از اعقاب ماهی حضرت یونس است و در بینی خود حلقه ای از طلا دارد و ظهور او به چند
روایت توصیف شده است ،عده ای میگفتند عصر روز سیزده نوروز سری به اطاق کُنجو و دهانه قنات میزند اما بعضی ها عقیده
داشتند ماهی در اَژ چپ (شاخه چپ قنات ) مخفی است و عصر سیزدهم خودی نشان میدهد و بعضی گفته اند ماهی فوق الذکر
مرده و محل مرگش کُنج گُمبو است.
عقیده به آمدن ماهی به مظهر قنات باعث میشد که مقداری نان در آب قنات میریختند و چون قنات دارای ماهیهای فراوانی بود نصیب آنها میشد.
( استاد جامع نایینی)
@naein_nameh
.
سیزده بدر در نایین قدیم و
ماهی حلقه لُنجُو
یُور تا ایشم تو گُمبُو
دییندی حلقه لُنجو
در نایین قدیم خانمها به ویژه خانمهای مذهبی از خانه کمتر خارج میشدند مگر برای حمام یا زیارت امامزاده و جز این دو مورد روز
سیزدهم فروردین هر سال که طبق برنامه ابتدا نهار را که معمولا کوکو سبزی است در خانه صرف کرده و سپس مقداری
آجیل و چند عدد تخم مرغ رنگی پخته شده برداشته اول به مسجد جامع رفته و پس از ادای نماز به (سراب مدرسه )مظهر
قنات ورزگان( برای دیدار ماهی حلقه لُنجو عزیمت میکنند).
ماهی حلقه لنجو که گفته شده از اعقاب ماهی حضرت یونس است و در بینی خود حلقه ای از طلا دارد و ظهور او به چند
روایت توصیف شده است ،عده ای میگفتند عصر روز سیزده نوروز سری به اطاق کُنجو و دهانه قنات میزند اما بعضی ها عقیده
داشتند ماهی در اَژ چپ (شاخه چپ قنات ) مخفی است و عصر سیزدهم خودی نشان میدهد و بعضی گفته اند ماهی فوق الذکر
مرده و محل مرگش کُنج گُمبو است.
عقیده به آمدن ماهی به مظهر قنات باعث میشد که مقداری نان در آب قنات میریختند و چون قنات دارای ماهیهای فراوانی بود نصیب آنها میشد.
( استاد جامع نایینی)
@naein_nameh
زبان نایینی
#تاریخچه_نایین . سیزده بدر در نایین قدیم و ماهی حلقه لُنجُو یُور تا ایشم تو گُمبُو دییندی حلقه لُنجو در نایین قدیم خانمها به ویژه خانمهای مذهبی از خانه کمتر خارج میشدند مگر برای حمام یا زیارت امامزاده و جز این دو مورد روز سیزدهم فروردین هر سال که طبق…
#تاریخچه_نایین
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
تکمیل مطلب توسط مربی و مسؤل فرهیخته و خوش ذوق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سرکار خانم ماهرخ حسینیان که از ایشان صمیمانه تقدیر و تشکر می شود:
کو کو سبزی نمی گفتند تخم مرغ با تره درست می کردند ،تره را ریز کرده و یا چرخ می کردند و میگفتند برای سیزده بدر تخم وتره باید پخت و انهایی که تازه ازدواج کرده بودند روز سیزده خانواده داماد عروس را بیرون می بردند اول مسجد خواجه بعد جامع وبعد امامزاده ومصلا می بردند هر کس را می دیدند اجیل و شیرینی می دادند وانها هم عروس جدید خانواده را می دیدند
: می گفتند سیزده بدر عروس «بِر وانی» در آخر سبزه گره می زدند و به عروس می گفتند امسال اومده سیزده بدر سال دیگه بچه بغل
@naein_nameh
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
تکمیل مطلب توسط مربی و مسؤل فرهیخته و خوش ذوق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سرکار خانم ماهرخ حسینیان که از ایشان صمیمانه تقدیر و تشکر می شود:
کو کو سبزی نمی گفتند تخم مرغ با تره درست می کردند ،تره را ریز کرده و یا چرخ می کردند و میگفتند برای سیزده بدر تخم وتره باید پخت و انهایی که تازه ازدواج کرده بودند روز سیزده خانواده داماد عروس را بیرون می بردند اول مسجد خواجه بعد جامع وبعد امامزاده ومصلا می بردند هر کس را می دیدند اجیل و شیرینی می دادند وانها هم عروس جدید خانواده را می دیدند
: می گفتند سیزده بدر عروس «بِر وانی» در آخر سبزه گره می زدند و به عروس می گفتند امسال اومده سیزده بدر سال دیگه بچه بغل
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
« شکوفه امید»
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درونِ قفسِ سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای، باران
باران؛
پر مرغان نگاهم را شست
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید: «گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است»
.
ترجمه:
شیشی دربچه(دریجنه) اش وارین اوشوشت
از دلی می اما
کی عکس تو شَشوشت؟
آسمون رنگی سُرب.
می تو قفسی یخ کرتی یورتم وَ دلتنگ
مرغی دیَم پَره تا دیر دیرا
وای، وارین
وارین
بال مرغای دیَمُش اوشوشت.
می تو خیال وَ وَیومِی گلهای ارزوم وینی
اُو یه صودایی گو واجه«ایگر شِو جی تاریکو»
دِلُت مُحکم بو سحل نزیکو
(حمید مصدق)
@naein_nameh
.
« شکوفه امید»
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درونِ قفسِ سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای، باران
باران؛
پر مرغان نگاهم را شست
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید: «گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است»
.
ترجمه:
شیشی دربچه(دریجنه) اش وارین اوشوشت
از دلی می اما
کی عکس تو شَشوشت؟
آسمون رنگی سُرب.
می تو قفسی یخ کرتی یورتم وَ دلتنگ
مرغی دیَم پَره تا دیر دیرا
وای، وارین
وارین
بال مرغای دیَمُش اوشوشت.
می تو خیال وَ وَیومِی گلهای ارزوم وینی
اُو یه صودایی گو واجه«ایگر شِو جی تاریکو»
دِلُت مُحکم بو سحل نزیکو
(حمید مصدق)
@naein_nameh
#آن_روزها
.
خاطرات سربازی
سپاه دانش
قسمت نهم
بنده خدا آقای علیخانی از سه روزقبل که از خور حرکت کرده بود خواب حسابی نرفته بودوزود بخواب رفت اما من بیدار بودم🌲 ناگهان از سقف چوبی اتاق! ماری حلق شده به روی پتوی ایشان افتاد نفس در سینه ام حبس شد🦩 اما مار !شروع به خزیدن کرد واز درز درب چوبی اتاق بیرون رفت 🙉 کمی قلبم آرام گرفت واقای علیخانی را بیدار کردم ،گفت حالا که به خیر گذشت! تا صبح درد دل کردیم . جوانی اصیل، خونگرم، بی ادعا، وظیفه شناس وبا صداقت ومتدین بود.🟢 صبح زود،کدخدا برای ما صبحانه آوردواقا بیرام پیشکار را معرفی نمود. که اگر کاری داشتیم به ایشان محول نمایید تا انجام بدهد. 🍂 با ترس موضوع مار را بیان کردیم ، برای آنها عادی بود❗ اما اقا بیرام رفت ویک نوع بوته هایی خشکی آورد وآنها را آتش زد وزیر سقف اتاق واطراف را ضد عفونی نمود وگفت دیگر جانوری نمی آید.🌲 به اقا بیرام اولین ماموریت را محول کردیم✍ اقا بیرام سربازی رفته بود وفارسی هم خوب صحبت میکرد❗
به اطلاع تمام مردان ده برسان که بعد از ظهر در یک محلی جمع شوند تا با هم آشنا شویم.💐 گفت معمولا بعد از ظهر ها روی پشت بام حمام که آفتاب رو وگرم است جمع میشوند. زمستان است کاری جز نشستن زیر کرسی وایستادن در آفتاب ندارند🟢 هنگامی که ما روی پشت بام حمام که تقریبا هم سطح کوچه بود رفتیم ،همه روی پشت بام جمع شده بودند.❗خوب من و همکارم هم روستایی بودیم،به تمام سلام کردیم !با یکایک آنها دست دادیم. خیلی تعجب کرده بودند❗ دوسه نفری که فارسی خوب صحبت میکردند را کنار خود آوردیم. من صحبت را شروع کردم ورئیس انجمن هم مجددا به ترکی حرفهای مرا به آنها میگفت !گفتم که اولین وظیفه ما مدرسه سازی است! باید تا آخر بهار هم به پایان برسد، خوشبختانه با استقبال بی نظیری ربرو شدیم. همه خوشحال شدیم. در کمتر از یک هفته قسمتی از زمین باغ بزرگ ارباب را برای ساخت مدرسه در نظر گرفتند.نقشه ساختمان مدرسه در کلاس آموزشی فرهگنی پادگان به ما داده شده بود. یک راهرو(کریدور) ۴ کلاس درس دو کلاس ویک دفتر اینطرف درب ورودی ودوکلاس ویک دفتر انطرف درب. یک روز هم ما و کدخدا وچند نفر ریش سفید واستاد بنانقشه را با کشیدن طناب وریختن آهک روی زمین پیاده کردیم،خشت مالی شروع شد ، تمام اطراف روستا پر از خشت !!!!!!!! فرمان سپاه دانش فرمان نایب شاه بود. !!!!!@!!مردم عجیب استقبال وهمکاری نمودند به اداره فرهنگ بهار هم گزارش کردیم استقبال کردند هزار تومان بودجه هم قول دادند واز درآمد۲ در صد محصولات کشاورزی سهم انجمن ده هم اقای بخشدارهزار تومان اختصاص داد و تا اردیبهشت ماه دیوار ها تا زیر سقف با خشت وگِل بالا رفت وسقف هم با چوب وتخته پوشانده شدوبا یاری خدا اول خرداد ماه اتاق ها کاهگل شد وبدون دیوار کشی ومحوطه سازی نقل مکان کردیم بخشدار ورئیس فرهنگ آمدند افتتاح کردندو ویکی از اتاقها را خودمان نشستیم ودواتاق هم کلاس شد ، باور کنید این همکاری وهمیاری و عشق وعلاقه وشوق وکار دسته جمعی وتعاون وسرعت عمل را من از یاد نبرده ومشابه آنرا هم دیگر ندیده ام .البته ما دو نفر هم در مواقع بیکاری در آوردن خشت ها از بیرونمدرسه پا به پای مردان روستا کارمیکردیم که خود موجب ترغیب وتشویق بکار بیشترآنها می شد. مسئولین همدان باور نمیکردند اقای شکوهی رئیس کل فرهنگ برای بازدید آمدواولین تقدیر کتبی از ما دونفر بعمل آمد⚘[[[آری با دوهزار تومان وخودیاری مردم خوب روستا مدرسه ساخته شد]]]⚘ تا سال ۵۷ همه ساله من چند روزی در تابستان به همدان میرفتم ویک هفته هم در رو ستای پرلوک مهمان اهالی بودم 《سال ۱۳۹۳ رفتم همدان و هنگام برگشتن از غار علی صدر به خانواده گفتم برویم پُرلوک دیدن فرزند ارشدم *مدرسه*❗❗آن چند کیلو متر جاده فرعی اسفالت بود. در باغچه مدرسه زیر درختی کنار جوی آب نشسته چاهی خوردیم. ساختمان هنوز تخریب نشده بود. چند نفر از اهالی آمدند خود را معرفی کردم . اما کسانی را که نام بردم متاسفانه یا به ابدیت پیوسته بودند یا مهاجرت کرده بودند❗ گفتند کمتر از ۳۰ دانش آموز دارد❗....ادامه دارد
✍✍✍✍✍
خاطرات و دلنوشته های زیبای اقای دکتر حاج قنبرعلی اکبری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@naein_nameh
.
خاطرات سربازی
سپاه دانش
قسمت نهم
بنده خدا آقای علیخانی از سه روزقبل که از خور حرکت کرده بود خواب حسابی نرفته بودوزود بخواب رفت اما من بیدار بودم🌲 ناگهان از سقف چوبی اتاق! ماری حلق شده به روی پتوی ایشان افتاد نفس در سینه ام حبس شد🦩 اما مار !شروع به خزیدن کرد واز درز درب چوبی اتاق بیرون رفت 🙉 کمی قلبم آرام گرفت واقای علیخانی را بیدار کردم ،گفت حالا که به خیر گذشت! تا صبح درد دل کردیم . جوانی اصیل، خونگرم، بی ادعا، وظیفه شناس وبا صداقت ومتدین بود.🟢 صبح زود،کدخدا برای ما صبحانه آوردواقا بیرام پیشکار را معرفی نمود. که اگر کاری داشتیم به ایشان محول نمایید تا انجام بدهد. 🍂 با ترس موضوع مار را بیان کردیم ، برای آنها عادی بود❗ اما اقا بیرام رفت ویک نوع بوته هایی خشکی آورد وآنها را آتش زد وزیر سقف اتاق واطراف را ضد عفونی نمود وگفت دیگر جانوری نمی آید.🌲 به اقا بیرام اولین ماموریت را محول کردیم✍ اقا بیرام سربازی رفته بود وفارسی هم خوب صحبت میکرد❗
به اطلاع تمام مردان ده برسان که بعد از ظهر در یک محلی جمع شوند تا با هم آشنا شویم.💐 گفت معمولا بعد از ظهر ها روی پشت بام حمام که آفتاب رو وگرم است جمع میشوند. زمستان است کاری جز نشستن زیر کرسی وایستادن در آفتاب ندارند🟢 هنگامی که ما روی پشت بام حمام که تقریبا هم سطح کوچه بود رفتیم ،همه روی پشت بام جمع شده بودند.❗خوب من و همکارم هم روستایی بودیم،به تمام سلام کردیم !با یکایک آنها دست دادیم. خیلی تعجب کرده بودند❗ دوسه نفری که فارسی خوب صحبت میکردند را کنار خود آوردیم. من صحبت را شروع کردم ورئیس انجمن هم مجددا به ترکی حرفهای مرا به آنها میگفت !گفتم که اولین وظیفه ما مدرسه سازی است! باید تا آخر بهار هم به پایان برسد، خوشبختانه با استقبال بی نظیری ربرو شدیم. همه خوشحال شدیم. در کمتر از یک هفته قسمتی از زمین باغ بزرگ ارباب را برای ساخت مدرسه در نظر گرفتند.نقشه ساختمان مدرسه در کلاس آموزشی فرهگنی پادگان به ما داده شده بود. یک راهرو(کریدور) ۴ کلاس درس دو کلاس ویک دفتر اینطرف درب ورودی ودوکلاس ویک دفتر انطرف درب. یک روز هم ما و کدخدا وچند نفر ریش سفید واستاد بنانقشه را با کشیدن طناب وریختن آهک روی زمین پیاده کردیم،خشت مالی شروع شد ، تمام اطراف روستا پر از خشت !!!!!!!! فرمان سپاه دانش فرمان نایب شاه بود. !!!!!@!!مردم عجیب استقبال وهمکاری نمودند به اداره فرهنگ بهار هم گزارش کردیم استقبال کردند هزار تومان بودجه هم قول دادند واز درآمد۲ در صد محصولات کشاورزی سهم انجمن ده هم اقای بخشدارهزار تومان اختصاص داد و تا اردیبهشت ماه دیوار ها تا زیر سقف با خشت وگِل بالا رفت وسقف هم با چوب وتخته پوشانده شدوبا یاری خدا اول خرداد ماه اتاق ها کاهگل شد وبدون دیوار کشی ومحوطه سازی نقل مکان کردیم بخشدار ورئیس فرهنگ آمدند افتتاح کردندو ویکی از اتاقها را خودمان نشستیم ودواتاق هم کلاس شد ، باور کنید این همکاری وهمیاری و عشق وعلاقه وشوق وکار دسته جمعی وتعاون وسرعت عمل را من از یاد نبرده ومشابه آنرا هم دیگر ندیده ام .البته ما دو نفر هم در مواقع بیکاری در آوردن خشت ها از بیرونمدرسه پا به پای مردان روستا کارمیکردیم که خود موجب ترغیب وتشویق بکار بیشترآنها می شد. مسئولین همدان باور نمیکردند اقای شکوهی رئیس کل فرهنگ برای بازدید آمدواولین تقدیر کتبی از ما دونفر بعمل آمد⚘[[[آری با دوهزار تومان وخودیاری مردم خوب روستا مدرسه ساخته شد]]]⚘ تا سال ۵۷ همه ساله من چند روزی در تابستان به همدان میرفتم ویک هفته هم در رو ستای پرلوک مهمان اهالی بودم 《سال ۱۳۹۳ رفتم همدان و هنگام برگشتن از غار علی صدر به خانواده گفتم برویم پُرلوک دیدن فرزند ارشدم *مدرسه*❗❗آن چند کیلو متر جاده فرعی اسفالت بود. در باغچه مدرسه زیر درختی کنار جوی آب نشسته چاهی خوردیم. ساختمان هنوز تخریب نشده بود. چند نفر از اهالی آمدند خود را معرفی کردم . اما کسانی را که نام بردم متاسفانه یا به ابدیت پیوسته بودند یا مهاجرت کرده بودند❗ گفتند کمتر از ۳۰ دانش آموز دارد❗....ادامه دارد
✍✍✍✍✍
خاطرات و دلنوشته های زیبای اقای دکتر حاج قنبرعلی اکبری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
دِرُت نَمسٌه، شِوُت دورازو
نشاشیدی شب دراز است
کنایه است، از مکافات عمل غافل مشو
.
دِر گُردی گاش بَسٌه
به پشت گاو بسته است
برای از بین بردن و چیزی را به فنا دادن
.
دَرد کوه یَه ، می شُو
درد به اندازه کوه می اید ، ولی کم و ذره ذره می رود.
@naein_nameh
.
دِرُت نَمسٌه، شِوُت دورازو
نشاشیدی شب دراز است
کنایه است، از مکافات عمل غافل مشو
.
دِر گُردی گاش بَسٌه
به پشت گاو بسته است
برای از بین بردن و چیزی را به فنا دادن
.
دَرد کوه یَه ، می شُو
درد به اندازه کوه می اید ، ولی کم و ذره ذره می رود.
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
خاطرات کودکی
بچه های امروز هرگز خاطراتی که ما با چراغ والور داریم را نخواهند داشت. این چراغ ها که سه رنگ آبی و سبز و خاکستری داشت ساخت انگلیس بود و در زمستانها وسط اتاق جا خوش میکرد و در تابستانها گوشه اتاق بود.
تنها تاجری که حق فروش این محصول را داشت آقای میرمصطفی عالی نسب بود و بعدها اولین کارخانه والور ساخت ایران را تاسیس کرد.
یادم میاد ظهرها که مدرسه تعطیل می شدیم در حالی که از سرما پاهایمان سِر و بی حس شده بود شتابان به منزل می آمدیم و دفتر و کتاب را کنار این چراغ پهن میکردیم و در حالی که تند تند مشق هایمان را مینوشتیم یک چشممان هم به تابه یا قابلمه درب و داغونی بود که مادر ناهار ظهرمان را در آن آماده میکرد.
شعله آبی این چراغ توی اون زمستونهای پر از برف و یخ نوید گرمای آرامش بخشی میداد.
در زمستانها چراغ والورمان 24 ساعته روشن بود و بعضی شبهای سرد و برفی که نفت چراغ تمام میشد یک شیرمرد میخواست تا به حیاط برود و از بشکه نفت بیاورد.
گاهی اوقات فکر میکنم چرا آن زمان با اینکه زندگی آنقدر سخت بود، همیشه یادآوری آن دوران با آه و حسرت همراه است.....
@naein_nameh
.
خاطرات کودکی
بچه های امروز هرگز خاطراتی که ما با چراغ والور داریم را نخواهند داشت. این چراغ ها که سه رنگ آبی و سبز و خاکستری داشت ساخت انگلیس بود و در زمستانها وسط اتاق جا خوش میکرد و در تابستانها گوشه اتاق بود.
تنها تاجری که حق فروش این محصول را داشت آقای میرمصطفی عالی نسب بود و بعدها اولین کارخانه والور ساخت ایران را تاسیس کرد.
یادم میاد ظهرها که مدرسه تعطیل می شدیم در حالی که از سرما پاهایمان سِر و بی حس شده بود شتابان به منزل می آمدیم و دفتر و کتاب را کنار این چراغ پهن میکردیم و در حالی که تند تند مشق هایمان را مینوشتیم یک چشممان هم به تابه یا قابلمه درب و داغونی بود که مادر ناهار ظهرمان را در آن آماده میکرد.
شعله آبی این چراغ توی اون زمستونهای پر از برف و یخ نوید گرمای آرامش بخشی میداد.
در زمستانها چراغ والورمان 24 ساعته روشن بود و بعضی شبهای سرد و برفی که نفت چراغ تمام میشد یک شیرمرد میخواست تا به حیاط برود و از بشکه نفت بیاورد.
گاهی اوقات فکر میکنم چرا آن زمان با اینکه زندگی آنقدر سخت بود، همیشه یادآوری آن دوران با آه و حسرت همراه است.....
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
تا کی ز مصیبت
غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که
دست از دهن بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
#وحشی_بافقی
ترجمه:
تا کی گه از ماتمی داغُت صودا کیری
یَواشه چو از جیایی تو فریاد کیری
اُسمی یو گو دَسٌ از دِهنُم وِگیری از دَسی غمُت داد و بیداد کیری
(نوه عزیزم حنان کوچولو)
@naein_nameh
.
تا کی ز مصیبت
غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که
دست از دهن بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
#وحشی_بافقی
ترجمه:
تا کی گه از ماتمی داغُت صودا کیری
یَواشه چو از جیایی تو فریاد کیری
اُسمی یو گو دَسٌ از دِهنُم وِگیری از دَسی غمُت داد و بیداد کیری
(نوه عزیزم حنان کوچولو)
@naein_nameh
#حومه_نایین
.
بلان
.
بلان ده نسبتا بزرگی(مرکز دهستان کوهستان) است که در سال ۱۳۴۵ جمعیت آن ۲۵۷ نفر بوده است.
آنچه لازم است در باره نام آن گفته شود کلمه بلان این است که ناحیه کوهستان نایین از مراکز کهن تمدن ایران است و آشکار ترین دلیل ان وجود گویش محلی و متداول این ناحیه است.
از جهت واژه شناسی کلمه بلان خود بر قدمت خویش داد می زند ، گرچه چندان مفهوم واضح و معنایی به نظر نیامد. در زبان پهلوی حرف «ر» و «ل» یک علامت دارد و هنوز هم به جای یکدیگر استعمال می شود، مانند (دیوار و دیفال) ، ممکن است کلمه بلان به صورت «براآن» بوده که نام یکی از بلوک بزرگ اصفهان بوده است.
مختصات جغرافیایی و امکانات تفریحی ورزشی انرا قبلا آوردیم.
@naein_nameh
.
بلان
.
بلان ده نسبتا بزرگی(مرکز دهستان کوهستان) است که در سال ۱۳۴۵ جمعیت آن ۲۵۷ نفر بوده است.
آنچه لازم است در باره نام آن گفته شود کلمه بلان این است که ناحیه کوهستان نایین از مراکز کهن تمدن ایران است و آشکار ترین دلیل ان وجود گویش محلی و متداول این ناحیه است.
از جهت واژه شناسی کلمه بلان خود بر قدمت خویش داد می زند ، گرچه چندان مفهوم واضح و معنایی به نظر نیامد. در زبان پهلوی حرف «ر» و «ل» یک علامت دارد و هنوز هم به جای یکدیگر استعمال می شود، مانند (دیوار و دیفال) ، ممکن است کلمه بلان به صورت «براآن» بوده که نام یکی از بلوک بزرگ اصفهان بوده است.
مختصات جغرافیایی و امکانات تفریحی ورزشی انرا قبلا آوردیم.
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
رنگرز ها(صباغ)
این سلسله در محله سرای نو سکونت داشته اند ، از افراد به نام این سلسله شیخ محمد رضا صباغ نایینی ساکن کاظمین بوده که از فضلای بارع و متقی بوده است، وی به دعوت یکی از مهاراجه های هند سفری به هندوستان داشته و برای او مقرری از دربار مهاراجه تعیین شده است.
اما در حکایت قتل میرزا معصوم خان با ضربه دشنه توسط نوظهور سرای نو(عابدین رنگرز) و انتقام سخت میرزا سیدعلی خان فرزند خان از وی که در بخشهای قبل اشاره شد مستندی نیافتم ، چرا که مرحوم بلاغی به همین حد اکتفا کرده است.
@naein_nameh
.
رنگرز ها(صباغ)
این سلسله در محله سرای نو سکونت داشته اند ، از افراد به نام این سلسله شیخ محمد رضا صباغ نایینی ساکن کاظمین بوده که از فضلای بارع و متقی بوده است، وی به دعوت یکی از مهاراجه های هند سفری به هندوستان داشته و برای او مقرری از دربار مهاراجه تعیین شده است.
اما در حکایت قتل میرزا معصوم خان با ضربه دشنه توسط نوظهور سرای نو(عابدین رنگرز) و انتقام سخت میرزا سیدعلی خان فرزند خان از وی که در بخشهای قبل اشاره شد مستندی نیافتم ، چرا که مرحوم بلاغی به همین حد اکتفا کرده است.
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
نو جوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نود سالگی ات نیز همانی سایه
چشم بد دور از این شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه
( دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی )
.
ترجمه به زبان نایینی
جُرٌه(جوان ) بویی گو شعرُت همه عالِمُش ایگرفت
تو نَوی سالیکی جی همی ایی سایه(ابتهاج)
چَش نَخوری گو تو معرکه هُنِر وَ اُفتُویی گو تو سایه و قایم بیی ، سایه(ابتهاج)
@naein_nameh
نو جوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نود سالگی ات نیز همانی سایه
چشم بد دور از این شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه
( دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی )
.
ترجمه به زبان نایینی
جُرٌه(جوان ) بویی گو شعرُت همه عالِمُش ایگرفت
تو نَوی سالیکی جی همی ایی سایه(ابتهاج)
چَش نَخوری گو تو معرکه هُنِر وَ اُفتُویی گو تو سایه و قایم بیی ، سایه(ابتهاج)
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
.
ای شاخۀ شکوفۀ بادام!
خوب آمدی -
سلام!
لبخند میزنی؟
اما
این باغِ بینجابت
با این شبِ ملول...
زنهار ازین نسیمَکِ آرام!
وین گاهگه نوازشِ ایام!
بیهوده خنده میزنی افسوس!
بفشار در رکابِ خموشی
پای درنگ را
باور مکن که ابر...
باور مکن که باد...
باور مکن که خندۀ خورشیدِ بامداد
من میشناسم این همه نیرنگ و رنگ را...
🔸 محمدرضا شفیعی کدکنی.
@naein_nameh
.
جمعه با شعر و موسیقی
.
ای شاخۀ شکوفۀ بادام!
خوب آمدی -
سلام!
لبخند میزنی؟
اما
این باغِ بینجابت
با این شبِ ملول...
زنهار ازین نسیمَکِ آرام!
وین گاهگه نوازشِ ایام!
بیهوده خنده میزنی افسوس!
بفشار در رکابِ خموشی
پای درنگ را
باور مکن که ابر...
باور مکن که باد...
باور مکن که خندۀ خورشیدِ بامداد
من میشناسم این همه نیرنگ و رنگ را...
🔸 محمدرضا شفیعی کدکنی.
@naein_nameh
Forwarded from Deleted Account
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#پروین_اعتصامی بهروایت #مسعود_بهنود
ذره ذره، آنچه داد از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
نیست جز موی سپیدم حاصلی
کِشتم ادبار است و فقرم خرمن است
خسته و کاهیده و فرسوده ام
هر زمانم، مرگ در پیراهن است
#پروین_اعتصامی
15 فروردین ماه
سالروز درگذشت ستارهی آسمان شعر و ادب،
#پروین_اعتصامی شاعر معاصر ایران ؛
نخستین بانویی که در شعر با ارائه سبکی خاص، لقب ملکالشعرایِ زن را از آن خود کرد.
روانش آرام 🥀
ذره ذره، آنچه داد از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
نیست جز موی سپیدم حاصلی
کِشتم ادبار است و فقرم خرمن است
خسته و کاهیده و فرسوده ام
هر زمانم، مرگ در پیراهن است
#پروین_اعتصامی
15 فروردین ماه
سالروز درگذشت ستارهی آسمان شعر و ادب،
#پروین_اعتصامی شاعر معاصر ایران ؛
نخستین بانویی که در شعر با ارائه سبکی خاص، لقب ملکالشعرایِ زن را از آن خود کرد.
روانش آرام 🥀
#نایین_نامه
.
گر ملک این است نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
.
مرحوم میرزای نائینی (محمد حسین غروی نائینی) در کتاب شریف تنبیه الامه و تنزیه المله و مضرات استبداد و ظلم حاکم از این بیت زیبای نظامی بزرگ مثل اورده که اصل حکایت که تمثیل گفتگوی دو مرغ است استفاده کرده و اینک اصل حکایت:
صیدکنان مرکب نوشیروان
دور شد از کوکبه خسروان
مونس خسرو شده دستور و بس
خسرو و دستور و دگر هیچکس
شاه در آن ناحیت صید یاب
دید دهی چون دل دشمن خراب
تنگ دو مرغ آمده در یکدیگر
وز دل شه قافیهشان تنگتر
گفت به دستور چه دم میزنند
چیست صغیری که به هم میزنند
گفت وزیر ای ملک روزگار
گویم اگر شه بود آموزگار
این دو نوا نز پی رامشگریست
خطبهای از بهر زناشوهریست
دختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما
آن دگرش گفت کزین درگذر
جور ملک بین و برو غم مخور
گر ملک اینست نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کاه براورد و فغان برگرفت
دست بسر بر زد و لختی گریست
حاصل بیداد به جز گریه چیست
زین ستم انگشت به دندان گزید
گفت ستم بین که به مرغان رسید
جور نگر کز جهت خاکیان
جغد نشانم به دل ماکیان
ای من غافل شده دنیا پرست
بس که زنم بر سر ازین کار دست
مال کسان چند ستانم بزور
غافلم از مردن و فردای گور
تا کی و کی دستدرازی کنم
با سر خود بین که چه بازی کنم
@naein_nameh
.
گر ملک این است نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
.
مرحوم میرزای نائینی (محمد حسین غروی نائینی) در کتاب شریف تنبیه الامه و تنزیه المله و مضرات استبداد و ظلم حاکم از این بیت زیبای نظامی بزرگ مثل اورده که اصل حکایت که تمثیل گفتگوی دو مرغ است استفاده کرده و اینک اصل حکایت:
صیدکنان مرکب نوشیروان
دور شد از کوکبه خسروان
مونس خسرو شده دستور و بس
خسرو و دستور و دگر هیچکس
شاه در آن ناحیت صید یاب
دید دهی چون دل دشمن خراب
تنگ دو مرغ آمده در یکدیگر
وز دل شه قافیهشان تنگتر
گفت به دستور چه دم میزنند
چیست صغیری که به هم میزنند
گفت وزیر ای ملک روزگار
گویم اگر شه بود آموزگار
این دو نوا نز پی رامشگریست
خطبهای از بهر زناشوهریست
دختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما
آن دگرش گفت کزین درگذر
جور ملک بین و برو غم مخور
گر ملک اینست نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کاه براورد و فغان برگرفت
دست بسر بر زد و لختی گریست
حاصل بیداد به جز گریه چیست
زین ستم انگشت به دندان گزید
گفت ستم بین که به مرغان رسید
جور نگر کز جهت خاکیان
جغد نشانم به دل ماکیان
ای من غافل شده دنیا پرست
بس که زنم بر سر ازین کار دست
مال کسان چند ستانم بزور
غافلم از مردن و فردای گور
تا کی و کی دستدرازی کنم
با سر خود بین که چه بازی کنم
@naein_nameh
Forwarded from Kazemi Photography
#آموزش_گویش_نایینی
.
چشم در راهِ کسی هستم
کوله بارش بر دوش،
آفتابش در دست،
خنده بر لب، گل به دامن، پیروز
کولهبارش سرشار از عشق، امید
آفتابش نوروز.
مهربان، زیبا، دوست
روح هستی با اوست!
قصه سادهست، معما مشمار،
چشم در راهِ بهارم آری،
چشم در راه بهار...!
#فریدون_مشیری
.
ترجمه و برگردان به زبان مادری
.
چَش انتوظار ایکی هی گو
تیره کولیش وِ کول،
اُفتو تو مُشتُش
خنده وِ لِوش، پَر پِرنَش مشتی گل، بَرنده
تیره کولیش مشتی عشق،
امیدی اُفتوش نوروز
مِهربون، وَس(پاکیزه), رفیق
جوهری زندگی با این بو
حکایت آسونو، سِرٌه(معما) نواج
چش انتظاری باهاری،
چش وِ رَه باهار.......
@naein_nameh
.
چشم در راهِ کسی هستم
کوله بارش بر دوش،
آفتابش در دست،
خنده بر لب، گل به دامن، پیروز
کولهبارش سرشار از عشق، امید
آفتابش نوروز.
مهربان، زیبا، دوست
روح هستی با اوست!
قصه سادهست، معما مشمار،
چشم در راهِ بهارم آری،
چشم در راه بهار...!
#فریدون_مشیری
.
ترجمه و برگردان به زبان مادری
.
چَش انتوظار ایکی هی گو
تیره کولیش وِ کول،
اُفتو تو مُشتُش
خنده وِ لِوش، پَر پِرنَش مشتی گل، بَرنده
تیره کولیش مشتی عشق،
امیدی اُفتوش نوروز
مِهربون، وَس(پاکیزه), رفیق
جوهری زندگی با این بو
حکایت آسونو، سِرٌه(معما) نواج
چش انتظاری باهاری،
چش وِ رَه باهار.......
@naein_nameh
4_6014890879578278334.wav
3.3 MB
#تاریخچه_نایین
.
برگی از تاریخ چوپانان
از زبان استاد راهی
روایتی بکر از تاریخ احداث چوپانان، با ذکر دو نکته مهم: اول حکایت دانگ مشیرالدوله اشتباه لفظی است و متعلق به حاج مشیر الملک وزیر حکومت مقتدر اصفهان(ظل السلطان) بوده که مالک عباس آباد بوده و مدعی ضرر احداث چوپانان،
دوم روحانی که در متن نام برده شده مرحوم محمد باقر قهی که بسیار سرشناس و از پیروان شیخیه بوده است.
شنیدن این روایت جذاب را از دست ندهید.
@naein_nameh
.
برگی از تاریخ چوپانان
از زبان استاد راهی
روایتی بکر از تاریخ احداث چوپانان، با ذکر دو نکته مهم: اول حکایت دانگ مشیرالدوله اشتباه لفظی است و متعلق به حاج مشیر الملک وزیر حکومت مقتدر اصفهان(ظل السلطان) بوده که مالک عباس آباد بوده و مدعی ضرر احداث چوپانان،
دوم روحانی که در متن نام برده شده مرحوم محمد باقر قهی که بسیار سرشناس و از پیروان شیخیه بوده است.
شنیدن این روایت جذاب را از دست ندهید.
@naein_nameh
Forwarded from سهند ایرانمهر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد
رودکی
🔸 دختر تاجیک در آرامگاه رودکی واقع در روستای بَنُج رودک(پنجکنت در تاجیکستان ) ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند.
@sahandiranmehr
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد
رودکی
🔸 دختر تاجیک در آرامگاه رودکی واقع در روستای بَنُج رودک(پنجکنت در تاجیکستان ) ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند.
@sahandiranmehr