#سالنامه
.
#حکایت
روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، چـون سـخن آنهـا مربـوط به ببـری بـودکـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـده بـود،کنجـکاو، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه جــوری، ســبیل رو ســبیل علیممــد یاســائول،رنـگ رنگی عبـا حـاج ناصـر،گل باقیلی، گل باقیلی, کـَلّه رُو کَلّـه ی یـدو َمَدسـن، تو راسـه بـازار و شـیدیرنا و شـو چاکنـا پیـش َوشـی» روسـتایی میگویـد: « َ تـوره بــی یــه» بــازاری نایینــی جــواب میدهــد: «کوهــی خــر چــه ُزَنــه بَورچیـو» «ایگـر تـوره بـی َدم ُدکـن قصابـا َوه َ پاچـش ورنـاگیرفت او شـو»
ترجمه و توضیح:
بازاریان ازحیوانی که بنظرشان ببر بوده و سحرگاهان در بازر بوده است . شکل و شمایل ان حیوان از نظر سبیل به مانند سبیل علی محمد یاسائول که صاحب سبیل بسیار عظیمی بود و رنگارنگ مثل عبای حاج ناصر (بازاری معروف و شیک پوشی که عبای رنگی داشته) و از نظر بزرگی سر تشبیه به سر (یدو مَدسن)یدالله محمد حسن که شتابان از بازار می گذشته است.
روستایی می گوید شغال بوده و ادامه بحث..
@naein_nameh
.
#حکایت
روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، چـون سـخن آنهـا مربـوط به ببـری بـودکـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـده بـود،کنجـکاو، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه جــوری، ســبیل رو ســبیل علیممــد یاســائول،رنـگ رنگی عبـا حـاج ناصـر،گل باقیلی، گل باقیلی, کـَلّه رُو کَلّـه ی یـدو َمَدسـن، تو راسـه بـازار و شـیدیرنا و شـو چاکنـا پیـش َوشـی» روسـتایی میگویـد: « َ تـوره بــی یــه» بــازاری نایینــی جــواب میدهــد: «کوهــی خــر چــه ُزَنــه بَورچیـو» «ایگـر تـوره بـی َدم ُدکـن قصابـا َوه َ پاچـش ورنـاگیرفت او شـو»
ترجمه و توضیح:
بازاریان ازحیوانی که بنظرشان ببر بوده و سحرگاهان در بازر بوده است . شکل و شمایل ان حیوان از نظر سبیل به مانند سبیل علی محمد یاسائول که صاحب سبیل بسیار عظیمی بود و رنگارنگ مثل عبای حاج ناصر (بازاری معروف و شیک پوشی که عبای رنگی داشته) و از نظر بزرگی سر تشبیه به سر (یدو مَدسن)یدالله محمد حسن که شتابان از بازار می گذشته است.
روستایی می گوید شغال بوده و ادامه بحث..
@naein_nameh
#سالنامه
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
#در_خانه_بمانیم
@naein_nameh
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
#در_خانه_بمانیم
@naein_nameh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مجله_نوروزی
.
گزارش سالانه کانال نایین نامه
عباس امامی ارندی
روستای آرند-بهار ۱۳۹۹
.
تهیه و تدوین:جناب اقای مهدی پاک سرشت نایینی
.
@naein_nameh
.
گزارش سالانه کانال نایین نامه
عباس امامی ارندی
روستای آرند-بهار ۱۳۹۹
.
تهیه و تدوین:جناب اقای مهدی پاک سرشت نایینی
.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
نوروز مبارک
.
آن سرو سهی خوش به چمن رقص کنان شد
بلبل به گل از وجد و طرب غنچ زنان شد
عیش و خوشی و خرمی امروز عیان شد
می کهنه و گل تازه و محبوب جوان شد
"تا چند نشینم من بیچاره مکدّر"
(مرحوم باقر بقایی نایینی، ادیب)
@naein_ameh
.
نوروز مبارک
.
آن سرو سهی خوش به چمن رقص کنان شد
بلبل به گل از وجد و طرب غنچ زنان شد
عیش و خوشی و خرمی امروز عیان شد
می کهنه و گل تازه و محبوب جوان شد
"تا چند نشینم من بیچاره مکدّر"
(مرحوم باقر بقایی نایینی، ادیب)
@naein_ameh
#سالنامه
.
#طنز_سال
ای کرونا خاک عالم بر سرت
نشنوی نفرین توبا گوش کرت؟
بشنو اینک ناله و آه یتیم
کرده ای اوضاع دنیا را وخیم
ای خدا طیراً ابابیلت چه شد؟
قصه ی فرعون و آن نیلت چه شد؟
کرونا کوچکتر از فیلی نبود!؟
وقت بمباران به سجیلی نبود!؟
ای خدا درمان کن اینک درد ما
گرم کن این اجتماع سرد ما
گر دهی فرصت زبانم لالِ لال
شیخ دکان می گشاید ماه و سال
با بنفشه روغنی سازد که خلق
هم به تحت خود بریزد هم به حلق
پنبه را آغشته با روغن کند
از طریق حقنه در مخزن کند
شیخنا در کیش وقشم و بندر است
معدنی دارد پر از سیم وزر است
شاعرا فعلا برو شعری نویس
تا بیاید واکسنی از انگلیس
گفته الحق آن پرستار و پزشک
بر فلان طب کذایی شان زرشک!!!
بر پرستار و پزشکان آفرین
عاشقان مردم این سرزمین
((عبدالحمید مرزوق))
@naein_nameh
.
#طنز_سال
ای کرونا خاک عالم بر سرت
نشنوی نفرین توبا گوش کرت؟
بشنو اینک ناله و آه یتیم
کرده ای اوضاع دنیا را وخیم
ای خدا طیراً ابابیلت چه شد؟
قصه ی فرعون و آن نیلت چه شد؟
کرونا کوچکتر از فیلی نبود!؟
وقت بمباران به سجیلی نبود!؟
ای خدا درمان کن اینک درد ما
گرم کن این اجتماع سرد ما
گر دهی فرصت زبانم لالِ لال
شیخ دکان می گشاید ماه و سال
با بنفشه روغنی سازد که خلق
هم به تحت خود بریزد هم به حلق
پنبه را آغشته با روغن کند
از طریق حقنه در مخزن کند
شیخنا در کیش وقشم و بندر است
معدنی دارد پر از سیم وزر است
شاعرا فعلا برو شعری نویس
تا بیاید واکسنی از انگلیس
گفته الحق آن پرستار و پزشک
بر فلان طب کذایی شان زرشک!!!
بر پرستار و پزشکان آفرین
عاشقان مردم این سرزمین
((عبدالحمید مرزوق))
@naein_nameh
#آن_روزها
.
عید نوروز
قسمت سوم
شب عيد يكي از معدود شبهايي بود كه پلو پخته ميشد و خورشت هم كه معلوم بود قيمه. آن شب با نقشه هاي فراوان براي فردا مي خوابيديم و روز نـوروز
صبح زود از خواب بيدار مي شـديم. چـون آن روز آداب خاصـي داشـت سـعي مي كرديم هنگامي كه پدر در مسجد است دست و صورت را صفا بدهيم تا وقتـي
پدر در محل خود مستقر و به پشتي تكيه ميكند بتـوانيم دسـت او را ببوسـيم و نوروز را تبريك بگوئيم و در كنار مجمع يا همان سيني مسي بزرگي كه در وسط
اطاق پر است از نقل و نبات و گز و نخودچي و نـان برنجـي(كُپـه چـو) و انـار بنشينيم.(مجمع هفت آجیل که قدیم بجای هفت سین بود) البته انار توسط مادر از ديدگان ما تا آن موقع پنهـان مانـده بـود تـا دوام
بياورد وتنقّلات نيز در همان روزها خريداري مي شد . يك چيز جالب اينكه يـك بشقاب كه در آن برنج يا گندم خام وجود داشت در سيني قرار داشت كه رمز آن را خواهم گفت.
بعد از تجمع اعضاي خانواده و حضور آقامحمـد و جـواهر(خـواهر و بـرادر ناتني) قرائت دعاي جوشن كبير آغاز ميشد همه مردها موظف به خواندن بودند
حتي ما وقتي مدرسه ميرفتيم در كلاس دوم و سوم مجبور به خواندن ميشديم.
در حدود يك ساعت اين دعا طول ميكشيد بعد پدر با دو انگشت بسته از داخل
بشقاب برنج خام را برميداشت و در كف دست ديگر ميشمرد و تعداد دانه هاي
برنج كه با دو انگشت بسته برداشته شده بود را نشـانه ميـزان محصـول آن سـال
مي دانست مثلاً 8 دانه به معني 8 كيسه 120 كيلويي گندم محصول كشـاورزي آن سال بود. بعد از آن يكي يكي نزد پدر رفته و عيدي خود را ميگرفتيم. عيدي هاي
اوليه اسكناس 2 توماني و يك توماني بود كه نمونه آنها را دارم. به جنس مذكّر 2 توماني و به جنس مؤنث اسکناس يك توماني عيدي داده ميشد .بعدها به 5 و 10 تومـاني و كم كم به 50 و 100 توماني و اواخر عمر پدر به 200 توماني تبديل شد.
(آرند وطنم— ص۶۶)
@naein_nameh
.
عید نوروز
قسمت سوم
شب عيد يكي از معدود شبهايي بود كه پلو پخته ميشد و خورشت هم كه معلوم بود قيمه. آن شب با نقشه هاي فراوان براي فردا مي خوابيديم و روز نـوروز
صبح زود از خواب بيدار مي شـديم. چـون آن روز آداب خاصـي داشـت سـعي مي كرديم هنگامي كه پدر در مسجد است دست و صورت را صفا بدهيم تا وقتـي
پدر در محل خود مستقر و به پشتي تكيه ميكند بتـوانيم دسـت او را ببوسـيم و نوروز را تبريك بگوئيم و در كنار مجمع يا همان سيني مسي بزرگي كه در وسط
اطاق پر است از نقل و نبات و گز و نخودچي و نـان برنجـي(كُپـه چـو) و انـار بنشينيم.(مجمع هفت آجیل که قدیم بجای هفت سین بود) البته انار توسط مادر از ديدگان ما تا آن موقع پنهـان مانـده بـود تـا دوام
بياورد وتنقّلات نيز در همان روزها خريداري مي شد . يك چيز جالب اينكه يـك بشقاب كه در آن برنج يا گندم خام وجود داشت در سيني قرار داشت كه رمز آن را خواهم گفت.
بعد از تجمع اعضاي خانواده و حضور آقامحمـد و جـواهر(خـواهر و بـرادر ناتني) قرائت دعاي جوشن كبير آغاز ميشد همه مردها موظف به خواندن بودند
حتي ما وقتي مدرسه ميرفتيم در كلاس دوم و سوم مجبور به خواندن ميشديم.
در حدود يك ساعت اين دعا طول ميكشيد بعد پدر با دو انگشت بسته از داخل
بشقاب برنج خام را برميداشت و در كف دست ديگر ميشمرد و تعداد دانه هاي
برنج كه با دو انگشت بسته برداشته شده بود را نشـانه ميـزان محصـول آن سـال
مي دانست مثلاً 8 دانه به معني 8 كيسه 120 كيلويي گندم محصول كشـاورزي آن سال بود. بعد از آن يكي يكي نزد پدر رفته و عيدي خود را ميگرفتيم. عيدي هاي
اوليه اسكناس 2 توماني و يك توماني بود كه نمونه آنها را دارم. به جنس مذكّر 2 توماني و به جنس مؤنث اسکناس يك توماني عيدي داده ميشد .بعدها به 5 و 10 تومـاني و كم كم به 50 و 100 توماني و اواخر عمر پدر به 200 توماني تبديل شد.
(آرند وطنم— ص۶۶)
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
پیمُنَش مِشتو
پیمانه اش پر شده
کنایه از کسی که عمرش،رو به پایان است.
.
پیاز دَسُمّ وَ ، رَدی نو ویزی
پیاز در دستانم هست و دنبال نان می دوم
کنایه از داشتن چیزی کم و به دنبال تهیه چیزی بیشتر بودن
.
پیلی تُوْنای می چُلَش وا
دوک چرخاندن بدون ابزار ممکن نیست کنایه از ضرورت مقدمات و ابزار برای هر کاری
می چُله =مخلوط موی بز،و پنبه که با دوک دستی به صورت نخ در می آید.
.
پیُشُش ویر وَشیَه، اُسّی(اُسمی) اَداش بو
پدرش را فراموش کرده و قیافه گرفته است
افراد تازه به دوران رسیده.
@naein_nameh
.
پیمُنَش مِشتو
پیمانه اش پر شده
کنایه از کسی که عمرش،رو به پایان است.
.
پیاز دَسُمّ وَ ، رَدی نو ویزی
پیاز در دستانم هست و دنبال نان می دوم
کنایه از داشتن چیزی کم و به دنبال تهیه چیزی بیشتر بودن
.
پیلی تُوْنای می چُلَش وا
دوک چرخاندن بدون ابزار ممکن نیست کنایه از ضرورت مقدمات و ابزار برای هر کاری
می چُله =مخلوط موی بز،و پنبه که با دوک دستی به صورت نخ در می آید.
.
پیُشُش ویر وَشیَه، اُسّی(اُسمی) اَداش بو
پدرش را فراموش کرده و قیافه گرفته است
افراد تازه به دوران رسیده.
@naein_nameh
Ö®Ùº Ý´®ƒ½óý ¼ºý Ùýƒ´´ Ùýƒ´´.pdf
7.5 MB
#سالنامه
#معرفی_کتاب
.
کتاب آرند وطنم شرح زندگی روستائیان نایین در گذشته و کودکی نویسنده منظم به چند سند بسیار قدیمی بازنویسی شده و تصاویر منحصر بفرد . تقدیم به همراهان نازنین.
متن کامل کتاب"آرند وطنم"
به صورت pdf
@naein_nameh
#معرفی_کتاب
.
کتاب آرند وطنم شرح زندگی روستائیان نایین در گذشته و کودکی نویسنده منظم به چند سند بسیار قدیمی بازنویسی شده و تصاویر منحصر بفرد . تقدیم به همراهان نازنین.
متن کامل کتاب"آرند وطنم"
به صورت pdf
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
#کاروانسراهای_چهل_دختران_نایین
درحال حاضر در طول راسته #بازار_تاریخی_نایین سه باب کاروانسرای مخروبه و متروکه دیده میشود که فقط نامی از آنها باقی مانده ولی در گذشته هر کدام مرکزیتی بوده برای اطراق کاروان هایی که قصد تجارت و خرید و فروش به #نایین می آمدند از این سه باب دو کاروانسرا در محدوده جغرافیایی محله #چهل_دختران قرار دارد که در حال حاضر هر دو وقف بر حسینیه محله چهل دختران می باشد.
#کاروانسرای_میدان :
این کاروانسرا در کنار دروازه چهل دختران قرار دارد، در اصلی آن به راسته بازار باز میشود و دیوار شرقی آن به حصار دور شهر متصل بوده که فضای تجاری آن کاملاً ویران شده است. در قدیم چند کارگاه، عبابافی، گلیم بافی و قالی بافی نیز در آن کاروانسرا دیده می شد، همچنین الحاقاتی چون انباری، اصطبل، محل تخلیه و بارگیری کالا نیز داشته است که اکنون تمام آن مخروبه شده است.
#کاروانسرای_حاج_آقا :
این کاروانسرا که بیشتر به خانه بزرگی شباهت دارد در صد متری کاروانسرای میدان و در بازار واقع است، عرصه و اعیانی آن محدود بوده و از ویژگیهای آن در بزرگ و دالان و راهرو عریض آن می باشد. این محل ابتدا به صورت فضای باز و به اصطلاح بار انداز و شتر خواب بوده که بعدها توسط حاج آقا سید خریداری و تبدیل به کاروانسرا شده و به کاروانسرای حاج آقا معروف می شود و تنها چیزی که به هنگام بازدید از آنها ذهن آدمی را متوجه خود میسازد، همان تجسم قطار شتران با بار و کجاوه ها و زنگ و دراهای کوچک و بزرگ با افسارهای رنگین آن و قیافه کاروان سالار و ساربانان و دور هم نشستن مسافران خسته و آتش افروختن و نوشیدن چای و قهوه و احتمالاً کشیدن چپق و قلیان و گاهی شب هنگام شنیدن صدای نئی همراه با زمزم اشعاری با لهجه های مختلف و دیگر هیچ و هیچ، مگر اینکه به خود بگوییم:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره رو که پرسید چه کنی چون باشد
🗞 #ندای_کویر شماره۴۶
✍استادحسین میرزابیگی نایینی
👌کاش هیأت امنای محترم محله با همکاری اداره میراث فرهنگی، در بازسازی و زنده کردن کاروانسرای حاج آقا، رایزنی کرده اهتمام ورزند.
🆔 @Naeene_Ma
@naein_nameh
#کاروانسراهای_چهل_دختران_نایین
درحال حاضر در طول راسته #بازار_تاریخی_نایین سه باب کاروانسرای مخروبه و متروکه دیده میشود که فقط نامی از آنها باقی مانده ولی در گذشته هر کدام مرکزیتی بوده برای اطراق کاروان هایی که قصد تجارت و خرید و فروش به #نایین می آمدند از این سه باب دو کاروانسرا در محدوده جغرافیایی محله #چهل_دختران قرار دارد که در حال حاضر هر دو وقف بر حسینیه محله چهل دختران می باشد.
#کاروانسرای_میدان :
این کاروانسرا در کنار دروازه چهل دختران قرار دارد، در اصلی آن به راسته بازار باز میشود و دیوار شرقی آن به حصار دور شهر متصل بوده که فضای تجاری آن کاملاً ویران شده است. در قدیم چند کارگاه، عبابافی، گلیم بافی و قالی بافی نیز در آن کاروانسرا دیده می شد، همچنین الحاقاتی چون انباری، اصطبل، محل تخلیه و بارگیری کالا نیز داشته است که اکنون تمام آن مخروبه شده است.
#کاروانسرای_حاج_آقا :
این کاروانسرا که بیشتر به خانه بزرگی شباهت دارد در صد متری کاروانسرای میدان و در بازار واقع است، عرصه و اعیانی آن محدود بوده و از ویژگیهای آن در بزرگ و دالان و راهرو عریض آن می باشد. این محل ابتدا به صورت فضای باز و به اصطلاح بار انداز و شتر خواب بوده که بعدها توسط حاج آقا سید خریداری و تبدیل به کاروانسرا شده و به کاروانسرای حاج آقا معروف می شود و تنها چیزی که به هنگام بازدید از آنها ذهن آدمی را متوجه خود میسازد، همان تجسم قطار شتران با بار و کجاوه ها و زنگ و دراهای کوچک و بزرگ با افسارهای رنگین آن و قیافه کاروان سالار و ساربانان و دور هم نشستن مسافران خسته و آتش افروختن و نوشیدن چای و قهوه و احتمالاً کشیدن چپق و قلیان و گاهی شب هنگام شنیدن صدای نئی همراه با زمزم اشعاری با لهجه های مختلف و دیگر هیچ و هیچ، مگر اینکه به خود بگوییم:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره رو که پرسید چه کنی چون باشد
🗞 #ندای_کویر شماره۴۶
✍استادحسین میرزابیگی نایینی
👌کاش هیأت امنای محترم محله با همکاری اداره میراث فرهنگی، در بازسازی و زنده کردن کاروانسرای حاج آقا، رایزنی کرده اهتمام ورزند.
🆔 @Naeene_Ma
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگی که همه ایرانیان سالهای سال است در نوروز و بهار آن را شنیده اند، اما کسی تاکنون تصویر خالق و نوازنده آن را ندیده است! حتی کمتر کسی از ایرانیان می داند که این نوای نوروزی به ثبت یونسکو هم رسیده و استاد این کار را برای فرانسویان هم نواخته است! بسیار حیف است که ایرانیان او را نشناسند!
@naein_nameh
@naein_nameh
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
بِندال=مزاحم
کاربرد:خویُشش بندال می کَرته
خودش را آویزان من کرده
.
بِند و رِسّه=بند انداختن
نخی که در زینت و آرایش زنان کاربرددارد
.
بندی تُمون=کش شلوار
بندی که در قدیم از جنس نخ و بافتنی بود وان را محکم کرده و گره می زدند.
.
بِندی دِل=زهره، کیسه صفرا
کابرد:یک نَعرش کیشا گو بندی دلم پاره بی(چنان نعره ای کشید که زهره ام ترکید)
.
بِندی ناف=رشته اتصال جنین در رحم مادر .
@naein_nameh
.
بِندال=مزاحم
کاربرد:خویُشش بندال می کَرته
خودش را آویزان من کرده
.
بِند و رِسّه=بند انداختن
نخی که در زینت و آرایش زنان کاربرددارد
.
بندی تُمون=کش شلوار
بندی که در قدیم از جنس نخ و بافتنی بود وان را محکم کرده و گره می زدند.
.
بِندی دِل=زهره، کیسه صفرا
کابرد:یک نَعرش کیشا گو بندی دلم پاره بی(چنان نعره ای کشید که زهره ام ترکید)
.
بِندی ناف=رشته اتصال جنین در رحم مادر .
@naein_nameh
#تاریخچه_نایین
.
تبدیل اولین حمام خزینه ای به حمام بهداشتی (دوش آب )در نایین
.
مرحوم حاج عبدالرسول گرامی ساکن محله سرای نو و همسر خواهر سرلشگر گرامی نایینی فردی خیر و خوش فکر بود . او اولین بار حمام خزینه ای را در محله کوی سنگ با ایجاد محفظه ای گود و احداث چند واحد دوش آب باعث بهبود بهداشت و ایجادتحول فکری و مذهبی گام بلندی برداشت.
او جز این اقدام مهم و اساسی به مرمت چند آب انبار در شهر نایین نیز اقدام نمود.
ندای کویر _ شماره ۱۸
@naein_nameh
.
تبدیل اولین حمام خزینه ای به حمام بهداشتی (دوش آب )در نایین
.
مرحوم حاج عبدالرسول گرامی ساکن محله سرای نو و همسر خواهر سرلشگر گرامی نایینی فردی خیر و خوش فکر بود . او اولین بار حمام خزینه ای را در محله کوی سنگ با ایجاد محفظه ای گود و احداث چند واحد دوش آب باعث بهبود بهداشت و ایجادتحول فکری و مذهبی گام بلندی برداشت.
او جز این اقدام مهم و اساسی به مرمت چند آب انبار در شهر نایین نیز اقدام نمود.
ندای کویر _ شماره ۱۸
@naein_nameh
با حافظ
.
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
@naein_nameh
.
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
@naein_nameh
#آن_روزها
.
عید نوروز
بازی های مخصوص ایام عید
.
اغلب بازيهاي ايام نوروز با بادام و گردو انجام ميشـد چـون همـراه آجيـل عيد بادام وجود داشت و غير از آن محصول محلـي بـود كـه چگـونگي و نحـوه
تعدادي از بازيهاي دوران كودكي را توضيح ميدهم.
بازي با بادام
-1 سر و ته:
يك بادام را بازيكن در مشت خود گرفته ميپرسيديم سر يا ته به معني اينكـه سر بادام به طرف بالا است يا ته آن و طرف بازي كاملاً شانسي جواب مي داد در
صورت درست بودن حدس بادام به او تعلق ميگرفت و در صورت غلـط بـودن بايد يك بادام ميداد.
-2 طاق و جفت:
بازيكن اول چند بادام در دست خود پنهان ميكرد و ميپرسيد طاق اسـت يـا جفت. بازيكن دوم با فشردن دست سعي ميكرد اطلاعـاتي بدسـت آورد و اگـر
درست ميگفت همه بادامها به او ميرسيد و در غير اين صورت به همان تعـدادبادام به بازيكن اول ميداد.
-3 چندتايي:
در اين بازي نيز بايد تعداد بادامهاي داخل مشت تعيين ميشد. و به همان نحو برنده یا بازنده می شد.
-4 گَوداله چو:
اين بازي چند نفره بـود و همـه بـازيكن هـا تعـداد مسـاوي بـادام روي هـم مي ريختند و دركنار ديوار گودالي به اندازه يك كاسه كوچك كنده مـيشـد و در
فاصله ۲ متري۲/۵ يا متري آن خط نشان تعيين ميشد.
نوبت بازيكنها از طريق قرعه معلوم و سپس اولين نفر تمام بادامهـاي جمـع
شده را از محل خط نشان به طرف گودال پرتاب ميكنـد، هـر تعـداد كـه داخـل
گودال قرار گيرد متعلق به اوست.
بازيكن ميتواند با پرتاب يك تكه سنگ صاف بادامهاي اطراف گـودال را در صورت امكان به آن اضافه كند. بدشانسي وقتي است كه سنگ پرتاب شـده روي
گودال دمر شود كه بازيكن كاملاً سوخته است و نفر بعدي با بادامهاي باقيمانـده
بازي را ادامه ميدهد و بعد از تمام شدن بادامها باز هر نفر تعـداد مسـاوي بـادام بايد بدهد و نوبت قبلي ادامه مييابد.
-5 بازي با گردو:
بسيار شبيه تيله بازي است و هم در فضاي باز و هم داخل اطاق انجام ميشد.
-6 الك دولك - پِلْ و چفته:
اين بازي به دليل اينكه هنوز رايج است شايد براي افـراد آشـنا باشـد تعـداد نفرات آزاد و به قيد قرعه بازيگن اول به كمك يك چوب بلند يك چوب كوتـاه را كه روي دو سنگ قرار دارد با تمام قوا پرتاب ميكند. نفرات تيم سعي مي كنند
چوب كوتاه را در هوا بگيرند كه در اين صورت بازيكن اول كاملاً باخته و نوبت نفر بعدي ميرسد در غير اين صورت يك نفر از محل توقف چوب كوتـاه آن را
به سمت مبداء پرتاب ميكند در صورتي كه به چوب بزرگ بخورد بـاز نفـر اول بازنده و نفر پرتاب كننده برنده است و بازي ادامه مييابد.
در حاليكه چوب كوتاه به نزديكي محل اوليه برسد بازيكن اول با ضربه زدن به سر چوب كوتاه آن را از زمين بكند و با ضربه شديد دوباره آنرا از مبـداء دور
ميكند و همين طور ادامه مييابد.
كسانيكه در بازي برنده اند روي كول بازيكنهاي بازنده سوار و بازنـده هـا بـا دويدن دور ميدان زو ميكشند.
-7 هفت سنگ:
چون هنوز كاملاً رايج است از توضيح صرفنظر ميشود.
-8 باغچه كاري (باغَچوكاري :)
هنگام تعطيلات عيد آرند هنوز كاملاً سرد بود و اكثراً روي استخر يـخ بسـته ميشد اواسط روز كه آفتاب درخشان مي تابيد تكه هـاي بـزرگ يـخ را از داخـل
استخر به سينه كش ديوار آفتابرو ميآورديـم و از ذوب شـدن يـخ در آفتـاب و ایجاد آب حاصل از آن روي زمين جوب و باغچه درسـت كـرده آب را هـدايت
ميكرديم شكل ديگر كه تابستان رايج بود با كندن يك جوي و پوشاندن روي آن
با سفال شكسته روي جوي پوشيده را با دواير متحـدالمركز باغچـه سـاخته و از
منتهي اليه آن آب ميريختيم و در مركز سوراخي به جوبي كه قبلاً كنـده شـده راه
داشت و آب از طريق جوي كه زير دواير متّحدالمركز بود خارج ميشد.
آرند وطنم— ص۶۸ تا۷۰
@naein_nameh
.
عید نوروز
بازی های مخصوص ایام عید
.
اغلب بازيهاي ايام نوروز با بادام و گردو انجام ميشـد چـون همـراه آجيـل عيد بادام وجود داشت و غير از آن محصول محلـي بـود كـه چگـونگي و نحـوه
تعدادي از بازيهاي دوران كودكي را توضيح ميدهم.
بازي با بادام
-1 سر و ته:
يك بادام را بازيكن در مشت خود گرفته ميپرسيديم سر يا ته به معني اينكـه سر بادام به طرف بالا است يا ته آن و طرف بازي كاملاً شانسي جواب مي داد در
صورت درست بودن حدس بادام به او تعلق ميگرفت و در صورت غلـط بـودن بايد يك بادام ميداد.
-2 طاق و جفت:
بازيكن اول چند بادام در دست خود پنهان ميكرد و ميپرسيد طاق اسـت يـا جفت. بازيكن دوم با فشردن دست سعي ميكرد اطلاعـاتي بدسـت آورد و اگـر
درست ميگفت همه بادامها به او ميرسيد و در غير اين صورت به همان تعـدادبادام به بازيكن اول ميداد.
-3 چندتايي:
در اين بازي نيز بايد تعداد بادامهاي داخل مشت تعيين ميشد. و به همان نحو برنده یا بازنده می شد.
-4 گَوداله چو:
اين بازي چند نفره بـود و همـه بـازيكن هـا تعـداد مسـاوي بـادام روي هـم مي ريختند و دركنار ديوار گودالي به اندازه يك كاسه كوچك كنده مـيشـد و در
فاصله ۲ متري۲/۵ يا متري آن خط نشان تعيين ميشد.
نوبت بازيكنها از طريق قرعه معلوم و سپس اولين نفر تمام بادامهـاي جمـع
شده را از محل خط نشان به طرف گودال پرتاب ميكنـد، هـر تعـداد كـه داخـل
گودال قرار گيرد متعلق به اوست.
بازيكن ميتواند با پرتاب يك تكه سنگ صاف بادامهاي اطراف گـودال را در صورت امكان به آن اضافه كند. بدشانسي وقتي است كه سنگ پرتاب شـده روي
گودال دمر شود كه بازيكن كاملاً سوخته است و نفر بعدي با بادامهاي باقيمانـده
بازي را ادامه ميدهد و بعد از تمام شدن بادامها باز هر نفر تعـداد مسـاوي بـادام بايد بدهد و نوبت قبلي ادامه مييابد.
-5 بازي با گردو:
بسيار شبيه تيله بازي است و هم در فضاي باز و هم داخل اطاق انجام ميشد.
-6 الك دولك - پِلْ و چفته:
اين بازي به دليل اينكه هنوز رايج است شايد براي افـراد آشـنا باشـد تعـداد نفرات آزاد و به قيد قرعه بازيگن اول به كمك يك چوب بلند يك چوب كوتـاه را كه روي دو سنگ قرار دارد با تمام قوا پرتاب ميكند. نفرات تيم سعي مي كنند
چوب كوتاه را در هوا بگيرند كه در اين صورت بازيكن اول كاملاً باخته و نوبت نفر بعدي ميرسد در غير اين صورت يك نفر از محل توقف چوب كوتـاه آن را
به سمت مبداء پرتاب ميكند در صورتي كه به چوب بزرگ بخورد بـاز نفـر اول بازنده و نفر پرتاب كننده برنده است و بازي ادامه مييابد.
در حاليكه چوب كوتاه به نزديكي محل اوليه برسد بازيكن اول با ضربه زدن به سر چوب كوتاه آن را از زمين بكند و با ضربه شديد دوباره آنرا از مبـداء دور
ميكند و همين طور ادامه مييابد.
كسانيكه در بازي برنده اند روي كول بازيكنهاي بازنده سوار و بازنـده هـا بـا دويدن دور ميدان زو ميكشند.
-7 هفت سنگ:
چون هنوز كاملاً رايج است از توضيح صرفنظر ميشود.
-8 باغچه كاري (باغَچوكاري :)
هنگام تعطيلات عيد آرند هنوز كاملاً سرد بود و اكثراً روي استخر يـخ بسـته ميشد اواسط روز كه آفتاب درخشان مي تابيد تكه هـاي بـزرگ يـخ را از داخـل
استخر به سينه كش ديوار آفتابرو ميآورديـم و از ذوب شـدن يـخ در آفتـاب و ایجاد آب حاصل از آن روي زمين جوب و باغچه درسـت كـرده آب را هـدايت
ميكرديم شكل ديگر كه تابستان رايج بود با كندن يك جوي و پوشاندن روي آن
با سفال شكسته روي جوي پوشيده را با دواير متحـدالمركز باغچـه سـاخته و از
منتهي اليه آن آب ميريختيم و در مركز سوراخي به جوبي كه قبلاً كنـده شـده راه
داشت و آب از طريق جوي كه زير دواير متّحدالمركز بود خارج ميشد.
آرند وطنم— ص۶۸ تا۷۰
@naein_nameh