اشعار ناب عرفانی 🌸
302 subscribers
350 photos
14 videos
2 files
76 links
زیباترین اشعار عاشقانه و عارفانه
Download Telegram
ای ذات یگانه حیّ بی‌چون العفو!
ای وصف تو از مقال بیرون العفو!

از هر چه گناه من بود افزونتر
ای عفو تو از گناهم افزون العفو!

🌸 @naberfan
خوشا به تربت پاک تو سجده کردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است

#فاضل_نظری/ @naberfan
دویی از خود برون کردم

یکی دیدم دو عالم را

یکی جویم یکی گویم

یکی دانم یکی خوانم

#توحید #مولانا
🌸 @naberfan
Forwarded from عشق و عرفان
🌸
طریق عشق جانان بی بلا نیست

زمانی بی بلا بودن روا نیست

اگر صد تیر بر جان تو آید

چو تیر از شست او باشد خطا نیست

🌸

@EshghErfan
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

#شعرآئینی

🌸 @naberfan
المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود و کف پای ایاز است

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است

ای مجلسیان سوز دل #حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

🌸 @naberfan
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بوم دوست پرواز کنند

هر جا که دری بود به شب بربندند
إلا در دوست را که شب باز کنند

😭😭😭
#ابوسعیدابوالخیر

🌸 @naberfan
یکی پرسید از آن بیچاره مجنون
که ای از عشق لیلی گشته دل خون

به شب میلت فزون تر هست یا روز؟
بگفتا گرچه روز است عالم افروز

و لیکن با شبم میل است خیلی
که لیل است و بود همنام لیلی


همه عالم حسن را همچو لیلی‌ست
که لیلی‌آفرینش در تجلّی‌ست ❤️

🌸 @naberfan
ای در درون جانم و
جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است
و جهان از تو بی خبر

نقش تو در خیال
و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و
زبان از تو بی خبر

#عطار
@naberfan 🌺🍃
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر

وز تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر


چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان

در جان و در دلی دل و جان از تو بی‌خبر


ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو

پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی‌خبر


نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب

نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر


از تو خبر به نام و نشان است خلق را

وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر


جویندگان جوهر دریای کُنه تو

در وادی یقین و گمان از تو بی خبر

چون بی خبر بود مگس از پرّ جبرئیل

از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر


شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است‌و بیان از تو بی‌خبر

عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو می‌زند

هستند جمله نعره‌زنان از تو بی خبر

#عطار ❤️
🌸 @naberfan
در دشتِ آتشی‌ که شرر پَر نمی‌زند
ما پنبه می‌بریم به امّیدِ «‌لاتَخَف‌»

#بیدل
#م_ح_و
🌸 @naberfan
فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می ‌رود
گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان

ای که طبیب خسته ‌ای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه ‌ام بار دل است بر زبان

گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمی‌ رود آتش مهر از استخوان

حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شده ‌ست و ناتوان

بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان

آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است
شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

#حافظ
@naberfan 🌺🍃
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

#حافظ
@naberfan 🌺🍃
می‌ایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
ای عشق مینداز از امروز به فردا
 
آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق
یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده عشق به هم خورد
لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت
«المنته لله که در میکده شد وا»
 
ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد(ص)
معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است
پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است
یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است
هر چند حسین است تو را محو تماشا
 
«چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان»
شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا 

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من
مجنون علی اکبر لیلام به مولا

#حمیدرضا_برقعی

@naberfan 🌺🍃
این همه عکس می و
نقش نگارین که نمود

یک فروغ رخ ساقیست
که در جام افتاد...

🌸 @naberfan
🌹 اشعار زیبای علامه حسن زاده آملی درباره امام زمان عجل الله فرجه

امام قائم آن سرّ الهى‏
پناه جمله از مه تا بماهى‏

ولىّ ختم مطلق آنجناب است‏
كه جان پاك او ام الكتاب است‏

ز نسل فاطمه بنت رسول است‏
همان أم أبيهاى بتول است‏

سمى حضرت خير الانام است‏
قيامش در جهان حسن ختام است‏

در او جمع آمد از آيات كبرى‏
ز موسى و ز عيسى و ز يحيى‏

ز خضر و يونس و ادريس و الياس‏
امام عصر خود را نيك بشناس

حسن باب است و نرجس هست مامش‏
ميم و حا و ميم و دال است نامش‏

حسن بادا فداى خاك پايش‏
كه باشد خاك پايش توتيايش‏

امام عصر و مير كاروان است‏
هر آنچه خوانمش برتر از آن است‏

مرا چون نور خورشيد است روشن‏
كه عالم از وجود اوست گلشن‏

چو اسماى الهى راست مظهر
كه از ديگر مظاهر هست برتر

تو را باشد يكى قسطاس اقوم‏
كه قطب عالم است و اسم اعظم‏

چگونه‏ غايبش‏ خوانى و دورش‏
نبينى خويشتن را در حضورش‏

تويى غايب كه دورى از بر وى‏
نهادى نام خود را بر سر وى‏

سبل بر ديدگانت گشته چيره‏
كه خورشيد است در چشم تو تيره‏

مه و خورشيد در اين طاق مينا
چراغ روشن‏ اند و چشم بينا

مثالى از نبى و از ولى ‏اند
چو مه از خور، خور از حق منجلى‏ اند

نپايد بى مه و خورشيد عالم‏
بر اين تكوين و تشريع ‏اند با هم‏


📙هزار و يك نكته / نكته 401
💢کانال سخن عرفان
@sokhanerfan
ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

#حافظ
🌸 Ble.im/shernab