استفراغ .
2.16K subscribers
4.02K photos
761 videos
3 files
394 links
I’m your cult leader, you’ll love me forever.
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-82959-BHkD9Ct
Back up: https://t.me/sorrowsmellslikevomit
Download Telegram
Forwarded from Akhlys.
"انسان اصالتا هیچ چیز ندارد." تکرار می‌کرد: " انسان اصالتا هیچ چیز ندارد، من هم به چیزی نیاز ندارم. حالم بهم میخورد از کسانی که دودستی مالشان را می‌چسبند. نه به پدر و مادر نیازی دارم، نه به همسر نه به بچه. تو هم باید همینطور فکر کنی.
سوای کانون خانواده، این درباره مادر بودن هست.
و تمام این ها از درک شروع می‌شن، من همیشه کسی نبودم که بتونم همچین چیزی رو و درواقع مادرم رو درک کنم یا ذره ای متوجهش بشم.
در نیمی از زندگیم من شخصی بودم که در مقابل مادرم مدام دنبال درک شدن و فهمیده شدن بودم، بین غرق بودن توی همین ها
یک روز سرم رو برگردوندم و از خودم پرسیدم پس کی اونو درک می‌کنه؟
این ایده در ذهن و وجود من بسیار تازه‌ست، اینکه خودم رو کنار بذارم و زندگی رو از چشم های مادرم ببینم تقریبا دو ساله که برام اتفاق افتاده.
از روزی که چشم ها خودم رو از کاسه در آوردم تا چشم های اون رو در کاسه خودم بذارم، چیزی جز رنج حس نکردم.
در زندگیم آنقدر مشغول بزرگ کردن خودم بودم که از یک‌جایی به بعد فراموش کردم این آدم چقدر برای هر روز نفس کشیدن من سختی کشیده.
من همیشه توی خودخواهیم غرق بودم، همونقدر هم مادرم در فداکاریش.
همه‌چیز همیشه درست به مانند انسان و سایه‌ش بوده، هر چقدر هرجا من برای خودم قربانی کردم و خودم رو به واسطه گرسنگی روحم و طمعم جلو بردم
اون پشت سرم برای گرسنگی این روح یک غذا بوده
و من هرگز پشت سرم رو ندیدم.

و این موضوع
درواقع مادر بودن و این بخش از زنانگی احساس و مجموعه فکرهایی هستن که در بطن وجودم ریشه زدن منتها من هربار در وصفشون از دفعه قبل نا چیز ترم.
کلمات و چیزهایی که می‌گم حتی بخش کوچیکی از چیزهایی که در عمق خودم حس می‌کنم هم نیستن، آخرین باری که تونستم بخشیش رو عمیقا با کلمات نا چیز وصف کنم
با دوستی پای تلفن بودم
و در این پروسه از وسط صحبت هام اشک ریختم، قلبم مچاله شد و تنم سرد.
شبی رو سپری کردم که تا ساعت ها تهوع داشتم و به دنبال در آوردن چیزی از دل خودم بودم.
باری که از سنگینی راز هام به دوش می‌کشم بی شک شونه هام رو در آخرین روز های زیستنم خم خواهد کرد.
بار این راز ها از خاکی که به روم ریخته می‌شه سنگین تر خواهد بود، هیچ چیزی و هیچ کسی نمی‌تونه قلبم رو به پایین بکشه
گورستانی که از راز ها در وجودم خلق کردم این کار رو خیلی وقت پیش انجام دادن.
Forwarded from برنامه ناشناس
استفراغ .
بره به خودی خود یکی از نمادین‌ترین حیوانات هست، نمادی از معصومیت، بی گناهی و قربانی شدن حال فلسفه ای در مسیحیت وجود داره به نام بره خدا یا همون بره قربانی. بره خدا درواقع همون مسیح هست و همین موضوع می‌تونه با معانی مختلفی تفسیر بشه. زمانی که اسحاق از پدرش…
اصلی ترین شخصیت در به تصلیب کشیده شدن مسیح بی شک پیلاطس بود بعد رومیان و در نهایت یهودیانی که هرگز پیغام مسیح رو متوجه نشدن.
بر خلاف تصور عموم مسیح در بین مردمان عادی فرزند دوست‌داشته شده‌ی خدا نبود، بلکه تماما زیر بار تنفر اطرافیانش، کاهنان، سنهدرین و رومیان بود.
سنهدرین و کاهنین در عید فصح یهودیان دستور دستگیری مسیح رو دادند و مسیح به جرم کفرگویی پیش پیلاطس برده شد تا محاکمه بشه.
گفته شد که مسیح ادعای پادشاه یهودیان بودن رو کرده، اما صحبت های مسیح در باب آخرت و قضاوت زندگان و مردگان بود، دخالت خالق در زندگانی بشر به زودی و بازگرداندن جهان به کمال.
تنها کسی که میتونست حکم اعدام مسیح رو صادر کنه پیلاطس بود، از همین رو اون رو علارغم میل درونی وادار به صدور حکم اعدام مسیح کردند.
برخلاف تصویری که یوسفوس و فیلون از پیلاطس نشون دادن، پیلاطس حاکمی بی رحم نبود.
هر چهار انجیل اون رو به عنوان یک قاضی متزلزل نشان می‌دهند.
طبق گفته انجیل مرقس پیلاطس در لحظات آخر برای دفاع از مسیح به جمعیت آمده و همچنان طبق گفته انجیل متی؛ پیلاطس به میدان آمد و دستان خود را شست
سپس فریاد زد من از خون این مرد بی‌گناهم، خودتان ببینید.
یهودیان در جواب فریاد زدند “خون او بر ما و فرزندانمان باد.“
در نهایت
پیام مسیح هرگز سیاسی نبود، اما حکمران های یهودی فکر می‌کردند که مسیح پایانی برای سنت های آن ها خواهد بود در نتیجه تنها چاره را در اعدام مسیح دیدند.
چرا مسیح مصلوب شد؟ چرا همچین شکل عذاب‌آوری از مرگ؟
مصلوب کردن یک روش اعدام رومی بود که صرفا برای شهروندان غیر رومی به کار برده می‌شد و تنها برای سه جنایت؛ تلاش برای فرار از بردگی، دزدان دریایی و فتنه علیه امپراطوری روم
و مسیح یک شورش بر علیه امپراطپری روم معرفی شد.
دوک:
دیدن کسانی که در تفریحات ما شریک نمیشوند و کسانی که رنج کشیدن را ترجیح می دهند من را وادار می کند که بگویم: من خوشبخت تر از اون اشغال هایی هستم که بهشون میگن مردم
هرجا که انسان ها برابرند شادی و نشاط هم نمی تواند وجود داشته باشد، عدالت نه بدبختی را برطرف می کند و نه ضعف را…به جرات میگم که در دنیا هیچ شهوترانی‌ای وجود ندارد که بیشتر از امتیازات اجتماعی انسان را ارضا کند.