جشنواره ملی مادر
72 subscribers
126 photos
310 videos
4 files
141 links
۲۴ الی ۲۷ دی ماه ۹۸
وبسایت جشنواره
https://mother-festival.com/
پیج جشنواره در اینستاگرام
Www.instagram.com/mother.festival
Download Telegram
حمایت نهادها و سازمان‌ها از جشنواره فقط معنوی بود

دبیر سومین دوره جشنواره «مادر» افزود: در این دوره از جشنواره تقریبا می‌توانم بگویم سراغ همه نهادها و سازمان‌های مرتبط رفتیم. همه وقتی عنوان جشنواره «مادر» را می‌شنیدند خوشحال می‌شدند، تشویق می‌کردند اما مثل سازمان ملل که فقط وقتی جنایات از حد می‌گذرد تنها محکوم می‌کنند ما هم بسیار مورد تمجید قرار گرفتیم اما به جز روبیکا از هیچ نهاد دیگری حمایتی به جز آفرین و باریکلا دریافت نکردیم.
اگر قرار است تغییری در جهان اتفاق بیفتد از مادر شروع می‌شود
مصطفی‌زاده تاکید کرد: فکر می‌کنم اگر قرار باشد در این مملکت اتفاق خوبی بیفتد، چیزی تغییر کند حتما باید از مادر شروع شود. مادرها هستند که نسل بعدی را می‌سازند. اگر قرار باشد که جهان به سمت صلح برود باید از مادرها شروع شود. امیدوارم روزی کلمه مقدس مادر چیزی به جز کلمه فرمایشی و کلیشه‌ای امروز باشد و متوجه باشیم که کسانی که برای مادران انرژی می‌گذرند سعی می‌کنند دنیا را به جای بهتری تبدیل کنند.
«آبا»ی مهدی موسوی محبوب‌ترین فیلم از نظر مخاطب

در بخش بعدی این جشنواره برگزیدگان داوریِ بخش مردمی در بخش‌های مختلف جشنواره اعلام شد و  فیلم «آبا» به کارگردانی مهدی موسوی برزکی شایسته دریافت عنوان محبوب‌ترین فیلم این دوره از جشنواره از نظر مخاطب شد که تندیس خود را به فاطمه مرتاضی بازیگر پیشکسوت این فیلم به احترام مادرانگی ایشان تقدیم کرد. تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی در بخش محبوب‌ترین عکس به امید علیزاده تعلق گرفت. همچنین در بخش پویش «مادر دوست‌داشتنی من» هم  فاطمه عموزاد از شهرستان گلوگاه به عنوان برگزیده معرفی شد.
در بخش بعدی این جشنواره مهدی مسعودشاهی رئیس شورای سیاست‌گذاری جشنواره «مادر» در سخنانی ضمن ارزش نهادن بر فعالیت‌های هنری که نام «مادر» را بر دوش می‌کشند از حمایت بیشتر نهادهای مختلف از هنرمندان جوان تاکید کرد و رهبر قنبری مستندساز پیشکسوت نیز به عنوان نماینده هیات انتخاب پیرامون نقش مادر در آثار هنری و ویژگی‌ آثار راه‌یافته به این دوره از جشنواره به بیان نکاتی پرداختند.
معرفی برگزیدگان سومین دوره جشنواره «مادر»

تقدیر از برگزیدگان بخش‌های مختلف جشنواره با حضور پوران درخشنده، ابوالفضل همراه، منصوره مصطفی‌زاده و مهدی مسعودشاهی بخش بعدی این آئین هنری بود. بر این اساس در بخش پویانمایی «شب گمشده» به کارگردانی عباس‌علی شریفی، «میم» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و «وقتی پروانه‌ها دستخوش جریان باد می‌شوند» به کارگردانی حنانه وحیدی به عنوان کاندیداهای این بخش معرفی شدند و تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی به محمدرضا خردمندان به فیلم «میم» تعلق گرفت.
در بخش مستند؛ فیلم‌های «مادر» به کارگردانی نعمت‌ا... سرگلزایی، «زرافشان» ساخته مهدی رجبیان و «بی بی جان» به کارگردانی مجید میرحسینی نامزدان این بخش بودند که فیلم «زرافشان» جایزه بهترین مستند در بخش نقش مادر و «بی بی جان» عنوان مستند برتر در بخش مفهوم مادری را از آن خود کردند.
در بخش فیلم داستانی؛ فیلم‌های «چپ دست» به کارگردانی نسرین محمدپور، «مادربزرگ» ساخته حسین دارابی و «یک به توان بی نهایت» به کارگردانی علیرضا صادقی به عنوان کاندیداهای دریافت جایزه در این بخش معرفی شدند و بنا بر رای هیات داوران فیلم «مادربزرگ» در بخش نقش مادر و «یک به توان بی نهایت» در بخش مفهوم مادری به عنوان برگزیدگان معرفی شدند.
همچنین جایزه ویژه هیات داوران سومین جشنواره ملی فیلم و عکس «مادر» به فیلم «مادر» به کارگردانی نعمت‌ا... سرگلزایی تعلق گرفت.
گفتنی است در پایان آئین اختتامیه  دو فیلم «آبا» به عنوان فیلم برگزیده مخاطبان و «مادر» برگزیده ویژه هیات داوران برای شرکت‌کنندگان در این مراسم نمایش داده شد.
*🔴نام هاي قشنگ ایرانی که در کتاب شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی   شاعر بزرگ پارسي آمده است.*

(آخراش محشره عاااالیه)🤗

باغبانها به روي گلها شان،
نام هايي قشنگ بگذارند
نامي از جنس آفتاب وبهار،
نام خوش آب و رنگ بگذارند

تا شبت را سپيده گل بزند،
نام مهتاب و ژاله را بنويس
شور شهناز تا دلارام است،
نسترن را و لاله را بنويس

عشق هنگامه مي كند بر پا،
با نگار و نگين و ركسانا
با شادی و شراره و نوشين،
با پريسا و هستي ومينا!

با پريا و مهري و مينو،
مهرناز و مهستي و مهشيد
با دل افروز و نازنين و بهار،
باز نوش آفرين شود خورشيد!

مانده طرحي قشنگ در يادم،
روي دستان آب، نيلوفر
بيشتر از شكوفه بنويسيم،
از زري، از فرشته، از زيور

روشنك را به پرنيان بسپار،
تا به دريا به آرزو برسي
نام آزاده را رها بنويس،
تا به گلها به عطر و بو برسي

ارغوان و ستايش و مهناز،
شهرزاد و بهاره و مهسا
نام سودابه، خوب و خوش آواست،
همچو لبخند يار خوش سيما

ماهرخسار و ماهرخ زيباست،
نام هايي قشنگ و پر شورند
شهربانو و مهرنوش و پري،
همچو فيروزه ي نیشابورند

همچنان مانده است در يادم،
شاهرخ، پارسا و گوهرشاد
مهربانو به نازگل ميگفت،
نام ايران ما گرامي باد

بنويسيد هومن و فرشيد،
يا كيان و كيارش و نيما
آرمين، آريا، سروش، ارژنگ،
مهرزاد و سپهر يا سينا

داريوش اين گل هخامنشي،
شهريار بزرگ ايران است
باربد، برديا، نكیسا، حال،
نوبت آرمان و اشكان است

ماني و ماهيار با مزدك،
از گذرگاه جاده مي آيند
شاه انوشيروان و شروين،
با آبتين هم پياده مي آيند

روي گلدختران آبادي،
بگذاريد نام باراني
چون فروغ و فرانك و پوران،
نام هايي هميشه ايراني

نام رودابه و كتايون را
نام سارا و مريم و سيمين
شهرناز و انوشه و سيندخت،
ياسمين و ستاره و نسرين

غصّه دارد هنوز تهمينه،
داغ سهراب در دلش جاري ست
با فرنگيس مهربان باشيد،
ياد آن ها نشان بيداري ست

تا به ياد منيژه مي افتم،
بيژن آزاد مي شود از چاه
نام جمشيد و ايرج و هوشنگ،
ميشود با بهار و گل همراه

شاه تهمورث و سيامك و سام،
رنگ و بوي گل وطن دارند
گيو و بهرام و آرش و مهران،
ريشه در كشوري كهن دارند

ياد فرهاد و بيستون باشيد،
بلكه شيرين شود روان شما
با كيومرثِ جان قدم بزنيد،
گل كند باز، باغ جان شما

به منوچهرِ عشق، دل بدهيم،
نام او همرديف باران است
سورنا را به ياد بسپاريم،
آبرودار خاك ايران است

نام كوروش ز يادمان نرود،
با خشايار هم عنان باشيم 
با فرامرز و اردشير و قباد،
زير چتري از آسمان باشيم

بايد از مازيار بنويسيم،
از فريدون و بهمن و سامان
از فريبرز و بابك و شاپور،
از رهام و سيامك و ساسان

آريو برزن اين شهيد وطن،
قهرمان هميشه ي ايران
رستم و يزدگرد و فيروزان،
نام شان سربلند و جاويدان

بنويسيد كاوه را با شوق،
نام كسرا و نام آرش را
نام افشين و بابك و خسرو،
نگذاريد جا، سياوش را...

پارسي اين زبان ايراني،
مظهر اتحادمان باشد
نام اين سرزمين جاويدان،
تا هميشه به يادمان باشد
* زبان پارسی را بزرگ وگرامی بداریم با فوروارد این پیام به دیگر هم میهنان درود برفردوسی بزرگ*
آغوش پدر و دامان مادر امن ترین جای دنیاست

سال ها پیش برای مراقبت از عزیزی مدت ها در بیمارستان به سر می بردم.نمی توانم بگویم روزگار خوب و خاطره انگیزی بود،اما گریز و گزیری از تقدیر نیست.
گاهی که بیمارم خواب بود یا تزریق داشت در راهروی بیمارستان بالا و پایین می رفتم.در اکثر اتاق ها بسته بود،اما برخی از آنها نیز باز یا نیمه باز بودند.
در یکی از اتاق ها مردی سپیدموی و رنجور دراز کشیده بود.کنار تخت اش پیرمرد و پیرزنی نشسته بودند.
پیرزن با دستان لرزانش سر بیمار را نوازش می کرد.پیرمرد نیز دست او را در دست گرفته بود.
محو تماشای این صحنه بودم که پرستاری مرا به خود آورد.تقریبا همه پرستاران بخش را می شناختم.
آرام گفت:بیمارتان شما را می خواهد.
از آنان چشم برداشتم و از اتاق دور شدم.
بعد از گذشت ساعتی بیرون در اتاق ایستاده بودم.
همان پرستار به نزدم آمد و گفت:می دانی داستان آن بیمار و دو همراه کهنسال اش چیست؟
گفتم:دوست دارم بدانم.
گفت:آن بیمار حدود شصت سال سن دارد و سرطان تمام وجودش را گرفته است.درد زیادی دارد که دیگر مورفین هم آرامش دهنده درد اش نیست.
وسط حرف اش پریدم و گفتم:آن دو کهنسال آنجا چه می کنند؟
گفت:پدر و مادرش هستند.
گفتم:مگر همسر و فرزند ندارد؟
گفت:خارج از ایران هستند.خبر دادیم،اما نیامدند!
آهی از ته دل کشیدم.
پرستار ادامه داد:روزی از شدت درد فریاد کشید و از خود بی خود شد. پدر بیچاره سریع دست اش را گرفت و مادر بینوا او را نوازش داد.پسر آرام گرفت.
از آن روز تاکنون، این پدر و مادر مستاصل برای آرامش تنها فرزندشان،آرامش را بر خود حرام کرده اند تا دلبند آنان کمی آرام بگیرد.
اشک از گوشه چشمان خسته ام جاری شد.پرستار متوجه شد و رفت.
شب بعد کنار در اتاق ایستاده بودم که دیدم دکتر و پرستاران به اتاق همان بیمار رفت و آمد دارند.دقایقی دیگر پیرزن و پیرمرد با پای لرزان از اتاق بیرون آمده و همانجا روی زمین وا رفتند.
از آن روزها سال های زیادی می گذرد،اما وقتی این روزها می شنوم و می خوانم که عده ای خودباخته و وارفته،تحت القای دشمنان انسانیت مدام می گویند و می نویسند که وابستگی به خانواده و علاقه به پدر و مادر موجب عقب افتادگی و مانعی برای سرخوشی و موفقیت است،یاد آن پیرمرد و پیرزن عاشق فرزند می افتم و اشکم جاری می شود.
چندی پیش شبه نویسنده ای وقیح نوشته بود:دیگر نمی خواهیم احترام بزرگ تر را نگه داریم!دوست داریم پای مان را پیش پدر و مادرمان دراز کنیم و...سپس با بی رحمی و گستاخی تمام از سیلی سنگدلانه ای که آن دختر وقیح در صحنه ای از آن فیلم کذایی بر گونه چروکیده پدر خویش زده بود،حمایت کرده و آن را انتقام نسل جدید از قدیم دانسته بود!
چقدر یک فرد باید کثیف و ناشریف باشد تا چنین مزخرفاتی از دهان لجن گرفته و قلم فاسدش اش بیرون بزند!
مشخص است که امثال این اشخاص گستاخ و سنگدل یا از جایی خط می گیرند یا خام دشمنان انسانیت شده اند.
آن از خدابی خبرانی که به جوانان این گونه القا کرده و می کنند،خوب دانسته و می دانند که اگر وابستگی به پدر و مادر و خانواده را از جوانان بگیرند،بهتر و سریع تر می توانند آنان را چون موم در مشت خویش گرفته و به هر حالتی که می خواهند درآورند.
اول عشق به خانواده را می گیرند،بعد عرق ملی و دینی را.وقتی کسی اینها را از دست داد،دیگر چیزی ندارد که برای آن بجنگد.به ماشینی می ماند که هیچ حس انسانی در وجود او جریان ندارد.
سنگدلی می شود که برای رسیدن به هدف کذایی خود،هر وسیله ای را مجاز می داند،از خودفروشی و وطن فروشی گرفته تا کشتار زنان و کودکان.
برخی از این افراد به خود می آیند و به دستبوس پدر و مادر می روند،اما بعضی دیگر آنچنان به منجلاب کثافت افتاده و دست و پا می زنند که دیگر راه نجاتی نخواهند داشت.
ای کاش فریب خوردگان ناآگاه،هرچه زودتر به خود بیایند و بدانند که جایی از آغوش پدر و دامان مادر امن تر،گرم تر و بهتر وجود ندارد.
سیدرضا اورنگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزرگ شدیم و فهمیدیم که دوا، آب میوه نبود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و کس دیگه ای نیست برای عبور از خیابون
بزرگ تر که شدیم، فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم؛ بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود.
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود،
غضبش عشق بود،
و تنبیه اش عشق...
و خیلی بزرگتر شدیم تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر، انحنای قامت اوست! ‌‌‌‌

#مرتضی‌خدام

👑
❤️  @pedarr_madarr 👑
❤️
خطا کردی و بخشیدم
باهم گوش ڪنیم
چقدر این اهنگ قشنگه👌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌻🌻

@benamepedaran
@benameyekmadar
ایرانیان از کی و چگونه داری نام خانوادگی شدند؟

در ایران، نخستین مجموعه رسمی ثبت‌احوال در سوم دی ماه 1297 به عنوان بخشی از بلدیه تاسیس شد و نخستین سند ولایت یا همان شناسنامه هم در همین تاریخ برای فردی به نام «فاطمه ایرانی» در تهران به ثبت رسید.

نخستین سند هویتی ایرانیان خارج از كشور در اسفند ‌ماه 1308 در شهر بمبئی به نام «عبدالحسین سپنتا» صادر شد.

سپنتا همان كسی است كه بعد‌ها نخستین فیلم صامت ایرانی با عنوان «دختر لر» را ساخت.

@etelaate_omoomi
Forwarded from امیرهوشنگ اصغری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸ســـلام
🍃صبح جمعه تون بخیر
🌸روزتون ختم به زیباترین خیرها
🍃امیـــدوارم
🌸امروز حاجت
🍃دل پاک و مهربانتون
🌸با زیباترین
🍃حڪمتهاے خدا یڪے گردد🌸

آدینه تـون پر از بـهترین ها🌸