⭕️ این انقلاب، بی نام #خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست، مخصوصا در ایران!
🔹 تقارن سالروز رحلت حضرت امام با روزهای پایانی ماه رمضان و تعطیلات عید فطر، احتمالا موجب کمرنگتر شدنِ این روز تاریخی (و البته سالروز قیام کمنظیرِ ۱۵ خرداد) در تقویم امت حزبالله خواهد شد...
🔸 هرچند، زمانی که چنین تقارنی نبود هم، به تقریب، خبری جز زیارت مرقد مطهر حضرت امام، شنیده نمیشد و انقلابیون، تحرکی برای بهتر شناختنِ بنیانگذارِ انقلاب نمیکردند...
🔹 تاکیدات هرسالهی رهبری در این روز هم، حتی جدی گرفته نمیشد و نشده...
🔸 و اینگونه است که از خیل کثیرِ دلبستگانِ به انقلاب ۵۷، عدد بسیار بسیار کمی را میشود یافت که ۵ پیامِ کلیدی حضرت امام را یکبار، فقط یکبار مطالعه کرده باشند...
🔹 خلافِ توصیههای اکید رهبری برای #مراجعه_مستقیم به بیانات حضرت روحالله، مطالبهی اُنس داشتنِ انقلابیها با #صحیفه_امام، نامشروع و غریب تلقی شده و رجوع به متن بیانات ایشان، به دست به دست کردنِ چند جمله و عبارت کلیشهایِ ایشان، برای تقبیح و محکوم کردنِ رقبای سیاسی خلاصه میشود...
🔸 شکستنِ این فضای پیچیده و سهمگین اما، به سادگی امکانپذیر است؛ همین روزهای انتهایی ماه مبارک - که فصل رونق مساجد و نمازهای جماعت است - فرصت بسیار خوبی است برای فریاد زدنِ آنچه خمینی در گوش تاریخ گفت و ملتی را با خود همراه کرد و انقلابی استثنائي را رقم زد...
🖇 مجموعه پوسترهای جدال دو اسلام، تلاشیست مبتدیانه، خامدستانه، ساده اما جسورانه و مبتنی بر متنِ بیانات حضرت امام، برای تبیین اولین و اصلیترین نقطه در مبانی و نظرات امام یعنی دوگانهی #اسلام_ناب؛ #اسلام_آمریکائي...
💢 ببینید و بخوانید و تامل کنید و اگر جانتان را، روحتان را تازه کرد و جلا داد، در مسجد و حسینیه و پایگاه و تکیه و هرجا که دستتان رسید، چاپ و نصب و منتشرش کنید...
🎬 @Mostazafin_TV
🔹 تقارن سالروز رحلت حضرت امام با روزهای پایانی ماه رمضان و تعطیلات عید فطر، احتمالا موجب کمرنگتر شدنِ این روز تاریخی (و البته سالروز قیام کمنظیرِ ۱۵ خرداد) در تقویم امت حزبالله خواهد شد...
🔸 هرچند، زمانی که چنین تقارنی نبود هم، به تقریب، خبری جز زیارت مرقد مطهر حضرت امام، شنیده نمیشد و انقلابیون، تحرکی برای بهتر شناختنِ بنیانگذارِ انقلاب نمیکردند...
🔹 تاکیدات هرسالهی رهبری در این روز هم، حتی جدی گرفته نمیشد و نشده...
🔸 و اینگونه است که از خیل کثیرِ دلبستگانِ به انقلاب ۵۷، عدد بسیار بسیار کمی را میشود یافت که ۵ پیامِ کلیدی حضرت امام را یکبار، فقط یکبار مطالعه کرده باشند...
🔹 خلافِ توصیههای اکید رهبری برای #مراجعه_مستقیم به بیانات حضرت روحالله، مطالبهی اُنس داشتنِ انقلابیها با #صحیفه_امام، نامشروع و غریب تلقی شده و رجوع به متن بیانات ایشان، به دست به دست کردنِ چند جمله و عبارت کلیشهایِ ایشان، برای تقبیح و محکوم کردنِ رقبای سیاسی خلاصه میشود...
🔸 شکستنِ این فضای پیچیده و سهمگین اما، به سادگی امکانپذیر است؛ همین روزهای انتهایی ماه مبارک - که فصل رونق مساجد و نمازهای جماعت است - فرصت بسیار خوبی است برای فریاد زدنِ آنچه خمینی در گوش تاریخ گفت و ملتی را با خود همراه کرد و انقلابی استثنائي را رقم زد...
🖇 مجموعه پوسترهای جدال دو اسلام، تلاشیست مبتدیانه، خامدستانه، ساده اما جسورانه و مبتنی بر متنِ بیانات حضرت امام، برای تبیین اولین و اصلیترین نقطه در مبانی و نظرات امام یعنی دوگانهی #اسلام_ناب؛ #اسلام_آمریکائي...
💢 ببینید و بخوانید و تامل کنید و اگر جانتان را، روحتان را تازه کرد و جلا داد، در مسجد و حسینیه و پایگاه و تکیه و هرجا که دستتان رسید، چاپ و نصب و منتشرش کنید...
🎬 @Mostazafin_TV
Telegram
MTVLinks
⭕️ مجموعه پوستر #جدال_دو_اسلام
▪️ مناسب برای چاپ و نصب در مساجد، حسینیهها، هیآت، نمایشگاهها و ...
📎 @MTV_Links
▪️ مناسب برای چاپ و نصب در مساجد، حسینیهها، هیآت، نمایشگاهها و ...
📎 @MTV_Links
⭕️ ما را نجات داد...
همهی ما را نجات داد...
◀️ مركز خرید «باوارث» در مكه، جای شلوغی است و حاجیهای ایرانی بیشتر سوغاتیهایشان را از همینجا میخرند. بالاخره سفر حج است و نمیشود آدم دست خالی برگردد.
🔹 توی یك پارچهفروشی، مرد پاكستانی میانسالی، با سرعت، پارچههای خوب و بد را به بهای بیشتر از قیمت رایج بازار، به ضرب و زور فارسی دست و پا شكستهای كه میداند، به ایرانیها میفروشد.
🔸 فروشنده پاكستانی موهایش را حنا گذاشته و جو گندمی سفید و سیاه را یك دست حنایی و قرمز كرده است. دور و بر ما میچرخد و سعی میكند چیزی هم به ما بفروشد. اما ما تمام بازارهای مكه و مدینه را گشتهایم و قیمت هر جنسی، حتی این پارچههای خوب و بد را میدانیم.
🔹 دو مرد سیاهپوست، داخل مغازه میآیند و پارچههای الوان ارزانقیمتی را برانداز میكنند و از هر رنگش سی - چهل متر سفارش میدهند. قد و قامت بلندی دارند و هیكل بزرگی، شبیه «جان كافی» بازیگر فیلم دالان سبز «فرانك دارابونت» كه بارها از تلویزیون ما هم پخش شده. دلم میخواهد با دو مرد سیاهپوست حرف بزنم، اما بهانه پیدا نمیكنم.
🔸 دو روز قبل، شب میلاد امیرالمومنین(ع)، یك كیفِ دوشی كوچك را از شكلات پر كردیم و بردیم مسجدالحرام. جلو در كه كیف را دیدند، به شرطههای #سعودی نفری یك مشت شكلات دادیم و همین طور كه «اهلاً و سهلاً» حواله میكردند، شكلاتها را توی جیبهایشان ریختند.
🔹 داخل مسجد، به هزار زائر خانه خدا شكلات تعارف كردیم و توضیح دادیم كه امشب، شب میلاد علیبنابیطالب(ع) است، داماد رسول خدا.
بعضی، حتی پرسیدند از كجا آمدهاید و وقتی نام ایران را میشنیدند، لبخند دوبارهای میزدند كه «رحم الله #امام_الخمینی ».
🔸 شب بعد كارمان را تكرار كردیم. كیفی پر از شكلات و ... این بار جلو در مسجدالحرام گفتند نمیتوانید شكلاتها را داخل ببرید؛ ممنوع.
همه درها را امتحان كردیم، واقعاً ممنوع شده بود و شرطهای كه دو مشت از همان شكلاتها دادم تا راهمان بدهد، شكلاتهایمان را گرفت و كیف خالی را پس داد و گفت مأمور است و معذور... .
🔹 دو مرد سیاهپوست كه حالا فهمیدهایم از اتیوپی آمدهاند، با هم صحبت میكنند و قرار میگذارند خودشان به تعداد خانواده و فامیل و دوست و آشنا، پارچهها را قسمت كنند و خرید سوغات مكه را همینجا تمام كنند.
🔸 توی جیبهایم چند شكلات مانده كه به دو مرد اهل اتیوپی و فروشنده پاكستانی و دو - سه مشتری ایرانی تعارف میكنم. بهانه صحبت با زایران سیاهپوست مكه فراهم شده.
احوال هم را میپرسیم و از كشورهایمان، از اتیوپی، آدیسآبابا و من، از ایران «مدینه طهران».
🔹 مرد سیاهپوست با من دست میدهد و بغلم میكند. میرسم تا وسط سینه مرد سیاهپوست. میگوید ایرانیها خوباند؛ مردم خوب.
و به زحمت توضیح میدهد كه شما اسلام را زنده كردید. كمی بعد حتی نام سلمان فارسی را به زبان می آورد...
🔸 دوستش میپرسد میروید؟ حرم میروید؟ #حرم «امامالخمینی»؟ میگویم بله، گاهی. قواره مرد بیشتر از دو متر است، با اندامی درشت و صورتی سیاه و به شدت مردانه و چشمهایی كه از دیدن یك نفر از اهالی شهری كه «خمینی» در آن زیسته، برق میزنند.
🔸 گوشه مغازه روی زمین مینشینیم و حرف میزنیم. به عربی دست و پا شكسته ما و انگلیسی اندكی كه آنها میدانند.
با چه دقت و وسواسی حواسشان به اتفاقهای داخل ایران است. مرد میگوید امید ما به شماست. به شما ایرانیها كه #خمینی زندگی و مبارزه را یادتان داده.
مكث می كند و سرش را پایین میاندازد. فکر نمیکنم بغض كرده باشد، اما كرده است.
🔹 دستهایم را میگیرد و صاف نگاه میكند توی چشمهایم. دستهایم، كف دستهای بزرگ مرد گم شدهاند. چشمهایش پر از اشكی است كه پلك میزند و میریزد توی صورتش.
میگوید خمینی... خمینی مرد بزرگی بود. همه ما را نجات داد.
میخواهم بگویم بله درست میگویی كه ادامه میدهد خیلی دوستش داشتیم. وقتی از دنیا رفت، گریه كردم و سرش را میگذارد روی شانه جوانی كه از ایران آمده است، جایی که #خمینی سالها در آن زندگی میکرد.
#محمدحسین_بدری
🎬 @Mostazafin_TV
همهی ما را نجات داد...
◀️ مركز خرید «باوارث» در مكه، جای شلوغی است و حاجیهای ایرانی بیشتر سوغاتیهایشان را از همینجا میخرند. بالاخره سفر حج است و نمیشود آدم دست خالی برگردد.
🔹 توی یك پارچهفروشی، مرد پاكستانی میانسالی، با سرعت، پارچههای خوب و بد را به بهای بیشتر از قیمت رایج بازار، به ضرب و زور فارسی دست و پا شكستهای كه میداند، به ایرانیها میفروشد.
🔸 فروشنده پاكستانی موهایش را حنا گذاشته و جو گندمی سفید و سیاه را یك دست حنایی و قرمز كرده است. دور و بر ما میچرخد و سعی میكند چیزی هم به ما بفروشد. اما ما تمام بازارهای مكه و مدینه را گشتهایم و قیمت هر جنسی، حتی این پارچههای خوب و بد را میدانیم.
🔹 دو مرد سیاهپوست، داخل مغازه میآیند و پارچههای الوان ارزانقیمتی را برانداز میكنند و از هر رنگش سی - چهل متر سفارش میدهند. قد و قامت بلندی دارند و هیكل بزرگی، شبیه «جان كافی» بازیگر فیلم دالان سبز «فرانك دارابونت» كه بارها از تلویزیون ما هم پخش شده. دلم میخواهد با دو مرد سیاهپوست حرف بزنم، اما بهانه پیدا نمیكنم.
🔸 دو روز قبل، شب میلاد امیرالمومنین(ع)، یك كیفِ دوشی كوچك را از شكلات پر كردیم و بردیم مسجدالحرام. جلو در كه كیف را دیدند، به شرطههای #سعودی نفری یك مشت شكلات دادیم و همین طور كه «اهلاً و سهلاً» حواله میكردند، شكلاتها را توی جیبهایشان ریختند.
🔹 داخل مسجد، به هزار زائر خانه خدا شكلات تعارف كردیم و توضیح دادیم كه امشب، شب میلاد علیبنابیطالب(ع) است، داماد رسول خدا.
بعضی، حتی پرسیدند از كجا آمدهاید و وقتی نام ایران را میشنیدند، لبخند دوبارهای میزدند كه «رحم الله #امام_الخمینی ».
🔸 شب بعد كارمان را تكرار كردیم. كیفی پر از شكلات و ... این بار جلو در مسجدالحرام گفتند نمیتوانید شكلاتها را داخل ببرید؛ ممنوع.
همه درها را امتحان كردیم، واقعاً ممنوع شده بود و شرطهای كه دو مشت از همان شكلاتها دادم تا راهمان بدهد، شكلاتهایمان را گرفت و كیف خالی را پس داد و گفت مأمور است و معذور... .
🔹 دو مرد سیاهپوست كه حالا فهمیدهایم از اتیوپی آمدهاند، با هم صحبت میكنند و قرار میگذارند خودشان به تعداد خانواده و فامیل و دوست و آشنا، پارچهها را قسمت كنند و خرید سوغات مكه را همینجا تمام كنند.
🔸 توی جیبهایم چند شكلات مانده كه به دو مرد اهل اتیوپی و فروشنده پاكستانی و دو - سه مشتری ایرانی تعارف میكنم. بهانه صحبت با زایران سیاهپوست مكه فراهم شده.
احوال هم را میپرسیم و از كشورهایمان، از اتیوپی، آدیسآبابا و من، از ایران «مدینه طهران».
🔹 مرد سیاهپوست با من دست میدهد و بغلم میكند. میرسم تا وسط سینه مرد سیاهپوست. میگوید ایرانیها خوباند؛ مردم خوب.
و به زحمت توضیح میدهد كه شما اسلام را زنده كردید. كمی بعد حتی نام سلمان فارسی را به زبان می آورد...
🔸 دوستش میپرسد میروید؟ حرم میروید؟ #حرم «امامالخمینی»؟ میگویم بله، گاهی. قواره مرد بیشتر از دو متر است، با اندامی درشت و صورتی سیاه و به شدت مردانه و چشمهایی كه از دیدن یك نفر از اهالی شهری كه «خمینی» در آن زیسته، برق میزنند.
🔸 گوشه مغازه روی زمین مینشینیم و حرف میزنیم. به عربی دست و پا شكسته ما و انگلیسی اندكی كه آنها میدانند.
با چه دقت و وسواسی حواسشان به اتفاقهای داخل ایران است. مرد میگوید امید ما به شماست. به شما ایرانیها كه #خمینی زندگی و مبارزه را یادتان داده.
مكث می كند و سرش را پایین میاندازد. فکر نمیکنم بغض كرده باشد، اما كرده است.
🔹 دستهایم را میگیرد و صاف نگاه میكند توی چشمهایم. دستهایم، كف دستهای بزرگ مرد گم شدهاند. چشمهایش پر از اشكی است كه پلك میزند و میریزد توی صورتش.
میگوید خمینی... خمینی مرد بزرگی بود. همه ما را نجات داد.
میخواهم بگویم بله درست میگویی كه ادامه میدهد خیلی دوستش داشتیم. وقتی از دنیا رفت، گریه كردم و سرش را میگذارد روی شانه جوانی كه از ایران آمده است، جایی که #خمینی سالها در آن زندگی میکرد.
#محمدحسین_بدری
🎬 @Mostazafin_TV
Telegram
MTVLinks
⭕️ محمدحسین بدری؛ روزنامه نگار و مجری سابق برنامه جهانآرا
▪️ سردبیر مجلات وزین داستان، مهر نو و عصر جدید...
📎 @MTV_Links
▪️ سردبیر مجلات وزین داستان، مهر نو و عصر جدید...
📎 @MTV_Links