مصطفی ملکیان
65.7K subscribers
1.34K photos
203 videos
231 files
634 links
🔸 برای ارسال بازخوردها و پیشنهاد همکاری:
@admynchannel

🔹 پاسخ به پرسش‌های متداول - پشتیبان کانال:
@mostafamalekiian

🔸 صفحه‌ی اینستاگرام:
instagram.com/mostafamalekian_official/

🔹 کانال ناقد:
@naghedchannel
Download Telegram
✔️خود فراموشی

✍️ مصطفی ملکیان

🔹بعضي از عارفان در غرب، مخصوصاً مايستر اكهارت، گفته‌اند كه ملاك اخلاقي زيستن همين است كه هرچه از عمر انسان بگذرد بايد لذت عميق‌تري ببرد. جملة معروف اكهارت در اين باره اين است كه «فقط پيرمردان و پيرزنان حق دارند برقصند و دست‌افشاني و پايكوبي كنند»، چون لذتي كه پيران مي‌برند اصلاً قابل مقايسه با لذتي كه يك جوان مي‌برد، ولو اينكه اخلاقي هم زيسته باشد، نيست.اكهارت، مانند مولوي و عين‌القضات در فرهنگ ما و بسياري از عارفان در فرهنگهاي ديگر، معتقد است كه اخلاقي زيستن يعني فراموشي خود و تنها انديشيدن به ديگران و، به نظر بسياري از عارفان، به همة موجودات ديگر. انسانها حتي وقتي كه اخلاقي زندگي مي‌كنند خيلي كمتر خود را فراموش مي‌كنند، اما اكهارت مي‌گويد تمام زندگي انسان بايد تمرين خودفراموشي باشد.

🔹بيشتر اخلاقهاي عرفاني دنيا، چه در عرفانهاي شرقي و چه در عرفانهاي غربي، مبتني بر نفي انانيت‌اند تا حدي كه به صفر برسد كه آن وقت انفجار شادي و آرامش است؛ انسان به قيمت اينكه خود را فراموش نمي‌كند ناشاد و مضطرب است. سقراط مي‌گفت فلسفه تمرين مردن است و به معناي عميقي حقي با اوست. اكهارت در اشاره به اين سخن مي‌گويد عرفان تمرين شاد زيستن است.
بايد اعتراف كنم كه خود من، با اينكه سالهاي سال با اين قول آشنا هستم و درباره‌اش مطالعه و تأمل كرده‌ام، نمي‌توانم آن طور كه در دفاع يا نقد اقوال ديگر سخن مي‌گويم حرفي بزنم، چون اين قول خيلي بالاتر از حد من است، اما قول خيلي خيلي جدي‌اي است و در روانشناسيهاي اخلاق جديد، مثلاً در روانشناسي فراشخصي، كساني مثل كن ويلبر مي‌گويند كه انسان بايد بياموزد كه هرچه بيشتر خود را فراموش كند. ولي اين را مي‌توانم بگويم كه اين باغ سبزي كه عارفان نشان مي‌دهند، ولو اينكه نمي‌فهميم، چيز جالبي است.

❇️ روانشاسی اخلاق | صفحه 167

@mostafamalekian
🔅 به مناسبت روز جهانی زن

بن ﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎی ﻓﮑﺮی ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ

مصطفی ملکیان

🔹ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ارزﺷﯽ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ی ﻣﺮد ﺳﺎﻻر ﯾﺎ ﭘﺪر ﺳﺎﻻر و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎ و ﺗﻤﺪن ﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﻣﺸﻮق اﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮدﻩ اﻧﺪ، ﻣﻮرد داوری ﻗﺮار دادﻩ اﻧﺪ...
ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻫﻨﺠﺎرﮔﺬار اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯾﯽ از 6 ﻣﻨﺒﻊ ﺣﻘﻮق، اﺧﻼق، دﯾﻦ و ﻣﺬﻫﺐ، آداب و رﺳﻮم و ﻋﺮف وﻋﺎدات، زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ و ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻧﺪﯾﺸﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ی ﻣﺮدﺳﺎﻻر را از منظر ﻫﺮ 6 ﻣﻨﺒﻊ، ارزش ﮔﺬاری و داوری ﮐﺮدﻧﺪ.

🍂1- ﻧﻘﺪ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ:
ﺗﻤﺎم ﻧﻘﺪی ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ از ﻣﻨﻈﺮ ﺣﻘﻮق ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ دارﻧﺪ، اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ از ﺟﻨﺴﯿﺖ اﺳﺖ و ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ی ﺟﻨﺴﯿﺖ، ﻋﺪاﻟﺖ را ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮد.ﺑﻪ ﺑﺎور آﻧﺎن، ﺗﺎ دوران ﻓﻌﻠﯽ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻓﺪای ﺟﻨﺴﯿﺖ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.در واﻗﻊ اﯾﻦ روﯾﮑﺮد ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺎن دﻫﺪ ﭼﻪ ﺑﯽ ﻋﺪاﻟﺘﯽ ﻫﺎ و ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻫﺎﯾﯽ در ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻘﻮﻟﻪ ی ﺟﻨﺴﯿﺖ صورت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.

🍂2- ﻧﻘﺪ اﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺮوان ﻣﮑﺘﺐ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ:
از ﻣﻨﻈﺮ اﺧﻼﻗﯽ، ﻧﻘﺪی ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ دارد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﻨﻮن ﺟﻮاﻣﻊ، ﻋﺪاﻟﺖ را ﻣﻌﯿﺎر و ﺷﺎﺧﺺ اﺧﻼق در ﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ.در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﺪاﻟﺖ ﻣﻌﯿﺎر ﺣﻘﻮق اﺳﺖ ﻧﻪ اﺧﻼق.از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ از ﻧﻈﺮ آﻧﻬﺎ ﻋﺪاﻟﺖ "ﺣﺪاﻗﻞ" اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻮدن را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺑﺮای اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻮدن ﺑﺎﯾﺪ دو درﺟﻪ از اﯾﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮ رﻓﺖ.اﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ، از آن ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﻣﺮدان ﻋﺪاﻟﺖ را ﻧﻬﺎﯾﺖ اﺧﻼق داﻧﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻄﻠﻖ در اﺧﻼق راﻩ ﭘﯿﺪا ﻧﮑﺮدﻩ اﺳﺖ.

🍂3- ﻧﻘﺪ و ﻧﮕﺎﻩ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ از ﻣﻨﻈﺮ دﯾﻦ و ﻣﺬهب:

ﺑﻪ زﻋﻢ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ، ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ رﮐﻦ دﯾﻦ و ﻣﺬﻫﺐ ﺧﺪا اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺎﻗﺪ ﺟﻨﺴﯿﺖ اﺳﺖ؛ ﻋﻨﺼﺮ ﻓﺎﻗﺪ ﺟﻨﺴﯿﺖ را ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﺪون ﺟﻨﺴﯿﺖ ﯾﺎ دارای ﺟﻨﺴﯿﺖ دوﮔﺎﻧﻪ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﺮد.اﻣﺎ ﻣﺴﺎﻟﻪ اﯾﻨﺠﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮان ﺑﺮای آﻧﭽﻪ ﻣﻘﺪس اﺳﺖ، ﺗﺮﮐﯿﺐ ﻗﺎﯾﻞ ﺷﺪ.ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺎﺑﻌﺪاﻟﻄﺒﯿﻌﯽ، ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﻗﺪر ﻫﻢ ﺳﺎدﻩ ﻟﻮح ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺪا جنسيت  ﻧﺪارد.

🍂4- ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ از ﻣﻨﻈﺮ آداب و رﺳﻮم:

از اﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ "ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ" وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ اﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮای دﯾﮕﺮی ﻧﺎﺑﻮد ﺷﻮد.
ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ی ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﻣﺮدان از ﻣﻄﻠﻮب ﺑﻮدن ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺮداﺷﺖ ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯾﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ.ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎورﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮد آﻧﻬﺎ ﻫﺰﯾﻨﻪ ی اﯾﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ را ﻣﯽ ﭘﺮدازﻧﺪ و ﻣﺮدان ﺗﻨﻬﺎ از ﻓﺎﯾﺪﻩ و ﺳﻮد آن ﺑﺮﺧﻮردار ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.آﻧﻬﺎ از ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ روی ﮔﺮدان ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ از اﯾﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ اﻧﺪازﻩ ی ﻫﻢ ﺳﻮد و زﯾﺎن ﺑﺮﻧﺪ.


🍂5- ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ از ﻣﻨﻈﺮ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘى:

ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ از ﻣﻨﻈﺮ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﯿﺰ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ زﻧﺎن ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ ﻫﻤﻪ ی زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎی ﺧﻮدﺷﺎن را ﺑﺮوز دﻫﻨﺪ. به ﺑﺎور آﻧﻬﺎ اﮔﺮ زﻧﺎن ﻣﺠﺎل ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ، آن وﻗﺖ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ ﺷﺎﻫﺪ اﯾﻦ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑى شمارى  در ﺟﻨﺲ زن ﺑﻪ ودﯾﻌﻪ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.اﮔﺮ ﻫﻤﻪ ی اﯾﻦ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎی دروﻧﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ، در وﻫﻠﻪ ی ﻧﺨﺴﺖ، زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺴﻢ و ﺗﻦ زن ﻣﻨﺤﺼﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ,و در درﺟﻪ ی دوم، در ﻣﻮرد اﯾﻦ زﯾﺒﺎﯾﯽ زﻧﺎﻧﻪ و ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻣﺒﺎﻟﻐﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﻀﺤﮏ ﺻﻮرت ﻧﻤﯽ ﮔﺮﻓﺖ.

🍂6- ﻧﻘﺪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ از ﻣﻨﻈﺮ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻧﺪﯾﺸﯽ:

ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺪی ﮐﻪ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺎی ﻣﺮد ﺳﺎﻻر دارد اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ، اﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺎ اﻓﺰون ﺑﺮ اﺟﺤﺎﻓﯽ ﮐﻪ در ﺣﻖ زن ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺟﻠﻮی ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﻧﻮع ﺑﺸﺮ را ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ.به زﻋﻢ ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ اﯾﻦ ﻣﺴﻠﻢ اﺳﺖ ﮐﻪ زن و ﻣﺮد ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ زﯾﺴﺖ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺻﺮف، ﺗﻔﺎوت ﻫﺎی ﺑﺎ ﻫﻢ دارﻧﺪ؛اﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﺎﯾﺰ اﻫﻤﯿﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺗﻔﺎوت در ﻫﻤﻪ ی ﻗﻠﻤﺮوﻫﺎی ذﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ.ﺑﺮﺧﯽ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪی ﻫﺎی ذﻫﻨﯽ زﻧﺎن و مردان ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮق دارد؛اﻣﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ از ﺳﺎﺣﺖ ﺟﺴﻢ و ذﻫﻦ، وارد ﺳﺎﺣﺖ روان ﺷﻮﯾﻢ ﻣﺬﮐﺮ و ﻣﺆﻧﺚ ﺑﻮدن ﻣﻌﻨﺎی ﺧﻮد را از دﺳﺖ ﻣﯽ دﻫﺪ و ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﺖ ﭼﻬﺎرﻣﯽ، ﺑﺎ ﻋﻨﻮان "روح" ﻗﺎﯾﻞ ﺑﺎﺷﯿﻢ، دﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﺗﻔﺎوﺗﯽ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻧﺨﻮاﻫﺪ آﻣﺪ.

ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ اﻧﺘﻘﺎد ﻓﻤﯿﻨﯿﺴﺖ ﻫﺎ در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮا ﺗﻔﺎوت در ﻧﺎﺣﯿﻪ ی ﺗﻦ، ﺑﻪ ﺗﻤﺎم اﺑﻌﺎد وﺟﻮدی آﻧﺎن ﺗﺴﺮی ﭘﯿﺪا ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ؟

همایش پیش داوری جنسیتی در علوم انسانی
@mostafamalekian
فایل صوتی و متنی سخنرانی استاد مصطفی ملکیان و سرکار خانم نرگس سلحشور (مترجم کتاب) در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است؟ | مؤسسه خانه دوستان آشنا
@mostafamalekian
رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است؟
مصطفی ملکیان و نرگس سلحشور
🔊 فایل صوتی سخنرانی استاد مصطفی ملکیان و سرکار خانم نرگس سلحشور (مترجم کتاب) در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است؟ | مؤسسه خانه دوستان آشنا
@mostafamalekian
سخنرانی_چرا_نابرابری_معضل_آفرین_است.pdf
612.2 KB
📋متن سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است؟| روزنامه هم میهن| مؤسسه خانه دوستان آشنا
@mostafamalekian
🍃برگی از خاطرات| دیدار مصطفی ملکیان و فرهاد میثمی

منبع
@mostafamalekian
تنها چیزی که مایه دلخوشی من است این است که حقیقت‌طلبی را در خودم زنده نگه داشتم. الآن هم اگر کسی بتواند به مدد برهان و استدلال قانع کننده نشان دهد که پروژه عقلانیت و معنویت خطا دارد، باطل است، دست از آن برمی‌دارم.
فکر می کنم فرایند حقیقت‌طلبی از فرآورده‌ای بنام حقیقت ارزشمندتر است. برویم به طرف حقیقت‌طلبی نه اینکه به یکی از فرآورده‌های این فرایند دلمان را خوش کنیم و تا آخر عمر زیر بیرق آن سینه بزنیم.

@mostafamalekian
ثبت نام از طریق:
Khanehashena.com

@mostafamalekian
انواع روابط انسانی

مصطفی ملکیان

ما انسان ها در زندگی خود 4 نوع ارتباط با دیگران برقرار می کنیم:

1⃣ارتباط خونی/ غریزی:
یا ارتباط مادرزادی و کاملا نیندیشیده و کاملا نسنجیده و بدون تامل و تفکر و حسابرسی. در این نوع ارتباط ما به خواهر، برادر، پدر، مادر، فرزند و ... خود در نگاه نخست علاقه به ایجاد ارتباط می یابیم، این نوع ارتباط اختیاری نیست.

2⃣ارتباط همکارانه:
ما با کسانی بر سر مشکلات objective یا مشکلات عینی و بیرونی خود ارتباط برقرار می کنیم تا مشکلات عینی ما را رفع کنند و همینطور بالعکس.

3⃣همنشینی:
این نوع ارتباط را با کسانی برقرار می کنیم که مشکلات subjective ما را حل می کنند؛ یعنی به ما کمک می کنند تا درد و رنج را بهتر تحمل کنیم و کمتر عذاب بکشیم و یا اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم. در واقع امری در درون ما را دگرگون می کنند.

4⃣ارتباط عاشقانه:
این نوع ارتباط به معنای دقیق کلمه اش، فرد را از تنهایی نجات می دهد. تنهایی وجودی را از میان برمی دارد. این نوع ارتباط ارتباطی صرفا مبتنی بر غریزه ی جنسی نیست.
(در ازدواج و یا ارتباط های کاملا مبتنی بر سکس، هر فرد تلقی خاصی دارد و نوع نگاه دو طرف به قضیه گاهی متفاوت است که اگر تلقی یکسانی بین دو فرد نباشد، منجر به شکست رابطه می گردد. این نوع رابطه ها می تواند به شکل همکارانه یا همنشینانه و یا عاشقانه برقرار گردد و الزاما ازدواج یا روابط بر اساس غریزه ی جنسی به معنای ارتباط عاشقانه نیست، این تلقی افراد از آن است که نوع ارتباط را سمت و سو و معنابخشی می کند)


کدام رابطه انسان را از تنهایی درونی رهایی میبخشاند ؟

🔹در سه نوع ارتباط فوق، انسان در تنهایی خود باقی می ماند و تنها مشکلی از مشکلاتش حل می گردد بی آنکه از تنهایی اش بیرون بیاید؛ در واقع در سه نوع ارتباط بالا، فرد بخشی از وجودش را در مقابل طرف مقابل سانسور می کند(بخشی از باورهایش، بخشی از احساسات و هیجانات و عواطفش، بخشی از خواست هایش، بخشی از گفتارهایش، بخشی از کردارهایش) و به تمامی آنچه که هست با طرف مقابلش روبرو نمی شود، یعنی با صراف طبعش نمی تواند مواجه شود، به این دلیل که رابطه را از دست خواهد داد، رابطه ای که دوست داشتن در آن نه به خاطر خود آنچه که فرد هست شکل گرفته که به خاطر چهره و ماسک یا نقابی است که فرد از خود نمایان کرده است و بخشی دیگر از خود را در پشت آن پوشانیده است.

🔹اما در ارتباط چهارم، رابطه ی عاشقانه به معنای واقعی کلمه، عاشق و معشوق خود را از یکدیگر مخفی نمی کنند و کاملا بلورین و کریستالی در مقابل یکدیگر ظاهر می شوند و تمام خفایا و زوایای یکدیگر را می بینند. اگر در این میان سانسوری رخ دهد، به این معناست که این رابطه رابطه ای عاشقانه نیست. در این نوع رابطه افراد تمام ما فی الضمیر طرف مقابل را می بینند، با تمام نقاط قوت و ضعفی که طرف مقابل دارد و در عین حال وی را دوست دارند و عشق افراد مشروط به داشتن یا نداشتن چیزی در ساحات 5 گانه(باور، احساسات، خواست، گفتار و کردار) نیست، بلکه با تمام وجود دیگری را برای آنچه که هست دوست می دارند و اشخاص برای یکدیگر آفتابی و آشکار می شوند. ما در روابط دیگر خود، چاره ای نداریم که بخشی از وجودمان را سانسور کنیم تا آن روابط حفظ گردند، اما این نوع دوست داشتن ها واقعی به معنای درست کلمه نیستندو فرد با تمام شلوغی ممکن(ازدحام تنهایان)، احساس تنهایی می کند، روابط دیگر افراد مشروط اند و دوستی هایی ساختگی است؛ اما در ارتباط عاشقانه ما عاشق یک وجود کریستالی با تمام نقاط قوت و ضعفش می شویم و او را برای آنچه که هست دوست می داریم. عشق واقعی همراه با شناخت واقعی و یاریگری و حمایتگری واقعی است.
کارکرد عشق این است که شناساگری تام با حمایتگری تام جمع می شود و فرد را از تنهایی بیرون می آورد.

درسگفتار روانشناسی اخلاق
@mostafamalekian
جامعه ثروتمند و نابرابر یا جامعه فقیر و برابر

✍️مصطفی ملکیان

🔹اگر من از سردمداران یک کشور باشم باید خوشی شهروندان برایم در درجه اول باشد. چرا؟ چون خوشی شهروندان نیازهای فیزیولوژیک و بیولوژیک را فراهم می‌کند که در رأس هرم نیازها قرار دارد. انتظار و توقع یک شهروند از کسانی که کشور را اداره می‌کنند این است که اول امکان بهره‌مندی از خوراک، نوشاک، پوشاک، مسکن، سوخت، استراحت، خواب، فراغت، تفرج و... را برایشان فراهم کنند، بعد به سراغ خواسته‌های دیگر بروند. خواسته‌هایی که جنبه فیزیولوژیک و بیولوژیک‌شان کمتر است. پس رجال سیاسی نمی‌توانند به بهانه فراهم آوردن چیزی دیگر، این قسمت‌ها را نادیده بگیرند. وقتی بپرسیم که از میان این چهار آرمان (خوشی، عدالت، برابری، آزادی) کدام‌یک مهم‌تر است اگر رجال سیاسی پاسخ گویند، اول باید خوشی فراهم شود. چون اگر خوشی فراهم نشود، نیازهای دیگر که متعالی‌تر از آن است هیچ‌گاه فراهم نمی‌شود.

🔹اما اگر از خود مردم بپرسید و نه از رجال، مردم جواب واحدی نمی‌دهند. برخی می‌گویند عدالت و برابری مهم‌تر از آن است که خوش باشند و اگر می‌دانستند که جامعه عادلانه و برابر است، با ناخوشی ها می‌ساختند. آدم‌هایی هم هستند که آنقدر جوهره شخصیت و منش آنها متعالی است که می‌گویند اگر جامعه عادلانه، برابر و آزاد بود من حاضر بودم گرسنگی هم بکشم. سوال این است که مگر می‌شود در جامعه عادلانه، برابر و آزاد گرسنگی وجود داشته باشد؟ بله هزار حادثه ممکن است رخ دهد که جامعه را دستخوش فقر کند. ما باید به فرزندمان یاد دهیم که شرف انسان به این است که گرسنگی بکشد به این قیمت که جامعه‌اش عادلانه‌تر و برابرتر و آزادتر باشد ولی این را نباید رجال بهانه کنند و بگویند ما چیزهای دیگر را به شما می‌دهیم پس اگر گرسنگی هم می‌کشید ایرادی ندارد.

🔹فقر و نابرابری دو چیزند. شکی در این نداریم. جامعه‌ای می‌تواند فقیر نباشد اما نابرابر باشد. فقیر نباشد و همه حداقل ضروریات زندگی و حتی بیش از آن را داشته باشند ولی شکاف طبقاتی در آن زیاد باشد. حقوق ثروتمندترین‌ها دو هزار برابر فقیرترین‌ها باشد ولو همه بگویند ما حداقل زندگی‌مان را داریم. عکسش هم هست. جامعه‌هایی هستند که در آنها شکاف طبقاتی نیست، نابرابری نیست ولی همه فقیرند و حداکثر، ضروریات زندگی‌شان را دارند و حتی مثلا ضروریات را هم ندارند. هر دو امکان‌پذیر است. هرچند جامعه آرمانی آن است که نه فقر در آن باشد و نه نابرابری. اگر در وضعیتی بگویند راهی جز این ندارید که یا جامعه فقیر داشته باشید و برابر یا جامعه ثروتمند داشته باشید و نابرابر، کدام بهتر است؟ به نظر می‌آید که شرف انسان اقتضاء می‌کند که برابری را بر ثروت ترجیح دهد.

🔹اصل اخلاقی برابری برای اسکنلن[ نویسنده کتاب ] خیلی مهم است. به نظر او مهم‌تر آن است که افراد یک جامعه برابر باشند ولو همه فقیر باشند و این بهتر از جامعه‌ای است که مرفه باشند و نابرابر. چرا؟ به دو جهت. وقتی نابرابری در جامعه وجود دارد ما را از برابری اولیه‌مان ساقط می‌کند و نکته دوم آنکه نابرابری وقتی وجود داشته باشد هرچقدر هم ثروتمند باشیم در ما رذایل اخلاقی به وجود می‌آورد. ما می‌بینیم نابرابریم و به زندگی دیگری نگاه می‌کنیم و حسد، کینه، خشم و... می‌ورزیم. حالتی که ما را از انسانیت افت می‌دهد. وضع مالی‌مان هم خوب است ولی انسانیت‌مان افت کرده است چون خشم، نفرت، کینه، حسد، احساس رقابت و... پیدا کرده‌ایم و کار به جایی می‌رسد که گمان می‌کنیم ارتباطمان با مردم ارتباط الاکلنگی است. اگر من بخواهم بالا بروم باید کسانی پایین بیایند و اینکه من پایین آمده‌ام به این خاطر است که کسانی بالا رفته‌اند. وقتی ارتباط شهروندان الاکلنگی شد آن وقت رذایل اخلاقی در ما ریشه می‌کند. آرمان، برابری و ثروتمندی است اما اگر امر بین فقیرِ برابر و ثروتمند نابرابر دایر شد، انصاف آن است که فقیر برابر از ثروتمند نابرابر ارج است.

❇️سخنرانی رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است؟

@mostafamalekian
چرا ما مردم ایران حالمان بد است؟

✍️مصطفی ملکیان

🔹اگر ما در ایران کنونی الان حالمان اینقدر بد است به خاطر این است که این ۴ تا را (خوشی، آزادی، برابری، عدالت)، هیچ‌کدام‌شان را نداریم.

🔹هیچ‌کدام‌شان را نداریم به لحاظ خوشی که خب اصلا کاریکاتور بدون شرح باید بگوییم دیگر. دیدید یک کاریکاتورهایی می‌کشند در کتابها بعد زیرش می‌نویسند بدون شرح، یعنی اینقدر این کاریکاتور واضح است که ما نباید زیرش یک عبارت هم بنویسیم. خب خوشی ما که این است.
عدالت هم که خودتان می‌بینید آزادی هم ، همه اش را خودتان می‌بینید دیگر من چه بگویم برابری هم که همینطور، اما مطلب بر سر این است که کدام یک از اینها مهمتر است؟ کدام یک از اینها مهمتر است؟ اینجاست که می‌خواهم یک نکته ای را بگویم.

🔹اگر من رهبر یک کشور باشم، رئیس جمهور یک کشور باشم  نخست وزیر یک کشور باشم، خلاصه از سردمداران یک کشور باشم، شکی نیست که باید خوشی شهروندان در درجه اول برایم مهم باشد.خوشی چرا ؟ چون خوشی شهروندان نیازهای فیزیولوژیک و بیولوژیک را فراهم می‌کند که اینها در قاعده هرم نیازها قرار می‌گیرند. در قاعده مخروط. یعنی یک شهروند انتظارش، توقعش از کسانی که کشور را اداره می‌کنند این است که اول خوراک، نوشاک، پوشاک، مسکن، سوخت، استراحت، خواب، فراغت و تفرج را که نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژیک ما هستند را فراهم بکند. اول اینها، بعد باید برود سراغ خواسته های دیگر، چون آن خواسته ها جنبه فیزیولوژیک شان کمتر است، جنبه بیولوژیک شان کمتر است.

🔹بنابراین نمی‌توانند رجال سیاسی به بهانه اینکه ما داریم یک چیز دیگری فراهم می‌کنیم این قسمتها را مغفول قرار بدهند و بگویند بله، شما گرسنه هستید، ولی ما داریم یک چیز دیگری فراهم می‌کنیم. من بارها از این مثال استقاده کردم که در دوران حکومت موسولینی در ایتالیا یک خبرنگار انگلیسی آمد ۸ ماه در ایتالیا می‌گشت بعد از ۸ ماه یک مصاحبه ای کرد با موسولینی. گفت جناب موسولینی شما گفته اید که ایتالیا دوران شکوفایی را دارد می‌گذراند، من رفتم در کارخانه ها، در مزارع، رفتم در شهر، در روستا هر جا رفتم دیدم همه مردم پژمرده، افسرده، گرسنه، دستخوش بیماری و اغلب شان بی سوادند. شما گفته اید ایتالیا در حال شکوفایی است. بعد موسولینی همان چیزی را گفت که بعد به بقیه هم یاد داد گفت من گفتم ایتالیا در حال شکوفایی است شما وضع ایتالیایی ها را می‌گویید. ایتالیا غیر از ایتالیایی هاست، ایتالیا در حال شکوفایی است، ولو تمام ایتالیایی ها هم پژمرده و افسرده و فرسوده و ناخوش اند. یعنی یک چیز موهومی به نام ایتالیا وجود دارد که درسته که مردم ایتالیا خیلی وضعشان خراب است، این همان چیزی است که الان گفتیم‌ که ما در قدرت، شوکت، حکمت در همه چیز ما داریم ترکتازی می‌کنیم، چهار نعل می‌رویم، اما مردم مان این هستند که شما می‌بینید و همه اش همین است.

🔹هر چه بر وزن «فعلت» است اینها را می‌آورند قدرت، حشمت،  شوکت، حکمت، همه چی داریم، اقتدار داریم و همه چیز داریم اما مردم مان اینجوری اند. بنابراین می‌خواهم این را عرض بکنم که وقتی سؤال بکنیم که از میان این ۴ تا آرمان می‌گوییم کدامشان مهمتر است می‌گوییم اگر این سوال را مخاطب تو رجال سیاسی اند، رجال سیاسی اول باید خوشی فراهم کنند، چون اگر خوشی فراهم نشد آنهایی که متعالی تر از اینها هستند و معنوی تر از اینها هستند هیچ وقت فراهم نمی شود.

🔹این را ما از قدیم هم می‌دانستیم،  عوام‌مان هم می‌دانستند در ضرب المثل هایمان هم هست که شکم گرسنه ایمان ندارد. واقعا هم همین است. گرسنگی نکشیدی تا عاشقی یادت برود. چون عشق یک مقدار بالاتر از گرسنگی است، یک مقدار جنبه فیزیولوژیک اش کمتر است، بنابراین وقتی من گرسنگی بکشم،عاشقی هم یادم می‌رود.

سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است، خانه آشنا

@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزرگداشت سال نو به چه کار می آید؟
#مصطفی_ملکیان

همه‌ساله بخت تو پیروز باد!
شبانِ سیه بر تو نوروز باد!

فرارسیدن نوروز باستانی و آغاز نوزایی طبیعت را به یکایک همراهان و مخاطبان کانال شادباش می‌گوییم.
برایتان سالی سرشار از شادکامی، بهروزی و سرزندگی را آرزومندیم.
@mostafamalekian
فیزیک نماز و روزه مسئله نیست، مخّ دین باطن اعمال است.

مصطفی ملکیان

سوال: اگر از نظر خداوند یک مسلمان واقعاً پاک با یک مسيحی واقعاً پاک یا بودایی واقعاً پاک تفاوت نداشته باشد، پس تفاوت دستورات این ادیان برای چيست؟

پاسخ:
🔹پيشفرض این سؤال گویا این است که مثلاً نماز خواندن، به این نحو خاص که در اسلام هست، انسان را به مقصد می رساند اما به نحو دیگری نه. اما مخّ دین اعمال باطنی است نه اعمال ظاهری و در اعمال باطنی بين ادیان تفاوتی نيست.

🔹نماز و روزه و دیگر اعمال ظاهری نيستند که ما را به خدا می رسانند به تعبير حضرت علی (ع) «فراوانند کسانی که روزه می گيرند اما از روزه فقط گرسنگی و تشنگی می فهمند و فراوانند آنها که شب زنده داری می کنند اما از آن فقط خستگی و ضعف نصيبشان می شود.»

🔹در تمام این اعمال ظاهری آنچه مهم است باطن است، وگرنه فيزیک اعمال یک منافق با یک مسلمان واقعی که فرقی ندارد. آنچه در ادیان متفاوت است ظاهر اعمال است، باطن اعمال متفاوت نيست. یعنی باطن نماز که عرض راز و نياز است در ادیان متفاوت نيست. حال اگر ظاهر نمازم بسيار هم آراسته باشد اما از این باطن تهی باشد، به هيچ جا نرسيده ام.

🔹الکسيس کارل میگوید: «کشيشی نقل می کرد که روزی مراسم بسيار باشکوهی در کليسا اجرا کردیم بعد از مراسم دیدم روستایی ژنده پوشی هنوز در آخر کليسا نشسته است، گفتيم پدر مراسم تمام شد. گفت: نه خدا که هنوز اینجا ایستاده است.»

این را از ما خواسته اند:
غرض ز نماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فراق تو با تو بگذارم

درسگفتار نظام اخلاقی قرآن،جلسه پنجم
@mostafamalekian
🍃برگی از خاطرات| دیدار مصطفی ملکیان و مرحوم مسعود دیانی

📌این دیدار ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ انجام شد. و متأسفانه مسعود دیانی براثر سرطان در ۱۸ اسفندماه درگذشت. یادش گرامی.

🔻به قلم مسعود دیانی (تلخیص):
🔹صبح آقای ملکیان به دیدنم آمد. با ایوب حلقه‌ای شدیم برای گفتگو. مسئله را من روی میز گذاشتم؛ مسئله‌ای که نامش را «بی‌آیندگی» گذاشته بودم. یا زندگی در سایه‌ی آینده‌ی کوتاه. اتفاقی که برای بیماران سرطانی رخ می‌داد. بیمار سرطانی - می‌دانست زندگی‌اش آفتاب لب بام است. شکنندگی چینی عمرش را می‌‌فهمید. او به زندگی‌ای دچار می‌شد که پیش از این نیاموخته بودش.  مسئله این بود: بی‌آیندگی یا کم‌آیندگی با معنا و کیفیت زندگی ما چه می‌کند؟

🔹آقای ملکیان پاسخ‌های متفکرانه‌ای داشت. از دلایل عقلانی نامعقولی زندگی برای آینده حرف زد. تا شیوه‌های معقول و کارآمد زیست و تاب‌آوری در آینده‌ی کوتاه‌قد. از ایده‌‌ی کنش بی‌خواهش ملهم از آیین دائو تا باور به جبر و تقدیرگرایی تا زندگی رواقی و حرف‌های دیگر. پایان سخن با غزل‌های سعدی بود. آقای ملکیان می‌گفت زیباترین عاشقانه‌های جهان از آن سعدی است. بی‌گمان. و راست می‌گفت. همین.

@mostafamalekian
❇️چهار توصیه مهم

✍️مصطفی ملکیان

بارها گفته ام اگر کسی از من بپرسد توصیه هایی که آدم می‌تواند به دوستان و همنوعان خود بکند،چیست، می گویم چهار توصیه است که در واقع کل توصیه ها را در بر می‌گیرد که عبارتند از:

1️⃣ خودت باش: یعنی آنگونه که هستی،بنما و آنگونه که می‌نمایانی باش.

2️⃣ خودت را باش : تو اول مسول خویش هستی لذا هیچ چیزی که تو را از اینکه دغدغه سرنوشت خودت را داشته باشی،دور نکند.

3️⃣ خود را بشناس: شناخت خود،مقدم بر شناخت خدا و جهان و دیگران است زیرا اگر خود را بشناسم و هیچ چیز دیگری را نشناسم،زیان نکرده ام اما اگر خود را نشناسم و هر چیز دیگری را بشناسم ،سود نکرده ام
بنابراین مهمترین و اصلی‌ترین مساله فلسفه این است که" چه باید کرد؟" و به تعبیر بهتر و دقیقتر این است که " چه باید بکنم؟"

4️⃣ خودت را بهبود بخش: یعنی با دیگران مسابقه نده بلکه با خودت مسابقه بده .یعنی در هر آن از آناتِ زندگی به خود بگو : فلانی،بهتر از اینکه اکنون هستی،می‌توانی بشوی یا نه؟

💢 کتاب در رهگذر باد و نگهبان لاله، مصطفی ملکیان.نشر نگاه معاصر،جلددوم.ص۸۳و ۸۴

@mostafamalekian
روشنفکری دینی در بیخ و بن،‌ پروژه ناموفقی است.

✍️مصطفی ملکیان

🔹قوام روشنفکری به عقلانیت است. اصلا پارادوکسیکال است که بگوییم روشنفکری طرفدار عقلانیت نیست. روشنفکر عقلانیت‌ستیز و روشنفکر مخالف با عقلانیت پارادوکسیکال است. قوام روشنفکری از سویی، قوام دین و دینداری به تعبد است، یعنی متدین کسی است که بالاخره سخن لااقل یک نفر را، اگر نگوییم کسانی را، بدون چون‌وچرا می‌پذیرد. ما به کسی می‌گوییم مسیحی که لااقل سخن عیسی‌مسیح را بدون چون‌و‌چرا بپذیرد. در خود سخن عیسی‌مسیح چون‌و‌چرا و مناقشه نکند، بلکه همه مناقشه‌ها و نزاع‌ها و چون‌وچراهای دیگر را با ارجاع به سخن عیسی‌مسیح فیصله دهد. این یعنی تعبد.

من معتقدم از سویی قوام و قیام روشنفکری به عقلانیت است، از سویی قوام و قیام دین‌ورزی و دین‌داری به تعبد است. این است که می‌گویم روشنفکری دینی در بیخ و بن،‌ پروژه ناموفقی است؛ چون می‌خواهد عقلانیت و تعبد را با هم جمع کند و این دو با هم قابل جمع نیستند. همه این دست‌وپازدن‌هایی که در کارهای روشنفکران دینی می‌بینید، به همین دلیل است که دو چیزی را که با هم ناسازگار‌ند، می‌خواهند به هر صورتی با هم سازگار کنند و این دو با هم سازگار نیستند.

🔹من همه مساعی روشنفکران دینی را درعین‌حال که برای همه این اشخاص احترام قائلم، اما ناموفق می‌دانم. معتقدم می‌خواهند دو چیزی را با هم آشتی دهند که آشتی‌پذیر نیستند. عقلانیت یعنی چه؟ عقلانیت یعنی اگر من به شما گفتم «الف، ب است» و شما از من مطالبه دلیل کردید، بتوانم نشان دهم «الف، ج است»، «ج، ب است»، پس «الف، ب است». یک «الف، ج است» و یک «ج، ب است» بتوانم داشته باشم و از ترکیب این دو برسم به اینکه «الف، ب است»؛ این عقلانیت است که اگر کسی گفت «الف، ب است» بتواند یک «الف، ج است» و یک «ج، ب است» از جایی پیدا کند و بگوید اگر «الف، ج است»، «ج، ب است»، پس «الف، ب است»، اما تعبد این نیست. تعبد این است که اگر من گفتم «الف، ب است» و شما از من مطالبه‌ دلیل کردید، به‌جای اینکه دنبال یک «الف، ج است» و یک «ج، ب است» بگردم تا بشود «الف، ب است»، می‌گویم «الف، ب است»، چون x گفته است که «الف، ب است». آن x ممکن است پیامبر اسلام(ص)، حضرت علی‌بن ابی‌طالب(ع)، حضرت عیسی‌مسیح(ص) یا هر کس دیگری باشد. مهم نیست چه کسی باشد.

مصاحبه استاد ملکیان با روزنامه شرق، 28 اسفند 1401

@mostafamalekian
از پروژه روشنفکری دینی نه مؤمنان راستین راضی‌اند و نه مدرن‌های راستین
✍️مصطفی ملکیان

بنیان گذار روشن فکری اسلامی سیدجمال الدین اسدآبادی است.
اگر بحث روشنفکری دینی را به روشنفکری اسلامی منحصر کنیم و کاری به جهان مسیحیت، جهان یهودیت، دنیای آیین هندو و... نداشته باشیم، آن‌وقت باید عرض کنم روشنفکری اسلامی، روشنفکری دینی در ممالک اسلامی، که تقریبا می‌توان گفت بنیان‌گذارش سید‌جمال‌الدین اسدآبادی است.

پروژه روشنفکری دینی روی هم رفته زیان بار بوده است.
از آن زمان تا الان، روشنگری‌ها فواید و سودهایی برای جوامع اسلامی داشته، ولی اگر بخواهیم در باب ریشه روشنفکری اسلامی داوری کنیم و بگوییم این جواب، این فواید، این مزایا و این سودها را که در شاخ‌وبرگ‌های این روشنفکری دینی می‌بینیم، کنار بگذاریم و بگوییم آیا اصلا این پروژه روی هم رفته پروژه‌ای سودمند یا زیانمند بوده، به نظر من زیان‌مند بوده است. به اعتقاد من روشنفکری دینی پروژه‌ای ناموفق است. استفاده‌های جنبی و فرعی‌اش به کنار که البته من منکرشان نیستم، ولی در مجموع ناموفق بوده است. چرا؟ برای اینکه می‌خواهد روشنفکری را با دین و دین‌ورزی و دیانت جمع کند.

از پروژه روشنفکری دینی نه مؤمنان راستین راضی‌اند و نه مدرن‌های راستین
نتیجه‌اش این شده که از مجموع مساعی روشنفکران دینی، نه مؤمنان راستین راضی‌اند و نه مدرن‌های راستین. نه دل این به دست آمد، نه دل آن. یک انسان مدرن امروزی می‌خواهد ارجاع همه چیز به استدلال باشد و می‌بیند در آثار روشنفکران دینی چنین چیزی نیست. بنابراین، راضی نیست. یک مؤمن راستین دلش می‌خواهد سخن خدا، رسول خدا، ائمه دین و پیشوایان دینی را بدون اینکه بخواهیم در آن چون‌وچرا کنیم، بپذیریم، اما روشنفکر دینی به دلیل عقلانیتی که می‌خواهد به آن التزام داشته باشد، چون‌وچراهایی می‌کند. ازاین‌رو، روشنفکر دینی نمی‌تواند هیچ‌کدام را راضی کند. به خاطر اینکه اساساً این دو طرز زندگی است؛ یک طرز زندگی متدینانه، یک طرز زندگی فیلسوفانه، یک طرز زندگی عارفانه و یک طرز زندگی لذت‌جویانه داریم؛ اینها طرزهای زندگی مستقل از هم‌اند. وقتی بخواهید بعضی از اینها را با هم مخلوط کرده و از آنها آمیزه و ممزوجی ایجاد کنید، این آمیزه و ممزوج هیچ عیبی که نداشته باشد، اول‌عیبش این است که ناسازگار است و اجزایش با هم تنافی دارند. (توضیحات بیشتر)

این پروژه آدم های دوزیست ایجاد می کند.
...[از پروژه روشنفکری دینی] چیزی درست می‌شود که آدم‌هایی دوزیست ایجاد می‌کند که اینها واقعا نه از فواید ایمانِ صرف و نه از فواید عقلانیتِ صرف برخوردار‌ند. از فواید هر دو بی‌بهره می‌شوند. این دوزیستی به نظر من درست نیست. شما باید تشخیص دهید سبک‌های زندگی وجود دارد که عارفانه‌اند. هر عیبی داشته باشند، لااقل در درون خودشان سازگار‌ند. سبک‌های زندگی مؤمنانه یا متدینانه نیز وجود دارد و باز هر عیبی داشته باشند در درونشان یک سازگاری اجمالا دارند. سبک‌های زندگی فیلسوفانه هم وجود دارد که فقط بر اساس عقلانیت‌اند؛ آنها هم سازگاری در درونشان وجود دارد. سبک‌های زندگی دیگری نیز وجود دارد و تا این حد متأملانه نیستند که روی آنها تأمل کرده باشند که آیا بر اساس فلسفه باشند، یا بر اساس عرفان یا دین. ولی به هر حال، این سبک‌های زندگی هر عیب و نقصی داشته باشند، سازگاری درونی در درون هر کدامشان به‌صورت جداگانه هست، اما اگر خواستید دو تا از اینها را با هم مخلوط کنید، سازگاری درونی از دست می‌رود. این است که می‌بینید روشنفکران دینی ما چقدر باید دست‌وپا بزنند. هر روز باید یک‌جا را تعمیر و مرمت کنند. وقتی یک‌جا را تعمیر می‌کنند، پارگی دو جای دیگر ظاهر می‌شود. می‌خواهند پارگی‌ها را رفو کنند، سه پارگی دیگر ظاهر می‌شود و دائما مشغول به این رفوکردن‌ها و تعمیرکردن‌ها هستند و هیچ وقت هم این مشک بی‌سوراخ نیست. یک سوراخ را می‌بندید، سه سوراخ دیگر پیدا می‌شود.

روشنفکران دینی کمک های فرهنگی به جامعه ما کرده است اما اصل پروژه ناموفق است.
من از سال 77 که به این نکته پی بردم و واقعا این نکته برایم وجدانی شد، به نظرم آمد صداقت اقتضا می‌کند که بگویم این پروژه شدنی و امکان‌پذیر نیست و دنبال کار دیگری بروم. حالا غرضم این است که من می‌پذیرم که روشنفکران دینی کمک‌های فرهنگی به جامعه ما کرده‌اند و شکی ندارم، اما اینکه اصل پروژه‌شان موفق باشد، نه. مثل این است که شما اینجا سفره پهن کنید، دو یا سه غذای اصلی‌تان واقعا خوب نباشد، اما سالاد و ماست و تکه نانی باشد که بتوان از ‌آنها استفاده کرد. از این فرعیات پروژه روشنفکری دینی می‌شود استفاده کرد، ولی در اصل نه.

مصاحبه استاد ملکیان با روزنامه شرق، 28 اسفند 1401

@mostafamalekian
تفاوت عشق و دوستی

✍️مصطفی ملکیان

🔹دوستی و عشق نباید با هم خلط شود. در زندگی اجتماعی خیلی وقتها این مساله خلط شده و مشکلاتی پدید می آورد مثلا با کسی دوست بوده است ولی توقعات عشق داشته یا عاشق کسی بوده ولی با توقعات دوستانه فقط مواجه شده است. مهم است که بفهمیم که یک وقت عاشق کسی هستیم یک وقت دوست کسی هستیم. این دو به انحای مختلفی با هم فرق می کنند. برای اینکه خیلی حرف مبهم نزده باشم اولا در اینجا عشق که می گویم عشق انسان به انسان محل بحث من هست و عشق انسان به خدا یا عشق خدا به انسان و ... محل بحث من نیست. با این توضیح فرق عشق و دوستی را می توان اینطور بیان کرد که در عشق سه مولفه باید با هم باشد تا بتوان به من گفت عاشق شما هستم.

🔹ویژگی های عشق

1️⃣ شور و شیدایی (سه مولفه رابرت جی. استرن برگ است، تحقیقات 40ساله تیم عظیم او نشان داد که ظاهرا این سه مولفه باید در عشق وجود داشته باشد. اثرش در ایران تحت عنوان قصه ی عشق ترجمه شده است.)

2️⃣ التزام، تعهد commitment یعنی درد و رنج تو را باید درد و رنج خود بیابم و شادی تو را شادی خودم بیابم تا بتوانم نسبت به تو متعهد باشم.

3️⃣ محرمیت یعنی هیچ چیز را از تو نهان نکنم اگر خودم را در برابر تو سانسور کردم یعنی intimacy نسبت به تو وجود ندارد. باید بتوانم خود را پیش تو کریستالی کنم وقتی به من نگاه می کنی انگار به یک بلور نگاه میکنی. بتوانی تمام ظرائف و لطائف مرا ببینی بتوانی از باورها و احساسات وعواطف و خواسته های من باخبر باشی. اگر یک چیز را مخفی کنم یعنی خدشه ای و عیبی در عنصر سوم هست.

🔹ویژگی های دوستی

اما دوستی یک نوع ارتباط اجتماعی است که در آن ارتباط من یکی از این سه چیز را می یابم و دوست دارم که حشر و نشرم با شما بیشتر باشد:

1️⃣ نفس حضورتان برای من لذت بخش است وقتی هستی لذتی می برم که وقتی نیستی آن لذت مضایقه و دریغ میشود.

2️⃣ از شما منفعتی می برم نه لذتی یعنی از طریق شما علم یا فن یا هنری یاد میگیرم حتی ممکن است حضور شما لذت بخش نباشد اما به جهت دوم با شما دوستی دارم زیرا با شماست که به علم یا فن یا هنری می رسم مثل دوستی شاگرد نسبت به استادش چه در علم یا فن یا هنر می باشد.

3️⃣فضیلتی از شما عایدم می شود. به این معنا که اگر مثلا شما بردبار هستید من هم بعد مدتی بردبار می شوم یا صداقت شما به من نشت می کند. فضیلتی از شما به من می رسد در واقع نیکی را از شما یاد می گیرم. انسان نیکی را ازطریق اسوه یاد می گیرد. اگر مدتی با او باشم خلق و خوی او را می گیرم، تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی. ویژگی های از مقوله فضیلت و رذیلت از طریق الگو تسری پیدا می کند. این تسری تا جایی است که بعد از مدتی طرز صحبت کردن و تونالیته صدایش مثل دوستش می شود.

🔹در یونان باستان فیلسوفان پی بردند فضیلت و رذیلت کاملا نشت می کند مثل بیماری واگیردار، واگیردار است. مثل ظروف مرتبطه دوستان شبیه هم می شوند. در زندگی زیاد دیدم که دوستان شبیه هم شدند.

🔹دوستی در واقع وجه انحصارطلبانه ندارد یعنی من در آن واحد می توانم نسبت به شما چند نفر احساس دوستی داشته باشم. اما عشق به نظر اکثر روانشناسان وجه انحصارطلبی دارد. یعنی من حداکثر عاشق یک نفرم. امروزه در نظریه multi love بعضی روانشناسان معتقدند که آدم می تواند در آن واحد سه معشوق داشته باشد و نسبت به هر سه نفر هر سه مولفه را داشته باشد.

🔹اخیرا روانشناسی عشق گسترش پیدا کرده و تحقیقات زیادی صورت گرفته است.
- رسول یونان شعر زیبایی دارد "گاه شده است که یک بار چندتا را عاشق شوم گاه شده است که یکی را دوبار عاشق شوم اخر عشق بلدم ریاضیاتم ضعیف است-
یک واقعیتی است که حتی اگر حالت استثنایی هم داشته باشد (از آن استثناهایی که قاعده را هم تایید می کند ولی بالاخره این استثنا هم وجود دارد) ولو در انسان های به هنجار معمولا انتظار این نیست و انتظار این است که در هر آنی انسان عاشق یک نفر باشد.

🎈مصطفی ملکیان،طرحی برای سنجه تعلیم و تربیت ،دی ماه ۹۶
@mostafamalekian
🍃 برگی از خاطرات، دیدار نوروزی دکتر ابوالقاسم فنائی و محمدرضا جلایی پور با مصطفی ملکیان در سال ۱۴۰۲

از چپ به راست: ابوالقاسم فنائی، محمدرضا جلائی پور، مصطفی ملکیان، امیر قدوسی، رضا ناصرمحمدی، سحررضایی، سیمین صالح (همسر استاد ملکیان)

@mostafamalekian | @Abolghasemfanaei | @jalaeipour
مصاحبه استاد ملکیان با روزنامه شرق: عقلانیت یک روش است نه یک فراورده| برای یک زندگی مطلوب چاره ای جز جمع عقلانیت و معنویت نیست.

مصاحبه کننده: علی دهقان، سردبیر روزنامه شرق| تاریخ انتشار: 28 اسفند 1401

🔻جهت مطالعه مصاحبه کلیک کنید.

@mostafamalekian
فیلسوفان ملوس و فیلسوفان چموش از منظر ریچارد رورتی

✍️مصطفی ملکیان

🔹ریچارد رورتی مقاله بسیار جالبی دارد با نام «بچه های خوب و بچه های سرکش» که در آن میگوید: فیلسوفان به دو دسته قابل تقسیم اند: دسته اول فیلسوفانی هستند که تبعیت از آنها یک زندگی اجتماعی بسیار منظم همراه با امنیت، رفاه، عدالت و آزادی فراهم می آورد و من آنها را بچه های خوب، ملوس و نازنین می نامم.

🔹دسته دوم فیلسوفانی اند که به زندگی اصیل دعوت می کنند و اگر افکارشان رواج یابد جامعه از هم می پاشد و اینها بچه های سرکش جامعه اند. بعد می گوید توصیه من این است که در مسائل اجتماعی حرف دسته اول و در مسائل فردی حرف دسته دوم را قبول کنید.

🔹به نظر من [امثال] گابریل مارسل، هایدگر، کیرکگارد، پاسکال بچه های سرکش هستند باید آنها را به حیاط خلوت فرستاد چون اگر به صحن خانه بیایند همه چیز را بر هم میریزند. در واقع پیش فرض او این است که زندگی اصیل با زندگی اجتماعی ناسازگار است و اگر می خواهی زندگی اجتماعی کنی بالاخره باید کوتاه بیایی.

🔻دو سه مطلب راجع به این بحث سوم عرض میکنم:

1️⃣ اگر از همه مؤلفه های زندگی معنوی تنها زندگی اصیل را داشته باشید، خطری که رورتی میگوید احتمال پیش آمدنش بسیار بالاست؛ اما اگر واقعاً زندگی معنوی داشته باشید که یکی از مؤلفه هایش زندگی اصیل است دیگر لزوماً نیازی به فرستادن این بچه ها به حیاط خلوت نیست.

2️⃣ اینکه بر فرض تعارض زندگی اصیل با زندگی معنوی کدامیک را باید ترجیح داد، خود محل بحث است و ترجیح هر طرف نیز نیازمند دلیل.

3️⃣ زندگی اصیل منافاتی با محاسبه ندارد و البته محاسبه هم با خود طرف است مثلا شما اعتقاد دارید «الف ب است« اما اکنون در جمعی هستید که همه معتقدند «الف ب نیست» اگر بخواهید زندگی اصیل و بدون محاسبه کنید فوری عقیده خود را ابراز میکنید و میروید زندان و ... اما اگر زندگی اصیل با محاسبه کنید و ببینید که روی هم رفته اگر در این جمع مخالف اظهار عقیده کنید چه آثار و نتایجی دارد و اگر سکوت کنید و اعتقاد خود را نگویید چه آثاری، عقیده خود را ابراز نمیکنید. مثلا با خود میگویید من میخواهم زندگی اصیل کنم و اگر بخواهم رشد معنوی داشته باشم باید یک عمری داشته باشم و چون اگر چیزی بگویم فوراً جلوی تیغ میروم و همه چیز را ازدست می دهم بنابراین نمی گویم «الف ب است« اگرچه که معتقدم «الف ب است«. پس تنها چیزی که نباید کرد دروغ گفتن یعنی خلاف عقیده گفتن است اما اصل سخن گفتن که واجب نیست (آری اگر سخن گفتم، اقتضای زندگی اصیل این است که راست بگویم.)

درسگفتار حیات طیبه

@mostafamalekian