Forwarded from م. شید
#شعر_م_شید
ساییده و مشوش و هیچم قرار نیست
از سوی تو گشایشِ دل انتظار نیست
هرچند می رسد ز نسیم صحبت بهار
دردا بهار بر من اگر آن عذار نیست
با چنگِ باد، چامه ی بلبل، عروسِ گُل
ما را چه سود چون صنمی در کنار نیست
برگرد ای صبا و برو چاره ای بجو
با او بگو که زود بیا دل به کار نیست
آنجا خوش است دل که نباشد ستم بر او
این خاکِ خشک و دشتِ سترون دیار نیست
مُردیم بس که مُرده ستودیم روز و شب
بس کن که مردگانِ جهان را عیار نیست
امروز مِی طلب، مطلب اشک و آه و دود
شادی است بزم مِی که در او اضطرار نیست
قدر خلایق و همه صاحبدلانِ نیک
مشکن که بر سبوی جهان اعتبار نیست
در باغِ ما درآ که در او هر نَفَس هزار
آیینه ای ز مهر و وفا کم شمار نیست
مسجد گذار و صومعه بگذر، بیا به دشت
درسِ طبیعت است میسّر، خسار نیست
آموزگارِ عشق مرا داد مشربی
کو کرد شید خرم و هیچش خمار نیست
#م_شید 🌾🌾🌾
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
ساییده و مشوش و هیچم قرار نیست
از سوی تو گشایشِ دل انتظار نیست
هرچند می رسد ز نسیم صحبت بهار
دردا بهار بر من اگر آن عذار نیست
با چنگِ باد، چامه ی بلبل، عروسِ گُل
ما را چه سود چون صنمی در کنار نیست
برگرد ای صبا و برو چاره ای بجو
با او بگو که زود بیا دل به کار نیست
آنجا خوش است دل که نباشد ستم بر او
این خاکِ خشک و دشتِ سترون دیار نیست
مُردیم بس که مُرده ستودیم روز و شب
بس کن که مردگانِ جهان را عیار نیست
امروز مِی طلب، مطلب اشک و آه و دود
شادی است بزم مِی که در او اضطرار نیست
قدر خلایق و همه صاحبدلانِ نیک
مشکن که بر سبوی جهان اعتبار نیست
در باغِ ما درآ که در او هر نَفَس هزار
آیینه ای ز مهر و وفا کم شمار نیست
مسجد گذار و صومعه بگذر، بیا به دشت
درسِ طبیعت است میسّر، خسار نیست
آموزگارِ عشق مرا داد مشربی
کو کرد شید خرم و هیچش خمار نیست
#م_شید 🌾🌾🌾
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Telegram
م. شید
یادداشت های ادبی مسلم ذوالفقارخانی (م. شید)
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
Forwarded from م. شید
#شعر_م_شید
زاهد بیهوده ای باشد زمستان!
واله در اندیشه های سست و بی جان!
خودهَدَر شمعی که می سوزد شب و روز
غافل از خورشید تابان!
برف هایش بامِ خودبینی
سراب ساده اما
فامِ بدبینی!
دیرپایی است این درختان
یک به یک
افتاده در چنگ زمستان!
زاهدانِ مرده انگاری
که هیچ از هیچ
پوچ از پوچ
دنگ از دنگ!
زاهد بیهوده ای باشد زمستان!
واله در اندیشه های خشک و لغزان!
لکن اما عشق پنهان!
عاشقی، آشفته پنداری است مبهوت
باد خشک و خاک خشک و نور نابود!
نیست اینجا جز تبِ زرد!
زاهدی بیهوده در دامان تردید
هر طرف افتاده راهی
هر کجا تبعیدگاهی!
بلبل از باغ است بیرون
زاغ بر دیوارِ گردون
گردش اما نیست دیگر
فصل ها را!
ای امان از این زمستان
ای امان از زاهدِ آلوده دامان
از همه اندیشه های سست و بی جان!
زاهد بیهوده ای باشد زمستان!
#عریانی
#هزاره_های_هبوط
#آبسالان
#رکوئیم
#م_شید 🌾🌾🌾
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
زاهد بیهوده ای باشد زمستان!
واله در اندیشه های سست و بی جان!
خودهَدَر شمعی که می سوزد شب و روز
غافل از خورشید تابان!
برف هایش بامِ خودبینی
سراب ساده اما
فامِ بدبینی!
دیرپایی است این درختان
یک به یک
افتاده در چنگ زمستان!
زاهدانِ مرده انگاری
که هیچ از هیچ
پوچ از پوچ
دنگ از دنگ!
زاهد بیهوده ای باشد زمستان!
واله در اندیشه های خشک و لغزان!
لکن اما عشق پنهان!
عاشقی، آشفته پنداری است مبهوت
باد خشک و خاک خشک و نور نابود!
نیست اینجا جز تبِ زرد!
زاهدی بیهوده در دامان تردید
هر طرف افتاده راهی
هر کجا تبعیدگاهی!
بلبل از باغ است بیرون
زاغ بر دیوارِ گردون
گردش اما نیست دیگر
فصل ها را!
ای امان از این زمستان
ای امان از زاهدِ آلوده دامان
از همه اندیشه های سست و بی جان!
زاهد بیهوده ای باشد زمستان!
#عریانی
#هزاره_های_هبوط
#آبسالان
#رکوئیم
#م_شید 🌾🌾🌾
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
#شعر_م_شید
چه دلتنگ است دنیا
گاه!
چه تاریک است
این افسونگر بیگاه!
تو را ناگاه
چنان از دور می بینم
که گویی روزها
زنگار نامردی است!
تو را گاهی
چنان خاموش می بینم
که گویی رنگ ها
آهنگ پُردردی است!
چه دلتنگ است دنیا
گاه!
چه نامرد است
این سوداگر گمراه!
گهی همراه
گهی بیراه!
تو ای تابنده
بر این تارکِ
تاریک و جانفرسا!
کمی بسپار
بر ما عشق
کمی بسپار
بر ما جان!
تو ای جانانِ جان افزا!
کمی ایمان
کمی عصیان!
کمی آغشته در وجدان!
تو ای گم گشته در
پیکار نامردی
کمی سامان
کمی پیمان!
کمی بیگانه با این
برگ نامیزان!
چه دلتنگ است دنیا
گاه!
چه دلتنگ است
این افسونگر بیگاه!
#م_شید
#عریانی
#هزاره_های_هبوط
#آبسالان
#رکوئیم
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
چه دلتنگ است دنیا
گاه!
چه تاریک است
این افسونگر بیگاه!
تو را ناگاه
چنان از دور می بینم
که گویی روزها
زنگار نامردی است!
تو را گاهی
چنان خاموش می بینم
که گویی رنگ ها
آهنگ پُردردی است!
چه دلتنگ است دنیا
گاه!
چه نامرد است
این سوداگر گمراه!
گهی همراه
گهی بیراه!
تو ای تابنده
بر این تارکِ
تاریک و جانفرسا!
کمی بسپار
بر ما عشق
کمی بسپار
بر ما جان!
تو ای جانانِ جان افزا!
کمی ایمان
کمی عصیان!
کمی آغشته در وجدان!
تو ای گم گشته در
پیکار نامردی
کمی سامان
کمی پیمان!
کمی بیگانه با این
برگ نامیزان!
چه دلتنگ است دنیا
گاه!
چه دلتنگ است
این افسونگر بیگاه!
#م_شید
#عریانی
#هزاره_های_هبوط
#آبسالان
#رکوئیم
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Telegram
م. شید
یادداشت های ادبی مسلم ذوالفقارخانی (م. شید)
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خسرو آواز ایران استاد محمدرضا شجریان همراه با سالار موسیقی ایران استاد انوشیروان روحانی ... کانال رسمی @moslemzolfagharkhani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهربان باشیم. مهربانی از خصلت های دیرینه ی ما ایرانیان است. عشق ورزی، محبت، انسان دوستی، طبیعت دوستی و نیک اندیشی ... کانال رسمی @moslemzolfagharkhani
#کتابهای_من
#رستاخیز_کلمات
#شفیعی_کدکنی
#مایگان
#حافظ_و_تجزیه_ناپذیری
مایگانِ (thematics) غالب در غزل سلمان ساوجی «شکایت از جور معشوق» و «صبر بر جور معشوق» است حال آنکه مایگانِ غالب در غزل حافظ «مستی» و «نپذیرفتن عرف و عادت» های حاکم بر جامعه و تاریخ است. بدین گونه روشن می شود که موفقیت شعر حافظ در طول قرون حاصل هوشمندی و نبوغ اوست در دو سوی خلاقیت هنری: از یک طرف، گزینش بهترین و جاودانه ترین مایگان ها و از سوی دیگر ساخت و صورت های درخشان بخشیدن به آن مایگان های برگزیده. در اینجاست که تجزیه ناپذیر بودن «صورت» از «معنی» در شعر حافظ به عمیق ترین شکل خود آشکار می شود، همچو جدایی ناپذیری «رقص» از «رقصنده» و در عین حال اهمیت داشتنِ موازی «چه» گفتن و «چه گونه» گفتن.
(اشاره به رقص و رقصنده نقلی است از ویلیام باتلر ییتس (۱۸۶۵-۱۹۳۹) در شعر Among School Children.
How can we know the dancer from the dance?)
برگرفته از کتاب «رستاخیز کلمات» دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ سوم ۱۳۹۱، انتشارات سخن تهران. صفحه ۲۰۲.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
#رستاخیز_کلمات
#شفیعی_کدکنی
#مایگان
#حافظ_و_تجزیه_ناپذیری
مایگانِ (thematics) غالب در غزل سلمان ساوجی «شکایت از جور معشوق» و «صبر بر جور معشوق» است حال آنکه مایگانِ غالب در غزل حافظ «مستی» و «نپذیرفتن عرف و عادت» های حاکم بر جامعه و تاریخ است. بدین گونه روشن می شود که موفقیت شعر حافظ در طول قرون حاصل هوشمندی و نبوغ اوست در دو سوی خلاقیت هنری: از یک طرف، گزینش بهترین و جاودانه ترین مایگان ها و از سوی دیگر ساخت و صورت های درخشان بخشیدن به آن مایگان های برگزیده. در اینجاست که تجزیه ناپذیر بودن «صورت» از «معنی» در شعر حافظ به عمیق ترین شکل خود آشکار می شود، همچو جدایی ناپذیری «رقص» از «رقصنده» و در عین حال اهمیت داشتنِ موازی «چه» گفتن و «چه گونه» گفتن.
(اشاره به رقص و رقصنده نقلی است از ویلیام باتلر ییتس (۱۸۶۵-۱۹۳۹) در شعر Among School Children.
How can we know the dancer from the dance?)
برگرفته از کتاب «رستاخیز کلمات» دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ سوم ۱۳۹۱، انتشارات سخن تهران. صفحه ۲۰۲.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Telegram
م. شید
یادداشت های ادبی مسلم ذوالفقارخانی (م. شید)
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از این زمین سوخته، زمین پیر، زمین معمر، زمین بلعنده ی گناه و چرک های آدمیان، باز سبزه و عشق و حیات می روید ... کانال رسمی @moslemzolfagharkhani
#کتابهای_من
#براعت_استهلال
#نادر_ابراهیمی
#خوش_آغازی
#بوسه_بر_حلقه_طناب
گفته اند و به خاطر می آوریم: گام اول از بسیار گامی که انسان می خواهد در مسیری نو بردارد، قطعا دشوارترین گام است، و گامی ست که چون از سکون به حرکت می انجامد و از جاکندنی ست همراه با عرق ریزی فراوان روح، بیشترین نیرو را می خواهد. و بیشترین اراده به اقدام را، و بیشترین اعتقاد به رفتن و رسیدن را، و بیشترین مسلط و آمادگی را. در عین حال، برداشتن گام اول، در بسیاری از موارد، به معنای جای گرفتن در یک مسیر هموار است با مقصد کم و بیش معلوم یا لااقل مطلوب.
بسیاری از داستان نویسان بزرگ جهان، در مصاحبه ها، مقالات، سخنرانی ها و یادداشت های خود، یادآور این نکته شده اند که شروع، سخت و خردکننده است، و در مرحله ی شروع یک داستان، ماه ها بَل در مواردی سال ها مانده اند، و اگر نتوانسته اند به درستی آغاز کنند، ترجیح داده اند که آغاز نکنند. خوف از آغاز کردنْ عظیم است و در هم کوبنده، چندانکه انگار به پای دار می کشند و می برند انسان را؛ اما دانی که بوسه بر حلقه ی طناب آن زدن، حق است ...
نویسنده ی متعهدِ مسئول، به وسواس های غریبی برای آغاز کردن هر اثر خود دچار می شود: به تفکرات طولانی، نشستن ها، نوشتن ها، بازنوشتن ها، شک کردن ها، ردکردن ها، سَرخوردن ها، بازآغازکردن ها، به تفکر مجدد پرداختن ها، در دلائلِ اینگونه یا آنگونه آغاز کردنْ غرق شدن ها، مجموعه یی از دلائل را مردودْ دانستن ها، و باز، باز، باز ...
برگرفته از کتاب «براعت استهلال: خوش آغازی در ادبیات داستانی» اثر نادر ابراهیمی، چاپ اول ۱۳۹۶، نشر روزبهان تهران، ص ۲۰ تا ۲۱.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
#براعت_استهلال
#نادر_ابراهیمی
#خوش_آغازی
#بوسه_بر_حلقه_طناب
گفته اند و به خاطر می آوریم: گام اول از بسیار گامی که انسان می خواهد در مسیری نو بردارد، قطعا دشوارترین گام است، و گامی ست که چون از سکون به حرکت می انجامد و از جاکندنی ست همراه با عرق ریزی فراوان روح، بیشترین نیرو را می خواهد. و بیشترین اراده به اقدام را، و بیشترین اعتقاد به رفتن و رسیدن را، و بیشترین مسلط و آمادگی را. در عین حال، برداشتن گام اول، در بسیاری از موارد، به معنای جای گرفتن در یک مسیر هموار است با مقصد کم و بیش معلوم یا لااقل مطلوب.
بسیاری از داستان نویسان بزرگ جهان، در مصاحبه ها، مقالات، سخنرانی ها و یادداشت های خود، یادآور این نکته شده اند که شروع، سخت و خردکننده است، و در مرحله ی شروع یک داستان، ماه ها بَل در مواردی سال ها مانده اند، و اگر نتوانسته اند به درستی آغاز کنند، ترجیح داده اند که آغاز نکنند. خوف از آغاز کردنْ عظیم است و در هم کوبنده، چندانکه انگار به پای دار می کشند و می برند انسان را؛ اما دانی که بوسه بر حلقه ی طناب آن زدن، حق است ...
نویسنده ی متعهدِ مسئول، به وسواس های غریبی برای آغاز کردن هر اثر خود دچار می شود: به تفکرات طولانی، نشستن ها، نوشتن ها، بازنوشتن ها، شک کردن ها، ردکردن ها، سَرخوردن ها، بازآغازکردن ها، به تفکر مجدد پرداختن ها، در دلائلِ اینگونه یا آنگونه آغاز کردنْ غرق شدن ها، مجموعه یی از دلائل را مردودْ دانستن ها، و باز، باز، باز ...
برگرفته از کتاب «براعت استهلال: خوش آغازی در ادبیات داستانی» اثر نادر ابراهیمی، چاپ اول ۱۳۹۶، نشر روزبهان تهران، ص ۲۰ تا ۲۱.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Telegram
م. شید
یادداشت های ادبی مسلم ذوالفقارخانی (م. شید)
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
فاصله ها را حفظ کنیم، گاهی نزدیک گاهی دور باشیم، به خلوت هم احترام بگذاریم. هنر عکاسی در تنظیم فاصله هاست. هنر زندگی نیز چنین است. Good fences make good friends کانال رسمی @moslemzolfagharkhani
#کتابهای_من
#عرفان_و_منطق
#برتراند_راسل
#نیاز_به_علم_نیاز_به_عرفان
#ما_هستیم_و_نیستیم
#دستگاه_هراکلیتوس
مابعدالطبیعه یا کوشش برای شناختن کل عالم از راه تفکر، از آغاز کار، به واسطه ی اتحاد و تعارض دو تمایل متفاوت انسان پرورش یافته است: یکی انسان را به سوی عرفان رانده است؛ دیگری به سوی علم. بعضی از مردم به واسطه ی یکی از این دو تمایل، به مقام بلند رسیده اند؛ مثلا نزد هیوم تمایل علمی غالب است، حال آنکه نزد ویلیام بلیک، دشمنیِ شدیدی با علم همراه با نوعی بینش عرفانی ژرف وجود دارد؛ اما بزرگ مردانی که به فلسفه پرداخته اند، هم نیاز به علم را احساس کرده اند و هم نیاز به عرفان را و بزرگی زندگی آنها حاصل کوشش در راه هماهنگ ساختن این دو نیاز بوده است و نیز همین کوشش است که فلسفه را به رغم تردیدهای دشوارش، در نظر بعضی، هم از علم و هم از دین بزرگتر می سازد.
من پیش از آنکه بکوشم مشخصات تمایل علمی و تمایل عرفانی را بیان کنم، قضیه را به کمک مثالی درباره ی دو فیلسوف روشن خواهم کرد که عظمتشان از ترکیب این دو جنبه حاصل شده است. منظور از این دو فیلسوف، هراکلیتوس و افلاطون است:
هراکلیتوس، چنانکه همه می دانند، به جریان کلی اعتقاد داشت. می گفت که زمان همه چیز را می سازد و از میان می برد. از روی قطعاتی که جسته گریخته از سخنان او برجا مانده است، مشکل بتوان معلوم کرد که چگونه به اعتقادات خود رسیده است؛ اما بعضی گفته ها این تصور را به قوام مطرح می کنند که مبنای هراکلیتوس مشاهده ی علمی بوده است. او می گوید: «چیزهایی که دیده و شنیده و دانسته می شوند، در نظر من بیشترین ارزش را دارند». این زبان، زبان شخصی تجربی است که مشاهده، در نظرش یگانه ضامن حقیقت است ...
اما در میان قطعات پراکنده ی گفته های هراکلیتوس، گفته ی دیگری هم هست: «ما در یک رودخانه داخل می شویم و داخل نمی شویم، ما هستیم و نیستیم». از مقایسه ی این گفته که عرفانی است ... معلوم می شود که تمایلات عرفانی و علمی، در دستگاه هراکلیتوس، چه تنگاتنگ باهم درآمیخته اند.
برگرفته از کتاب «عرفان و منطق» اثر برتراند راسل، ترجمه ی نجف دریابندری، چاپ دوم ۱۳۹۴، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۷ تا ۲۸.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
#عرفان_و_منطق
#برتراند_راسل
#نیاز_به_علم_نیاز_به_عرفان
#ما_هستیم_و_نیستیم
#دستگاه_هراکلیتوس
مابعدالطبیعه یا کوشش برای شناختن کل عالم از راه تفکر، از آغاز کار، به واسطه ی اتحاد و تعارض دو تمایل متفاوت انسان پرورش یافته است: یکی انسان را به سوی عرفان رانده است؛ دیگری به سوی علم. بعضی از مردم به واسطه ی یکی از این دو تمایل، به مقام بلند رسیده اند؛ مثلا نزد هیوم تمایل علمی غالب است، حال آنکه نزد ویلیام بلیک، دشمنیِ شدیدی با علم همراه با نوعی بینش عرفانی ژرف وجود دارد؛ اما بزرگ مردانی که به فلسفه پرداخته اند، هم نیاز به علم را احساس کرده اند و هم نیاز به عرفان را و بزرگی زندگی آنها حاصل کوشش در راه هماهنگ ساختن این دو نیاز بوده است و نیز همین کوشش است که فلسفه را به رغم تردیدهای دشوارش، در نظر بعضی، هم از علم و هم از دین بزرگتر می سازد.
من پیش از آنکه بکوشم مشخصات تمایل علمی و تمایل عرفانی را بیان کنم، قضیه را به کمک مثالی درباره ی دو فیلسوف روشن خواهم کرد که عظمتشان از ترکیب این دو جنبه حاصل شده است. منظور از این دو فیلسوف، هراکلیتوس و افلاطون است:
هراکلیتوس، چنانکه همه می دانند، به جریان کلی اعتقاد داشت. می گفت که زمان همه چیز را می سازد و از میان می برد. از روی قطعاتی که جسته گریخته از سخنان او برجا مانده است، مشکل بتوان معلوم کرد که چگونه به اعتقادات خود رسیده است؛ اما بعضی گفته ها این تصور را به قوام مطرح می کنند که مبنای هراکلیتوس مشاهده ی علمی بوده است. او می گوید: «چیزهایی که دیده و شنیده و دانسته می شوند، در نظر من بیشترین ارزش را دارند». این زبان، زبان شخصی تجربی است که مشاهده، در نظرش یگانه ضامن حقیقت است ...
اما در میان قطعات پراکنده ی گفته های هراکلیتوس، گفته ی دیگری هم هست: «ما در یک رودخانه داخل می شویم و داخل نمی شویم، ما هستیم و نیستیم». از مقایسه ی این گفته که عرفانی است ... معلوم می شود که تمایلات عرفانی و علمی، در دستگاه هراکلیتوس، چه تنگاتنگ باهم درآمیخته اند.
برگرفته از کتاب «عرفان و منطق» اثر برتراند راسل، ترجمه ی نجف دریابندری، چاپ دوم ۱۳۹۴، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۷ تا ۲۸.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Telegram
م. شید
یادداشت های ادبی مسلم ذوالفقارخانی (م. شید)
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ای مهربان تر از برگ
در بوسه های باران
بیداری ستاره
در چشم جویباران
آیینه نگاهت
پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت
صبح ستاره باران
«استاد شفیعی کدکنی»
کانال رسمی
@moslemzolfagharkhani
در بوسه های باران
بیداری ستاره
در چشم جویباران
آیینه نگاهت
پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت
صبح ستاره باران
«استاد شفیعی کدکنی»
کانال رسمی
@moslemzolfagharkhani
فرهنگ و تاریخ و ادب ما مدیون شماست ... همیشه ماندگار همیشه جاودان
(دکتر میرجلال الدین کزازی)
کانال رسمی
@moslemzolfagharkhani
(دکتر میرجلال الدین کزازی)
کانال رسمی
@moslemzolfagharkhani
#کتابهای_من
#دن_کیشوت
#سروانتس
#فرزند_طبع_من
#افکار_عجیب
ای خواننده ی فارغ البال، اگر بگویمت من این کتاب را- که به مثابه ی فرزند طبع من است- چنان زیبا و محتشم و سرشار از فکر و معنی می خواستم که برتر از آن به تصور نگنجد، بی نیاز به سوگند باور خواهی کرد، لیکن ای دریغ که من نتوانستم از قوانین طبیعت که به حکم آن «گندم از گندم بروید جو ز جو» سر بپیچم. از این رو، طبعی همچون طبع من عقیم و خودرو به جز داستان پسری خشکیده و نزار و پژمرده و ناهنجار و مشحون از افکار عجیب که به هیچ خاطری خطور نکردی، چه توانستی زاد؟ پسری که تنها در جایی چون زندان، که مکان هر وضع ناموزون است و میدان هر شایعه ی نامیمون، به وجود توانستی آمد، فراغت و راحت و امنیت مسکن و نزهت دشت و دمن و صفای آسمان ها و زمزمه ی چشمه سارها و آرامش فکر و روح همه درکارند تا عقیم ترین خدایان ذوق و شعر بارور نمایند و ثمراتی چنان شگرف به جهان شیفته عرضه دارند که وی را قرین خرسندی کنند. ای بسا که پدری را فرزندی زشت و عاری از ملاحت باشد، مهر پدری چشم وی بربندد تا عیوب پسر نبیند، برعکس، آن عیوب را فضیلت و اصالت پندارد و به عنوان آیاتی روشن از هوش و ذکاوت وی بر دوستان خود برشمارد. لیکن من، که گرچه به ظاهر پدر واقعی دن کیشوت می نمایم، جز پدرِ اسمی او نیستم، نه بر آنم که به شیوه ی عرف و عادت روم و نه چنان که دیگران کنند، از تو ای خواننده ی بس عزیز، با چشم گریان خواهانم تا بر عیوب این طفلی که من او را فرزند خود به تو می شناسانم ببخشایی یا به دیده ی اغماض بنگری.
برگرفته از آغاز (opening) و دیباچه ی رمان «دن کیشوت» اثر میگل دو سروانتس سآودرا، ترجمه ی محمد قاضی، جلد اول، چاپ دهم ۱۳۹۲، نشر ثالث، ص ۳۷ تا ۳۸.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
#دن_کیشوت
#سروانتس
#فرزند_طبع_من
#افکار_عجیب
ای خواننده ی فارغ البال، اگر بگویمت من این کتاب را- که به مثابه ی فرزند طبع من است- چنان زیبا و محتشم و سرشار از فکر و معنی می خواستم که برتر از آن به تصور نگنجد، بی نیاز به سوگند باور خواهی کرد، لیکن ای دریغ که من نتوانستم از قوانین طبیعت که به حکم آن «گندم از گندم بروید جو ز جو» سر بپیچم. از این رو، طبعی همچون طبع من عقیم و خودرو به جز داستان پسری خشکیده و نزار و پژمرده و ناهنجار و مشحون از افکار عجیب که به هیچ خاطری خطور نکردی، چه توانستی زاد؟ پسری که تنها در جایی چون زندان، که مکان هر وضع ناموزون است و میدان هر شایعه ی نامیمون، به وجود توانستی آمد، فراغت و راحت و امنیت مسکن و نزهت دشت و دمن و صفای آسمان ها و زمزمه ی چشمه سارها و آرامش فکر و روح همه درکارند تا عقیم ترین خدایان ذوق و شعر بارور نمایند و ثمراتی چنان شگرف به جهان شیفته عرضه دارند که وی را قرین خرسندی کنند. ای بسا که پدری را فرزندی زشت و عاری از ملاحت باشد، مهر پدری چشم وی بربندد تا عیوب پسر نبیند، برعکس، آن عیوب را فضیلت و اصالت پندارد و به عنوان آیاتی روشن از هوش و ذکاوت وی بر دوستان خود برشمارد. لیکن من، که گرچه به ظاهر پدر واقعی دن کیشوت می نمایم، جز پدرِ اسمی او نیستم، نه بر آنم که به شیوه ی عرف و عادت روم و نه چنان که دیگران کنند، از تو ای خواننده ی بس عزیز، با چشم گریان خواهانم تا بر عیوب این طفلی که من او را فرزند خود به تو می شناسانم ببخشایی یا به دیده ی اغماض بنگری.
برگرفته از آغاز (opening) و دیباچه ی رمان «دن کیشوت» اثر میگل دو سروانتس سآودرا، ترجمه ی محمد قاضی، جلد اول، چاپ دهم ۱۳۹۲، نشر ثالث، ص ۳۷ تا ۳۸.
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Telegram
م. شید
یادداشت های ادبی مسلم ذوالفقارخانی (م. شید)
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
ارتباط با ادمین
https://t.me/MimShid
ادبی-هنری-اجتماعی-پژوهشی
در زبان ژاپنی هیچگاه واژهای به غیر از خلیج فارس برای آبراه جنوب ایران بهکار نرفته است. خلیج فارس به زبان ژاپنی میشود:
ペルシャ湾
کانال رسمی @moslemzolfagharkhani
ペルシャ湾
کانال رسمی @moslemzolfagharkhani
#سپوکو_هاراکیری
#تعصب_یا_تفاهم
#ژاپن_در_آتش_برنایشتی
#جهان_دوستی_یا_جهان_متخاصم
#نه_به_جنگ
سربازان ژاپنی در میدان جنگ به قدری متعصب، شجاع و آماده جانبازی بودند که نظیرش را در هیچ یک از ارتشهای درگیر در جنگ جهانی دوم نمی توان یافت. دهها هزار نفر از سربازان و خلبانان ژاپنی آماده عملیات انتحاری بودند. اگر می خواهید تصوری نسبی از ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم بدست بیاورید، داعش را به توان سه یا چهار برسانید. حمله به خاک اصلی ژاپن برای ارتش آمریکا یک کابوس بود که می توانست دهها هزار نفر تلفات را بدنبال داشته باشد. دولت آمریکا میبایست بین از دست رفتن جان ۵۰ تا ۱۰۰ هزار سرباز آمریکایی و استفاده از بمب اتمی یکی را انتخاب می کرد.
بارها شرایط جنگ و شکست محتوم ژاپن برای سران این کشور تشریح شد و از آنها خواسته شد تا تسلیم شوند. حتی تهدید شد که در صورت نپذیرفتن تسلیم و آتش بس، آنها با سلاحی جدید و فوق مخرب روبرو خواهند شد اما ژنرالهای جنگ طلب و فوق متعصب ژاپنی گوششان به این حرفها بدهکار نبود.
برای آنکه بدانید با چه نوع آدم هایی سر و کار داریم ذکر این نکته کفایت می کند که بیش از هزار نفر از آنها پس از شنیدن پذیرش تسلیم توسط امپراطور ژاپن، با شمشیر شکم خود را پاره کرده (هاراکیری یا سپّوکو یا شکم دری) و به زندگی خود خاتمه دادند. پیش از آن برخی از آنها تلاش کرده بودند تا امپراطور را به قتل رسانده و به جنگ ادامه دهند...
ادامه ی مطلب را در این صفحه بخوانید:
https://medium.com/@m.tajdariiiii/جنایات-ژاپن-5e91f989648f
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
#تعصب_یا_تفاهم
#ژاپن_در_آتش_برنایشتی
#جهان_دوستی_یا_جهان_متخاصم
#نه_به_جنگ
سربازان ژاپنی در میدان جنگ به قدری متعصب، شجاع و آماده جانبازی بودند که نظیرش را در هیچ یک از ارتشهای درگیر در جنگ جهانی دوم نمی توان یافت. دهها هزار نفر از سربازان و خلبانان ژاپنی آماده عملیات انتحاری بودند. اگر می خواهید تصوری نسبی از ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم بدست بیاورید، داعش را به توان سه یا چهار برسانید. حمله به خاک اصلی ژاپن برای ارتش آمریکا یک کابوس بود که می توانست دهها هزار نفر تلفات را بدنبال داشته باشد. دولت آمریکا میبایست بین از دست رفتن جان ۵۰ تا ۱۰۰ هزار سرباز آمریکایی و استفاده از بمب اتمی یکی را انتخاب می کرد.
بارها شرایط جنگ و شکست محتوم ژاپن برای سران این کشور تشریح شد و از آنها خواسته شد تا تسلیم شوند. حتی تهدید شد که در صورت نپذیرفتن تسلیم و آتش بس، آنها با سلاحی جدید و فوق مخرب روبرو خواهند شد اما ژنرالهای جنگ طلب و فوق متعصب ژاپنی گوششان به این حرفها بدهکار نبود.
برای آنکه بدانید با چه نوع آدم هایی سر و کار داریم ذکر این نکته کفایت می کند که بیش از هزار نفر از آنها پس از شنیدن پذیرش تسلیم توسط امپراطور ژاپن، با شمشیر شکم خود را پاره کرده (هاراکیری یا سپّوکو یا شکم دری) و به زندگی خود خاتمه دادند. پیش از آن برخی از آنها تلاش کرده بودند تا امپراطور را به قتل رسانده و به جنگ ادامه دهند...
ادامه ی مطلب را در این صفحه بخوانید:
https://medium.com/@m.tajdariiiii/جنایات-ژاپن-5e91f989648f
#م_شید
به ما بپیوندید:
@moslemzolfagharkhani
https://t.me/moslemzolfagharkhani
Medium
جنایات ژاپن
اگر شما درس خوانده سیستم آموزش و پرورش ایران باشید حتما به خاطر دارید که نام ژاپن در جنگ دوم با هالهای از مظلومیت و حتی حقانیت در اذهان…