Forwarded from ستاد اربعین
🖤السلام علیک یا اباعبدالله(ع)
ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، بدینوسیله اعلام میداریم جهت سهولت شرکت دانشجویان عزیز در راهپیمایی بزرگ اربعین، ستاد #اربعین دانشکده نفت با کمک شما دلدادگان مکتب اباعبدالله (ع) ،ارائه خدمت خواهد نمود.
امید است با حضور و همکاری شما دوستداران اباعبدالله (ع) یاد شیرین زیارت با معرفت در موسم #اربعین زیباترین خاطره عمر یکایک ما باشد.
از این پس با
🔺️#اخبار مرتبط با خروج از کشور
🔺️#احادیث و روایات مرتبط با #اربعین
🔺️و همچنین در صورت امکان تشکیل #کاروان
با شما دانشجویان همراه خواهیم بود.
لطفا با ما همراه باشید و دوستان خود را دعوت کنید...
🔰ستاد #اربعین دانشکده نفت آبادان
🆔 @setad_put
ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، بدینوسیله اعلام میداریم جهت سهولت شرکت دانشجویان عزیز در راهپیمایی بزرگ اربعین، ستاد #اربعین دانشکده نفت با کمک شما دلدادگان مکتب اباعبدالله (ع) ،ارائه خدمت خواهد نمود.
امید است با حضور و همکاری شما دوستداران اباعبدالله (ع) یاد شیرین زیارت با معرفت در موسم #اربعین زیباترین خاطره عمر یکایک ما باشد.
از این پس با
🔺️#اخبار مرتبط با خروج از کشور
🔺️#احادیث و روایات مرتبط با #اربعین
🔺️و همچنین در صورت امکان تشکیل #کاروان
با شما دانشجویان همراه خواهیم بود.
لطفا با ما همراه باشید و دوستان خود را دعوت کنید...
🔰ستاد #اربعین دانشکده نفت آبادان
🆔 @setad_put
هیئت محبان الحسین(ع)آبادان pinned «🖤السلام علیک یا اباعبدالله(ع) ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، بدینوسیله اعلام میداریم جهت سهولت شرکت دانشجویان عزیز در راهپیمایی بزرگ اربعین، ستاد #اربعین دانشکده نفت با کمک شما دلدادگان مکتب اباعبدالله (ع) ،ارائه خدمت خواهد نمود. امید است با حضور…»
🏴 شب چهارم #محرم: فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها)
پس از شهادت خاندان عقیل، حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (سلام الله علیها) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) فرستاد.
در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
"به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند."
جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
"اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است."
نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زماني که هر یک از بنی هاشم به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (علیه السلام) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
پس از شهادت خاندان عقیل، حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (سلام الله علیها) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) فرستاد.
در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
"به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند."
جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
"اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است."
نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زماني که هر یک از بنی هاشم به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (علیه السلام) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
🏴 شب پنجم #محرم: حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام
... سختى زخمها امام حسین(علیه السلام) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.
عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است. یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت. بى اختیار به سوى عمو دوان شد.
عمّه اش حضرت زینب سلام الله علیها خواست عبدالله را بگیرد، امّا حضرت عبدالله با گفتن اینکه "به خدا از عمویم جدا نخواهم شد" از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.
در این هنگام بحربن كعب (لعنة الله علیه) شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟
بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه .
آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.
در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود، تیرانداز سپاه دشمن «حرملة بن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد...
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
... سختى زخمها امام حسین(علیه السلام) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.
عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است. یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت. بى اختیار به سوى عمو دوان شد.
عمّه اش حضرت زینب سلام الله علیها خواست عبدالله را بگیرد، امّا حضرت عبدالله با گفتن اینکه "به خدا از عمویم جدا نخواهم شد" از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.
در این هنگام بحربن كعب (لعنة الله علیه) شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟
بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه .
آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.
در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود، تیرانداز سپاه دشمن «حرملة بن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد...
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
🏴 شب ششم #محرم: قاسم بن الحسن عليه السلام
روز عاشورا حضرت قاسم علیه السلام خود را آماده جنگ كرد، به حضور امام حسين عليه السلام براى اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتى با هم گريه كردند، سپس قاسم اجازه طلبيد، امام به او اجازه نمی داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مكرر طلب اجازه كرد، امام عليه السلام به او اجازه داد، او در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود به ميدان تاخت و چنين رجز مىخواند:
ان تنكرونى فانا بن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن
«اگر مرا نمىشناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد».
حمله سخت بر دشمن كرد و با آن سن كم سه نفر يا بيشتر از دشمن را كشت.
حميد بن مسلم كه از سربازان عمر سعد بود نقل مىكند: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهرهاش مانند نيمه قرص ماه می درخشيد، شمشيرى بدست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد.
عمرو بن سعد ازدى (لعنة الله علیه) گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر اين نوجوان حمله كنم، گفتم: عجبا! تو به اين نوجوان چه كار دارى سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمی كنم، بگذار همانها كه او را احاطه كرده و با او می جنگند كار او را تمام كنند.
عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من بايد بر او يورش برم، و جهان را بر او سخت گيرم، آن حضرت كه مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در كمين او قرار گرفت و چنان شمشير بر سر مبارك قاسم زد كه سر او شكافته شد و قاسم به صورت بر روى زمين افتاد و فرياد زد: «يا عماه!» (عمو جان به دادم برس).
وقتى كه صداى قاسم به گوش امام رسيد، آن حضرت مانند عقابى كه از بالا به زير آيد، صفها را شكافت و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله كرد تا عمر بن سعد ازدى رسيد، شمشير به سوى او وارد كرد، او دستش را به پيش آورد و از آرنج قطع گرديد، آن ملعون نعره كشيد، دشمن براى نجات او حمله كردند، در همين ميان پيكر نازنين قاسم زير سم ستوران قرار گرفت، وقتى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام حسين علیه السلام در بالين قاسم است و آن نوجوان در حال جان كندن است. و پاى خود را بر زمين می سايد و روحش آماده پرواز به سوى بهشت است.
امام فرمود:
«عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك».
«سوگند به خدا بر عمويت سخت است كه او را بخوانى، به تو جواب ندهد، يا اگر جواب دهد به حال تو سودى نداشته باشد».
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
روز عاشورا حضرت قاسم علیه السلام خود را آماده جنگ كرد، به حضور امام حسين عليه السلام براى اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتى با هم گريه كردند، سپس قاسم اجازه طلبيد، امام به او اجازه نمی داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مكرر طلب اجازه كرد، امام عليه السلام به او اجازه داد، او در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود به ميدان تاخت و چنين رجز مىخواند:
ان تنكرونى فانا بن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن
«اگر مرا نمىشناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد».
حمله سخت بر دشمن كرد و با آن سن كم سه نفر يا بيشتر از دشمن را كشت.
حميد بن مسلم كه از سربازان عمر سعد بود نقل مىكند: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهرهاش مانند نيمه قرص ماه می درخشيد، شمشيرى بدست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد.
عمرو بن سعد ازدى (لعنة الله علیه) گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر اين نوجوان حمله كنم، گفتم: عجبا! تو به اين نوجوان چه كار دارى سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمی كنم، بگذار همانها كه او را احاطه كرده و با او می جنگند كار او را تمام كنند.
عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من بايد بر او يورش برم، و جهان را بر او سخت گيرم، آن حضرت كه مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در كمين او قرار گرفت و چنان شمشير بر سر مبارك قاسم زد كه سر او شكافته شد و قاسم به صورت بر روى زمين افتاد و فرياد زد: «يا عماه!» (عمو جان به دادم برس).
وقتى كه صداى قاسم به گوش امام رسيد، آن حضرت مانند عقابى كه از بالا به زير آيد، صفها را شكافت و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله كرد تا عمر بن سعد ازدى رسيد، شمشير به سوى او وارد كرد، او دستش را به پيش آورد و از آرنج قطع گرديد، آن ملعون نعره كشيد، دشمن براى نجات او حمله كردند، در همين ميان پيكر نازنين قاسم زير سم ستوران قرار گرفت، وقتى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام حسين علیه السلام در بالين قاسم است و آن نوجوان در حال جان كندن است. و پاى خود را بر زمين می سايد و روحش آماده پرواز به سوى بهشت است.
امام فرمود:
«عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك».
«سوگند به خدا بر عمويت سخت است كه او را بخوانى، به تو جواب ندهد، يا اگر جواب دهد به حال تو سودى نداشته باشد».
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
🏴 شب هفتم #محرم: مصيبت جانسوز حضرت علی اصغر عليه السلام
هنگامى كه همه ياران و اصحاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، نداى غريبانه امام بلند شد:
«هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ... هل من مغيثيرجوا الله باغثتنا».
«آيا حمايت كننده اى هست تا از حرم رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم حمايت كند؟ آيا فريادرسى است كه براى اميد ثواب ما را يارى كند؟».
وقتى كه اين ندا به گوش بانوان حرم رسيد، صداى گريه و شيون آنها بلند شد، امام كنار خيمه آمد و به اهل حرم فرمود: فرزند كوچكم را به من بدهيد تا با او وداع كنم، ام كلثوم عرض كرد: برادرم، اين كودك سه روز است كه آب نياشاميده از قوم براى او شربت آبى بگير.
امام حسين عليه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود: «شما برادر و فرزندان و يارانم را كشتيد، و از آنها جز اين كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مىكند و مىبندد اين كودك كه گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهيد».
«يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه كيف يتلظى عطشا».
«اى قوم اگر به من رحم نمىكنيد به اين كودك رحم كنيد، آيا او را نمىبينيد كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىكند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن كاهل اسدى گلوى نازك او را هدف تير سه شعبه اش قرار داد كه تير به گلو اصابت كرد «فذبح الطفل من الوريد، او من الاذن الى الاذن».
«از شريان چپ تا شريان راست على اصغر بريده شد، و يا از گوش تا گوش او ذبح گرديد».
مصيبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسين عليه السلام سخت بود كه آن حضرت در حالى كه گريه می كرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا خودت بين ما و اين قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را يارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام می كنند».
از جانب آسمان ندائى شنيد:
«يا حسين دعه فان له مرضعا فى الجنه».
«اى حسين عليه السلام در فكر اصغر نباش، هم اكنون دايهاى در بهشت براى شير دادن به او آماده است»
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
هنگامى كه همه ياران و اصحاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، نداى غريبانه امام بلند شد:
«هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ... هل من مغيثيرجوا الله باغثتنا».
«آيا حمايت كننده اى هست تا از حرم رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم حمايت كند؟ آيا فريادرسى است كه براى اميد ثواب ما را يارى كند؟».
وقتى كه اين ندا به گوش بانوان حرم رسيد، صداى گريه و شيون آنها بلند شد، امام كنار خيمه آمد و به اهل حرم فرمود: فرزند كوچكم را به من بدهيد تا با او وداع كنم، ام كلثوم عرض كرد: برادرم، اين كودك سه روز است كه آب نياشاميده از قوم براى او شربت آبى بگير.
امام حسين عليه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود: «شما برادر و فرزندان و يارانم را كشتيد، و از آنها جز اين كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مىكند و مىبندد اين كودك كه گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهيد».
«يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه كيف يتلظى عطشا».
«اى قوم اگر به من رحم نمىكنيد به اين كودك رحم كنيد، آيا او را نمىبينيد كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىكند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن كاهل اسدى گلوى نازك او را هدف تير سه شعبه اش قرار داد كه تير به گلو اصابت كرد «فذبح الطفل من الوريد، او من الاذن الى الاذن».
«از شريان چپ تا شريان راست على اصغر بريده شد، و يا از گوش تا گوش او ذبح گرديد».
مصيبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسين عليه السلام سخت بود كه آن حضرت در حالى كه گريه می كرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا خودت بين ما و اين قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را يارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام می كنند».
از جانب آسمان ندائى شنيد:
«يا حسين دعه فان له مرضعا فى الجنه».
«اى حسين عليه السلام در فكر اصغر نباش، هم اكنون دايهاى در بهشت براى شير دادن به او آماده است»
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
Forwarded from ستاد اربعین
📢🔴 اطلاعیه 🔴📢
*سلام برمحرم*
باسلام؛ دوستانی که تمایل دارند درطرح خادمین اربعین حسینی جهت حضور در موکب دانشجویی شلمچه شرکت کنند به آیدی زیر در ارتباط باشند:
@mreza688
لازم بذکراست هزینه ایاب وذهاب به شلمچه رایگان است...🙏🌺
🆔️ @setad_put
*سلام برمحرم*
باسلام؛ دوستانی که تمایل دارند درطرح خادمین اربعین حسینی جهت حضور در موکب دانشجویی شلمچه شرکت کنند به آیدی زیر در ارتباط باشند:
@mreza688
لازم بذکراست هزینه ایاب وذهاب به شلمچه رایگان است...🙏🌺
🆔️ @setad_put
🏴 شب هشتم #محرم: مصیبت جگرسوز حضرت علی اکبر علیه السلام
.
از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبدالله الحسین علیه السلام كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيه ترين فرد به پيغمبر بوده است.
اين جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدر جان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى كرد، ولى وقتى كه على اكبر مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى اندازند. جوان روانه ميدان شد.
نوشته اند اباعبدالله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود: «ثم نظر اليه نظر ائس» به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مى رود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيه تر است. جمله اى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد: «يابن سعد قطع الله رحمك» خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت.
اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش (كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟) گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مى كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه اى آب به كام من برسد نيرو مى گيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن، جان اباعبدالله را آتش مى زند، مى گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى رود به ميدان و باز مبارزه مى كند.
مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى كرد،همه از جلوى او فرار مى كردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت:قسم مى خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت: خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند دستهايش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد... اينجاست كه جمله عجيبى نوشته اند: «فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا»
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
.
از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبدالله الحسین علیه السلام كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيه ترين فرد به پيغمبر بوده است.
اين جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدر جان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى كرد، ولى وقتى كه على اكبر مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى اندازند. جوان روانه ميدان شد.
نوشته اند اباعبدالله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود: «ثم نظر اليه نظر ائس» به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مى رود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيه تر است. جمله اى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد: «يابن سعد قطع الله رحمك» خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت.
اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش (كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟) گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مى كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه اى آب به كام من برسد نيرو مى گيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن، جان اباعبدالله را آتش مى زند، مى گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى رود به ميدان و باز مبارزه مى كند.
مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى كرد،همه از جلوى او فرار مى كردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت:قسم مى خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت: خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند دستهايش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد... اينجاست كه جمله عجيبى نوشته اند: «فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا»
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
هیئت محبان الحسین(ع)آبادان pinned «📢🔴 اطلاعیه 🔴📢 *سلام برمحرم* باسلام؛ دوستانی که تمایل دارند درطرح خادمین اربعین حسینی جهت حضور در موکب دانشجویی شلمچه شرکت کنند به آیدی زیر در ارتباط باشند: @mreza688 لازم بذکراست هزینه ایاب وذهاب به شلمچه رایگان است...🙏🌺 🆔️ @setad_put»
🏴 شب نهم #محرم: باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت: برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(علیه السلام) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني
عباس(علیه السلام) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سير گشته ام.» امام فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(علیه السلام) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت
وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود.
سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد، دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه.
هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش.
از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان (لعنة الله علیه) دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم.
در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل(لعنة الله علیه) از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل(لعنة الله علیه) با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت.
عباس(علیه السلام) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب.
امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(علیه السلام) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست...
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت: برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(علیه السلام) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني
عباس(علیه السلام) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سير گشته ام.» امام فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(علیه السلام) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت
وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود.
سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد، دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه.
هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش.
از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان (لعنة الله علیه) دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم.
در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل(لعنة الله علیه) از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل(لعنة الله علیه) با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت.
عباس(علیه السلام) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب.
امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(علیه السلام) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست...
الا لعنة الله على القوم الظالمين
🏴 ستاد اربعین دانشکده نفت آبادان
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم
🏴 فرا رسیدن یوم العباس، تاسوعای حسینی، بر محضر مبارک و نورانی آقا حجت بن الحسن(عج) و تمام شیعیان جهان تسلیت باد.
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم
🏴 فرا رسیدن یوم العباس، تاسوعای حسینی، بر محضر مبارک و نورانی آقا حجت بن الحسن(عج) و تمام شیعیان جهان تسلیت باد.
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
🏴 شب دهم #محرم: شرح شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع)
پس از آنکه همه یاران امام حسین(ع) حتی طفل شش ماهه اش به شهادت رسیدند امام پس از وداعی جانسوز با اهل ببت اش بسوی میدان جنگ رفت. حضرت به عمر سعد فرموده بودند چون من يك نفر هستم، بنابراين يك يك از افراد را به جنگ من بفرست. عمر سعد هم در ابتدا این درخواست امام را قبول کرد.
به فرمان عمر سعد چند تن از شجاعان دشمن به ميدان تاختند، امام حسين عليه السلام تن به تن با آنها جنگيد، ولى همه آنها در برابر شمشير آتش بار امام به خاك هلاكت افتادند، عمر سعد ملعون دريافت كه در نبرد تن به تن احدى در برابر امام حسين عليه السلام باقى نمى ماند، از اين رو نقض عهد كرد و فرمان حمله دستجمعى را صادر نمود.
از هر سو به امام حمله كردند، امام آنچنان بر آنها هجوم برد كه آنها همانند ملخ پراكنده فرار مى كردند. مسعودى در اثباه الوصيه مى نويسد: امام حسين(ع) صدها تن از لشکریان یزید را به درک واصل کرد.
آنحضرت همچنان میجنگيد، و بر اثر شدت تشنگى آب طلب مىكرد ولى كسى پاسخ نمىداد، آنقدر تير به بدنش رسيده بود كه گفته اند: «حتى صار كالقنفذ».
شمر با جماعتى آمدند و بين او و خيمهاش قرار گرفتند، به طورى كه به خيمه نزديك شدند.امام فرياد زد: «ويلكم يا شيعه آل سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا احرارا فى دنيا كم ...»
شمر فرياد زد: اى پسر فاطمه! چه مىگوئى؟
امام فرمود: مىگويم من با شما مىجنگم شما با من، زنها تقصيرى ندارند، از گمراهان و متجاوزين خود جلوگيرى كنيد و تا زنده ام متعرض حرم من نشويد.
شمر فرياد زد: اى پسر فاطمه، متعرض حرم نخواهند شد.
آنگاه شمر به سپاه خود خطاب كرد و فرياد زد: همه متوجه حسين عليه السلام شويد و كار او را تمام كنيد.
سپاه دشمن به امام حمله كردند، آنحضرت همچنان مىجنگيد تا اينكه بدنش پر از زخم سرانجام ظالمى بنام «صالح بن وهب» پيش آمد آنچنان بر ناحيه ران آنحضرت ضربت زد، كه آن مظلوم از پشت اسب به زمين افتاد، طرف راست صورتش به زمين برخورد كرد، سپس در همين حال برخاست و به جنگ ادامه داد.
در لحظات آخر عمر امام حسين(ع)زينب(س) از خيمه بيرون آمد، در حالى كه فرياد مى زد: «وا محمداه! وا ابتاه! وا علياه! وا جعفراه».
آنگاه به سوى امام حسين(ع) نزديك شد، در آن هنگام عمر سعد با جماعتى نزديك شد، و امام در حال جان كندن بود، زينب(س) صدا زد: اى عمر! آيا اين ابا عبدالله، كشته مى شود و تو مى نگرى؟
امام حسين(ع) از زمين برخاست و مانند شيری شجاع بر دشمن حمله كرد همچنان با دشمن جنگيد تا دهها زخم بر بدنش وارد آمد.
امام كنار آمد تا اندكى استراحت كند، در كنار ايستاده بود ناگاه سنگى از جانب دشمن آمد و به پيشانى آنحضرت خورد و خون جارى شد، دامنش را بلند كرد تا خون پيشانى را پاك كند، در اين هنگام تيرى سه شعبه زهر آلود آمد و بر سينه (يا شكم) آنحضرت اصابت كرد، فرمود: بسم الله و بالله و على مله رسول الله.
سپس سرش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا تو میدانى مردى را مى كشند كه در روى زمين پسر پيغمبرى غير او نيست».
آنگاه آن تير را گرفت و از پشت بيرون آورد، و خون مانند ناودان از آن جارى شد.
در اين هنگام ضعف بر بدن آقا مسلط شد، سپاه دشمن دست از جنگ كشيد و مدتی از اين جريان گذشت، و كسى جرئت نمى كرد آخرين ضربه را بزند (و به عنوان قاتل، با خدا ملاقات كند).
شمر بر سپاه خود فرياد زد: ويحكم ما تنتظرون بالرجل اقتلوه ثكلتكم امهاتكم.
در اين وقت، دشمنان بىرحم، از هر سو به آن امام غريب، حمله كردند، يكى به شانه چپش ضربت زد، ديگرى بر دوشش ضربت زد، سنان بن انس به پيش آمد و چنان نيزهاش را بر گودى گلوى آنحضرت فرو برد و سپس نيزه را بيرون آورد و بر استخوانهاى سينهاش كوبيد و تير بر حلقوم او وارد ساخت، كه آنحضرت بر روى خاك زمين افتاد، پس از لحظهاى برخاست و نشست و تير را از گلوى خود بيرون كشيد، سر محاسنش را با خون بدنش رنگين نمود و مى فرمود: هكذا القى الله مخضبا بدمى مغصوبا على حقى.
هلال بن نافع (كه از سربازان دشمن بود) مى گويد: نگاه به قتلگاه كردم ديدم حسين عليه السلام به خود مىپيچد و در حال جان دادن است، درخشندگى چهره، و زيبائى قامت او مرا از فكر در مورد كشتن او بازداشت و من هرگز كشته آغشته به خونى را چنين نديده ام.
در اين حال فرمود: شربت آبى به من برسانيد.
ظالمى گفت: آب نچشى تا از آب سوزان دوزخ بياشامى، حضرت فرمود: آيا من آب سوزان جهنم را مىآشامم؟، نه هرگز، بلكه من بر جدم رسول خدا(ص) وارد مى شوم و در محضر او از آب گواراى بهشتى مى آشامم، و از ظلم و ستم شما به آن حضرت شكايت مىكنم.
گفتار امام، در دل آن سنگدلان اثر نكرد، گويا ذرهاى رحم در دل هيچكدام از آنها نبود.
عمرسعد به شخصى كه در جانب راستش بود گفت: برو حسين را راحت كن. و به نقلى سنان بن انس به خولى گفت: برو سر از بدن حسين عليه السلام جدا كن، خولى به اين قصد
پس از آنکه همه یاران امام حسین(ع) حتی طفل شش ماهه اش به شهادت رسیدند امام پس از وداعی جانسوز با اهل ببت اش بسوی میدان جنگ رفت. حضرت به عمر سعد فرموده بودند چون من يك نفر هستم، بنابراين يك يك از افراد را به جنگ من بفرست. عمر سعد هم در ابتدا این درخواست امام را قبول کرد.
به فرمان عمر سعد چند تن از شجاعان دشمن به ميدان تاختند، امام حسين عليه السلام تن به تن با آنها جنگيد، ولى همه آنها در برابر شمشير آتش بار امام به خاك هلاكت افتادند، عمر سعد ملعون دريافت كه در نبرد تن به تن احدى در برابر امام حسين عليه السلام باقى نمى ماند، از اين رو نقض عهد كرد و فرمان حمله دستجمعى را صادر نمود.
از هر سو به امام حمله كردند، امام آنچنان بر آنها هجوم برد كه آنها همانند ملخ پراكنده فرار مى كردند. مسعودى در اثباه الوصيه مى نويسد: امام حسين(ع) صدها تن از لشکریان یزید را به درک واصل کرد.
آنحضرت همچنان میجنگيد، و بر اثر شدت تشنگى آب طلب مىكرد ولى كسى پاسخ نمىداد، آنقدر تير به بدنش رسيده بود كه گفته اند: «حتى صار كالقنفذ».
شمر با جماعتى آمدند و بين او و خيمهاش قرار گرفتند، به طورى كه به خيمه نزديك شدند.امام فرياد زد: «ويلكم يا شيعه آل سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا احرارا فى دنيا كم ...»
شمر فرياد زد: اى پسر فاطمه! چه مىگوئى؟
امام فرمود: مىگويم من با شما مىجنگم شما با من، زنها تقصيرى ندارند، از گمراهان و متجاوزين خود جلوگيرى كنيد و تا زنده ام متعرض حرم من نشويد.
شمر فرياد زد: اى پسر فاطمه، متعرض حرم نخواهند شد.
آنگاه شمر به سپاه خود خطاب كرد و فرياد زد: همه متوجه حسين عليه السلام شويد و كار او را تمام كنيد.
سپاه دشمن به امام حمله كردند، آنحضرت همچنان مىجنگيد تا اينكه بدنش پر از زخم سرانجام ظالمى بنام «صالح بن وهب» پيش آمد آنچنان بر ناحيه ران آنحضرت ضربت زد، كه آن مظلوم از پشت اسب به زمين افتاد، طرف راست صورتش به زمين برخورد كرد، سپس در همين حال برخاست و به جنگ ادامه داد.
در لحظات آخر عمر امام حسين(ع)زينب(س) از خيمه بيرون آمد، در حالى كه فرياد مى زد: «وا محمداه! وا ابتاه! وا علياه! وا جعفراه».
آنگاه به سوى امام حسين(ع) نزديك شد، در آن هنگام عمر سعد با جماعتى نزديك شد، و امام در حال جان كندن بود، زينب(س) صدا زد: اى عمر! آيا اين ابا عبدالله، كشته مى شود و تو مى نگرى؟
امام حسين(ع) از زمين برخاست و مانند شيری شجاع بر دشمن حمله كرد همچنان با دشمن جنگيد تا دهها زخم بر بدنش وارد آمد.
امام كنار آمد تا اندكى استراحت كند، در كنار ايستاده بود ناگاه سنگى از جانب دشمن آمد و به پيشانى آنحضرت خورد و خون جارى شد، دامنش را بلند كرد تا خون پيشانى را پاك كند، در اين هنگام تيرى سه شعبه زهر آلود آمد و بر سينه (يا شكم) آنحضرت اصابت كرد، فرمود: بسم الله و بالله و على مله رسول الله.
سپس سرش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا تو میدانى مردى را مى كشند كه در روى زمين پسر پيغمبرى غير او نيست».
آنگاه آن تير را گرفت و از پشت بيرون آورد، و خون مانند ناودان از آن جارى شد.
در اين هنگام ضعف بر بدن آقا مسلط شد، سپاه دشمن دست از جنگ كشيد و مدتی از اين جريان گذشت، و كسى جرئت نمى كرد آخرين ضربه را بزند (و به عنوان قاتل، با خدا ملاقات كند).
شمر بر سپاه خود فرياد زد: ويحكم ما تنتظرون بالرجل اقتلوه ثكلتكم امهاتكم.
در اين وقت، دشمنان بىرحم، از هر سو به آن امام غريب، حمله كردند، يكى به شانه چپش ضربت زد، ديگرى بر دوشش ضربت زد، سنان بن انس به پيش آمد و چنان نيزهاش را بر گودى گلوى آنحضرت فرو برد و سپس نيزه را بيرون آورد و بر استخوانهاى سينهاش كوبيد و تير بر حلقوم او وارد ساخت، كه آنحضرت بر روى خاك زمين افتاد، پس از لحظهاى برخاست و نشست و تير را از گلوى خود بيرون كشيد، سر محاسنش را با خون بدنش رنگين نمود و مى فرمود: هكذا القى الله مخضبا بدمى مغصوبا على حقى.
هلال بن نافع (كه از سربازان دشمن بود) مى گويد: نگاه به قتلگاه كردم ديدم حسين عليه السلام به خود مىپيچد و در حال جان دادن است، درخشندگى چهره، و زيبائى قامت او مرا از فكر در مورد كشتن او بازداشت و من هرگز كشته آغشته به خونى را چنين نديده ام.
در اين حال فرمود: شربت آبى به من برسانيد.
ظالمى گفت: آب نچشى تا از آب سوزان دوزخ بياشامى، حضرت فرمود: آيا من آب سوزان جهنم را مىآشامم؟، نه هرگز، بلكه من بر جدم رسول خدا(ص) وارد مى شوم و در محضر او از آب گواراى بهشتى مى آشامم، و از ظلم و ستم شما به آن حضرت شكايت مىكنم.
گفتار امام، در دل آن سنگدلان اثر نكرد، گويا ذرهاى رحم در دل هيچكدام از آنها نبود.
عمرسعد به شخصى كه در جانب راستش بود گفت: برو حسين را راحت كن. و به نقلى سنان بن انس به خولى گفت: برو سر از بدن حسين عليه السلام جدا كن، خولى به اين قصد
قصد به سوى حسين عليه السلام رفت ولى لرزه بر اندام شد و بازگشت، شمر به او گفت: «خدا بازويت را از هم جدا كند چرا لرزه بر اندام شده اى؟».
عمر سعد مجددا فرياد زد، به سوى حسين عليه السلام برويد و سر از تنش جدا كنيد.
شمر به سوى آنحضرت شتافت و با كمال گستاخى روى سينه آنحضرت نشست و محاسن آنحضرت را به دست گرفت، با شمشير خود با دوازده ضربه سر از بدن آن بزرگوار جدا نمود...
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
عمر سعد مجددا فرياد زد، به سوى حسين عليه السلام برويد و سر از تنش جدا كنيد.
شمر به سوى آنحضرت شتافت و با كمال گستاخى روى سينه آنحضرت نشست و محاسن آنحضرت را به دست گرفت، با شمشير خود با دوازده ضربه سر از بدن آن بزرگوار جدا نمود...
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
◼️ #شهادت
امام حسین(ع):
من به نماز عشق می ورزم...
🏴 فرارسیدن عاشورای حسینی، روز دل دادگی و جان بازی، بر تمام شیعیان جهان، علی الخصوص محضر مبارک آقا بقیه الله(عج) تسلیت باد...
جهت تسلی قلب نازنین آقا حجت بن الحسن العسگری(عج) صلواتی عنایت بفرمایید.
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
امام حسین(ع):
من به نماز عشق می ورزم...
🏴 فرارسیدن عاشورای حسینی، روز دل دادگی و جان بازی، بر تمام شیعیان جهان، علی الخصوص محضر مبارک آقا بقیه الله(عج) تسلیت باد...
جهت تسلی قلب نازنین آقا حجت بن الحسن العسگری(عج) صلواتی عنایت بفرمایید.
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
Forwarded from ستاد اربعین
🖤السلام علی ساکن کربلا
درباره #توفیق هزاران مطلب بنویسیم و بخوانیم کمه
در کتاب #فتح_خون زیباترین نوشته هایی که انسان میتواند در ادبیات بخواند؛ جاودانه شده...
این بخش از اثر رو براتون می نویسم:
___________
...حُر :ما مأموریم که از شما جدا نشویم مگر آنکه شما را به کوفه نزد عبید الله بن زیاد برده باشیم.»
امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است.» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسبها نهند و زنان و کودکان را در محملها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند. این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است، اما به راستی آیا امام قصد مراجعت داشته اند؟ هر چه هست، در اینکه لشکریان حر تاختهاند و بر سر راه او صف بسته اند، تردید نیست.
🔺️🔺️امام می فرماید: «ثکلتک امک! ما ترید مِنّی؟ ـ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه میخواهی؟»
👈آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه (#توفیق) بخشیده است. روزنهای از نور است که به سینه حُر گشوده میشود و سفره ضیافتی است که عشق را به نهانخانه دل او میهمان میکند.
👈حُر گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان میآورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار میگشودم. کائناً ما کان: هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»
جمله ارباب مقاتل و مورخین حُربن یزید را بر این سخن ستودهاند وحق نیز همین است. سخن، ثمره گلبوته دل است و حُر را ببین که از دهانش یاس و یاسمن میریزد. این سخن ریحانی از ریاحین بهشت است که ازگلبوته #ادب حُر برآمده.
___________
حق مطلب رو شهید آوینی به زیبایی ادا کرده، جناب حر شانسی و اتفاقی بدین مقام نرسید که بزرگان و احرار زمزمه کرده اند ( یا لیتنی کنت معکم: ای کاش در آنروز با شما می بودم)
بارالها، از #ادب و توفیق جناب حر نصیب ما هم بفرما
التماس دعا
#توفیق
#ادب
#فتح_خون
🔰ستاد اربعین دانشکده نفت
🆔️ @setad_put
درباره #توفیق هزاران مطلب بنویسیم و بخوانیم کمه
در کتاب #فتح_خون زیباترین نوشته هایی که انسان میتواند در ادبیات بخواند؛ جاودانه شده...
این بخش از اثر رو براتون می نویسم:
___________
...حُر :ما مأموریم که از شما جدا نشویم مگر آنکه شما را به کوفه نزد عبید الله بن زیاد برده باشیم.»
امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است.» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسبها نهند و زنان و کودکان را در محملها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند. این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است، اما به راستی آیا امام قصد مراجعت داشته اند؟ هر چه هست، در اینکه لشکریان حر تاختهاند و بر سر راه او صف بسته اند، تردید نیست.
🔺️🔺️امام می فرماید: «ثکلتک امک! ما ترید مِنّی؟ ـ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه میخواهی؟»
👈آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه (#توفیق) بخشیده است. روزنهای از نور است که به سینه حُر گشوده میشود و سفره ضیافتی است که عشق را به نهانخانه دل او میهمان میکند.
👈حُر گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان میآورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار میگشودم. کائناً ما کان: هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»
جمله ارباب مقاتل و مورخین حُربن یزید را بر این سخن ستودهاند وحق نیز همین است. سخن، ثمره گلبوته دل است و حُر را ببین که از دهانش یاس و یاسمن میریزد. این سخن ریحانی از ریاحین بهشت است که ازگلبوته #ادب حُر برآمده.
___________
حق مطلب رو شهید آوینی به زیبایی ادا کرده، جناب حر شانسی و اتفاقی بدین مقام نرسید که بزرگان و احرار زمزمه کرده اند ( یا لیتنی کنت معکم: ای کاش در آنروز با شما می بودم)
بارالها، از #ادب و توفیق جناب حر نصیب ما هم بفرما
التماس دعا
#توفیق
#ادب
#فتح_خون
🔰ستاد اربعین دانشکده نفت
🆔️ @setad_put
Forwarded from ستاد اربعین
با سلام
دانشجویانی که قصد عزیمت به کربلا معلی را دارند، ولی هنوز درخواست مجوز خروج از کشور را نداده اند، و یا دسترسی به سیستم لپ تاپ و کامپیوتر ندارند، با آی دی زیر در ارتباط باشند:
🆔 @s_amir_alamdar
💰 مجموع هزینه های ثبت درخواست خروج از کشور ۴۵،۰۰۰ ریال است. و میتوانید همین امروز اقدام کنید. بدون نیاز به وثیقه ۳میلیون تومانی.
🌹 دانشجویانی که برای اولین بار عازم هستند، این هزینه از طرف هیئت محبان الحسین(ع) برای ایشان پرداخت خواهد شد.
دانشجویانی که قصد عزیمت به کربلا معلی را دارند، ولی هنوز درخواست مجوز خروج از کشور را نداده اند، و یا دسترسی به سیستم لپ تاپ و کامپیوتر ندارند، با آی دی زیر در ارتباط باشند:
🆔 @s_amir_alamdar
💰 مجموع هزینه های ثبت درخواست خروج از کشور ۴۵،۰۰۰ ریال است. و میتوانید همین امروز اقدام کنید. بدون نیاز به وثیقه ۳میلیون تومانی.
🌹 دانشجویانی که برای اولین بار عازم هستند، این هزینه از طرف هیئت محبان الحسین(ع) برای ایشان پرداخت خواهد شد.
🏴 #مراسم_عزاداری
◾️ به مناسبت شهادت ریحانه الحسین(ع)، حضرت رقیه(س) و کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی(ع) (به روایتی)
📅 شب های ۱۱، ۱۲، ۱۳ مهر ماه
⏰ ساعت شروع مراسم: ۲۱:۴۵
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین رضا متوسل
بانوای جانسوز: کربلایی جابر حسن زاده
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
◾️ به مناسبت شهادت ریحانه الحسین(ع)، حضرت رقیه(س) و کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی(ع) (به روایتی)
📅 شب های ۱۱، ۱۲، ۱۳ مهر ماه
⏰ ساعت شروع مراسم: ۲۱:۴۵
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین رضا متوسل
بانوای جانسوز: کربلایی جابر حسن زاده
#محبان_الحسین (ع)
🆔 @moheban_al_hosein
بسم الله الرحمن الرحیم
به اطلاع می رساند:
مراسم ترحیم همسر گرامی جناب آقای رضا حاتمی امروز ساعت ۱۵الی۱۶ در نمازخانه دانشکده برگزار خواهد شد.
به اطلاع می رساند:
مراسم ترحیم همسر گرامی جناب آقای رضا حاتمی امروز ساعت ۱۵الی۱۶ در نمازخانه دانشکده برگزار خواهد شد.
هیئت محبان الحسین(ع)آبادان
بسم الله الرحمن الرحیم به اطلاع می رساند: مراسم ترحیم همسر گرامی جناب آقای رضا حاتمی امروز ساعت ۱۵الی۱۶ در نمازخانه دانشکده برگزار خواهد شد.
#اصلاحیه
مراسم ترحیم فردا(یکشنبه) ساعت ۱۱الی ۱۲ برگزار خواهد شد.
مراسم ترحیم فردا(یکشنبه) ساعت ۱۱الی ۱۲ برگزار خواهد شد.
Forwarded from ستاد اربعین
🖤السلام علی ساکن کربلا
دوستان و همراهان گرامی با توجه به پایان مهلت ثبت نام اولیه ؛ برای هماهنگی های نهایی من جمله:
🔺️اسکان
🔺️اتوبوس
🔺️وضعیت افراد جایگزین
لطفا وجه پیش بینی شده جهت سفر را هر چه سریعتر پرداخت نمایید.
💰مبلغ ۵۰۰ هزار تومن
💳۵۸۵۹ ۸۳۱۰ ۴۸۵۲ ۴۷۸۸
👤بنام محمدجواد آزاد نزد بانک تجارت
🗓زمان شنبه تا سه شنبه
🆘️🆘️🆘️اولویت با کسانی است که سریعتر با پرداخت ثبت نام نهایی کرده باشند.
⚠️⚠️⚠️ تنها رسید چاپی ATM پذیرفته میشود و از هرگونه پرداخت با اپلیکشن خودداری کنید.
زمان تحویل رسید های پرداختی:
همه روزه از ساعت ۹ تا ۱۳ و ۱۹ تا ۲۱
⛔رسید پرداخت هر شخص رو خودش جهت تحویل بیاره تا تعهد نامه حضور در کاروان رو تکمیل کنه.
📥جهت تحویل رسید به اتاق آقای آزاد ؛اتاق ۱۸ گلستان
🔰ستاد اربعین دانشکده نفت
@setad_put
دوستان و همراهان گرامی با توجه به پایان مهلت ثبت نام اولیه ؛ برای هماهنگی های نهایی من جمله:
🔺️اسکان
🔺️اتوبوس
🔺️وضعیت افراد جایگزین
لطفا وجه پیش بینی شده جهت سفر را هر چه سریعتر پرداخت نمایید.
💰مبلغ ۵۰۰ هزار تومن
💳۵۸۵۹ ۸۳۱۰ ۴۸۵۲ ۴۷۸۸
👤بنام محمدجواد آزاد نزد بانک تجارت
🗓زمان شنبه تا سه شنبه
🆘️🆘️🆘️اولویت با کسانی است که سریعتر با پرداخت ثبت نام نهایی کرده باشند.
⚠️⚠️⚠️ تنها رسید چاپی ATM پذیرفته میشود و از هرگونه پرداخت با اپلیکشن خودداری کنید.
زمان تحویل رسید های پرداختی:
همه روزه از ساعت ۹ تا ۱۳ و ۱۹ تا ۲۱
⛔رسید پرداخت هر شخص رو خودش جهت تحویل بیاره تا تعهد نامه حضور در کاروان رو تکمیل کنه.
📥جهت تحویل رسید به اتاق آقای آزاد ؛اتاق ۱۸ گلستان
🔰ستاد اربعین دانشکده نفت
@setad_put