شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چهخوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چهخوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
هوا هم دیگر کم کم دارد سرد میشود،
برگ ها رو به زردی میروند،
گل ها خشک میشوند
و تنها داوودی های شهر باقی میمانند
راستی مینای شهر دست بنفشه را میگیرد
و با هم به استقبال رنگِ خونینِ برگ هایی می آیند
که دلشکسته از درخت جدا شده اند
چه قیامتی در دنیای حوالیمان برپاست
میبینی جانم!؟
دیگر چه انتظاری از معشوق دیوانه ات داری!؟
پاییز است دیگر
کسی چه میداند،
شاید روزی فهمیدند که سرمایِ سوزناکِ پاییزِ عریان،
تنها بهانه ایست برای عاشقانه های دستان گرم آنهایی
که عاشق یکدیگرند...!
و حیران پاییز غمبار راه عاشقی با تو میشوم...!
شاید پاییز نباشد،
شاید عاشقم نباشی...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
برگ ها رو به زردی میروند،
گل ها خشک میشوند
و تنها داوودی های شهر باقی میمانند
راستی مینای شهر دست بنفشه را میگیرد
و با هم به استقبال رنگِ خونینِ برگ هایی می آیند
که دلشکسته از درخت جدا شده اند
چه قیامتی در دنیای حوالیمان برپاست
میبینی جانم!؟
دیگر چه انتظاری از معشوق دیوانه ات داری!؟
پاییز است دیگر
کسی چه میداند،
شاید روزی فهمیدند که سرمایِ سوزناکِ پاییزِ عریان،
تنها بهانه ایست برای عاشقانه های دستان گرم آنهایی
که عاشق یکدیگرند...!
و حیران پاییز غمبار راه عاشقی با تو میشوم...!
شاید پاییز نباشد،
شاید عاشقم نباشی...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
#من به همین قدم های دونفره ی پنهانی در کوچه های خلوت شهر راضیم #جانم
اتفاق بد، دیدن آشناییست که تو را با کنایه مینگرد
و من را هفت پشت غریبه ای لاابالی میپندارد
آری او نمیداند
زندگی یعنی ریسک با هم بودنمان
در خیابان های شهری که همه بدنبال یک حاشیه اند،
که همه به دنبال سرک کشیدن در حریم خصوصی دیگرانند
#جانم اینجا حریم سلطنت من است
و خلاصه اش طوفانیست پر از نامهربانی های بندگان خدایی که ستارالعیوب است
و روحی شیطانی در بدن انسان های پر افاده ای که مرا قضاوت میکنند
میدانی چیست!؟
اصلا بگذار تا آخر جهالت خودشان بروند
اتفاق خوب تویی که در آغوش منی،
و خیابان است که عاشقانه هایمان در آن برقرار است
و شانه هایمان است که به هم میخورند،
و شوخی هاییست که ما را سر ذوق می آورد،
و حال دلیست،
که خیالش قرص،
در کنار گرما و سرمای مهرِ شهریوری اش #با_تو قدم میزند..."
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
اتفاق بد، دیدن آشناییست که تو را با کنایه مینگرد
و من را هفت پشت غریبه ای لاابالی میپندارد
آری او نمیداند
زندگی یعنی ریسک با هم بودنمان
در خیابان های شهری که همه بدنبال یک حاشیه اند،
که همه به دنبال سرک کشیدن در حریم خصوصی دیگرانند
#جانم اینجا حریم سلطنت من است
و خلاصه اش طوفانیست پر از نامهربانی های بندگان خدایی که ستارالعیوب است
و روحی شیطانی در بدن انسان های پر افاده ای که مرا قضاوت میکنند
میدانی چیست!؟
اصلا بگذار تا آخر جهالت خودشان بروند
اتفاق خوب تویی که در آغوش منی،
و خیابان است که عاشقانه هایمان در آن برقرار است
و شانه هایمان است که به هم میخورند،
و شوخی هاییست که ما را سر ذوق می آورد،
و حال دلیست،
که خیالش قرص،
در کنار گرما و سرمای مهرِ شهریوری اش #با_تو قدم میزند..."
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
غمگین افسانه ایست قدم هایی که در راه رسیدن به دیدار پایانی برمیداری
شروع نابهنگام مرگیست در ماورای زندگی
حال خوبیست در بدحالی های آسمان پاییز،
طعم شیرینیست
در شوری مزه مزه کردن اشک های انتظار
ببین جان دلم،
حال غریبیست آخرین دیدار چشمهایت
و شاید آخرین زمزمه ی صدایت
من کاری به پاییز و
برگ های زرد و ابرهای پر از بغض ندارم
راه آمدنت سهل است اما
راه بازگشت را خدا از یاد تو خواهد برد...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
شروع نابهنگام مرگیست در ماورای زندگی
حال خوبیست در بدحالی های آسمان پاییز،
طعم شیرینیست
در شوری مزه مزه کردن اشک های انتظار
ببین جان دلم،
حال غریبیست آخرین دیدار چشمهایت
و شاید آخرین زمزمه ی صدایت
من کاری به پاییز و
برگ های زرد و ابرهای پر از بغض ندارم
راه آمدنت سهل است اما
راه بازگشت را خدا از یاد تو خواهد برد...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
از خدا برایتان آدمی را آرزو میکنم که
تمرکز حواس شش گانه اش بر روی شما باشد
خوب یا بد عاشقتان بماند
زشت یا زیبا دوستتان بدارد
و هیچ اجنبی یک لاقبایی افکارش را حتی برای دمی درگیر خود نکند
از خدا برایتان یا هیچ نمیخواهم
یا کسی را میخواهم که قرارتان باشد
و بی قرار هم باشید
به گونه ای که حتی برای هم بمیرید
و زنده مانی نکنید
خیلی ساده
و به دور از همه ی افکار مزاحم
و جایی در میان رویاهایتان
زندگی کنید
که اگر اینگونه باشد
خدا برایتان از آن فرشته های در بالین خود
یکی را فرستاده است...!
#محمد_عبدشاهی
صبح آدینتون بخیر🧡
@mohammad_abdeshahi
تمرکز حواس شش گانه اش بر روی شما باشد
خوب یا بد عاشقتان بماند
زشت یا زیبا دوستتان بدارد
و هیچ اجنبی یک لاقبایی افکارش را حتی برای دمی درگیر خود نکند
از خدا برایتان یا هیچ نمیخواهم
یا کسی را میخواهم که قرارتان باشد
و بی قرار هم باشید
به گونه ای که حتی برای هم بمیرید
و زنده مانی نکنید
خیلی ساده
و به دور از همه ی افکار مزاحم
و جایی در میان رویاهایتان
زندگی کنید
که اگر اینگونه باشد
خدا برایتان از آن فرشته های در بالین خود
یکی را فرستاده است...!
#محمد_عبدشاهی
صبح آدینتون بخیر🧡
@mohammad_abdeshahi
اینجا در میان پاییزی که تابستان است
و در میان بلاتکلیف ترین هوای سال
در کنار نفس هایی که به تنگ آمده اند
من به دنبال تو میگردم
اصلا انگار پاییز منتظر آمدن توست
که با همدیگر به استقبال هوای سرد و سوزناکش برویم
و سرود عاشقانه مان را برایش
طنین انداز کنیم....!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
و در میان بلاتکلیف ترین هوای سال
در کنار نفس هایی که به تنگ آمده اند
من به دنبال تو میگردم
اصلا انگار پاییز منتظر آمدن توست
که با همدیگر به استقبال هوای سرد و سوزناکش برویم
و سرود عاشقانه مان را برایش
طنین انداز کنیم....!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
بیا، نگذار، بمان، نرو
و من را دوست بدار، کار سختیست میدانم
اما اینجا دلی سخت برای تو میتپد
اخم کن، حرف بزن، اشک بریز
اما مرا دوست بدار،
اینجا دستانی دلتنگ آغوش ناب توست
بخوان، بمان، بشنو
بگذر از غم های گذشته مان،
چشم به راه بازگشت تو دوخته ام انگار، بخوان، بمان، بشنو
نگذار که حسرت صدای خنده هایمان تا آخرش بماند
در گلوی پر از بغض و غم و اندوه عاشقیمان...!
#گاه_نوشته_هایم
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
و من را دوست بدار، کار سختیست میدانم
اما اینجا دلی سخت برای تو میتپد
اخم کن، حرف بزن، اشک بریز
اما مرا دوست بدار،
اینجا دستانی دلتنگ آغوش ناب توست
بخوان، بمان، بشنو
بگذر از غم های گذشته مان،
چشم به راه بازگشت تو دوخته ام انگار، بخوان، بمان، بشنو
نگذار که حسرت صدای خنده هایمان تا آخرش بماند
در گلوی پر از بغض و غم و اندوه عاشقیمان...!
#گاه_نوشته_هایم
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
به اندازه ای که دوستت دارم
آدم ها وارد چشمانم شده اند و رفته اند
وگاهی افتاده اند،
و در پی هر رفت و آمدشان
خطی آتشین در سفیدی چشمانم بجا گذاشته اند
تلخ است اما بگذار بگویم که
به همان اندازه ای که
تو دوستم داری
آدم ها برای همیشه
در این چشم های رنج دیده
مانده اند
همین قدر هیچ
همینقدر تهی..!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
آدم ها وارد چشمانم شده اند و رفته اند
وگاهی افتاده اند،
و در پی هر رفت و آمدشان
خطی آتشین در سفیدی چشمانم بجا گذاشته اند
تلخ است اما بگذار بگویم که
به همان اندازه ای که
تو دوستم داری
آدم ها برای همیشه
در این چشم های رنج دیده
مانده اند
همین قدر هیچ
همینقدر تهی..!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
یلدا آمد
پاییزِ همه را برد،
برگ های زرد و قرمز شهر را شست
و عاشقانه هایمان را
به امید فصل نارنگی های سال دیگر
در گوشه ای از خاطرات تلخ و شیرین و شاید شورمان پنهان کرد
از همه اینها که بگذریم
یلدا آمد و ننه سرما را صدا زد
یلدا که آمد برگ ها ریختند
انگار همه از او میترسیدند
آسمان فریاد زد
ابرها گریستند
یلدا آمد، پاییز رفت،سرما آمد
انگار آمده است کمی تنبیهمان کند
و همه حرفش این است
که دست های همدیگر را نگرفته اید
من هیچ شکی ندارم
که اگر دوباره هوای همدیگر را نداشته باشیم
یلدای دیگری می آید
و سرد میشود
من که دیگر قبول کرده ام
این خیابان ها دیگر جولانگاه آدم های تنها نیست
معشوقه هایتان را دریابید
هوا سوز دارد
نکند که در سایه ی سرد ابرها
نبودنتان دل هایشان را بسوزاند.
#محمد_عبدشاهی
❤️❤️رفقای عزیزم یلداتون مبارک❤️❤️
@mohammad_abdeshahi
پاییزِ همه را برد،
برگ های زرد و قرمز شهر را شست
و عاشقانه هایمان را
به امید فصل نارنگی های سال دیگر
در گوشه ای از خاطرات تلخ و شیرین و شاید شورمان پنهان کرد
از همه اینها که بگذریم
یلدا آمد و ننه سرما را صدا زد
یلدا که آمد برگ ها ریختند
انگار همه از او میترسیدند
آسمان فریاد زد
ابرها گریستند
یلدا آمد، پاییز رفت،سرما آمد
انگار آمده است کمی تنبیهمان کند
و همه حرفش این است
که دست های همدیگر را نگرفته اید
من هیچ شکی ندارم
که اگر دوباره هوای همدیگر را نداشته باشیم
یلدای دیگری می آید
و سرد میشود
من که دیگر قبول کرده ام
این خیابان ها دیگر جولانگاه آدم های تنها نیست
معشوقه هایتان را دریابید
هوا سوز دارد
نکند که در سایه ی سرد ابرها
نبودنتان دل هایشان را بسوزاند.
#محمد_عبدشاهی
❤️❤️رفقای عزیزم یلداتون مبارک❤️❤️
@mohammad_abdeshahi
بانو، آقا
بیا کمی منطقی فکر کنیم
مثلا اینطور خوب است !؟
تو اینجا و دلبرت در آن فاصله دور
و دلتان اما در خانه مشترک
خوب نیست قبول کن بانو، آقا
لطفا الآنی که دم عید است
که همه در فکر آجیل و عیدی اند
و سال جدیدی که ثانیه ای بعد از آن
همه میروند و میخوابند
بیایید بنشینید و حرف بزنید
و تصمیم بگیرید که سال آینده
اگر نشد سال بعدش
اصلا هر زمانی هر سالی هر لحظه ای
حداقل خیالش را راحت کنید
از آن لحظه ای که بعد از آن
تحویل سال هایش را
با بوسه ای از جانب شما
آن هم در فاصله ای به اندازه ی یک هوا
تحویل میکند...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
بیا کمی منطقی فکر کنیم
مثلا اینطور خوب است !؟
تو اینجا و دلبرت در آن فاصله دور
و دلتان اما در خانه مشترک
خوب نیست قبول کن بانو، آقا
لطفا الآنی که دم عید است
که همه در فکر آجیل و عیدی اند
و سال جدیدی که ثانیه ای بعد از آن
همه میروند و میخوابند
بیایید بنشینید و حرف بزنید
و تصمیم بگیرید که سال آینده
اگر نشد سال بعدش
اصلا هر زمانی هر سالی هر لحظه ای
حداقل خیالش را راحت کنید
از آن لحظه ای که بعد از آن
تحویل سال هایش را
با بوسه ای از جانب شما
آن هم در فاصله ای به اندازه ی یک هوا
تحویل میکند...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
میخواهمت،
مثل پدربزرگ
که راز و رمزی با مادر بزرگ داشت
که عاشقانه هایش را، حاج خانم صدا میزد ؛
میخواهمت، مثل ساعت چندی
که گذرش را
در باران بهاری نمیفهمم ؛
میخواهمت،
مانند نگاه آفتابگردانی در پی آفتاب
نگاه گرگی به ماه ؛
میخواهمت،
مانند نوزادی در پی مادر
تشنه ای در پی آب
ابری در پی باد ؛
دوستت می دارم؛
به خواستنی ترینِ داشتن ها
به تقدس یک نگاه
به مهتاب، آسمان، ماه
به احساسی ترین احساس دنیا...!
#محـمد_عبدشاهے
@mohammad_abdeshahi
مثل پدربزرگ
که راز و رمزی با مادر بزرگ داشت
که عاشقانه هایش را، حاج خانم صدا میزد ؛
میخواهمت، مثل ساعت چندی
که گذرش را
در باران بهاری نمیفهمم ؛
میخواهمت،
مانند نگاه آفتابگردانی در پی آفتاب
نگاه گرگی به ماه ؛
میخواهمت،
مانند نوزادی در پی مادر
تشنه ای در پی آب
ابری در پی باد ؛
دوستت می دارم؛
به خواستنی ترینِ داشتن ها
به تقدس یک نگاه
به مهتاب، آسمان، ماه
به احساسی ترین احساس دنیا...!
#محـمد_عبدشاهے
@mohammad_abdeshahi
دوست داشتنی ترین خاکستر به جامانده از ترانه ی زیبای عشق
آن هم کنار رودخانه ای به وسعت نور
میشود لطیفی به نام #دختر
آری،
این ظریف پر از محبت را میگویم
که مرهم دردهای آدم هاییست
که زندگی اش را نفس میکشند
و جلوه ی ذوق خداوند است
آنگاه که بهشت را خلق میکرد
و خدا را سپاس که آمدند
تا زمین جاذبه خود را حفظ کند
و دنیایی بسازند
با طعم زیبای عشق،
و رنگ خوشایند زندگی...!
#محمد_عبدشاهی
ولادت باسعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر مهربانان زندگی مبارک باد❤️
@mohammad_abdeshahi
آن هم کنار رودخانه ای به وسعت نور
میشود لطیفی به نام #دختر
آری،
این ظریف پر از محبت را میگویم
که مرهم دردهای آدم هاییست
که زندگی اش را نفس میکشند
و جلوه ی ذوق خداوند است
آنگاه که بهشت را خلق میکرد
و خدا را سپاس که آمدند
تا زمین جاذبه خود را حفظ کند
و دنیایی بسازند
با طعم زیبای عشق،
و رنگ خوشایند زندگی...!
#محمد_عبدشاهی
ولادت باسعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر مهربانان زندگی مبارک باد❤️
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چهخوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چهخوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi