وقتی رگ گردنت را میبوسم
با یک تیر دو نشان زده ام
هم تو را بوسیده ام
هم خدا را !
#کوروش_نامی
#و
وقتی رگ گردنت را میبوسم
با یک تیر دو نشان زده ام
هم تو را بوسیده ام
هم خدا را !
#کوروش_نامی
#و
و چه بیگانه گذشتی، نه کلامی، نه سلامی
نه نگاهی به نویدی، نه امیدی به پیامی
رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی
#شفیعی_کدکنی
#و
نه نگاهی به نویدی، نه امیدی به پیامی
رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی
#شفیعی_کدکنی
#و
و شب ها
همچون چکاوکی ، سروده ی ناب نگاهت را
بر زبان جاری می کنم
تا در گندمزار آغوشت
عاشقانه هایم را
با حسی خوشایند روی لبانت
آواز بخوانم
و بستر شب را به یمن بودنت
زیبا و پر از عشق کنم
#شهاب_شهابی
#و
همچون چکاوکی ، سروده ی ناب نگاهت را
بر زبان جاری می کنم
تا در گندمزار آغوشت
عاشقانه هایم را
با حسی خوشایند روی لبانت
آواز بخوانم
و بستر شب را به یمن بودنت
زیبا و پر از عشق کنم
#شهاب_شهابی
#و
و مرا کاش مجالی
به اندازهی یک پرسه زدن
در هیاهویِ شب و خوابِ تو بود...
لیلا_مقربی
#و
به اندازهی یک پرسه زدن
در هیاهویِ شب و خوابِ تو بود...
لیلا_مقربی
#و
و تو بالاخره شبی به آغوشِ من،
به خانهات باز خواهی گشت.
مثل باران به دریا،
یا خواب به چشمانِ خسته.
#عادل_رستمکلایی
#و
و تو بالاخره شبی به آغوشِ من،
به خانهات باز خواهی گشت.
مثل باران به دریا،
یا خواب به چشمانِ خسته.
#عادل_رستمکلایی
#و