مدیریار | Modiryar
844 subscribers
4.91K photos
676 videos
3 files
4.43K links
پایگاه جامع مدیریت
www.modiryar.com
مدیرمسئول
@mahdiyarahmadi
رئیس هیئت‌مدیره
@AhmadNiroomand
• اینستاگرام
https://www.instagram.com/modiryar_com
• ایتا
https://eitaa.com/modiryar
• گپ
https://gap.im/modiryar
احرازارشاد
http://t.me/itdmcbot?start=modiryar
Download Telegram
من تو را نفس می کشم
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

تو کرونایی و در قرنطینه، نفست بالا نمی آید و حالت خوب نیست، صدای سرفه هایت تا ده تا خانه آن طرف تر می رود و احساس ضعف شدیدی داری، در مبارزه ای سخت با دشمنی نامرئی در حال جنگی و به شدت درد میکشی.

من کرونا نیستم، واکسن هم زدم، ظاهراً درد و رنجی هم ندارم اما حالم از تو خیلی بدتر است. اکنون همۀ دنیا جز همان اتاق تاریکی که تو در آن قرنطینه ای برایم زندانی تنگ و تاریک است. من که تو را نفس می کشم پشت در که باشم حس خفگی دارم.

کاش من جای تو بودم و تو جای من. من درد می کشیدم و تو آرام در را باز میکردی، از دور با نگاهی مهربان حالم را می پرسیدی، زیر لب دعا می خواندی و از همان فاصله، از پشت ماسکی سه لایه به سر و صورتم فوت می کردی. به خدا دردی که درمانش تو باشی را بیشتر دوست دارم.

آهای معشوق بی همتای من! گل خوشبوی زیبایم! یا زودتر خوب شو و مرا از تبعیدگاه نبودن هایت رهایی ببخش. یا من قید عقل و منطق را می زنم. فاصله ها را کنار می زنم و سر بر بالین دردهای تو می گذارم که برایم هزاران بار بهتر از سلامتی در فراق است. انتخاب با توست: یا تو خوب می شوی و مرا در آغوش می گیری یا من با درد تو می میرم!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
حال من خوب است
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

حال من خوب است، خیلی خوب! البته هم درد دارم هم غصه، هم کمبود دارم هم محدودیت، هم گله دارم هم شکایت ولی باز هم حالم خوب است. می دانید چرا؟ چون به تکالیفم عمل می کنم، کسی را آزار نمی دهم، بدی را با بدی جواب نمی دهم، کینه احدی را به دل نمی گیرم و از همه مهم تر دلم گرم است، اطمینان دارم و امیدوارم به کسی که همه جوره پای خوب و بدم ایستاده، هوایم را دارد و در برابر تمام نامهربانی ها عاشقانه و راغبانه مرا حمایت می کند و در آغوش می کشد.

نمی دانید چه حسی دارد وقتی یکی درگوش هایت کلامِ محبت نجوا می کند، دوستت دارد و آرام و با وقار برایت این گونه سرود مهربانی زمزمه می کند؛ عزیز من! آرام باش، غمی به دل راه نده، تردید نکن و استوار و باشکوه به سمت خواسته هایت حرکت کن. نمی دانید چه حال عجیبی است قدرتمندی بی همتا بگوید: هوایت را دارم. بال در می آوری، پرواز می کنی و گمان می بری گوی قدرت و شانس را در جیب هایت گذاشته اى و شکست ناپذیری. آن چنان گام هایت استوار می شود و عزمت جزم که انگار احدی یارای مقابله با تو را ندارد.

او مرا هر شب صدا می کند، مهربانانه سرم را در آغوش می گیرد، نوازش می کند، می بوسد و می گوید عزیز من! نگران نباش! من همه جوره با تو هستم و تو را به جایی می برم که تمام دشمنانت حسرت به دل بمانند. مگر نشنیدی یونس(ع) را از شکم ماهی نجات دادم؟ مگر نخواندی ابراهیم(ع) به جای آتش بدخواهان در آغوش من آرام گرفت؟ می دانی چگونه یوسف(ع) را از قعر چاه به پادشاهی رساندم و نام محمد(ص) را در طول تاریخ طنین انداز کردم؟ این منم! مشتاق تو، مهربان تر از پدر و مادر و نزدیک تر از رگ گردن تو. پس سرت را تنها بر شانه های من بگذار. گریه کن. و آنانی که برای رسوایی و آزار تو شرط بسته اند به من واگذار کن تا تو را کفایت کنم.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
برای تنهایی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

درک کردن دیگران را خوب بلدم؛ این که فلانی الان حالش خوب نیست، حوصله ندارد، نمی خواهد، نمی تواند، حال نمی کند، دوست ندارد، دلش می خواهد تنها باشد، با کسی حرف نزند و جز خودش را نبیند. همه اینها را خوب می فهمم. اما امان از وقتی که کسی حال تو را درک نمی کند، تو را نمی فهمد، به خواست تو احترام نمی گذارد و برای تو حقی قائل نیست.

من دنبال بده و بستان عاطفه نیستم. عشق می‌ورزم، محبت و مهربانی می‌کنم و هیچ گاه صبر نمی‌کنم ببینم تو هم چیزی برایم داری یانه. دل من برای تو می تپد حتی اگر خودت نخواهی و خبر نداشته باشی. اما فراموش نکن. من هم حق دارم گاهی در کوچه پس کوچه های ذهنم پرسه بزنم و فارغ از های و هوی دنیا، تنهای تنها در گوشه ای بنشینم و همنشین سکوت باشم.

سکوت با خودش برایم تفکر می آورد و تفکر برای من عبادت مقدسی است که چشمانم را روشن می کند، اشتباهاتم را کم می کند، به من آرامش می بخشد و احساس می کنم حس دوری از دیگران گاهی بدجوری حالم را خوب می کند. امروز آدمی بر عکس آن چیزی که می گویند اصلاً اجتماعی نیست و خیلی وقت ها دلش می خواهد تنها باشد چون بيشترشان آنی را که می خواهند ندارند!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
احوالپرسی های تعارفی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

هیچ کسی پیدا نمی شود تا اعماق وجودت تو را همراهی کند، دردهایت را حس کند، از حالت با خبر شود و آنچه تو را زجر می دهد با چشمانش ببیند و برای تو و دردهایت مرحمی باشد. این احوالپرسی های تعارفی روزمره که دردی را دوا نمی کند. نه آن هنگام که یکی می پرسد: «حالت چطور است؟» یک پرسش واقعی و از سر همدلی و همدردی است و نه پاسخ «خوبم» حس و حال درونی افراد را بیان می کند.

من از تعارف های بی خاصیت، از سر بی دردی و برای رفع تکلیف گریزانم، از ده ها سیاه لشکری که هر روز با من حال و احوال می کنند هرگز خیری ندیده ام. دلم احوالپرسی واقعی می خواهد، محبت اصیل و بی منت، حس ناب و دل بیتاب، کسی را می خواهم که پا به پای من بیاید، دردهایم را با چشمانش ببیند، با رنگ رخسار از حال درونم باخبر شود و خلاصه آنچنان به هنگامه ی غم کنارم باشد که هرگز احساس تنهایی نکنم.

دلم همپا می خواهد و همراه، دلدار می خواهد و دلربا، عاشقی شیدا و مهربان که درد داشته باشد و دل، تا به وقتش با او درددل کنم، حس داشته باشد و اشک تا در هیاهوی زندگی هرجا لازم شد سرم را روی شانه هایش بگذارم، حرفم را بفهمد، نازم را بکشد، کم و کاستی هایم را نادیده بگیرد، با حضورش حالم را خوب کند تا خودم را پیدا کنم و هر آنچه از دست داده ام دوباره به دست آورم و جام مهربانی را سرکشم.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
برگ ها و رنگ ها
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

پاییز قشنگ است، دل انگیز و دلرباست، رنگارنگ و زیباست، می گویند فصل عاشقی و پیاده روی های دو نفره است، عده ای آن را بهاری می خوانند که عاشق شده است، گروهی مکرر در پارک ها و بوستان ها میان برگ ها و رنگ ها عکس می اندازند و شعر می سرایند و خلاصه نمی دانم چه حسی یا کلاسی وجود دارد که خیلی ها دوست دارند در مدح و ستایش آن سخن بگویند. اما تمام واقعیت های پاییز این نیست. پاییز که می آید هوا دگرگون می شود، روزها به یکباره کوتاه می گردد، باد خنکی می وزد که گونه های انسان را سرد می کند، فصل بازگشایی مدارس و دلهره های آن است، خنکای فریبنده ی هوایش گاهی انسان را آزار می دهد و از همه مهم تر آدمی حساس، زودرنج و آسیب پذیر می گردد.

انسان بعد از تابستان، در فصل برگ ریزان، فرای حال و هوای عاشقان و ژست های ادبی و عاطفی این و آن باید کمی دقیق تر به پاییز نگاه کند. پاییز بد نیست مثل همه فصل های خدا خوب است اما تمهیداتی نیاز دارد. همان طور که در تابستان و زمستان برای گرمایش و سرمایش، خوراک و پوشاک نیازهای خاصی داریم در پاییز هم برای زنده بودن، شادابی، طراوت و امید به یکدیگر نیاز داریم. سراغ عزیزانتان بروید، بیشتر به آن ها توجه کنید، محبت و علاقه خود را ابراز نمایید، خزان طبیعت را با بهار معرفت جبران کنید، پای دوستی ها بمانید، پای چای دوستانتان باشید، به افسردگی و دلمردگی های دم غروب مجال ندهید و هر چه از مهربانی و شادمانی دارید نثار یکدیگر کنید و فراموش نکنید آخر پاییز جوجه ها را می شمارند!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
حضرت یار
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

به تو که می رسم دل بی قرار دارم و مهر بی شمار، سر پر شور دارم و دل پر نور، ذوق وصال دارم و شوق نگاه، ذکر پر تکرارم «وَإِنْ يَكَاد » است که به سر و صورتت فوت می کنم و حرف پرشمارم «کلام محبت»، که مشتاقانه به پایت می ریزم. هیچ شنیده ای یا دیده ای که پروانه چگونه گرد شمع می چرخد و پا به پای اشک هایش می سوزد؟ من همان گونه دور سرت می چرخم و در حرارت نگاهت می سوزم و جان به جانت می دهم. وصال تو برایم همچون رنگین کمان زیبایی است که پس از رگبار بارانِ دیدگانِ نگرانِ من در امتداد طلوع آفتاب نگاهت در آسمان ابری زندگی ام ظهور کرده تا رویاهای رنگارنگی از عشق و امید را برایم مستانه و رندانه به تصویر بکشد.

ما با تو این گونه ایم، حال به من بگو تو با ما چگونه ای حضرت یار؟! آیا صدای عشق را از پستوی قلبم شنیده ای؟ آیا دیدگانی که به سوی تو خیره مانده است را دیده ای؟ آیا داستان شیدایی و رسوایی ما که نقل قول هر کوی و برزن است را خوانده ای؟ آیا ذوق بی امان و شوق بی کران را می فهمی؟ آیا می دانی هرچشم بر هم زدن تو، طوفانی در قلب ما به پا می کند یعنی چه؟ آیا حال عاشقی که در به در اشتیاق توست را می دانی؟ نباشد که یکی عاشق باشد و دیگری فارغ، نیاید روزی که یکی دل ببندد و دیگری دل ندهد، صیادی نباشی که صید خویش را فراموش کرده است؟ که آه دل بى قرار سر بزنگاه روزگار دامنگیر است و کفران عشق جزایش آتش سرد بی تفاوتی است!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
آدم ها از هم می ترسند
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

امروز دیگر زندگی اجتماعی نیست و آدمی تنهاتر از همیشه است! هر چقدر شبکه های اجتماعی و مجازی گسترش یافته، مراودات گروه های انسانی در ظاهر با هم بیشتر و بیشتر شده، انجمن ها، محافل و سازمان های اجتماعی توسعه یافته، به همان اندازه در دنیای درون انسان ها زندگی انفرادی تر گردیده است. انگار همه مسافران اتوبوس یا مترویی هستیم که هر چند در کنار هم ایستاده یا نشسته ایم و در یک مسیر حرکت می کنیم ولی هیچ ربطی به هم نداریم، از حال هم بی خبریم، غم و شادی هایمان به هم مربوط نیست و حتی خیلی وقت ها زمان پیاده و سوار شدن یکدیگر را متوجه نمی شویم.

دیگر کسی به کسی کاری ندارد، کمک کردن و همدلی به حداقل رسیده، همسایه ها از حال هم بی خبرند، حتی اعضای خانواده ها با هم کمتر حرف می زنند، حوصله هم را ندارند و خیلی وقت ها از درد هم آگاه نیستند. هرکسی خودش مانده و دردهای دلش، غم و غصه هایش، گوشی تلفن همراهش و بالشتی که شب هنگام تا سرش را بر روی آن می گذارد گویی دلش می خواهد پای دل حرف های آدم بنشیند و با او نجوا کند. هر کسی دلش می خواهد در خانه ای، اتاقی، پستویی یا هر جای دیگری فرصتی پیدا کند تا تنها و فارغ از نگاه سرد و کنجکاو دیگران به مشکلاتش فکر کند. همه خسته ایم؛ از سرزنش، عیب جویی، قضاوت، تهمت، غیبت و ...

انگار آدم ها از هم می ترسند، دوری و دوستی را ترجیح می دهند، دیگر کسی به کسی قرض نمی دهد، حوصله یکدیگر را ندارند، چت در فضای مجازی را به هم کلامی حقیقی ترجیح می دهند. حالا دیگر شانه ای که بخواهی سرت را رویش بگذاری و در شکست ها و ناکامی ها بلند بلند گریه کنی و تو را سرزنش نکند و کاستی هایت را به رُخَت نکشد وجود ندارد و کمتر رنگ و بویی از دلسوزی، مهربانی و محبت بدون منت پیدا می شود. سگ و گربه و قناری و کاکتوس که همدم آدم نمی شود. باید فکری بکنیم، طرحی نو در اندازیم، این امر را به دیگران نسپاریم و هر یک از ما به سهم خود سعی کنیم آغاز کننده همدلی، مهربانی، گذشت، فداکاری و همزبانی باشیم.

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لعنت بر این حس های بد
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

لعنت به خنده های تلخ، لعنت به دیدگان سرد، لعنت به تنهایی مرد، لعنت بر این حس های بد، لعنت بر این صفرهای صد. لعنت به خواستن و نتوانستن، لعنت به دویدن و نرسیدن، لعنت به بودن و دیده نشدن، لعنت به بی عدالتی و بی رحمی دنیا. وقتی هیچ چیز جای خودش نیست و انسان به هر دری می زند ولی به آرامش نمی رسد همچون پیرزنان بیوه گیسوان پریشان می کند به زمین و زمان بد و بیراه می گوید و همه ی آنچه آرامش وجودی اش را به هم ریخته نفرین می کند و با خودش می گوید:

این منم و عمری که چون برق و باد می گذرد، دستان بی نمک، بار سنگین گناه، امید از دست رفته، بغض در گلو فرو نشسته و هزاران سخن ناگفته. پناه می برم به خدا از شر آدم هایش، از شر دنیا و تلخ کامی هایش، از شر نامردی هایش و از شر خودم و کاستی هایم. پناه می برم به او که محبوب من، معشوق من، مهر ثابت و عشق پایدار من و خدای مهربان من است. هم او که مرا با همه ضعف ها و کاستی هایم می خرد، می پسندد، در آغوش می گیرد، دوستم دارد و بدون عذر و منت سلامتی، مهربانی، عشق و زندگی را به من ارزانی داشته است.

#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae
سیاهی لشکر
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

اگر می خواهید بدانید برای یک نفر چقدر اهمیت دارید، چه میزان دوستتان دارد، تا چه اندازه می توانید روی او حساب باز کنید و چقدر در زندگی اش نقش دارید در زمانی که حالش خوب است و کِیفَش کوک، در حال خوشگذرانی و سفر است یا شادمانی و مهمانی، موفق و کامروا است و سرحال و سرزنده و خلاصه اوضاع بر وفق مرادش پیش می رود و چرخ روزگار مطابق میلش می چرخد باید این کار را انجام بدهید. اگر در این زمان ها به یاد شما بود، حالتان را پرسید، شما را در شادمانی هایش شریک کرد و خلاصه احساس کردید شما هم در هر حالی جزئی از دغدغه های دائمی اش هستید که خوشا به حالتان.

بروید خوش باشید و از زندگی لذت ببرید که کسی را دارید که با شما خیلی خوب است، دوستتان دارد و احساسات شما برایش اهمیت دارد. اما اگر غیر از این بود نه برنجید، نه تلافی کنید، نه دلتان بشکند و نه اعتماد به نفس خود را از دست بدهید. فقط و فقط آرام باشید! آه نکشید ولی نفس عمیقی بکشید و هر چقدر او برایتان عزیز و محترم است با واقعیت کنار بیایید و جایگاه خود را نزد او بپذیرید و بدانید دقیقاً همان میزان که آن فرد برای شما اهمیت دارد درست همان اندازه شما برایش اهمیت ندارید. اینکه چیزی به شما نمی گوید، طردتان نمی کند و جواب سربالا نمی دهد را به حساب علاقه اش نگذارید فقط نمی خواهد دلتان را بشکند و گرنه شما را هرگز به حساب نمی آورد و دوستتان ندارد مگر به عنوان سیاهی لشکر!


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
چشم ها سخن می گویند
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

چشم ها با هم سخن می گویند ولی زبان ها لال شده اند! جرأت ندارند چیزی بگویند یا حرفی بزنند. خیره خیره به او نگاه کردم. او هم به من نگاه می کرد. گاهی به خود می آمدیم که چگونه بی پروا به هم زل زده ایم سرمان را پایین می انداختیم ولی زیر چشمی هر گونه حرکت یکدیگر را برانداز می کردیم و دوباره بدون اینکه خودمان متوجه شویم غرق نگاه می شدیم. آری گاهی این گونه است. کلی حرف برای گفتن داری ولی نمی توانی بر زبان بیاوری. شاید هنوز زمانش فرا نرسیده است یا خجالت می کشی، یا اشتیاق یا تلاطمی در درونت وجود دارد که زبانت را بند می آورد. چقدر سخت می شود آن هنگام که تنها راه حل، گذر زمان است. باید بنشینی تا وقتش فرا برسد تا شاید صبح دولتت بدمد.

خلاصه به سختی برای شکستن سکوت یا شاید هم تغییر فضا چند کلام او گفت چند کلام من. حرف های بی سر و ته. ببخشید سر تا پایش اراجیف! چون فقط می خواستیم حرفی زده باشیم برای خالی نماندن عریضه! چقدر هوا سرد شده است، عجب جای قشنگی، چه ترافیک سنگینی و ... دوباره سکوت دوباره نگاه! من می دانم چه می خواهم او هم می داند. اما هیچ کدام از ما نمی دانیم چه می شود و چه عاقبتی در انتظار ماست. رهایش کردیم در آبی روان به دست تقدیر به امید خدا! این رسم دنیاست که خیلی وقت ها نباید به زبان آورد. باید همچون بذری در اعماق وجود فرونشاند، در دل نگاه داشت، مراقبش بود، تیمارش کرد تا در زمانی مناسب بر زبانت جوانه بزند و شکوفا گردد. فقط یک چیز می ماند امان از چشمانش! به رنگ زندگی به طعم عسل.

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
عنابی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

لم داده بود روی کاناپه. خم می شد از قندان روی میز چند دانه عناب بر می داشت و یک دانه یک دانه می خورد. عناب که آب ندارد اما آن چنان با آب و تاب و ملچ و ملوچ می خورد که دور لبانش تمام عنابی شده بود. با اشتیاق نگاهش می کردم. به یکباره مثل کسی که تازه متوجه نگاه خیره من شده باشد برگشت و گفت: چیزی شده؟ گفتم نه! دیدم مثل بچه ها تمام لب و لوچه ات را رنگی کرده ای خوشم آمد. سرش را پایین انداخت و همان طور که دانه بعدی را بالا می انداخت در حالتی که می خواست من هم بخواهم و دلم غنج برود گفت: عناب مفید است برای خونسازی، برای پوست و ... این شیطنت دقیقاً همان چیزی بود که منتظرش بودم.

کم نیاوردم و سریع گفتم کاش آدم در جمع که چیزی می خورد مراعات دیگران را هم بکند. بی صدا، محترم و با شخصیت باشد. بعد هم زیر لب با صدای آرام تر گفتم: ندید بدید عناب نخورده! گفت: خیلی هم دلت بخواهد. تازه حالا که این جوری گفتی هسته هایش را هم این طرف و آن طرف می اندازم. گفتم مرا می ترسانی؟ کارى ندارد من هم لیوان آبی که دستم بود را هورت کشیدم و گفتم بقیه اش را نمی خواهم. و ته مانده آب را روی میز ریختم. او هم بلافاصله بالشتکی که در آغوش داشت سمت من پرت کرد. خلاصه یک عناب خوردن جنجالی به پا کرد که تمام زندگی را به هم ریخت. وسط بمباران از بس خندیدم روی زمین غش کردم! زیر لب گفتم خدایا شکر! همین شادی های ساده را از ما نگیر! سلامتی و مهربانی را همدم دائمی ما گردان و عزیزانمان را به ما ببخش!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@modiryar
ترجمان زندگی برای من
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

ترجمان زندگی برای من «محبت کردن» است و «عشق ورزیدن». یک تار موی محبوب و معشوق را با تمام دنیا عوض نمی کنم، عاشقی را به زبان زندگی ترجمه می کنم حتی اگر هیچ کسی جز آنکه دلم می خواهد زبان مرا نفهمد و شهره ی شهر گردم به شیدایی و دلدادگی.

هرگز برایم مهم نیست دیگران چه می گویند، چگونه قضاوت می کنند یا چه راست و دروغی را به هم می بافند. من عاشقم! پس دیگر چه باک؟ دور سر یار می گردم، نازش را می‌خرم، او را تایید و تحسین می کنم و خدای مهربان را برای خلقت زیبای او می ستایم.

وقتی پلک زدن هایش همچون جزر و مد دریا قلبم را متلاطم می کند، وقتی کلامش چون صدای چکاوک های بهاری گوش که نه دل را می نوازد، وقتی حرارت دستانش آتش اشتیاق مرا شعله ور می سازد دیگر چه جای نیاز به تایید و تمجید این و آن است.

من دلبری دارم که مشتاق است و شیدا، پای دل می نشیند و دلبری می کند، گل می گوید و گل می شنود، ترانه عاشقی می سراید و کلام محبت زمزمه می کند و وجودش برایم امیدواری و رضاست. خدایا! یار دیرین و حس شیرین مرا نگه دار و جانم را فدایش کن.

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
#دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی

www.modiryar.com

@ghare_tanhae
و بهار که می آید
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

و بهار که می آید حال و هوایت عوض می شود، دلت غنج می رود، بیشتر دوست می داری، کمتر دلگیر می شوی، دلت می خواهد در باغ ها و بستان ها قدم بزنی، زیر باران راه بروی، قربان صدقه عزیزانت شوی، دور سرشان بگردی، حالت بهتر است، یک‌جورهایی کیفت کوک می شود، مهربان تری و گویی توان پرواز کردن داری.

بی دلیل راهت را کج می کنی، از مسیرهای دورتر به سمت مقصد حرکت می کنی، دلت نمی خواهد زود به خانه یا محل کار برسی، کوچه و خیابان برایت زیباتر و بهتر است و خلاصه هر لحظه انگار منتظر خبر خوبی هستی که نمی دانی کِی، کجا و توسط چه کسی قرار است به دست تو برسد، دلت را شاد وحالت را بهتر کند.

از شما چه پنهان بهار را از همه فصل ها بیشتر دوست دارم. هر نسیمی که به صورتت می خورد اشتیاق وصف ناپذیر زندگی را به انسان ارزانی می دارد و هر رگبار بهاری برایت پیام آور رحمت و شادمانی است. پس به هنگامه ی بهار شاد باشید، عشق بورزید، محبوب خود را در آغوش بگیريد و خدای مهربان را فراوان یاد کنید.

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
#دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی

www.modiryar.com

@ghare_tanhae
@modiryar_com
@mahdi_yarahmadi