Forwarded from My Music
این سكوت مرا، ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی
غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من، خیز و پرده مشو
پیش چشم ترم
وقت دیدن او، راه دیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی
غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من، خیز و پرده مشو
پیش چشم ترم
وقت دیدن او، راه دیده مگیر
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی؟
ای عجب... از این طرفها هم گذاری داشتی!
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
شانههای خوشتراشت تخته سنگ مرمری
با شلال گیسوانت آبشاری داشتی
گلنراقی بر لبت میخاند هی "من را ببوس"
از جوانیهای حسرت یادگاری داشتی
بند میآمد نفسهای من از زیباییات
ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی
خاستم چیزی بگویم، گریه بغضم را شکست
نه! نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم هق هقِ بیاختیاری داشتی
مستِ آغوشم دهانت بوی تندِ بوسه داشت
با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانهی خود انتظاری داشتی
رفتی و ناباورانه من کنار پنجره
عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بیگلایه لب فرو بستن... سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی
#شهراد_میدری
@mn_artworks
ای عجب... از این طرفها هم گذاری داشتی!
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
شانههای خوشتراشت تخته سنگ مرمری
با شلال گیسوانت آبشاری داشتی
گلنراقی بر لبت میخاند هی "من را ببوس"
از جوانیهای حسرت یادگاری داشتی
بند میآمد نفسهای من از زیباییات
ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی
خاستم چیزی بگویم، گریه بغضم را شکست
نه! نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم هق هقِ بیاختیاری داشتی
مستِ آغوشم دهانت بوی تندِ بوسه داشت
با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانهی خود انتظاری داشتی
رفتی و ناباورانه من کنار پنجره
عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بیگلایه لب فرو بستن... سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی
#شهراد_میدری
@mn_artworks
Forwarded from My Music
عشق من!
بر آب چشمهساران
آن گاه که بــاد آنها را با خود میآورد
شباهنگام گلهای سرخ پرپر شده را
شناور بر روی آب میبینیم.
عشق من!
و دیوارها شکافته میشوند
در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار
و در برابر سالیانی که شتابان میروند
از بامداد ماه مه که آنها آمدند
و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر بارانشان
از چیزهایی بسیار شگفت نوشتند.
عشق من!
بوتهی گل سرخ رد پاها رابر روی دیوار پیمی گیرد
و نامهای نقش بستهی آنها را به هم میتند
و هر تابستان از شدت سرخی گلهای سرخ خواهد رست.
عشق من!
چشمهها را خشک کن
در برابر آفتاب، رویاروی بـادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان میگذرند
از بامداد ماه مه که آنها گل بر سینه، با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند
و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .
و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان میرسد
گمان میکنیم که لکههای خونی را ببینیم،
که جز گلهای سرخ نیستند
@ahanghaye_setare
بر آب چشمهساران
آن گاه که بــاد آنها را با خود میآورد
شباهنگام گلهای سرخ پرپر شده را
شناور بر روی آب میبینیم.
عشق من!
و دیوارها شکافته میشوند
در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار
و در برابر سالیانی که شتابان میروند
از بامداد ماه مه که آنها آمدند
و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر بارانشان
از چیزهایی بسیار شگفت نوشتند.
عشق من!
بوتهی گل سرخ رد پاها رابر روی دیوار پیمی گیرد
و نامهای نقش بستهی آنها را به هم میتند
و هر تابستان از شدت سرخی گلهای سرخ خواهد رست.
عشق من!
چشمهها را خشک کن
در برابر آفتاب، رویاروی بـادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان میگذرند
از بامداد ماه مه که آنها گل بر سینه، با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند
و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .
و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان میرسد
گمان میکنیم که لکههای خونی را ببینیم،
که جز گلهای سرخ نیستند
@ahanghaye_setare
یا
چونان رودخانه ای بیا
پر از غرق شدگانِ بسیار در آن
که رهسپار دریاست
که رهسپار زمان است
که رهسپار موجِ بی انتهاست!
#پابلو_نرودا
@mn_artworks
چونان رودخانه ای بیا
پر از غرق شدگانِ بسیار در آن
که رهسپار دریاست
که رهسپار زمان است
که رهسپار موجِ بی انتهاست!
#پابلو_نرودا
@mn_artworks
Na dige in vase ma del nemisheh...
Bijan Mofid
جهت پاره کردن شب، فزونی رزق و روزی در احساسات، زل زدن به آسمان بارانی و خیابان سفید پوش شده از برف، نوشیدن قهوه، چای و انواع مایعات گرم و چکه کردن ناراحتی از چشم ها.
@ahanghaye_setare
@ahanghaye_setare
به چنگ آوردهام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفتهحالی را
خدا را شُکر امشب هم حریفی پیشِ رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیدهام اما
کسی باور ندارد حرف مست لااُبالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
@mn_artworks
خدا از ما نگیرد نعمت آشفتهحالی را
خدا را شُکر امشب هم حریفی پیشِ رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیدهام اما
کسی باور ندارد حرف مست لااُبالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
@mn_artworks
به شراب ِ ارغوانی مشکن خمار ما را
به نسیم مهربانی بنشان غبار ما را
گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم
تو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما را
تو که ساغر لبت را به لبم نمیگذاری
به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را
به نسیم نوشخندی دل همچو غنچه وا کن
به شکوفهی نگاهی برسان بهار ما را
ز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودم
تو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما را
تو درین سیاه شبها به فروغ باده مانی
که به مهر مینوازی دل بیقرار ما را
#فریدون_مشیری
@mn_artworks
به نسیم مهربانی بنشان غبار ما را
گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم
تو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما را
تو که ساغر لبت را به لبم نمیگذاری
به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را
به نسیم نوشخندی دل همچو غنچه وا کن
به شکوفهی نگاهی برسان بهار ما را
ز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودم
تو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما را
تو درین سیاه شبها به فروغ باده مانی
که به مهر مینوازی دل بیقرار ما را
#فریدون_مشیری
@mn_artworks
سرزمین مادری، رویای اجدادی کجاست؟
مردم این شهر می پرسند آبادی کجاست؟
ما به گرد خویش می گردیم آه ای ساربان!
آرمان شهری که قولش را به ما دادی کجاست؟
#فاضل_نظری
@mn_artworks
مردم این شهر می پرسند آبادی کجاست؟
ما به گرد خویش می گردیم آه ای ساربان!
آرمان شهری که قولش را به ما دادی کجاست؟
#فاضل_نظری
@mn_artworks