Forwarded from همایش سالانه سلامت روان و رسانه
❇️موضوعات نهمین همایش سلامت روان و رسانه با محوریت #خشونت ⬇️
✅خشونت خانگی علیه زنان، مردان وکودکان
✅پیشگیری از خشونت(آزار) جنسی
✅خشونت و شبکههای اجتماعی مجازی
✅فرهنگ شهرنشینی، خشونت و مدیریت شهری
✅خشونت و شرایط اقتصادی، اجتماعی
✅نقش رسانهها در کاهش یا افزایش انواع خشونت
✅نقش سازمانهای مردمنهاد در کنترل و کاهش خشونت
✅نقش قوانین؛ نهادهای قانونی، ضابطان قضایی و انتظامی در پیشگیری یا تشدید خشونت
📆 هفتم و هشتم بهمن ماه ۱۳۹۷
از ساعت ۸ صبح
📍محل برگزاری: سازمان جوانان هلالاحمر، خیابان ولیعصر، بالاتر از میرداماد، خیابان رشید یاسمی، پلاک ۳
https://t.me/mentalhealthmedia
✅خشونت خانگی علیه زنان، مردان وکودکان
✅پیشگیری از خشونت(آزار) جنسی
✅خشونت و شبکههای اجتماعی مجازی
✅فرهنگ شهرنشینی، خشونت و مدیریت شهری
✅خشونت و شرایط اقتصادی، اجتماعی
✅نقش رسانهها در کاهش یا افزایش انواع خشونت
✅نقش سازمانهای مردمنهاد در کنترل و کاهش خشونت
✅نقش قوانین؛ نهادهای قانونی، ضابطان قضایی و انتظامی در پیشگیری یا تشدید خشونت
📆 هفتم و هشتم بهمن ماه ۱۳۹۷
از ساعت ۸ صبح
📍محل برگزاری: سازمان جوانان هلالاحمر، خیابان ولیعصر، بالاتر از میرداماد، خیابان رشید یاسمی، پلاک ۳
https://t.me/mentalhealthmedia
⚫️ غار
▫️ اول) «در سالهای پایانی سده نوزدهم، جاده مهم تهران – خرمشهر (اکنون 922 کیلومتر) آن قدر خراب بود که مسافرت از خلیج فارس به دریای سیاه با کشتی، از ارزروم (در ترکیه) به دریای خزر از راهزمینی، از باکو به انزلی با کشتی و بالاخره از انزلی به تهران از راهزمینی، بسیار سریعتر از مسیر نامبرده انجام میشد.» (ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، صفحه 20)
▫️ دوم) سالهای پایانی سده نوزدهم، مصادف میشود با حدود 150 سال قبل، حولوحوش میانه سلطنت 50 ساله ناصرالدین شاه قاجار. مصادف با ساخت اولین سویچر تجاری تلفن در نیوهاون کانکتیکات، ساخت اولین نیروگاه و سیستم توزیع برق در منهتن، احیای بازیهای المپیک در آتن و تکمیل نخستین خط راهآهن سراسری در آمریکا.
▫️ سوم) البته کسی سلسله قاجار و ناصرالدینشاه و همه شاهان و سایگان خدا بر سر مردم را به خاطر این مرارتهای تحمیل شده بر مردم، محاکمه نکرد. ناصرالدین شاه که حین زیارت ترور شد، تازه شد «شاه شهید».
▫️ چهارم) دنیا و انسان با شتاب بسیار زیادی در حال تغییر است؛ 100 سال و 150 سال در مقیاس عمر تاریخ، حتی از وقتی به نوشتن آمد، چندان چشمگیر نیست اما جان یک آدمی هم آن قدر ارزش دارد که بیکفایتی بزرگان مملکت را در این اعداد گم نکنیم. اینجا البته روی صحبت این نیست.
▫️ پنجم) اصحاب کهف سیصد سال در غار، خواب بودند و دیر، تازه وقتی دیدند سکههایشان در بازار قدیمی شده و از رونق افتاده، دانستند چه بر آنها گذشته. اصحاب کهف اگر اواخر سده نوزدهم در ایران داخل غار رفته بودند و اینک بیرون آمده بودند، همان دم ِ در ِ غار، اگر که غارشان در پروژه راه یا شهرسازی خورده نشده بود، متوجه ماجرا میشدند.
▫️ ششم) روی صحبت، درک و به رسمیت شناختن «تغییر» است؛ قدری بالارفتن از «همین حالا». بعد شناخت درست سهم همه عوامل در ایجاد تغییر. «سرعت تغییر» بسیار بالاست ولی عجیب است؛ خیلیها «تغییر» را با همه دلایل وجودیاش، به رسمیت نمیشناسند ... چه بیتأمل سپری میکنیم، چه خود را به غارهای ذهنیمان سپردهایم، به خواب زدهایم خودمان را، بیداریمان چه دشوار. اصحاب کهف اما خودشان را به خواب نزده بودند؛ راز ماندگاری یادشان، با وجود شهرتشان به «خواب»، لابد همین است.
🔶 @mmoeeni1
.
▫️ اول) «در سالهای پایانی سده نوزدهم، جاده مهم تهران – خرمشهر (اکنون 922 کیلومتر) آن قدر خراب بود که مسافرت از خلیج فارس به دریای سیاه با کشتی، از ارزروم (در ترکیه) به دریای خزر از راهزمینی، از باکو به انزلی با کشتی و بالاخره از انزلی به تهران از راهزمینی، بسیار سریعتر از مسیر نامبرده انجام میشد.» (ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، صفحه 20)
▫️ دوم) سالهای پایانی سده نوزدهم، مصادف میشود با حدود 150 سال قبل، حولوحوش میانه سلطنت 50 ساله ناصرالدین شاه قاجار. مصادف با ساخت اولین سویچر تجاری تلفن در نیوهاون کانکتیکات، ساخت اولین نیروگاه و سیستم توزیع برق در منهتن، احیای بازیهای المپیک در آتن و تکمیل نخستین خط راهآهن سراسری در آمریکا.
▫️ سوم) البته کسی سلسله قاجار و ناصرالدینشاه و همه شاهان و سایگان خدا بر سر مردم را به خاطر این مرارتهای تحمیل شده بر مردم، محاکمه نکرد. ناصرالدین شاه که حین زیارت ترور شد، تازه شد «شاه شهید».
▫️ چهارم) دنیا و انسان با شتاب بسیار زیادی در حال تغییر است؛ 100 سال و 150 سال در مقیاس عمر تاریخ، حتی از وقتی به نوشتن آمد، چندان چشمگیر نیست اما جان یک آدمی هم آن قدر ارزش دارد که بیکفایتی بزرگان مملکت را در این اعداد گم نکنیم. اینجا البته روی صحبت این نیست.
▫️ پنجم) اصحاب کهف سیصد سال در غار، خواب بودند و دیر، تازه وقتی دیدند سکههایشان در بازار قدیمی شده و از رونق افتاده، دانستند چه بر آنها گذشته. اصحاب کهف اگر اواخر سده نوزدهم در ایران داخل غار رفته بودند و اینک بیرون آمده بودند، همان دم ِ در ِ غار، اگر که غارشان در پروژه راه یا شهرسازی خورده نشده بود، متوجه ماجرا میشدند.
▫️ ششم) روی صحبت، درک و به رسمیت شناختن «تغییر» است؛ قدری بالارفتن از «همین حالا». بعد شناخت درست سهم همه عوامل در ایجاد تغییر. «سرعت تغییر» بسیار بالاست ولی عجیب است؛ خیلیها «تغییر» را با همه دلایل وجودیاش، به رسمیت نمیشناسند ... چه بیتأمل سپری میکنیم، چه خود را به غارهای ذهنیمان سپردهایم، به خواب زدهایم خودمان را، بیداریمان چه دشوار. اصحاب کهف اما خودشان را به خواب نزده بودند؛ راز ماندگاری یادشان، با وجود شهرتشان به «خواب»، لابد همین است.
🔶 @mmoeeni1
.
Forwarded from شین +
.
🔴 «مگر جز خیانت و چپاول و ستم، کاری هم کردند؟»
📝 6 روز پیش یادداشتی نوشتم با عنوان «میخواهید گزارش 40 ساله بدهید؟» و در آن ضمن صحه بر اصل ارائه گزارش از «اندازه و متراژ و تعداد راه و جاده و سد و مدرسه و کارخانه و لوله و خطوط تلفن و آب و گاز و برق و واکسن و قیر و آسفالت» در آستانه چهل سالگی انقلاب، که میتواند موید افزایش سطح رفاه عمومی باشد، متذکر شدم که اینها همهی راه و همه حرف نیست که اگر بود فردای رفتن رضا و محمدرضای پهلوی، مردم شادی نمیکردند. حالا خواننده محترمی پرسیده: «مگر «پهلویها» جز خیانت و چپاول و ستم، کاری هم کردند؟»
برای پاسخ ضمن یادآوری مدرنیزاسیون عدلیه، مالیه، نظمیه، ارتش، آموزش، احداث جاده و راهآهن و احیای موثر قدرت دولت مرکزی در دوره 16 ساله سلطنت رضاشاه، با رجوع به مندرجات کتاب «ایران بین دو انقلاب» شاید بهتر است این خواننده محترم و دیگران بدانند:
🔹 در دهه 43 تا 53، کل درآمدهای نفتی 13 میلیارد دلار بود، این میزان در سه سالهی 53 تا 56 به 38 میلیارد دلار رسید (در آمد نفتی ایران فقط در سال 96، 50 میلیارد دلار بود)
🔹 رشد سالانه تولید ناخالص ملی در سالهای 41 تا 49 به 8 درصد رسید، در سال 51 به 14درصد و در سال 52، به 30 درصد (سال 96 بعد از رفع تحریمهای نفتی به 7 درصد رسید)
🔹 بین سالهای 42 تا 56 (در 14 سال):
تولید برق از نیم میلیارد به 15.5 میلیارد کیلووات ساعت رسید؛ یعنی 31 برابر شد،
با توسعه بنادر: افزایش 5 برابری واردات،
ساخت 20هزار کیلومتر راه؛ اتصال همه شهرهای بزرگ با راههای آسفالته به یکدیگر
شمار رادیو از دو به چهارمیلیون رسید؛ دو برابر
شمار تلویزیون از 120هزار به 1.7 میلیون؛ 14 برابر
شمار تراکتور از 3هزار به 50هزار؛ 16.7 برابر
توزیع کودشیمایی از 47هزار تن به یک میلیون تن: 21 برابر
تعداد ثبتنام کنندگان در مراکز آموزشی قبل از دانشگاه: 18.6 برابر (رسید به حدود 6 میلیون نفر)
تعداد دانشجویان: 6.2 برابر (رسید به 154215 نفر)
🔹 طبقه متوسط حقوقبگیر: بین سال 35 تا 55، در مدت 20 سال دو برابر شد (رسید به 630هزار نفر)
🔹 در سالهای 42 تا 55 (در 13 سال):
سهم تولیدات صنعتی در تولید ناخالص ملی: از 11 به 17 درصد
رشد صنعتی: از 5 به 20 درصد (چهاربرابر)
شمار کارخانههای کوچک (زیر 49 کارگر): 4.7 برابر شد (رسید به 7000 واحد)
شمار کارخانههای متوسط (بین 50 تا 500 کارگر): 2.8 برابر (رسید به 830 واحد)
شمار کارخانههای بزرگ (بیش از 500 کارگر): 1.5 برابر (رسید به 159 واحد)
🔹 از سال 44 تا 54 (ده سال):
تولید ِ
ذغال سنگ: 3.2 برابر شد (رسید به 900 هزار تن)
سنگ آهن: 450 برابر (رسید به 900هزار تن)
ورقهای فولادی و آلومینیومی: 9.5 برابر (رسید به 275 هزار تن)
سیمان: 3 برابر (رسید به 4.3 میلیون تن)
کاغذ: از صفر به 36هزار تن
اجاق گاز: 2.5 برابر (رسید به 220 هزار دستگاه)
تلفن: از صفر به 186 هزار دستگاه
تلویزیون: 2.6 برابر (رسید به 31هزار دستگاه)
تراکتور: 77 برابر (رسید به 7700 دستگاه)
انواع خودرو: 15.6 برابر (رسید به 109 هزار دستگاه)
🔹 از سال 42 تا 52 (ده سال):
تختهای بیمارستانی: 2 برابر شد (رسید به 48هزار)
درمانگاهها: 4 برابر (رسید به 2800 واحد)
شمار پرستاران: 2 برابر (رسید به 4105)
شمار پزشکان: 2.8 برابر (رسید به 12750 نفر)
🔹 ایران در سال 55، 42 سال قبل، بزرگترین نیروی دریایی خلیج فارس، پیشرفتهترین نیروی هوایی خاورمیانه و پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان را در اختیار داشت.
🔹 نکته: در میانه دهه 50 (45 سال قبل)، نیمی از جمعیت کشور زیر 16 سال و دوسوم آن زیر 30 سال بودند. به نوشته «ایران بین دو انقلاب»، نتیجه این دگرگونی در ترکیب جمعیت میبایست در راهپیماییها و تظاهرات سالهای 56 تا 57 آشکار شود.
📒 علاقهمندان به اطلاعات بیشتر، به کتاب «ایران بین دو انقلاب»، نوشته یرواند آبراهامیان، ترجمهی احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، نشر نی (صص 525 تا 536) مراجعه کنند. این کتاب تا کنون، 25 بار در ایران تجدید چاپ شده است.
🔶 @mmoeeni1
🔴 «مگر جز خیانت و چپاول و ستم، کاری هم کردند؟»
📝 6 روز پیش یادداشتی نوشتم با عنوان «میخواهید گزارش 40 ساله بدهید؟» و در آن ضمن صحه بر اصل ارائه گزارش از «اندازه و متراژ و تعداد راه و جاده و سد و مدرسه و کارخانه و لوله و خطوط تلفن و آب و گاز و برق و واکسن و قیر و آسفالت» در آستانه چهل سالگی انقلاب، که میتواند موید افزایش سطح رفاه عمومی باشد، متذکر شدم که اینها همهی راه و همه حرف نیست که اگر بود فردای رفتن رضا و محمدرضای پهلوی، مردم شادی نمیکردند. حالا خواننده محترمی پرسیده: «مگر «پهلویها» جز خیانت و چپاول و ستم، کاری هم کردند؟»
برای پاسخ ضمن یادآوری مدرنیزاسیون عدلیه، مالیه، نظمیه، ارتش، آموزش، احداث جاده و راهآهن و احیای موثر قدرت دولت مرکزی در دوره 16 ساله سلطنت رضاشاه، با رجوع به مندرجات کتاب «ایران بین دو انقلاب» شاید بهتر است این خواننده محترم و دیگران بدانند:
🔹 در دهه 43 تا 53، کل درآمدهای نفتی 13 میلیارد دلار بود، این میزان در سه سالهی 53 تا 56 به 38 میلیارد دلار رسید (در آمد نفتی ایران فقط در سال 96، 50 میلیارد دلار بود)
🔹 رشد سالانه تولید ناخالص ملی در سالهای 41 تا 49 به 8 درصد رسید، در سال 51 به 14درصد و در سال 52، به 30 درصد (سال 96 بعد از رفع تحریمهای نفتی به 7 درصد رسید)
🔹 بین سالهای 42 تا 56 (در 14 سال):
تولید برق از نیم میلیارد به 15.5 میلیارد کیلووات ساعت رسید؛ یعنی 31 برابر شد،
با توسعه بنادر: افزایش 5 برابری واردات،
ساخت 20هزار کیلومتر راه؛ اتصال همه شهرهای بزرگ با راههای آسفالته به یکدیگر
شمار رادیو از دو به چهارمیلیون رسید؛ دو برابر
شمار تلویزیون از 120هزار به 1.7 میلیون؛ 14 برابر
شمار تراکتور از 3هزار به 50هزار؛ 16.7 برابر
توزیع کودشیمایی از 47هزار تن به یک میلیون تن: 21 برابر
تعداد ثبتنام کنندگان در مراکز آموزشی قبل از دانشگاه: 18.6 برابر (رسید به حدود 6 میلیون نفر)
تعداد دانشجویان: 6.2 برابر (رسید به 154215 نفر)
🔹 طبقه متوسط حقوقبگیر: بین سال 35 تا 55، در مدت 20 سال دو برابر شد (رسید به 630هزار نفر)
🔹 در سالهای 42 تا 55 (در 13 سال):
سهم تولیدات صنعتی در تولید ناخالص ملی: از 11 به 17 درصد
رشد صنعتی: از 5 به 20 درصد (چهاربرابر)
شمار کارخانههای کوچک (زیر 49 کارگر): 4.7 برابر شد (رسید به 7000 واحد)
شمار کارخانههای متوسط (بین 50 تا 500 کارگر): 2.8 برابر (رسید به 830 واحد)
شمار کارخانههای بزرگ (بیش از 500 کارگر): 1.5 برابر (رسید به 159 واحد)
🔹 از سال 44 تا 54 (ده سال):
تولید ِ
ذغال سنگ: 3.2 برابر شد (رسید به 900 هزار تن)
سنگ آهن: 450 برابر (رسید به 900هزار تن)
ورقهای فولادی و آلومینیومی: 9.5 برابر (رسید به 275 هزار تن)
سیمان: 3 برابر (رسید به 4.3 میلیون تن)
کاغذ: از صفر به 36هزار تن
اجاق گاز: 2.5 برابر (رسید به 220 هزار دستگاه)
تلفن: از صفر به 186 هزار دستگاه
تلویزیون: 2.6 برابر (رسید به 31هزار دستگاه)
تراکتور: 77 برابر (رسید به 7700 دستگاه)
انواع خودرو: 15.6 برابر (رسید به 109 هزار دستگاه)
🔹 از سال 42 تا 52 (ده سال):
تختهای بیمارستانی: 2 برابر شد (رسید به 48هزار)
درمانگاهها: 4 برابر (رسید به 2800 واحد)
شمار پرستاران: 2 برابر (رسید به 4105)
شمار پزشکان: 2.8 برابر (رسید به 12750 نفر)
🔹 ایران در سال 55، 42 سال قبل، بزرگترین نیروی دریایی خلیج فارس، پیشرفتهترین نیروی هوایی خاورمیانه و پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان را در اختیار داشت.
🔹 نکته: در میانه دهه 50 (45 سال قبل)، نیمی از جمعیت کشور زیر 16 سال و دوسوم آن زیر 30 سال بودند. به نوشته «ایران بین دو انقلاب»، نتیجه این دگرگونی در ترکیب جمعیت میبایست در راهپیماییها و تظاهرات سالهای 56 تا 57 آشکار شود.
📒 علاقهمندان به اطلاعات بیشتر، به کتاب «ایران بین دو انقلاب»، نوشته یرواند آبراهامیان، ترجمهی احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، نشر نی (صص 525 تا 536) مراجعه کنند. این کتاب تا کنون، 25 بار در ایران تجدید چاپ شده است.
🔶 @mmoeeni1
⚫️ مصلحت، آنگاه جنایت
میانهی شهریور سال 52 (45 سال قبل)، نوزده روز بعد از آنکه «آلنده» (رئیسجمهوری منتخب شیلی)، «پینوشه» را فرمانده ارتش کرد، ساختمان ریاستجمهوری بمباران شد. ارتش علیه دولت کودتا کرده بود. رئیسجمهوری کشته شد. بعد از آن موج بازداشت، شکنجه و اعدام گسترده هواداران دولتِ ساقطشده و چپگرای شیلی آغاز شد. آمریکا از این کودتا حمایت کرد چون علیه نفوذ کمونیستم در آمریکای جنوبی بود. ریچارد نیکسون (رئیسجمهوری وقت آمریکا) نگران بازتولید یک کوبای دیگر بود. حمایت جدی از پینوشه را مارگارت تاچر (نخستوزیر وقت انگلستان) نیز ادامه داد.
دوباره «مصلحت» به کار توجیه «جنایت» آمده بود.
چند ماه بعد، اوایل سال ۱۹۷۴، اسقف لوتری (هلموت فرنز) و همتای کاتولیک او (اسقف انریکه آلویپر)، با پینوشه (رهبر کودتا و شیلی) در دفتر کارش ملاقات کردند. آنها رؤسای «کميته صلح» بودند؛ همان سازمانی که چندین گروه مذهبی مهم شیلی برای حفاظت از قربانیان دیکتاتوری تأسیس کرده بودند و پینوشه قرار بود درش را به زودی تخته کند.
برای اینکه مبادا رئیس جمهور مستبد، که از همان موقع انفجارهای ناگهانی خشماش زبانزد شده بود، از کوره در برود، دو اسقف تصمیم گرفته بودند از كلمة «شکنجه» استفاده نکنند بلکه واژه «presiones fisica» را به کار ببرند: که یعنی فشار جسمی به زندانیان سیاسی. در عین حال وقتی فرنز و آلویپر تلاش کردند در لفافه توضیح بدهند که دنبال چه هستند، پینوشه حرف آنان را قطع کرد و گفت: «وقتی از «فشار جسمی» حرف میزنید، منظورتان «شکنجه» است؟» بعد از اینکه فرنز و آلوییر حرفاش را تأیید کردند، تا پایان شرح شکایاتشان، پینوشه دیگر حرف آنها را قطع نکرد؛ آرام به خواسته آنها برای پایان دادن به این رفتارها گوش کرد. بعد نوبت پینوشه بود که حرف بزند؛ «ببینید، شما کشیش هستید و در کلیسا کار میکنید. میتوانید از نعمت شفقت و خیرخواهی بهرهمند باشید ولی من یک سربازم و به عنوان رئیس کشور، در مقابل کل ملت شیلی مسئولیت دارم. طاعون کمونیسم این ملت را تار و مار کرده است. به همین خاطر باید ریشه کمونیسم را بکنم. خطرناکترین کمونیستها تندروهای «میر» (جنبش انقلابی چپ) هستند. اینها را باید شکنجه کرد وگرنه چهچهه نمیزنند، متوجه منظورم که هستید. شکنجه برای ریشه کن کردن کمونیسم لازم است. از سر خیرخواهی برای میهن.» (ر.ک: کتاب «شکستن طلسم وحشت» | نشر کرگدن)
پینوشه یک روز قبل از سیوسومین سالگرد کودتایش (شهریور 1385) در سن ۹۱ سالگی مُرد؛ بدون آنکه محاکمه شود.
🔶 @mmoeeni1
📷 پینوشه - بعد از کودتا
میانهی شهریور سال 52 (45 سال قبل)، نوزده روز بعد از آنکه «آلنده» (رئیسجمهوری منتخب شیلی)، «پینوشه» را فرمانده ارتش کرد، ساختمان ریاستجمهوری بمباران شد. ارتش علیه دولت کودتا کرده بود. رئیسجمهوری کشته شد. بعد از آن موج بازداشت، شکنجه و اعدام گسترده هواداران دولتِ ساقطشده و چپگرای شیلی آغاز شد. آمریکا از این کودتا حمایت کرد چون علیه نفوذ کمونیستم در آمریکای جنوبی بود. ریچارد نیکسون (رئیسجمهوری وقت آمریکا) نگران بازتولید یک کوبای دیگر بود. حمایت جدی از پینوشه را مارگارت تاچر (نخستوزیر وقت انگلستان) نیز ادامه داد.
دوباره «مصلحت» به کار توجیه «جنایت» آمده بود.
چند ماه بعد، اوایل سال ۱۹۷۴، اسقف لوتری (هلموت فرنز) و همتای کاتولیک او (اسقف انریکه آلویپر)، با پینوشه (رهبر کودتا و شیلی) در دفتر کارش ملاقات کردند. آنها رؤسای «کميته صلح» بودند؛ همان سازمانی که چندین گروه مذهبی مهم شیلی برای حفاظت از قربانیان دیکتاتوری تأسیس کرده بودند و پینوشه قرار بود درش را به زودی تخته کند.
برای اینکه مبادا رئیس جمهور مستبد، که از همان موقع انفجارهای ناگهانی خشماش زبانزد شده بود، از کوره در برود، دو اسقف تصمیم گرفته بودند از كلمة «شکنجه» استفاده نکنند بلکه واژه «presiones fisica» را به کار ببرند: که یعنی فشار جسمی به زندانیان سیاسی. در عین حال وقتی فرنز و آلویپر تلاش کردند در لفافه توضیح بدهند که دنبال چه هستند، پینوشه حرف آنان را قطع کرد و گفت: «وقتی از «فشار جسمی» حرف میزنید، منظورتان «شکنجه» است؟» بعد از اینکه فرنز و آلوییر حرفاش را تأیید کردند، تا پایان شرح شکایاتشان، پینوشه دیگر حرف آنها را قطع نکرد؛ آرام به خواسته آنها برای پایان دادن به این رفتارها گوش کرد. بعد نوبت پینوشه بود که حرف بزند؛ «ببینید، شما کشیش هستید و در کلیسا کار میکنید. میتوانید از نعمت شفقت و خیرخواهی بهرهمند باشید ولی من یک سربازم و به عنوان رئیس کشور، در مقابل کل ملت شیلی مسئولیت دارم. طاعون کمونیسم این ملت را تار و مار کرده است. به همین خاطر باید ریشه کمونیسم را بکنم. خطرناکترین کمونیستها تندروهای «میر» (جنبش انقلابی چپ) هستند. اینها را باید شکنجه کرد وگرنه چهچهه نمیزنند، متوجه منظورم که هستید. شکنجه برای ریشه کن کردن کمونیسم لازم است. از سر خیرخواهی برای میهن.» (ر.ک: کتاب «شکستن طلسم وحشت» | نشر کرگدن)
پینوشه یک روز قبل از سیوسومین سالگرد کودتایش (شهریور 1385) در سن ۹۱ سالگی مُرد؛ بدون آنکه محاکمه شود.
🔶 @mmoeeni1
📷 پینوشه - بعد از کودتا
شین
⚫️ مصلحت، آنگاه جنایت میانهی شهریور سال 52 (45 سال قبل)، نوزده روز بعد از آنکه «آلنده» (رئیسجمهوری منتخب شیلی)، «پینوشه» را فرمانده ارتش کرد، ساختمان ریاستجمهوری بمباران شد. ارتش علیه دولت کودتا کرده بود. رئیسجمهوری کشته شد. بعد از آن موج بازداشت، شکنجه…
.
🔴 درآمد خاندان پهلوی
کمرنگ کردن وضعیت نابهنجار اقتصادی اواخر دوران پهلوی و در مقابل پررنگتر کردن فساد خانواده سلطنتی و محور قرار دادن علائق سیاسی-مذهبی مخالفان رژیم پیشین به عنوان عوامل وقوع انقلاب، خط تبلیغی همه سالهای گذشته بوده است. خانواده سلطنتی ویژهخواریهای گستردهای داشت؛ در این تردیدی نیست اما نباید فراموش کرد که رشد نارضایتی در سالهای پایانی حکومت پهلوی به دلیل تورم فزاینده، عامل بسیار مهمی در وقوع انقلاب بود. تورم که در نیمه دوم دهه چهل به «صفر» رسیده بود در دهه پنجاه اوج گرفت به طوریکه شاخص هزینه زندگی در سال 55، تقریبا 2 برابر سال 50 شد (ر.ک: ایران بین دو انقلاب، صفحه 613). همزمان مالاندوزی نزدیکان رژیم، به شدت مردم را علیه کلیت نظام خشمگین کرده بود.
.
همان منبع (در صفحه 537) اعلام میکند که هر چند دربار هرگز میزان دارایی خود را مشخص نمیکرد، منابع غربی داراییهای خانواده سلطنتی را در ایران و خارج بين پنج تا بیست میلیارد دلار برآورد می کردند. این داراییها از چهار منبع عمده به دست میآمد:
▫️ 1) منبع اصلی، زمینهای کشاورزی تصرف و تملک شده توسط رضاشاه بود. هرچند در زمان نخستوزیری مصدق خانواده سلطنتی این زمینها را از دست داد، پس از کودتای ۱۳۳۲ آنها را باز پس گرفت و پیش از تدوین برنامه اصلاحات ارضی با توسل به کشت مکانیزه قسمت عمدهای از بهترین زمینها را برای خود نگه داشت. در نتیجه پهلویها همچنان بزرگترین خانواده زمینداران باقی ماندند. خود شاه مزرعه تجاری وسیعی در نزدیکی گرگان داشت. برادرش عبدالرضا هم، که به «کشاورز شماره یک ایران» معروف بود، در گیلان املاک زیادی داشت. سایر وابستگان هم در استانهای فارس، مازندران و خوزستان زمینهای تجاری داشتند.
▫️ 2) دومین منبع ثروت، درآمد نفت بود. بنا به نوشته یک اقتصاددان معتبر غربی، در سالهای پایانی عمر رژیم، پولهای هنگفتی - شاید ۲ میلیارد دلار - مستقیماً از محل درآمدهای نفتی به حسابهای مخفی اعضای خانواده سلطنتی در بانکهای خارج منتقل شد. گرچه هیچ نشانی از این انتقالها در حسابهای خزانه دولتی پاقی نمیماند، میان مبالغ پرداختی به ایران توسط شرکتهای نفتی و مبالغ دریافتی دولت ایران از شرکتهای نفتی تفاوتهای آماری به وجود میآمد.
▫️ 3) منبع سوم، تجارت بود. اعضای خانواده سلطنتی با بهرهگیری از رونق اقتصادی، مبالغ هنگفتی را با شرایط بسیار مناسب از بانکهای دولتی وام میگرفتند و در حوزههای گسترده تجاری و صنعتی سرمایهگذاری میکردند. در اوایل دهه ۱۳۵۰، پهلويها ثروتمندترین خانواده سرمایهگذار ایران بودند. خود شاه مالک بخشی از سهام دو کارخانه ماشینسازی، دو کارخانه خودروسازی، دو شرکت تولیدکننده آجر، سه شرکت معدن، سه کارخانه بافندگی و چهار شرکت ساختمانی بود. خواهرزادهاش شاهزاده شهرام، سهامدار اصلی هشت شرکت بزرگ فعال در کارهای ساختمانی، بیمه، تولید سیمان، بافندگی و حمل و نقل بود. سایر وابستگان نیز در ۱۵۰ شرکت فعال در بخش های بانکداری، تولید آلومینیوم، هتلداری و کازینوداری سهیم بودند.
▫️ 4) آخرین منبع ثروت دربار، بنیاد پهلوی بود [داراییهای این بنیاد عموماً به بنیاد مستضعفان رسید]. بنا به گفته بانکداران غربی این بنیاد سالانه بیش از ۴۰ میلیون دلار کمک مالی دریافت میکرد، چونان خزانه مالیاتی مطمئن بخشی از املاک و داراییهای خانواده پهلوی بود و بنابراین «تقریبا در همه زوایای اقتصاد کشور نفوذ می کرد.» در سال ۱۳۵۶، این بنیاد در ۲۰۷ شرکت از جمله 8 شرکت استخراج معدن، ۱۰ کارخانه سیمان، ۱۷ بانک و شرکت بیمه، ۲۳ هتل، ۲۵ شرکت صنایع فلزی، ۲۵ شرکت کشت و صنعت و ۴۵ شرکت ساختمانی سهام دار بود. به نوشته نیویورک تایمز «این بنیاد به ظاهر خیریه در سه راه مورد استفاده قرار میگرفت: 1) منبع مالی برای خانواده سلطنتی، 2) وسیلهای برای نفوذ در بخشهای کلیدی اقتصاد؛ و 3) راهی برای پاداشدادن به پشتیبانان رژیم.»
🔶 @mmoeeni1
🔴 درآمد خاندان پهلوی
کمرنگ کردن وضعیت نابهنجار اقتصادی اواخر دوران پهلوی و در مقابل پررنگتر کردن فساد خانواده سلطنتی و محور قرار دادن علائق سیاسی-مذهبی مخالفان رژیم پیشین به عنوان عوامل وقوع انقلاب، خط تبلیغی همه سالهای گذشته بوده است. خانواده سلطنتی ویژهخواریهای گستردهای داشت؛ در این تردیدی نیست اما نباید فراموش کرد که رشد نارضایتی در سالهای پایانی حکومت پهلوی به دلیل تورم فزاینده، عامل بسیار مهمی در وقوع انقلاب بود. تورم که در نیمه دوم دهه چهل به «صفر» رسیده بود در دهه پنجاه اوج گرفت به طوریکه شاخص هزینه زندگی در سال 55، تقریبا 2 برابر سال 50 شد (ر.ک: ایران بین دو انقلاب، صفحه 613). همزمان مالاندوزی نزدیکان رژیم، به شدت مردم را علیه کلیت نظام خشمگین کرده بود.
.
همان منبع (در صفحه 537) اعلام میکند که هر چند دربار هرگز میزان دارایی خود را مشخص نمیکرد، منابع غربی داراییهای خانواده سلطنتی را در ایران و خارج بين پنج تا بیست میلیارد دلار برآورد می کردند. این داراییها از چهار منبع عمده به دست میآمد:
▫️ 1) منبع اصلی، زمینهای کشاورزی تصرف و تملک شده توسط رضاشاه بود. هرچند در زمان نخستوزیری مصدق خانواده سلطنتی این زمینها را از دست داد، پس از کودتای ۱۳۳۲ آنها را باز پس گرفت و پیش از تدوین برنامه اصلاحات ارضی با توسل به کشت مکانیزه قسمت عمدهای از بهترین زمینها را برای خود نگه داشت. در نتیجه پهلویها همچنان بزرگترین خانواده زمینداران باقی ماندند. خود شاه مزرعه تجاری وسیعی در نزدیکی گرگان داشت. برادرش عبدالرضا هم، که به «کشاورز شماره یک ایران» معروف بود، در گیلان املاک زیادی داشت. سایر وابستگان هم در استانهای فارس، مازندران و خوزستان زمینهای تجاری داشتند.
▫️ 2) دومین منبع ثروت، درآمد نفت بود. بنا به نوشته یک اقتصاددان معتبر غربی، در سالهای پایانی عمر رژیم، پولهای هنگفتی - شاید ۲ میلیارد دلار - مستقیماً از محل درآمدهای نفتی به حسابهای مخفی اعضای خانواده سلطنتی در بانکهای خارج منتقل شد. گرچه هیچ نشانی از این انتقالها در حسابهای خزانه دولتی پاقی نمیماند، میان مبالغ پرداختی به ایران توسط شرکتهای نفتی و مبالغ دریافتی دولت ایران از شرکتهای نفتی تفاوتهای آماری به وجود میآمد.
▫️ 3) منبع سوم، تجارت بود. اعضای خانواده سلطنتی با بهرهگیری از رونق اقتصادی، مبالغ هنگفتی را با شرایط بسیار مناسب از بانکهای دولتی وام میگرفتند و در حوزههای گسترده تجاری و صنعتی سرمایهگذاری میکردند. در اوایل دهه ۱۳۵۰، پهلويها ثروتمندترین خانواده سرمایهگذار ایران بودند. خود شاه مالک بخشی از سهام دو کارخانه ماشینسازی، دو کارخانه خودروسازی، دو شرکت تولیدکننده آجر، سه شرکت معدن، سه کارخانه بافندگی و چهار شرکت ساختمانی بود. خواهرزادهاش شاهزاده شهرام، سهامدار اصلی هشت شرکت بزرگ فعال در کارهای ساختمانی، بیمه، تولید سیمان، بافندگی و حمل و نقل بود. سایر وابستگان نیز در ۱۵۰ شرکت فعال در بخش های بانکداری، تولید آلومینیوم، هتلداری و کازینوداری سهیم بودند.
▫️ 4) آخرین منبع ثروت دربار، بنیاد پهلوی بود [داراییهای این بنیاد عموماً به بنیاد مستضعفان رسید]. بنا به گفته بانکداران غربی این بنیاد سالانه بیش از ۴۰ میلیون دلار کمک مالی دریافت میکرد، چونان خزانه مالیاتی مطمئن بخشی از املاک و داراییهای خانواده پهلوی بود و بنابراین «تقریبا در همه زوایای اقتصاد کشور نفوذ می کرد.» در سال ۱۳۵۶، این بنیاد در ۲۰۷ شرکت از جمله 8 شرکت استخراج معدن، ۱۰ کارخانه سیمان، ۱۷ بانک و شرکت بیمه، ۲۳ هتل، ۲۵ شرکت صنایع فلزی، ۲۵ شرکت کشت و صنعت و ۴۵ شرکت ساختمانی سهام دار بود. به نوشته نیویورک تایمز «این بنیاد به ظاهر خیریه در سه راه مورد استفاده قرار میگرفت: 1) منبع مالی برای خانواده سلطنتی، 2) وسیلهای برای نفوذ در بخشهای کلیدی اقتصاد؛ و 3) راهی برای پاداشدادن به پشتیبانان رژیم.»
🔶 @mmoeeni1
📷 نامه سرگشاده دکتر سعید زیباکلام به سران نظام
🔘 «وداع با عدالت»
صاحبمنصبان عظیمالشان! زمانی که ماجرای حقوقهای نجومی مطرح شد (سال ۱۳۹۵) مترصد فرصتی بودم تا در مصاحبه یا سخنرانیای بگویم: عزیزان! هیچ اتفاقی نخواهد افتاد! این مورد هم همچون موارد پیشین با لبخندهای مدبّرانه دولتمردان راستگو تدریجاً جارو زده میشود و سپس زیر فرش پنهان و برای همیشه فراموش میشود (...) چند ماه بعد ماجرای املاک نجومی برملا شد و معلوم شد یکی دیگر از ذخایر نظام [قالیباف] برای ذخیرهکردن خود مشغول بذل و بخشش املاک بیتالمال بوده است. مجدداً انکار و اسکات و لاپوشانی و توجیه و بگیروببند و حبس در سلول انفرادی شروع شد (...) خیلی به آرامی و به تدریج ماجرا به بوته فراموشی سپرده شد و هیچ کاری هم از سوی نهادهای ذیربط قضایی و تقنینی و رسانهای صورت نگرفت.
...
مقامات بلندمرتبه نظام! آیا روشن نیست که ما در این چهل سال نه تنها هیچ گامی در راه تحقق آرمان عدالت برنداشتهایم که فاجعهبارتر، در این ایام هنوز موضوع غارتی سنگین از بیتالمال در خاطرهها کهنه نشده که مورد دیگری از اختلاسهای رانتی برملا میشود. و این تازه فقط مواردی است که، به دلایل در جای خود بسیار مهم، سر از برخی شبکههای اجتماعی درآورده است. ما در این چهل سال چه کردهایم و چه راهی طی کردهایم که عموم مردم، حتی معتقدترین و خوشبینترینِ به نظام و مدیران و مسئولان عالیرتبه نظام، پیوسته منتظر خبر جدیدی از غارت و چپاول بیتالمال هستند؟
بزرگمقامات! آیا وقت آن نرسیده که وداع با جامعه توحیدی، جامعه علوی و با آرمان بنیادین عدالت را علناً و رسماً اعلام کنیم و فقط آرزو و تلاش کنیم میزان فساد و افساد مقامات و مسئولان نظام در حدّ فساد و افساد مسئولان سایر کشورها شود؟ همین و بس! به کرات میشنویم که ما دنیا را میخواهیم چنین و چنان کنیم. عزیزان! مسئولان نظام! رضایت بدهید همین خانه و کاشانه خودمان را از این کثرت غارت بیتالمال و تضییع حقوق محرومان و مستضعفان برهانید، اصلاح امور سایر کشورها پیشکش!
...
رجال بلندپایه نظام! نظام به شدت دچار سرطان غارت و چپاول و چاپلوسی و عوامفریبی و تبهکاری و تضییع حقوق مستضعفان و پنهانکاری شده است. بسیاری از اقشار محروم و مستضعف مردم به شدت در تنگنا و فشار معیشتی قرار دارند و صدا و سیما چنان از سر حماقت محض علیالدّوام بر طبل خدمات مقامات مدبّر و مزوّر و عوامفریبی میکوبد که دروغگویی و تزویر و دزدی و عوامفریبی در محضر آنان شرم میکند.
رجال عالیمقام نظام! مپندارید که توفیقات و دستاوردهای ارزشمند کم یا زیادِ امنیتی، تسلیحاتی، نظامی، صنعتی، کشاورزی، و پژوهشی میتواند جای رضایتمندی و مقبولیت عامه مردم را بگیرد. اصلاً و ابداً! بسیاری از کشورهای دیگر دنیا ظرف همین بازه چهل سال، یا کمترین توفیقات را در مقایسه با ما در زمینههای فوق داشتهاند و یا هیچ. با این وصف عامه مردم آن کشورها کمابیش امیدوارتر و خوشبینتر و راضیتر به نظر میرسند. امیدوارم بدانید که اگر همه توفیقات و دستاوردهای هر حکومتی آبی به آسیاب اعتماد، رضایتمندی، و امیدواری عامه مردم نریزد آن حکومت محکوم به زوال و فروپاشی است حتی اگر هیچ جریان معاند و استکباری هم شمشیر براندازی از رو نبسته باشد.
...
📝 بخشی از نامه سرگشاده دکتر سعید زیباکلام (استاد دانشگاه تهران و برادر دکتر صادق زیباکلام) – 5 بهمن 97 | متن کامل
🔶 @mmoeeni1
🔘 «وداع با عدالت»
صاحبمنصبان عظیمالشان! زمانی که ماجرای حقوقهای نجومی مطرح شد (سال ۱۳۹۵) مترصد فرصتی بودم تا در مصاحبه یا سخنرانیای بگویم: عزیزان! هیچ اتفاقی نخواهد افتاد! این مورد هم همچون موارد پیشین با لبخندهای مدبّرانه دولتمردان راستگو تدریجاً جارو زده میشود و سپس زیر فرش پنهان و برای همیشه فراموش میشود (...) چند ماه بعد ماجرای املاک نجومی برملا شد و معلوم شد یکی دیگر از ذخایر نظام [قالیباف] برای ذخیرهکردن خود مشغول بذل و بخشش املاک بیتالمال بوده است. مجدداً انکار و اسکات و لاپوشانی و توجیه و بگیروببند و حبس در سلول انفرادی شروع شد (...) خیلی به آرامی و به تدریج ماجرا به بوته فراموشی سپرده شد و هیچ کاری هم از سوی نهادهای ذیربط قضایی و تقنینی و رسانهای صورت نگرفت.
...
مقامات بلندمرتبه نظام! آیا روشن نیست که ما در این چهل سال نه تنها هیچ گامی در راه تحقق آرمان عدالت برنداشتهایم که فاجعهبارتر، در این ایام هنوز موضوع غارتی سنگین از بیتالمال در خاطرهها کهنه نشده که مورد دیگری از اختلاسهای رانتی برملا میشود. و این تازه فقط مواردی است که، به دلایل در جای خود بسیار مهم، سر از برخی شبکههای اجتماعی درآورده است. ما در این چهل سال چه کردهایم و چه راهی طی کردهایم که عموم مردم، حتی معتقدترین و خوشبینترینِ به نظام و مدیران و مسئولان عالیرتبه نظام، پیوسته منتظر خبر جدیدی از غارت و چپاول بیتالمال هستند؟
بزرگمقامات! آیا وقت آن نرسیده که وداع با جامعه توحیدی، جامعه علوی و با آرمان بنیادین عدالت را علناً و رسماً اعلام کنیم و فقط آرزو و تلاش کنیم میزان فساد و افساد مقامات و مسئولان نظام در حدّ فساد و افساد مسئولان سایر کشورها شود؟ همین و بس! به کرات میشنویم که ما دنیا را میخواهیم چنین و چنان کنیم. عزیزان! مسئولان نظام! رضایت بدهید همین خانه و کاشانه خودمان را از این کثرت غارت بیتالمال و تضییع حقوق محرومان و مستضعفان برهانید، اصلاح امور سایر کشورها پیشکش!
...
رجال بلندپایه نظام! نظام به شدت دچار سرطان غارت و چپاول و چاپلوسی و عوامفریبی و تبهکاری و تضییع حقوق مستضعفان و پنهانکاری شده است. بسیاری از اقشار محروم و مستضعف مردم به شدت در تنگنا و فشار معیشتی قرار دارند و صدا و سیما چنان از سر حماقت محض علیالدّوام بر طبل خدمات مقامات مدبّر و مزوّر و عوامفریبی میکوبد که دروغگویی و تزویر و دزدی و عوامفریبی در محضر آنان شرم میکند.
رجال عالیمقام نظام! مپندارید که توفیقات و دستاوردهای ارزشمند کم یا زیادِ امنیتی، تسلیحاتی، نظامی، صنعتی، کشاورزی، و پژوهشی میتواند جای رضایتمندی و مقبولیت عامه مردم را بگیرد. اصلاً و ابداً! بسیاری از کشورهای دیگر دنیا ظرف همین بازه چهل سال، یا کمترین توفیقات را در مقایسه با ما در زمینههای فوق داشتهاند و یا هیچ. با این وصف عامه مردم آن کشورها کمابیش امیدوارتر و خوشبینتر و راضیتر به نظر میرسند. امیدوارم بدانید که اگر همه توفیقات و دستاوردهای هر حکومتی آبی به آسیاب اعتماد، رضایتمندی، و امیدواری عامه مردم نریزد آن حکومت محکوم به زوال و فروپاشی است حتی اگر هیچ جریان معاند و استکباری هم شمشیر براندازی از رو نبسته باشد.
...
📝 بخشی از نامه سرگشاده دکتر سعید زیباکلام (استاد دانشگاه تهران و برادر دکتر صادق زیباکلام) – 5 بهمن 97 | متن کامل
🔶 @mmoeeni1
🔴 چرا ایران و مصر و امپراتوری عثمانی موفق به پرکردن فاصله خود با اروپا نشدند؟
در سال 1770 چرا استرالیا را جیمز کوک (دریانورد بریتانیایی) کشف کرد، نه کاپیتان وان ژنگسه (چینی) یا کاپیتان حسین پاشا (از امپراتوری عثمانی)؟ ... چرا مجتمع نظامی - صنعتی - علمی در اروپا جوانه زد شد نه در هند؟ هنگامی که بریتانیا به جلو خیز برداشت، چرا فرانسه و آلمان و امریکا هم به سرعت همان راه را رفتند، اما چین عقب ماند؟ وقتی فاصله میان ملتهای صنعتی و غیرصنعتی به یک عامل بارز اقتصادی و سیاسی بدل شد، چرا روسیه و ایتالیا و اتریش موفق به پر کردن این فاصله شدند، اما ایران و مصر و امپراتوری عثمانی موفق به این کار نشدند؟ هرچه باشد، تکنولوژی اولین موج صنعتی نسبتاً ساده بود. آیا برای چین و عثمانی دشوار بود که ماشین بخار بسازند و مسلسل تولید کنند و راهآهن بکشند؟
اولین خطآهن تجاری جهانی در 1830 در بریتانیا افتتاح شد. (20 سال بعد، مصادف با 1229 خورشیدی) در سال 1850، کشورهای غربی40هزارکیلومتر راه آهن داشتند اما در تمام آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین فقط 4000 کیلومتر خط آهن وجود داشت. در 1880، غرب به خود میبالید که بیش از 350 هزار کیلومتر خط آهن دارد، در حالی که در سایر نقاط دنیا فقط 35هزار کیلومتر راه آهن وجود داشت و بیشتر آن را هم انگلیسیها در هند کشیده بودند. اولین خط آهن چین در 1876 افتتاح شد که طولش پنج کیلومتر بود و اروپاییها آن را کشیدند اما دولت چین سال بعد آن را خراب کرد. در 1880، امپراتوری چین هیچ خط آهنی احداث نکرد. اولین خط آهن در ایران در سال 1888 ساخته شد که تهران را به مکان مقدسی در حدود ده کیلومتری جنوب پایتخت وصل میکرد. این خط آهن را یک شرکت بلژیکی ساخته و به کار انداخته بود. در 1950 (120 سال بعد از احداث اولین خط آهن تجاری)، كل شبکه راه آهن ایران، کشوری که هفت برابر بریتانیا بود، به ۲۵۰۰ کیلومتر ناقابل میرسید.
چینیها و ایرانیها فاقد اختراعات تکنولوژیک مثل ماشین بخار نبودند (که میشد آزادانه کپی یا خریداری شود). آنچه فاقدش بودند ارزشها و اسطورهها و دستگاه قضایی و ساختارهای سیاسی- اجتماعی بود که در عرب قرنها زمان برد تا ایجاد شود و جا بیفتد، و نمیشد به سرعت آنها را کپی کرد و در داخل مملکت رواج داد. فرانسه و آمریکا به سرعت از بریتانیا پیروی کردند زیرا در آن زمان مهمترین اسطورهها و ساختارهای اجتماعی فرانسویها و آمریکاییها با بریتانیاییها یکی بود. چینیها و ایرانیها قادر به جبران سریع این عقبافتادگیها نبودند زیرا به گونه متفاوتی فکر میکردند جوامع خود را به طرق دیگری سازمان میدادند.
این توضیح پرتو جدیدی بر دوره زمانی بین سالهای 1500 تا 1850 میافکند. در آن دوره اروپا از نظر تکنولوژی یا سیاسی یا نظامی یا اقتصاد برتری آشکاری در آسیا نداشت، اما این قاره نیروی بالقوه بیهمتایی را به وجود آورد که اهمیتش ناگهان در حدود ۱۸۵۰ نمایان شد. برابری ظاهری میان اروپا و چین و جهان اسلام در 1750 سرابی بیش نبود. تصور کنید که دو ساختمانساز هر کدام در حال ساختن یک برج بسیار بلند هستند. یکی از آنها از چوب و خشت، و دیگری از فولاد و بتن استفاده میکند. در آغاز به نظر میرسد که تفاوت چندانی میان این دو روش وجود ندارد زیرا هر دو برج با یک سرعت بالا میروند و به ارتفاع یکسانی میرسند اما زمانی که کار به مرحله حساسی میرسد، برجی که از چوب و خشت است از پس فشار بر نمیآید و فرو میریزد، در حالی که برجی که از فولاد و بتن است، تا چشم کار میکند طبقه به طبقه قد میکشد.
اروپا چه نیروی بالقوهای را در آغاز عصر مدرن شکل داد که آن را قادر ساخت در اواخر عصر مدرن بر جهان تسلط یابد؟ در پاسخ مکمل برای این سؤال وجود دارد: علم مدرن و سرمایهداری. اروپاییان، حتی قبل از این که از هر گونه امتیاز برجسته تکنولوژیکی بهرهمند شوند، عادت داشتند در یک چهارچوب علمی و سرمایهداری فکر و رفتار کنند. هنگامی که دوره پولسازی تکنولوژی آغاز شد، آنها بهتر از هر کس دیگری توانستند بر آن مهار زنند. پس تصادفی نیست که علم و سرمایهداری مهمترین میراثی را شکل داده باشند که امپریالیسم اروپا برای جهان پسااروپایی قرن بیست یکم از خود به جا گذاشت. اکنون دیگر اروپا و اروپاییان بر جهان حکومت نمیکنند اما علم و سرمایه قدرتمندتر از گذشته میشوند. (ر.ک: کتاب «انسان خردمند»، نوشته یووال نوح هراری، فصل چهارم)
📌 پ.ن: «هنگامی که ناصرالدین شاه برای احداث خطآهن تهران به حضرت عبدالعظیم (ری) با یک شرکت بلژیکی قرارداد بست، گاریچیها به دلیل ترس از پدید آمدن رقیبی ارزان قیمت، روحانیون به دلیل مخالفت با نفوذ اجنبی و زائران نیر به دلیل هراس ناشی از مرگ یکی از زائران در زیر موتور بخار، دست به دست هم دادند تا خط آهن را ویران کنند» (ر.ک: کتاب «ایران بین دو انقلاب»، صفحه 93).
🔶 @mmoeeni1
.
در سال 1770 چرا استرالیا را جیمز کوک (دریانورد بریتانیایی) کشف کرد، نه کاپیتان وان ژنگسه (چینی) یا کاپیتان حسین پاشا (از امپراتوری عثمانی)؟ ... چرا مجتمع نظامی - صنعتی - علمی در اروپا جوانه زد شد نه در هند؟ هنگامی که بریتانیا به جلو خیز برداشت، چرا فرانسه و آلمان و امریکا هم به سرعت همان راه را رفتند، اما چین عقب ماند؟ وقتی فاصله میان ملتهای صنعتی و غیرصنعتی به یک عامل بارز اقتصادی و سیاسی بدل شد، چرا روسیه و ایتالیا و اتریش موفق به پر کردن این فاصله شدند، اما ایران و مصر و امپراتوری عثمانی موفق به این کار نشدند؟ هرچه باشد، تکنولوژی اولین موج صنعتی نسبتاً ساده بود. آیا برای چین و عثمانی دشوار بود که ماشین بخار بسازند و مسلسل تولید کنند و راهآهن بکشند؟
اولین خطآهن تجاری جهانی در 1830 در بریتانیا افتتاح شد. (20 سال بعد، مصادف با 1229 خورشیدی) در سال 1850، کشورهای غربی40هزارکیلومتر راه آهن داشتند اما در تمام آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین فقط 4000 کیلومتر خط آهن وجود داشت. در 1880، غرب به خود میبالید که بیش از 350 هزار کیلومتر خط آهن دارد، در حالی که در سایر نقاط دنیا فقط 35هزار کیلومتر راه آهن وجود داشت و بیشتر آن را هم انگلیسیها در هند کشیده بودند. اولین خط آهن چین در 1876 افتتاح شد که طولش پنج کیلومتر بود و اروپاییها آن را کشیدند اما دولت چین سال بعد آن را خراب کرد. در 1880، امپراتوری چین هیچ خط آهنی احداث نکرد. اولین خط آهن در ایران در سال 1888 ساخته شد که تهران را به مکان مقدسی در حدود ده کیلومتری جنوب پایتخت وصل میکرد. این خط آهن را یک شرکت بلژیکی ساخته و به کار انداخته بود. در 1950 (120 سال بعد از احداث اولین خط آهن تجاری)، كل شبکه راه آهن ایران، کشوری که هفت برابر بریتانیا بود، به ۲۵۰۰ کیلومتر ناقابل میرسید.
چینیها و ایرانیها فاقد اختراعات تکنولوژیک مثل ماشین بخار نبودند (که میشد آزادانه کپی یا خریداری شود). آنچه فاقدش بودند ارزشها و اسطورهها و دستگاه قضایی و ساختارهای سیاسی- اجتماعی بود که در عرب قرنها زمان برد تا ایجاد شود و جا بیفتد، و نمیشد به سرعت آنها را کپی کرد و در داخل مملکت رواج داد. فرانسه و آمریکا به سرعت از بریتانیا پیروی کردند زیرا در آن زمان مهمترین اسطورهها و ساختارهای اجتماعی فرانسویها و آمریکاییها با بریتانیاییها یکی بود. چینیها و ایرانیها قادر به جبران سریع این عقبافتادگیها نبودند زیرا به گونه متفاوتی فکر میکردند جوامع خود را به طرق دیگری سازمان میدادند.
این توضیح پرتو جدیدی بر دوره زمانی بین سالهای 1500 تا 1850 میافکند. در آن دوره اروپا از نظر تکنولوژی یا سیاسی یا نظامی یا اقتصاد برتری آشکاری در آسیا نداشت، اما این قاره نیروی بالقوه بیهمتایی را به وجود آورد که اهمیتش ناگهان در حدود ۱۸۵۰ نمایان شد. برابری ظاهری میان اروپا و چین و جهان اسلام در 1750 سرابی بیش نبود. تصور کنید که دو ساختمانساز هر کدام در حال ساختن یک برج بسیار بلند هستند. یکی از آنها از چوب و خشت، و دیگری از فولاد و بتن استفاده میکند. در آغاز به نظر میرسد که تفاوت چندانی میان این دو روش وجود ندارد زیرا هر دو برج با یک سرعت بالا میروند و به ارتفاع یکسانی میرسند اما زمانی که کار به مرحله حساسی میرسد، برجی که از چوب و خشت است از پس فشار بر نمیآید و فرو میریزد، در حالی که برجی که از فولاد و بتن است، تا چشم کار میکند طبقه به طبقه قد میکشد.
اروپا چه نیروی بالقوهای را در آغاز عصر مدرن شکل داد که آن را قادر ساخت در اواخر عصر مدرن بر جهان تسلط یابد؟ در پاسخ مکمل برای این سؤال وجود دارد: علم مدرن و سرمایهداری. اروپاییان، حتی قبل از این که از هر گونه امتیاز برجسته تکنولوژیکی بهرهمند شوند، عادت داشتند در یک چهارچوب علمی و سرمایهداری فکر و رفتار کنند. هنگامی که دوره پولسازی تکنولوژی آغاز شد، آنها بهتر از هر کس دیگری توانستند بر آن مهار زنند. پس تصادفی نیست که علم و سرمایهداری مهمترین میراثی را شکل داده باشند که امپریالیسم اروپا برای جهان پسااروپایی قرن بیست یکم از خود به جا گذاشت. اکنون دیگر اروپا و اروپاییان بر جهان حکومت نمیکنند اما علم و سرمایه قدرتمندتر از گذشته میشوند. (ر.ک: کتاب «انسان خردمند»، نوشته یووال نوح هراری، فصل چهارم)
📌 پ.ن: «هنگامی که ناصرالدین شاه برای احداث خطآهن تهران به حضرت عبدالعظیم (ری) با یک شرکت بلژیکی قرارداد بست، گاریچیها به دلیل ترس از پدید آمدن رقیبی ارزان قیمت، روحانیون به دلیل مخالفت با نفوذ اجنبی و زائران نیر به دلیل هراس ناشی از مرگ یکی از زائران در زیر موتور بخار، دست به دست هم دادند تا خط آهن را ویران کنند» (ر.ک: کتاب «ایران بین دو انقلاب»، صفحه 93).
🔶 @mmoeeni1
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‼️ یک اشتباه طبیعی (یا حتی غیرطبیعی و غیرمعمول) بازیکنانی که تا قبل از آن، خیلیخوب بازی کردهبودند آنقدر مسئله مهمی نیست که تحلیلهای «جامعهشناختی» و «سیاسی» گذاشتن روی صحنه گل اول ژاپن به ایران!
ما هنوز دنبال کشف فرمولهای ابنالوقت برای «وقتکشی»، اثبات خودمان و درک روزگار هستیم و غصّه، اینجاست!
🎥 فیلم: یک بازی در لیگ برتر «انگلیس» [منچستر سیتی و برنلی] و خیلی شبیه صحنه دیشب بازی ایران و ژاپن.
🔶 @mmoeeni1
ما هنوز دنبال کشف فرمولهای ابنالوقت برای «وقتکشی»، اثبات خودمان و درک روزگار هستیم و غصّه، اینجاست!
🎥 فیلم: یک بازی در لیگ برتر «انگلیس» [منچستر سیتی و برنلی] و خیلی شبیه صحنه دیشب بازی ایران و ژاپن.
🔶 @mmoeeni1
Forwarded from شین
👌 تداوم تکفیر برگزاری هر قسم رفراندم در چهل سالگی انقلاب، اگر نشانه هراس از کشف و اعلام «شکاف عمیق» بین خواست اکثریت مردم و ادعاها درباره خواست قاطبه مردم نیست، نشانه چیست؟ انگار که در قانون اساسی، اساساً «همهپرسی» ممنوع شده!
جریانی که هر رفراندمی را تعبیر به رفراندم آری/نه به اصل نظام کرده/میکند (هم از طرف جریان حزباللهی و هم برانداز)، به گریز از امکان برگزاری سادهترین رفراندمها و رجوع به آرای عمومی کمک میکند؛ این خوششانسی بزرگ برای صدرنشینان و هراسیدگان از کشف اندازه فاصله و «شکاف عمیق».
🔶 @mmoeeni1
Twitter
جریانی که هر رفراندمی را تعبیر به رفراندم آری/نه به اصل نظام کرده/میکند (هم از طرف جریان حزباللهی و هم برانداز)، به گریز از امکان برگزاری سادهترین رفراندمها و رجوع به آرای عمومی کمک میکند؛ این خوششانسی بزرگ برای صدرنشینان و هراسیدگان از کشف اندازه فاصله و «شکاف عمیق».
🔶 @mmoeeni1
▪️ 40 سال قبل اگر این بریده روزنامه دست مردم بود تا بدانند 40 سال بعد، راننده بلیزر آیتالله خمینی در 12 بهمن 57، وزیر سپاه و رئیس بنیاد «مستضعفان» بعدی، در عین غنی نبودن و زندگی معمولی داشتن، ماشین یکمیلیارد تومانی دارد، احتمالاً جز خنده از سر استهزا، فرصت کار دیگری به خودشان نمیدادند!
به قول عزیزی: «به گمانم گشته توی مال و منالش و احتمالا بیقیمتترینش که همین لکسوس دستکم ۱میلیاردی باشه رو به عنوان نمونه گفته. خوبه از خونهاش و بقیه سرمایههاش هم بگه تا در جشن چهل سالگی انقلاب بهتر با انقلابیون دارای زندگی معمولی آشنا بشیم.»
🔶 @mmoeeni1
به قول عزیزی: «به گمانم گشته توی مال و منالش و احتمالا بیقیمتترینش که همین لکسوس دستکم ۱میلیاردی باشه رو به عنوان نمونه گفته. خوبه از خونهاش و بقیه سرمایههاش هم بگه تا در جشن چهل سالگی انقلاب بهتر با انقلابیون دارای زندگی معمولی آشنا بشیم.»
🔶 @mmoeeni1
.
▫️ این یادداشت را درست شش سال قبل، 11 بهمن 91، اینجا(+)، نوشته بودم؛ در ماههای آخر ریاست جمهوری احمدینژاد که فشار اقتصادی و گرانی، اوج دیگربارهای گرفته بود ... این یادداشت، متاسفانه، هنوز «نو» است!
🔴 اسماش صبوری نیست
🔹 (1) مصطفی پورمحمدی، رئیس فعلی سازمان بازرسی و وزیر سابق کشور، گفته که «امروز معضل گرانی در کشور بزرگترین دردسر بوده و همه آن را حس میکنیم. مردم ما نسبت به این مسئله صبور بوده، در حالی که مردم اروپا در صورت افزایش قیمتها یا کم شدن حقوقشان، شهر را بهم ریخته و به آشوب میکشانند.»
🔹 (2) کسانی که این روزها بین مردماند، یا دوست ندارند کتمان واقعیت کنند، بعید است باورشان شود که مردم در برابر گرانی لجام گسیخته و شرایط بد اقتصادی کمنظیر این ماههای اخیر در حال «صبوری»اند مگر اینکه صرفا به هم ریخته نشدن شهرها، حمل بر «صبوری» شود (و البته واضح است دیگی که شیر اطمینان ندارد، تنها بعد از از لحظه انفجار تخریب میکند!). مسئله این است که مردم ایران مجال اعتراض ندارند؛ مجال این که دور هم جمع شوند، توی خیابان راه بروند و در حالی که الزامات گریزناپذیر بدترین وضعیت اقتصادی منطقه را روی دوش خود میبرند، بر سر مدیران اقتصادی مملکت از سر خشم فریاد بکشند. هر اعتراضی از این جنس به فوریت معارضه با اصل و اساس نظام و خدمت به دشمن و استکبار و صهیونیسم جنایتکار تعبیر میشود. اینجا قرار فیسبوکی برای «آب بازی» هم، برچسب ضدامنیتی میخورد! البته اینکه مردم نمیخواهند رنج متهم شدن به ضدیت با انقلاب و نظام و خدمت به آمریکای جهانخوار، و تبعات پیش بینی نشده آن را بپذیرند، یک روی قضیه است. صد البته هر نوع معارضه با هر نوع نظام حاکمی، هزینهبر است و زحمت دارد.
🔹 (3) روی دیگر آنچه باعث شده عدهای روی رفتار مردم ایران، اسم «صبوری» بگذارند این است که مردمان معترض راهی برای کشف یکدیگر و اعتماد به یکدیگر ندارند و در نتیجه همه اعتراضها به جمعهای شبنشینی و قهوهخانهای و مسیرهای تاکسی سواری محدود شده که بازتاب کمّی واحد ندارد که حمل بر ناشکیبایی شود! رسانهها عموما خاصیت سخنگوی مردم بودن خود را از دست دادهاند و به این ترتیب معترضان، در مارپیچ سکوت گرفتار میآیند! این باید خاصیت جامعه ذره – ذره و متفرق شده باشد که مردمان همسو و البته معترض و منتقد نتوانند به راحتی همدیگر را پیدا کنند (یکی از دلایل مخالفت جدی با شبکههای اجتماعی اینترنتی نیز این است که مبادا افراد همسو و همنظر یکدیگر را کشف کنند). یکی از مهمترین راههای رفع چنین مشکلی، شکل گرفتن جامعه مدنی و جان گرفتن تشکلهای غیردولتی است که این مهم نه تنها شکل نگرفته، بلکه اساسا با شکلگیری آن مقابله هم شده و میشود. این مشکل در کشورهایی که اتحادیههای صنفی و کارگری مستقل و قدرتمندی دارند، رخ نمیدهد. همه اعضا طبقهبندی شدهاند و میدانند برای دفاع از حق و حقوق خود، تنها نمیمانند. این وضعیت را مقایسه کنید با برخوردی که با جامعه کارگری در کشور شده است؛ آخرین بار کی و کجا به کارگران، مجوز راهپیمایی روز کارگر داده شده؟ با وجود اوضاع به شدت وخیم واحدهای تولیدی کوچک و بزرگ، کدام اتحادیه کارگری از در اعتراض وارد شده؟ آیا اساسا چنین اتحادیههایی شکل گرفتهاند؟!
🔹 (4) آنچه به اسم راهپیماییهای مردمی و عملا به صورت دورهای در مناسبتهای مورد تایید برگزار میشود؛ صرفا گردهمایی تودهای است که البته قویترین صورت تبلیغات هم به حساب میآید (ر.ک. به: «توتالیتاریسم»، هانا آرنت، محسن ثلاثی، پاورقی ص 128). با مهیا کردن انواع امکان راحتی و آسایش شرکتکنندگان و پوشش رسانهای وسیع قبل، حین و بعد از برگزاری. چنانکه نباید به هم ریخته نشدن شهرها را حمل بر صبوری مردم کرد، حضور در این جنس مانورهای خیابانی نیز نباید به شکرگزاری صرف از سوی مردم تعبیر شود. به خصوص در شهرستانها دقت کنید که پلاکاردها عموما نوعی اعلام حضور است با برجسته کردن اسم فلان اداره و سازمان و مدرسه و دانشگاه!
🔶 @mmoeeni1
▫️ این یادداشت را درست شش سال قبل، 11 بهمن 91، اینجا(+)، نوشته بودم؛ در ماههای آخر ریاست جمهوری احمدینژاد که فشار اقتصادی و گرانی، اوج دیگربارهای گرفته بود ... این یادداشت، متاسفانه، هنوز «نو» است!
🔴 اسماش صبوری نیست
🔹 (1) مصطفی پورمحمدی، رئیس فعلی سازمان بازرسی و وزیر سابق کشور، گفته که «امروز معضل گرانی در کشور بزرگترین دردسر بوده و همه آن را حس میکنیم. مردم ما نسبت به این مسئله صبور بوده، در حالی که مردم اروپا در صورت افزایش قیمتها یا کم شدن حقوقشان، شهر را بهم ریخته و به آشوب میکشانند.»
🔹 (2) کسانی که این روزها بین مردماند، یا دوست ندارند کتمان واقعیت کنند، بعید است باورشان شود که مردم در برابر گرانی لجام گسیخته و شرایط بد اقتصادی کمنظیر این ماههای اخیر در حال «صبوری»اند مگر اینکه صرفا به هم ریخته نشدن شهرها، حمل بر «صبوری» شود (و البته واضح است دیگی که شیر اطمینان ندارد، تنها بعد از از لحظه انفجار تخریب میکند!). مسئله این است که مردم ایران مجال اعتراض ندارند؛ مجال این که دور هم جمع شوند، توی خیابان راه بروند و در حالی که الزامات گریزناپذیر بدترین وضعیت اقتصادی منطقه را روی دوش خود میبرند، بر سر مدیران اقتصادی مملکت از سر خشم فریاد بکشند. هر اعتراضی از این جنس به فوریت معارضه با اصل و اساس نظام و خدمت به دشمن و استکبار و صهیونیسم جنایتکار تعبیر میشود. اینجا قرار فیسبوکی برای «آب بازی» هم، برچسب ضدامنیتی میخورد! البته اینکه مردم نمیخواهند رنج متهم شدن به ضدیت با انقلاب و نظام و خدمت به آمریکای جهانخوار، و تبعات پیش بینی نشده آن را بپذیرند، یک روی قضیه است. صد البته هر نوع معارضه با هر نوع نظام حاکمی، هزینهبر است و زحمت دارد.
🔹 (3) روی دیگر آنچه باعث شده عدهای روی رفتار مردم ایران، اسم «صبوری» بگذارند این است که مردمان معترض راهی برای کشف یکدیگر و اعتماد به یکدیگر ندارند و در نتیجه همه اعتراضها به جمعهای شبنشینی و قهوهخانهای و مسیرهای تاکسی سواری محدود شده که بازتاب کمّی واحد ندارد که حمل بر ناشکیبایی شود! رسانهها عموما خاصیت سخنگوی مردم بودن خود را از دست دادهاند و به این ترتیب معترضان، در مارپیچ سکوت گرفتار میآیند! این باید خاصیت جامعه ذره – ذره و متفرق شده باشد که مردمان همسو و البته معترض و منتقد نتوانند به راحتی همدیگر را پیدا کنند (یکی از دلایل مخالفت جدی با شبکههای اجتماعی اینترنتی نیز این است که مبادا افراد همسو و همنظر یکدیگر را کشف کنند). یکی از مهمترین راههای رفع چنین مشکلی، شکل گرفتن جامعه مدنی و جان گرفتن تشکلهای غیردولتی است که این مهم نه تنها شکل نگرفته، بلکه اساسا با شکلگیری آن مقابله هم شده و میشود. این مشکل در کشورهایی که اتحادیههای صنفی و کارگری مستقل و قدرتمندی دارند، رخ نمیدهد. همه اعضا طبقهبندی شدهاند و میدانند برای دفاع از حق و حقوق خود، تنها نمیمانند. این وضعیت را مقایسه کنید با برخوردی که با جامعه کارگری در کشور شده است؛ آخرین بار کی و کجا به کارگران، مجوز راهپیمایی روز کارگر داده شده؟ با وجود اوضاع به شدت وخیم واحدهای تولیدی کوچک و بزرگ، کدام اتحادیه کارگری از در اعتراض وارد شده؟ آیا اساسا چنین اتحادیههایی شکل گرفتهاند؟!
🔹 (4) آنچه به اسم راهپیماییهای مردمی و عملا به صورت دورهای در مناسبتهای مورد تایید برگزار میشود؛ صرفا گردهمایی تودهای است که البته قویترین صورت تبلیغات هم به حساب میآید (ر.ک. به: «توتالیتاریسم»، هانا آرنت، محسن ثلاثی، پاورقی ص 128). با مهیا کردن انواع امکان راحتی و آسایش شرکتکنندگان و پوشش رسانهای وسیع قبل، حین و بعد از برگزاری. چنانکه نباید به هم ریخته نشدن شهرها را حمل بر صبوری مردم کرد، حضور در این جنس مانورهای خیابانی نیز نباید به شکرگزاری صرف از سوی مردم تعبیر شود. به خصوص در شهرستانها دقت کنید که پلاکاردها عموما نوعی اعلام حضور است با برجسته کردن اسم فلان اداره و سازمان و مدرسه و دانشگاه!
🔶 @mmoeeni1
1️⃣ حسین دهباشی (فیلمساز در حوزه تاریخ شفاهی) نوشته بود که «پرسش ثابت ِ «از چه وقتی فکر کردید کارِ رژیم تمام است؟» را از همه ۲۱۷تن مقام عالیرتبه عصر پهلوی که تاکنون ملاقات کردم (۵۸ مورد منجر به مصاحبه) پرسیدم. حیرتآور و عبرتآموز آنکه به جز پنج یا شش نفر، هیچکدام زودتر از زمستان۵۷ به چنین نتیجهای نرسیده بود.»
2️⃣ یووال نوح هراری (استاد تاریخ دانشگاه اورشلیم) در صفحه 336 کتاب ارزشمند خود (انسان خردمند) نوشته است: «انقلاب پیشبینیناپذیر است. انقلابِ پیشبینیپذیر، هرگز رخ نخواهد داد.»
3️⃣ حمیدرضا جلاییپور (روزنامهنگار سابق و جامعهشناس) در روزنامه ایران (3 آبان 97) نوشت: «در 40 انقلاب مهم در جهان (از جمله انقلاب اسلامی ایران) هیچ کدام از انقلابیون وقوع انقلاب را پیشبینی نمیکردند.»
🔶 @mmoeeni1
2️⃣ یووال نوح هراری (استاد تاریخ دانشگاه اورشلیم) در صفحه 336 کتاب ارزشمند خود (انسان خردمند) نوشته است: «انقلاب پیشبینیناپذیر است. انقلابِ پیشبینیپذیر، هرگز رخ نخواهد داد.»
3️⃣ حمیدرضا جلاییپور (روزنامهنگار سابق و جامعهشناس) در روزنامه ایران (3 آبان 97) نوشت: «در 40 انقلاب مهم در جهان (از جمله انقلاب اسلامی ایران) هیچ کدام از انقلابیون وقوع انقلاب را پیشبینی نمیکردند.»
🔶 @mmoeeni1
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
MHMD Moeini:
در حالیکه همه سازمانها ۹۷ خودشون رو با ۵۷ «اونا» مقایسه میکنن، این فقط سازمان زندانهاست که گزارش مقایسهای منتشر نکرده!
#زندان
💬
«میزان جمعیت کشور ما از ابتدای انقلاب تا کنون ۲ برابر و میزان زندانیان حدود ۲۹ برابر شده است.»
از: t.me/yaser_arab57/2526
#چهل_سالگی_انقلاب
mmoeeni
📡 @VahidOnline
در حالیکه همه سازمانها ۹۷ خودشون رو با ۵۷ «اونا» مقایسه میکنن، این فقط سازمان زندانهاست که گزارش مقایسهای منتشر نکرده!
#زندان
💬
«میزان جمعیت کشور ما از ابتدای انقلاب تا کنون ۲ برابر و میزان زندانیان حدود ۲۹ برابر شده است.»
از: t.me/yaser_arab57/2526
#چهل_سالگی_انقلاب
mmoeeni
📡 @VahidOnline
🔴 «سطح زندگی مردم»
▪️ 1) «در این طرح (دیدار با خانواده شهدا به مناسبت دهه فجر) به دیدار یکی از مادران شهدا رفتیم که در منزلی - البته نه: اتاقی استیجاری - زندگی میکرد در وضعیت معیشتی بسیار تاسفبار. خواهر شهید وقتی پرتقالهای ریزی را که خریده و پنهان کرده بود برای پذیرایی آورد، کودکان با خوشحالی دویدند و درخواست میکردند که «به ما هم بده». تنها نگرانی مادر باصفای شهید که هی میگفت من کنیز شما هستم این بود که بتواند امسال هم برای پسرش سالگرد بگیرد ولی گرانیها باعث شده بود که امیدی نداشته باشد و مدام میگفت پسرم چشم به راهه. برادر شهید هم نگهبان سرویس بهداشتی بود با حقوق 500هزارتومانی.»
این را یکی از مدیران روابط عمومی یک سازمان دولتی نوشته بود.
همزمان کسی نیست که خبر نداشته باشد چه در پذیرش در دانشگاهها و استخدام در دستگاههای دولتی، گاهی حتی در پرداخت تسهیلات بانکی، خانواده محترم شهدا، همواره دارای امتیاز و سهمیههای خاص و ویژهای هستند. تامین زندگی خانوارهایی که به نوعی «وفاداری» خود را به نظام نشان دادهاند، همواره جزء اولویت سیستمهای ایدئولوژیک و غیرآن بوده است کما اینکه همان مدیر روابط عمومی ِ پیشگفته، اکنون اعلام کرده: «برای اون پسرش هم که در سرویس بهداشتی نگهبان است هم پیگیر اشتغال شدیم تا انشالله حل بشه.»
مسئله اما چیز دیگری است؛ «سطح زندگی مردم».
▪️ 2) طی نیم قرن گذشته (تا انتهای 96)، تورم در ایران فقط در 10 سال «زیر ده درصد» بوده است (6 بار در ده سال آخر رژیم پهلوی (در سالهای 47، 48، 49، 50، 51، 54) و فقط 4 بار طی 39 سال بعد از انقلاب (در سالهای 64، 69، 95 و 96)). معنی روشن این وضعیت، فقیرتر شدن پیوسته و کاهش قدرت خرید طبقه متوسط طی نیم قرن اخیر، به خصوص بعد از انقلاب است.
▪️ 3) آنچه لیبرالیسم را پیروز میدان منازعه با بلوک کمونیستی تحت سیطره شوروی کرد، توفیق (یا لااقل نمایش توفیق) آن در بالا بردن سطح زندگی مردم بود. روزی که شوروی فروپاشید، قفسه مغازهها خالی بود، مردم در صف کالباس بودند، همزمان شوروی اولین کشور اتمی جهان (از لحاظ بمب)، دومین کشور فضایی جهان (از لحاظ پرتاب موشک) و چهارمین تولیدکننده خودرو (از لحاظ تعداد) بود.
آلمانها تا پیش از تقسیم به دو کشور آلمان شرقی و آلمان غربی، سطح زندگی یکسانی داشتند. در طول کمتر از نیم قرن بعدی، تا پیش از فروریختن دیوار برلین، اما این مردمان ِ گرفتارآمده در بخش شرقی آلمان بودند که حتی تا پای مرگ پیش میرفتند شاید که بتوانند سر از بخش غربی آلمان درآورند. بعد از اتحاد هم سالها طول کشید تا تعادلی اولیه بین سطح زندگی دو سوی دیوار سابق برلین برقرار شود. مارکوس ولف، رئیس ضداطلاعات آلمان شرقی در کتاب خاطرات خود نوشته است: «یک روز که از کنار صفی در بیرون فروشگاهی رد میشدم، شنیدم که پیرزنی به لهجه برلینی غلیظ نفرین میکند: «میتوانند سفینه اسپاتنیک را به فضا پرتاب کنند اما حالا در وسط تابستان یک ذره سبزی پیدا نمیشود.»
فاصله بین سطح زندگی مردم کره شمالی و کره جنوبی هم فاجعهبار است؛ تنها به فاصله یک خط مرزی، اقتصاد همسایه جنوبی، 38برابر بزرگتر از اقتصاد کره شمالی است و حجم مبادلات بینالمللی آن، 224 برابر بیشتر. بررسیها نشان میدهد پسران نوجوانی که در دههی گذشته از کرهشمالی فرار کردهاند (و جریان فرار همیشه «از» کشورهایی است که مردمانش سطح زندگی پایینتری دارند)، به طور متوسط 13 سانتیمتر کوتاهتر و 11 کیلوگرم سبکتر از پسرانی هستند که در کرهجنوبی بزرگ شدهاند.
▪️ 4) بیکاری، گرانی، عمیقتر شدن فاصله طبقاتی و صفهای طولانی و چندساعته (مثلا برای «گوشت»)، چهارچوبهای «سطح زندگی مردم ایران» را نشان میدهد. شاید «پارتیبازی» مشکل آن برادر شهیدی را حل کند که نگهبان سرویس بهداشتی است با حقوق 500هزارتومان و تا حالا نشده یا نتوانسته یا نخواسته از هیچ سهمیهای استفاده کند، اما این حتی نوک ِ نوک ِ کوه یخی هم نیست. سطح زندگی مردم پایین است، رتبه چهارم در نانو و فرستادن میمون به فضا، اگر به کار بالا بردن سطح زندگی مردم نیاید، به چه میارزد؟ همه که خانواده مکرّم شهدا نیستند. مردم ِ خشمگین از بیکاری و گرانی، مردم ِ ناتوان از پیشبینی سرعت کوچک شدن ابعاد سفرهشان، به راحتی عاشق چشم و گوشبسته شارلاتانهایی میشوند که از «طرح نو» حرف میزنند، در باغ سبز نشان میدهند، بذر نفرت میکارند و البته دغدغهشان، نوبت «مفتخوری» خودشان است.
▪️ 5) «سطح زندگی مردم» تحت اصابت موشکهای نقطهزن بیکفایتی مجموعه شماست، نه یک تن، نه یک سازمان، نه یک قوه، بلکه «یک باور»؛ باور به بقای ابدی در عین جدی نگرفتن شیوع احساس بیعدالتی بین مردم یا جدی گرفتن، فقط جلوی دوربین و با حرف ... تدبیری موثر لازم است. ورق خوردن صفحات تقویم، متوقف نمیشود.
🔶 @mmoeeni1 | محمد معینی
📷 کارتون: یوری کوزوبوکین
▪️ 1) «در این طرح (دیدار با خانواده شهدا به مناسبت دهه فجر) به دیدار یکی از مادران شهدا رفتیم که در منزلی - البته نه: اتاقی استیجاری - زندگی میکرد در وضعیت معیشتی بسیار تاسفبار. خواهر شهید وقتی پرتقالهای ریزی را که خریده و پنهان کرده بود برای پذیرایی آورد، کودکان با خوشحالی دویدند و درخواست میکردند که «به ما هم بده». تنها نگرانی مادر باصفای شهید که هی میگفت من کنیز شما هستم این بود که بتواند امسال هم برای پسرش سالگرد بگیرد ولی گرانیها باعث شده بود که امیدی نداشته باشد و مدام میگفت پسرم چشم به راهه. برادر شهید هم نگهبان سرویس بهداشتی بود با حقوق 500هزارتومانی.»
این را یکی از مدیران روابط عمومی یک سازمان دولتی نوشته بود.
همزمان کسی نیست که خبر نداشته باشد چه در پذیرش در دانشگاهها و استخدام در دستگاههای دولتی، گاهی حتی در پرداخت تسهیلات بانکی، خانواده محترم شهدا، همواره دارای امتیاز و سهمیههای خاص و ویژهای هستند. تامین زندگی خانوارهایی که به نوعی «وفاداری» خود را به نظام نشان دادهاند، همواره جزء اولویت سیستمهای ایدئولوژیک و غیرآن بوده است کما اینکه همان مدیر روابط عمومی ِ پیشگفته، اکنون اعلام کرده: «برای اون پسرش هم که در سرویس بهداشتی نگهبان است هم پیگیر اشتغال شدیم تا انشالله حل بشه.»
مسئله اما چیز دیگری است؛ «سطح زندگی مردم».
▪️ 2) طی نیم قرن گذشته (تا انتهای 96)، تورم در ایران فقط در 10 سال «زیر ده درصد» بوده است (6 بار در ده سال آخر رژیم پهلوی (در سالهای 47، 48، 49، 50، 51، 54) و فقط 4 بار طی 39 سال بعد از انقلاب (در سالهای 64، 69، 95 و 96)). معنی روشن این وضعیت، فقیرتر شدن پیوسته و کاهش قدرت خرید طبقه متوسط طی نیم قرن اخیر، به خصوص بعد از انقلاب است.
▪️ 3) آنچه لیبرالیسم را پیروز میدان منازعه با بلوک کمونیستی تحت سیطره شوروی کرد، توفیق (یا لااقل نمایش توفیق) آن در بالا بردن سطح زندگی مردم بود. روزی که شوروی فروپاشید، قفسه مغازهها خالی بود، مردم در صف کالباس بودند، همزمان شوروی اولین کشور اتمی جهان (از لحاظ بمب)، دومین کشور فضایی جهان (از لحاظ پرتاب موشک) و چهارمین تولیدکننده خودرو (از لحاظ تعداد) بود.
آلمانها تا پیش از تقسیم به دو کشور آلمان شرقی و آلمان غربی، سطح زندگی یکسانی داشتند. در طول کمتر از نیم قرن بعدی، تا پیش از فروریختن دیوار برلین، اما این مردمان ِ گرفتارآمده در بخش شرقی آلمان بودند که حتی تا پای مرگ پیش میرفتند شاید که بتوانند سر از بخش غربی آلمان درآورند. بعد از اتحاد هم سالها طول کشید تا تعادلی اولیه بین سطح زندگی دو سوی دیوار سابق برلین برقرار شود. مارکوس ولف، رئیس ضداطلاعات آلمان شرقی در کتاب خاطرات خود نوشته است: «یک روز که از کنار صفی در بیرون فروشگاهی رد میشدم، شنیدم که پیرزنی به لهجه برلینی غلیظ نفرین میکند: «میتوانند سفینه اسپاتنیک را به فضا پرتاب کنند اما حالا در وسط تابستان یک ذره سبزی پیدا نمیشود.»
فاصله بین سطح زندگی مردم کره شمالی و کره جنوبی هم فاجعهبار است؛ تنها به فاصله یک خط مرزی، اقتصاد همسایه جنوبی، 38برابر بزرگتر از اقتصاد کره شمالی است و حجم مبادلات بینالمللی آن، 224 برابر بیشتر. بررسیها نشان میدهد پسران نوجوانی که در دههی گذشته از کرهشمالی فرار کردهاند (و جریان فرار همیشه «از» کشورهایی است که مردمانش سطح زندگی پایینتری دارند)، به طور متوسط 13 سانتیمتر کوتاهتر و 11 کیلوگرم سبکتر از پسرانی هستند که در کرهجنوبی بزرگ شدهاند.
▪️ 4) بیکاری، گرانی، عمیقتر شدن فاصله طبقاتی و صفهای طولانی و چندساعته (مثلا برای «گوشت»)، چهارچوبهای «سطح زندگی مردم ایران» را نشان میدهد. شاید «پارتیبازی» مشکل آن برادر شهیدی را حل کند که نگهبان سرویس بهداشتی است با حقوق 500هزارتومان و تا حالا نشده یا نتوانسته یا نخواسته از هیچ سهمیهای استفاده کند، اما این حتی نوک ِ نوک ِ کوه یخی هم نیست. سطح زندگی مردم پایین است، رتبه چهارم در نانو و فرستادن میمون به فضا، اگر به کار بالا بردن سطح زندگی مردم نیاید، به چه میارزد؟ همه که خانواده مکرّم شهدا نیستند. مردم ِ خشمگین از بیکاری و گرانی، مردم ِ ناتوان از پیشبینی سرعت کوچک شدن ابعاد سفرهشان، به راحتی عاشق چشم و گوشبسته شارلاتانهایی میشوند که از «طرح نو» حرف میزنند، در باغ سبز نشان میدهند، بذر نفرت میکارند و البته دغدغهشان، نوبت «مفتخوری» خودشان است.
▪️ 5) «سطح زندگی مردم» تحت اصابت موشکهای نقطهزن بیکفایتی مجموعه شماست، نه یک تن، نه یک سازمان، نه یک قوه، بلکه «یک باور»؛ باور به بقای ابدی در عین جدی نگرفتن شیوع احساس بیعدالتی بین مردم یا جدی گرفتن، فقط جلوی دوربین و با حرف ... تدبیری موثر لازم است. ورق خوردن صفحات تقویم، متوقف نمیشود.
🔶 @mmoeeni1 | محمد معینی
📷 کارتون: یوری کوزوبوکین
🔘 ردپای نارضایتیها در اظهارات خصوصی شاه
📝 با شروع دهه پنجاه، همزمان با رشد فعالیتهای چریکی و اقدامهای تروریستی (بمبگذاری و ترور مقامات) توسط سازمانهای چپگرای غیرمذهبی، تورم نیز اوج میگیرد (شاخص هزینه خانوار در سال 55، تقریبا 2 برابر سال 50 میشود). دانشگاهها نیز ناآرامتر میشوند. رد پای توجه به این مسائل در یادداشتهای اسدالله علم (وزیر وقت دربار) هویداست؛ چند نمونه را بخوانید:
🔹(سی فرودین 51): (شاهنشاه) فرمودند من علت نارضایی نسل جوان را فکر کردهام چیست. تفاوت حقوقها بین جوانها و آنها که بر سر کارند، زیاد است، باید از بین برد. عرض کردم، این یک عامل است ولی عوامل دیگر زیاد است. اگر مردم به یک اصولی توجه بکنند و بفهمند که به آن اصول از طرف اولياء امور هم توجه میشود، حاضرند با گرسنگی هم بسازند. فرمودند، آن اصول چیست؟ عرض کردم، مردم باید به حساب و به بازی گرفته شوند (...) مردم باید در سیاست بازی کنند و خود را در آن شریک بدانند. عرض کردم چه دلیل دارد که دولت بر سر کار باشد، همه عوامل انتخاباتی را در دست بگیرد و مثلا در انتخابات شهرداری و انجمنهای ولایتی و ایالتی مداخله بکند؟ بگذارید مردم حس بکنند که انتخابات آزاد است ... چرا باید مردم در مسائل زندگانی روزمرهشان حرف نزنند؟
🔹(22 شهریور 52): فرمودند آخر مردم هم قرقرو هستند و پفیوز. گاهی فکر میکنم مردم ایران بهترین مردم روی زمین هستند، گاهی هم میبینم که خیلی پفیوز و ضعیفالنفس هستند. عرض کردم قرقر کردن ... از حقوق حقه مردم است. شاهنشاه خندیدند. (اضافه کردم که مردم) بالأخره حق بازخواست هم دارند. آخر دولت دولت آنهاست. حالا به احترام عمیقی که به شاهنشاه دارند و میدانند که مآلاً از منافع آنها دفاع میفرمایید، حرفی نمیزنند و نمیتوانند هم بزنند، حرف دیگری است. ولی دیگر سرکوفت زدن به آنها که معنی ندارد. شاهنشاه خیلی تأمل فرمودند. خدا عمرش بدهد که نسبت به من تغیّر نکرد، بلکه وانمود کردند که حرف تو مورد نظر خواهد بود.
🔹(18 آذر 52): از شلوغ بودن دانشگاهها بسیار ناراحت بودند. فرمودند، قطعا دستور مسکو رسیده که همه دانشگاهها ناراحت شدهاند به استثناء دانشگاه پهلوی شیراز، سایر دانشگاههای تبریز، مشهد، اصفهان، اهواز، آریامهر تهران و دانشگاه ملی و پلیتکنیک و دانشگاه تهران تمام کم و پیش ناراحت است. عرض کردم، مسلما یک تحریک خارجی است ولی یک نکته را هم نباید از نظر دور داشت که اگر زمینه آماده نباشد، خارجی کاری نمیتواند بکند. عمده این است که من مطمئن هستم گفتوشنود بین دستگاههای اداری دانشگاهها و دانشجویان نیست و این امر در تمام شئون ما صادق است. یعنی مثل این است که دستگاه حاکمه (ما) دستگاه حاکمه یک کشور غالب نسبت به مردم مغلوب بیچاره است و این خیلی حیف است.
🔹(19 آذر 52): شاهنشاه فرمودند، در این دانشگاهها چه خبر است؟ خیلی باید اقدامات شدید کرد. روسها جدّا وارد عمل شدهاند. به تمام رؤسای دانشگاهها ابلاغ کن که مسامحه و سهلانگاری را نخواهیم بخشید. بعد هم گفتهام چکلیست برای درجه فعالیت استادان تهیه شود که مثل نظامیها نمره بگیرند. به باهری بگو به ... وزارت علوم برود... و با سرلشگر فیروزمند ترتیب کار را بدهد. عرض کردم، اطاعت میشود ولی باز هم باید عرض کنم که با دانشجویان اصلا گفتوشنود برقرار نیست. شاید هم با تمام مردم این طور باشد! فرمودند، چه طور؟ عرض کردم، ملاحظه میفرمائید برای انتخاب مرحوم سید امامی، سناتور انتخابی تبریز، پارسال حزب ایران نوین ۲۱۴ هزار رأی به صندوقها ریخت. امسال برای انتخابات جانشین او که امر فرمودند انتخابات بین اکثریت و اقلیت آزاد باشد و کارتها شناسایی شود. این حزب بیش از ۳۴ هزار کارت نتوانسته است بگیرد و حزب مردم فقط با سر و صدا در حدود 20000 رأی داشته است. اولا عظمت تقلب را ملاحظه بفرمایید و ثانیا عصبانیت مردم را که با آن که حزب مردم هیچ فعالیتی نداشته، به این صورت از کار درآمده است. پس بلاشک مردم از وضع موجود راضی نیستند و برعکس ما با دروغ های ساختگی رضایت آنها را به صور مختلف میخواهیم نشان بدهیم .... فرمودند صحیح است. خدا به شاه عمر بدهد که اجازه حرف زدن به انسان میدهد.
🔹(24 آذر 52): راجع به دانشگاهها فرمودند واقعا هیچ دلسوزی در کشور ما نیست. چرا اینها گفتوشنود با بچهها برقرار نمیکنند؟ فرمودند: اصولا همه کارها را برای ادای تکلیف انجام میدهیم، نه انجام وظیفه ملی و اخلاقی. حتی در نظامیان هم همین طور است و من از این حيث نگران هستم که وضع این کشور چه خواهد شد؟ من عرض کردم که به هر حال مسئولیت این امر هم با شاهنشاه است که همه کار برای این مردم و این کشور فرمودهاید و این کار فوقالعاده ظریفی است که با تحکم هم نمیشود. خیلی جهات باید رعایت گردد. فرمودند، به هر حال باید بشود و باید در این خصوص به تفصیل صحبت بکنیم.
🔶 @mmoeeni1
.
📝 با شروع دهه پنجاه، همزمان با رشد فعالیتهای چریکی و اقدامهای تروریستی (بمبگذاری و ترور مقامات) توسط سازمانهای چپگرای غیرمذهبی، تورم نیز اوج میگیرد (شاخص هزینه خانوار در سال 55، تقریبا 2 برابر سال 50 میشود). دانشگاهها نیز ناآرامتر میشوند. رد پای توجه به این مسائل در یادداشتهای اسدالله علم (وزیر وقت دربار) هویداست؛ چند نمونه را بخوانید:
🔹(سی فرودین 51): (شاهنشاه) فرمودند من علت نارضایی نسل جوان را فکر کردهام چیست. تفاوت حقوقها بین جوانها و آنها که بر سر کارند، زیاد است، باید از بین برد. عرض کردم، این یک عامل است ولی عوامل دیگر زیاد است. اگر مردم به یک اصولی توجه بکنند و بفهمند که به آن اصول از طرف اولياء امور هم توجه میشود، حاضرند با گرسنگی هم بسازند. فرمودند، آن اصول چیست؟ عرض کردم، مردم باید به حساب و به بازی گرفته شوند (...) مردم باید در سیاست بازی کنند و خود را در آن شریک بدانند. عرض کردم چه دلیل دارد که دولت بر سر کار باشد، همه عوامل انتخاباتی را در دست بگیرد و مثلا در انتخابات شهرداری و انجمنهای ولایتی و ایالتی مداخله بکند؟ بگذارید مردم حس بکنند که انتخابات آزاد است ... چرا باید مردم در مسائل زندگانی روزمرهشان حرف نزنند؟
🔹(22 شهریور 52): فرمودند آخر مردم هم قرقرو هستند و پفیوز. گاهی فکر میکنم مردم ایران بهترین مردم روی زمین هستند، گاهی هم میبینم که خیلی پفیوز و ضعیفالنفس هستند. عرض کردم قرقر کردن ... از حقوق حقه مردم است. شاهنشاه خندیدند. (اضافه کردم که مردم) بالأخره حق بازخواست هم دارند. آخر دولت دولت آنهاست. حالا به احترام عمیقی که به شاهنشاه دارند و میدانند که مآلاً از منافع آنها دفاع میفرمایید، حرفی نمیزنند و نمیتوانند هم بزنند، حرف دیگری است. ولی دیگر سرکوفت زدن به آنها که معنی ندارد. شاهنشاه خیلی تأمل فرمودند. خدا عمرش بدهد که نسبت به من تغیّر نکرد، بلکه وانمود کردند که حرف تو مورد نظر خواهد بود.
🔹(18 آذر 52): از شلوغ بودن دانشگاهها بسیار ناراحت بودند. فرمودند، قطعا دستور مسکو رسیده که همه دانشگاهها ناراحت شدهاند به استثناء دانشگاه پهلوی شیراز، سایر دانشگاههای تبریز، مشهد، اصفهان، اهواز، آریامهر تهران و دانشگاه ملی و پلیتکنیک و دانشگاه تهران تمام کم و پیش ناراحت است. عرض کردم، مسلما یک تحریک خارجی است ولی یک نکته را هم نباید از نظر دور داشت که اگر زمینه آماده نباشد، خارجی کاری نمیتواند بکند. عمده این است که من مطمئن هستم گفتوشنود بین دستگاههای اداری دانشگاهها و دانشجویان نیست و این امر در تمام شئون ما صادق است. یعنی مثل این است که دستگاه حاکمه (ما) دستگاه حاکمه یک کشور غالب نسبت به مردم مغلوب بیچاره است و این خیلی حیف است.
🔹(19 آذر 52): شاهنشاه فرمودند، در این دانشگاهها چه خبر است؟ خیلی باید اقدامات شدید کرد. روسها جدّا وارد عمل شدهاند. به تمام رؤسای دانشگاهها ابلاغ کن که مسامحه و سهلانگاری را نخواهیم بخشید. بعد هم گفتهام چکلیست برای درجه فعالیت استادان تهیه شود که مثل نظامیها نمره بگیرند. به باهری بگو به ... وزارت علوم برود... و با سرلشگر فیروزمند ترتیب کار را بدهد. عرض کردم، اطاعت میشود ولی باز هم باید عرض کنم که با دانشجویان اصلا گفتوشنود برقرار نیست. شاید هم با تمام مردم این طور باشد! فرمودند، چه طور؟ عرض کردم، ملاحظه میفرمائید برای انتخاب مرحوم سید امامی، سناتور انتخابی تبریز، پارسال حزب ایران نوین ۲۱۴ هزار رأی به صندوقها ریخت. امسال برای انتخابات جانشین او که امر فرمودند انتخابات بین اکثریت و اقلیت آزاد باشد و کارتها شناسایی شود. این حزب بیش از ۳۴ هزار کارت نتوانسته است بگیرد و حزب مردم فقط با سر و صدا در حدود 20000 رأی داشته است. اولا عظمت تقلب را ملاحظه بفرمایید و ثانیا عصبانیت مردم را که با آن که حزب مردم هیچ فعالیتی نداشته، به این صورت از کار درآمده است. پس بلاشک مردم از وضع موجود راضی نیستند و برعکس ما با دروغ های ساختگی رضایت آنها را به صور مختلف میخواهیم نشان بدهیم .... فرمودند صحیح است. خدا به شاه عمر بدهد که اجازه حرف زدن به انسان میدهد.
🔹(24 آذر 52): راجع به دانشگاهها فرمودند واقعا هیچ دلسوزی در کشور ما نیست. چرا اینها گفتوشنود با بچهها برقرار نمیکنند؟ فرمودند: اصولا همه کارها را برای ادای تکلیف انجام میدهیم، نه انجام وظیفه ملی و اخلاقی. حتی در نظامیان هم همین طور است و من از این حيث نگران هستم که وضع این کشور چه خواهد شد؟ من عرض کردم که به هر حال مسئولیت این امر هم با شاهنشاه است که همه کار برای این مردم و این کشور فرمودهاید و این کار فوقالعاده ظریفی است که با تحکم هم نمیشود. خیلی جهات باید رعایت گردد. فرمودند، به هر حال باید بشود و باید در این خصوص به تفصیل صحبت بکنیم.
🔶 @mmoeeni1
.
شین
🔴 «سطح زندگی مردم» ▪️ 1) «در این طرح (دیدار با خانواده شهدا به مناسبت دهه فجر) به دیدار یکی از مادران شهدا رفتیم که در منزلی - البته نه: اتاقی استیجاری - زندگی میکرد در وضعیت معیشتی بسیار تاسفبار. خواهر شهید وقتی پرتقالهای ریزی را که خریده و پنهان کرده…
محمدرضا فرحی نوشته:
امروز خیلی بد بود، سوار یه پراید شدم که رانندهش بیش از هشتاد سال داشت. میگفت هزینه زندگی و درمان خودش و زنش رو با حقوق بازنشستگی نتونسته تامین کنه و مجبوره رو ماشین کار کنه. کمرش شدیدا خم بود و به زور جلو رو میدید و پشت چراغ قرمز خوابش برد.
آی مَردُم،اینها نشانههای خوبی نیست.
#سطح_زندگی
🔶 @mmoeeni1
امروز خیلی بد بود، سوار یه پراید شدم که رانندهش بیش از هشتاد سال داشت. میگفت هزینه زندگی و درمان خودش و زنش رو با حقوق بازنشستگی نتونسته تامین کنه و مجبوره رو ماشین کار کنه. کمرش شدیدا خم بود و به زور جلو رو میدید و پشت چراغ قرمز خوابش برد.
آی مَردُم،اینها نشانههای خوبی نیست.
#سطح_زندگی
🔶 @mmoeeni1
📝 چندی پیش گزارشی در شش بخش از اعدام و زندانهای ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی منتشر کردم. در پیوندهای زیر مجموعه این گزارشها در دسترس است (روی کلمات رنگی کلیک کنید):
بخش اول (صادق خلخالی | سید مهدی طباطبایی)
بخش دوم (امیرعباس هویدا)
بخش سوم (اعدام 438 نفر)
بخش چهارم (هادی غفاری)
بخش پنجم (علیه خلخالی)
بخش ششم (اسدالله لاجوردی)
🔶 @mmoeeni1
بخش اول (صادق خلخالی | سید مهدی طباطبایی)
بخش دوم (امیرعباس هویدا)
بخش سوم (اعدام 438 نفر)
بخش چهارم (هادی غفاری)
بخش پنجم (علیه خلخالی)
بخش ششم (اسدالله لاجوردی)
🔶 @mmoeeni1
.
🔴 مقدمه علینقی عالیخانی بر یادداشتهای سال 53 اسدالله علم (1)
📝 علینقی عالیخانی (متولد 1307 ابهر) در دهه چهل وزیر اقتصاد بود، سپس رئیس دانشگاه تهران شد و اینک مقیم خارج از کشور است. او دوست نزدیک اسدالله علم (وزیر دربار شاهنشاهی) بود و شاید همین رفاقت، باعث شد تا خانواده اسدالله علم ویراستاری یادداشتهای با ارزش وزیر دربار محمدرضا پهلوی را برای انتشار، به او بسپارد.
علینقی عالیخانی علاوه بر ویراستاری، مقدمهای مفصل و درخشان بر مجموعه «یادداشتهای اسدالله علم» نوشته و در ابتدای یادداشتهای هر سال، مقدمه دیگری. مقدمه او بر یادداشتهای سال 53 وزیر دربار، یکی از مهمترین مقدمههاست. سال 53 سال اوجگیری درآمد نفتی ایران، قدری تیره شدن رابطه با آمریکا به دلیل اصرار شاه به ارزان نشدن نفت، موفقیت درخشان شاه در احیای حق ایران بر اروندرود، قوت گرفتن نخوت و غرور شاهانه و البته بروز اولین نشانههای سرطان شاه است. متن کامل این مقدمه را در چند قسمت بخوانید:
✍️ افزایش بیسابقه درآمد نفت که از پایان سال پیش (1352) آغاز شد به راستی سرگیجهآور و همچون رویای شیرینی بود که ناگهان واقعیت یافته بود. درآمد نفت از تقریبا ۲٫۴ میلیارد دلار به قیمتهای جاری در ۱۹۷۰ با جهشی چشمگین به حدود ۲۱ میلیارد دلار در ۱۹۷۴ (کم و بیش برابر با ۱۳۵۳) رسید. دستیابی به چنین ثروت عظیمی دولت و مردم را خوشبین کرده و باور همگان این بود که در آیندهای نه چندان دور ایران از ردهی کشورهای در حال رشد جدا و به جرگه کشورهای پیشرفته خواهد پیوست. تنها سوال این بود که چگونه و با چه شتابی ایران برای همیشه از تنگدستی و عقب افتادگی رهایی مییابد.
شاه که تعطیلات نوروزی را در جزیره کیش می گذراند به علم می گوید: «هنوز خیلی امیدها دارم. باید این مملکت را به پایه بزرگترین کشورهای دنیا برسانیم، نه این که در خاورمیانه اول باشیم. دلیلی ندارد که نشود، هم قدرت داریم و هم مواد اولیه داریم. مگر دیگران چه کردهاند که ما نتوانیم بکنیم؟» شاه به خوبی آگاه بود که سرسختی او برای افزایش بهای نفت در پایان سال پیش، مقام ایران به عنوان دومین صادرکننده نفت جهان و همچنین موقع استراتژیک ایران، او را به صورت شخصیت سیاسی طراز اولی در آورده است. سران، نخستوزیران، وزیران و سیاستپیشگان بسیاری از کشورهای جهان برای نزدیکشدن به شاه و تفاهم با او با یکدیگر همچشمی میکردند. در یادداشتهای علم هفتهای نمیگذرد بیآنکه یک یا چند تن از این کسان در تهران برای دیدار شاه یا دست کم بلندپایگان دولت تلاش نکنند. هدف کشورهای پیشرفته این بود که از یک سو از خوان نعمت کشورهای صادرکننده نفت بیبهره نمانند و از سوی دیگر به موازات رفع نگرانی در زمینه تأمین نفت مورد نیاز، فرصتی یابند تا از وابستگی خود به کشورهای اوپک بکاهند.
ایران و سایر کشورهای عضو اوپک میکوشیدند نشان دهند که افزایش بهای نفت عملی خودخواهانه نبوده و تنها حق را به حقدار داده است. برای جلوگیری از تبلیغات منفی کشورهای پیشرفته که ناگهان برای کشورهای فقیر که توان خرید نفت گران نداشتند دلسوزی میکردند، اوپک صندوقی برای کمک به کشورهای در حال رشد ساخت و مبلغ قابل توجهی نیز به صورت سپرده در اختيار صندوق پول بینالمللی قرار داد تا با شرایط مناسبی برای کمک به موازنه پرداختهای این گونه کشورها داده شود.
گذشته از این اقدامات که جنبه گروهی داشت، از سوی کشورهای منطقه و یا دوست ایران درخواست وام مستقیم نیز میشد و حتی کشورهای کمونیستی اروپای شرقی هم مانند دیگران کاسه گدایی را در دست گرفته و از ایران کمک طلبيده و حرص غریبی از خود نشان میدادند. بوتو نخستوزیر پاکستان به علم شکایت میکند که به او فقط 450 میلیون دلار وعده دادهاند در حالی که او نیازمند 1.2 میلیارد دلار است و وزیر خارجهاش نیز وام پنج ساله با بهره 2.5درصد و دو سال فرجه را سنگین تلقی می کند.
چند ماه بعد به دنبال بازدید رئیسجمهور بلغارستان از ایران، شاه به علم می گوید: «با آنها همهجور موافقت کردم، حتی حاضر شدم پول بدهم راههای خود را بسازند. چه عيب دارد در اردوی سوسیالیستها هم یک طرفدار پر و پا قرص داشته باشیم؟ راجع به ربح پول هم موافقت کردم کمتر بدهند. به جای 12 درصد 11 درصد و او هم خیلی خوشحال رفت.»
در همین سال ایران موافقت کرد 1.2میلیارد ليره در سه قسط به شرکتهای دولتی آب و گاز انگلستان وام دهد ولی فقط قسط اول (۴۰۰ میلیون لیره) پرداخت گردید و گرفتاریهای مالی دولت در سال بعد مانع پرداخت قسطهای دیگر شد. گذشته از کمک مالی، ایران کمک نظامی جنسی نیز به برخی از کشورهای دوست کرد و از جمله به دنبال خرید هواپیماهای جدید آمریکایی، شماری از جنگندههای قدیمي خود را به اردن و مراکش بخشید. همچنین مبالغی به دانشگاههای اروپایی و آمریکایی اهدا شد.
🔹 ادامه دارد (اینجا +)
🔶 @mmoeeni1
📷 علینقی عالیخانی
🔴 مقدمه علینقی عالیخانی بر یادداشتهای سال 53 اسدالله علم (1)
📝 علینقی عالیخانی (متولد 1307 ابهر) در دهه چهل وزیر اقتصاد بود، سپس رئیس دانشگاه تهران شد و اینک مقیم خارج از کشور است. او دوست نزدیک اسدالله علم (وزیر دربار شاهنشاهی) بود و شاید همین رفاقت، باعث شد تا خانواده اسدالله علم ویراستاری یادداشتهای با ارزش وزیر دربار محمدرضا پهلوی را برای انتشار، به او بسپارد.
علینقی عالیخانی علاوه بر ویراستاری، مقدمهای مفصل و درخشان بر مجموعه «یادداشتهای اسدالله علم» نوشته و در ابتدای یادداشتهای هر سال، مقدمه دیگری. مقدمه او بر یادداشتهای سال 53 وزیر دربار، یکی از مهمترین مقدمههاست. سال 53 سال اوجگیری درآمد نفتی ایران، قدری تیره شدن رابطه با آمریکا به دلیل اصرار شاه به ارزان نشدن نفت، موفقیت درخشان شاه در احیای حق ایران بر اروندرود، قوت گرفتن نخوت و غرور شاهانه و البته بروز اولین نشانههای سرطان شاه است. متن کامل این مقدمه را در چند قسمت بخوانید:
✍️ افزایش بیسابقه درآمد نفت که از پایان سال پیش (1352) آغاز شد به راستی سرگیجهآور و همچون رویای شیرینی بود که ناگهان واقعیت یافته بود. درآمد نفت از تقریبا ۲٫۴ میلیارد دلار به قیمتهای جاری در ۱۹۷۰ با جهشی چشمگین به حدود ۲۱ میلیارد دلار در ۱۹۷۴ (کم و بیش برابر با ۱۳۵۳) رسید. دستیابی به چنین ثروت عظیمی دولت و مردم را خوشبین کرده و باور همگان این بود که در آیندهای نه چندان دور ایران از ردهی کشورهای در حال رشد جدا و به جرگه کشورهای پیشرفته خواهد پیوست. تنها سوال این بود که چگونه و با چه شتابی ایران برای همیشه از تنگدستی و عقب افتادگی رهایی مییابد.
شاه که تعطیلات نوروزی را در جزیره کیش می گذراند به علم می گوید: «هنوز خیلی امیدها دارم. باید این مملکت را به پایه بزرگترین کشورهای دنیا برسانیم، نه این که در خاورمیانه اول باشیم. دلیلی ندارد که نشود، هم قدرت داریم و هم مواد اولیه داریم. مگر دیگران چه کردهاند که ما نتوانیم بکنیم؟» شاه به خوبی آگاه بود که سرسختی او برای افزایش بهای نفت در پایان سال پیش، مقام ایران به عنوان دومین صادرکننده نفت جهان و همچنین موقع استراتژیک ایران، او را به صورت شخصیت سیاسی طراز اولی در آورده است. سران، نخستوزیران، وزیران و سیاستپیشگان بسیاری از کشورهای جهان برای نزدیکشدن به شاه و تفاهم با او با یکدیگر همچشمی میکردند. در یادداشتهای علم هفتهای نمیگذرد بیآنکه یک یا چند تن از این کسان در تهران برای دیدار شاه یا دست کم بلندپایگان دولت تلاش نکنند. هدف کشورهای پیشرفته این بود که از یک سو از خوان نعمت کشورهای صادرکننده نفت بیبهره نمانند و از سوی دیگر به موازات رفع نگرانی در زمینه تأمین نفت مورد نیاز، فرصتی یابند تا از وابستگی خود به کشورهای اوپک بکاهند.
ایران و سایر کشورهای عضو اوپک میکوشیدند نشان دهند که افزایش بهای نفت عملی خودخواهانه نبوده و تنها حق را به حقدار داده است. برای جلوگیری از تبلیغات منفی کشورهای پیشرفته که ناگهان برای کشورهای فقیر که توان خرید نفت گران نداشتند دلسوزی میکردند، اوپک صندوقی برای کمک به کشورهای در حال رشد ساخت و مبلغ قابل توجهی نیز به صورت سپرده در اختيار صندوق پول بینالمللی قرار داد تا با شرایط مناسبی برای کمک به موازنه پرداختهای این گونه کشورها داده شود.
گذشته از این اقدامات که جنبه گروهی داشت، از سوی کشورهای منطقه و یا دوست ایران درخواست وام مستقیم نیز میشد و حتی کشورهای کمونیستی اروپای شرقی هم مانند دیگران کاسه گدایی را در دست گرفته و از ایران کمک طلبيده و حرص غریبی از خود نشان میدادند. بوتو نخستوزیر پاکستان به علم شکایت میکند که به او فقط 450 میلیون دلار وعده دادهاند در حالی که او نیازمند 1.2 میلیارد دلار است و وزیر خارجهاش نیز وام پنج ساله با بهره 2.5درصد و دو سال فرجه را سنگین تلقی می کند.
چند ماه بعد به دنبال بازدید رئیسجمهور بلغارستان از ایران، شاه به علم می گوید: «با آنها همهجور موافقت کردم، حتی حاضر شدم پول بدهم راههای خود را بسازند. چه عيب دارد در اردوی سوسیالیستها هم یک طرفدار پر و پا قرص داشته باشیم؟ راجع به ربح پول هم موافقت کردم کمتر بدهند. به جای 12 درصد 11 درصد و او هم خیلی خوشحال رفت.»
در همین سال ایران موافقت کرد 1.2میلیارد ليره در سه قسط به شرکتهای دولتی آب و گاز انگلستان وام دهد ولی فقط قسط اول (۴۰۰ میلیون لیره) پرداخت گردید و گرفتاریهای مالی دولت در سال بعد مانع پرداخت قسطهای دیگر شد. گذشته از کمک مالی، ایران کمک نظامی جنسی نیز به برخی از کشورهای دوست کرد و از جمله به دنبال خرید هواپیماهای جدید آمریکایی، شماری از جنگندههای قدیمي خود را به اردن و مراکش بخشید. همچنین مبالغی به دانشگاههای اروپایی و آمریکایی اهدا شد.
🔹 ادامه دارد (اینجا +)
🔶 @mmoeeni1
📷 علینقی عالیخانی
.
🔴 مقدمه علینقی عالیخانی بر یادداشتهای سال 53 اسدالله علم (2)
▫️ ادامه از +
✍️ کشورهای پیشرفته صنعتی درصدد بودند با توافق مستقیم با هر یک از کشورهای صادرکننده نفت تا آن جا که میتوانند بخشی از درآمد ناگهانی نفت را به چنگ آورند. در ۱۶ فروردین این سال سفیر آمریکا به علم اطلاع داد که با عربستان سعودی توافقی در زمینه همکاری های دو جانبه(؟) اقتصادی، فنی و صنعتی و همچنين تأمين نیازمندیهای دفاعی این کشور شده است. یک هفته بعد سفیر آمریکا طی یادداشتی پیشنهاد همانندی برای تشکیل کمیسیون مشترک ایران و آمریکا و گسترش همکاریهای اقتصادی کرد. علم به شاه یادآور می شود که «مصلحت سیاست مستقل ملی شاهنشاه نیست که چنین مسائلی با ما مطرح شود و عنوان قرارداد به خود بگیرد.» شاه در پاسخ میگوید: «به من میگویی؟ مگر ما عربستان سعودی هستیم که كلنی بشويم؟ من تمام فکرها را کردهام. همکاریهایی را که تا کنون داشتهایم توسعه میدهیم و بس.»
پیشنهاد آمریکا به راستی غریب بود. پیش از این تاریخ، کمیسیون مشترک، نهادی بود برای مراوده اقتصادی با کشورهای سوسیالیستی که تولید و تجارت در سمت دولت بود. در مورد کشورهایی که اقتصاد آزاد داشتند، نیاز به چنین کاری نبود و ایران یا از راه مناقصه بینالمللی و یا در برخی موردها که وام مشروطی دریافت شده بود، مذاکره مستقیم، کالا یا خدمات مورد نیاز را خریداری میکرد. اکنون، آمریکا که همواره مدعی پشتیبانی از سیاست اقتصاد آزاد و رقابت بود، تعارف را کنار گذاشته و به دولت ايران میفهماند که باید بخشی از درآمد نفتی خود را مصروف خرید از آمریکا کند. سرانجام در ۱۳ اسفند یک قرارداد 15 میلیارد دلاری برای خرید هشت نیروگاه اتمی و ساختن ۱۰۰ هزار آپارتمان و پنج بیمارستان در ایران، میان دو کشور امضا شده ولی با گرفتاریهای مالی ایران در سال های بعد، این قرارداد عملی نشد.
برای شاه روشن بود که آمریکا از سیاست نفتی او خرسند نیست و در نتیجه بهرغم این که رفتار آمریکا را در مورد عربستان سعودی (و بالمآل ایران) استعماری تلقی میکرد، میبایست به گونهای با این ابرقدرت بسازد و نام این سازش را «توسعه همکاریهای موجود» نهد ولی از سوی دیگر موقع ایران به عنوان یکی از رهبران تندرو و هواخواه بالا نگه داشتن بهای نفت (به همراه الجزایر و ونزوئلا)، برخورد میان ایران و آمریکا را اجتنابناپذیر میکرد.
در فروردین این سال مجمع عمومی فوقالعاده سازمان ملل متحد، برای بررسی بحران انرژی در جهان، تشکیل شد و طی آن کیسینجر، وزیر خارجه آمریکا به اعضای اوپک یادآور شد که از نظر فنی وابسته به کشورهای پیشرفتهاند و بهتر است از رویارویی با آنها خودداری ورزند و سیاست نفتی واقعبینانهای در پیش گیرند. جمشید آموزگار، وزیر دارایی و رئیس هیئت نمایندگی ایران، در پاسخ یادآور شد که نفت تنها کالایی نیست که بهای آن با تفاهم میان فروشندگان تعیین میشود و اشاعه چنين نظری که تنها کارتل جهان اوپک است، از روی ریاکاری یا نادانیست.
این پاسخ به کیسینجر سخت گران آمد و منجر به شکایت او از گفته آموزگار و گله از عکسالعمل شدید ایران شد و از راه اردشیر زاهدی، سفیر کبیر ایران در آمریکا، درخواست کرد به نحوی دولت ایران، روشن سازد که اظهارت سخنگوی ایران اثری در روابط نزدیک ایران و آمریکا ندارد. سرانجام قرار شد سفیر ایران در نامهای خصوصی این امر را تأکید کند. با این همه گویا کیسینجر همچنان آزرده خاطر بود، علم در یادداشت چهارم اردیبهشت، با توجه به سفر کیسینجر به خاورمیانه برای میانجیگری میان اعراب و اسرائیل که معمولا همراه با دیداری از شاه و مبادله نظر با او بود، مینویسد: «صحبت آمدن کیسینجر شد. عرض کردم مثل این که قهر کرده و سفیر آمریکا به غلام تلفن کرد که نخواهد آمد. فرمودند به جهنم؟ هيچ اعتنا نکنید. به اردشیر در واشینگتن هم مخصوصا تلگراف کن که به هیچ وجه صحبت این که از او دعوت کند یا احيانا بگوید ما انتظارش را داریم، ننماید.»
🔹 ادامه دارد (اینجا +)
🔶 @mmoeeni1
📷 شاه، اردشیر زاهدی، کیسینجر
🔴 مقدمه علینقی عالیخانی بر یادداشتهای سال 53 اسدالله علم (2)
▫️ ادامه از +
✍️ کشورهای پیشرفته صنعتی درصدد بودند با توافق مستقیم با هر یک از کشورهای صادرکننده نفت تا آن جا که میتوانند بخشی از درآمد ناگهانی نفت را به چنگ آورند. در ۱۶ فروردین این سال سفیر آمریکا به علم اطلاع داد که با عربستان سعودی توافقی در زمینه همکاری های دو جانبه(؟) اقتصادی، فنی و صنعتی و همچنين تأمين نیازمندیهای دفاعی این کشور شده است. یک هفته بعد سفیر آمریکا طی یادداشتی پیشنهاد همانندی برای تشکیل کمیسیون مشترک ایران و آمریکا و گسترش همکاریهای اقتصادی کرد. علم به شاه یادآور می شود که «مصلحت سیاست مستقل ملی شاهنشاه نیست که چنین مسائلی با ما مطرح شود و عنوان قرارداد به خود بگیرد.» شاه در پاسخ میگوید: «به من میگویی؟ مگر ما عربستان سعودی هستیم که كلنی بشويم؟ من تمام فکرها را کردهام. همکاریهایی را که تا کنون داشتهایم توسعه میدهیم و بس.»
پیشنهاد آمریکا به راستی غریب بود. پیش از این تاریخ، کمیسیون مشترک، نهادی بود برای مراوده اقتصادی با کشورهای سوسیالیستی که تولید و تجارت در سمت دولت بود. در مورد کشورهایی که اقتصاد آزاد داشتند، نیاز به چنین کاری نبود و ایران یا از راه مناقصه بینالمللی و یا در برخی موردها که وام مشروطی دریافت شده بود، مذاکره مستقیم، کالا یا خدمات مورد نیاز را خریداری میکرد. اکنون، آمریکا که همواره مدعی پشتیبانی از سیاست اقتصاد آزاد و رقابت بود، تعارف را کنار گذاشته و به دولت ايران میفهماند که باید بخشی از درآمد نفتی خود را مصروف خرید از آمریکا کند. سرانجام در ۱۳ اسفند یک قرارداد 15 میلیارد دلاری برای خرید هشت نیروگاه اتمی و ساختن ۱۰۰ هزار آپارتمان و پنج بیمارستان در ایران، میان دو کشور امضا شده ولی با گرفتاریهای مالی ایران در سال های بعد، این قرارداد عملی نشد.
برای شاه روشن بود که آمریکا از سیاست نفتی او خرسند نیست و در نتیجه بهرغم این که رفتار آمریکا را در مورد عربستان سعودی (و بالمآل ایران) استعماری تلقی میکرد، میبایست به گونهای با این ابرقدرت بسازد و نام این سازش را «توسعه همکاریهای موجود» نهد ولی از سوی دیگر موقع ایران به عنوان یکی از رهبران تندرو و هواخواه بالا نگه داشتن بهای نفت (به همراه الجزایر و ونزوئلا)، برخورد میان ایران و آمریکا را اجتنابناپذیر میکرد.
در فروردین این سال مجمع عمومی فوقالعاده سازمان ملل متحد، برای بررسی بحران انرژی در جهان، تشکیل شد و طی آن کیسینجر، وزیر خارجه آمریکا به اعضای اوپک یادآور شد که از نظر فنی وابسته به کشورهای پیشرفتهاند و بهتر است از رویارویی با آنها خودداری ورزند و سیاست نفتی واقعبینانهای در پیش گیرند. جمشید آموزگار، وزیر دارایی و رئیس هیئت نمایندگی ایران، در پاسخ یادآور شد که نفت تنها کالایی نیست که بهای آن با تفاهم میان فروشندگان تعیین میشود و اشاعه چنين نظری که تنها کارتل جهان اوپک است، از روی ریاکاری یا نادانیست.
این پاسخ به کیسینجر سخت گران آمد و منجر به شکایت او از گفته آموزگار و گله از عکسالعمل شدید ایران شد و از راه اردشیر زاهدی، سفیر کبیر ایران در آمریکا، درخواست کرد به نحوی دولت ایران، روشن سازد که اظهارت سخنگوی ایران اثری در روابط نزدیک ایران و آمریکا ندارد. سرانجام قرار شد سفیر ایران در نامهای خصوصی این امر را تأکید کند. با این همه گویا کیسینجر همچنان آزرده خاطر بود، علم در یادداشت چهارم اردیبهشت، با توجه به سفر کیسینجر به خاورمیانه برای میانجیگری میان اعراب و اسرائیل که معمولا همراه با دیداری از شاه و مبادله نظر با او بود، مینویسد: «صحبت آمدن کیسینجر شد. عرض کردم مثل این که قهر کرده و سفیر آمریکا به غلام تلفن کرد که نخواهد آمد. فرمودند به جهنم؟ هيچ اعتنا نکنید. به اردشیر در واشینگتن هم مخصوصا تلگراف کن که به هیچ وجه صحبت این که از او دعوت کند یا احيانا بگوید ما انتظارش را داریم، ننماید.»
🔹 ادامه دارد (اینجا +)
🔶 @mmoeeni1
📷 شاه، اردشیر زاهدی، کیسینجر