شین
2.54K subscribers
918 photos
130 videos
25 files
1.32K links
محمد معینی
https://t.me/mmoeeni12
Download Telegram
📝 در توییتر

مسئله اینه: توضیح و اصلاح‌های بعدی جبران دروغ‌های مطرح شده در مناظره رو نمی‌کنه و این چیزیه که قالیباف از احمدی‌نژاد خوب یاد گرفته!

🔶 @mmoeeni1
Forwarded from 📝 تقریرات
🔸پاپ فرانسیس (از رهبران برجسته دینی مسیحیان) و دکتر احمد الطیب (از رهبران برجسته دینی مسلمانان و شیخ الازهر)در کنفرانس بین‌المللی صلح که از سوی دانشگاه الازهر در قاهره برگزار شده است
@taqriratjournal
Forwarded from کافه نادری
همه ی پرندگان خانه ای دارند
جز آنها که برای آزادی پرواز کردند...
آنها که روزی، دور از دیار خود
خواهند مُرد...
#نزار_قبانی
#آدرس_کافه‌نادری_ادبی_هنری 🔰
@fatimasiahati
📰 دهم اردیبهشت | تیتر اول: بررسی سه ادعای باطل #قالیباف در حوزه مسکن و شهرسازی

#خالیباف

🔶 @mmoeeni1
📰 دهم اردیبهشت | تیتر اول: رمزگشایی از رابطه ستاد #قالیباف با متهم حمله به سفارت عربستان

🔶 @mmoeeni1
📰 دهم اردیبهشت | 130 کیلومتر مترو گم شد | شهردار تهران در مناظره ازساخت 300 کیلومتر خبر داد اما اسناد شهرداری نشان می‌دهد تنها 170 کیلومتر ساخته و #قالیباف 43 درصد اغراق کرده

#خالیباف
🔶 @mmoeeni1
📷 http://uupload.ir/files/m7c0_a.jpg

🔮 اشاره - برای شماره اول دوهفته‌نامه محلی «آفتاب زنجان» یادداشتی، حسب درخواست مدیر مسئول نشریه، نوشتم. امیر نعمتی عزیز (مدیر مسئول آفتاب زنجان) را 18 سالی‌ست که می‌شناسم؛ از هنرمندان تئاتری خوش‌اخلاق زنجان با کلی سابقه مطبوعاتی و نوشتن در نشریات محلی. یادداشت را که نوشتم و فرستادم، به نظرم رسید شاید بیش از اندازه تلخ و گزنده باشد، برایش نوشتم که اگر چاپ نشود، ناخرسند نخواهم شد. امروز که شماره اول منتشر شد، دیدم همه متن چاپ شده. محتوای یادداشتم نقد حال رسانه‌های محلی بود که مطمئنم خاص یک یا دو استان هم نیست و چه بسا در استان و شهرستان شما وضع به مراتب بدتر هم بوده باشد!

متن کامل یادداشت به قرار زیر است (👇- https://t.me/mmoeeni1/1345). برای انتخاب تیتر، از کارتون دوست‌داشتنی ِ «من ِ نفرت‌انگیز» کمک گرفتم!

🔶 @mmoeeni1
من ِ ناامید!


🔮 - «اشاره» را از اینجا بخوانید: https://t.me/mmoeeni1/1344

📝 هر چه می‌گردم پیشه‌ی دیگری غیر از کار «رسانه» پیدا نمی‌کنم که این همه آدم در آن شاغل بوده باشند و در حالی که تخصص‌گرایی در حرفه‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود، کار «رسانه» بیشتر و بیشتر کار ِ خیلی‌هایی نشده باشد که چه بسا از ابتدایی‌ترین اصول آکادمیک آن بی‌اطلاع‌اند! این، محصول سونامی شبکه‌های اجتماعی است که هر صاحبِ گوشی تلفن همراه هوشمندی را به یک صاحب «رسانه» بدل کرده‌ و البته که این وضعیت، خاص استان و کشور ما نیست و همه دنیا را درگیر خود کرده است. از دل همین بازار پررونق است که یک کاربر ناشناس، با یک خبر و عکس و نظر، به راحتی ِ آب خوردن می‌تواند منشا یک جریان خبری وسیع باشد که مرزهای سیاسی و جغرافیایی را به چشم برهم‌زدنی، در هم می‌نوردد و به سازمان‌های عریض و طویل و قدیمی رسانه‌های کلاسیک، از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه‌ها، زبانی از سرِ دست‌انداختن دراز می‌کند!

در شهر و استان خودمان، من یکی که از شنیدن خبر انتشار هر رسانه مکتوب و بالا آمدن هر وب‌سایت خبری بومی خوشحال می‌شوم. 3 سال قبل، بعد از 9 سال دوری از کار رسانه‌های کلاسیک، وقتی دست‌اندرکار انتشار نشریه‌ای شدم، خیلی امیدوار بودم؛ تعداد بالای خبرنگاران و رسانه‌ها انگار که نمی‌شد خبر بدی باشد به خودی خود. آن تجربه البته که ابتر ماند؛ خیلی‌هایمان زود خسته شدیم، چرخ معاش نشریه هم نمی‌چرخید. بعدتر، یک سال و نیم قبل، برای شماره اول یک روزنامه تازه متولد شده از خوشحالی‌ام نوشتم بابت حس نو بودن ایده‌هایی که آدم‌های گردآمده در آن روزنامه می‌توانستند داشته باشند؛ گذر زمان البته نشان داد که آن روزنامه هم خیلی بیشتر از آن چه تصور می‌شد، گرفتار مناسبات قدرت شده و نمی‌تواند و نمی‌خواهد تیغ نقدش را برای همه تیز کند هر چند از خیلی‌ها، جلوتر بود و گاهی هنوز است! شلوغ شدن نشست‌های خبری آن مدیرانی که در پس آن، کادو و چشم‌روشنی به خبرنگاران داده می‌شد هم خبر بدتری بود که در این 3 ساله، بارها با آن مواجه بوده‌ام! بعضی‌ها در جلسات خبری شرکت می‌کنند تا اندکی بعدتر، حاجت شخصی خود را بر آستان مدیران ببرند! بسیاری از مدعیان کار رسانه، هنوز درست و بی‌غلط نمی‌توانند بنویسند و هر تذکری، چین بر پیشانی‌شان می‌اندازد و کینه بر دل‌شان می‌نشاند! خبر و نقد و رپرتاژ مخلوط شده؛ بهترین گزارش‌ها شده گزارش‌هایی که گزارشگر صرفا از پشت تلفن تهیه می‌کند و حضور در میدان خبر، حالا عموما خاطره است. به صفحه اول سایت‌های خبری نگاه کنید؛ مالامال از ژست مدیران پرگو در مقابل دوربین‌هاست؛ بشمارید در هر صفحه عکس چند میکروفن مقابل دهان مدیران بالا رفته! یک بار به گزارشگر محترمی که درباره وضع نشریات محلی گزارش تهیه می‌کرد گفتم که مهم‌ترین مشکل، اینک، اختلال و گاهی قطع رابطه بین رسانه‌های محلی و توده مردم است. الان رسانه‌ها عموما ابزار سیاسی و اقتصادی معدودی افراد شده‌اند که «مردم» را زیر همین مناسبات تعریف می‌کنند. البته که این گفته‌ها هیچ‌گاه توسط خبرنگار آن رسانه، منتشر نشد! سال قبل در چنین روزهایی بود که یک روزنامه محلی شجاعانه، و شاید نه چندان حرفه‌ای، خبر آزار کودک دانش‌آموزی را منتشر کرد. خودش گرفتار شکایت و شکایت‌کشی شد. آن‌سوتر؛ رفتار و واکنش رسانه‌های استان که یادمان نرفته؛ رفته؟ انفعال و سپس تخریب آن روزنامه شده بود وجهه همت برخی ارباب جرایدی که می‌خواستند «متبوع» باقی بمانند. روزنامه‌های سراسری بیشتر پیگیر خبر بودند، تا خبرنگاران استان. این اواخر هم خبر رفتار نادرست یکی از شُهره‌های شهر آن چنان با لالمانی روبرو بود (و است)، که هر کسی حق دارد شک کند نکند شایعه و دروغ بهتر است؟! نکند، شُهره‌های شهر، باید امان‌نامه داشته باشند از رسانه‌های استان؟!

چنین است که منِ نوعی، چه رسد به کسی که هیچگاه در رسانه‌های کلاسیک کار نکرده و پله‌های نشریه‌ای را بالا نرفته، به اوضاع جاری نشریات محلی خوشبین و امیدوار نیست (بر خلاف 3 سال قبل). این بدبینی را بی‌اعتنایی رسانه‌های موجود به قدرت رو به رشد و خیره‌کننده شبکه‌های اجتماعی تشدید کرده است. می‌پرسم اگر هدف، «خوانده شدن» است توسط مردم، چطور قابلیت‌های شبکه‌های اجتماعی معطل باقی مانده است؟!

سال 94، پیشنهاد داده بودم شعار نمایشگاه مطبوعات استان، «رسانه یعنی مردم» باشد. عزیزان خانه مطبوعات همین را پسندیده بودند. هنوز هم گمان می‌کنم اگر نقشه‌ی راه رسانه‌ای همین شعار باشد، دیر یا زود، خوانده و دیده‌شدن‌اش به عادت مردم تبدیل خواهد شد.

🔶 @mmoeeni1
📝 مسعود بهنود نوشته:

سخن رهبر درست است. نگوییم برجام خطر جنگ را از ایران دور کرد. سخن درست اینست که برجام «تا اینجا» خطر جنگ را دور کرد. فردا، بسته به رای مردم.

🔶 @mmoeeni1
📰 شماره نهم اردیبهشت روزنامه الشرق‌الاوسط

📝 تیتر بالای صفحه: «جهانگیری در اولین مناظره همه نگاه‌ها را به خود جلب کرد»


🔶 @mmoeeni1
📝 حمیدرضا میرزاده (فعال رسانه‌ای محیط‌زیست):
اين عكس پارك جنگلي سرخه‌حصار در شرق تهران است كه سال ٨٥ چند صد هكتار آن قرباني احداث اتوبان شد. گزينه جايگزين آن، خريد املاك روبرو بود.
#قالیباف
@mmoeeni1
❤️ تُراب


معلم پنجم ابتدایی ما آقای مولایی بود، اهل ابهر. اسم کوچکش "تُراب" بود. اولین، و تا حالا آخرین "تراب"ی که دیده‌ام! یک کت اسپرت می‌پوشید که به آبی می‌زد. سیبیلو بود، پیشانی بلند، موهایش را شانه می‌کرد بالا و پشت، سبزه بود، و همیشه تسبیحی داشت که وسیله تنبیه بچه‌هایی هم می‌شد که نمی‌توانستند درس جواب بدهند. با تسبیحش، که دانه‌های ریزی هم داشت، می‌زد تو سر بچه‌های درس نخوان! چند باری هم سر همین شیوه تنبیه، نخ تسبیح‌اش پاره شد! خودمانی نشد. شوخی نکرد؛ نه با بچه‌ها و نه پیش ما با بقیه معلم‌ها. جدی بود. یک بار سر کلاس نقاشی، مدادم را گرفت و توی دفتر نقاشی‌ام سریع چهره یک مرد مو فرفری را کشید. سیاه مشق‌اش بود لابد. هنوز آن نقاشی را دارم. کلی تمرین کردم تا یکی عین آن را بکشم، هیچ وقت به خوبی آن نشد که نشد ... شاگرد اول کلاس‌اش من بودم ... تنها عکسی که از او دارم، آخرین روز مدرسه است؛ آخرین روز مدرسه دوران ابتدایی. همه معلم‌ها نشسته‌اند و چند دانش‌آموز هم دور و برشان. من نیستم توی این عکس. آقای مولایی تسبیحی را در دست دارد که از سفر نوروزی سال 65 و از مشهد برایش آورده بودم ... ترکی حرف زدن توی کلاس، خودمانی‌شدن بود. او هیچ گاه این کار را نکرد. فقط یک بار. درست چند ثانیه مانده بود به پایان آخرین کلاس؛ آخرین زنگ دوره ابتدایی. به ترکی گفت: «اگر بدی دیدید ببخشید» و بعد بی‌آن‌که به صورت ما نگاه کند، دستش را گذاشت توی جیب شلوارش و از کلاس بیرون رفت، و من توی خیالم داشتم فکر می‌کردم شاید اگر نگاه‌مان می‌کرد گریه‌اش می‌گرفت ... تا یک ساعت بعد اصلا نمی‌توانستم اشک و بغضم را مخفی کنم از دلتنگی معلمی که این طور مغرورانه تا آخر ما را دنبال خودش کشید و بعد ناگهان پنجره‌ای گشود رو به دریای فروتنی‌اش ... دیگر هیچ گاه او را ندیدم.

🔶 @mmoeeni1
📚 #کتاب «افسوس برای نرگس‌های افغانستان»

گزارش سفر به نیمروز، کابل، دره پنجشیر، هرات
نوشته‌ی ژیلا بنی‌یعقوب
304 صفحه | انتشارات کویر | 18500 تومان

این کتاب گزارش چند سفر ژیلا بنی‌یعقوب است به افغانستان بعد از حمله آمریکا به این کشور. اولین سفر آذرماه 80 بوده (دو ماه بعد از سقوط طالبان) و آخرین آن، پاییز 86.

خواندن کتاب را توصیه می‌کنم به خصوص به کسانی که دوست دارند مشاهدات عینی یک خبرنگار مستقل را از زندگی مردمان همسایه شرقی‌مان بخوانند. همتی که خانم بنی‌یعقوب به خرج داده و سختی‌های که در این سفرها به جان خریده، بی‌تردید مستحق ستایش بسیار است با این همه دوست دارم گزارش‌های جدیدتری را از قلم وی درباره افغانستان بخوانم به خصوص آخرین خبرها از نظر و حال روز کسانی که در این کتاب با آن‌ها گفت‌وگو شده و یا شرح زندگی‌شان آمده.

شرح خشم و ناخرسندی افغانها از رفتارهای برخی در ایران با آنان و حال روز زنان ایرانی که شوهرانی افغان داشتند و مقیم افغانستان شده بودند، به گمان من، تلخ‌ترین بخش‌های کتاب بود.
عکس روی جلد هم که فوق‌العاده است و هوشمندانه انتخاب شده، به نوعی از مرکز ثقل کتاب – وضعیت زنان – خبر می‌دهد و هم‌راستای نام کتاب می‌نُماید.

🔶 @mmoeeni1

📷 https://goo.gl/aJzHh9
📝 عبدالله رمضان‌زاده (سخنگوی دولت خاتمی) توییت کرده:

«از مبارزه با فساد می‌گوید ولی کسانی که نفت را دادند بابک زنجانی برد و خورد در ستادش جمع شده‌اند.»

🔶 @mmoeeni1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚠️⚠️
دوباره فریب!

🔴 @mmoeeni1
♦️به‌خاطر حق هواخوری به آقای روحانی رای می‌دهم
📝هومن محمدکرمی، روزنامه‌نگار
@kerman_rouhani_iran

⬅️بدترین و تلخ‌ترین حالت محال این‌ است که آدم خودش را در وطن خودش زندانی ببیند، فکر کند محصور شده، فکر کند از موهبت آزادی محروم است.
اما من فکر می‌کنم در این حالت هم، برای زندانی مهم است که مدیریت همان چاردیواری محدود و میله‌هایش دست چه کسی است.
اهمیت این موضوع برای زندانی حتی از کسانی که بیرون از زندان هستند هم بیشتر است. اینجا دیگر حرف بر سر حقوق حداقلی است. حقوقی مثل حق ملاقات حضوری، حق مرخصی، حق دسترسی به رسانه‌ها، حق برخورداری از استانداردهای بهداشتی و درمانی و حق هواخوری.
خاطرات فعالان سیاسی و زندان رفته‌های سراسر جهان پر است از مقایسه‌هایی که بین زندان‌ها و زندانبانان داشته‌اند.
آن‌ها که نگاه انسانی داشته‌اند و حقوق انسانی زندانیان را محترم می‌شمرده‌اند و آنان که نه...
در فهرست مدیران زندان‌ها افرادی که نامشان بسیار به نیکی رفته است کم نبوده است؛ کسانی که در همین کسوت زندانبانی هم بیشتر به ردای دلسوزانه و پدری شناخته شده‌اند.
من نه ایران را زندان می‌دانم و نه روحانی را زندانبان؛ اما فکر می‌کنم کسانی هم که چنین تصوری دارند، باید به کسی که حرف از حقوق شهروندی می‌زند، ضرورت عدم دخالت در حریم خصوصی شهروندان را بارها و بارها تکرار می‌کند رای دهند.
این‌ها حکم همان به رسمیت شناختن حق هواخوری، و حق مرخصی را دارد، و باید مجال اجرایش را فراهم کنیم.

⬅️به کانال «روحانی‌کرمان‌ایران» بپیوندید:
@kerman_rouhani_iran


http://up.trolls.ir/uploads/149398357246141.jpg
یادآوری

🔴 @mmoeeni1
📣 دوستان زنجانی در جریان باشند و «باشند» 😊

❇️ سخنرانی دکتر مسعود پزشکیان | امروز (یکشنبه) ساعت 6 عصر، سالن هلال ❇️

🔶 @mmoeeni1
☠️ هر دو تیتر کیهان با «دولت» شروع شده؛
البته سمت راست برای احمدی‌نژاد (5 اردیبهشت 88) و سمت چپ برای روحانی (امروز).

این حجم #تخریب دولت روحانی کم‌سابقه است.
🔶 @mmoeeni1
💎 «ولی فکر نمی کنم که این آرزو هیچ وقت تحقق پیدا کند»


برای نزدیک به سه دهه گذشته ما فقط دو «نام» به خاطر خواهیم آورد که «در حضور» مقام رهبری، «منتقدانه» حرف زده‌اند: محمود وحیدنیا (6 آبان 88) و محمدعلی کامفیروزی (13 تیر 95) و هر دو در دیدار دانشجویی (البته محمود وحیدنیا در لیست مُجازها برای حرف زدن نبود. وقتی مجازها حرف‌شان تمام شده بود، چند تن از دانشجویان از میان جمعیت، خواستار فرصتی برای بیان حرف‌‌های‌شان شده بودند. این حرکت با واکنش برخی برگزارکنندگان مراسم روبرو شده بود که آن‌‌ها را دعوت به نشستن می‌کردند اما رهبری با اشاره به یکی از همان جوانها گفته بودند: «آن آقایی که ایستاده بودند و نشاندن‌شان! شما بفرمائید.» ... و او محمود وحیدنیا بود!)

برای حضور در دیدارهای مردمی با رهبری انقلاب، گزینش و فیلتر و دعوت است چه رسد به مجال سخن گفتن. این اما آیا نشانه پرهیز خود رهبری از انتقاد هم حساب می‌شود؟! خود رهبری گفته است: «بنده توی جلساتِ دانشجوئی، دانشگاهی که اینجا هستند، گاهی که ببینم حالا بعضی‌ها روی ملاحظه، روی احترام، روی هرچه، بعضی از این حرفها را که خیال می‌کنند من خوشم نمی‌آید، نمی‌زنند؛ از نگفتنش ناراحت میشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نمی‌شوم.»

حدود پنج سال بعد از حرف‌های محمود وحیدنیا (تیرماه 93)، وقتی در اتفاقی نادر، چهره صادق زیباکلام در جمع دیدارکنندگان با رهبری از تلویزیون پخش شد، او به پرسش‌های خبرنگاری در این باره چنین جواب داد:

شما دوست داشتید سخنران مراسم باشید؟
خیلی زیاد. خیلی زیاد. ولی فکر نمی‌کنم که این آرزو هیچ وقت تحقق پیدا کند.

فکر می‌کنید رهبری از این مطالب شما استقبال می‌کردند؟
بله. فکر می‌کنم صحبت‌هایی که توسط همکاران بنده بیان شد برای رهبری هم خسته‌کننده بود و حوصله‌بر.

چه کسی شما را دعوت کرده بود؟
آقای کلانتری از نهاد رهبری دانشگاه تهران تماس گرفتند. کارت را آوردند.

▪️ پ.ن: دیروز که روحانی بی‌صحنه‌آرایی خود را در تیررس نقد و حمله معدنچیان یورت قرار داد، لابد کسانی بودند که یاد این جمله امام علی علیه‌السلام افتادند و لبخندی بر لب نشاندند؛
«من در مواردی متعدد از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: «هیچ امتی به پاکی و قداست نخواهد رسید اگر حق ضعیف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگی زبان (و لکنت) گرفته نشود».»

🔶 @mmoeeni1

http://uupload.ir/files/rxkm_a.jpg