حکایت چکمه؛ نوشته یک مربی مهد کودک
چند سال پيش که در مهدكودكی با بچه های چهار ساله کار می کردم
می خواستم چکمه های یه بچه ای رو پاش کنم ولی چکمه ها به پای بچه نمی رفت. بعد از کلی فشار و خم و راست شدن، بچه رو بغل كردم و گذاشتم روی میز، بعد روی زمین... و بالاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه كردم و یه نفس راحت كشيدم که...
هنوز آخیش گفتنم تموم نشده بود که بچه گفت :این چکمه ها لنگه به لنگه است.
ناچار با هزار زور و اینور و اونور شدن و در حالی که مواظب بودم که بچه نیافته تا بالاخره پوتین های تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآوردم و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه كردم که لنگه به لنگه نباشه.
در این لحظه بچه گفت این پوتین ها مال من نیست.
من با یه بازدم طولانی و سر تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبان گیرم شده، با خستگی تمام نگاهی به بچه انداختم و بهش گفتم آخه چی بهت بگم؟
دوباره با زحمت بیشتر این پوتین های بسیار تنگ رو در آوردم.
وقتی کار تمام شد از بچه پرسيدم :خوب، حالا پوتین های تو کدومه؟ بچه گفت: همین ها
این ها پوتین های برادرمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...
من که دیگه خونم به جوش اومده بود ، سعی كردم خونسردی خودم رو حفظ کنم و دوباره این پوتین هایی رو که به پای بچه نمی رفت به پای اون بکنم...بعد از اتمام کار یک آه طولانی كشيدم و پرسيدم :خوب، حالا دستکش هات کجا هستند؟
توی جیبت که نیستن...
بچه گفت:
توی پوتین هام بودن دیگه
@mkmh_marand
چند سال پيش که در مهدكودكی با بچه های چهار ساله کار می کردم
می خواستم چکمه های یه بچه ای رو پاش کنم ولی چکمه ها به پای بچه نمی رفت. بعد از کلی فشار و خم و راست شدن، بچه رو بغل كردم و گذاشتم روی میز، بعد روی زمین... و بالاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه كردم و یه نفس راحت كشيدم که...
هنوز آخیش گفتنم تموم نشده بود که بچه گفت :این چکمه ها لنگه به لنگه است.
ناچار با هزار زور و اینور و اونور شدن و در حالی که مواظب بودم که بچه نیافته تا بالاخره پوتین های تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآوردم و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه كردم که لنگه به لنگه نباشه.
در این لحظه بچه گفت این پوتین ها مال من نیست.
من با یه بازدم طولانی و سر تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبان گیرم شده، با خستگی تمام نگاهی به بچه انداختم و بهش گفتم آخه چی بهت بگم؟
دوباره با زحمت بیشتر این پوتین های بسیار تنگ رو در آوردم.
وقتی کار تمام شد از بچه پرسيدم :خوب، حالا پوتین های تو کدومه؟ بچه گفت: همین ها
این ها پوتین های برادرمه ولی مامانم گفته اشکالی نداره می تونم پام کنم...
من که دیگه خونم به جوش اومده بود ، سعی كردم خونسردی خودم رو حفظ کنم و دوباره این پوتین هایی رو که به پای بچه نمی رفت به پای اون بکنم...بعد از اتمام کار یک آه طولانی كشيدم و پرسيدم :خوب، حالا دستکش هات کجا هستند؟
توی جیبت که نیستن...
بچه گفت:
توی پوتین هام بودن دیگه
@mkmh_marand
بدترین کار غرور می باشد
در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟
آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟
شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ، بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند ، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند ، هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست .
اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .
در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم
داستانهایی_ازابلیس_ص40
نقل_ازخزینه_الجواهر646
@mkmh_marand
در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟
آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟
شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ، بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند ، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند ، هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست .
اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .
در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم
داستانهایی_ازابلیس_ص40
نقل_ازخزینه_الجواهر646
@mkmh_marand
عزیزی میگفت:
بـزرگتـریـن اشــــتبـاه آدمها حـرص خـوردن واسـه دنیـایی هسـت که معــلوم نیسـت فـردا هســتیم یا نـه.
@mkmh_marand
بـزرگتـریـن اشــــتبـاه آدمها حـرص خـوردن واسـه دنیـایی هسـت که معــلوم نیسـت فـردا هســتیم یا نـه.
@mkmh_marand
دعوای دو مادر:
زمان خلیفه دوم بود. دو زن، ادعای مادری یک پسربچه را داشتند. تمام شیوههای اثبات دعوا، اعم از سوگند و تهدید و نصیحت را به کار برده بودند و به نتیجه نرسیدند. خلیفه وقت، درمانده و ناتوان، آنها را نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام فرستاد.
امام (ع)، نه سوگند داد و نه تهدید کرد و نه فشار آورد، بلکه عالمانه و روانشناسانه فرمود: حال که هر دو بر ادعای خود ثابت هستید و شاهد و بینه دارید و دست از دعوا بر نمیدارید، من این کودک را با شمشیر دو نیم کرده و در میان شما میکنم.
ناگهان مادر واقعی کودک ، فریاد برآورد: یا على ، من از حق خود گذشتم؛ کودکم سالم باشد، هرچند در دست دیگران.
امام علیهالسلام فرمودند: کودکت را بردار و برو، مادر واقعى کودک تو هستی ، که اگر فرزند آن زن بود، دلش مىسوخت و حاضر نمىشد تا به بچه صدمهاى وارد شود.
اینجا بود که خلیفه دوم اعتراف کرد: اگر على نبود عمر هلاک شده بود.
@mkmh_marand
زمان خلیفه دوم بود. دو زن، ادعای مادری یک پسربچه را داشتند. تمام شیوههای اثبات دعوا، اعم از سوگند و تهدید و نصیحت را به کار برده بودند و به نتیجه نرسیدند. خلیفه وقت، درمانده و ناتوان، آنها را نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام فرستاد.
امام (ع)، نه سوگند داد و نه تهدید کرد و نه فشار آورد، بلکه عالمانه و روانشناسانه فرمود: حال که هر دو بر ادعای خود ثابت هستید و شاهد و بینه دارید و دست از دعوا بر نمیدارید، من این کودک را با شمشیر دو نیم کرده و در میان شما میکنم.
ناگهان مادر واقعی کودک ، فریاد برآورد: یا على ، من از حق خود گذشتم؛ کودکم سالم باشد، هرچند در دست دیگران.
امام علیهالسلام فرمودند: کودکت را بردار و برو، مادر واقعى کودک تو هستی ، که اگر فرزند آن زن بود، دلش مىسوخت و حاضر نمىشد تا به بچه صدمهاى وارد شود.
اینجا بود که خلیفه دوم اعتراف کرد: اگر على نبود عمر هلاک شده بود.
@mkmh_marand
Forwarded from کانال کارآفرینان هرزند
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
🖤 ▪️#مراسم_وداع_وخاکسپاری▪️🖤
🕊 بانهایت تاسف و تاثر مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری شادروان " حوری نساء کاردانی " (متعلقه شادروان :حسین بیابانی اقدم) 🕊
روز دوشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۰ راس ساعت ۲ بعدازظهر در باغ رضوان مرند برگزار خواهد شد.
شام غریبان شادروان از ساعت ۲۱ الی ۲۲:۳۰ در مسجد الزهرا ( س ) واقع در خیابان جلفا ، پشت مدرس لقمان برپاست.
مجلس زنانه شادروان همزمان در زینبیه همان مسجد برگزار خواهد شد.
🌸 روحشان شاد و قرین رحمت الهی 🌸
از درگاه خداوند متعال برای آن عزیز تازه سفرکرده رحمت و غفران الهی و برای خانواده های محترم، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماییم.
برای شادی روح مسافران آسمانی، وروح عزیزان تازه سفر کرده هدیه ای بفرستیم با ذکر فاتحه و صلوات
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🇮🇷 🍃 @ka_harzand 🌾🇮🇷 🇮🇷
روز دوشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۰ راس ساعت ۲ بعدازظهر در باغ رضوان مرند برگزار خواهد شد.
شام غریبان شادروان از ساعت ۲۱ الی ۲۲:۳۰ در مسجد الزهرا ( س ) واقع در خیابان جلفا ، پشت مدرس لقمان برپاست.
مجلس زنانه شادروان همزمان در زینبیه همان مسجد برگزار خواهد شد.
از درگاه خداوند متعال برای آن عزیز تازه سفرکرده رحمت و غفران الهی و برای خانواده های محترم، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماییم.
برای شادی روح مسافران آسمانی، وروح عزیزان تازه سفر کرده هدیه ای بفرستیم با ذکر فاتحه و صلوات
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادتون نره ذخیرش کنید و برای بقیه بفرستید
فشارخون بالا و پایین دو بیماری مختلف هستند که هر دو نیاز به پیگیری دارند.
اما چیزی که مهمه اینه که رژیم غذایی و اصلاح سبک زندگی ،میتونه فشارخون رو تحت تاثیر قرار بده و با تغذیه درست و اصولی میشه تا حد زیادی این بیماری رو کنترل کرد.
@mkmh_marand
فشارخون بالا و پایین دو بیماری مختلف هستند که هر دو نیاز به پیگیری دارند.
اما چیزی که مهمه اینه که رژیم غذایی و اصلاح سبک زندگی ،میتونه فشارخون رو تحت تاثیر قرار بده و با تغذیه درست و اصولی میشه تا حد زیادی این بیماری رو کنترل کرد.
@mkmh_marand
Forwarded from اخبار فوری / مهم 🔖
هلال ماه شوال شامگاه سهشنبه 21 فروردین قابل رویت است/همزمانی عید فطر در کشورهای اسلامی
🔹سردبیر اسبق مجله نجوم، در مورد رویت هلال ماه شوال 1445 قمری گفت: هلال ماه شوال روز سهشنبه (21 فروردین) و بلافاصله بعد از غروب خورشید در سراسر شهرهای ایران با چشم غیرمسلح قابل رویت بوده و این وضعیت در بیشتر کشورهای اسلامی مشابه است.
✔️ @akhbare_fouri
🔹سردبیر اسبق مجله نجوم، در مورد رویت هلال ماه شوال 1445 قمری گفت: هلال ماه شوال روز سهشنبه (21 فروردین) و بلافاصله بعد از غروب خورشید در سراسر شهرهای ایران با چشم غیرمسلح قابل رویت بوده و این وضعیت در بیشتر کشورهای اسلامی مشابه است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پند لقمان:
لقمان حكیم پسر را گفت:
امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی ، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت.
شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.
@mkmh_marand
لقمان حكیم پسر را گفت:
امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی ، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت.
شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.
@mkmh_marand
روش پاک کردن انواع لکه از روی لباس
لکه لاک : تافت مو
لکه عطر : آبلیمو
لکه خودکار : الکل
لکه آدامس : یخ
لکه میوه : آب سرد - آبلیمو
لکه شکلات : آب گرم - سرکه مایع
لکه لوازم آرایشی : الکل
لکه رنگ مو : آب + سرکه
@mkmh_marand
لکه لاک : تافت مو
لکه عطر : آبلیمو
لکه خودکار : الکل
لکه آدامس : یخ
لکه میوه : آب سرد - آبلیمو
لکه شکلات : آب گرم - سرکه مایع
لکه لوازم آرایشی : الکل
لکه رنگ مو : آب + سرکه
@mkmh_marand
انالله واناالیه راجعون
خانواده های محترم بیابانی ، کاردانی ، اقبلی و کلیه بستگان و آشنایان
با نهایت تالم و تاسف درگذشت و هجرت ابدی مادری مهربان و دلسوز مرحومه ، مغفوره شاد روان بانو حوری نساء کاردانی را به شما و خانواده محترم تسلیت و از خداوند متعال برای مرحومه، مغفوره رحمت و مغفرت ، و برای شما و خانواده های محترم صبر و شکیبایی آرزومندیم.
موسسه خیریه مهرورزان هرزند
@mkmh_marand
خانواده های محترم بیابانی ، کاردانی ، اقبلی و کلیه بستگان و آشنایان
با نهایت تالم و تاسف درگذشت و هجرت ابدی مادری مهربان و دلسوز مرحومه ، مغفوره شاد روان بانو حوری نساء کاردانی را به شما و خانواده محترم تسلیت و از خداوند متعال برای مرحومه، مغفوره رحمت و مغفرت ، و برای شما و خانواده های محترم صبر و شکیبایی آرزومندیم.
موسسه خیریه مهرورزان هرزند
@mkmh_marand
یکی از دوستان بی ریا، که مداح معروفی است، نقل میکند:
ظهر روز عاشورا ، یکی از همسایگان که پیرزنی با دو یتیم بود به من تک زنگ زد و من فهمیدم، گرسنه و دنبال غذای نذری هستند.
در زیر زمین هیئت غذا آماده کرده بودند، وقتی مراسم تمام شد قابلمهای از خانه آوردم تا غذا بگیرم. خیلی خجالت میکشیدم که اگر کسی ببیند با خود میگوید: عجب مداح گرسنهای است و طمع کار ، که هم غذا خورده و هم با این که بی نیاز است ولی غذا میبرد و آبرویم برود.
در این حال صدایی از درونم شنیدم که گفت: ای نادان جاهل ، وقتی که گناه میکردی نگران آبروی خود نبودی ، و او میتوانست آبروی تو را ببرد ولی رحمت و ستارالعیوب بودنش مانع شد، الان که کار نیک میکنی میترسی آبروی تو را ببرد.
خدا را چه فرض کردهای؟
بدون توجه به نظر مردم قابلمه را از آشپزخانه خارج کردم دیدم از آن جمعیت تنها کسی که نمیبینند من هستم.
@mkmh_marand
ظهر روز عاشورا ، یکی از همسایگان که پیرزنی با دو یتیم بود به من تک زنگ زد و من فهمیدم، گرسنه و دنبال غذای نذری هستند.
در زیر زمین هیئت غذا آماده کرده بودند، وقتی مراسم تمام شد قابلمهای از خانه آوردم تا غذا بگیرم. خیلی خجالت میکشیدم که اگر کسی ببیند با خود میگوید: عجب مداح گرسنهای است و طمع کار ، که هم غذا خورده و هم با این که بی نیاز است ولی غذا میبرد و آبرویم برود.
در این حال صدایی از درونم شنیدم که گفت: ای نادان جاهل ، وقتی که گناه میکردی نگران آبروی خود نبودی ، و او میتوانست آبروی تو را ببرد ولی رحمت و ستارالعیوب بودنش مانع شد، الان که کار نیک میکنی میترسی آبروی تو را ببرد.
خدا را چه فرض کردهای؟
بدون توجه به نظر مردم قابلمه را از آشپزخانه خارج کردم دیدم از آن جمعیت تنها کسی که نمیبینند من هستم.
@mkmh_marand
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه
طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است!
آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم.
@mkmh_marand
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه
طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است!
آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم.
@mkmh_marand
* طنز عصر گاهی *
یک شیخی ﺗﻮی جمعی ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !😃😃
آﻗﺎﯾﻮﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ 😳😳😳ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﭻ ﭘﭻ ﮐﺮﺩﻥ ...
ﺣﺎﺝ آﻗﺎ در ﺍﺩﺍﻣﻪ گفت : ﺑﻠﻪ ، ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪﻡ ! 😁😁
ﻫﻤﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﻠﯿﻬﺎ ﺍﺷﮏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ... 😢😢
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ حاضرین در ﻣﺠﻠﺲ هماﻥ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﻋﯿﺎﻟﺶ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﻭﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ غذا درست ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﻋﯿﺎﻝ !
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ بودم ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ! 😃😃
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﺍﯼ🍲 ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ! لطفاً برای ﺳﻼﻣﺘﻴﺶ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﻦ
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ ، آﺧﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﻦ ، ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻣﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ !!!😄😄😄
@mkmh_marand
یک شیخی ﺗﻮی جمعی ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !😃😃
آﻗﺎﯾﻮﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ 😳😳😳ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﭻ ﭘﭻ ﮐﺮﺩﻥ ...
ﺣﺎﺝ آﻗﺎ در ﺍﺩﺍﻣﻪ گفت : ﺑﻠﻪ ، ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪﻡ ! 😁😁
ﻫﻤﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﻠﯿﻬﺎ ﺍﺷﮏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ... 😢😢
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ حاضرین در ﻣﺠﻠﺲ هماﻥ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﻋﯿﺎﻟﺶ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﻭﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ غذا درست ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﻋﯿﺎﻝ !
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ بودم ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ! 😃😃
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﺍﯼ🍲 ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ! لطفاً برای ﺳﻼﻣﺘﻴﺶ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﻦ
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ ، آﺧﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﻦ ، ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻣﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ !!!😄😄😄
@mkmh_marand
ثروت ما کسانی هستند با بودنشان
لبخندی از محبت بر دل ما می نشیند
و نبودنشان انبوهی از درد
در این روزهای آخر ماه رمضان یاد میکنیم از ابر مرد و همسر با وفایش که کوله باری از اعمال نیک و خیر ره توشه آخرت خویش به همراه داشتند.
جناب آقای اسماعیل غیوری به جهت گرامیداشت یاد و خاطر پدر و مادر بزرگوارشان در مورخه ۱۴۰۳/۱/۱۹ مبلغی از بابت احسان و ولیمه آن بزرگواران به حساب ۶۰۳۷۹۹۷۵۹۹۰۰۲۳۶۸ موسسه خیریه واریز نمودند.
ضمن تقدیر و تشکر و آرزوی طول عمر با برکت برای این خیر گرامی ، جهت شادی روح طیب مرحومین ، مغفورین زنده یادان مشهد علی غیوری و بانو خانم ایماندار صلوات و فاتحه می خوانیم.
@mkmh_marand
لبخندی از محبت بر دل ما می نشیند
و نبودنشان انبوهی از درد
در این روزهای آخر ماه رمضان یاد میکنیم از ابر مرد و همسر با وفایش که کوله باری از اعمال نیک و خیر ره توشه آخرت خویش به همراه داشتند.
جناب آقای اسماعیل غیوری به جهت گرامیداشت یاد و خاطر پدر و مادر بزرگوارشان در مورخه ۱۴۰۳/۱/۱۹ مبلغی از بابت احسان و ولیمه آن بزرگواران به حساب ۶۰۳۷۹۹۷۵۹۹۰۰۲۳۶۸ موسسه خیریه واریز نمودند.
ضمن تقدیر و تشکر و آرزوی طول عمر با برکت برای این خیر گرامی ، جهت شادی روح طیب مرحومین ، مغفورین زنده یادان مشهد علی غیوری و بانو خانم ایماندار صلوات و فاتحه می خوانیم.
@mkmh_marand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی هیچ وقت نرفتی نماز میت بخونی این بلا ها سرت میاد🤭🤭 میشه واسه اول تا اخر🤣🤣🤣🤣😂😂😂
با تشکر از سردار جهانسری
@mkmh_marand
با تشکر از سردار جهانسری
@mkmh_marand
شش گام آرامش در زندگی ...
- هیچ بوسهای جای زخم زبان را خوب نمیکند، پس مراقب گفتارتان باشید.
- آنقدر خوب باشيد که ببخشيد ، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید.
- اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید. اگر اضطراب دارید، درگير آینده ، و اگر آرامش دارید ، در زمان حال به سر میبرید.
- یک نكته را هرگز فراموش نكنيد:
لطف مکرّر ، حقّ مسلّم میگردد.
پس به اندازه لطف کنيد.
- از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟ چون سعی میکند با دروغهای پی در پی، شما را قانع كند.
- جادّه زندگی نبايد صاف و هموار باشد و گرنه خوابمان میبرد ، دست اندازها نعمت بزرگی هستند...
@mkmh_marand
- هیچ بوسهای جای زخم زبان را خوب نمیکند، پس مراقب گفتارتان باشید.
- آنقدر خوب باشيد که ببخشيد ، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید.
- اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید. اگر اضطراب دارید، درگير آینده ، و اگر آرامش دارید ، در زمان حال به سر میبرید.
- یک نكته را هرگز فراموش نكنيد:
لطف مکرّر ، حقّ مسلّم میگردد.
پس به اندازه لطف کنيد.
- از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟ چون سعی میکند با دروغهای پی در پی، شما را قانع كند.
- جادّه زندگی نبايد صاف و هموار باشد و گرنه خوابمان میبرد ، دست اندازها نعمت بزرگی هستند...
@mkmh_marand
رسول اکرم(ص) میفرمایند.
خَی٘رُالنَّاسِ مَنِ ان٘تَفَعَ بِهِ النَّاسُ
بهترین مردم، کسی است که مردم از او بهره مند شوند.
خیرین بزرگوار و یاران دائمی موسسه که نخواستند ذکر نام شوند جهت گرامیداشت یاد و خاطر اموات بزرگوارشان در مورخه ۱۴۰۳/۱/۱۸ مبلغ۲۵/۰۰۰/۰۰۰ ریال جهت حمایت مالی از سه خانواده محروم و بیمار به موسسه خیریه احسان نمودند.
ضمن تقدیر و تشکر از این خیرین گرامی ، در این ایام پر فیض و آخرین روزهای ماه معنوی و مهمانی خدا یاد میکنیم اموات بزرگوارشان را با ذکر صلوات و فاتحه بر روان پاکشان
احسانتون قبول و ذخیره آخرت
@mkmh_marand
خَی٘رُالنَّاسِ مَنِ ان٘تَفَعَ بِهِ النَّاسُ
بهترین مردم، کسی است که مردم از او بهره مند شوند.
خیرین بزرگوار و یاران دائمی موسسه که نخواستند ذکر نام شوند جهت گرامیداشت یاد و خاطر اموات بزرگوارشان در مورخه ۱۴۰۳/۱/۱۸ مبلغ۲۵/۰۰۰/۰۰۰ ریال جهت حمایت مالی از سه خانواده محروم و بیمار به موسسه خیریه احسان نمودند.
ضمن تقدیر و تشکر از این خیرین گرامی ، در این ایام پر فیض و آخرین روزهای ماه معنوی و مهمانی خدا یاد میکنیم اموات بزرگوارشان را با ذکر صلوات و فاتحه بر روان پاکشان
احسانتون قبول و ذخیره آخرت
@mkmh_marand
قرآن کریم :
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون
آل عمران ،۹۲
ضمن سلام و آرزوی قبولی طاعات و
عبادات بندگان برگزیده خدا
بدینوسیله موسسه خیریه مهرورزان هرزند ضمن اعلام آمادگی خود را جهت تهیه و توزیع مواد غذایی و اخذ فطریه ، کفاره و هر گونه خیرات و نذورات نقدی با رویکرد هزینه کرد واقعی در روز عید فطر اعلام می دارد.
لذا در صورت تمایل می توانید وجوهات خویش را به شماره کارت ۲۳۶۸-۹۹۰۰-۹۹۷۵-۶۰۳۷ و یا به شماره کارت ۵۷۰۴-۴۴۸۲-۱۰۷۰-۵۸۹۲ بنام موسسه خیریه مهرورزان واریز نمائید.
ضمن تقدیر و تشکر از کلیه بزرگواران وتبریک پیشاپیش عید سعید فطر ، برای تک،تک عزیزان سلامتی و طول عمر با برکت از درگاه خداوند منان آرزمندیم.
دفتر موسسه واقع در میدان محراب مرند،جنب کاریابی مرند آذر در روز عید فطر از ساعت ۱۰صبح الی ۱۴ ظهر دایر می باشد.
لازم بذکر می باشد در روز عید فطر
هر آنچه سر قبر و مزار اموات مان جمع آوری شود جهت تکمیل غسالخانه صرف خواهد شد.
تلفن تماس عزیزان ، ۰۹۱۴۳۹۱۳۹۵۹
با تشکر از حسن اعتماد شما
موسسه خیریه مهرورزان
@mkmh_marand
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون
آل عمران ،۹۲
ضمن سلام و آرزوی قبولی طاعات و
عبادات بندگان برگزیده خدا
بدینوسیله موسسه خیریه مهرورزان هرزند ضمن اعلام آمادگی خود را جهت تهیه و توزیع مواد غذایی و اخذ فطریه ، کفاره و هر گونه خیرات و نذورات نقدی با رویکرد هزینه کرد واقعی در روز عید فطر اعلام می دارد.
لذا در صورت تمایل می توانید وجوهات خویش را به شماره کارت ۲۳۶۸-۹۹۰۰-۹۹۷۵-۶۰۳۷ و یا به شماره کارت ۵۷۰۴-۴۴۸۲-۱۰۷۰-۵۸۹۲ بنام موسسه خیریه مهرورزان واریز نمائید.
ضمن تقدیر و تشکر از کلیه بزرگواران وتبریک پیشاپیش عید سعید فطر ، برای تک،تک عزیزان سلامتی و طول عمر با برکت از درگاه خداوند منان آرزمندیم.
دفتر موسسه واقع در میدان محراب مرند،جنب کاریابی مرند آذر در روز عید فطر از ساعت ۱۰صبح الی ۱۴ ظهر دایر می باشد.
لازم بذکر می باشد در روز عید فطر
هر آنچه سر قبر و مزار اموات مان جمع آوری شود جهت تکمیل غسالخانه صرف خواهد شد.
تلفن تماس عزیزان ، ۰۹۱۴۳۹۱۳۹۵۹
با تشکر از حسن اعتماد شما
موسسه خیریه مهرورزان
@mkmh_marand