Forwarded from مسابقه بزرگ فن بیان
مسابقه بزرگ #فن_بیان🎤
ویژه دانشجویان دانشگاه فردوسی
مهلت ارسال ویدئو:۳۰ آذر ماه ۱۳۹۸
برای اطلاعات بیشتر آییننامه موجود در کانال را مطالعه بفرمایید.
در اطلاعرسانی یار ما باشید.☘
@bayanfum98
ویژه دانشجویان دانشگاه فردوسی
مهلت ارسال ویدئو:۳۰ آذر ماه ۱۳۹۸
برای اطلاعات بیشتر آییننامه موجود در کانال را مطالعه بفرمایید.
در اطلاعرسانی یار ما باشید.☘
@bayanfum98
Forwarded from مسابقه بزرگ فن بیان
4_6010457348047373893.pdf
239.1 KB
در ذات کویر
تُنگها تَنگ اندیشهاند
و من
دهها سال است
نگران ماهیهایی هستم
که مرا آقای معلم صدا میزنند.
چارهام همواره
این بود که
دلم را برای ماهیهایم
دریایی کنم
تا غربتِ تُنگ
دلگیرشان نکند.
-نیک تفهیم شده بودم
که برای دریایی کردن دل
تفاهمی منعقد نکردهام.-
بفهمی نفهمی
ماهیهایم نیز
این را به خوبی
در عمق نگاهم خوانده بودند.
غلط نکنم
آن قدر درست بودهام
که عمق نگاهم را
در لای حروف سربی کتابهایم
جا گذاشته باشم.
من
زاده کویرم
و با تَنگیِ تُنگ آشنایم
و دلم به قدری آسمانی است
که از این خاک دل نمیکَنم.
من نگران ماهیهایم هستم
و بی هیچ انعقادی
بر حَسَبِ وظیفه نانوشتهای
که بر دل حک کردهام
دوستشان دارم.
مجید میرزاوزیری
۷ آذرماه ۹۸
تُنگها تَنگ اندیشهاند
و من
دهها سال است
نگران ماهیهایی هستم
که مرا آقای معلم صدا میزنند.
چارهام همواره
این بود که
دلم را برای ماهیهایم
دریایی کنم
تا غربتِ تُنگ
دلگیرشان نکند.
-نیک تفهیم شده بودم
که برای دریایی کردن دل
تفاهمی منعقد نکردهام.-
بفهمی نفهمی
ماهیهایم نیز
این را به خوبی
در عمق نگاهم خوانده بودند.
غلط نکنم
آن قدر درست بودهام
که عمق نگاهم را
در لای حروف سربی کتابهایم
جا گذاشته باشم.
من
زاده کویرم
و با تَنگیِ تُنگ آشنایم
و دلم به قدری آسمانی است
که از این خاک دل نمیکَنم.
من نگران ماهیهایم هستم
و بی هیچ انعقادی
بر حَسَبِ وظیفه نانوشتهای
که بر دل حک کردهام
دوستشان دارم.
مجید میرزاوزیری
۷ آذرماه ۹۸
لزومِ آموختنِ ریاضیاتِ غیرملوکانه
برای آنهایی که خود را در درک ریاضیاتِ اصیل و فاخر به دلیل ضعف در ریاضیات محاسباتیِ مدرسهای، ناتوان میپندارند خودم را مثال میزنم. من تقریباً تا پایان مدرسه در درک ریاضیات محاسباتی کودن بودم. میتوانم بگویم اصولاً اهمیت یادگیری آن را هم درک نمیکردم؛ و اکنون نیز نمیفهمم یادگیری ریاضیات محاسباتی چه سودی میتواند برای آدمی داشته باشد. با این حال پس از ورود به دانشگاه، به شدت شیفته یادگیری ریاضیات استدلالی شدم و با اطمینان میگویم که در این مسیر موفق بودهام.
برخی مغزهای کوچک هنوز هم در عصر حاضر وجود دارند که آموختن ریاضیات استدلالی را تخلف میپندارند. این بیشتر شاید بدان جهت باشد که استدلال، مقدمهای بر یادگیری منطق است و منطق خیلیها را آزار میدهد. بازتاب این آزار دیدن ممکن است به صورت آزار دادنِ خالقان شیوههای نوین آموزش و سنجش ریاضیات استدلالی و منطقی نمود پیدا کند. تا آنجا که تیغ قلم را به مخالفت آن از نیام بر میکشند.
من، مبتنی بر دلایل منطقی بسیار، ریاضیاتِ محاسباتی مدرسهای را ملوکانه میدانم. این دیدگاه من ناظر به حکایتی قدیمی از ماجرای رو در رو شدن اقلیدس با یکی از حکمرانان همعصر خود است. در حکایت آمده که روزی یکی از پادشاهان، نزد اقلیدس آمد و از او پرسید: آیا راهی کوتاهتر از مطالعه کتاب اصول برای یادگیری هندسه وجود دارد؟ اقلیدس به وی پاسخ داد: هیچ جاده ملوکانهای به سمت هندسه کشیده نشده است.
پاسخ نغز اقلیدس به این حقیقت اشارت دارد که یادگیری ریاضیات استدلالی به مدد همیان زر محقق نمیشود. به زبان امروزی میتوان گفت که ممکن است شخصی با صرف هزینه بسیار، کتابهای تجاری رنگارنگ، کلاسهای خصوصی گران قیمت، نکات تستی شعبدهگونه و حیلههایی از این دست بتواند در یادگیری ریاضیات محاسباتی، که من آن را ملوکانه میخوانم، موفق گردد اما مسلماً نخواهد توانست حتی قدمی کوچک در یادگیری ریاضیات غیرملوکانه بردارد.
من بیش از دو دهه است که با شیوهها و ابتکارات خودساخته بسیار، سعی داشتهام توجه همگان را از طرق مختلف از قبیل کلاس، کارگاه، سخنرانی، مسابقه، ریاضی-داستاننویسی و ریاضی-آرمانشهرسازی، به ریاضیات غیرملوکانه معطوف دارم، این گونه از ریاضیات را شرح و بسط دهم، ذائقه خواص و عوام را حلاوت بخشم و کام جوانان و نوجوانان را شیرین سازم.
بیتردید فرمایشات ملوکانه، مرا از این جاده غیرملوکانه دور نخواهد ساخت.
مجید میرزاوزیری
۵ دیماه ۹۸
برای آنهایی که خود را در درک ریاضیاتِ اصیل و فاخر به دلیل ضعف در ریاضیات محاسباتیِ مدرسهای، ناتوان میپندارند خودم را مثال میزنم. من تقریباً تا پایان مدرسه در درک ریاضیات محاسباتی کودن بودم. میتوانم بگویم اصولاً اهمیت یادگیری آن را هم درک نمیکردم؛ و اکنون نیز نمیفهمم یادگیری ریاضیات محاسباتی چه سودی میتواند برای آدمی داشته باشد. با این حال پس از ورود به دانشگاه، به شدت شیفته یادگیری ریاضیات استدلالی شدم و با اطمینان میگویم که در این مسیر موفق بودهام.
برخی مغزهای کوچک هنوز هم در عصر حاضر وجود دارند که آموختن ریاضیات استدلالی را تخلف میپندارند. این بیشتر شاید بدان جهت باشد که استدلال، مقدمهای بر یادگیری منطق است و منطق خیلیها را آزار میدهد. بازتاب این آزار دیدن ممکن است به صورت آزار دادنِ خالقان شیوههای نوین آموزش و سنجش ریاضیات استدلالی و منطقی نمود پیدا کند. تا آنجا که تیغ قلم را به مخالفت آن از نیام بر میکشند.
من، مبتنی بر دلایل منطقی بسیار، ریاضیاتِ محاسباتی مدرسهای را ملوکانه میدانم. این دیدگاه من ناظر به حکایتی قدیمی از ماجرای رو در رو شدن اقلیدس با یکی از حکمرانان همعصر خود است. در حکایت آمده که روزی یکی از پادشاهان، نزد اقلیدس آمد و از او پرسید: آیا راهی کوتاهتر از مطالعه کتاب اصول برای یادگیری هندسه وجود دارد؟ اقلیدس به وی پاسخ داد: هیچ جاده ملوکانهای به سمت هندسه کشیده نشده است.
پاسخ نغز اقلیدس به این حقیقت اشارت دارد که یادگیری ریاضیات استدلالی به مدد همیان زر محقق نمیشود. به زبان امروزی میتوان گفت که ممکن است شخصی با صرف هزینه بسیار، کتابهای تجاری رنگارنگ، کلاسهای خصوصی گران قیمت، نکات تستی شعبدهگونه و حیلههایی از این دست بتواند در یادگیری ریاضیات محاسباتی، که من آن را ملوکانه میخوانم، موفق گردد اما مسلماً نخواهد توانست حتی قدمی کوچک در یادگیری ریاضیات غیرملوکانه بردارد.
من بیش از دو دهه است که با شیوهها و ابتکارات خودساخته بسیار، سعی داشتهام توجه همگان را از طرق مختلف از قبیل کلاس، کارگاه، سخنرانی، مسابقه، ریاضی-داستاننویسی و ریاضی-آرمانشهرسازی، به ریاضیات غیرملوکانه معطوف دارم، این گونه از ریاضیات را شرح و بسط دهم، ذائقه خواص و عوام را حلاوت بخشم و کام جوانان و نوجوانان را شیرین سازم.
بیتردید فرمایشات ملوکانه، مرا از این جاده غیرملوکانه دور نخواهد ساخت.
مجید میرزاوزیری
۵ دیماه ۹۸
Forwarded from مهارتکده علوم پزشکی وارستگان
✅کارگاه آموزشی "نگارش کتاب علمی"
👨🏻🏫مدرس: آقای دکتر مجید میرزا وزیری(عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی و بنیانگذار شهر ریاضی)
🏢مکان:بلوار لادن، نبش لادن 3، علوم پزشکی وارستگان، ساختمان شماره 2، کلاس 235
📆زمان برگزاری: پنج شنبه 12 دی ساعت 08:00 الی 9:00
😊شرکت در کارگاه آزاد و رایگان می باشد.
▪️گروه هدف: اساتید، پژوهشگران و دانشجویانی که در نگارش کتاب با اساتید خود همکاری دارند.
جهت ثبت نام به آیدی varastegan_stc@ پیام دهید.
@Varasteganstc
👨🏻🏫مدرس: آقای دکتر مجید میرزا وزیری(عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی و بنیانگذار شهر ریاضی)
🏢مکان:بلوار لادن، نبش لادن 3، علوم پزشکی وارستگان، ساختمان شماره 2، کلاس 235
📆زمان برگزاری: پنج شنبه 12 دی ساعت 08:00 الی 9:00
😊شرکت در کارگاه آزاد و رایگان می باشد.
▪️گروه هدف: اساتید، پژوهشگران و دانشجویانی که در نگارش کتاب با اساتید خود همکاری دارند.
جهت ثبت نام به آیدی varastegan_stc@ پیام دهید.
@Varasteganstc
Forwarded from مهارتکده علوم پزشکی وارستگان
✍️این روزها در برههای از زندگی قرار گرفتهایم که نسبت به گذشته، حال و آینده ،تصویر و شناخت درستی نداریم که این امر باعث ایجاد بحران هویتی شده است و برای به دست آمدن این هویت نیاز به شناخت بیشتر است که باید در مقاطع مختلف این موضوع آموزش داده شود.
🏢مهاجرت علمی، خوب یا بد؟
🔸بررسی 8 اصل اولیه قبل از اقدام به مهاجرت از نگاه
👨🏻🏫دکتر مجید میرزا وزیری (عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی)
مخاطبان کارگاه:
تمام کسانی که در تب و تاب مهاجرت ، هنوز نمیدانند که برای چه منظوری میخواهند مهاجرت نمایند!!!
▪️شرکت درکارگاه آزاد و رایگان می باشد.
❌جهت ثبت نام به سایت مهارتکده، تب دوره ها مراجعه نمایید.
🏢مکان: علوم پزشکی وارستگان، ساختمان آموزشی شماره 2، طبقه 3، کلاس 235
زمان: پنج شنبه، 12 دی، ساعت 9 الی 10
🆔@Varasteganstc
📳Instagram.com/Varasteganstc
🏢مهاجرت علمی، خوب یا بد؟
🔸بررسی 8 اصل اولیه قبل از اقدام به مهاجرت از نگاه
👨🏻🏫دکتر مجید میرزا وزیری (عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی)
مخاطبان کارگاه:
تمام کسانی که در تب و تاب مهاجرت ، هنوز نمیدانند که برای چه منظوری میخواهند مهاجرت نمایند!!!
▪️شرکت درکارگاه آزاد و رایگان می باشد.
❌جهت ثبت نام به سایت مهارتکده، تب دوره ها مراجعه نمایید.
🏢مکان: علوم پزشکی وارستگان، ساختمان آموزشی شماره 2، طبقه 3، کلاس 235
زمان: پنج شنبه، 12 دی، ساعت 9 الی 10
🆔@Varasteganstc
📳Instagram.com/Varasteganstc
لزومِ آموختنِ ریاضیاتِ غیرملوکانه
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
قم
مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای معلمان ریاضی ایران
جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲
@mirzavaziribooks
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
قم
مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای معلمان ریاضی ایران
جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲
@mirzavaziribooks
آموزش از طریق بازی؛ چرا و چگونه؟
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
قم
مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای معلمان ریاضی ایران
جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷
@mirzavaziribooks
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
قم
مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای معلمان ریاضی ایران
جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷
@mirzavaziribooks
یادگیری و آموزش تفکر منطقی در ۳۰ ثانیه
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
قم
مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای معلمان ریاضی ایران
جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ ساعت ۱۷:۴۵ تا ۱۹:۱۵
@mirzavaziribooks
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
قم
مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای معلمان ریاضی ایران
جمعه ۱۳ دیماه ۹۸ ساعت ۱۷:۴۵ تا ۱۹:۱۵
@mirzavaziribooks
درس میدهم، پس هستم
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
پنجشنبه ۱۹ دیماه ۹۸ ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹
همراه با مرور و نقد مباحث مشترک حسابان ۲ و ریاضی ۳ توسط استاد سید علی جلالی ساعت ۱۶ تا ۱۷:۳۰
مشهد مقدس، میدان فردوسی، تالار همایشهای دبیرستان هاشمینژاد یک
@mirzavaziribooks
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
دانشگاه فردوسی مشهد
پنجشنبه ۱۹ دیماه ۹۸ ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹
همراه با مرور و نقد مباحث مشترک حسابان ۲ و ریاضی ۳ توسط استاد سید علی جلالی ساعت ۱۶ تا ۱۷:۳۰
مشهد مقدس، میدان فردوسی، تالار همایشهای دبیرستان هاشمینژاد یک
@mirzavaziribooks
برهان خلف؛ ابزار شرافتمندانه ریاضیدانان برای اثبات حکم
اقلیدس، در حدود ۲۳ قرن قبل، با نوشتن کتاب اصول، هندسه را استحکام بخشید. از این روست که او را بنیانگذار هندسه یا پدر هندسه میخوانند. او شیفته و دلباخته برهان خلف بود. این را میتوان در خط به خط اثباتهایش برای هندسه دید.
مبارزه برای تفوق بر حکم یک مسأله ریاضی را میتوان به بازی شطرنج تعبیر نمود. یک ریاضیدان باید با آیندهنگری گزارههای خود را همانند مهرههای شطرنج در کنار هم بچیند تا به آرایش درست برای پیروزی دست یابد. در این میان شاید لازم باشد گزارهای را فدا کند تا حکمی را به اثبات برساند.
هاردی، ریاضیدان برجستهای که به دلیل کارهای عمیقش در نظریه اعداد و آنالیز ریاضی معروف است، در حدود ۲۲ قرن بعد از اقلیدس، عشق او به برهان خلف را میستاید. از نظر هاردی تفاوت ظریفی بین طعمهفکنی در بازی شطرنج و استفاده از برهان خلف وجود دارد. وی معتقد است آنچه برهان خلف را شرافتمندانهتر از ترفندهای برد در شطرنج میسازد این است که یک ریاضیدان، هنگام استفاده از برهان خلف کل بازی را واگذار میکند و فدا کردن یک گزاره را شایسته رسیدن به حکم نمیداند.
یک ریاضیدان در هنگام استفاده از برهان خلف برای اثبات حکم، خودِ حکم را به تمامی تقدیم میکند. این رویکرد سخاوتمندانه چنان اثربخش است که پیروزی را نصیب ریاضیدان میگرداند.
تاریخ ریاضیات نشان میدهد که بخش معتنابهی از قضایای اثرگذار ریاضی بدین روش به اثبات رسیدهاند؛ قضایایی که مسیر حرکت ریاضیات را به گونهای شکل دادهاند تا امروز به عنوان ملکه علوم بر اریکه دانش تکیه زند. ریاضیدانان امروز، این فرمانروایی بر سایر علوم پایه را بیتردید مدیون اسطورههایی هستند که روزی برای نجات سرزمین ریاضیات، حکم را به تمامی تقدیم کردهاند.
مجید میرزاوزیری
۱۵ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
اقلیدس، در حدود ۲۳ قرن قبل، با نوشتن کتاب اصول، هندسه را استحکام بخشید. از این روست که او را بنیانگذار هندسه یا پدر هندسه میخوانند. او شیفته و دلباخته برهان خلف بود. این را میتوان در خط به خط اثباتهایش برای هندسه دید.
مبارزه برای تفوق بر حکم یک مسأله ریاضی را میتوان به بازی شطرنج تعبیر نمود. یک ریاضیدان باید با آیندهنگری گزارههای خود را همانند مهرههای شطرنج در کنار هم بچیند تا به آرایش درست برای پیروزی دست یابد. در این میان شاید لازم باشد گزارهای را فدا کند تا حکمی را به اثبات برساند.
هاردی، ریاضیدان برجستهای که به دلیل کارهای عمیقش در نظریه اعداد و آنالیز ریاضی معروف است، در حدود ۲۲ قرن بعد از اقلیدس، عشق او به برهان خلف را میستاید. از نظر هاردی تفاوت ظریفی بین طعمهفکنی در بازی شطرنج و استفاده از برهان خلف وجود دارد. وی معتقد است آنچه برهان خلف را شرافتمندانهتر از ترفندهای برد در شطرنج میسازد این است که یک ریاضیدان، هنگام استفاده از برهان خلف کل بازی را واگذار میکند و فدا کردن یک گزاره را شایسته رسیدن به حکم نمیداند.
یک ریاضیدان در هنگام استفاده از برهان خلف برای اثبات حکم، خودِ حکم را به تمامی تقدیم میکند. این رویکرد سخاوتمندانه چنان اثربخش است که پیروزی را نصیب ریاضیدان میگرداند.
تاریخ ریاضیات نشان میدهد که بخش معتنابهی از قضایای اثرگذار ریاضی بدین روش به اثبات رسیدهاند؛ قضایایی که مسیر حرکت ریاضیات را به گونهای شکل دادهاند تا امروز به عنوان ملکه علوم بر اریکه دانش تکیه زند. ریاضیدانان امروز، این فرمانروایی بر سایر علوم پایه را بیتردید مدیون اسطورههایی هستند که روزی برای نجات سرزمین ریاضیات، حکم را به تمامی تقدیم کردهاند.
مجید میرزاوزیری
۱۵ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
نقطه تلاقی مکاتب مختلف ریاضیات
ریاضیدانان در تاریخ ۲۵۰۰ ساله اخیر خود، مکاتب فکری مختلفی را تجربه کرده، به چشم دیده و زیستهاند.
از میان این مکاتب مختلف ریاضی میتوان به شهودگرایی، منطقگرایی، صورتگرایی و متناهیگرایی اشاره کرد. گرچه هر یک از این مکاتب ممکن است در بنیادها، شالودهها و اصول متفاوت باشند، با این حال همگی به دو چیز معتقدند: استقلال و سازگاری.
به بیان غیر دقیق میتوان گفت که مستقل بودن یک دستگاه اصل موضوعی بدین معنی است که اصول اولیه یک دستگاه نباید یکدیگر را نتیجه دهند و سازگاری نیز به معنای آن است که نباید این گزارههای اولیه در تناقض با یکدیگر باشند.
در این میان شبهعلمهایی نیز سر برآوردهاند که بیتردید به بیراهه رفتهاند. این شبهعلمها، استقلال و سازگاری را مهم نمیدانند و طبیعتاً نتیجهگیری از چنین دستگاههایی خارج از کنترل و مملو از تناقض است. اگر استقلال و سازگاری یک دستگاه اصل موضوعی را همانند فرهنگ یک جامعه تلقی کنیم، میتوان گفت که چنین شبهعلمهایی، فرهنگ سرزمین ریاضیات را نشانه رفتهاند.
ریاضیدانان چاره را در این دیدهاند که علیرغم اصول فکری متفاوت در مکاتب مختلف، همگی به دو مقوله فرهنگی پایبند باشند: استقلال و سازگاری.
واکنش خردمندانه در مقابل تهاجم بدسگالان از سوی ریاضیدانان این بوده است که همه مکاتب ریاضی برای حفظ استحکام دستگاههای اصل موضوعی، یک «تن» شوند تا سرزمین ریاضیات، چکادهای تاریخی و قوام فرهنگی برای دستگاه اصل موضوعی را پاسدار باشند.
حکایت به زبان ساده این است: نامردان، فرهنگ را نشانه میگیرند و مردان، در مصاف با آن همگی یک «تن» میشوند.
مجید میرزاوزیری
۱۶ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
ریاضیدانان در تاریخ ۲۵۰۰ ساله اخیر خود، مکاتب فکری مختلفی را تجربه کرده، به چشم دیده و زیستهاند.
از میان این مکاتب مختلف ریاضی میتوان به شهودگرایی، منطقگرایی، صورتگرایی و متناهیگرایی اشاره کرد. گرچه هر یک از این مکاتب ممکن است در بنیادها، شالودهها و اصول متفاوت باشند، با این حال همگی به دو چیز معتقدند: استقلال و سازگاری.
به بیان غیر دقیق میتوان گفت که مستقل بودن یک دستگاه اصل موضوعی بدین معنی است که اصول اولیه یک دستگاه نباید یکدیگر را نتیجه دهند و سازگاری نیز به معنای آن است که نباید این گزارههای اولیه در تناقض با یکدیگر باشند.
در این میان شبهعلمهایی نیز سر برآوردهاند که بیتردید به بیراهه رفتهاند. این شبهعلمها، استقلال و سازگاری را مهم نمیدانند و طبیعتاً نتیجهگیری از چنین دستگاههایی خارج از کنترل و مملو از تناقض است. اگر استقلال و سازگاری یک دستگاه اصل موضوعی را همانند فرهنگ یک جامعه تلقی کنیم، میتوان گفت که چنین شبهعلمهایی، فرهنگ سرزمین ریاضیات را نشانه رفتهاند.
ریاضیدانان چاره را در این دیدهاند که علیرغم اصول فکری متفاوت در مکاتب مختلف، همگی به دو مقوله فرهنگی پایبند باشند: استقلال و سازگاری.
واکنش خردمندانه در مقابل تهاجم بدسگالان از سوی ریاضیدانان این بوده است که همه مکاتب ریاضی برای حفظ استحکام دستگاههای اصل موضوعی، یک «تن» شوند تا سرزمین ریاضیات، چکادهای تاریخی و قوام فرهنگی برای دستگاه اصل موضوعی را پاسدار باشند.
حکایت به زبان ساده این است: نامردان، فرهنگ را نشانه میگیرند و مردان، در مصاف با آن همگی یک «تن» میشوند.
مجید میرزاوزیری
۱۶ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
توجه به احساس در منطق
منطقگرایان معتقدند که ریاضیات چیزی بیرون از منطق ندارد و در حقیقت ریاضیات را شاخهای از منطق میپندارند. ایشان ریاضیات را به منطق تخفیف میدهند و معتقدند هر حقیقت ریاضی را میتوان در قالب گزارههای منطقی معرفی کرد.
این که ریاضیات را به منطق ملبس سازیم کاری است که توسط لایبنیتز آغاز شد و با کوششهای ددکیند و پئانو ادامه یافت. فرگه سعی داشت نشان دهد که چگونه میتوان ریاضیات را به منطق تخفیف داد. با این حال کارهای او منجر به پارادکسی شد که توسط راسل کشف گردید. او این حقیقت را در نامهای به فرگه خاطرنشان کرد.
شهودگرایان، از سوی دیگر، معتقدند که ریاضیات اساساً یک فعالیت ساختارگراست و حقایق ریاضی در صورتی معتبرند که به شکلی مشهود درک گردند. براور را میتوان از پیشگامان این مکتب دانست.
به بیان نادقیق شاید نگاه شهودی به حقایق ریاضیات را بتوانیم با احساسمندی یکی بدانیم. افراد معمولاً در مواجه شدن با یک رویداد سعی دارند خود را در یکی از دو روی سکه قرار دهند: هیجانی و احساسی برخورد کنند یا منطقی رفتار کنند.
معتقدم رفتارهای اجتماعی در نسلهای اخیر انسانی این تقسیمبندی صفر و یکی را نمیپسندند و افراد مختلف در طیف گستردهای بین مرز احساس تا مرز منطق شناورند. لذا به نظر میرسد که این سکه روی سومی هم باید داشته باشد: نگاه احساسی به منطق.
چرا ما «تمایل داریم» به پدیدهها با عینک منطقی نگاه کنیم؟ پاسخ این است که ما «احساسی» عمیق نسبت به منطق پیدا کردهایم. ما سعی داریم روشنفکرانه نشان دهیم که فریب احساس را نمیخوریم و اغواگریهای هیجانات نمیتواند در ما مؤثر افتد، اما حقیقت امر این است که ما با حیله منطق به دام افتاده و از سوی دیگر بام به پایین لغزیدهایم.
وطنپرستان اقلیم ریاضیات، مبتنی بر احساسات قلبی خود تمایل دارند که با نگاهی شهودی، شیفته مام وطن باشند اما منطقگرایانی که در سوی دیگر بام ایستادهاند مدام ایشان را انذار میدهند که مبادا در دام احساس افتید.
حقیقت امر این است که بخش معتنابهی از جامعه ریاضیدانان در این گستره وسیع بین شهود و منطق زندگی میکنند. آنها در کمال احساسگرایی نسبت به ذخیرههای فرهنگی، با نگاهی آیندهنگرانه و منطبق بر منطق، صلاح مملکت را میسنجند و بر خواستههای خود پافشاری میکنند.
مخلص کلام این که: احساس شهودی ما نسبت به مام وطن، مغایرتی با پافشاری منطقی بر حقوق ما ندارد و تقسیم جامعه به دو قطب عوامگرایان هیجانزده و روشنفکران منطقگرا جز انهدام سرزمین ریاضیات چیزی به دنبال نخواهد داشت.
مجید میرزاوزیری
۱۸ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
https://plato.stanford.edu/entries/philosophy-mathematics/#Log
منطقگرایان معتقدند که ریاضیات چیزی بیرون از منطق ندارد و در حقیقت ریاضیات را شاخهای از منطق میپندارند. ایشان ریاضیات را به منطق تخفیف میدهند و معتقدند هر حقیقت ریاضی را میتوان در قالب گزارههای منطقی معرفی کرد.
این که ریاضیات را به منطق ملبس سازیم کاری است که توسط لایبنیتز آغاز شد و با کوششهای ددکیند و پئانو ادامه یافت. فرگه سعی داشت نشان دهد که چگونه میتوان ریاضیات را به منطق تخفیف داد. با این حال کارهای او منجر به پارادکسی شد که توسط راسل کشف گردید. او این حقیقت را در نامهای به فرگه خاطرنشان کرد.
شهودگرایان، از سوی دیگر، معتقدند که ریاضیات اساساً یک فعالیت ساختارگراست و حقایق ریاضی در صورتی معتبرند که به شکلی مشهود درک گردند. براور را میتوان از پیشگامان این مکتب دانست.
به بیان نادقیق شاید نگاه شهودی به حقایق ریاضیات را بتوانیم با احساسمندی یکی بدانیم. افراد معمولاً در مواجه شدن با یک رویداد سعی دارند خود را در یکی از دو روی سکه قرار دهند: هیجانی و احساسی برخورد کنند یا منطقی رفتار کنند.
معتقدم رفتارهای اجتماعی در نسلهای اخیر انسانی این تقسیمبندی صفر و یکی را نمیپسندند و افراد مختلف در طیف گستردهای بین مرز احساس تا مرز منطق شناورند. لذا به نظر میرسد که این سکه روی سومی هم باید داشته باشد: نگاه احساسی به منطق.
چرا ما «تمایل داریم» به پدیدهها با عینک منطقی نگاه کنیم؟ پاسخ این است که ما «احساسی» عمیق نسبت به منطق پیدا کردهایم. ما سعی داریم روشنفکرانه نشان دهیم که فریب احساس را نمیخوریم و اغواگریهای هیجانات نمیتواند در ما مؤثر افتد، اما حقیقت امر این است که ما با حیله منطق به دام افتاده و از سوی دیگر بام به پایین لغزیدهایم.
وطنپرستان اقلیم ریاضیات، مبتنی بر احساسات قلبی خود تمایل دارند که با نگاهی شهودی، شیفته مام وطن باشند اما منطقگرایانی که در سوی دیگر بام ایستادهاند مدام ایشان را انذار میدهند که مبادا در دام احساس افتید.
حقیقت امر این است که بخش معتنابهی از جامعه ریاضیدانان در این گستره وسیع بین شهود و منطق زندگی میکنند. آنها در کمال احساسگرایی نسبت به ذخیرههای فرهنگی، با نگاهی آیندهنگرانه و منطبق بر منطق، صلاح مملکت را میسنجند و بر خواستههای خود پافشاری میکنند.
مخلص کلام این که: احساس شهودی ما نسبت به مام وطن، مغایرتی با پافشاری منطقی بر حقوق ما ندارد و تقسیم جامعه به دو قطب عوامگرایان هیجانزده و روشنفکران منطقگرا جز انهدام سرزمین ریاضیات چیزی به دنبال نخواهد داشت.
مجید میرزاوزیری
۱۸ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
https://plato.stanford.edu/entries/philosophy-mathematics/#Log
Forwarded from آثار مجید میرزاوزیری
و شادی
-در سرزمین من-
غفلتی کوتاه
بین دو غم ممتد متوالی است؛
درست همان لحظهای
که غم قبلی را از یاد بردهایم
و از پیشبینی اندوه بعدی عاجز.
مجید میرزاوزیری
-در سرزمین من-
غفلتی کوتاه
بین دو غم ممتد متوالی است؛
درست همان لحظهای
که غم قبلی را از یاد بردهایم
و از پیشبینی اندوه بعدی عاجز.
مجید میرزاوزیری
4_5816457776980822037
<unknown>
درس میدهم، پس هستم / مجید میرزاوزیری / پنجشنبه ۱۹ دیماه ۹۸ / دبیرستان شهید هاشمینژاد یک / به دعوت ناحیه ۴ آموزش و پرورش مشهد مقدس
چرا شاگردم را پاره تنم میدانم؟
شاید اگر معلم نباشید هیچ وقت نتوانید بفهمید من چه میگویم. اجازه دهید یک روز از کلاس مدرسه را برایتان شرح دهم:
از خانه که راه میافتم دل توی دلم نیست. خوشحالم که بالاخره بعد از یک هفته درس دادن در دانشگاه، نوبت به بچههای مدرسهای رسیده است. وارد حیاط که میشوم صدای جیغ بچههایی که در حال فوتبال بازی کردن هستند نظرم را جلب میکند. بچهها با فریادی مرا دعوت به بازی میکنند. گرچه دویدن برایم در این سن سخت شده درخواستشان را بیپاسخ نمیگذارم. چند دقیقهای که بازی میکنیم با هم به کلاس میرویم.
کلاس با چیزی که شما در نظر دارید خیلی فرق دارد. همه خیس عرق هستند و در حال فریاد زدن. گرچه من درس را شروع کردهام با این حال هیچ کسی حواسش به من نیست. اما همین که سوالی میپرسم همه با هم جواب میدهند و در کمال ناباوری متوجه میشوم که پاسخشان درست است. اگر دبستانی باشند در حال جواب دادن به سمت من حمله میکنند و هر کدام از یک طرف دست مرا میکشد تا توجه مرا جلب خودش کند. یکی از آن میان شانههای مرا میگیرد، مرا به سوی خودش میچرخاند و فریاد میزند: آقا دارم با شما حرف میزنم. فقط حرف مرا گوش کنید.
من او را در آغوش میگیرم، سرش را روی سینهام میگذارم، موهایش را نوازش میکنم و میگویم: حواسم با توست عزیز دلم.
و قند در دل او و من آب میشود.
این بخشی از حکایت معلمی من در یک مدرسه است. حدود بیست و پنج سال است که همیشه کلاسهایم به همین شکل بوده. من عاشق بچهها هستم و آنها پاره تن من.
شاید گمان کنید شنیدن خبر سقوط هواپیما فقط برای خانواده درجه یک دردناک است. اگر چنین گمانی دارید بیتردید شما معلم نبودهاید.
در میان انبوه کارهایم در دانشگاه، وارد یکی از گروههای تلگرامی که توسط دانشآموزان قدیمی تشکیل شده میشوم. ناگهان عکس یکی از بچهها را میبینم و عبارت تسلیتی که به خاطر سقوط هواپیما زیر آن نوشته شده. اشک امانم نمیدهد. سرم را به میز میکوبم و به روزگار لعنت میفرستم. یاد مدرسه میافتم و آغوشهای گرم. یاد همه خاطرات خوب.
در فاصله دو سه روز خبرها غمانگیزتر و اندوهبارتر میشوند. مطلبی مینویسم. برای دل خودم. از سر استیصال.
آنها که معلم نیستند نصیحتم میکنند.
صد البته هیچ کسی نمیداند که من از حیاط مدرسه، از آغوشهای گرم و جیغ بچهها چقدر خاطره دارم و از آن خبر لعنتی در آن روز نحس چقدر بهتزده، افسرده و مستأصل شدهام.
به شما حق میدهم که اگر معلم نباشید نفهمید چرا دانشآموز من پاره تن من است.
مجید میرزاوزیری
۲۱ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
شاید اگر معلم نباشید هیچ وقت نتوانید بفهمید من چه میگویم. اجازه دهید یک روز از کلاس مدرسه را برایتان شرح دهم:
از خانه که راه میافتم دل توی دلم نیست. خوشحالم که بالاخره بعد از یک هفته درس دادن در دانشگاه، نوبت به بچههای مدرسهای رسیده است. وارد حیاط که میشوم صدای جیغ بچههایی که در حال فوتبال بازی کردن هستند نظرم را جلب میکند. بچهها با فریادی مرا دعوت به بازی میکنند. گرچه دویدن برایم در این سن سخت شده درخواستشان را بیپاسخ نمیگذارم. چند دقیقهای که بازی میکنیم با هم به کلاس میرویم.
کلاس با چیزی که شما در نظر دارید خیلی فرق دارد. همه خیس عرق هستند و در حال فریاد زدن. گرچه من درس را شروع کردهام با این حال هیچ کسی حواسش به من نیست. اما همین که سوالی میپرسم همه با هم جواب میدهند و در کمال ناباوری متوجه میشوم که پاسخشان درست است. اگر دبستانی باشند در حال جواب دادن به سمت من حمله میکنند و هر کدام از یک طرف دست مرا میکشد تا توجه مرا جلب خودش کند. یکی از آن میان شانههای مرا میگیرد، مرا به سوی خودش میچرخاند و فریاد میزند: آقا دارم با شما حرف میزنم. فقط حرف مرا گوش کنید.
من او را در آغوش میگیرم، سرش را روی سینهام میگذارم، موهایش را نوازش میکنم و میگویم: حواسم با توست عزیز دلم.
و قند در دل او و من آب میشود.
این بخشی از حکایت معلمی من در یک مدرسه است. حدود بیست و پنج سال است که همیشه کلاسهایم به همین شکل بوده. من عاشق بچهها هستم و آنها پاره تن من.
شاید گمان کنید شنیدن خبر سقوط هواپیما فقط برای خانواده درجه یک دردناک است. اگر چنین گمانی دارید بیتردید شما معلم نبودهاید.
در میان انبوه کارهایم در دانشگاه، وارد یکی از گروههای تلگرامی که توسط دانشآموزان قدیمی تشکیل شده میشوم. ناگهان عکس یکی از بچهها را میبینم و عبارت تسلیتی که به خاطر سقوط هواپیما زیر آن نوشته شده. اشک امانم نمیدهد. سرم را به میز میکوبم و به روزگار لعنت میفرستم. یاد مدرسه میافتم و آغوشهای گرم. یاد همه خاطرات خوب.
در فاصله دو سه روز خبرها غمانگیزتر و اندوهبارتر میشوند. مطلبی مینویسم. برای دل خودم. از سر استیصال.
آنها که معلم نیستند نصیحتم میکنند.
صد البته هیچ کسی نمیداند که من از حیاط مدرسه، از آغوشهای گرم و جیغ بچهها چقدر خاطره دارم و از آن خبر لعنتی در آن روز نحس چقدر بهتزده، افسرده و مستأصل شدهام.
به شما حق میدهم که اگر معلم نباشید نفهمید چرا دانشآموز من پاره تن من است.
مجید میرزاوزیری
۲۱ دیماه ۹۸
@mirzavaziribooks
Forwarded from آثار مجید میرزاوزیری
برف میبارید. مرد در حالی که شالگردنش را تا زیر چشمهایش بالا کشیده بود و بخار نفسهایش عینکش را تار کرده بود وارد ایستگاه راهآهن شد. چند نفری روی نیمکتها در انتظار آمدن قطار نشسته بودند. به باجه بلیطفروشی رفت.
- یک بلیط دوسره میخواستم.
* ما فقط بلیط برگشت داریم.
- ولی تا نروم امکان برگشتنم هم وجود ندارد.
* تقصیر ما نیست. شاید سالهاست که رفتهاید و خودتان خبر ندارید.
- گمان نمیکنم. به علاوه، این افرادی که در ایستگاه نشستهاند چگونه میروند؟
* آنها منتظرند که برگردند.
- پس از جایی آمدهاند.
بلیطفروش که کلافه شده بود نفس عمیقی کشید و گفت: آنها از اول همین جا بودهاند. میخواهند از جای دیگری به اینجا برگردند. قطاری که میآید، برای برگشت به اینجاست و آنها منتظر همین قطار هستند تا به اینجا برگردند.
مرد که گیج شده بود شالگردنش را کمی پایین داد، لبهایش را با تعجب از هم گشود و گفت: اما این امکان ندارد. اگر آنها اینجا باشند نمیتوانند به اینجا برگردند.
اکنون دیگر بخار شیشهٔ عینک مرد پاک شده بود و بلیطفروش راحتتر میتوانست چشمهای مرد را ببیند. لبخندی زد و توضیح داد: آنها خودی دارند که در جای دیگریست. خود آنها دارد با قطار برگشت به اینجا برمیگردد. آنها به استقبال خود آمدهاند. کجای این اتفاق عجیب است؟
- پس ممکن است من هم به استقبال کسی آمده باشم. کسی که خود من است.
* حکایت همین است. و شما باید برای برگشت خودتان بلیط بخرید.
- آمدیم و نخریدم. گیریم بلیط تمام شده بود. آن وقت چه میکنید با دل من که در مقصد مانده؟
* مشکلِ دل است.
- یعنی هیچ قطاری از این سو نمیرود؟ پس خود من و خود تمام آدمهایی که اینجا روی نیمکت نشستهاند چگونه به مقصد رسیدهاند؟
* آنها همان جا به دنیا آمدهاند. مقصد باید اینجا باشد. گمگشتگی از آنهاست که آنجا را مقصد پنداشتهاند.
- به هر حال آنجا هم باید ایستگاهی داشته باشد و قطاری؛ و بلیطفروشی که از حرفهای خود ما کلافه شده باشد. این طور نیست؟
* نه چندان. آنجا تا دلت بخواهد قفس میفروشند اما بلیط نه. کسی آنجا به فکر سفر نیست. ایستگاه را قبرستان نامیدهاند.
مرد شالگردنش را باز کرد، عینکش را برداشت و مصممتر به بلیطفروش نگاه کرد. این بار دیگر حتی شیشههای عینکش هم مانعی برای رؤیت حقیقت نبود. لبهایش را جمع کرد که چیزی بگوید اما انگار منصرف شد.
* چیزی میخواستی بگویی؟
- پس چرا شما بلیط میفروشید؟
* چون هیچ کس آنجا به فکر خود نیست. تو باید اینجا بهانهای باشی برای سفر دلت؛ دلی که مدام از این دکان به آن دکان دنبال یافتن قفسی بزرگتر است.
مرد که تازه متوجه کلمهٔ قفس شده بود پرسید: چه نوع قفسی؟
* قفس تن. خودت را گرفتار کردهای آنجا. زودتر چاره کن. هوا برفیست. ممکن است پلی بر راهآهن منهدم شده باشد و مردی نباشد تا خود را شمع راه سازد که دیگران را روشن کند. اگر راه را ببندند امکان فروش بلیط را از ما میگیرند. آن وقت تو میمانی و حسرت دیدن خود. زودتر چاره کن.
مرد به دانههای برف که میان عدم و وجود میرقصیدند چشم دوخت. لبش را جمع کرد. عینکش را دوباره به چشم گذاشت. چشمکی به بلیطفروش زد و با لبخند گفت: یک بلیط یکسره برای برگشت خودم میخواستم. برای لختی غفلت مرا ببخش. تقصیر حجاب بود؛ حجاب چهرهٔ جان.
مجید میرزاوزیری
- یک بلیط دوسره میخواستم.
* ما فقط بلیط برگشت داریم.
- ولی تا نروم امکان برگشتنم هم وجود ندارد.
* تقصیر ما نیست. شاید سالهاست که رفتهاید و خودتان خبر ندارید.
- گمان نمیکنم. به علاوه، این افرادی که در ایستگاه نشستهاند چگونه میروند؟
* آنها منتظرند که برگردند.
- پس از جایی آمدهاند.
بلیطفروش که کلافه شده بود نفس عمیقی کشید و گفت: آنها از اول همین جا بودهاند. میخواهند از جای دیگری به اینجا برگردند. قطاری که میآید، برای برگشت به اینجاست و آنها منتظر همین قطار هستند تا به اینجا برگردند.
مرد که گیج شده بود شالگردنش را کمی پایین داد، لبهایش را با تعجب از هم گشود و گفت: اما این امکان ندارد. اگر آنها اینجا باشند نمیتوانند به اینجا برگردند.
اکنون دیگر بخار شیشهٔ عینک مرد پاک شده بود و بلیطفروش راحتتر میتوانست چشمهای مرد را ببیند. لبخندی زد و توضیح داد: آنها خودی دارند که در جای دیگریست. خود آنها دارد با قطار برگشت به اینجا برمیگردد. آنها به استقبال خود آمدهاند. کجای این اتفاق عجیب است؟
- پس ممکن است من هم به استقبال کسی آمده باشم. کسی که خود من است.
* حکایت همین است. و شما باید برای برگشت خودتان بلیط بخرید.
- آمدیم و نخریدم. گیریم بلیط تمام شده بود. آن وقت چه میکنید با دل من که در مقصد مانده؟
* مشکلِ دل است.
- یعنی هیچ قطاری از این سو نمیرود؟ پس خود من و خود تمام آدمهایی که اینجا روی نیمکت نشستهاند چگونه به مقصد رسیدهاند؟
* آنها همان جا به دنیا آمدهاند. مقصد باید اینجا باشد. گمگشتگی از آنهاست که آنجا را مقصد پنداشتهاند.
- به هر حال آنجا هم باید ایستگاهی داشته باشد و قطاری؛ و بلیطفروشی که از حرفهای خود ما کلافه شده باشد. این طور نیست؟
* نه چندان. آنجا تا دلت بخواهد قفس میفروشند اما بلیط نه. کسی آنجا به فکر سفر نیست. ایستگاه را قبرستان نامیدهاند.
مرد شالگردنش را باز کرد، عینکش را برداشت و مصممتر به بلیطفروش نگاه کرد. این بار دیگر حتی شیشههای عینکش هم مانعی برای رؤیت حقیقت نبود. لبهایش را جمع کرد که چیزی بگوید اما انگار منصرف شد.
* چیزی میخواستی بگویی؟
- پس چرا شما بلیط میفروشید؟
* چون هیچ کس آنجا به فکر خود نیست. تو باید اینجا بهانهای باشی برای سفر دلت؛ دلی که مدام از این دکان به آن دکان دنبال یافتن قفسی بزرگتر است.
مرد که تازه متوجه کلمهٔ قفس شده بود پرسید: چه نوع قفسی؟
* قفس تن. خودت را گرفتار کردهای آنجا. زودتر چاره کن. هوا برفیست. ممکن است پلی بر راهآهن منهدم شده باشد و مردی نباشد تا خود را شمع راه سازد که دیگران را روشن کند. اگر راه را ببندند امکان فروش بلیط را از ما میگیرند. آن وقت تو میمانی و حسرت دیدن خود. زودتر چاره کن.
مرد به دانههای برف که میان عدم و وجود میرقصیدند چشم دوخت. لبش را جمع کرد. عینکش را دوباره به چشم گذاشت. چشمکی به بلیطفروش زد و با لبخند گفت: یک بلیط یکسره برای برگشت خودم میخواستم. برای لختی غفلت مرا ببخش. تقصیر حجاب بود؛ حجاب چهرهٔ جان.
مجید میرزاوزیری
چرا جمع نمیکنم بروم؟
از ریاضیات -خوشبختانه- آموختهام که دو گزاره نقیض هم میتوانند در دو دستگاه اصل موضوعی متفاوت تؤاماً درست باشند.
شاید تمام نزاعهای درونی در گروهی از افراد همکیش، هممسلک یا هموطن صرفاً به خاطر این باشد که هر کسی فکر میکند گرچه دیگری احتمالاً درست میگوید ولی من «درستتر» میگویم. این احساس درستتر بودن چنان اندیشه را پر میکند که نمیتوانیم به احتمال درستیِ نظری متناقض با نظر خود حتی فکر کنیم.
آنها که از این خاک میروند بدون تردید دلایل محکمی برای رفتن دارند. من با برخی از ایشان صحبت کردهام و گرچه نمیتوانم به شکل جامعی همه دلایل ایشان را در ذهن داشته باشم، با این حال اهم این دلایل این است که ایشان در اینجا دیده نمیشوند، تضمینی برای رشد ندارند، ثباتی در قوانین نمیبینند، رشد فردی آنها موجب میشود که بتوانند موجب رشد مملکت شوند و به علاوه تمایل دارند که نعمت استعداد را که در وجود خود کشف کردهاند بارور سازند تا کفران نعمت نکرده باشند.
از سوی دیگر من که ماندهام نیز در دستگاه اصل موضوعی اندیشه خود گزارههایی را برای خود فهرست کردهام که مرا در این تصمیم مصمم ساخته است.
یکی از اصول اولیه من این است که معتقدم به جای این که فضای خود را عوض کنیم بهتر است همان فضایی را که در آن هستیم عوض کنیم. این عوض کردن به معنای ترمیم، تصحیح، تعدیل و گسترش فضا برای مجانب شدن با وضعیت ایدهآل است.
دو دیگر آن که معتقدم در برابر آنهایی که این تمدن و فرهنگ را شکل داده و پاسدار بودهاند موظف به ادامه راه هستم. دانشمندان، ادبا، سخنوران، علما و اندیشمندانی که آثار ماندگار آنها چراغ راه ما بوده و ستونهای استوار فرهنگی ما را استحکام بخشیدهاند.
سوم آن که احساس تعلقی متقابل نسبت به این خاک، این مملکت و این دستگاه نظاممند دارم. علاوه بر آن که من متعلق به این خاکم، این خاک نیز متعلق به من است؛ با تمام گنجینههای فرهنگی، تاریخی، اعتقادی و اجتماعیاش. من حق دارم از این گنجینه استفاده کنم.
نهایتاً آن که به آینده امیدوارم و بلوغ فکری جامعه را حس میکنم. میدانم که افراد شایسته بتدریج علاقهمند به انجام کارهای سترگ شدهاند و دیر یا زود به انجام آن گمارده خواهند شد. ممکن است شما به نشیب چند ساله در اطراف خود نگاه کنید، ولی من به رشد کلی نمودار تجربه آکادمیک خود در سی سال گذشته توجه دارم و آن را نهایتاً صعودی میبینم.
تأکید میکنم که این گزارهها، اصول اولیه من برای ماندن است. من حق دارم به این گزارهها معتقد باشم و شما حق دارید طور دیگری فکر کنید. اگر هر کدام از ما بپذیریم که اصول شخص دیگر با منطق خودش شکل گرفته و سعی در تغییر آن هودهای ندارد، آنگاه میتوانیم در کنار یکدیگر در این دهکده جهانی زندگی کنیم؛ من اینجا و شما در هر جایی که معتقدید مفیدتر هستید برای کشور.
مجید میرزاوزیری
۲۴ دیماه ۹۸
از ریاضیات -خوشبختانه- آموختهام که دو گزاره نقیض هم میتوانند در دو دستگاه اصل موضوعی متفاوت تؤاماً درست باشند.
شاید تمام نزاعهای درونی در گروهی از افراد همکیش، هممسلک یا هموطن صرفاً به خاطر این باشد که هر کسی فکر میکند گرچه دیگری احتمالاً درست میگوید ولی من «درستتر» میگویم. این احساس درستتر بودن چنان اندیشه را پر میکند که نمیتوانیم به احتمال درستیِ نظری متناقض با نظر خود حتی فکر کنیم.
آنها که از این خاک میروند بدون تردید دلایل محکمی برای رفتن دارند. من با برخی از ایشان صحبت کردهام و گرچه نمیتوانم به شکل جامعی همه دلایل ایشان را در ذهن داشته باشم، با این حال اهم این دلایل این است که ایشان در اینجا دیده نمیشوند، تضمینی برای رشد ندارند، ثباتی در قوانین نمیبینند، رشد فردی آنها موجب میشود که بتوانند موجب رشد مملکت شوند و به علاوه تمایل دارند که نعمت استعداد را که در وجود خود کشف کردهاند بارور سازند تا کفران نعمت نکرده باشند.
از سوی دیگر من که ماندهام نیز در دستگاه اصل موضوعی اندیشه خود گزارههایی را برای خود فهرست کردهام که مرا در این تصمیم مصمم ساخته است.
یکی از اصول اولیه من این است که معتقدم به جای این که فضای خود را عوض کنیم بهتر است همان فضایی را که در آن هستیم عوض کنیم. این عوض کردن به معنای ترمیم، تصحیح، تعدیل و گسترش فضا برای مجانب شدن با وضعیت ایدهآل است.
دو دیگر آن که معتقدم در برابر آنهایی که این تمدن و فرهنگ را شکل داده و پاسدار بودهاند موظف به ادامه راه هستم. دانشمندان، ادبا، سخنوران، علما و اندیشمندانی که آثار ماندگار آنها چراغ راه ما بوده و ستونهای استوار فرهنگی ما را استحکام بخشیدهاند.
سوم آن که احساس تعلقی متقابل نسبت به این خاک، این مملکت و این دستگاه نظاممند دارم. علاوه بر آن که من متعلق به این خاکم، این خاک نیز متعلق به من است؛ با تمام گنجینههای فرهنگی، تاریخی، اعتقادی و اجتماعیاش. من حق دارم از این گنجینه استفاده کنم.
نهایتاً آن که به آینده امیدوارم و بلوغ فکری جامعه را حس میکنم. میدانم که افراد شایسته بتدریج علاقهمند به انجام کارهای سترگ شدهاند و دیر یا زود به انجام آن گمارده خواهند شد. ممکن است شما به نشیب چند ساله در اطراف خود نگاه کنید، ولی من به رشد کلی نمودار تجربه آکادمیک خود در سی سال گذشته توجه دارم و آن را نهایتاً صعودی میبینم.
تأکید میکنم که این گزارهها، اصول اولیه من برای ماندن است. من حق دارم به این گزارهها معتقد باشم و شما حق دارید طور دیگری فکر کنید. اگر هر کدام از ما بپذیریم که اصول شخص دیگر با منطق خودش شکل گرفته و سعی در تغییر آن هودهای ندارد، آنگاه میتوانیم در کنار یکدیگر در این دهکده جهانی زندگی کنیم؛ من اینجا و شما در هر جایی که معتقدید مفیدتر هستید برای کشور.
مجید میرزاوزیری
۲۴ دیماه ۹۸