دردهايى هست كه مال همه است و من آن دردها را هرگز پنهان نمىكنم؛ اما دردِ قلب، مال هيچكس نيست به جز صاحب قلب.
miracChnll | نادر ابراهیمی
miracChnll | نادر ابراهیمی
کاش من آهنگ مورد علاقهات بودم که گوشاتو نوازش میکنه، بستنی مورد علاقهات بودم که باعث میشه لذت ببری. کاش من لباس مورد علاقهات بودم و تورو بغل میکردم. کاش من شعر موردعلاقهات بودم. به قول شاعر: “ای کاش تمام آن چیزهایی بودم که تو دوست داری.”
miracChnll |ناشناس
miracChnll |ناشناس
بابا لنگ دراز عزیزم!
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم. بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند؛
نمیگذارم!
نمیخواهم!
بابا لنگدرازِ من همین که هستی دوستت دارم. حتی سایهات را که هرگز به آن نمیرسم.
miracChnll | جین وبستر
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم. بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند؛
نمیگذارم!
نمیخواهم!
بابا لنگدرازِ من همین که هستی دوستت دارم. حتی سایهات را که هرگز به آن نمیرسم.
miracChnll | جین وبستر
خوب است که آدم را دوست داشته باشند، حتی اگر دوام نداشته باشد.
خوب است که آدم بداند روزی روزگاری من بودم و او.
miracChnll | امیلی لاکهارت
خوب است که آدم بداند روزی روزگاری من بودم و او.
miracChnll | امیلی لاکهارت
پسری که عاشق کبوترها و خرگوشها بود، خودش را به درختی دار زد. چرا؟ مادر گفت بماند برای بعد. کاش تولد من هم میماند برای بعد، به کجای دنیا بر میخورد؟
miracChnll | سال بلوا
miracChnll | سال بلوا
فَعَسی ان تَکرَهُوا شَیئا و یَجعَلَاللهَ فیه خَیراًکَثیراً🤍
{چه بسا چیزی را ناخوش بدارید و خداوند در آن خیر بسیار نهاده باشد.}
miracChnll | سوره نساء آیه ۱۹
{چه بسا چیزی را ناخوش بدارید و خداوند در آن خیر بسیار نهاده باشد.}
miracChnll | سوره نساء آیه ۱۹
ببر از یاد دمی او را
این خطا بود که ره دادی
به دل آن عاشق بد خو را
آن کسی را که تو می جویی
کی خیال تو به سر دارد؟!
بس کن این ناله و زاری را
بس کن او یار دگر دارد
miracChnll | فروغ فرخزاد
این خطا بود که ره دادی
به دل آن عاشق بد خو را
آن کسی را که تو می جویی
کی خیال تو به سر دارد؟!
بس کن این ناله و زاری را
بس کن او یار دگر دارد
miracChnll | فروغ فرخزاد
من با تو سرچشمهای از زندگی را بازیافتهام که گمش کرده بودم. شاید آدمی برای اینکه خودش باشد به بودن کسی نیاز دارد.
miracChnll | خطاب به عشق
miracChnll | خطاب به عشق
دردهایم رفته بودند و من؛ جایی حوالی هیچستان گم شده بودم..
شاید که اینجا پایان من است!
به زیبایی رقص یک رقاصه، نرم و سبک..
و زنی با صدایی خندان در سرم زمزمه کرد:
- ناگهان خوابی مرا خواهد ربود..
من تهی خواهم شد از فریاد درد!
miracChnll | حوالی هیچستان
شاید که اینجا پایان من است!
به زیبایی رقص یک رقاصه، نرم و سبک..
و زنی با صدایی خندان در سرم زمزمه کرد:
- ناگهان خوابی مرا خواهد ربود..
من تهی خواهم شد از فریاد درد!
miracChnll | حوالی هیچستان
شاید همهی ماهیت "مشکل" از جایی شروع شد که کسی را دوست داشتهام.
از زمانی که در یاد دارم یعنی از همان ابتدا و ریشه همیشه کسی یا چیزی بوده که عشق من را در خود جای دهد.زمانی دوست داشتنم برای آن تابِ در حیاط مهدکودک بود.کمی بعد برای اولین دوستم در دبستان.دوست داشتنم وقتی که عصرها سوپِ رشته داشتیم.یا تبلتی که آخرسر خودم دمارش را در آوَردم.آن تپشی که در جمعه بود و نبضی که در سفر جنوب وجود داشت.شاید علاقهایی که خلاصه میشد در گل های همان گلدانی که پدر برایم خرید یا پیراهنی که هدیهی مادر بود.آهنگ هایی که دوست دارم یا همان مسیر رفت و آمد.ماشین ها و ایستگاه قطار.دوست داشتنی که در آدم ها پیدا کردم و خودم را در هر یک خلاصه کردم و شاید دوست داشتنی که متعلق به تو بود.علاقه ای که از چشمهایت طلوع کرد و در این جان تابید.جنس بوسهای که جوانه ای رو مویم شد و آغوشی که خانه بود.آنجا که سرشار بودم تو را دیدم.
و مشکل همین بود.از زمانی که به خاطر میآورم کسی یا چیزی را دوست داشتهام و فکر میکنم برای این زندگی کافیست.احساسم میخواهد استراحت کند.برای مدتی،شاید در همیشه..
miracChnll | فرگل
از زمانی که در یاد دارم یعنی از همان ابتدا و ریشه همیشه کسی یا چیزی بوده که عشق من را در خود جای دهد.زمانی دوست داشتنم برای آن تابِ در حیاط مهدکودک بود.کمی بعد برای اولین دوستم در دبستان.دوست داشتنم وقتی که عصرها سوپِ رشته داشتیم.یا تبلتی که آخرسر خودم دمارش را در آوَردم.آن تپشی که در جمعه بود و نبضی که در سفر جنوب وجود داشت.شاید علاقهایی که خلاصه میشد در گل های همان گلدانی که پدر برایم خرید یا پیراهنی که هدیهی مادر بود.آهنگ هایی که دوست دارم یا همان مسیر رفت و آمد.ماشین ها و ایستگاه قطار.دوست داشتنی که در آدم ها پیدا کردم و خودم را در هر یک خلاصه کردم و شاید دوست داشتنی که متعلق به تو بود.علاقه ای که از چشمهایت طلوع کرد و در این جان تابید.جنس بوسهای که جوانه ای رو مویم شد و آغوشی که خانه بود.آنجا که سرشار بودم تو را دیدم.
و مشکل همین بود.از زمانی که به خاطر میآورم کسی یا چیزی را دوست داشتهام و فکر میکنم برای این زندگی کافیست.احساسم میخواهد استراحت کند.برای مدتی،شاید در همیشه..
miracChnll | فرگل
هیچ بنایی ناگهان فرو نمیریزد.هیچ رشته ایی ناگهان گسسته نمیشود.هیچ قلبی ناگهان نمیایستد."ناگهان"وجود خارجی ندارد."ناگهان"نامیست که به "تدریجی"میدهیم که از آن غافل بودیم.
ناگهان دروغیست که به خودمان میگوییم.
miracChnll | امیرعلی بنی اسدی
ناگهان دروغیست که به خودمان میگوییم.
miracChnll | امیرعلی بنی اسدی