آنچه از مفتش اعظم (در برادران کارامازوف) میشنویم روایت انگیزههای مکنون بازیگران اصلی انقلاب فرانسه است. مفتش اعظم مانند روبسپیر به ضعفا رقت میورزد. رقت (pity) در اثر رنج افراد یک طبقه یا یک قوم یا نوع بشر برانگیخته میشود. این برانگیختگی نه تنها از شهوت قدرت قابل تفکیک نیست، بلکه ضعفا را عاری از شخصیت در انبوهی به نام مردم نگونبخت یا «تودههای رنجدیده» متراکم میسازد. مفتش اعظم مانند روبسپیر به سوی ضعفا در صورت یک کل و یک توده و و با بیان عبارات بلیغ و آرمان پرستانه برانگیخته میشود. در نظر داستایفسکی نشانهٔ الوهیت مسیح همدردی (compassion) خاموش اوست. او با فردفرد آدمیان همدرد است بیآنکه آنها را در تودهای از قبیل «بشریت دردمند» و مانند آن با هم جمع کند.
@minooyekherad
@minooyekherad
تولد اروپا
ژاک لوگوف
مترجم: احد علیقلیان
چاپ دوم
انتشارات مینوی خرد
فصل پنج: اروپای زیبای شهرها و دانشگاهها
سدهٔ سیزدهم را اوج غرب قرون وسطایی میشمارند. موفقیتهای این الگوی اروپایی در چهار حوزهٔ اصلی پدیدار شد. وجه مشخصهٔ نخستین آنها موج ایجاد شهرها بود. اروپای روستایی در آغاز قرون وسطی ظهور کرد و حال در سدهٔ سیزدهم حیرت انگیزترین تحول در قالب ساخت اروپایی شهری رخ داد. چنین مقدر بود که اروپا در شهرها تجسم یابد. در شهرها بود که اختلاط جمعیتها شکل گرفت، نهادهای تازه برپا شد و مراکز اقتصادی و فکری تازه ظاهر شدند. موفقیت دوم در حوزهٔ تجارت بود که به رغم همهٔ مشکلاتی که استفاده و رواج پول در اقتصاد و جامعه ایجاد میکرد، به احیای تجارت و برآمدن بازرگانان انجامید. سومین موفقیت در حوزهٔ آموزش بود. ایجاد مدارس شهری شبیه آنچه ما سطوح آموزشی مقدماتی و متوسطه مینامیم،
بر شمار فزایندهای از مسیحیان تأثیر گذاشت. در بسیاری از شهرها گسترهٔ فعالیت آموزشی شصت درصد کودکان، و در برخی شهرها حتی دخترها را دربرمی گرفت. اما مهمتر از آن، ایجاد مراکزی بود که میتوان آنها را مراکز آموزش عالی یعنی دانشگاهها نامید. چهارمین موفقیت که سه موفقیت دیگر را تقویت میکرد، افزایش شخصیتهای دینی جدید بود که مسیحیتی را که جامعه مدعی آن بود، از بیخ و بن دگرگون ساختند.
@minooyekherad
ژاک لوگوف
مترجم: احد علیقلیان
چاپ دوم
انتشارات مینوی خرد
فصل پنج: اروپای زیبای شهرها و دانشگاهها
سدهٔ سیزدهم را اوج غرب قرون وسطایی میشمارند. موفقیتهای این الگوی اروپایی در چهار حوزهٔ اصلی پدیدار شد. وجه مشخصهٔ نخستین آنها موج ایجاد شهرها بود. اروپای روستایی در آغاز قرون وسطی ظهور کرد و حال در سدهٔ سیزدهم حیرت انگیزترین تحول در قالب ساخت اروپایی شهری رخ داد. چنین مقدر بود که اروپا در شهرها تجسم یابد. در شهرها بود که اختلاط جمعیتها شکل گرفت، نهادهای تازه برپا شد و مراکز اقتصادی و فکری تازه ظاهر شدند. موفقیت دوم در حوزهٔ تجارت بود که به رغم همهٔ مشکلاتی که استفاده و رواج پول در اقتصاد و جامعه ایجاد میکرد، به احیای تجارت و برآمدن بازرگانان انجامید. سومین موفقیت در حوزهٔ آموزش بود. ایجاد مدارس شهری شبیه آنچه ما سطوح آموزشی مقدماتی و متوسطه مینامیم،
بر شمار فزایندهای از مسیحیان تأثیر گذاشت. در بسیاری از شهرها گسترهٔ فعالیت آموزشی شصت درصد کودکان، و در برخی شهرها حتی دخترها را دربرمی گرفت. اما مهمتر از آن، ایجاد مراکزی بود که میتوان آنها را مراکز آموزش عالی یعنی دانشگاهها نامید. چهارمین موفقیت که سه موفقیت دیگر را تقویت میکرد، افزایش شخصیتهای دینی جدید بود که مسیحیتی را که جامعه مدعی آن بود، از بیخ و بن دگرگون ساختند.
@minooyekherad
الکساندر پاسرن دانترو در این کتاب در سه بخش، معانی و ماهیت و کارکرد واژههای اساسی:
might, power, authority
را مورد بررسی قرار میدهد. تخصیص معنا و کارکرد به هریک از این واژهها هنگامی اهمیت تمایز و تفکیکی را که در خاستگاه و تاریخ خود دارا بودهاند، دوباره مییابند که جمهور مردم به چارچوب سلطه گری محدود نشده باشد که همهٔ این واژهها هم معنی به کار گرفته شوند و به عنوان مثال آگاهی به تفکیک خشونت از قدرت زائل نشده باشد و یا نسبت به دگرگونی کیفی «زور» هنگامی که با استفادهٔ قانونی به کار رود، سنجشی در میان نباشد. او در بخش روشنگر مرجعیت، و در فصلی که به توضیح ملت و کشور میپردازد،
بر پایهٔ کلام سیسرون تمایز قدرت و مرجعیت را اینگونه بیان میکند:
potestas in populo, auctoritas in senatu
قدرت متعلق به مردم است، مرجعیت در سناست.
@minooyekherad
might, power, authority
را مورد بررسی قرار میدهد. تخصیص معنا و کارکرد به هریک از این واژهها هنگامی اهمیت تمایز و تفکیکی را که در خاستگاه و تاریخ خود دارا بودهاند، دوباره مییابند که جمهور مردم به چارچوب سلطه گری محدود نشده باشد که همهٔ این واژهها هم معنی به کار گرفته شوند و به عنوان مثال آگاهی به تفکیک خشونت از قدرت زائل نشده باشد و یا نسبت به دگرگونی کیفی «زور» هنگامی که با استفادهٔ قانونی به کار رود، سنجشی در میان نباشد. او در بخش روشنگر مرجعیت، و در فصلی که به توضیح ملت و کشور میپردازد،
بر پایهٔ کلام سیسرون تمایز قدرت و مرجعیت را اینگونه بیان میکند:
potestas in populo, auctoritas in senatu
قدرت متعلق به مردم است، مرجعیت در سناست.
@minooyekherad
مفاهیم بنیادی تاریخ هنر
رابرت. اس. نلسون و ریچارد شیف
مترجمان: مهران مهاجر، محمد نبوی
وانموده
سرآغاز اصطلاح لاتین
simulacrum
(وانموده)
در مکالمههای افلاطون است. قصد افلاطون تفکیک میات ذات و نمود، و ایده و تصویر بود. نقاشان را طرد میکرد زیرا حقیقت را در ایدهها متجسم میدید و به اهل محاکات بدگمان بود. چیزی که افلاطون را میآزارد تنها این نیست که قلمرو تجسمی «خیال» قلمرویی مرده است که به نظر زنده میآید بلکه موضوع آزارنده آن است که امروز جایگاه سوژه مینامیم. بواسطهٔ نقطهٔ دید سوژهٔ انسانی به یک جسم، آن جسم دارای تناسباتی زیبا مینماید. منع بتها از جانب موسی در عهد عتیق موضع افلاطونی را سادهتر بازگویی میکند. اما در مسیحیت نوعی ابهام در باب تصویر وجود داشت. از سویی تصویر همان مدعی کاذب افلاطونی ست و از سویی دیگر وسیلهای است که خدا به کمک آن انسان را به صورت خود آفرید. در سدهٔ سیزدهم - با وجودآنکه طی سدههای میانهٔ پیش از این سده وانموده معنایی منفی داشت- بار دیگر این اصطلاح رواج یافت؛ جهان بینی ارسطویی فلسفهٔ افلاطون را به سایه برد و کشف انواع دیدن و شیفتگی به ابزارهای دیدمانی از قبیل آینهها هنرمندان و شاعران را ترغیب کرد که به تصاویر نه در حکم کپیهای جهان که بدیلهای خیالین جهان بیندیشند. در «رسانه» ی جهان مدرن وانموده کاربردی پیچیده دارد. فیلمبرداری و عکاسی بازنمایی شمایل شخصیتی سیاسی را با تمهیدات بسیارش وارونه میکند تا شکوهمندی او را در راهبری وابنماید. رسانهٔ جمعی مرزهای میان امرواقع و امر صحنه آرایی شده، میان آنچه رخ میدهد و آنچه تنها وانموده میشود، را کمرنگ میکند و زندگی روزمرهٔ ما را کنترل میکنند.
@minooyekherad
رابرت. اس. نلسون و ریچارد شیف
مترجمان: مهران مهاجر، محمد نبوی
وانموده
سرآغاز اصطلاح لاتین
simulacrum
(وانموده)
در مکالمههای افلاطون است. قصد افلاطون تفکیک میات ذات و نمود، و ایده و تصویر بود. نقاشان را طرد میکرد زیرا حقیقت را در ایدهها متجسم میدید و به اهل محاکات بدگمان بود. چیزی که افلاطون را میآزارد تنها این نیست که قلمرو تجسمی «خیال» قلمرویی مرده است که به نظر زنده میآید بلکه موضوع آزارنده آن است که امروز جایگاه سوژه مینامیم. بواسطهٔ نقطهٔ دید سوژهٔ انسانی به یک جسم، آن جسم دارای تناسباتی زیبا مینماید. منع بتها از جانب موسی در عهد عتیق موضع افلاطونی را سادهتر بازگویی میکند. اما در مسیحیت نوعی ابهام در باب تصویر وجود داشت. از سویی تصویر همان مدعی کاذب افلاطونی ست و از سویی دیگر وسیلهای است که خدا به کمک آن انسان را به صورت خود آفرید. در سدهٔ سیزدهم - با وجودآنکه طی سدههای میانهٔ پیش از این سده وانموده معنایی منفی داشت- بار دیگر این اصطلاح رواج یافت؛ جهان بینی ارسطویی فلسفهٔ افلاطون را به سایه برد و کشف انواع دیدن و شیفتگی به ابزارهای دیدمانی از قبیل آینهها هنرمندان و شاعران را ترغیب کرد که به تصاویر نه در حکم کپیهای جهان که بدیلهای خیالین جهان بیندیشند. در «رسانه» ی جهان مدرن وانموده کاربردی پیچیده دارد. فیلمبرداری و عکاسی بازنمایی شمایل شخصیتی سیاسی را با تمهیدات بسیارش وارونه میکند تا شکوهمندی او را در راهبری وابنماید. رسانهٔ جمعی مرزهای میان امرواقع و امر صحنه آرایی شده، میان آنچه رخ میدهد و آنچه تنها وانموده میشود، را کمرنگ میکند و زندگی روزمرهٔ ما را کنترل میکنند.
@minooyekherad
ص. ۳۰ جرج واشینگتن گفته بود در پرتو نور انقلاب آمریکا چشمان همه ی ملتهای اروپا شاید گشوده شده باشد و روح آزادی همه جا پدیدار گردد... اما مردان انقلاب امریکا وقتی به فرانسه رفتند و شاهد زندگی اجتماعی مردم تنگدست بودند، هشدار دادند اگر قرار باشد پیروزیهایی که آنان در امریکا کسب کرده اند در این کشوری که قرنها فساد بر آن حاکم بوده نشانده شود با موانعی بزرگ روبرو خواهند شد. کسب آزادی برای آنان به بهای خون مهیا شد اما در سیه روزی فقر و فساد به دست آوردن آزادی با جاری شدن سیل خون همراه است اگر که از اساس اسارت در سیه روزی هرگونه درکی از آزادی را زائل نکرده باشد.
@minooyekherad
@minooyekherad
این کتاب براین مگی با ترجمه ی بابک واحدی سال پیش برای اخذ مجوز روانه ی اداره ی کتاب شد. آبان ماه سال پیش اصلاحیه ای با چهل صفحه حذف کتاب صادر شد. متن فیلسوفی که آغاز و غایت پرسش های فلسفی را همچون عصاره ی درک خود، در اثرش به ایجاز بیان کرده است، سخت به ترجمه درمی آید چه رسد به اینکه از متن او به عمد سطری را حذف کرد. بدیهی است که هنگام مواجهه با چهل صفحه حذف از انتشار کتاب گذشتیم. امروز متوجه شدیم این کتاب به طور کامل (تا آنجا که جست و جو کردیم ) در نشر دیگری منتشر شده است. انتشار آن توسط هر نشری خبری بسیار خوب است صرفنظر ازینکه چگونه ترجمه شده است، اما آن اصلاحیه ی نابودکننده ی متن به چه دلیل برای ما روا دانسته شد که از انتشار آن بگذریم؟
@minooyekherad
@minooyekherad
جان ادامز انقلاب آمریکا را نه مسبوق طغیانگری و روحیهٔ خاص انقلابی بلکه نشات گرفته از آن میداند که ساکنان سرزمینهای مهاجرنشین «قانونا به صورت شخصیتهای حقوقی یا سازمانهای سیاسی و مدنی تشکل یافته بودند و حق داشتند در تالار اجتماعات هر شهر جمع آیند» آزادی همگانی نزد آنان مشارکت در امور همگانی است و این مشارکت و مذاکره و مشاوره برای اخذ تصمیم چنان احساسی از خرسندی در آنها «از مرد و زن، پیر و جوان، غنی و فقیر… بیسواد و باسواد…» پدید میآورد که حاضر نبودند خوشبختی و نفع شخصی را مقدم بر آن قرار دهند. او
در «گفتارهایی دربارهٔ داویلا» میگوید: "فقیر احساس میکند از نظرها به دور است… نادیده گرفته شدن و آگاه بودن به آن، تحمل ناپذیر است ..." وهن فراموشی بیش از درد تهیدستی احساس بیداد ایجاد میکند. اما "شرکت در امور همگانی قدرتی برای رقابت و مورد پسند و احترام واقع شدن فراهم میآورد" آنچه حیات سیاسی را نابود میکند عطش قدرت و ارادهٔ معطوف به قدرت در یک فرد یا یک گروه است که خود را برتر از آن میانگارند که میل و انگیزهای برای کسب امتیاز از راه مشارکت همگان داشته باشند.
@minooyekherad
در «گفتارهایی دربارهٔ داویلا» میگوید: "فقیر احساس میکند از نظرها به دور است… نادیده گرفته شدن و آگاه بودن به آن، تحمل ناپذیر است ..." وهن فراموشی بیش از درد تهیدستی احساس بیداد ایجاد میکند. اما "شرکت در امور همگانی قدرتی برای رقابت و مورد پسند و احترام واقع شدن فراهم میآورد" آنچه حیات سیاسی را نابود میکند عطش قدرت و ارادهٔ معطوف به قدرت در یک فرد یا یک گروه است که خود را برتر از آن میانگارند که میل و انگیزهای برای کسب امتیاز از راه مشارکت همگان داشته باشند.
@minooyekherad
هنوز هم از پدیدارشناسی گاه، حتی در خود پدیدارشناسی نیز، یک علم آلی فلسفی میخواهند که زمینهٔ ورود به فنون یا دیسیپلینهای اصالی منطق، اخلاق، زیبایی شناسی و فلسفهٔ دین را تدارک میکند. آنان که پدیدارشناسی را علمی آلی میدانند، چهارچوب فنون فراداد فلسفی را دربست میپذیرند، بیآنکه بپرسند مگر نه پدیدارشناسی خود این چهارچوب فنون فراداد فلسفی را در معرض پرسش و تزلزل آورره است - آیا آن نیست که در پدیدارشناسی این امکان هست که با سطحی شدن فلسفه در این فنون از طریق بازگشت به فرادهش بزرگ خود فلسفه مقابله کند و فرادهش را باز از رهگذر از نو فراگیری گوهر پاسخهای اصیلش زنده کند؟ پدیدارشناسی علمی فلسفی در عرض دیگر علوم فلسفی نیست، همچنین علمی آلی یا علمی از بهر علومی دیگر نیست، بلکه اصطلاح «پدیدارشناسی» عنوان است بر خصوص «روش فلسفهٔ علمی به طور کلی»
@minooyekherad
@minooyekherad
پرفسور مکدانلد (نویسندهٔ کتاب مهم
We the people: the econimic origins of the constitution )
در کتاب Novus ordo Seclorum (عنوان کتاب برگرفته از عبارت چارلز تامسن در اعلامیهٔ استقلال است که مردان انقلاب با دگرگونی در شعر ویرژیل و درج عبارت، نظام جدید زمانه را نوید دادند) به تفسیر سرچشمههای فکری قانون اساسی امریکا پرداخته است. ادموند برک در زمانهای که قدرت سلطنت دیگر مبتنی بر اصول استوار نبود و بیاعتمادی نسبت به اوضاع جاری در اروپا غلبه داشت به استقبال انقلاب امریکا رفت. تدوین کنندگان قانون اساسی امریکا متکی بر سنت عظیم اندیشهٔ سیاسی غرب و با نگریستن از چشم دیروز به امروز، با اهدافی بیابهام در تعاریف حیات، مالکیت و آزادی، تامین و حراست آنها، محدود کردن قدرت و… راه نائل آمدن به یک هدف مهم را تامین کردند: اینکه نگذراند شیوهٔ اخذ تصمیم به وسیلهٔ اکثریت به سطح خودکامگی انتخابی حکومت اکثریت تنزل یابد. تجربهٔ سلطنت محدود که در آن قدرت آزاد از قوانین وجود نداشت، مردان انقلاب امریکا را رهنمون شد که قانون و قدرت را از منبعی واحد استخراج نکنند. قدرت از آن مردم است ولی قانون میبایست از سندی «مدون و پایدار» نشات بگیرد. اشتیاق به آزمودن پیمانی جدید و ایمان به یک نظام جدید زمانه که در ذهن مردان انقلاب پیدا شد، در عمل مهاجران صدوپنجاه پیشتر از آنها ریشه داشت. میثاق اولیه مهاجرانی که دنیای قدیم را ترک گفتند به مردان انقلاب آموخت که عمل هنگامی به نتیجه میرسد که به صورت تلاش مشترک درآید. این عمل در میان مهاجران، به رغم اختلافات زیاد، به انعقاد قدرت انجامید و با پیمان نگه داری شد و در سرزمینی با اجزایی از ایالات و شهرها و ناحیهها و دهکدهها در عین پیوند به یکدیگر، هر یک به طور قانونی تشکل یافتند و در یک کشور پیوند یافتند. پس از تاسیس قدرت، مسئلهٔ آنها مرجعیت بود. تجربهٔ سلطنت محدود و پارلمانهای انگلستان آنها را به سوی بنیاد نهادن آن مرجعیت پیش برد.
@minooyekherad
We the people: the econimic origins of the constitution )
در کتاب Novus ordo Seclorum (عنوان کتاب برگرفته از عبارت چارلز تامسن در اعلامیهٔ استقلال است که مردان انقلاب با دگرگونی در شعر ویرژیل و درج عبارت، نظام جدید زمانه را نوید دادند) به تفسیر سرچشمههای فکری قانون اساسی امریکا پرداخته است. ادموند برک در زمانهای که قدرت سلطنت دیگر مبتنی بر اصول استوار نبود و بیاعتمادی نسبت به اوضاع جاری در اروپا غلبه داشت به استقبال انقلاب امریکا رفت. تدوین کنندگان قانون اساسی امریکا متکی بر سنت عظیم اندیشهٔ سیاسی غرب و با نگریستن از چشم دیروز به امروز، با اهدافی بیابهام در تعاریف حیات، مالکیت و آزادی، تامین و حراست آنها، محدود کردن قدرت و… راه نائل آمدن به یک هدف مهم را تامین کردند: اینکه نگذراند شیوهٔ اخذ تصمیم به وسیلهٔ اکثریت به سطح خودکامگی انتخابی حکومت اکثریت تنزل یابد. تجربهٔ سلطنت محدود که در آن قدرت آزاد از قوانین وجود نداشت، مردان انقلاب امریکا را رهنمون شد که قانون و قدرت را از منبعی واحد استخراج نکنند. قدرت از آن مردم است ولی قانون میبایست از سندی «مدون و پایدار» نشات بگیرد. اشتیاق به آزمودن پیمانی جدید و ایمان به یک نظام جدید زمانه که در ذهن مردان انقلاب پیدا شد، در عمل مهاجران صدوپنجاه پیشتر از آنها ریشه داشت. میثاق اولیه مهاجرانی که دنیای قدیم را ترک گفتند به مردان انقلاب آموخت که عمل هنگامی به نتیجه میرسد که به صورت تلاش مشترک درآید. این عمل در میان مهاجران، به رغم اختلافات زیاد، به انعقاد قدرت انجامید و با پیمان نگه داری شد و در سرزمینی با اجزایی از ایالات و شهرها و ناحیهها و دهکدهها در عین پیوند به یکدیگر، هر یک به طور قانونی تشکل یافتند و در یک کشور پیوند یافتند. پس از تاسیس قدرت، مسئلهٔ آنها مرجعیت بود. تجربهٔ سلطنت محدود و پارلمانهای انگلستان آنها را به سوی بنیاد نهادن آن مرجعیت پیش برد.
@minooyekherad
چاپ جدید
سرانجام انسان طراز نوین
فروریختن توهمات
سوتلانا الکسیویچ/ مهشید معیری، موسی غنی نژاد
انتشارات مینوی خرد
به زودی
برگرفته از: خلاصهٔ مکالمات تلفنی با شاهدی استثنایی در کرملین، دژ کمونیسم
در جریان مذاکرات شوروی با آمریکا، آمریکاییها هر چه میخواستند به دست میآوردند. آخرومیف در کتابش با عنوان «از دید یک ارتشبد و یک دیپلمات» چگونگی انجام مذاکرات دربارهٔ موشکهای اوکا را تعریف میکند. این موشکها جدید بودند و هیچ کس چیزی شبیه به آن نداشت و هدف آمریکاییها نابود کردن آنها بود. هر چند این موشکها مشمول معاهدهٔ آنها نمیشد… دبیر کل پیشنهادی به آمریکاییها داد: بیایید بازی جوانمردانهای بکنیم و تمام موشکهای با برد بین چهارصد تا هزار کیلومتر را ممنوع کنیم. آمریکاییها در صورت موافقت میبایست موشکهای فوق مدرن لانس دویست خود را با برد چهارصدو پنجاه تا چهارصدوهفتاد کیلومتر فدا میکردند. کشمکشهای طولانی پشت صحنه صورت گرفت… اما گورباچف بدون اطلاع نظامیها تصمیم به نابودی اوکا گرفت. آن موقع بود که آخرومیف جملهٔ معروفش را ادا کرد: «شاید بهتر باشد همین الآن از سویس تقاضای پناهندگی سیاسی کنیم و دیگر به شوروی برنگردیم؟» او نمیتوانست در معدوم کردن چیزی که تمام عمرش را روی آن گذاشته بود شریک شود… ما در کشورهای زیادی صاحب اختیار بودیم. حتی امریکا هم از ما میترسید. برای پیروزی در جنگ هستهای احتیاج به جدیدترین موشکها و بمب افکنها داشتیم نه شلوار جین. ما در هر جنگی پیروز میشدیم. سربازان روسی از مردن هراسی ندارند… استالین بنای حکومتی را گذاشته بود که از پایین نمیشد آن را تضعیف کرد و دست نیافتنی بود. کسی فکر نمیکرد که از بالا شروع به تخریب آن کنند، که بالاترین مقامات کشور اولین کسانی باشند که به حکومت خیانت کنند… سربازانی که با دست خالی به جنگ فرستاده میشدند و به آنها گفته میشد که باید در حین نبرد برای خودشان اسلحه دست و پا کنند، نفرات را نمیشمردند، مهمات را میشمردند. منطقی است که آدمهایی که چنین چیزهایی در خاطرشان حک شده است تصور کنند که برای غلبه بر دشمن باید تانک و هواپیما تولید کرد. نتیجه هم این شد که آنقدر تسلیحات در آمریکا و شوروی بود که میتوانستند هزار مرتبه یکدیگر را نابود کنند. آنوقت نسل جدید پا به عرصهٔ وجود گذاشت… در خاطرهٔ آنها لذت صلح حک شده بود. نسل پیش به غرب اعتماد نداشت و آن را دشمن خود میپنداشت. نسل جدید میخواست مثل آنها زندگی کند. وقتی گورباچف راجع به بناکردن دنیایی بدون تسلیحات هستهای صحبت میکرد آنها آشفته میشدند. وقتی میگفت جنگ هستهای نمیتواند برندهای داشته باشد، یعنی بودجهٔ دفاع کاهش مییاید و کارخانههای معظم نظامی شروع به تولید قابلمه و آب میوه گیری خواهند کرد…
تشیبع جنازهٔ آخرومیف… کنار قبرش تنها خانوادهاش و چند نفری از دوستانش حضور داشتند. پراودا حتی آگهی درگذشت کسی را که ارتشبد و رییس ستاد ارتش چهارمیلیون نفری بود چاپ نکرد… کودتاچیان را به هر چیزی میتوان متهم کرد جز دنبال کردن اهداف شخصی. در راهروهای کرملین درگوشی به هم میگفتند آخرومیف روی اسب غلط شرط بندی کرده بود. آگهی درگذشت آخرومیف در مجلهٔ تایم آمریکا چاپ شد. رییس ستاد مشترک آمریکا در دورهٔ ریگان آگهی را داده بود. به او به خاطر عقیدهاش احترام میگذاشت هرچند با عقاید او ناسازگار بود. آنها اغلب در مذاکرات نظامی یکدیگر را ملاقات میکردند…
بعد از دفن آخرومیف، افرادی ناشناس به قبر او تعرض کردند. سارقین یونیفرم با یراق دوزی طلایی آن و مدال و نشانهایی که همراه جسد بود سرقت کردند. ماموران تحقیق مطمئن هستند این هتک حرمت به دلایل مالی صورت گرفته است. یونیفرم افسران بلندپایه در میان عتیقه فروشان مشتری های زیادی دارد.
@minooyekherad
سرانجام انسان طراز نوین
فروریختن توهمات
سوتلانا الکسیویچ/ مهشید معیری، موسی غنی نژاد
انتشارات مینوی خرد
به زودی
برگرفته از: خلاصهٔ مکالمات تلفنی با شاهدی استثنایی در کرملین، دژ کمونیسم
در جریان مذاکرات شوروی با آمریکا، آمریکاییها هر چه میخواستند به دست میآوردند. آخرومیف در کتابش با عنوان «از دید یک ارتشبد و یک دیپلمات» چگونگی انجام مذاکرات دربارهٔ موشکهای اوکا را تعریف میکند. این موشکها جدید بودند و هیچ کس چیزی شبیه به آن نداشت و هدف آمریکاییها نابود کردن آنها بود. هر چند این موشکها مشمول معاهدهٔ آنها نمیشد… دبیر کل پیشنهادی به آمریکاییها داد: بیایید بازی جوانمردانهای بکنیم و تمام موشکهای با برد بین چهارصد تا هزار کیلومتر را ممنوع کنیم. آمریکاییها در صورت موافقت میبایست موشکهای فوق مدرن لانس دویست خود را با برد چهارصدو پنجاه تا چهارصدوهفتاد کیلومتر فدا میکردند. کشمکشهای طولانی پشت صحنه صورت گرفت… اما گورباچف بدون اطلاع نظامیها تصمیم به نابودی اوکا گرفت. آن موقع بود که آخرومیف جملهٔ معروفش را ادا کرد: «شاید بهتر باشد همین الآن از سویس تقاضای پناهندگی سیاسی کنیم و دیگر به شوروی برنگردیم؟» او نمیتوانست در معدوم کردن چیزی که تمام عمرش را روی آن گذاشته بود شریک شود… ما در کشورهای زیادی صاحب اختیار بودیم. حتی امریکا هم از ما میترسید. برای پیروزی در جنگ هستهای احتیاج به جدیدترین موشکها و بمب افکنها داشتیم نه شلوار جین. ما در هر جنگی پیروز میشدیم. سربازان روسی از مردن هراسی ندارند… استالین بنای حکومتی را گذاشته بود که از پایین نمیشد آن را تضعیف کرد و دست نیافتنی بود. کسی فکر نمیکرد که از بالا شروع به تخریب آن کنند، که بالاترین مقامات کشور اولین کسانی باشند که به حکومت خیانت کنند… سربازانی که با دست خالی به جنگ فرستاده میشدند و به آنها گفته میشد که باید در حین نبرد برای خودشان اسلحه دست و پا کنند، نفرات را نمیشمردند، مهمات را میشمردند. منطقی است که آدمهایی که چنین چیزهایی در خاطرشان حک شده است تصور کنند که برای غلبه بر دشمن باید تانک و هواپیما تولید کرد. نتیجه هم این شد که آنقدر تسلیحات در آمریکا و شوروی بود که میتوانستند هزار مرتبه یکدیگر را نابود کنند. آنوقت نسل جدید پا به عرصهٔ وجود گذاشت… در خاطرهٔ آنها لذت صلح حک شده بود. نسل پیش به غرب اعتماد نداشت و آن را دشمن خود میپنداشت. نسل جدید میخواست مثل آنها زندگی کند. وقتی گورباچف راجع به بناکردن دنیایی بدون تسلیحات هستهای صحبت میکرد آنها آشفته میشدند. وقتی میگفت جنگ هستهای نمیتواند برندهای داشته باشد، یعنی بودجهٔ دفاع کاهش مییاید و کارخانههای معظم نظامی شروع به تولید قابلمه و آب میوه گیری خواهند کرد…
تشیبع جنازهٔ آخرومیف… کنار قبرش تنها خانوادهاش و چند نفری از دوستانش حضور داشتند. پراودا حتی آگهی درگذشت کسی را که ارتشبد و رییس ستاد ارتش چهارمیلیون نفری بود چاپ نکرد… کودتاچیان را به هر چیزی میتوان متهم کرد جز دنبال کردن اهداف شخصی. در راهروهای کرملین درگوشی به هم میگفتند آخرومیف روی اسب غلط شرط بندی کرده بود. آگهی درگذشت آخرومیف در مجلهٔ تایم آمریکا چاپ شد. رییس ستاد مشترک آمریکا در دورهٔ ریگان آگهی را داده بود. به او به خاطر عقیدهاش احترام میگذاشت هرچند با عقاید او ناسازگار بود. آنها اغلب در مذاکرات نظامی یکدیگر را ملاقات میکردند…
بعد از دفن آخرومیف، افرادی ناشناس به قبر او تعرض کردند. سارقین یونیفرم با یراق دوزی طلایی آن و مدال و نشانهایی که همراه جسد بود سرقت کردند. ماموران تحقیق مطمئن هستند این هتک حرمت به دلایل مالی صورت گرفته است. یونیفرم افسران بلندپایه در میان عتیقه فروشان مشتری های زیادی دارد.
@minooyekherad
گنجینه های مشهور هنر ایرانی در موزه ی ویکتوریا و آلبرت که یافته های باستان شناسی و طرح ها و نقوش و بخش هایی از معماری و اشیاء و ظروف را دربرمی گیرد، تجلی گستره ای از دوازده سده تاریخ متداوم فرهنگی ایران است. این آثار در دوره ی خاصی از مناسبات سیاسی میان بریتانیا و شاهان قاجاری، در ایران خریداری شده اند؛ برهه ای که توجه سیاستمداران، هنرمندان، گنجینه داران و سوداگران به سنت هنرهای بصری ایران معطوف می گردد ( کتاب
Persian Art: 2018
پژوهش در این موضوع است.)
یلدا خجسته باد!
@minooyekherad
Persian Art: 2018
پژوهش در این موضوع است.)
یلدا خجسته باد!
@minooyekherad
Peace and War: A Theory of International Relations
Raymond Aron
صلح و جنگ اثر اندیشمند لیبرال فرانسوی رمون ارون، همچنان اثری مهم در علم روابط بین الملل به حساب میآید که هم جنبههای بیتغیر حیات ملتها را توصیف میکند و هم راهنمای دولتمردان و شهروندان حکومتهای دموکراتیک است. ارون مضامین مهم این کتاب بلند و پیچیده را که با مجموعهای از ابزارهای تحلیلی در چهار سرفصل: نظریه، جامعه شناسی، تاریخ و شناخت کنش انسانی (پراگزولوژی) به هدف اندیشیدن در روابط بین الملل بسط مییابند، نظم میبخشد (نکتهای که در توصیف و شناخت این ابزارها ارون تاکید دارد آن است که علوم سیاسی، عملیاتی و قابل بهره برداری -آنچه که یک فعال سیاسی دنبال می کند- نیست.) ارون مبتنی بر دو مفهوم قدرت و نظام، چارچوب مفهومی و گستردهای از نظریه برپا میکند که در آن مفهوم قدرت با مفاهیم هدف و وسیله در سیاست خارجی در پیوند است. به نظر ارون قدرت به عنوان «وسیله» به یک دستگاه سیاسی امکان میدهد که ارادهٔ خود را بر دستگاه سیاسی دیگر تحمیل کند که خود مقوم به سه مولفه است: سرزمین، ذخائر و توان اجماع هنگام عمل. ارون بر این نظر تاکید دارد که پیچیدگی روابط بین الملل تقلیل ناپذیر به آن دست تحلیلهای مبتنی بر رویکردهایی ست که کسانی همچون کنث والتس با آن روابط بین الملل را به رقابتهای ساختاری در قدرت و نفوذ خلاصه میکنند یا نئومارکسیستهایی همچون نگری که با آن توطئهٔ سرمایه را پشت عمل هر دولت میبینند. نظام دیپلماتیک دومین بخش چارچوب «نظریه» است. یک نظام دیپلماتیک شامل واحدهای سیاسیای ست که بیوقفه خودرا درگیر جنگی عمومی مییابند. بر این اساس نظامها را به صورت رژیمهای همگن و ناهمگن و یا ترکیبی از درجاتی از همگنی و ناهمگنی در این واحدهای سیاسی و تصمیم گیری یافت. تاریخ دیگر مفهومی است که ارون از آن چارچوبی برای درک روابط بین الملل فراهم آورده است. تصور تاریخ جهان موخر بر انقلاب فرانسه و امریکا پدید آمد. اصحاب آن دو انقلاب مدعی آغاز عصری جدید برای بشر بودند که با همهٔ ابناء بشر از حیث انسان بودن و صرفنظر از ملیت و شرایط و زندگی آنها سر و کار دارد. این تصور زائیدهٔ پرداختن به سیاست جهانی است. ظهور ملت -دولتها این مفهوم تاریخ جهان را دچار دگرگونی کرد. اما سیاست جهانی ملازم سیاست به مفهوم اعم ماند.
@minooyekherad
Raymond Aron
صلح و جنگ اثر اندیشمند لیبرال فرانسوی رمون ارون، همچنان اثری مهم در علم روابط بین الملل به حساب میآید که هم جنبههای بیتغیر حیات ملتها را توصیف میکند و هم راهنمای دولتمردان و شهروندان حکومتهای دموکراتیک است. ارون مضامین مهم این کتاب بلند و پیچیده را که با مجموعهای از ابزارهای تحلیلی در چهار سرفصل: نظریه، جامعه شناسی، تاریخ و شناخت کنش انسانی (پراگزولوژی) به هدف اندیشیدن در روابط بین الملل بسط مییابند، نظم میبخشد (نکتهای که در توصیف و شناخت این ابزارها ارون تاکید دارد آن است که علوم سیاسی، عملیاتی و قابل بهره برداری -آنچه که یک فعال سیاسی دنبال می کند- نیست.) ارون مبتنی بر دو مفهوم قدرت و نظام، چارچوب مفهومی و گستردهای از نظریه برپا میکند که در آن مفهوم قدرت با مفاهیم هدف و وسیله در سیاست خارجی در پیوند است. به نظر ارون قدرت به عنوان «وسیله» به یک دستگاه سیاسی امکان میدهد که ارادهٔ خود را بر دستگاه سیاسی دیگر تحمیل کند که خود مقوم به سه مولفه است: سرزمین، ذخائر و توان اجماع هنگام عمل. ارون بر این نظر تاکید دارد که پیچیدگی روابط بین الملل تقلیل ناپذیر به آن دست تحلیلهای مبتنی بر رویکردهایی ست که کسانی همچون کنث والتس با آن روابط بین الملل را به رقابتهای ساختاری در قدرت و نفوذ خلاصه میکنند یا نئومارکسیستهایی همچون نگری که با آن توطئهٔ سرمایه را پشت عمل هر دولت میبینند. نظام دیپلماتیک دومین بخش چارچوب «نظریه» است. یک نظام دیپلماتیک شامل واحدهای سیاسیای ست که بیوقفه خودرا درگیر جنگی عمومی مییابند. بر این اساس نظامها را به صورت رژیمهای همگن و ناهمگن و یا ترکیبی از درجاتی از همگنی و ناهمگنی در این واحدهای سیاسی و تصمیم گیری یافت. تاریخ دیگر مفهومی است که ارون از آن چارچوبی برای درک روابط بین الملل فراهم آورده است. تصور تاریخ جهان موخر بر انقلاب فرانسه و امریکا پدید آمد. اصحاب آن دو انقلاب مدعی آغاز عصری جدید برای بشر بودند که با همهٔ ابناء بشر از حیث انسان بودن و صرفنظر از ملیت و شرایط و زندگی آنها سر و کار دارد. این تصور زائیدهٔ پرداختن به سیاست جهانی است. ظهور ملت -دولتها این مفهوم تاریخ جهان را دچار دگرگونی کرد. اما سیاست جهانی ملازم سیاست به مفهوم اعم ماند.
@minooyekherad
T H E K IN G ’S
TW O BODIES
A Study in
Mediaeval Political Theology
BY
ERNST H. KANTOROWICZ
کتاب دو بدن شاه در پسزمینه ای پیشامدرن پرسشهایی را در باب طرز کار قدرت طرح می کند. چگونه رژیمها با انحصاری کردن خشونت، خود را محفوظ می دارند؟ با مرگ حاکم چه بر سر قلمرو و سرزمین او می آید و چگونه این حکومت ها تداوم می یابند؟ کانترویچ به نقش اساسی بدن نمادین شاه می پردازد. شاه نماینده ی حیات ابدی ملت است و شخصیت حقوقی او جاودانه زنده است. او تجسم مبدایی الهی است که قدرت و قانون در او بر هم منطبق می شوند و اراده ی او به قدرت و قانون منشایت می بخشد. امر مطلق بعد از زوال بدن فیزیکی او در این بدن نمادین تداوم می یابد. این نقش نمادین بدن شاه در قرون میانه پدیداری تازه و نتیجه ی خارج شدن امور و عرف از قید مرجعیت کلیسا بود.
بْلَکاستون در فصلی از شروح که خلاصه ای از دستاوردهای چند قرن اندیشه ی سیاسی است شبح ظهور حکومت مطلقه را نه از طریق مفهوم دولت و نه از طریق مفهوم قانون بلکه با داستانی خیالی از یک بدن شرح می دهد تصوری که در اندیشه ی عرفی باقی می ماند. اینکه شاه نامیراست به دلیل آنکه او خود قانون است. شاه در چشم قانون همیشه حاضر است هرچند که نمی تواند قضاوت کند. ذهن ما چنین چیز غیرواقعی و ساخته ی بشر را بیشتر در قلمرو مذهب می یابد تا در قلمرو قانون و سیاست. اما حکومت مطلقه برای بر حق بودن به چنین تصور و پنداری نیاز داشت تا مشکل مرجعیت را چاره کند.
@minooyekherad
TW O BODIES
A Study in
Mediaeval Political Theology
BY
ERNST H. KANTOROWICZ
کتاب دو بدن شاه در پسزمینه ای پیشامدرن پرسشهایی را در باب طرز کار قدرت طرح می کند. چگونه رژیمها با انحصاری کردن خشونت، خود را محفوظ می دارند؟ با مرگ حاکم چه بر سر قلمرو و سرزمین او می آید و چگونه این حکومت ها تداوم می یابند؟ کانترویچ به نقش اساسی بدن نمادین شاه می پردازد. شاه نماینده ی حیات ابدی ملت است و شخصیت حقوقی او جاودانه زنده است. او تجسم مبدایی الهی است که قدرت و قانون در او بر هم منطبق می شوند و اراده ی او به قدرت و قانون منشایت می بخشد. امر مطلق بعد از زوال بدن فیزیکی او در این بدن نمادین تداوم می یابد. این نقش نمادین بدن شاه در قرون میانه پدیداری تازه و نتیجه ی خارج شدن امور و عرف از قید مرجعیت کلیسا بود.
بْلَکاستون در فصلی از شروح که خلاصه ای از دستاوردهای چند قرن اندیشه ی سیاسی است شبح ظهور حکومت مطلقه را نه از طریق مفهوم دولت و نه از طریق مفهوم قانون بلکه با داستانی خیالی از یک بدن شرح می دهد تصوری که در اندیشه ی عرفی باقی می ماند. اینکه شاه نامیراست به دلیل آنکه او خود قانون است. شاه در چشم قانون همیشه حاضر است هرچند که نمی تواند قضاوت کند. ذهن ما چنین چیز غیرواقعی و ساخته ی بشر را بیشتر در قلمرو مذهب می یابد تا در قلمرو قانون و سیاست. اما حکومت مطلقه برای بر حق بودن به چنین تصور و پنداری نیاز داشت تا مشکل مرجعیت را چاره کند.
@minooyekherad
der neuzeitliche revolutionsbegriff: karl griewank
در جهانی که اقسام منافع بیش از گذشته منشاء نزاعهای بالقوه و بالفعل است، پدیدار انقلاب همچنان جایگاه خود را حفظ خواهد کرد و زمانهٔ آن پایان نخواهد یافت. رابطهٔ جنگ و انقلاب به تفصیل در اندیشهٔ سیاسی بیان شده است و اینکه چگونه هر یک زمینهٔ بروز دیگری خواهد بود. کارل گریوانک در این کتاب پژوهشی فلسفی در مفهوم انقلاب بویژه در تاریخ اروپای مدرن کرده که هانا آرنت در فصلی از کتاب انقلاب از آن بهره برده است. گریوانک سیر تطور مفهوم انقلاب از دوران باستان و قرون میانه را بررسی میکند تا به ظهور دوبارهٔ عبارت mutatio rerum متعلق به سیسرون در متن ماکیاوللی، که همان عبارت mutazioni del stato ماکیاوللی است، میرسد. ماکیاوللی به این دلیل به دگرگونیها میپردازد تا امکان تاسیس سازمان سیاسی پایدار را تعلیم دهد. انقلاب شکوهمند انگلستان که معنای تلویحی «بازگشت» در اصطلاح انقلاب را متجلی میکند و انقلابهای امریکا و فرانسه که گرچه هر یک نوعی بازگشت به گذشتهای پیش از خودکامگیها را قصد کرده بودند اما مفهوم دیگری از انقلاب را در آنچه بنیاد گذاشتند، متجلی کردند. تفصیل این نکتهٔ مهم بجاست که جهت یک انقلاب از پیش به وسیلهٔ حکومتی تعیین میگردد که در اثر انقلاب سرنگون شده است. هر چه حکومتی مطلقهتر باشد، انقلابی که حادث میشود مستبدتر خواهد بود. انقلاب امریکا در برابر سلطنتی محدود پا گرفت. در حکومت مشروطه، بهرحال آزادیهایی به وسیلهٔ قوانین تضمین میشوند هر چند که فقط جنبهٔ سلبی دارند و به منظور عدم سوءاستفاده از قدرت مقرر میشوند. انقلاب امریکا هدف قانون اساسی خود را تاسیس آزادی سیاسی و مشارکت در حکومت نهاد. در فرانسه چنانکه پادشاه فرانسه از مدتها پیش، قدرت مطلقه را آزاد از قوانین ساخته بود، پس از او ارادهٔ ملی و «ارادهٔ کلی» منشاء هر گونه قانونیت محسوب شد.
@minooyekherad
در جهانی که اقسام منافع بیش از گذشته منشاء نزاعهای بالقوه و بالفعل است، پدیدار انقلاب همچنان جایگاه خود را حفظ خواهد کرد و زمانهٔ آن پایان نخواهد یافت. رابطهٔ جنگ و انقلاب به تفصیل در اندیشهٔ سیاسی بیان شده است و اینکه چگونه هر یک زمینهٔ بروز دیگری خواهد بود. کارل گریوانک در این کتاب پژوهشی فلسفی در مفهوم انقلاب بویژه در تاریخ اروپای مدرن کرده که هانا آرنت در فصلی از کتاب انقلاب از آن بهره برده است. گریوانک سیر تطور مفهوم انقلاب از دوران باستان و قرون میانه را بررسی میکند تا به ظهور دوبارهٔ عبارت mutatio rerum متعلق به سیسرون در متن ماکیاوللی، که همان عبارت mutazioni del stato ماکیاوللی است، میرسد. ماکیاوللی به این دلیل به دگرگونیها میپردازد تا امکان تاسیس سازمان سیاسی پایدار را تعلیم دهد. انقلاب شکوهمند انگلستان که معنای تلویحی «بازگشت» در اصطلاح انقلاب را متجلی میکند و انقلابهای امریکا و فرانسه که گرچه هر یک نوعی بازگشت به گذشتهای پیش از خودکامگیها را قصد کرده بودند اما مفهوم دیگری از انقلاب را در آنچه بنیاد گذاشتند، متجلی کردند. تفصیل این نکتهٔ مهم بجاست که جهت یک انقلاب از پیش به وسیلهٔ حکومتی تعیین میگردد که در اثر انقلاب سرنگون شده است. هر چه حکومتی مطلقهتر باشد، انقلابی که حادث میشود مستبدتر خواهد بود. انقلاب امریکا در برابر سلطنتی محدود پا گرفت. در حکومت مشروطه، بهرحال آزادیهایی به وسیلهٔ قوانین تضمین میشوند هر چند که فقط جنبهٔ سلبی دارند و به منظور عدم سوءاستفاده از قدرت مقرر میشوند. انقلاب امریکا هدف قانون اساسی خود را تاسیس آزادی سیاسی و مشارکت در حکومت نهاد. در فرانسه چنانکه پادشاه فرانسه از مدتها پیش، قدرت مطلقه را آزاد از قوانین ساخته بود، پس از او ارادهٔ ملی و «ارادهٔ کلی» منشاء هر گونه قانونیت محسوب شد.
@minooyekherad