دخانچی و علیعلیزاده
میلاد دخانچی
#جیوگی_لایو (۸)
گفتگوی علی علیزاده با میلاد دخانچی که در آن علیزاده از رجحان امنیت بر اخلاق، عدالت و آزادی دفاع میکند.
@miladdokhanchi
گفتگوی علی علیزاده با میلاد دخانچی که در آن علیزاده از رجحان امنیت بر اخلاق، عدالت و آزادی دفاع میکند.
@miladdokhanchi
ميلاد دخانچی
میلاد دخانچی – دخانچی و علیعلیزاده
⭕️این هم از جیوگی لایو هشتم؛ جیوگی لایوی که بیشتر تحت عنوان "مناظره" در فضای مجازی چرخید اما در حقیقت مناظره نبود بلکه یک گفتگوی صریح بود و فرصتی بود برای طرح سوالاتی که افکار عمومی مدتهاست دربارۀ علی علیزاده داشته است. علیرغم اینکه "انگیزۀ عبور او از اصلاحطلبان" از محورهای توافقیِ این گفتگو بود، او به هر ترتیب از قسمت اول زیاد راضی نبود تا حدی که علاقهای به ادامۀ مصاحبه در قسمت دوم نداشت. هرچه بود من تلاشم رادکردم تا بین ملاحظات او و اقتضائاتِ یک گفتگوی صریح و نیاز مخاطب، حد وسطی پیدا کنم. قضاوت با شما.
🔹آشنایی من با علی علیزاده به چت های فیسبوکی ما در حدود دو سال پیش باز میگردد، جایی که بعضی اشتراکات فکری بین ما محرز شد و از قضا یکی از نکات مورد تأکید من این بود که جای امنیتِ استیت در معادلات او خالی است و این بزرگترین اشتباه او و جریان روشنفکری است. و چه کسی فکر میکرد که روزی او اینگونه با هیجان و انرژی، تمام قد از اهمیت بهرسمیت شناختن مسألۀ امنیت دفاع کند!
🔹من همانطور که در مصاحبه با علیزاده اشاره کردم با رویکرد ضد امپریالیستی او کاملاً همدل هستم، اما با مواضع اخیر او در تقبیح کامل جریانهای عدالتخواه قطعاً همراه نبودهام و نیستم.
🔹علیزاده در نگاه متأخر خود عدالتخواهان و فعالان محیطزیست را همردیف اپوزوسیون خارج از کشور و اصلاحطلبان قرار داده است و فعالان عدالتخواه را متهم به مشارکت در ایجاد جنگ روانی (شوک-درمانی) میکند و از آنجا که برای او امنیت اصالت دارد، او عدالتخواهان و فعالان محیطزیست را، مزاحمان و یا "کرکسانی" معرفی میکند که جز خوش رقصی برای دشمن کارکرد دیگری ندارند.
🔹علیزاده این مواضع را در ویدویی که در توضیح تصور او از شوکدرمانی ارائه داد طرح کرد که به ضمیمۀ محتوای مصاحبه جیوگی لایو، به خوبی بنیانهای پروژۀ سیاسی او را تبیین میکند.آنچه در اینجا میآید خلاصۀ نگاه انتقادی است از منظر چپ نو به پروژۀ علی علیزاده که در آن سعیشده است نگاه او در بستر کلانترِ فلسفۀ سیاسی (هرچند موجز و تلگرامی) بررسی شود. زبان این نوشتار بهسان همۀ نقدهای من کمی بیرحم است ولی این بیرحمی به معنی پایان گفتگو نیست؛ بلکه همینجا اعلام آمادگی میکنم که با او دربارۀ نگاهش و آنچه من آوردهام مناظره کنم.
🔴این شما و نقد پیامد عملی و فلسفیِ نگاه علیزاده:
🔹آشنایی من با علی علیزاده به چت های فیسبوکی ما در حدود دو سال پیش باز میگردد، جایی که بعضی اشتراکات فکری بین ما محرز شد و از قضا یکی از نکات مورد تأکید من این بود که جای امنیتِ استیت در معادلات او خالی است و این بزرگترین اشتباه او و جریان روشنفکری است. و چه کسی فکر میکرد که روزی او اینگونه با هیجان و انرژی، تمام قد از اهمیت بهرسمیت شناختن مسألۀ امنیت دفاع کند!
🔹من همانطور که در مصاحبه با علیزاده اشاره کردم با رویکرد ضد امپریالیستی او کاملاً همدل هستم، اما با مواضع اخیر او در تقبیح کامل جریانهای عدالتخواه قطعاً همراه نبودهام و نیستم.
🔹علیزاده در نگاه متأخر خود عدالتخواهان و فعالان محیطزیست را همردیف اپوزوسیون خارج از کشور و اصلاحطلبان قرار داده است و فعالان عدالتخواه را متهم به مشارکت در ایجاد جنگ روانی (شوک-درمانی) میکند و از آنجا که برای او امنیت اصالت دارد، او عدالتخواهان و فعالان محیطزیست را، مزاحمان و یا "کرکسانی" معرفی میکند که جز خوش رقصی برای دشمن کارکرد دیگری ندارند.
🔹علیزاده این مواضع را در ویدویی که در توضیح تصور او از شوکدرمانی ارائه داد طرح کرد که به ضمیمۀ محتوای مصاحبه جیوگی لایو، به خوبی بنیانهای پروژۀ سیاسی او را تبیین میکند.آنچه در اینجا میآید خلاصۀ نگاه انتقادی است از منظر چپ نو به پروژۀ علی علیزاده که در آن سعیشده است نگاه او در بستر کلانترِ فلسفۀ سیاسی (هرچند موجز و تلگرامی) بررسی شود. زبان این نوشتار بهسان همۀ نقدهای من کمی بیرحم است ولی این بیرحمی به معنی پایان گفتگو نیست؛ بلکه همینجا اعلام آمادگی میکنم که با او دربارۀ نگاهش و آنچه من آوردهام مناظره کنم.
🔴این شما و نقد پیامد عملی و فلسفیِ نگاه علیزاده:
🔹🔹🔹در نقد جهان فلسفی و عملی علی علیزاده:
✔️قسمت اول:
🔺در نگاه علیزاده نفس اشتراک در موضوع مورد بررسی بین طیفهای مختلف، عدالتخواهان را همدست با اپوزوسیون قرار میدهد و او هیچ اصالت و تفاوتی برای انگیزه و کارکرد و نوع پرداخت موضوعات توسط جریان های مختلف قائل نمیشود. این درحالی است که به عنوان مثال اگر عدالتخواهان، امامجمعۀ یک شهرستان را نقد میکنند براین است که امام جمعۀ بهتری میخواهند ولی اپوزوسیون خارج از کشور اصلاً امام جمعه نمیخواهد.
🔺از منظر علیزاده همۀ بینشها و جهانبینیهایی که به طرق مختلف به چالش با موازنه کنونی قدرت میپردازند، از آن جهت که ممکن است در بعضی وجوه کارکردی مشابه داشته باشند از یک سیاقاند ولذا مردودند. با این رویکرد، او هیچگاه از صورتبندی بومی مشکلات توسط رسانهها و عدالتخواهان داخلی استقبال نمیکند؛ او در این فرایند چهار نکته را نادیده میگیرد:
▪️اول) کانالیزه شدن بعضی نارضایتیهای عمومی حتی تندترینِ آنان توسط عدالتخواهان داخلی (به شرط رعایت مصلحتهای عمومی و کشوری) قطعاً به نفع نظام و منافع ملی است چرا که مسأله هرچه باشد در فضای عمومی کشور صورتبندی شده و اتفاقاً از امنیتی شدن آن میکاهد.
▪️دوم) اگر بسیاری از مسائلی که رسانههای خارجی روی آنان مانور میدهند در داخل امکان پردازش و پیگیری پیدا کند و چه بسا سوژۀ طرح و بحث در افکار عمومی داخل کشور باشد هیچ وقت به سوژۀ جدی رسانه های بیگانه تبدیل نمیشد.
▪️سوم) تجربه نشان داده است که تمرکز رسانههای بیگانه روی بعضی موضوعات داخلی (نظیر وضعیت زندانیان) امکان پیگیری آن موضوعات را از سمت عدالتخواهان سلب کرده است و آن حیطه را به موضوعی امنیتی تبدیل کرده است. اتفاقاً پیشدستی عدالتخواهان در پیدا کردن مسأله و صورتبندی متعهدانه و پیگیری آن میتواند از امنیتی شدن فضا جلوگیری کند.
▪️چهارم) پیگیری مسائل داخلی توسط عدالتخواهان و سرکوب نشدن آنان، بزرگترین تولید کنندۀ امید است چرا که جامعه احساس میکند هم آزادی بیان دارد و هم روزنۀ امیدی است و هم این امکان وجود دارد که ذیل ساختارهای کنونی مسايل را طرح و آنها را حل کرد.
🔺علیزاده همه را به شوکدرمانی متهم میکند جز اصولگرایان، حال آنکه اصولگرایان نیز در استفاده از تکنیکهای شوکدرمانی (ترس از سوریه شدن و لجام گسیختگیِ جامعه بعد از به قدرت رسیدن اصلاحطلبان و غیره) از متهمان ردیف اول شوک درمانیاند. اینکه چرا علیزاده از جریحهدار کردن احساسات اصولگرایان خودداری میکند جای سوال دارد.
🔺آنچه علیزاده از تقدم مطلق استقلال بر آزادی/عدالت میگوید فرسنگها با نظرات بزرگان ما فاصله دارد. فقط کافی است در صحیفۀ امام یا در وب سایت خامنهای دات آی آر جستجوی سادهای انجام دهیم تا ببینم جهان علیزاده کاتولیکتر از پاپ است.
🔺آنچه علیزاده در رجحان مطلق امنیت بر اخلاق و عدالت از آن دفاع میکند ریشه در الهیات سیاسی اهل سنت دارد. در فلسفۀ سیاسی اهل سنت از الماوردی گرفته تا الغزالی نخبگان باید به نفع مصلحت، مشروعیت هر نظم سیاسی را تأمین کنند و پشت سر هر حاکمی که حتی با تغلب بر اوضاع چیره شده است نماز بخوانند (نظریه استیلا). این درحالی است که در الهیات سیاسی شیعه این حقیقت است که بر مصلحت ترجیح دارد و حفظ قدرت خود غایت نیست بلکه ابزار است و غایت چیزی نیست جز قسط و بسط معنویت.
🔺علیزاده گفتمان خود را معطوف به انقلاب اسلامی میداند حال آنکه در این گفتمان به عدالت و آزادی و استقلال به یک میزان ضریب داده شده است و این در کلام بزرگان هم به وفور دیده میشود. هیچکس نمیتواند از رجحان نزدیک به مطلق یکی بر دیگری دفاع کند و خود را انقلابی بداند.
🔺در قانون اساسی جمهوری اسلامی بعد از پراهمیت دانستن امر استقلال آمده است:” هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.” با این اوصاف میتوان گفت نگاه علیزاده از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم چند گام عقبتر است.
🔺علیزاده از اهمیت درونی کردن مسأله امنیت توسط عدالتخواهان و آزادیخواهان صحبت به میان میآورد که نکتۀ بسیار درستی است، اما مگر این رویکرد چیزی است جز ایجاد توازن بین استقلال و آزادی و عدالت که در چپ نو مسلمان از آن صحبت به میان آمده است؟
🔺در این تردیدی نیست که عدالتخواهان و آزادیخواهان ایرانی برای رسیدن به یک زبان بومی برای پیشبرد مطالبات عمومی، پر اشتباه و پر لکنت اند و از این منظر نقد عدالتخواهان خود از اولویت هاست. اما "کرکس" و "شارلاتان" خواندن آنها، راه را برای گفتگو و رسیدن به یک خیر جمعی میبندد و تنها در مسیرِ سرکوبِ این ادبیات نوپاست.
ادامه در قسمت دوم:👇
@miladdokhanchi
✔️قسمت اول:
🔺در نگاه علیزاده نفس اشتراک در موضوع مورد بررسی بین طیفهای مختلف، عدالتخواهان را همدست با اپوزوسیون قرار میدهد و او هیچ اصالت و تفاوتی برای انگیزه و کارکرد و نوع پرداخت موضوعات توسط جریان های مختلف قائل نمیشود. این درحالی است که به عنوان مثال اگر عدالتخواهان، امامجمعۀ یک شهرستان را نقد میکنند براین است که امام جمعۀ بهتری میخواهند ولی اپوزوسیون خارج از کشور اصلاً امام جمعه نمیخواهد.
🔺از منظر علیزاده همۀ بینشها و جهانبینیهایی که به طرق مختلف به چالش با موازنه کنونی قدرت میپردازند، از آن جهت که ممکن است در بعضی وجوه کارکردی مشابه داشته باشند از یک سیاقاند ولذا مردودند. با این رویکرد، او هیچگاه از صورتبندی بومی مشکلات توسط رسانهها و عدالتخواهان داخلی استقبال نمیکند؛ او در این فرایند چهار نکته را نادیده میگیرد:
▪️اول) کانالیزه شدن بعضی نارضایتیهای عمومی حتی تندترینِ آنان توسط عدالتخواهان داخلی (به شرط رعایت مصلحتهای عمومی و کشوری) قطعاً به نفع نظام و منافع ملی است چرا که مسأله هرچه باشد در فضای عمومی کشور صورتبندی شده و اتفاقاً از امنیتی شدن آن میکاهد.
▪️دوم) اگر بسیاری از مسائلی که رسانههای خارجی روی آنان مانور میدهند در داخل امکان پردازش و پیگیری پیدا کند و چه بسا سوژۀ طرح و بحث در افکار عمومی داخل کشور باشد هیچ وقت به سوژۀ جدی رسانه های بیگانه تبدیل نمیشد.
▪️سوم) تجربه نشان داده است که تمرکز رسانههای بیگانه روی بعضی موضوعات داخلی (نظیر وضعیت زندانیان) امکان پیگیری آن موضوعات را از سمت عدالتخواهان سلب کرده است و آن حیطه را به موضوعی امنیتی تبدیل کرده است. اتفاقاً پیشدستی عدالتخواهان در پیدا کردن مسأله و صورتبندی متعهدانه و پیگیری آن میتواند از امنیتی شدن فضا جلوگیری کند.
▪️چهارم) پیگیری مسائل داخلی توسط عدالتخواهان و سرکوب نشدن آنان، بزرگترین تولید کنندۀ امید است چرا که جامعه احساس میکند هم آزادی بیان دارد و هم روزنۀ امیدی است و هم این امکان وجود دارد که ذیل ساختارهای کنونی مسايل را طرح و آنها را حل کرد.
🔺علیزاده همه را به شوکدرمانی متهم میکند جز اصولگرایان، حال آنکه اصولگرایان نیز در استفاده از تکنیکهای شوکدرمانی (ترس از سوریه شدن و لجام گسیختگیِ جامعه بعد از به قدرت رسیدن اصلاحطلبان و غیره) از متهمان ردیف اول شوک درمانیاند. اینکه چرا علیزاده از جریحهدار کردن احساسات اصولگرایان خودداری میکند جای سوال دارد.
🔺آنچه علیزاده از تقدم مطلق استقلال بر آزادی/عدالت میگوید فرسنگها با نظرات بزرگان ما فاصله دارد. فقط کافی است در صحیفۀ امام یا در وب سایت خامنهای دات آی آر جستجوی سادهای انجام دهیم تا ببینم جهان علیزاده کاتولیکتر از پاپ است.
🔺آنچه علیزاده در رجحان مطلق امنیت بر اخلاق و عدالت از آن دفاع میکند ریشه در الهیات سیاسی اهل سنت دارد. در فلسفۀ سیاسی اهل سنت از الماوردی گرفته تا الغزالی نخبگان باید به نفع مصلحت، مشروعیت هر نظم سیاسی را تأمین کنند و پشت سر هر حاکمی که حتی با تغلب بر اوضاع چیره شده است نماز بخوانند (نظریه استیلا). این درحالی است که در الهیات سیاسی شیعه این حقیقت است که بر مصلحت ترجیح دارد و حفظ قدرت خود غایت نیست بلکه ابزار است و غایت چیزی نیست جز قسط و بسط معنویت.
🔺علیزاده گفتمان خود را معطوف به انقلاب اسلامی میداند حال آنکه در این گفتمان به عدالت و آزادی و استقلال به یک میزان ضریب داده شده است و این در کلام بزرگان هم به وفور دیده میشود. هیچکس نمیتواند از رجحان نزدیک به مطلق یکی بر دیگری دفاع کند و خود را انقلابی بداند.
🔺در قانون اساسی جمهوری اسلامی بعد از پراهمیت دانستن امر استقلال آمده است:” هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.” با این اوصاف میتوان گفت نگاه علیزاده از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم چند گام عقبتر است.
🔺علیزاده از اهمیت درونی کردن مسأله امنیت توسط عدالتخواهان و آزادیخواهان صحبت به میان میآورد که نکتۀ بسیار درستی است، اما مگر این رویکرد چیزی است جز ایجاد توازن بین استقلال و آزادی و عدالت که در چپ نو مسلمان از آن صحبت به میان آمده است؟
🔺در این تردیدی نیست که عدالتخواهان و آزادیخواهان ایرانی برای رسیدن به یک زبان بومی برای پیشبرد مطالبات عمومی، پر اشتباه و پر لکنت اند و از این منظر نقد عدالتخواهان خود از اولویت هاست. اما "کرکس" و "شارلاتان" خواندن آنها، راه را برای گفتگو و رسیدن به یک خیر جمعی میبندد و تنها در مسیرِ سرکوبِ این ادبیات نوپاست.
ادامه در قسمت دوم:👇
@miladdokhanchi
🔷🔷🔷در نقد جهان فلسفی و علمی علی علیزاده
✔️قسمت دوم:
🔺استقلال، آزادی، عدالت، اخلاق چهار رکن دولت مدرناند و هر کدام بدون دیگری به شکلگیریِ یک استیت ضعیف میانجامد. کشور سربلند و قوی، کشوری است که هم جامعۀ قوی دارد و هم استیت قوی. استیت قوی جامعه را در برابر بیگانگان محافظت میکند و جامعۀ قوی با تولید ثروت به قوی شدن استیت کمک میکند. فهم علیزاده از امر سیاسی از آنجا که در آن عدالت و آزادی جایی ندارند، به اسم دفاع از استیت، استیت را ضعیف و جامعه را ضعیفتر میکند.
🔺درایران در کنار استقلال، آزادی، عدالت، اخلاق شهروندی، فقه و عرفان نیز نقش کلیدی در ساخت دولت-ملت بازی میکنند. عرفگرایی و استقلالگرایی علیزاده در سطح فلسفۀ سیاسی امکان گفتگوی او با ایجاد خوانشی عدالتگرایانه و آزادیخواه از مذهب را از او کاملا سلب کرده است و گفتمان او را به نوعی سلطنت سکولار آغشته به لنینیسم سوق میدهد. با جهانِ فلسفیِ علیزاده نمیتوان دولت-ملت قوی در ایران ساخت.
🔺برای اینکه جامعه ضد امپریالیست بشود اول باید به سوژه تبدیل شود. در جامعهای که به خاطر ضعف مناسبات آزادی شهروندِ مسئول متولد نمیشود، در جامعهای که در آن عدهای در فقر میغلتند و عدهای در ثروتهای بادآورده روز را شب میکنند و در جامعهای که عدهای یاد گرفتهاند با بیاخلاقی بسترهای پیشرفت خود را سامان دهند، نه تنها هیچ وقت اهمیت استعمار درک نخواهد شد بلکه سوژههای مبارزه نیز تولید نمیشوند. در مدل علیزاده هیچ گاه مبارزه با امپریالیسم نمیتواند به یک گفتمان فرهنگی تبدیل شود.
🔺این تبدیل نشدنِ مبارزه با امپریالیسم به یک گفتمان فرهنگی دو منتفع دارد: استقلالگرایانی که به اسم استقلال، برای آزادی و عدالت ارزشی قائل نیستند و سلبریتیهای خارجنشینی که با تئوریزه کردن بدیهیات فقط چون در خارج هستند به فتیش جوانهای حزباللهی تبدیل میشوند. خلاصه اینکه اعتبار و شهرت رسانهای سیاسی علیزاده امروز معلول فقدان گفتمان عدالت و آزادی در ایران است، لذا او به شکل ناخواستهای از وضع موجود منتفع است.
🔺وقتی دربارۀ استقلال و امنیت و یا حتی امنیتیها حرف میزنیم دربارۀ گفتمانها حرف میزنیم نه نهادها، بنابراین موضوع ارتش و سپاه و وزرات اطلاعات نیست، بلکه موضوع گفتمان تمرکزگرایی است که از قبل از انقلاب در ایران شکل گرفتهاست (مثال: حزب رستاخیز) که ریشه در چارچوبهای فرهنگی ما دارد که باید با نقد صحیح و مشفقانه آرام آرام تغییر کند.
🔺علیزاده خود را یک رئالیست عرفی میداند و به زعم خودش دفاع او از مسألۀ امنیت تاکتیکی است. اینکه این تاکتیک در خدمت کدام استراتژی کلان است محل سوال است چرا که او نه به جامعه و ساختار دینی اعتقاد دارد و نه به اسلام سیاسی. (بگذریم که او همچنان از آزادی سران جنبش سبز حمایت میکند و حصر آنان را غیرعادلانه توصیف میکند.)
🔺 با نگاه علیزاده اگر اکنون زمان شاه بود از آنجا که شاه تأمین کنندۀ امنیت بود یا هرگونه به چالش کشیدن وضع موجود مردود بود یا انقلاب فقط به خاطر گرایش ضد امپریالیستی آن اصالت داشت و فردای بعد از انقلاب باید همچنان به عدالت و آزادی بیاعتنا میبود چرا که امنیت همچنان مسأله بود.
🔺در پروژۀ فکری علیزاده، ایده، ایده آل، آرمان هیچ جایی ندارد. پروژۀ علیزاده همچون محمد قوچانی و سید جواد طباطبایی پاراگماتیستی و مبتنی بر رئالیسم محض است. علیزده در یک کلام ضد ایدولوژی ( با تلقی شریعتی) و ضد نگاه آرمانشهری معطوف به تغییر است. پروژۀ علیزاده اگر نگوییم ارتجاعی است، حداقل پیشرو هم نیست، در خدمت وضع موجود است.
🔺فلسفۀ سیاسی که علیزاده به آن تعلق دارد در ایجاد نسبتهای جدی بین استقلال، آزادی، معنویت، عدالت، فقه، عرفان به شدت عقیم است و تنها کارکردش یا پیشبرد پارانویایی دولتی در اپوزوسیون دانستن همه کنشگران و یا در بهترین حالت دعوت به درک مناسبات قدرت در صحنه بینالملل است.
🔺استقلالگرایی محض و عرفگرایی و رئالیسم سیاسی پروژۀ علیزاده، امکان گفتگوی او را با خودآگاهی تاریخی ایرانیان، مبتنی بر یک جهانبینی تاریخی و مذهبی میبندد و از این جهت پروژۀ او به لحاظ تاریخی ایزوله و به شدت نازاست.
🔺در روزگاری که نظریهپردازان اصولگرایان نیز از "انقلاب در انقلاب" یا حجامت نظام صحبت به میان می آورند علیزاده حتی علاقه به کنش معطوف به تغییر ندارد. علیزاده ضد هرکنش انقلابی است. اگر از جهان علیزاده یک فیلم بسازیم، میرسیم به نگاهی مثل فیلم های اخیر مهدویان، همانقدر محافظه کار، همانقدر در خدمت به وضع موجود.
🔺آری جهان علیزاده ضد جهان بینی معطوف به انقلاب است.
@miladdokhanchi
✔️قسمت دوم:
🔺استقلال، آزادی، عدالت، اخلاق چهار رکن دولت مدرناند و هر کدام بدون دیگری به شکلگیریِ یک استیت ضعیف میانجامد. کشور سربلند و قوی، کشوری است که هم جامعۀ قوی دارد و هم استیت قوی. استیت قوی جامعه را در برابر بیگانگان محافظت میکند و جامعۀ قوی با تولید ثروت به قوی شدن استیت کمک میکند. فهم علیزاده از امر سیاسی از آنجا که در آن عدالت و آزادی جایی ندارند، به اسم دفاع از استیت، استیت را ضعیف و جامعه را ضعیفتر میکند.
🔺درایران در کنار استقلال، آزادی، عدالت، اخلاق شهروندی، فقه و عرفان نیز نقش کلیدی در ساخت دولت-ملت بازی میکنند. عرفگرایی و استقلالگرایی علیزاده در سطح فلسفۀ سیاسی امکان گفتگوی او با ایجاد خوانشی عدالتگرایانه و آزادیخواه از مذهب را از او کاملا سلب کرده است و گفتمان او را به نوعی سلطنت سکولار آغشته به لنینیسم سوق میدهد. با جهانِ فلسفیِ علیزاده نمیتوان دولت-ملت قوی در ایران ساخت.
🔺برای اینکه جامعه ضد امپریالیست بشود اول باید به سوژه تبدیل شود. در جامعهای که به خاطر ضعف مناسبات آزادی شهروندِ مسئول متولد نمیشود، در جامعهای که در آن عدهای در فقر میغلتند و عدهای در ثروتهای بادآورده روز را شب میکنند و در جامعهای که عدهای یاد گرفتهاند با بیاخلاقی بسترهای پیشرفت خود را سامان دهند، نه تنها هیچ وقت اهمیت استعمار درک نخواهد شد بلکه سوژههای مبارزه نیز تولید نمیشوند. در مدل علیزاده هیچ گاه مبارزه با امپریالیسم نمیتواند به یک گفتمان فرهنگی تبدیل شود.
🔺این تبدیل نشدنِ مبارزه با امپریالیسم به یک گفتمان فرهنگی دو منتفع دارد: استقلالگرایانی که به اسم استقلال، برای آزادی و عدالت ارزشی قائل نیستند و سلبریتیهای خارجنشینی که با تئوریزه کردن بدیهیات فقط چون در خارج هستند به فتیش جوانهای حزباللهی تبدیل میشوند. خلاصه اینکه اعتبار و شهرت رسانهای سیاسی علیزاده امروز معلول فقدان گفتمان عدالت و آزادی در ایران است، لذا او به شکل ناخواستهای از وضع موجود منتفع است.
🔺وقتی دربارۀ استقلال و امنیت و یا حتی امنیتیها حرف میزنیم دربارۀ گفتمانها حرف میزنیم نه نهادها، بنابراین موضوع ارتش و سپاه و وزرات اطلاعات نیست، بلکه موضوع گفتمان تمرکزگرایی است که از قبل از انقلاب در ایران شکل گرفتهاست (مثال: حزب رستاخیز) که ریشه در چارچوبهای فرهنگی ما دارد که باید با نقد صحیح و مشفقانه آرام آرام تغییر کند.
🔺علیزاده خود را یک رئالیست عرفی میداند و به زعم خودش دفاع او از مسألۀ امنیت تاکتیکی است. اینکه این تاکتیک در خدمت کدام استراتژی کلان است محل سوال است چرا که او نه به جامعه و ساختار دینی اعتقاد دارد و نه به اسلام سیاسی. (بگذریم که او همچنان از آزادی سران جنبش سبز حمایت میکند و حصر آنان را غیرعادلانه توصیف میکند.)
🔺 با نگاه علیزاده اگر اکنون زمان شاه بود از آنجا که شاه تأمین کنندۀ امنیت بود یا هرگونه به چالش کشیدن وضع موجود مردود بود یا انقلاب فقط به خاطر گرایش ضد امپریالیستی آن اصالت داشت و فردای بعد از انقلاب باید همچنان به عدالت و آزادی بیاعتنا میبود چرا که امنیت همچنان مسأله بود.
🔺در پروژۀ فکری علیزاده، ایده، ایده آل، آرمان هیچ جایی ندارد. پروژۀ علیزاده همچون محمد قوچانی و سید جواد طباطبایی پاراگماتیستی و مبتنی بر رئالیسم محض است. علیزده در یک کلام ضد ایدولوژی ( با تلقی شریعتی) و ضد نگاه آرمانشهری معطوف به تغییر است. پروژۀ علیزاده اگر نگوییم ارتجاعی است، حداقل پیشرو هم نیست، در خدمت وضع موجود است.
🔺فلسفۀ سیاسی که علیزاده به آن تعلق دارد در ایجاد نسبتهای جدی بین استقلال، آزادی، معنویت، عدالت، فقه، عرفان به شدت عقیم است و تنها کارکردش یا پیشبرد پارانویایی دولتی در اپوزوسیون دانستن همه کنشگران و یا در بهترین حالت دعوت به درک مناسبات قدرت در صحنه بینالملل است.
🔺استقلالگرایی محض و عرفگرایی و رئالیسم سیاسی پروژۀ علیزاده، امکان گفتگوی او را با خودآگاهی تاریخی ایرانیان، مبتنی بر یک جهانبینی تاریخی و مذهبی میبندد و از این جهت پروژۀ او به لحاظ تاریخی ایزوله و به شدت نازاست.
🔺در روزگاری که نظریهپردازان اصولگرایان نیز از "انقلاب در انقلاب" یا حجامت نظام صحبت به میان می آورند علیزاده حتی علاقه به کنش معطوف به تغییر ندارد. علیزاده ضد هرکنش انقلابی است. اگر از جهان علیزاده یک فیلم بسازیم، میرسیم به نگاهی مثل فیلم های اخیر مهدویان، همانقدر محافظه کار، همانقدر در خدمت به وضع موجود.
🔺آری جهان علیزاده ضد جهان بینی معطوف به انقلاب است.
@miladdokhanchi
✔️⭕چپ نو چگونه انقلاب را بازخوانی میکند؟
〽️قبلا درباره فقدان روشنفکری نوشتم.امروز و به مناسبت سالروز شهادت مرتضی آوینی میخواهم یکی از روشنفکران کنونی جامعه ایرانی را به شما معرفی کنم؛ روشنفکری که زیاد شناخته شده نیست، اما به جد میتوان گفت نسخه متاخر و امروزی اش دقیقا همان است که ما امروز به آن نیاز داریم؛ حتی یک قدم میتوان جلو تر رفت و گفت اگر کسی امروز ادامه دهنده راه آوینی در حوزه روشنفکری است، آن شخص یقینا اصغر طاهرزاده است. این متفکر اصفهانی هم عرفان میداند، هم فلسفه اسلامی و هم غرب را خوب میشناسد. او هم با سنت روشنفکری غربی آشنایی دارد و هم فضای فکری ایران معاصر را از بر است و هم اینکه "بروز" است.
اولین بار طاهرزاده را در برنامه گره دیدم، او میهمان من بود و آن برنامه تنها حضور رسانه ای این استاد اصفهانی در طی سالهای طولانی بود. یادم هست آنروز ها با این استاد خوش لهجه قرابت های فکری زیادی داشتم و تک تک جملاتش بازتاب جهان فکری ۲۵ سالگی من بود. تفکیکی که او انروز بین جهان سنت و مدرنیته ایجاد میکرد برای من رهایی بخش بود.
هشت سال بعد یعنی حدود یک ماه پیش در سفری به اصفهان از طرف شاگردان ایشان دعوت شدم تا با ایشان گفتگوی ویدیویی داشته باشم. با توجه به گذر زمان و تحولات و رشد و تطور اندیشه ها بعید به نظر میرسید من و طاهر زاده اشتراکات فکری زیادی داشته باشیم و همین امکان ایجاد گفتگویی چالشی میان ما را بالا میبرد. اما آنچه تعجب انگیز بود همسانی جهت تحول نگاه هردوی ما بود. هردوی ما رشد کرده بودیم ولی کاملا در یک جهت؛ و این بار هم تک تک جملات طاهرزاده مهر تاییدی بود برجهان فکری این روزهای من. و چه عجیب که علیرغم اینکه سیر مطالعات، مسیر و مشاهدات من با اصغر طاهرزاده یکی نبوده اما نتایج به نظر شبیه به هم می ایند.
اصغر طاهرزاده قطعا هم بومی تر از من است و هم با تجربه تر و هم با اصالت تر و هم جایی که ایستاده است به شدت قابل ستایش.
دیدن این مصاحبه چند لایه را به شما قویا توصیه میکنم، این مصاحبه را با دقت نه یکبار بلکه چند بار ببینید و درباره نکات ریز و درشت ان حرف بزنید و قطعا آنرا نقد کنید.
آنچه تحت عنوان چپ نو مسلمان من از آن صحبت کردم طاهرزاده آنرا سلیس و با حرارت توضیح داده است.
ازین بعد راستگرایان با اصغر طاهر زاده طرف اند.
https://www.aparat.com/v/1QfBF/%DA%86%D9%BE_%D9%86%D9%88_%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87_%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%B1%D8%A7_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%85%DB%8C_%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%9F
〽️قبلا درباره فقدان روشنفکری نوشتم.امروز و به مناسبت سالروز شهادت مرتضی آوینی میخواهم یکی از روشنفکران کنونی جامعه ایرانی را به شما معرفی کنم؛ روشنفکری که زیاد شناخته شده نیست، اما به جد میتوان گفت نسخه متاخر و امروزی اش دقیقا همان است که ما امروز به آن نیاز داریم؛ حتی یک قدم میتوان جلو تر رفت و گفت اگر کسی امروز ادامه دهنده راه آوینی در حوزه روشنفکری است، آن شخص یقینا اصغر طاهرزاده است. این متفکر اصفهانی هم عرفان میداند، هم فلسفه اسلامی و هم غرب را خوب میشناسد. او هم با سنت روشنفکری غربی آشنایی دارد و هم فضای فکری ایران معاصر را از بر است و هم اینکه "بروز" است.
اولین بار طاهرزاده را در برنامه گره دیدم، او میهمان من بود و آن برنامه تنها حضور رسانه ای این استاد اصفهانی در طی سالهای طولانی بود. یادم هست آنروز ها با این استاد خوش لهجه قرابت های فکری زیادی داشتم و تک تک جملاتش بازتاب جهان فکری ۲۵ سالگی من بود. تفکیکی که او انروز بین جهان سنت و مدرنیته ایجاد میکرد برای من رهایی بخش بود.
هشت سال بعد یعنی حدود یک ماه پیش در سفری به اصفهان از طرف شاگردان ایشان دعوت شدم تا با ایشان گفتگوی ویدیویی داشته باشم. با توجه به گذر زمان و تحولات و رشد و تطور اندیشه ها بعید به نظر میرسید من و طاهر زاده اشتراکات فکری زیادی داشته باشیم و همین امکان ایجاد گفتگویی چالشی میان ما را بالا میبرد. اما آنچه تعجب انگیز بود همسانی جهت تحول نگاه هردوی ما بود. هردوی ما رشد کرده بودیم ولی کاملا در یک جهت؛ و این بار هم تک تک جملات طاهرزاده مهر تاییدی بود برجهان فکری این روزهای من. و چه عجیب که علیرغم اینکه سیر مطالعات، مسیر و مشاهدات من با اصغر طاهرزاده یکی نبوده اما نتایج به نظر شبیه به هم می ایند.
اصغر طاهرزاده قطعا هم بومی تر از من است و هم با تجربه تر و هم با اصالت تر و هم جایی که ایستاده است به شدت قابل ستایش.
دیدن این مصاحبه چند لایه را به شما قویا توصیه میکنم، این مصاحبه را با دقت نه یکبار بلکه چند بار ببینید و درباره نکات ریز و درشت ان حرف بزنید و قطعا آنرا نقد کنید.
آنچه تحت عنوان چپ نو مسلمان من از آن صحبت کردم طاهرزاده آنرا سلیس و با حرارت توضیح داده است.
ازین بعد راستگرایان با اصغر طاهر زاده طرف اند.
https://www.aparat.com/v/1QfBF/%DA%86%D9%BE_%D9%86%D9%88_%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87_%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%B1%D8%A7_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%85%DB%8C_%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%9F
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
چپ نو چگونه انقلاب را بازخوانی می کند؟
شرایطی که در آن به سر می بریم ما را به شنیدن وا می دارد شرایطی که دیگر نمی توان بر فهم خود اتکا کرد و از کنار سخن دیگری گذشت./سها تلاش می کند تا تصویری از دیگری را نشان دهد./این بار مجال گفتگویی بین استاد اصغر طاهرزاده و میلاد دخانچی پیرامون (ما و آینده)…
🔹چه باید کرد؟
🔺اگر انقلاب اسلامی و به تبع آن تسخیر سفارت آمریکا را استعاره ای از دگردیسی ایرانیان معاصر از ابژه به سوژه در تاریخ بفهیم، آنوقت دشمنی آمریکا با ایران در راستای معکوس کردن این فرایند(تبدیل ایران از سوژه به ابژه) قابل فهم است.
🔺ابژه (مفعول) همواره برده است و سوژه (فاعل) آن هویتی است که میخواهد نه تنها خود سرنوشت خود را رقم بزند، بلکه در پی آن است که روی دیگران از جمله اربابان جدید تاثیرگذار باشد. سوژه برعکس ابژه عاملیت دارد و امکان تغییر جهان خود و پیرامون خود را دارد.
🔺واضح است که آمریکا و غرب از ایرانی که میخواهد به سوژه در تاریخ مبدل شود ناراضی اند و ایران را فقط برده و ابژه میخواهند و اگر به موادی که وزیر خارجه امریکا برای مهار ایران ذکر کرده نگاهی بندازیم این نیت کاملا قابل رصد است.
🔺حال که آمریکا با تمام قوا آمده است و میخواهد ما را از سوژه به ابژه تبدیل کند، ما چاره ای جز مقاومت نداریم چراکه قبول شکست و یا تبدیل به ابژه شدن حقارت تاریخی برای ما به ارمغان خواهد آورد که جبرانش کار ساده ای نیست. و این تجربه حقارت، یک تجربه غیر قابل جبران ملی خواهد بود، یعنی این نخواهد بود که فقط مذهبی ها و یا صاحبان قدرت تحقیر خواهند شد، نه، همه ما تحقیر خواهیم شد.
🔺اما چگونه باید مقاومت کرد؟ در اولین قدم باید یک آسیب شناسی از تحولات تاریخی خودمان داشته باشیم. ما به مدد انقلاب اسلامی به سوژه در تاریخ تبدیل شدیم، اما سوژگی ما به سمت قدرت رسمی (استیت) کانالیزه شد، و جامعه از آن بهره زیادی نبرد. لذا نتیجه این شد که آرام آرام به همان اندازه که استیت به سوژه تبدیل شد، جامعه به ابژه مبدل گشت. و اکنون بعد از چهل سال با مدلی از حکمرانی مواجه هستیم که استیت همه جا حضور دارد و جامعه به شدت منفعل و بی رمق است.
🔺این درحالی است که بدون جامعه پویا و سوژه نمی توان به مقاومت علیه سلطه جهانی ادامه داد و این گزاره در عین حال که ساده است به شدت مهم است. حاکمان باید درک کنند برای نجات ایران نمی توانند تنها به سوژگی استیت تکیه کنند و سوژگی جامعه نیز در این مرحله تاریخی به شدت مهم است.
🔺ما در شرایطی زندگی میکنیم که تقریبا هیچ نهاد ملی قوی و معتبری در کشورمان نداریم. با رسانه ای که حتی از سمت مراجع تقلید به قمار متهم است و دولتی که نماد انفعال محض است و هزار سازه فرهنگی و امنیتی موازی و روحانیتی که در عوالم خودش است و جامعه که سودایش یا مهاجرت یا خرید سکه است نمی توان انتظار سوژگی از جامعه و مقابله در برابر امپریالیسم جهانی داشت.
🔺برای تبدیل جامعه به سوژه شرکت درانتخابات و تماشای خنداونه و عصرجدید و لایک در اینستا هم کافی نیست. برای درگیرکردن جامعه و ایجاد توازن بین سوژگی جامعه و استیت، ما نیازمند تحولات و #تنظیمات جدی در سطح حکمرانی هستیم. بدون شوخی. نظم کنونی برای چهل سال اول مناسب و با همه قوت و ضعف هایش ما را تا این مرحله آورده است، اما صراحتا باید گفت برای ادامه مسیر انقلاب در #گام_دوم نمی توانیم با این چینش ادامه بدهیم. باید چینش را تغییر دهیم.
🔺این را هم باید اضافه کنیم که ما با چینش اجزا عهد اخوت نبستیم، ما با حقیقت انقلاب عهد اخوت بستیم. لذا از این که چینش اجزا را تغییر دهیم نترسیم. ما نیازمند: اقتصادی نظام مند، بازنگری در کارکرد نظارت های استصوابی به سیاق کنونی، تعدیل جایگاه نظامی ها در فرهنگ، سیاست و اقتصاد، حل مساله طاقت فرسا و حاشیه ای مثل حجاب، اصلاح ساختاری رسانه ملی، آموزش و پرورش، نظام درمانی و از همه مهتر بازنگری در بنیانهای فلسفه تاریخی مان و احیای جایگاه مذهب برای حل مشکلات اجتماعی بخصوص بحران محیط زیست هستیم.
🔺این ساده ترین، دغدغه مند ترین، صریح ترین و رادیکال ترین موضعی است که میتوان امروز برای ادامه مبارزه تاریخی ما ایرانیان داشت. استیت، تنظیمات غیر صوری را کلید بزند ما هم قول میدهیم پای کار بایستیم، تا آخر.
@miladdokhanchi
🔺اگر انقلاب اسلامی و به تبع آن تسخیر سفارت آمریکا را استعاره ای از دگردیسی ایرانیان معاصر از ابژه به سوژه در تاریخ بفهیم، آنوقت دشمنی آمریکا با ایران در راستای معکوس کردن این فرایند(تبدیل ایران از سوژه به ابژه) قابل فهم است.
🔺ابژه (مفعول) همواره برده است و سوژه (فاعل) آن هویتی است که میخواهد نه تنها خود سرنوشت خود را رقم بزند، بلکه در پی آن است که روی دیگران از جمله اربابان جدید تاثیرگذار باشد. سوژه برعکس ابژه عاملیت دارد و امکان تغییر جهان خود و پیرامون خود را دارد.
🔺واضح است که آمریکا و غرب از ایرانی که میخواهد به سوژه در تاریخ مبدل شود ناراضی اند و ایران را فقط برده و ابژه میخواهند و اگر به موادی که وزیر خارجه امریکا برای مهار ایران ذکر کرده نگاهی بندازیم این نیت کاملا قابل رصد است.
🔺حال که آمریکا با تمام قوا آمده است و میخواهد ما را از سوژه به ابژه تبدیل کند، ما چاره ای جز مقاومت نداریم چراکه قبول شکست و یا تبدیل به ابژه شدن حقارت تاریخی برای ما به ارمغان خواهد آورد که جبرانش کار ساده ای نیست. و این تجربه حقارت، یک تجربه غیر قابل جبران ملی خواهد بود، یعنی این نخواهد بود که فقط مذهبی ها و یا صاحبان قدرت تحقیر خواهند شد، نه، همه ما تحقیر خواهیم شد.
🔺اما چگونه باید مقاومت کرد؟ در اولین قدم باید یک آسیب شناسی از تحولات تاریخی خودمان داشته باشیم. ما به مدد انقلاب اسلامی به سوژه در تاریخ تبدیل شدیم، اما سوژگی ما به سمت قدرت رسمی (استیت) کانالیزه شد، و جامعه از آن بهره زیادی نبرد. لذا نتیجه این شد که آرام آرام به همان اندازه که استیت به سوژه تبدیل شد، جامعه به ابژه مبدل گشت. و اکنون بعد از چهل سال با مدلی از حکمرانی مواجه هستیم که استیت همه جا حضور دارد و جامعه به شدت منفعل و بی رمق است.
🔺این درحالی است که بدون جامعه پویا و سوژه نمی توان به مقاومت علیه سلطه جهانی ادامه داد و این گزاره در عین حال که ساده است به شدت مهم است. حاکمان باید درک کنند برای نجات ایران نمی توانند تنها به سوژگی استیت تکیه کنند و سوژگی جامعه نیز در این مرحله تاریخی به شدت مهم است.
🔺ما در شرایطی زندگی میکنیم که تقریبا هیچ نهاد ملی قوی و معتبری در کشورمان نداریم. با رسانه ای که حتی از سمت مراجع تقلید به قمار متهم است و دولتی که نماد انفعال محض است و هزار سازه فرهنگی و امنیتی موازی و روحانیتی که در عوالم خودش است و جامعه که سودایش یا مهاجرت یا خرید سکه است نمی توان انتظار سوژگی از جامعه و مقابله در برابر امپریالیسم جهانی داشت.
🔺برای تبدیل جامعه به سوژه شرکت درانتخابات و تماشای خنداونه و عصرجدید و لایک در اینستا هم کافی نیست. برای درگیرکردن جامعه و ایجاد توازن بین سوژگی جامعه و استیت، ما نیازمند تحولات و #تنظیمات جدی در سطح حکمرانی هستیم. بدون شوخی. نظم کنونی برای چهل سال اول مناسب و با همه قوت و ضعف هایش ما را تا این مرحله آورده است، اما صراحتا باید گفت برای ادامه مسیر انقلاب در #گام_دوم نمی توانیم با این چینش ادامه بدهیم. باید چینش را تغییر دهیم.
🔺این را هم باید اضافه کنیم که ما با چینش اجزا عهد اخوت نبستیم، ما با حقیقت انقلاب عهد اخوت بستیم. لذا از این که چینش اجزا را تغییر دهیم نترسیم. ما نیازمند: اقتصادی نظام مند، بازنگری در کارکرد نظارت های استصوابی به سیاق کنونی، تعدیل جایگاه نظامی ها در فرهنگ، سیاست و اقتصاد، حل مساله طاقت فرسا و حاشیه ای مثل حجاب، اصلاح ساختاری رسانه ملی، آموزش و پرورش، نظام درمانی و از همه مهتر بازنگری در بنیانهای فلسفه تاریخی مان و احیای جایگاه مذهب برای حل مشکلات اجتماعی بخصوص بحران محیط زیست هستیم.
🔺این ساده ترین، دغدغه مند ترین، صریح ترین و رادیکال ترین موضعی است که میتوان امروز برای ادامه مبارزه تاریخی ما ایرانیان داشت. استیت، تنظیمات غیر صوری را کلید بزند ما هم قول میدهیم پای کار بایستیم، تا آخر.
@miladdokhanchi
Forwarded from کانال خبری صبا
🔸شورای نظارت برصداوسیما به قرعه کشیهای روبیکایی رسیدگی میکند
🔹در پی سخنان روز گذشته رهبری معظم، حسام الدین آشنا، مشاور رئیس جمهور و عضو شورای نظارت بر صدا و سیما در حساب توییتری خود نوشت: تبلیغات و مسابقات و قرعه کشیهای روبیکایی در دستور بررسی شورای نظارت بر صدا و سیما قرار خواهد گرفت.
@khabargozarisaba
🔹در پی سخنان روز گذشته رهبری معظم، حسام الدین آشنا، مشاور رئیس جمهور و عضو شورای نظارت بر صدا و سیما در حساب توییتری خود نوشت: تبلیغات و مسابقات و قرعه کشیهای روبیکایی در دستور بررسی شورای نظارت بر صدا و سیما قرار خواهد گرفت.
@khabargozarisaba
یک نفر به ما بگوید قبلی ها که در شورای نظارت مورد بررسی قرار گرفته است به چه سرانجامی رسیده است که این یکی قرار است برسد!؟ همه می دانیم که شورای نظارت یک شورای سرکاری است و هیچ قدرت نظارتی ندارد که اگر داشت اوضاع این نبود که هست. لذا کمتر شوخی کنیم.👆
Forwarded from اكنون، ما و شريعتی
📚📚تازه های نشر در نمایشگاه کتاب تهران
🔸🔹درجستجوی نظریه های اجتماعی در گفتمان شریعتی
🖋اثر: سید جواد میری
#نمایشگاه_کتاب_تهران
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔸🔹درجستجوی نظریه های اجتماعی در گفتمان شریعتی
🖋اثر: سید جواد میری
#نمایشگاه_کتاب_تهران
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
Forwarded from جامعهشناسی
🏠 ۳۶هزار مسکن خالی در هرسال به تهران اضافه میشود
▪️مقایسه چهار شاخص معاملات، پروانههای ساختمانی، جمعیت و واحدهای مسکونی خالی شهر تهران حاکی از آن است که با وجود رکود ساخت و ساز، سالیانه ۳۶ هزار مسکن خالی به پایتخت افزوده میشود.
▪️محاسبه تعداد قراردادهای خرید و فروش با تعداد خانههایی که باید ساخته شود نشان میدهد در صورت اعمال سیاستهای درست در بخش مسکن، تهران تا ۱.۵ سال آینده نیاز به تولید مسکن جدید نخواهد داشت.
ایسنا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
▪️مقایسه چهار شاخص معاملات، پروانههای ساختمانی، جمعیت و واحدهای مسکونی خالی شهر تهران حاکی از آن است که با وجود رکود ساخت و ساز، سالیانه ۳۶ هزار مسکن خالی به پایتخت افزوده میشود.
▪️محاسبه تعداد قراردادهای خرید و فروش با تعداد خانههایی که باید ساخته شود نشان میدهد در صورت اعمال سیاستهای درست در بخش مسکن، تهران تا ۱.۵ سال آینده نیاز به تولید مسکن جدید نخواهد داشت.
ایسنا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تاملاتی درباره مذهب و مسأله آزادی
میلاد دخانچی
صوت لایو اینستاگرامی که در آن میلاد دخانچی به مقوله آزادی پرداخته است و با ارایه دو کیس مجزا تلاش کرده به چالشهای مسأله آزادی در حکومت دینی بپردازد.
@MiladDokhanchi
@MiladDokhanchi
چگونه تحول اجتماعی در ایران جز با روبرو شدن با ملاصدرا غیر ممکن…
میلاد دخانچی
صوت لایو اینستاگرامی که در آن میلاد دخانچی به ارایه اجمالی بر بحث اصالت وجود ملاصدرا پرداخته و در آن استدلال میکند عبور از راست سیاسی جز با مواجه انتقادی با صدرا غیر ممکن است.
@MiladDokhanchi
@MiladDokhanchi
بخش خصوصی اگر به سود اصالت دهد، به نظام عقیدتی پشت کرده و اگر با عقیده همراه شود به قواعد بازار پایبند نبوده و لذا این اقتصاد همواره خائن است. در شرایط اقتصاد غیر ممکن است که رانت تنها منطق اداره به نظر میرسد. آری رانت تخطی از یک نرم نیست، در ایران رانت خود نرم است.
چه بسا استیت نیز چنین است، اگر استیت اصولگرا رفتار کند سخت و خشن برخورد کرده است و اگر اصلاح طلبانه رفتار کند به عدول از ارزشها متهم است. در چنین وضعیتی است که تنها انتخاب استیت، همان است که باید باشد: state : محل سکون و انفعال.
@MiladDokhanchi
چه بسا استیت نیز چنین است، اگر استیت اصولگرا رفتار کند سخت و خشن برخورد کرده است و اگر اصلاح طلبانه رفتار کند به عدول از ارزشها متهم است. در چنین وضعیتی است که تنها انتخاب استیت، همان است که باید باشد: state : محل سکون و انفعال.
@MiladDokhanchi
Forwarded from انصاف نیوز
◽️میلاد دخانچی از چپ نومسلمان تا جوان انقلابی
/ بخش پایانی گعدهی انصاف نیوز با میلاد دخانچی /
▪️ در دورهای که اندیشهی چپ دوباره مورد استقبال برخی از گروههای مردمی قرار گرفته و بعضاً مواضع آنها مورد استقبال قرار میگیرد، میلاد دخانچی هم با پروژهی فکری خود یعنی چپ نومسلمان در صدد است تا با بهره گیری از اندیشهی چپ و افکار سرمایههای نمادینی چون آوینی و سروش صورتبندی جدیدی از مساله برای حل معضلات تاریخی ما دست دهد.
دخانچی که به تازگی دکترای رشته مطالعات فرهنگی در کانادا را گرفته است از مسالهی خوداگاهی تاریخی سخن میگوید و اسلامیسم را جریانی توصیف میکند که خوداگاهی ما را به سمت عاملیت پیش میبرد.
انتقاداتی را به برخی اندیشمندان متاخر حوزههای گوناگون مطرح میکند، معتقد است دیگر آدم حسابی نداریم و به ابتذال رسیدهایم و میگوید نه بیضایی دیگر حرفی برای گفتن دارد نه پوراحمد. نه شایگان متأخر ابداعی داشته و نه سیدجواد طباطبایی که نظریات ارتجاعی میدهد.
آقای دخانچی در میانهی صحبتهایش نگاهی هم به سینما میاندازد و از ابتذال آن سخن میگوید؛ سرخپوست را فیلمی سلطنت طلب و متوسط میداند که فقط یک نوستالژی از پهلوی ارائه میدهد و حرفی ندارد.
شاید سخنان او در جایی تند شود اما قابل تأمل حرف می زند؛ اینکه ما دیگر سوژه نیستیم و به کالا تبدیل شدهایم. اینکه جامعه منفعل شده و اضمحلالی تاریخی را پشت سر میگذراند. اینکه هیچ ایدئولوژی نداریم و وقتی ایدئولوژی نیست حرکت هم نیست. و مهمتر از همه اینکه باید به بازسازی خوادگاهی تاریخی خودمان قیام کنیم.
او روشنفکری مانند سروش را هم در این وضعیت تاریخی مقصر میداند و بی جانی ما را با فربهتر از ایدئولوژی او گره می زند.
قسمت دوم گفتگوی میلاد دخانچی با خبرنگاران انصاف نیوز را در ادامه بخوانید:
آوینی میاندار اصلی اسلامیسم بعد از انقلاب است
انصاف نیوز: سوالم دربارهی پروژهی فکری خود شما که نام آن را چپ نومسلمان گذاشتید است. در نوشتههای شما مثلاً مقدمهای بر چپ نو تمایل و تمرکزی نسبت به شخصیتهایی مانند شریعتی و آوینی وجود دارد. این تمایل و تمرکز ناشی از چیست؟ چه چیزی در آنها دیدید که خواستید آنها را بازخوانی کنید و چه نسبتی با پروژهی خود شما دارد؟
وقتی ما بعنوان یکی از جوامع اسلامی و شرقی با دنیای مدرن مواجه شدیم، درباره اینکه در نسبت با دنیای جدید چه باید کرد همواره سه گزینه وجود داشته است:
یکی اینکه سرتاپا شبیه غرب شویم و چیزی از داشتههای خود خرج نکنیم. یک پاسخ دیگر این بوده که اجازه دهیم او در یک قسمت کار خودش را بکند و ما هم عزلت نشینی محض اختیار کنیم و کاری انجام ندهیم و عاملیت نداشته باشیم. تلاش سومی هم بوده که سعی کرده بین این دو یعنی گفتمانهای بومی و اقتضائات دنیای مدرن نسبت معینی برقرار کند و از همه مهمتر به مسلمانان عاملیت ببخشد. این یک جریان سیاسی فرهنگی است که من تحت عنوان اسلامیسم از آن یاد میکنم.
به نظرم شریعتی میاندار اصلی اسلامیسم قبل از انقلاب و آوینی میاندار اصلی این جریان بعد از انقلاب است. البته بعضی اسلامیسم و اسلام سیاسی را یکی میگیرند که به نظرم رویکرد دقیقی نیست چرا که اسلام سیاسی ما را یاد اسلامی که در قدرت است میاندازد، حال آنکه اسلامیسم در وهلهی اول یک پروژهی فکری و فرهنگی و روشنفکری بوده و هست. طیف هم دارد؛ از بازرگان و امام خمینی تا شریعتی و آقای طالقانی و جلال آل احمد که تازه اینها متأخرهای آناند. در ابتدای آن ما سیدجمال اسدآبادی و اسدالله خرقانی را میبینیم.
این یک منظومه است و از قضا منظومهی بشدت هیجان انگیزی است، چرا که سعی میکند به بسیاری از سؤالات دورهی جدید پاسخ دهد و رابطهای آشتی جویانه در عین حال انتقادی بین سنت و تجدد برقرار کند. اسلامیسم برای من گفتمان مهمی است، چراکه نه تنها به سؤالات ما در نوع مواجههی ما با غرب جدید پاسخ میدهد بلکه برای ایرانیان معاصر حکمت جدید میسازد. یعنی اسلامیسم یک گفتمان دینی یا روشنفکری صرف نیست بلکه منظومهای فکری، فرهنگی و حکمی است و یک منظومهی کلان است که بدون استناد به آن ما نه میتوانیم خودآگاهی تاریخی ایجاد کنیم و نه کنش فرهنگی داشته باشیم، ما نه به عنوان مثال میتوانیم در سینما حرف بزنیم و نه کنش سیاسی داشته باشیم. اسلامیسم بنابراین یک ایدئولوژی سیاسی برای فتح قدرت رسمی نیست، اسلامیسم محل ذوب شدن سنت و مدرنیته در هم و امکان خودآگاهی تاریخی ماست.
ادامهی مطلب👇
http://www.ensafnews.com/174520/
@ensafnews
/ بخش پایانی گعدهی انصاف نیوز با میلاد دخانچی /
▪️ در دورهای که اندیشهی چپ دوباره مورد استقبال برخی از گروههای مردمی قرار گرفته و بعضاً مواضع آنها مورد استقبال قرار میگیرد، میلاد دخانچی هم با پروژهی فکری خود یعنی چپ نومسلمان در صدد است تا با بهره گیری از اندیشهی چپ و افکار سرمایههای نمادینی چون آوینی و سروش صورتبندی جدیدی از مساله برای حل معضلات تاریخی ما دست دهد.
دخانچی که به تازگی دکترای رشته مطالعات فرهنگی در کانادا را گرفته است از مسالهی خوداگاهی تاریخی سخن میگوید و اسلامیسم را جریانی توصیف میکند که خوداگاهی ما را به سمت عاملیت پیش میبرد.
انتقاداتی را به برخی اندیشمندان متاخر حوزههای گوناگون مطرح میکند، معتقد است دیگر آدم حسابی نداریم و به ابتذال رسیدهایم و میگوید نه بیضایی دیگر حرفی برای گفتن دارد نه پوراحمد. نه شایگان متأخر ابداعی داشته و نه سیدجواد طباطبایی که نظریات ارتجاعی میدهد.
آقای دخانچی در میانهی صحبتهایش نگاهی هم به سینما میاندازد و از ابتذال آن سخن میگوید؛ سرخپوست را فیلمی سلطنت طلب و متوسط میداند که فقط یک نوستالژی از پهلوی ارائه میدهد و حرفی ندارد.
شاید سخنان او در جایی تند شود اما قابل تأمل حرف می زند؛ اینکه ما دیگر سوژه نیستیم و به کالا تبدیل شدهایم. اینکه جامعه منفعل شده و اضمحلالی تاریخی را پشت سر میگذراند. اینکه هیچ ایدئولوژی نداریم و وقتی ایدئولوژی نیست حرکت هم نیست. و مهمتر از همه اینکه باید به بازسازی خوادگاهی تاریخی خودمان قیام کنیم.
او روشنفکری مانند سروش را هم در این وضعیت تاریخی مقصر میداند و بی جانی ما را با فربهتر از ایدئولوژی او گره می زند.
قسمت دوم گفتگوی میلاد دخانچی با خبرنگاران انصاف نیوز را در ادامه بخوانید:
آوینی میاندار اصلی اسلامیسم بعد از انقلاب است
انصاف نیوز: سوالم دربارهی پروژهی فکری خود شما که نام آن را چپ نومسلمان گذاشتید است. در نوشتههای شما مثلاً مقدمهای بر چپ نو تمایل و تمرکزی نسبت به شخصیتهایی مانند شریعتی و آوینی وجود دارد. این تمایل و تمرکز ناشی از چیست؟ چه چیزی در آنها دیدید که خواستید آنها را بازخوانی کنید و چه نسبتی با پروژهی خود شما دارد؟
وقتی ما بعنوان یکی از جوامع اسلامی و شرقی با دنیای مدرن مواجه شدیم، درباره اینکه در نسبت با دنیای جدید چه باید کرد همواره سه گزینه وجود داشته است:
یکی اینکه سرتاپا شبیه غرب شویم و چیزی از داشتههای خود خرج نکنیم. یک پاسخ دیگر این بوده که اجازه دهیم او در یک قسمت کار خودش را بکند و ما هم عزلت نشینی محض اختیار کنیم و کاری انجام ندهیم و عاملیت نداشته باشیم. تلاش سومی هم بوده که سعی کرده بین این دو یعنی گفتمانهای بومی و اقتضائات دنیای مدرن نسبت معینی برقرار کند و از همه مهمتر به مسلمانان عاملیت ببخشد. این یک جریان سیاسی فرهنگی است که من تحت عنوان اسلامیسم از آن یاد میکنم.
به نظرم شریعتی میاندار اصلی اسلامیسم قبل از انقلاب و آوینی میاندار اصلی این جریان بعد از انقلاب است. البته بعضی اسلامیسم و اسلام سیاسی را یکی میگیرند که به نظرم رویکرد دقیقی نیست چرا که اسلام سیاسی ما را یاد اسلامی که در قدرت است میاندازد، حال آنکه اسلامیسم در وهلهی اول یک پروژهی فکری و فرهنگی و روشنفکری بوده و هست. طیف هم دارد؛ از بازرگان و امام خمینی تا شریعتی و آقای طالقانی و جلال آل احمد که تازه اینها متأخرهای آناند. در ابتدای آن ما سیدجمال اسدآبادی و اسدالله خرقانی را میبینیم.
این یک منظومه است و از قضا منظومهی بشدت هیجان انگیزی است، چرا که سعی میکند به بسیاری از سؤالات دورهی جدید پاسخ دهد و رابطهای آشتی جویانه در عین حال انتقادی بین سنت و تجدد برقرار کند. اسلامیسم برای من گفتمان مهمی است، چراکه نه تنها به سؤالات ما در نوع مواجههی ما با غرب جدید پاسخ میدهد بلکه برای ایرانیان معاصر حکمت جدید میسازد. یعنی اسلامیسم یک گفتمان دینی یا روشنفکری صرف نیست بلکه منظومهای فکری، فرهنگی و حکمی است و یک منظومهی کلان است که بدون استناد به آن ما نه میتوانیم خودآگاهی تاریخی ایجاد کنیم و نه کنش فرهنگی داشته باشیم، ما نه به عنوان مثال میتوانیم در سینما حرف بزنیم و نه کنش سیاسی داشته باشیم. اسلامیسم بنابراین یک ایدئولوژی سیاسی برای فتح قدرت رسمی نیست، اسلامیسم محل ذوب شدن سنت و مدرنیته در هم و امکان خودآگاهی تاریخی ماست.
ادامهی مطلب👇
http://www.ensafnews.com/174520/
@ensafnews
🔺مخزن خالی است. اگر هم خالی نیست در آستانه خالی شدن است. برای همین است که علیرغم تعلق به گفتمان ضد تبعیض، ضد اشرافی گری، محیط زیست گرایی و عدالت خواهی کنونی، باید به دیده شک به آنها نگریست. مشکل ما ماهیت نیست، مشکل از وجود است.
🔺ماهیت امری اعتباری و قراردادی است، این وجود است که ماهیت را معنا و قوام میبخشد. آری اصالت با وجود است. وجود به ماهیت مثل باتری به عروسک، باد به توپ، غذا به بدن، مخزن به هر آنچه مخزن انرا تغذیه میکند است. بدون وجود ماهیت هیچ چیز نیست. وجود است که ماهیت را تخریب و ترمیم میکند. اصالت با وجود است.
🔺ملت ها اصیل نیستند. ملت ها اعتباری اند و قراردادی. ملت بدون وجود، ملت بدون مخزن، ملت نیست، جمعیتی است لولیده در یک قلمرو. وجود هر ملت آرمان آن ملت است، وجود، ایدولوژی های آن ملت، خوابها و رویاهای آن ملت است. نسبت وجود به ماهیت مثل نسبت روح است به بدن. یک نیشن بدنی است که بدون روح جسدی بیش نیست. ملت ما بی روح شده است.
🔺ما یک نیشن بدون روح، بدون مخزن و بدون تاریخ شده ایم، ما به هیچ مخزن تاریخی وصل نیستیم و بدون مخزن، بدون روح جمعی، بدون آرمان، نه سینما جدی است، نه سیاست، نه مجلس، نه جوانگرایی و نه حتی عدالتخواهی. سینما و سیاست انفعال نتیجه چنین وضعیتی است.
ما بی «وجود» شده ایم. عصر جدید ما عصر بی وجودی است. جسد در حال احتضار را هر جایش را که لگد بزنی فرقی نمیکند، بی حس هست، برای همین امروز میتوان به همه چیز اعتراض کرد، اما باز آب از آب تکان نمیخورد. آرمان ما از بین رفتن تبعیض نیست، آرمان ما ادامه دادن قصه تاریخی ماست، هرچه این قصه بود، هرچه قرار است باشد. آن قصه هم همان است، «قصه» است، اسطوره است، هم خیالی است هم واقعی. قصه ای که نیست اما به شدت «هست».
🔺انقلاب وجود ما بود و استیت امری اعتباری. ارتشی ها و موبدان و صاحبان زر استیت را به وجود تبدیل کردند و انقلاب را به ماهیت و به اسم "قانون"، کل مخزن را خالی کردند. اژدهای استیت از خون انقلاب نوشید و مستی کرد و هر آنچه خواست کرد اما الان بی رمق شده است.
🔺برای ما انقلاب وجود است و استیت امری اعتباری. و این تفاوت ما با راست گرایان است پس مسأله اصلی اعتباریات استیت و خود ارضایی با خوبی ها و بدی های آن نیست، چه بسا که برانداز ها هم راستگرا تر از راست اند. مسأله اصلی پرکردن مخزن انقلاب است.
🔺آری مسأله ما نه دموکراسی است نه عدالت، مسأله ما بازگشت به سرچشمه است، نه خود چشمه. بیایید از امروز به راست گرایان بخندیم و در امتداد قهقهه هایمان مخزن را پر کنیم. سیاست هم مخزن پر کن نیست. سیاست ذاتا عقیم است. فرهنگ است که میزاید.
#مخزن_خالیست
🔺ماهیت امری اعتباری و قراردادی است، این وجود است که ماهیت را معنا و قوام میبخشد. آری اصالت با وجود است. وجود به ماهیت مثل باتری به عروسک، باد به توپ، غذا به بدن، مخزن به هر آنچه مخزن انرا تغذیه میکند است. بدون وجود ماهیت هیچ چیز نیست. وجود است که ماهیت را تخریب و ترمیم میکند. اصالت با وجود است.
🔺ملت ها اصیل نیستند. ملت ها اعتباری اند و قراردادی. ملت بدون وجود، ملت بدون مخزن، ملت نیست، جمعیتی است لولیده در یک قلمرو. وجود هر ملت آرمان آن ملت است، وجود، ایدولوژی های آن ملت، خوابها و رویاهای آن ملت است. نسبت وجود به ماهیت مثل نسبت روح است به بدن. یک نیشن بدنی است که بدون روح جسدی بیش نیست. ملت ما بی روح شده است.
🔺ما یک نیشن بدون روح، بدون مخزن و بدون تاریخ شده ایم، ما به هیچ مخزن تاریخی وصل نیستیم و بدون مخزن، بدون روح جمعی، بدون آرمان، نه سینما جدی است، نه سیاست، نه مجلس، نه جوانگرایی و نه حتی عدالتخواهی. سینما و سیاست انفعال نتیجه چنین وضعیتی است.
ما بی «وجود» شده ایم. عصر جدید ما عصر بی وجودی است. جسد در حال احتضار را هر جایش را که لگد بزنی فرقی نمیکند، بی حس هست، برای همین امروز میتوان به همه چیز اعتراض کرد، اما باز آب از آب تکان نمیخورد. آرمان ما از بین رفتن تبعیض نیست، آرمان ما ادامه دادن قصه تاریخی ماست، هرچه این قصه بود، هرچه قرار است باشد. آن قصه هم همان است، «قصه» است، اسطوره است، هم خیالی است هم واقعی. قصه ای که نیست اما به شدت «هست».
🔺انقلاب وجود ما بود و استیت امری اعتباری. ارتشی ها و موبدان و صاحبان زر استیت را به وجود تبدیل کردند و انقلاب را به ماهیت و به اسم "قانون"، کل مخزن را خالی کردند. اژدهای استیت از خون انقلاب نوشید و مستی کرد و هر آنچه خواست کرد اما الان بی رمق شده است.
🔺برای ما انقلاب وجود است و استیت امری اعتباری. و این تفاوت ما با راست گرایان است پس مسأله اصلی اعتباریات استیت و خود ارضایی با خوبی ها و بدی های آن نیست، چه بسا که برانداز ها هم راستگرا تر از راست اند. مسأله اصلی پرکردن مخزن انقلاب است.
🔺آری مسأله ما نه دموکراسی است نه عدالت، مسأله ما بازگشت به سرچشمه است، نه خود چشمه. بیایید از امروز به راست گرایان بخندیم و در امتداد قهقهه هایمان مخزن را پر کنیم. سیاست هم مخزن پر کن نیست. سیاست ذاتا عقیم است. فرهنگ است که میزاید.
#مخزن_خالیست