📝🦋دل نوشته های ديوانگی...
661 subscribers
1.12K photos
7 videos
3 files
11 links
كم و بيش مينويسم بر صفحه ي روزگار…
شايد قلمي از ما بماندبه يادگار …
#مليكا_سهرابي
Download Telegram
Forwarded from Really black
تو با خیالی آسوده رفته ای و من همچون مؤمنی روشندل دست بر خاطراتت میکشم،
وضویِ عشق می‌گیرم،
و نماز شب های نبودنت را سرِ وقت می‌خوانم.
خودت نیستی،
خدایت که هست...
#عادل_رستمکلایی
جای خالیت پر که نمیشود هیچ، درد هم میکند...
#عادل_رستمکلایی

Channel 📌: @melika_nevesht
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟
می‌گویم آری، مدت هاست.
پوزخندی حق به جانب میزنند و می‌روند.
لابد نمی شناسند عشق را، یا که عاشق ندیده‌اند.
فراموش کردنت با دست‌هایی که هر شب خیالت را لمس می‌کنند؟
با گوش‌هایی که تنها، زنگِ دلبرانه‌های تورا می‌شنوند؟
با چشم هایی که سایه‌ی خیالت را دنبال می‌کنند؟
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟ می‌گویم مگر بوده‌ای...!
نمی‌فهمند منِ بی تو یعنی ناشنواییِ مطلق، تاریکیِ محض.
عاشق ندیده‌های لعنتی،
اصلا گیرم همه چیز و همه کس را، حتی خودم را هم فراموش کنم،
کافیست باران ببارد،
با تولد اولین قطره اش من در او حل خواهم شد...
#او_باران_بود

#عادل_رستمکلایی

Channel📌: @melika_nevesht
جای خالیت پر که نمیشود هیچ، درد هم میکند...
#عادل_رستمکلایی

Channel📌: @Melika_nevesht
تو با خیالی آسوده رفته ای و من همچون مؤمنی روشندل دست بر خاطراتت میکشم،
وضویِ عشق می‌گیرم،
و نماز شب های نبودنت را سرِ وقت می‌خوانم.
خودت نیستی،
خدایت که هست...
#عادل_رستمکلایی

Channel📌: @Melika_nevesht
دنبال واژه‌ها نباشید،
فرصت زندگی را از شما می‌گیرند.
چشم‌هایتان را با دلخوشی و خیالی راحت ببندید و هم‌چون قایقی آزاد و رها بر پهنه‌یِ آرامِ دریا، نوازشِ نسیم را روی پوست‌ِتان حس و بودنِ‌تان را لمس کنید.
دوستت دارم‌ها را در بریلِ خطوط امنِ دست‌هایِ همراهِتان پیدا کنید و با قلبتان بخوانیدش.
دل‌ بِبَرید، یا ناز بخرید.
خاطره بسازید و خاطراتی به‌یاد ماندنی شوید‌،
به زمین و به زمان با چشمانِ‌تان لبخند بزنید،
و مراقبِ عشقی که خودش به سراغتان آمده باشید و سپاسگذاری از او و خدایِ او را از یاد نبرید.
ختمِ کلام؛ عاشق شوید، فدا‌کار باشید و زندگی کنید.
روزها و شب‌ها بدون وقفه می‌آیند و می‌روند.
تا می‌توانید زندگی را در همان لحظه‌ها که وجود دارید زندگی کنید، که"ناگهان و زود، دیر می‌شود".

#عادل_رستمکلایی
اوّلین بار یادم نمی‌آید، کِی و کجا بود که عاشق شدم،
ولی الان با اطمینان می‌گویم قسم به دستانش که عاشقم.
من عاشقم که یادم نمی‌آید قبل از او را، عاشقم که می‌ترسم از بعد از او.
عاشقم که وقت خواب و بیداری جز او هیچ چیزِ دیگری در تخیّلات یا واقعیّتِ افکارم جای ندارد.
مثل انگشت‌هایم، قلبم، چشمانم، مانند دَم و بازدمم حتّی نمی‌توانم به لحظه‌ای نبودنش فکر کنم.
خبر آمدنش که می‌پیچد در پوسته‌یِ کوچک و تنگم نمی‌گنجم.
می‌آید و کویرِ وجودم گلستان می‌شود.
مژده‌یِ ماندنش را میدهد و من میروم از تنهایی،
ماندنی که شد، من پروانه‌ترین می‌شوم.
خبرِ رفتنش را می‌شنوم و پیر می‌شوم، چروک می‌خورم.
میرود و من به حالِ کوچه قبطه می‌خورم که به یُمنِ قدم‌هایش سبزه‌زار و تمامِ شهر از عطرِ موهایش جنگل می‌شود.
آنگونه دوستش دارم که برایِ آمدنش می‌میرم.
آنگونه عاشقم که رفتنش را هم با هیچ آمدنی تاخت نمی‌زنم.
به قول شاملو "درخت معجزه نیستم
تنها یک درختم
وجز اینم هنری نیست که آشیانِ تو باشم."

#عادل_رستمکلایی
اینکه هرگلی بوی خودش را دارد دروغِ محض است.
فقط نمی‌دانم، تو بوی تمام گل‌ها را داشتی یا تمام گل‌ها بوی تو را می‌دهند؟

#عادل_رستمکلایی