وقتی که می بینمت
به سختی ذهنمو کنترل میکنم
حس خوبی نسبت بهت دارم
فکر میکنم تو همون فرشته ی زندگیم هستی
اما این روزها خیلی ذهنم درگیره
اینکه چطوری بهت بگم از تو خوشم میاد
به نظر من تو دختر خوبی هستی
ولی من هنوز نتونستم راهی برای صحبت کردن با تو پیدا کنم !
این منو عذاب میده
خدای من
زمان داره میگذره
و من دارم صبرم رو از دست میدم
اما عزیزم میخوام بهت بگم
صبر کن، و منو قضاوت نکن
هر آدمی
داستان مربوط به خودشو داره
این تصویری که از من تو ذهن توئه
اون تصویر واقعی ای از من نیست
به من فرصت بده
به هر دویمان فرصت شناخته شدن بده
هیچ آدمی کامل نیست
و همه ما مجموعه ای از تمام آنچه در زندگی اتفاق افتاده هستیم
به من فرصت بده...
.
.
.
قلم: مهدی رجبی
تاریخ:
۲۴ آبان ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 15 نوامبر 2018 میلادی

دیدن تو باعث خوشحالیمه
اما نداشتنت ...
درده عمیق و بزرگیه

با من کمی سخن بگو، بلکه حالت دگرگون شد/ سخت نگیر، آهسته و پیوسته به سمت من بیا/ من خودم رهسپارت می شوم/ تو را ندیده عاشق شدم، این حجم از مقاومت های تو در برابر من، تعجب عظیمی را برای بشریت داشته ! / چه میکنی با من ؟! / حواست هست؟/ کار داده ای دستم، نه راه پیش دارم و نه راه برگشت! / از این واضح تر ؟!

اوه خدای من
ازت برای همه چیز ممنونم
مرسی برای تمامی اتفاق های زندگیم
ازت ممنونم ، از این که منو با این دنیای خارق العاده آشنا کردی
این روز ها ذهنم سمت یکی از زیباترین هدیه های تو در دنیاست
حس خوبی نسبت به او دارم
وقتی که نگاهش می کنم، آرام می شوم و دلم می خواهد به این کارم ساعت ها ادامه دهم
نمی دانم او هم این موضوع را می داند یا نه
ولی خودت که بهتر می دانی
فعلا نم پس نمی دهد، گویی حصاری آهنینی کشیده به دور خود
از تو می خواهم که کمک حال من باشی
و این فرصت تغییر را با صلاحدید خودت برایم مهیا کنی
از تو میخواهم لطف کنی و این حصار آهنی بین من و او را در هم بشکنی
خداوندا
به من عشق بیشتر بده
به من صبر بده
به من، علم و قدرت و درک و فهم شعور بالا بده
همیشه متواضع و فروتن باشم
همیشه یک انسان به معنای واقعی خوب باشم
همیشه.... خدای خوب من
من هدف ها و رویاهای بزرگ و زیادی دارم
ازت میخواهم که همیشه در کنارم باشی
در قلب و مغز و روح من
دوست دارم تا جایی که ممکن است به انسان ها کمک کنم، به هر طریقی
دوست دارم عشق و لبخند و شادی و کلی حس و حال های بزرگ و ناب را به آن ها هدیه کنم
دوست دارم... خدایا
تو تنها دوست واقعی من بودی و هستی، و خواهی بود
هیچوقت ترکم نکن، هدایتم کن و نور عشق و ایمانت رو به قلب همه ما ساطع کن
.
.
.
و من عاشقانه دوستت دارم ای خدای زیبای من

به امید دنیایی پر از عشق و آرامش و صلح
پر از شادی
پر از... قلم: مهدی رجبی
تاریخ:
۹ آذر ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 30 نوامبر 2018 میلادی
.
#شعر #تکست #شعر_نو #شاعر #نویسنده
#قلم #لحظات_خوب #زندگی #حال_خوب
#عشق
#خواننده
#مهدی #مهدی_رجبی

#lyrics #lyric #TEXT #poet #writer
#Poetry #good_moments #life #good_mood
#mehdi #mehdirajabi
#love
#mehdirajabilyrics
#singer #songwriter

می تونم ساعت ها بهت خیره بشم
بدون اینکه لحظه ای پلک بزنم !

می تونم ساعت ها بهت فکر کنم
بدون اینکه بخوابم !

می تونم برات بمیرم
حتی بدون اینکه حس کنم دیگه زنده نیستم !

می تونم برات...

می تونم تمام عمر به چشم های تو نگاه کنم
حتی بدون اینکه خسته بشم !

خیره شدن به تو، فکر کردن به تو و نگاه کردن به چشم های تو
تنها کاری که من با تمام وجودم، ازش لذت می برم

پس همیشه بتاب و خورشید زندگیم بمون
ای زیباترین دختر گیتی


قلم: مهدی رجبی
تاریخ:
۱۱ آذر ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 2 دسامبر 2018 میلادی

آمدی...
از اعماق
از اعماق تمام اتفاق های زندگیم
از اعماق تمامی فکر و خیال های من
تمامی جدال های متشنج ذهن من
من دیوانه، دیوانه تر شد تا تو را دید
چه با خود داری؟
که مرا انقدر زیاد شیفته خودت کردی
دچارت شدم، آرام و آسوده
به سمت می آیم، آهسته و پیوسته
اما تو، لب به سخن نمی گشایی
برایم کمی عجیب است
البته تو هم دلایل خود را داری
درکت می کنم
اما صبور باش و به من فرصت آشنایی و تغییر با خودت را بده

جا داری در گوشه گوشه اعماق وجودم
تو را باید حس کرد، باید عمیق نفس کشید
تو را باید زندگی کرد...


قلم: مهدی رجبی
تاریخ:
۱۱ آذر ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 2 دسامبر 2018 میلادی

می گفتی سرت تو حسابو کتابه
راست گفتی
اما من ساده بودم و نفهمیدم که تو انتخاب آدم ها هم همینطوری!
نشستی با خودت
جمع و تفریق
ضرب و تقسیم کردی
که بودن با من واست سود نداره
تو برو
اما زمان همه چیز رو مشخص می کنه...


قلم: مهدی رجبی
تاریخ:
۱۱ آذر ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 2 دسامبر 2018 میلادی

آمدی از میان این همه انسان، برای من
وجودت اتفاقی نیست
خواستار بودنت بودم
در انتظارت نشسته بود این دل دیوانه
همچو انسانی منتظر در جنگلی گمشده
که پناه برده به کلبه ی مخروبی در میان جنگلی پر وسعت همراه با اتفاق های غیر منتظره
و تنها امیدش تو بودی تو
حال که این دل نوشته را برای تو می نویسم
هوا رو به تاریکی ست
مه غلیظی جنگل را پوشانده
تا چشم کار می کند سفیدی مه خودنمایی می کند
زوزه های گرگ های گرسنه شمالی می رسد به گوش
ترسم این است قبل از این که بیایی من طعمه گرگ ها شوم

زمستان شروع شده
برف آرام و نم نم در حال باریدن است
زیبا و دلفریب است
همچو چشم های ناز تو
همچو شیرینی بوسیدن لب های تو
به سان حس خوب در آغوش کشیدن تو

نشسته ام روی کنده چوبی در بیرون از کلبه ام
آتشی ساخته ام با هیزم ها
در این سرمای طاقت فرسا
و تنها چیزی که مرا تا الان زنده نگه داشته
شوق رسیدن به توست

شبی در روز های گذشته
خوابت را دیدم
زیبا بودی
همچو نیلوفر
نشسته بودیم با هم در باغی سرسبز
سرم را گذاشته بودم روی زانوهای تو
تمام حواسم سمت چشم های تو بود
و تمام من وقف این لحظه
با تمام وجود داشتم لذت می بردم
از خواب بیدار شدم
در بیداری ام فکر می کردم که خوابم!
اما خواب بود
هنوز هم مزه آن خواب زیبا با من است
کاش بودی کنارم
کاش بودی و دست هایت را می گرفتم
کاش بودی و می بوسیدمت
کاش بودی و تو را در آغوشم می گرفتمت
کاش بودی و ...

دوستت دارم نیلوفر آبی من

متن: مهدی رجبی

روز و تاریخ نگارش:
یکشنبه نهم دی ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 30 دسامبر سال 2018 میلادی

هر وقت که دلتنگت می شوم
به تنها عکسی که از تو دارم خیره می شوم
همان عکسی که آخرین روز رفتنم به من دادی
همان عکسی که وقتی برای آخرین بار همدیگر را بوسیدیم و چشم در چشم های هم دوخته بودیم
تو پنهانی در یونیفرمم گذاشتی
همان عکسی که در آن لبخندی ژکوند بر لب داری
و این عکس و تمام خاطرات تو
مرا هزاران بار کشته و زنده می کند...



متن: مهدی رجبی
روز و تاریخ نگارش:
یکشنبه نهم دی ماه ۱۳۹۷ خورشیدی
برابر با 30 دسامبر سال 2018 میلادی