Forwarded from ماتیکانداستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹✒ درسهایی درباره داستاننویسی
درس ۱۱
مثال برای درک آنچه قهرمان احساس میکند
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
درس ۱۱
مثال برای درک آنچه قهرمان احساس میکند
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
Forwarded from ماتیکانداستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹✒ درسهایی درباره داستاننویسی
درس ۱٢
آزمودن درک مخاطب از احساس قهرمان
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
درس ۱٢
آزمودن درک مخاطب از احساس قهرمان
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
Forwarded from ماتیکانداستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹✒ درسهایی درباره داستاننویسی
درس ۱٣
هر قهرمانی هدف مشخص دارد
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
درس ۱٣
هر قهرمانی هدف مشخص دارد
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
Forwarded from ماتیکانداستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹✒ درسهایی درباره داستاننویسی
درس ۱۴
مثال برای درک مفهوم هدف قهرمان داستان
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
درس ۱۴
مثال برای درک مفهوم هدف قهرمان داستان
📢دوستان همراه، سپاسگزاریم که این ویدئو را بازفرستی (فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
Forwarded from ماتیکانداستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹✒درسهایی درباره داستاننویسی
درس ۱۵
آزمودن هدف داشتن یا نداشتن قهرمان داستان
📢دوستان همراه، سپاس ازاینکه این ویدئو را بازفرستی(فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
درس ۱۵
آزمودن هدف داشتن یا نداشتن قهرمان داستان
📢دوستان همراه، سپاس ازاینکه این ویدئو را بازفرستی(فوروارد) و ماتیکانداستان را به دیگران معرفی میکنید
@matikandastan
برائت از حزب توده
@matikandastan
یادی از احمد محمود، نویسندهای مردمی که امروز هجدهمین سالروز درگذشت اوست
وحید حسینی ایرانی - «مرگ چیزی است که وقتی او هست من نیستم، وقتی من هستم او نیست...»؛ این گفته احمد محمود اشارهای است به قول مشهوری از اپیکور که معتقد بود نباید از مرگ هراسید. همان فیلسوف پرآوازه یونانی که انسان را به رفتار کردن بر مدار اخلاق، فارغ از پاداش نیک و بد اعمال، موظف میدانست. من نمیدانم آیا محمود واقعا از مرگ نمیترسیده یا از آن هراس داشته است، اما آنچه از داستانهایش برمیآید، رویکرد اخلاقی و انسانی او را اثبات میکند. نویسنده بزرگ ایران -که امروز، هجدهمین سالروز درگذشت اوست- آنسان که فیلسوف یادشده غرض از فلسفهورزی را یاری رساندن به مردم معرفی میکرد، داستان را بهمثابه وسیلهای برای نوشتن از رنج مردمان به کار میگرفت و اینگونه، اخلاق را در آفرینههای ادبی روایی خود جلوهگر میساخت. در پس تلاش و نوشتن او از محنت و درد طبقات رنجبر و تنگدست، امیدی رنگ میگیرد که بهبود اوضاع را چشم میدارد –حتی در سالهایی که مانع از انتشار آثارش میشدند.
قهرمانان او عموما انسانهایی از طبقات فرودستاند که پنجه در پنجه دشواریهای زندگی انداختهاند و قلم زدن آقای نویسنده خود از جنس همین نبرد است. در این میان، تفاوتی معنادار میان نوشتههای پخته این نویسنده واقعگرای اجتماعی با آثار عموم نویسندگانی رخ مینماید که رئالیست سوسیالیست شمرده میشوند؛ نویسندگانی که ادبیات را بهانه کردند تا آرمانها و مرامهای چپ را تبلیغ کنند. احمد محمود وقتی از حیاطی دنگال در یک خانه همسایهداری مینویسد که کلی آدم بدبخت و بیچاره گرداگرد آن روزگار میگذرانند و با انواع مظاهر فقر، از بیکاری و خرافه تا فساد اخلاقی، سر میکنند، آنگاه که داستان پسرک بیچیزی را روایت میکند که عشق نامتعارفی (به قول خود محمود) به یک دختر فرنگی پیدا کرده، وقتی از جوانی میگوید که برای آرمانهایش به ستیز برخاسته و زندان و تبعید نصیبش میشود، هنگامی که از جنگزدگانی مینویسد که تجاوز دشمن به خاکشان به تیرهروزیهایشان شدت بخشیده، فراموش نمیکند که آنچه میآفریند، ادبیات است، داستان است، بیانیه حزب توده نیست. این است که ویژگیهای ادبی و زیباییهای هنری در کارش برجسته است و گفتوگو و شخصیتپردازی و فضاسازی و قصهگویی و دیگر سازههای داستانی چونان اجزای یک اثر ادبی در داستان کوتاه یا رمانش حضور مییابند. بهرغم اینکه شاید برخی اهالی سیاست و ایدئولوژیهای چپ بدشان نیاید که محمود را نویسندهای وابسته به جماعت خود جا بزنند و برای اثبات این مدعا پیشینه مبارزاتی و زندان و تبعید او را در جوانی گواه بگیرند، دستکم دو چیز سستی ادعای آنها را روشن میکند.
نخست، قوت ادبی و داستانی آثار او که بعید است هیچیک از آثار سیاستزده جماعت چپ حزبگرا یارای هماوردی با آن را داشته باشد؛ و دوم، برائت صریح محمود از تودهای بودن (به یاد بیاوریم صحبتهای او را در مستند «احمد محمود: نویسنده انسانگرا» ساخته بهمن مقصودلو، که تأکید میکند در آن سالهای جوانی که به حزب پیوسته، چیزی درباره آن نمیدانسته است و یک جای دیگر مستند هم مواضع خود را نشان تودهای بودنش نمیداند). در هر صورت آنچه واضح است، رویکرد انسانی و مردمی احمد محمود در «همسایهها» و «زمین سوخته» و «پسرک بومی» و «داستان یک شهر» و ... در قالب آثاری هنرمندانه از سرشت ادبیات است. ادبیاتی که حتی مرگ جسمانی نویسنده بزرگ ایران هم مانع از تداوم و زندگی و پویندگی داستانهایش در آن نشد.
(منبع: روزنامهی شهرآرا)
@matikandastan
@matikandastan
یادی از احمد محمود، نویسندهای مردمی که امروز هجدهمین سالروز درگذشت اوست
وحید حسینی ایرانی - «مرگ چیزی است که وقتی او هست من نیستم، وقتی من هستم او نیست...»؛ این گفته احمد محمود اشارهای است به قول مشهوری از اپیکور که معتقد بود نباید از مرگ هراسید. همان فیلسوف پرآوازه یونانی که انسان را به رفتار کردن بر مدار اخلاق، فارغ از پاداش نیک و بد اعمال، موظف میدانست. من نمیدانم آیا محمود واقعا از مرگ نمیترسیده یا از آن هراس داشته است، اما آنچه از داستانهایش برمیآید، رویکرد اخلاقی و انسانی او را اثبات میکند. نویسنده بزرگ ایران -که امروز، هجدهمین سالروز درگذشت اوست- آنسان که فیلسوف یادشده غرض از فلسفهورزی را یاری رساندن به مردم معرفی میکرد، داستان را بهمثابه وسیلهای برای نوشتن از رنج مردمان به کار میگرفت و اینگونه، اخلاق را در آفرینههای ادبی روایی خود جلوهگر میساخت. در پس تلاش و نوشتن او از محنت و درد طبقات رنجبر و تنگدست، امیدی رنگ میگیرد که بهبود اوضاع را چشم میدارد –حتی در سالهایی که مانع از انتشار آثارش میشدند.
قهرمانان او عموما انسانهایی از طبقات فرودستاند که پنجه در پنجه دشواریهای زندگی انداختهاند و قلم زدن آقای نویسنده خود از جنس همین نبرد است. در این میان، تفاوتی معنادار میان نوشتههای پخته این نویسنده واقعگرای اجتماعی با آثار عموم نویسندگانی رخ مینماید که رئالیست سوسیالیست شمرده میشوند؛ نویسندگانی که ادبیات را بهانه کردند تا آرمانها و مرامهای چپ را تبلیغ کنند. احمد محمود وقتی از حیاطی دنگال در یک خانه همسایهداری مینویسد که کلی آدم بدبخت و بیچاره گرداگرد آن روزگار میگذرانند و با انواع مظاهر فقر، از بیکاری و خرافه تا فساد اخلاقی، سر میکنند، آنگاه که داستان پسرک بیچیزی را روایت میکند که عشق نامتعارفی (به قول خود محمود) به یک دختر فرنگی پیدا کرده، وقتی از جوانی میگوید که برای آرمانهایش به ستیز برخاسته و زندان و تبعید نصیبش میشود، هنگامی که از جنگزدگانی مینویسد که تجاوز دشمن به خاکشان به تیرهروزیهایشان شدت بخشیده، فراموش نمیکند که آنچه میآفریند، ادبیات است، داستان است، بیانیه حزب توده نیست. این است که ویژگیهای ادبی و زیباییهای هنری در کارش برجسته است و گفتوگو و شخصیتپردازی و فضاسازی و قصهگویی و دیگر سازههای داستانی چونان اجزای یک اثر ادبی در داستان کوتاه یا رمانش حضور مییابند. بهرغم اینکه شاید برخی اهالی سیاست و ایدئولوژیهای چپ بدشان نیاید که محمود را نویسندهای وابسته به جماعت خود جا بزنند و برای اثبات این مدعا پیشینه مبارزاتی و زندان و تبعید او را در جوانی گواه بگیرند، دستکم دو چیز سستی ادعای آنها را روشن میکند.
نخست، قوت ادبی و داستانی آثار او که بعید است هیچیک از آثار سیاستزده جماعت چپ حزبگرا یارای هماوردی با آن را داشته باشد؛ و دوم، برائت صریح محمود از تودهای بودن (به یاد بیاوریم صحبتهای او را در مستند «احمد محمود: نویسنده انسانگرا» ساخته بهمن مقصودلو، که تأکید میکند در آن سالهای جوانی که به حزب پیوسته، چیزی درباره آن نمیدانسته است و یک جای دیگر مستند هم مواضع خود را نشان تودهای بودنش نمیداند). در هر صورت آنچه واضح است، رویکرد انسانی و مردمی احمد محمود در «همسایهها» و «زمین سوخته» و «پسرک بومی» و «داستان یک شهر» و ... در قالب آثاری هنرمندانه از سرشت ادبیات است. ادبیاتی که حتی مرگ جسمانی نویسنده بزرگ ایران هم مانع از تداوم و زندگی و پویندگی داستانهایش در آن نشد.
(منبع: روزنامهی شهرآرا)
@matikandastan
4_6035000294415271457.pdf
13.7 MB
هزاردستان ۱۵
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ زیر و بم ترجمهی ادبی در گفتوگو با سپاس ریوندی
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
روحا... مهدیپور عمرانی
فرشاد جابرزاده
وحید حسینی ایرانی
علی رحمانی قناویزباف
مرتضی قربانیون
جواد لگزیان
و
جان مولان
@matikandastan
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ زیر و بم ترجمهی ادبی در گفتوگو با سپاس ریوندی
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
روحا... مهدیپور عمرانی
فرشاد جابرزاده
وحید حسینی ایرانی
علی رحمانی قناویزباف
مرتضی قربانیون
جواد لگزیان
و
جان مولان
@matikandastan
دبهی بنزین علیه اختناق
@matikandastan
یک رمانِ بزرگ. «محشر صغرا» شاهکار نویسندهی لهستانی تادئوش کونویتسکی. رمانی که چاپ قبلیاش اول دههی هفتاد و با فروپاشی بلوک شرق در ایران منتشر شد و از سوی جریانهای شورویگرا بایکوت. اما حالا بعد حدود سی سال که ترجمهی فروغ پوریاوری تجدیدچاپ شده میبینیم فضای این رمان در روایت دیکتاتوری، هراس و پایمالشدن عزتِ نفسِ انسانی یگانه بوده. رمان قصهی یک نویسندهی پا به سن گذاشته و تنهاست. نویسندهای که زمانی مشهور بوده و حتا عضو حزب و بعد اخراج و منزوی شده. روزی دو دوستاش که از اپوزیسون هستند به خانهی او میآیند. دقیقن در روز دیدار دبیرکلِ حزب کمونیست شوروی و همتای لهستانیاش، شهر پر از پلاکارد و پوستر شده. (احتمالن زمان داستان به سال ۱۹۸۸ مربوط میشود). قهرمان رمان سالهاست چیزی ننوشته. دوستاناش به او پیشنهاد میکنند به جای ادامهی این زندهگی بعدازظهر مقابل ساختمان میزبان مهمانان روسی خودش را آتش بزند! و اینگونه دِیناش را به آزادی ادا کند. با این پیشنهاد او با دبهی آبی بنزین در دست مشغول ولگردی در شهر میشود تا زماناش برسد...
👇👇👇
@matikandastan
یک رمانِ بزرگ. «محشر صغرا» شاهکار نویسندهی لهستانی تادئوش کونویتسکی. رمانی که چاپ قبلیاش اول دههی هفتاد و با فروپاشی بلوک شرق در ایران منتشر شد و از سوی جریانهای شورویگرا بایکوت. اما حالا بعد حدود سی سال که ترجمهی فروغ پوریاوری تجدیدچاپ شده میبینیم فضای این رمان در روایت دیکتاتوری، هراس و پایمالشدن عزتِ نفسِ انسانی یگانه بوده. رمان قصهی یک نویسندهی پا به سن گذاشته و تنهاست. نویسندهای که زمانی مشهور بوده و حتا عضو حزب و بعد اخراج و منزوی شده. روزی دو دوستاش که از اپوزیسون هستند به خانهی او میآیند. دقیقن در روز دیدار دبیرکلِ حزب کمونیست شوروی و همتای لهستانیاش، شهر پر از پلاکارد و پوستر شده. (احتمالن زمان داستان به سال ۱۹۸۸ مربوط میشود). قهرمان رمان سالهاست چیزی ننوشته. دوستاناش به او پیشنهاد میکنند به جای ادامهی این زندهگی بعدازظهر مقابل ساختمان میزبان مهمانان روسی خودش را آتش بزند! و اینگونه دِیناش را به آزادی ادا کند. با این پیشنهاد او با دبهی آبی بنزین در دست مشغول ولگردی در شهر میشود تا زماناش برسد...
👇👇👇
دبهی بنزین علیه اختناق
@matikandastan
مهدی یزدانیخرم: یک رمانِ بزرگ. «محشر صغرا» شاهکار نویسندهی لهستانی تادئوش کونویتسکی. رمانی که چاپ قبلیاش اول دههی هفتاد و با فروپاشی بلوک شرق در ایران منتشر شد و از سوی جریانهای شورویگرا بایکوت. اما حالا بعد حدود سی سال که ترجمهی فروغ پوریاوری تجدیدچاپ شده میبینیم فضای این رمان در روایت دیکتاتوری، هراس و پایمالشدن عزتِ نفسِ انسانی یگانه بوده. رمان قصهی یک نویسندهی پا به سن گذاشته و تنهاست. نویسندهای که زمانی مشهور بوده و حتا عضو حزب و بعد اخراج و منزوی شده. روزی دو دوستاش که از اپوزیسون هستند به خانهی او میآیند. دقیقن در روز دیدار دبیرکلِ حزب کمونیست شوروی و همتای لهستانیاش، شهر پر از پلاکارد و پوستر شده. (احتمالن زمان داستان به سال ۱۹۸۸ مربوط میشود). قهرمان رمان سالهاست چیزی ننوشته. دوستاناش به او پیشنهاد میکنند به جای ادامهی این زندهگی بعدازظهر مقابل ساختمان میزبان مهمانان روسی خودش را آتش بزند! و اینگونه دِیناش را به آزادی ادا کند. با این پیشنهاد او با دبهی آبی بنزین در دست مشغول ولگردی در شهر میشود تا زماناش برسد... فضای شهر آخرالزمانی شده. آدمها در هممیلولند. صفها، مارشهای حماسی، سینماهایی که پوستر فیلمهای روسی دارند اما آثار لهستانی نمایش میدهند. وزیر سانسورچیای که حالا نقاش شده و نمایشگاه گذاشته، پلیسها و... کونویتسکی مدام فضای مهآلود و پر صدای شهر را روایت میکند و قهرماناش را که با آدمهای غریب و گاه آشنایی برخورد میکند. شهری که بیروح است و آدمهایی که انگار برای خودشان حرف میزنند. همه چیز جعلیست حتا شیر. در جایی نویسنده به گروه معترضان میگوید خودش بنزین میخرد و آنها جواب میدهند که بنزینها بسیار رقیقاند و خودشان آشنا دارند که رشوه میگیرد و بنزین اعلا میدهد! رمان فضایی سنگین دارد. نویسنده از فسادی میگوید و ابتذالی که حتا مخالفان و معترضان نیز به آن دچار شدهاند. از سقوط ملتی میگوید که همه چیزش را باخته و مدام به این سقوط میخندد. «محشر صغرا» انگار از دل فضاهای آثار اولیهی کیشلوفسکی بیرون آمده از دل آثار زانوسی. همه میترسند و همه چیز در هالهای از سرب و غبار فرورفته. کونویتسکی تصویر نویسندهای را میسازد که گمان میکند میتواند با دبهی پنج کیلویی بنزین کاری مسیحوار انجام دهد. او هنوز امیدوار است بتواند سانسور و اختناق را از پا درآورد. نویسندهی برجستهی لهستانی در سالهای مذکور تمام امیدش را از دست داده بود. رمان نفس خواننده را حبس میکند و او را مواجه میکند با این عیسای بنزین به دست... آیا رستگار میشود؟
@sorkhesiah
@matikandastan
@matikandastan
مهدی یزدانیخرم: یک رمانِ بزرگ. «محشر صغرا» شاهکار نویسندهی لهستانی تادئوش کونویتسکی. رمانی که چاپ قبلیاش اول دههی هفتاد و با فروپاشی بلوک شرق در ایران منتشر شد و از سوی جریانهای شورویگرا بایکوت. اما حالا بعد حدود سی سال که ترجمهی فروغ پوریاوری تجدیدچاپ شده میبینیم فضای این رمان در روایت دیکتاتوری، هراس و پایمالشدن عزتِ نفسِ انسانی یگانه بوده. رمان قصهی یک نویسندهی پا به سن گذاشته و تنهاست. نویسندهای که زمانی مشهور بوده و حتا عضو حزب و بعد اخراج و منزوی شده. روزی دو دوستاش که از اپوزیسون هستند به خانهی او میآیند. دقیقن در روز دیدار دبیرکلِ حزب کمونیست شوروی و همتای لهستانیاش، شهر پر از پلاکارد و پوستر شده. (احتمالن زمان داستان به سال ۱۹۸۸ مربوط میشود). قهرمان رمان سالهاست چیزی ننوشته. دوستاناش به او پیشنهاد میکنند به جای ادامهی این زندهگی بعدازظهر مقابل ساختمان میزبان مهمانان روسی خودش را آتش بزند! و اینگونه دِیناش را به آزادی ادا کند. با این پیشنهاد او با دبهی آبی بنزین در دست مشغول ولگردی در شهر میشود تا زماناش برسد... فضای شهر آخرالزمانی شده. آدمها در هممیلولند. صفها، مارشهای حماسی، سینماهایی که پوستر فیلمهای روسی دارند اما آثار لهستانی نمایش میدهند. وزیر سانسورچیای که حالا نقاش شده و نمایشگاه گذاشته، پلیسها و... کونویتسکی مدام فضای مهآلود و پر صدای شهر را روایت میکند و قهرماناش را که با آدمهای غریب و گاه آشنایی برخورد میکند. شهری که بیروح است و آدمهایی که انگار برای خودشان حرف میزنند. همه چیز جعلیست حتا شیر. در جایی نویسنده به گروه معترضان میگوید خودش بنزین میخرد و آنها جواب میدهند که بنزینها بسیار رقیقاند و خودشان آشنا دارند که رشوه میگیرد و بنزین اعلا میدهد! رمان فضایی سنگین دارد. نویسنده از فسادی میگوید و ابتذالی که حتا مخالفان و معترضان نیز به آن دچار شدهاند. از سقوط ملتی میگوید که همه چیزش را باخته و مدام به این سقوط میخندد. «محشر صغرا» انگار از دل فضاهای آثار اولیهی کیشلوفسکی بیرون آمده از دل آثار زانوسی. همه میترسند و همه چیز در هالهای از سرب و غبار فرورفته. کونویتسکی تصویر نویسندهای را میسازد که گمان میکند میتواند با دبهی پنج کیلویی بنزین کاری مسیحوار انجام دهد. او هنوز امیدوار است بتواند سانسور و اختناق را از پا درآورد. نویسندهی برجستهی لهستانی در سالهای مذکور تمام امیدش را از دست داده بود. رمان نفس خواننده را حبس میکند و او را مواجه میکند با این عیسای بنزین به دست... آیا رستگار میشود؟
@sorkhesiah
@matikandastan
قرار است تا ساعت سه بعد از ظهر جنازهی تو را به خاک بسپارند. جنازهی تو زیاد سیاه و کبود نیست. آفتاب قبرستان روشن و گرم است. من بعد از مردن تو در این ساختمان روزهای ابری را ندیدهام -فقط باران-فقط آفتاب- تمام دوستان تو هنگامی به یاد تو هستند که غذای گرم را با اشتها خورده باشند و نگرانی و تشویشی از گناهان سیاسی نداشته باشند. روزهایی که تو دیگر در آن نیستی قطارها هستند، هواپیماها هستند. زن صاحبخانه میگوید صدای تو را میخواهد و آن روزی هم که در اتاق ما را زد نه کنجکاو بوده و نه دلش برای گلدانها میسوخته است فقط دلش میخواسته با کسی صحبت کند...
نثرهای یومیه
احمدرضا احمدیِ شاعر در سالهای اخیر رمانهایی راهی ویترین کتابفروشیها کرد که صرفنظر از کیفیت داستانی به علت نامِ احمدی با اقبال خوانندگان بهویژه خریداران شعر او روبهرو شد. اما شاید بسیاری ندانند او مشابه این تجربه را چند دههی پیش هم داشته است.
او در سال ۱۳۵۹ کتاب "نثرهای یومیه" را چاپخش کرد که داستانوارهای است از بیان ذهنی لحظات زندگی راوی با معشوقهای مُرده؛ نثرهایی که همان نگاه شاعرانهی احمدرضا احمدی شاخصهی آن میتواند باشد.
@matikandastan
نثرهای یومیه
احمدرضا احمدیِ شاعر در سالهای اخیر رمانهایی راهی ویترین کتابفروشیها کرد که صرفنظر از کیفیت داستانی به علت نامِ احمدی با اقبال خوانندگان بهویژه خریداران شعر او روبهرو شد. اما شاید بسیاری ندانند او مشابه این تجربه را چند دههی پیش هم داشته است.
او در سال ۱۳۵۹ کتاب "نثرهای یومیه" را چاپخش کرد که داستانوارهای است از بیان ذهنی لحظات زندگی راوی با معشوقهای مُرده؛ نثرهایی که همان نگاه شاعرانهی احمدرضا احمدی شاخصهی آن میتواند باشد.
@matikandastan
Forwarded from نشریه ادبی هنری دیدگاه
دیدگاه چهاردهم.pdf
7.2 MB
🔰 #شماره_چهاردهم
🔻ماهنامه الکترونیکی نشریه ادبی، هنری #دیدگاه | مهرماه | سال ۱۳۹۹
▪️▫️▪️
📌داستان
▪️تخمدان پلی کیستیک
#ناهید_شمس
▫️بداهه زندگی
#مسعود_یوسفی
📌نقد ادبیات داستانی
▪️روایت شناسی
#ولی_اله_نصری
📌فیلم
▪️نقد و بررسی فیلم " آزمایش" #سجاد_حاجیان
📌تازههای کتاب و...
□■□
🌐 کانال نشریه ادبی،هنری دیدگاه
👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAExOZycZQVCezmjPmA
🆔 @didgahjournal
▪️▫️▪️
🌐 آدرس وبلاگ نشریه ادبی هنری دیدگاه 👇👇
http://didgahjurnal.blogfa.com/
¤¤¤¤
🔻ماهنامه الکترونیکی نشریه ادبی، هنری #دیدگاه | مهرماه | سال ۱۳۹۹
▪️▫️▪️
📌داستان
▪️تخمدان پلی کیستیک
#ناهید_شمس
▫️بداهه زندگی
#مسعود_یوسفی
📌نقد ادبیات داستانی
▪️روایت شناسی
#ولی_اله_نصری
📌فیلم
▪️نقد و بررسی فیلم " آزمایش" #سجاد_حاجیان
📌تازههای کتاب و...
□■□
🌐 کانال نشریه ادبی،هنری دیدگاه
👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAExOZycZQVCezmjPmA
🆔 @didgahjournal
▪️▫️▪️
🌐 آدرس وبلاگ نشریه ادبی هنری دیدگاه 👇👇
http://didgahjurnal.blogfa.com/
¤¤¤¤
4_5803116977199253653.pdf
12.2 MB
هزاردستان ۱۶
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ بهترین آستانههای داستانی کداماند؟
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
عباس پوراحمدی
فرشاد جابرزاده
هدی جاودانی
وحید حسینی ایرانی
مرتضی قربانیون
و
هفزیبا اندرسون
هایلی مککلاین
و...
@matikandastan
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ بهترین آستانههای داستانی کداماند؟
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
عباس پوراحمدی
فرشاد جابرزاده
هدی جاودانی
وحید حسینی ایرانی
مرتضی قربانیون
و
هفزیبا اندرسون
هایلی مککلاین
و...
@matikandastan
4_5832309908564871666.pdf
16.7 MB
هزاردستان ۱۷
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ کلمات چگونه ترسناک میشوند؟
پروندهای برای ژانر وحشت در ادبیات داستانی
♦️گفتوگو با اسماعیل زرعی به مناسبت انتشار دوبارهی داستان بلند «رویای برزخی»
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
مهدیس احمدیان شالچی
فرشاد جابرزاده
وحید حسینی ایرانی
رامین مرادی
و ...
@matikandastan
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ کلمات چگونه ترسناک میشوند؟
پروندهای برای ژانر وحشت در ادبیات داستانی
♦️گفتوگو با اسماعیل زرعی به مناسبت انتشار دوبارهی داستان بلند «رویای برزخی»
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
مهدیس احمدیان شالچی
فرشاد جابرزاده
وحید حسینی ایرانی
رامین مرادی
و ...
@matikandastan
جمالزاده و فارسی ِ تودهها
@matikandastan
وحید حسینی ایرانی: «... و ما هم دیگر حساب کار خود را کرده و ماستها را سخت کیسه انداختیم. اول خواستیم هارت و هورت و باد و بروتی به خرج دهیم ولی دیدیم هوا پس است و صلاح در معقول بودن. خداوند هیچ کافری را گیر قوم فراش نیندازد! دیگر پیرت میداند که این پدرآمرزیدهها در یک آب خوردن چه بر سر ما آوردند.»
آنچه آمد، بخشی است از اثر معروف «فارسی شکر است» نوشته سیدمحمدعلی جمالزاده. این داستانْ نخستین داستان کوتاه فارسی دانسته میشود که به شیوه امروزی (شیوهای که به پیروی از ادبیات غرب حدود یک سده پیش در ایران پا گرفت) به نگارش درآمده است. در این داستان و دیگر داستانهای کتاب «یکی بود یکی نبود»، زبانی ساده و در عین حال سرشار از واژهها و اصطلاحات و مَثَلهای رایج در میان مردم معمولی ایران به کار رفته است و این امر، به نگاه مرحوم جمالزاده به ادبیات داستانی نوین برمیگردد. او به درستی درک کرده بود که ادبیات ناگزیر از سود بردن از فرهنگ عامه است و خود نیز در روایت ماجراهای داستانی و بازتاب دادن دیدگاههای انتقادی و اجتماعی خویش، از کاربست این فرهنگ غافل نبود. شاید بتوان گفت که پدر داستان کوتاه فارسی و نخستین نویسنده واقعگرای (رئالیست) ایرانی در این راه حتی از حد درمیگذرد اما به باور صاحب این قلم، برداشتن چنین گامی راهنما و سرمشق شایستهای برای نویسنده امروز میتواند باشد. به بیانی، جمالزاده با برجستهسازی واژگان و تعابیر و اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانه مردم ایران، سرمشقی پیش روی ما میگذارد که ظرفیتهای فرهنگ توده را از یاد نبریم و اگرچه نه به شدتِ افراط گونه نثر او، به اندازه نیاز نوشتهمان از آن استفاده کنیم. جالب اینجاست که این نویسنده پرکار از نوجوانی از ایران خارج شده و در لبنان و فرانسه و آلمان و سوییس تحصیل و کار و زندگی کرده بود و تا پایان عمر طولانی صدوشش سالهاش (دی ۱۲۷۰ تا ۱۷ آبان ۱۳۷۶ خورشیدی) جز چند سفر به میهن، همواره از ایران دور بود، بااینهمه، آشنایی درخوری با زبان کوچه و بازار و فرهنگ هممیهنانش داشت. افزون بر کتابهایی که به زبان فارسی میخواند، بخشی از این آگاهی را شاید از پدرش سیدجمال واعظ اصفهانی داشت که خطیب آزادیخواه دوران مشروطه بود و با زبان ساده و استفاده از تعابیر عامیانه، مردم را به ظلم و بیداد و استبدادی که اسیرش بودند، متوجه میساخت.
سیدمحمدعلی جمالزاده صدها داستان کوتاه و چندین رمان نوشته و آثار پژوهشی و ترجمه نیز دارد. یکی از تألیفات او، کتاب «فرهنگ لغات عامیانه» است که به خواست مرحوم ایرج افشار و کوشش شادروان محمدجعفر محجوب منتشر شد. جمالزاده در مقدمه مفصلی که بر این کتاب نوشته، از ارزش و اهمیت زبان مردم عادی میگوید. او با یادآوری اینکه تا پیش از مشروطه، کتابهای منثور کمتر از آثار منظوم و آنچه بوده نیز به زبان ادبی نوشته شده بوده است، خودداری از حفظ این میراث را باعث فراموشی آن و درنتیجه فقر زبان فارسی برمیشمرد. همچنین با انتقاد از رویکرد منشیانه و سختنویسیِ ادیبان مینویسد: «... فارسی را نیز باید طوری نوشت که همه بفهمند و همه را خوش آید و در عین سادگی عاری از محسنات ادبی نباشد، نه آنکه تنها خواص و اهل فضل و کمال را در نظر داشت و به طرز و سبک «دره نادری» چیزی نوشت که مردم عادی از فهم آن به کلی عاجز باشند و حتی خواص برای فهمیدن آن هر لحظه محتاج به تفکر و تعمق و توسل به کتابهای لغت باشند و حالا که خودمانیم روی هم رفته لذتی هم از مطالعه آن نبرند.»
(منبع: روزنامهی شهرآرا)
@matikandastan
@matikandastan
وحید حسینی ایرانی: «... و ما هم دیگر حساب کار خود را کرده و ماستها را سخت کیسه انداختیم. اول خواستیم هارت و هورت و باد و بروتی به خرج دهیم ولی دیدیم هوا پس است و صلاح در معقول بودن. خداوند هیچ کافری را گیر قوم فراش نیندازد! دیگر پیرت میداند که این پدرآمرزیدهها در یک آب خوردن چه بر سر ما آوردند.»
آنچه آمد، بخشی است از اثر معروف «فارسی شکر است» نوشته سیدمحمدعلی جمالزاده. این داستانْ نخستین داستان کوتاه فارسی دانسته میشود که به شیوه امروزی (شیوهای که به پیروی از ادبیات غرب حدود یک سده پیش در ایران پا گرفت) به نگارش درآمده است. در این داستان و دیگر داستانهای کتاب «یکی بود یکی نبود»، زبانی ساده و در عین حال سرشار از واژهها و اصطلاحات و مَثَلهای رایج در میان مردم معمولی ایران به کار رفته است و این امر، به نگاه مرحوم جمالزاده به ادبیات داستانی نوین برمیگردد. او به درستی درک کرده بود که ادبیات ناگزیر از سود بردن از فرهنگ عامه است و خود نیز در روایت ماجراهای داستانی و بازتاب دادن دیدگاههای انتقادی و اجتماعی خویش، از کاربست این فرهنگ غافل نبود. شاید بتوان گفت که پدر داستان کوتاه فارسی و نخستین نویسنده واقعگرای (رئالیست) ایرانی در این راه حتی از حد درمیگذرد اما به باور صاحب این قلم، برداشتن چنین گامی راهنما و سرمشق شایستهای برای نویسنده امروز میتواند باشد. به بیانی، جمالزاده با برجستهسازی واژگان و تعابیر و اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانه مردم ایران، سرمشقی پیش روی ما میگذارد که ظرفیتهای فرهنگ توده را از یاد نبریم و اگرچه نه به شدتِ افراط گونه نثر او، به اندازه نیاز نوشتهمان از آن استفاده کنیم. جالب اینجاست که این نویسنده پرکار از نوجوانی از ایران خارج شده و در لبنان و فرانسه و آلمان و سوییس تحصیل و کار و زندگی کرده بود و تا پایان عمر طولانی صدوشش سالهاش (دی ۱۲۷۰ تا ۱۷ آبان ۱۳۷۶ خورشیدی) جز چند سفر به میهن، همواره از ایران دور بود، بااینهمه، آشنایی درخوری با زبان کوچه و بازار و فرهنگ هممیهنانش داشت. افزون بر کتابهایی که به زبان فارسی میخواند، بخشی از این آگاهی را شاید از پدرش سیدجمال واعظ اصفهانی داشت که خطیب آزادیخواه دوران مشروطه بود و با زبان ساده و استفاده از تعابیر عامیانه، مردم را به ظلم و بیداد و استبدادی که اسیرش بودند، متوجه میساخت.
سیدمحمدعلی جمالزاده صدها داستان کوتاه و چندین رمان نوشته و آثار پژوهشی و ترجمه نیز دارد. یکی از تألیفات او، کتاب «فرهنگ لغات عامیانه» است که به خواست مرحوم ایرج افشار و کوشش شادروان محمدجعفر محجوب منتشر شد. جمالزاده در مقدمه مفصلی که بر این کتاب نوشته، از ارزش و اهمیت زبان مردم عادی میگوید. او با یادآوری اینکه تا پیش از مشروطه، کتابهای منثور کمتر از آثار منظوم و آنچه بوده نیز به زبان ادبی نوشته شده بوده است، خودداری از حفظ این میراث را باعث فراموشی آن و درنتیجه فقر زبان فارسی برمیشمرد. همچنین با انتقاد از رویکرد منشیانه و سختنویسیِ ادیبان مینویسد: «... فارسی را نیز باید طوری نوشت که همه بفهمند و همه را خوش آید و در عین سادگی عاری از محسنات ادبی نباشد، نه آنکه تنها خواص و اهل فضل و کمال را در نظر داشت و به طرز و سبک «دره نادری» چیزی نوشت که مردم عادی از فهم آن به کلی عاجز باشند و حتی خواص برای فهمیدن آن هر لحظه محتاج به تفکر و تعمق و توسل به کتابهای لغت باشند و حالا که خودمانیم روی هم رفته لذتی هم از مطالعه آن نبرند.»
(منبع: روزنامهی شهرآرا)
@matikandastan
اهلِ غرق
@matikandastan
معرفی ده اثر داستانی برجسته از ادبیات ایران
علیرضا اکبری: به دعوت دوستان سایتِ وینش ده رمان و مجموعه داستان محبوبم را از میان آثاری که در صد سال گذشته منتشر شده انتخاب کردم. جز بوف کور که نیازی نیست در موردش توضیح داد سعی میکنم دلیل انتخابهای دیگرم را تا حدی روشن کنم. اسفار کاتبان به نظرم کاملترین رمانیست که تا کنون به زبان فارسی نوشته شده است؛ هم به لحاظ اهمیت مضمون؛ هم از نظر تطبیق مضمون با فرم؛ هم به خاطر عمق شخصیتپردازی داستان و هم به جهت غنای تکنیکی و روایی اثر. داییجان ناپلئون هم تمامی ویژگیهای اسفار کاتبان را منهای وجه تکنیکی و روایی آن اثر داراست و در عینحال تنها رمان طنز موفق ایرانیست که نوعی آسیبشناسی عمیق اجتماعی در آن به چشم میخورد و در عین حال برای نخستین بار توانسته میان جدی بودن و سرگرمکننده بودن در رمان ایرانی آشتی برقرار کند. جای خالی سلوچ اوج دورهی نخست نویسندگی دولتآبادیست که تمام نقاط قوت سبک و سیاق خاص او را یکجا در درون خود جمع کرده و قلهایست در ادبیات اقلیمی ایران. شازده احتجاب نشان میدهد که ایجاز چگونه میتواند در خدمت یک روایت پیچیدهی تاریخی به خلق اثری دورانساز منجر شود. واهمههای بینامونشان جزو معدود آثار ساعدیست که انگار نبوغ نفرینی او در آن به اوج تبلور رسیده است. ساعدی به اذعان خودش صدها صفحه نوشت که نباید منتشرشان میکرد واهمههای بینام و نشان اما جزو صفحات درخشان کارنامهی اوست. چشمهایش بزرگ علوی از معدود آثاریست که میتوانست آغازی برای نوشتن رمان جدی سیاسی قرار بگیرد اما چنین نشد. مد و مه شخصیترین و خواندنیترین اثر داستانی گلستان است. سنگر و قمقمههای خالی نشان میدهد که بهرام صادقی حاکم بلامنازع داستان کوتاه در منظومهی داستان فارسیست و بالاخره یکیلیا و تنهایی او همچون رهرویی ثابتقدم است که مسیری طولانی را با شکیبایی از لحظهی خلقش تا امروز جلو آمده و روز به روز دارد به قدر و منزلتش افزوده میشود.
@moroor_gar
@matikandastan
@matikandastan
معرفی ده اثر داستانی برجسته از ادبیات ایران
علیرضا اکبری: به دعوت دوستان سایتِ وینش ده رمان و مجموعه داستان محبوبم را از میان آثاری که در صد سال گذشته منتشر شده انتخاب کردم. جز بوف کور که نیازی نیست در موردش توضیح داد سعی میکنم دلیل انتخابهای دیگرم را تا حدی روشن کنم. اسفار کاتبان به نظرم کاملترین رمانیست که تا کنون به زبان فارسی نوشته شده است؛ هم به لحاظ اهمیت مضمون؛ هم از نظر تطبیق مضمون با فرم؛ هم به خاطر عمق شخصیتپردازی داستان و هم به جهت غنای تکنیکی و روایی اثر. داییجان ناپلئون هم تمامی ویژگیهای اسفار کاتبان را منهای وجه تکنیکی و روایی آن اثر داراست و در عینحال تنها رمان طنز موفق ایرانیست که نوعی آسیبشناسی عمیق اجتماعی در آن به چشم میخورد و در عین حال برای نخستین بار توانسته میان جدی بودن و سرگرمکننده بودن در رمان ایرانی آشتی برقرار کند. جای خالی سلوچ اوج دورهی نخست نویسندگی دولتآبادیست که تمام نقاط قوت سبک و سیاق خاص او را یکجا در درون خود جمع کرده و قلهایست در ادبیات اقلیمی ایران. شازده احتجاب نشان میدهد که ایجاز چگونه میتواند در خدمت یک روایت پیچیدهی تاریخی به خلق اثری دورانساز منجر شود. واهمههای بینامونشان جزو معدود آثار ساعدیست که انگار نبوغ نفرینی او در آن به اوج تبلور رسیده است. ساعدی به اذعان خودش صدها صفحه نوشت که نباید منتشرشان میکرد واهمههای بینام و نشان اما جزو صفحات درخشان کارنامهی اوست. چشمهایش بزرگ علوی از معدود آثاریست که میتوانست آغازی برای نوشتن رمان جدی سیاسی قرار بگیرد اما چنین نشد. مد و مه شخصیترین و خواندنیترین اثر داستانی گلستان است. سنگر و قمقمههای خالی نشان میدهد که بهرام صادقی حاکم بلامنازع داستان کوتاه در منظومهی داستان فارسیست و بالاخره یکیلیا و تنهایی او همچون رهرویی ثابتقدم است که مسیری طولانی را با شکیبایی از لحظهی خلقش تا امروز جلو آمده و روز به روز دارد به قدر و منزلتش افزوده میشود.
@moroor_gar
@matikandastan
4_5890726523261945654.pdf
18.1 MB
هزاردستان ۱۸
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ کامو، در باب ویروس کرونا
تحلیل آلن دو باتن از رمان «طاعون» بر پایهی یک رخداد امروزی
♦️ در ادبیات جدی، شخصیتها پیچیده و متناقضاند
کووید۱۹، رمان و مهاجرت در گفتوگو با ایزابل آلنده
♦️ داستایفسکی، رماننویسِ ایدهها
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
مهدیس احمدیان شالچی
فرشاد جابرزاده
هدی جاودانی
وحید حسینی ایرانی
مجتبی مقدم
@matikandastan
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ کامو، در باب ویروس کرونا
تحلیل آلن دو باتن از رمان «طاعون» بر پایهی یک رخداد امروزی
♦️ در ادبیات جدی، شخصیتها پیچیده و متناقضاند
کووید۱۹، رمان و مهاجرت در گفتوگو با ایزابل آلنده
♦️ داستایفسکی، رماننویسِ ایدهها
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
مهدیس احمدیان شالچی
فرشاد جابرزاده
هدی جاودانی
وحید حسینی ایرانی
مجتبی مقدم
@matikandastan
Dastan 19.pdf
16.9 MB
هزاردستان 19
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ بردهی رقصان
پروندهای دربارهی داستاننویسی سیاهپوستان در آمریکا
♦️ فکر نمیکنم نویسندگان دیگر به سبک من علاقهمند باشند
گفتوگو با تونی موریسُن، نخستین زن سیاهپوست که نوبل ادبیات گرفت
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
فرشاد جابرزاده
هدی جاودانی
سارا محمدی نوترکی
و
جیمز بالدوین
سیسیل براون
@matikandastan
ویژهنامهی ادبیات داستانی روزنامهی شهرآرا
♦️ بردهی رقصان
پروندهای دربارهی داستاننویسی سیاهپوستان در آمریکا
♦️ فکر نمیکنم نویسندگان دیگر به سبک من علاقهمند باشند
گفتوگو با تونی موریسُن، نخستین زن سیاهپوست که نوبل ادبیات گرفت
♦️ داستانها و نوشتههایی از:
الهام فلاح
محمدرضا امانی
فرشاد جابرزاده
هدی جاودانی
سارا محمدی نوترکی
و
جیمز بالدوین
سیسیل براون
@matikandastan
Forwarded from نشریه ادبی هنری دیدگاه
دیدگاه شماره 15.pdf
10.2 MB
🔰 #شماره_پانزدهم
🔻ماهنامه الکترونیکی نشریه ادبی، هنری #دیدگاه | آذر ماه | سال ۱۳۹۹
¤¤¤¤¤¤¤
📌داستان
▪️بافه مو
#لیلا_غلامی
▫️ کفتر جلد
##لیلا_قیاسوند
📌 داستان ترجمه
▪️نقشی بر دیوار
نویسنده : #ویرجینیا_ولف
مترجم: #نسرین_کوچه_مشکیان
📌نقد ادبیات داستانی
▪️نقدی بر داستان "نقشی بر دیوار"
#نسرین_کوچه_مشکیان
▫️نقد کتاب "راههای برگشت به خانه"
#علی_خاکزاد
📌مصاحبه
▪️ #لیلا_قیاسوند (نویسنده و منتقد)
📌فیلم
▪️نقد و بررسی فیلم " در جبههی غرب خبری نیست"
#سجاد_حاجیان
📌تازههای کتاب و...
¤¤¤¤¤¤¤
🌐 کانال نشریه ادبی،هنری دیدگاه
👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAExOZycZQVCezmjPmA
🆔 @didgahjournal
¤¤¤¤¤¤¤
🌐 آدرس وبلاگ نشریه ادبی هنری دیدگاه 👇👇
http://didgahjurnal.blogfa.com/
¤¤¤¤¤¤¤
🔻ماهنامه الکترونیکی نشریه ادبی، هنری #دیدگاه | آذر ماه | سال ۱۳۹۹
¤¤¤¤¤¤¤
📌داستان
▪️بافه مو
#لیلا_غلامی
▫️ کفتر جلد
##لیلا_قیاسوند
📌 داستان ترجمه
▪️نقشی بر دیوار
نویسنده : #ویرجینیا_ولف
مترجم: #نسرین_کوچه_مشکیان
📌نقد ادبیات داستانی
▪️نقدی بر داستان "نقشی بر دیوار"
#نسرین_کوچه_مشکیان
▫️نقد کتاب "راههای برگشت به خانه"
#علی_خاکزاد
📌مصاحبه
▪️ #لیلا_قیاسوند (نویسنده و منتقد)
📌فیلم
▪️نقد و بررسی فیلم " در جبههی غرب خبری نیست"
#سجاد_حاجیان
📌تازههای کتاب و...
¤¤¤¤¤¤¤
🌐 کانال نشریه ادبی،هنری دیدگاه
👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAExOZycZQVCezmjPmA
🆔 @didgahjournal
¤¤¤¤¤¤¤
🌐 آدرس وبلاگ نشریه ادبی هنری دیدگاه 👇👇
http://didgahjurnal.blogfa.com/
¤¤¤¤¤¤¤
Forwarded from وحید حسینی ایرانی
انجمن ماتیکانداستان برگزار میکند:
نشست هفتگی داستانخوانی
♦️پنجشنبه ساعت ۴ تا ۶ عصر
♦️مشهد. فلسطین ۱۵. کافهکتاب سلام
👤رعایت پروتکلهای بهداشتی الزامیست😷
@matikandastan
نشست هفتگی داستانخوانی
♦️پنجشنبه ساعت ۴ تا ۶ عصر
♦️مشهد. فلسطین ۱۵. کافهکتاب سلام
👤رعایت پروتکلهای بهداشتی الزامیست😷
@matikandastan
Forwarded from ماتیکانداستان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📹 این ویدئو مرور و معرفی کوتاهی ست درباره ی رمان مشهور ۱٩٨۴ نوشته ی جرج اُروِل.
📢 ویدئو را برای دوستان کتابخوانتان بفرستید.
@matikandastan
📢 ویدئو را برای دوستان کتابخوانتان بفرستید.
@matikandastan
Forwarded from یلدای همیشه
📖ای کسی که مرا از بین خوکها نجات دادی، مگذار اینجا خوراک شیرها بشوم...
📔هندرسون شاه باران
✒سال بلو
✏مجتبی عبدالله نژاد
📎نشر نو
📔هندرسون شاه باران
✒سال بلو
✏مجتبی عبدالله نژاد
📎نشر نو