ماتیکان‌داستان
2.53K subscribers
4.91K photos
538 videos
735 files
1.16K links
📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان

📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید

📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و شاید با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد.


وحید حسینی ایرانی؛ فریبا چلبی‌یانی و ...

@vahidhosseiniirani
Download Telegram
Audio
🎧 فراداستان "من، تو، او"
از مجموعه ی فراداستان : "خواهی رسید"
به قلم #سعیده_پاک‌نژاد
🎤با صدای: #نسرین_حمزه_پور
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
🌐 اختصاصی برای کانال صدای داستان

@sedayehdastan
💥با ما همراه باشید.💥
📢حاشیه‌نگاری‌هایی درباره یک حرفه‌ای
@matikandastan

وحید حسینی‌ایرانی: مهدی یزدانی‌خرم در جامه یک نویسنده و روزنامه‌نگار فرهنگیِ شناخته‌شده و همچون هر فرد سرشناس دیگری، بیش از آدم‌های معمولی زیر ذره‌بین است. این قرار گرفتن در کانون توجه اهل قلم و عموم مردم کتاب‌خوان، شاید باعث می‌شود بیان باورها یا مسائل جانبی حرفه او پررنگ‌تر از حد معمول جلوه کند و گاه حاشیه‌ساز شود. در ادامه به برخی از این حواشی و مسائل جانبی می‌پردازیم.

دو طیف ناهمساز با آقای نویسنده

اگرچه به دلیل شهرتش در جامعه ادبی و به‌ویژه عرصه روزنامه‌نگاری ادبی دوستان فراوانی دارد، مخالف -اگر نگوییم دشمن- نیز کم ندارد. بخشی از این مخالفت‌ها برمی‌گردد به خط مشی سیاسی او که رویارویی‌هایی را در میان دست‌کم دو طیف برانگیخته است؛ مخالفان ادبیات موسوم به روشن‌فکری و چپ‌گرایان. مناظره او با احمد شاکری نمونه احتمالا مناسبی است که بازخوانی آن می‌تواند علت مخالفت گروه نخست را با او روشن سازد. در آن مناظره که تیرماه 1395 برگزار شد، شاکری در مقام مدافع اصل ممیزی رویاروی یزدانی‌خرمِ منتقدِ این پدیده نشسته بود. از سویی با توجه به رویکرد راست‌گرایانه و مواضع صریح نویسنده «سرخ سفید» بدیهی است که جریان‌های چپ ادبی نیز با او آبشان در یک جوی نرود.

رمان‌نویسِ مستبد

البته مخالفان او لزوما از دو طیف یادشده نیستند. برای نمونه می‌توان از برخی ناسازی‌ها یاد کرد که کمابیش نمود عمده آن در فضای مجازی است. این تقابل‌ها از انتقاد به کتاب‌های داستانی که با نظارت و بررسی یزدانی‌خرم در نشر چشمه چاپ می‌شود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربرمی‌گیرد. درباره نشر چشمه به‌عنوان یکی از مهم‌ترین بنگاه‌های انتشاراتی کشور در یکی دو دهه اخیر، لابد طبیعی است که حساسیت‌ها و توجهات را برانگیزد و به نسبت گستردگی کار انتشاراتی مدنظر انتقاد به آن، و از جمله به دست‌اندرکاران آن، نیز درخور توجه باشد؛ اما ابراز دیدگاه‌های صریح این نویسنده و روزنامه‌نگار هم مجادلات بسیاری را سبب شده است. مثل مطرح‌کردن تعبیر «فاشیسم ادبی» و به‌کار بردن تعبیر «نویسنده مستبد» برای خود که واکنش‌های کمابیش تندی را برانگیخت؛ حالا چه این ترکیب ابداع او باشد و چه بتوان پیشینه‌اش را در مثلا مفاهیم ایدئولوژی‌ستیزانه در نظریات ادبی غربی یافت و باز چه تأکید او را مبنی بر اهمیت نشان دادن قدرت نویسنده در نگارش اثرش و تفاوت فاشیسم ادبی با فاشیسم سیاسی و ... بپذیریم و چه آن را رد کنیم. نمونه‌ای دیگر علاقه شدید یزدانی‌خرم به تیم فوتبال آبی‌پوش پایتخت است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانه‌اش از جایگاه نویسنده و منتقد و روزنامه‌نگار فرهنگی فرود می‌آید و در هیئت یک استقلالی دوآتشه تیم رقیب و طرف‌دارانش را می‌نوازد. این بروز دادن عِرقِ فوتبالی، یک‌بار چنان حاشیه‌ساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصی‌اش در فیس‌بوک شد.

جستارنویسی بر قاب‌های عکاسان

یزدانی‌خرم دل‌بستگی ویژه‌ای به «عکس» دارد. این‌گونه می‌نماید که این دل‌بستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. او که علاقه دارد از رویدادهای تاریخ معاصر در رمان‌هایش بهره ببرد، به‌خوبی فهمیده است که باید زمینه‌ها و فضاها و حال‌وهوای مقاطع تاریخی نزیسته اثرش را تجربه کند و با توجه به فاصله‌گرفتن از آن، یکی از بهترین ابزارهای از سر‌گذراندن این تجربه، دیدن عکس‌های مربوط است. بروز این دل‌بستگی، افزون بر نوشته‌های داستانی او، در جستارنویسی‌های اینستاگرامی‌اش بر قاب‌هایی از عکس‌های مطرح ایران و جهان دیده می‌شود. جالب است که در صفحه اینستاگرام او تحلیل عکس نه‌تنها بر اظهارنظرهای شخصی که حتی بر نوشته‌های ادبی او چیرگی دارد.

شبانه‌روز او چند ساعت دارد؟!

آخرین نکته‌ای که در این نوشته به آن نگاهی گذرا خواهیم کرد، پرکار بودن این فعال عرصه قلم است. او اکنون در حوالی چهل‌سالگی، نوشتن چهار رمان را در کارنامه‌اش دارد. مقالات و یادداشت‌های بسیار در چند نشریه‌ای که در آن در سِمت‌های گوناگون فعال است، نوشته است. تقریبا صفحه مجازی خود را مدام به‌روز می‌کند. کتاب‌های گوناگونی را می‌خواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی می‌کند. به این‌ها بیفزایید زمانی را که صرف نوشتن داستان‌هایش می‌کند، وقتی را که برای ورزش دلخواهش، کاراته کیوکوشین، می‌گذارد و داستان‌ها و رمان‌های منتشرنشده دیگرانی که برای بررسی و اعلام نظر و قابل چاپ دانستن یا ندانستن باید بخواند. پرسشی که پیش می‌آید این است که شبانه‌روز او چند ساعت دارد و آیا اصلا خواب و استراحت در زندگی‌اش مفهومی دارد؟! (منبع: روزنامه شهرآرا)
@matikandastan
📢شخصيت و جهان دولت‌آبادي
@matikandastan

حسين آتش‌پرور: در داستان‌نويسی ما از جمال‌زاده -يا اگر نثر را هم كه اساس آن است در نظر بگيريم- از «سياحتنامه» ابراهيم‌بيك و «چرند و پرند» دهخدا تا كنون، داستانيتِ داستان يا سازه‌های فرمی و شكل‌دهنده به داستان ناديده گرفته شده يا كم‌اهميت پنداشته شده و از فرم و شكلِ آن، تنها به عنوان ظرفی براي ريختن محتوا در آن استفاده شده است [...] می‌توان گفت آنچه نود درصد داستان‌نويسی ما را شكل می‌دهد، از آثار همين بزرگان گرفته تا نويسندگان دهه چهل و پنجاه امثال فريدون تنكابنی، علی اشرف درويشيان، احمد محمود، محمود دولت‌آبادی، نسيم خاكسار و...، به نوعی بيانيه‌های سياسی - اجتماعی است.
اما با توجه دقيق‌تر در مسير داستان‌نويسی، به عنوان نمونه می‌بينيم كه تنها هدايت در «بوف كور» و «سه قطره‌خون» و گلشيری در «نمازخانه كوچك من» است كه به داستان شكل هنری می‌دهند و به استقلال و داستانيت داستان می‌رسيم. از اين جهت داستان‌نويسان ما كمتر به فرم يا همان ظرف و قالب فكر می‌كنند و آن هم به خاطر شرايط سياسی- اجتماعی است كه داشته‌ و داريم و گويا نويسنده به‌ناچار، به جاي مقاله از قابل دسترس‌ترين نوع ادبی، يعني داستان برای انتقال انديشه سياسی اجتماعی خود استفاده می‌كند.
محمود دولت آبادي [...] بدون آنكه بخواهيم از ارزش و جايگاه داستاني او بكاهيم، در چنين دسته‌ای قرار می‌گيرد [...] برای او تنها مضمون و محتوا در قالب رخداد و رويداد در بستر جامعه مهم است و از اين زاويه كمتر منتقدی به او می‌پردازد.
در داستان‌نويسی معاصر ايران، محمود دولت‌آبادی نوعی از داستان را خلق كرده كه پيش از او تا به امروز به اين صورتِ تخصصی وجود نداشته است و از اين بابت جايگاه خاص خود را دارد. داستان‌های‌ دولت‌آبادی، داستان روستا و روستايی است. توجه داشته باشيم كه زمان رخدادِ داستان‌های او -دهه بيست تا چهل و گاه پنجاه خورشيدی- هفتاد درصد جمعيت انسانی كشور در روستا‌ها زندگی می‌كردند و بيش از شهرنشينان ما بودند. جمعيتی كه تا قبل از دولت‌آبادي در داستان‌نويسی فارسی غايب بودند و در ادبيات ما ديده نمی‌شدند. داستان‌نويسی پديده‌ای است شهری و داستان‌نويسان ما در تهران و شهرها زندگي می‌كردند و حتی اگر اين نويسندگان شهرنشين، به روستا می‌پرداختند، با ديد شهری به آن نگاه می‌كردند. بنابراين كار دولت‌آبادی از اين جهت كه زادگاه او روستا است و تجربه‌ بيش از دو دهه زندگی پرفراز و فرود در آن دارد، اين نويسنده را از درون، با جغرافيای آن يگانه كرده است.
يك ضلع مهم داستان‌نويسی دولت‌آبادی زبان اوست؛ زبان خراسانی. يا همان زبان دری كه زبانی است حماسی؛ زبان فردوسی، بيهقی و اخوان ثالث در شعرهای روايت‌گونه‌اش از خراسان، روايت‌های شعری با زبان حماسه و رجزخوانی‌ها و قهرمانی‌ها و دلاوری‌ها آميخته و اين زبان، زبانِ آثار دولت‌آبادی است كه در كليدر كه رماني اجتماعی- مبارزاتی است به اوج می‌رسد و با زبان حماسی روايت می‌شود. اين زبان زبانِ مردم خراسان است [...] دولت‌آبادی از اين زبان كه متناسب با موقعيت زمان و مكان و به‌طور كل زيست‌بوم آدم‌های داستان‌هايش است، بجا استفاده و آن را وارد داستان‌نويسی امروز و زبان معيار می‌كند. [...] آثار دولت‌آبادی گرچه بيشتر بستر و زمينه اجتماعی- تاريخی دارند، از نظر موقعيت و جغرافيا به دو حوزه روستا و شهر تقسيم می‌شوند. آثاری مثل اوسنه بابا سبحان، گاواره بان، عقيل عقيل، جای خالی سلوچ، كليدر و دو جلد از روزگار سپری شده مردم سالخورده در روستا می‌گذرند و آثار بعدِ آن مثل سلوك، كلنل، بنی‌آدم و... جغرافيايش شهر است.
مساله‌ای كه در اينجا پيش می‌آيد اين است كه دولت‌آبادی داستان‌های گروه دوم را كه در شهر می‌گذرد، با همان نگاه و زبان گروه اول می‌نويسد. به آدم‌ها و رخدادهای شهری و مدرن، با همان نگاه گذشته می‌نگرد و در آثار شهری هم از همان زبان حماسی گذشته استفاده می‌كند. [...] آن هفتاد درصد روستایی كه دولت آبادی در آثار گروه اولش به آنها پرداخته بود، امروز همه به شهر آمده‌اند و روستا را با خود به اين طرف و آن طرف می‌برند. اگر به آمار نگاه كنيم، می‌بينيم كه امروز هشتاد درصد جمعيت ايران، روستاييان شهرنشين هستند و تنها بيست درصد در روستاها باقی مانده‌اند.
با اينكه نويسنده در شهر زندگی می‌كند، نگاه كل‌نگر خود را همچنان به جای قهرمان‌هایی چون گل‌محمد می‌گذارد؛ يك دانای‌كل نجات‌بخش و يك مُصلِح گذشته‌گرا كه نوعی رسالت براي خود قايل است كه با نگاهِ شبان رمگی می‌خواهد يك قوم سرگردان را به راه راست هدايت كند؛ نگاهی از بالا به پايين، چون يك آرمان‌گرای ايده‌آليست.
اين نگاه، برآيند ديدگاه كلاسيك و گذشته‌گرای دولت‌آبادی است كه بر داستان‌نويسی شهری و مدرن نويسنده سايه انداخته است [...].
(منبع: روزنامه اعتماد، با تلخیص و اندکی ویرایش)
@matikandastan
📢ما از رؤیا می‌ترسیم/۱
@matikandastan

📃گفتگوی روزنامه شهرآرا با محمدحسن شهسواری

وحید حسینی ایرانی: «تنوع» بن‌مایه زندگی و آثار محمدحسن شهسواری است. این نویسنده و مدرس سرشناس داستان‌نویسی اصالتا اهل حوالی بیرجند است اما سال ۱٣۵۰ به سبب اشتغال پدرش در شرکت نفت، در آبادان به دنیا آمده است. پیش از سکونت دائمی شهسواری در پایتخت، پنج‌سالگی تا بیست‌سالگی‌اش در مشهد سپری می‌شود. حول‌و‌حوش امضای قطع‌نامه و پایان جنگ، پایش به نشست‌های داستان‌نویسی حوزه هنری مشهد باز می‌شود و نخستین داستان کوتاهش را در اواخر دهه ۶۰ در روزنامه قدس به چاپ می‌رساند. تحصیلات دانشگاهی او را روانه تهران می‌کند که ابتدا در رشته مخابرات مدرک کارشناسی می‌گیرد و سپس از نو و این بار در رشته ارتباطات تحصیل می‌کند و کارشناسی و کارشناسی ارشدش را هم دریافت می‌کند. در پایتخت روزنامه‌نگاری فرهنگی را با روزنامه سلام، کتاب ماه ادبیات و فلسفه و... تجربه می‌کند و به مرور کتاب‌هایش را به چاپ می‌رساند. «کلمه‌ها و ترکیب‌های کهنه»، «تقدیم به چند داستان کوتاه»، «پاگرد»، «شب ممکن»، «شهربانو»، «وقتی دلی»، «مرداد دیوانه» و «حرکت در مه» از آثار او هستند. او هم‌اکنون مشغول نگارش ادامه رمان «ایران‌شهر» است که جلد نخستش اخیرا منتشر شده است و بنا دارد در چندین جلد آن را تکمیل کند. تنوع یادشده را در داستان‌های او به شکلی چشمگیر می‌توان دید؛ چنان‌که از داستان عاشقانه تا رمان مذهبی و جنگی و حتی پسانوگرا در کارنامه‌اش به چشم می‌خوردد ...

📌نوشتن داستان را از چه زمانی شروع کردید؟
من هم مثل همه نویسنده‌ها از کودکی و نوجوانی برای خودم دفترچه‌ای درست کرده بودم و چیزهایی برای دل خودم می‌نوشتم. اما اگر تجربه نوشتن به طور جدی مدنظرتان باشد، این اتفاق برای من از نوجوانی افتاد. سال‌های ۶٧ یا ۶٨ بود که اطلاعیه‌ای در روزنامه قدس درباره جلسات داستان‌نویسی حوزه هنری مشهد خواندم. آن موقع مسئول حوزه هنری مشهد آقای سعید سهیلی بود و مسئول بخش داستان آقای غلامرضا عیدان. کار جدی‌ام را در نوشتن با آن جلسات شروع کردم که افراد داستانشان را می‌خواندند و درباره آن صحبت می‌شد.

📌بعد جلسات حوزه هنری مشهد نوشتن را پیوسته دنبال کردید؟
نه، جسته و گریخته می‌نوشتم. سال ٧٢ یک مجموعه‌داستان آماده کردم که چیز خیلی جالبی نبود و آن را دور ریختم. داستان‌هایی بود که در دهه ۶۰ نوشته و بعضی‌هایش را در روزنامه‌های قدس و سلام چاپ کرده بودم. بعد، از سال ٧٢ تا ٧۶ مجموعه دیگری جمع کردم که به شکل کتاب با نام «کلمه‌ها و ترکیب‌های کهنه» چاپ کردم.

📌با چه نشری؟
نشر آسا. اولین کار من و یعقوب یادعلی و حسن محمودی و عنایت پاک‌نیا و علی یزدانی را همین انتشاراتی چاپ کرد.

📌و از آن جمع الان شما و یعقوب یادعلی و حسن محمودی همچنان در عرصه نوشتن فعالید.
بله. کورش اسدی هم در اولین جلسه داستان‌خوانی‌ای که ما دور هم برگزار کردیم حضور داشت. او متولد ۴٣ و بزرگ‌تر از ما بود اما هم‌نسل ما شمرده می‌شد. قرار بود مجموعه اولش، «پوکه‌باز»، را هم با ما دربیاورد که در آخرین لحظات مرحوم هوشنگ گلشیری که با نشر آگه برای درآوردن مجموعه شهرزاد صحبت کرده بود، کتاب کورش را در آن مجموعه منتشر کرد.

📌همان مجموعه‌ای که در ۴ عنوان متوقف ماند؟
بله، کار کورش اسدی و حسین مرتضائیان آبکنار و بقیه بچه‌ها.

📌در کارگاه‌های داستان‌نویسی با مدیریت افراد شناخته‌شده هم شرکت می‌کردید؟
نه متأسفانه، هیچ وقت. اگر آن زمان عقل الان را می‌داشتم در کارگاه‌های گلشیری و براهنی شرکت می‌کردم.

📌خب، پس شما مجموعه داستانی را دور انداختید و یکی را هم منتشر کردید تا رسیدید به رمان «پاگرد».
نه.من قبل از رمان «پاگرد» مجموعه‌داستان دیگری هم داشتم که چاپ نکردم چون فکر می‌کردم باید اول رمانم را بنویسم.اساسا علاقه اصلی من به نوشتن رمان بود و اولین رمانم را هم که نوشتم دیگر هیچ‌وقت به داستان کوتاه برنگشتم.

📌بازخورد کتاب اول چگونه بود؟
هیچ! راستش چیزی در نسل ما یا حداقل در من و دوستانم بود که همین که کارمان را چاپ می‌کردیم برایمان اتفاقی عجیب و غریب و ارزشمند بود؛اصلا به اینکه کتاب پرفروش شود،کسی آن را ببیند یا نقدش کند، فکر نمی‌کردیم.در بیست‌وسه‌چهارسالگی فکر می‌کردیم این‌هایی که کتاب چاپ کرده‌اند از یک کره دیگر آمده‌اند و ما نخواهیم توانست کتابی منتشر کنیم!

📌کتاب اول را به هزینه خودتان چاپ کردید؟
بله،همه ما. کار اشتباهی هم بود و من الان آن را به هیچ‌کس توصیه نمی‌کنم.اگر کتاب ارزش داشته باشد،باید ناشری معتبر چاپش کند. البته ممکن است کتابی ارزش داشته باشد و هیچ ناشری آن را نپذیرد اما بهتر است نویسنده چنین کتابی را هم منتشر نکند، چون اگر ناشر کتابت معتبر نباشد، کار پخش و درنتیجه دیده نمی‌شود و تو اذیت خواهی شد.مسئله فقط چاپ که نیست! (با اندکی تلخیص؛ دنباله دارد...)

@matikandastan
📢ما از رؤیا می‌ترسیم/٢
@matikandastan

📃گفتگوی روزنامه شهرآرا با محمدحسن شهسواری

📌وحید حسینی ایرانی: آن مجموعه داستان دیگرتان را چاپ نکردید؟
محمدحسن شهسواری: چرا. همین «تقدیم به چند داستان کوتاه» بود که بعد از «پاگرد» با نشر افق منتشر کردم. آن را الان چشمه تجدید چاپ می‌کند.

📌احتمالا شما جزو نخستین نویسنده‌هایی هستید که فضاهای دانشجویی و حال و هواهای عاشقانه مربوط به آن را که انتقاداتی را هم در پی داشت، در داستان‌هایتان -به‌طور مشخص در «پاگرد»- آوردید. اگر به آن سال‌ها برگردید دوباره در همان موضوعات خواهید نوشت؟
الان هم همان‌طور می‌نویسم؛ برگشته‌ام به آن فضاها.

📌این علاقه دلیل خاصی دارد؟
دراین‌باره الان نظری ندارم اگرچه شاید اگر به آن فکر کنم بتوانم دلایلی بیاورم. من اساسا هیچ‌وقت با فکر نمی‌نویسم؛ چون معتقدم این ما نیستیم که رمان‌ها را می‌نویسیم. رمان‌ها وجود دارند و ما از روی آن‌ها رونویسی می‌کنیم.

📌واقعا اعتقاد دارید که مثلا در جایی چون یک «عالَم مثال» رمان‌هایی هستند که شمای نویسنده باید آن‌ها را به این عالم بیاورید؟ آن وقت نقش نویسنده چیست؟
نقش او نزدیک کردن نوشته خودش به آن رمان اصلی تا جایی است که می‌تواند، چون هیچ‌وقت نمی‌تواند کاملش را بنویسد؛ و چون هیچ‌وقت این کمال محقق نمی‌شود، او رمان بعدی را می‌نویسد تا به کمال برسد.

📌شما آثار دیگری هم دارید که از رمانی مذهبی به نام «وقتی دلی» تا این کار اخیرتان «ایران‌شهر» را که درباره جنگ است، دربرمی‌گیرد. این گوناگونی به تنوع‌طلبی ذاتی شما برمی‌گردد یا علت دیگری دارد؟
فکر می‌کنم علتش همین تنوع‌طلبی باشد یا علاقه من به تجربه کردن نوشتن انواع رمان پلیسی، جنگی، سیاسی، مذهبی، پست‌مدرن و... .

📌به دل‌خواه و انتخاب خود می‌نویسید یا آثار سفارشی هم دارید؟
من حتی این کار اخیرم «ایران‌شهر» را خودم به انتشارات شهرستان ادب پیشنهاد دادم. گفتم می‌خواهم رمانی درباره خرمشهر بنویسم، گفتند طرحت را بده که ارائه کردم و پذیرفتند.

📌رمان مذهبی «وقتی دلی» را چطور، خودتان موضوعش را انتخاب کردید؟
زمانی به من سفارشی شد که درباره عصر پیامبر(ص) متن سریالی را بنویسم. به‌واسطه این قرارداد چهل‌پنجاه کتاب در این زمینه خواندم. سریال درباره یکی از اصحاب پیامبر(ص) به نام «مصعب‌بن عمیر» بود که بعد ساخت آن منتفی شد. حیفم آمد خوانده‌هایم بی‌نتیجه بماند و ازطرفی خود داستان موضوع جذابی داشت، این شد که حاصل کار را به صورت رمان درآوردم.

📌آثار داستانی گوناگونی درباره پیامبر اسلام(ص) و عصر آن حضرت نوشته شده است، از «پیامبر» نوشته زین‌العابدین رهنما تا «آنک آن یتیم نظرکرده» به قلم رضا رهگذر. موضوعی که انتخاب کرده بودید به نظرتان حرف تازه‌ای داشت؟
کسان دیگری هم در این زمینه نوشته‌اند مثل ابراهیم حسن‌بیگی که رمان «محمد(ص)» را دارد. درباره حضرت مسیح(ع) هم رمان‌های گوناگونی نوشته شده است یا کلی رمان پلیسی منتشر می‌شود، اما آیا دیگر نباید در این زمینه‌ها نوشت؟

📌بحث من اهمیت تازگی و بدیع‌بودن داستان است.
اول اینکه رمان من درباره خود حضرت محمد(ص) نیست و از کل اثر شاید ۵درصدش به ایشان می‌پردازد. از طرفی، موضوع برایم تازگی داشت. همه فکر می‌کنند آدم‌های دور و بر پیامبر(ص) تعدادی پابرهنه و گرسنه و برده‌اند اما چنان‌که در تاریخ آمده است، مصعب‌بن عمیر پولدارترین و زیباترین شخصیت جزیره‌العرب بوده است. برای من جالب بود که چنین شخصیتی چرا از دار و ندار خود می‌گذرد و مسلمان می‌شود.

📌نویسنده‌ای که می‌خواهد اثری داستانی در حوزه جنگ هشت‌ساله بنویسد، با تیغی دو‌دم رو‌به‌روست، نوشتن اثری دفاع‌مقدسی که جنبه‌های هنری آن به حداقل می‌رسد و نیز یک رویکرد افراطیِ ضدجنگ. در نوشتن «ایران‌شهر» دغدغه در امان ماندن از این ٢ بیراهه را هم داشتید؟
کاملا درست می‌گویید و من هم در مصاحبه‌ای به این مسئله اشاره کرده‌ام. در اینجا ٢ نکته را باید درنظر داشت. یکی اینکه هر انسانی که انسانیت برایش مهم باشد حتما ضد جنگ است. ادبیات ضد جنگ نیز به این معنا که خود جنگ و پلشتی‌های آن را زیر سؤال ببرد ارزشمند است. اما وجه حماسی جنگ هم ارزشمند است. برای نمونه رمان من درباره ۱۰۰۰ نفری است که از میان جمعیت چندده‌هزارنفری خرمشهر در زمان حمله عراق، در شهر مانده‌اند. این ایستادگی نشان‌دهنده تفاوت آن‌ها با دیگران است که وجهی حماسی و بسیار مهم را رقم می‌زند. من همه تلاشم را کرده‌ام که آن جایی که جنگ باید محکوم شود، محکومش کنم و جایی هم که رزمنده‌ها حماسه می‌آفرینند، آن‌ها را تقدیس کنم. اصل و اساس کار من این است که ضمن اینکه جنگ را تقدیس نکنم، جنگاوران را تقدیس کنم. تلاشم بر این بوده است اما این را که چقدر در کارم موفق شده‌ام، باید منتقدان و خوانندگان اثر بگویند. (دنباله دارد ...)
@matikandastan
📢ما از رؤیا می‌ترسیم/٣
@matikandastan

📃گفتگوی روزنامه شهرآرا با محمدحسن شهسواری

📌وحید حسینی ایرانی: این بخش حماسی رمانتان، امروز در شرایطی که سال‌ها از جنگ می‌گذرد چه کارکردی دارد؟
محمدحسن شهسواری: وطن. هنوز وقتی یک روس «جنگ و صلح» را می‌خواند خون وطن‌پرستی‌اش به جوش می‌آید.

📌شما یک اثر جهانی را مثال می‌زنید، در نوشتن رمان خودتان به این فکر کرده‌اید که کاری متعالی در ابعاد جهانی ارائه دهید؟
صددرصد. من ۱۰ سال از عمرم را به این رمان اختصاص داده‌ام -که تا الان ۴ سالش گذشته است. برای نوشتن آن، حدود ۵۰۰ کتاب فهرست کرده‌ام که بخوانم و کلی مصاحبه گرفته و تحقیق میدانی کرده‌ام. پیش از شروع کردن نگارش «ایران‌شهر» هم یک بار دیگر تعدادی از رمان‌های مطرح چندجلدی با موضوع جنگ مانند «جنگ و صلح» (لیو تالستوی)، «خانواده تیبو» (روژه مارتن دوگار) و «شقایق و برف» (هانری تروایا) و کلی رمان‌های تک‌جلدی خواندم.

📌به نویسندگان توصیه می‌شود فاصله داستان‌خوانی و داستان‌نوشتنشان زیاد باشد تا نوشته آن‌ها زیر تأثیر کاری نماند که به تازگی خوانده اند. شما به‌عنوان مدرس شناخته‌شده داستان‌نویسی در کشور چنین باوری ندارید؟
به نظرم توصیه مزخرفی است! ما به‌هرحال ناخودآگاه تحت‌تأثیر آثار مختلفی هستیم که خوانده‌ایم، اما نویسنده‌ای که چنان از دیگر کتاب‌ها تأثیر بگیرد که این تأثیر توی ذوق بزند، نویسنده نیست یا دست‌کم نویسنده درجه‌یکی نیست. همیشه به شاگردانم توصیه می‌کنم وقتی می‌خواهند رمانی بنویسند چندین رمان و فیلم در فضای کار خودشان بخوانند و ببینند تا بتوانند یک قدم جلوتر از آن‌ها بردارند. بخش‌هایی از «جنگ و صلح» برای خواننده خسته‌کننده است، من آن را دوباره خواندم که بدانم چه باید بکنم تا خواننده رمانم خسته نشود.

📌در کارگاه داستان‌نویسیِ اخیرتان به یک پژوهش اشاره کرده‌اید که طبق آن صد‌در‌صد نوابغ فناوری آمریکا، بدون استثنا، در کودکی داستان‌های فانتزی و علمی‌تخیلی می‌خوانده‌اند. به نظر می‌رسد ما در ایران در این حوزه از ادبیات داستانی خیلی ضعیف کار کرده‌ایم.
ما اصلا ملت بی‌رؤیایی هستیم و ریشه این بی‌رؤیایی هم در ادبیات نیست. به نظر می‌رسد «رئالیسم» سینما و ادبیاتمان را خورده است و این به ویژگی خود جامعه ما برمی‌گردد. ما از رؤیا می‌ترسیم و حتی نویسنده‌ها و هنرمندانمان آثاری را که رؤیا در آن پررنگ است به تمسخر می‌گیرند.

📌اما در پیشینه فرهنگی ما اسطوره و افسانه پررنگ است، از اَوستا تا شاهنامه و بعد در همین دوره قاجار، کتاب‌هایی چون «امیر ارسلان رومی»ِ نقیب‌الممالک و «حسین کُرد شبستری» و «امیرحمزه صاحبقران» و... . چه می‌شود که به این وضعیت بی‌رؤیایی می‌رسیم؟
من متخصص اسطوره یا جامعه‌شناسی نیستم اما شاید بتوان عواملی چون شکست‌های سیاسی و اجتماعی را نام برد. یعنی احتمالا باید به این ملت حق داد؛ از مشروطه به این طرف را ببینید: چه رؤیاهایی بوده که به خاک و خون کشیده شده است. می‌ترسیم از رؤیاداشتن، چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد!

📌شما سال ٨۰ نخستین دوره داوری مهم خود را در جوایز ادبی انجام داده‌اید (٢ جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و منتقدان مطبوعات). چطور طی گذشت 4 سال از انتشار نخستین کتابتان به این اعتبار رسیدید؟
داوری من به خاطر نویسندگی‌ام نبود؛ کار مطبوعاتی و نقدهای بسیاری که درباره کتاب‌ها در نشریاتی چون «کتاب ماه ادبیات و فلسفه» نوشته بودم سببش شد. من از نسل روزنامه‌نگاران ادبی‌ای بودم که یک کتاب بیشتر منتشر نکرده بودیم اما مشهور بودیم، من و حسن محمودی و مهدی یزدانی‌خُرم و‌... . (دنباله دارد ...)

@matikandastan
📢ما از رؤیا می‌ترسیم/۴
@matikandastan

📃گفتگوی روزنامه شهرآرا با محمدحسن شهسواری

📌وحید حسینی ایرانی: گاهی جنجال‌هایی هم به پا کرده‌اید، مثل آنچه درباره مافیای ادبی گفتید.
محمدحسن شهسواری: من آن زمان به صراحت گفتم چیزی به اسم مافیا وجود ندارد و بهتر است از کلمه «شبکه» استفاده کنیم، چون مافیا زمانی وجود دارد که پای منافع مالی در میان باشد. عده‌ای برداشت خودشان را کردند اما من حتی یک هفته بعد از بیان آن صحبت‌ها خیلی مفصل در‌این‌باره توضیح دادم؛ به‌هرحال کسی را که در خوابی سنگین هم باشد می‌توان بیدار کرد اما آن‌که خودش را به خواب زده است، نه!

📌و اعترافتان به نوشتن داستان‌هایی که به نام داستان خارجی منتشر کرده‌اید؛ این ماجرا 2 بُعد دارد، اینکه نویسنده‌ای آن‌قدر تواناست که می‌تواند هفته‌ای یک داستان بنویسد و با اسمی خارجی در روزنامه چاپ کند و کسی هم بو نبرد، دیگر اینکه آیا این کار اخلاقی است؟
اگر کسی فکر می‌کند که من به لحاظ اخلاقی به او خیانت کرده‌ام از او معذرت می‌خواهم. اما از نظر خودم کاری غیراخلاقی نکرده‌ام. آن داستان‌ها را به همینگوی یا فاکنر که نسبت نداده‌ام؛ داستان‌هایی برای تعدادی نویسنده نوشته‌ام که اصلا وجود خارجی ندارند. نمونه‌های مشابه در ایران و جهان فراوان است؛ شاید مشهورترینش رومن گاری باشد که به اسم امیل آژار «زندگی در پیش رو» را نوشت و به این ترتیب توانست برای بار دوم جایزه گنکور را دریافت کند.

📌آینده داستان فارسی را روشن می‌بینید؟ آیا ما می‌توانیم برای ادبیات دنیا حرف داشته باشیم؟
بله، ما الان بهترین نسل رمان‌نویس ایران را داریم. تأکیدم بر «رمان‌نویسی» است، چون ما در ایران تا پیش از دهه ٨۰ کمتر رمان داشته‌ایم، آن چیزی هم که به اسم رمان نوشته می‌شد -اگر از استثناهایی چون آثار احمد محمود و سیمین دانشور صرف‌نظر کنیم- بیشتر داستان بلند بود. در این دهه انتشار ٣ رمان بسیار تأثیرگذار «نیمه غایب» حسین سناپور، «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» زویا پیرزاد و «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها»ی رضا قاسمی آغازی شد بر جریان جدی رمان فارسی. اگر موانعی چون ممیزی و مشکلات نشر برطرف شود، من به آینده داستان‌نویسی‌مان خوش‌بینم.
(روزنامه شهرآرا)
@matikandastan
پنجشنبه، مرداد ماه سال ۱۳۹۸/۵/۱۰ ، ساعت ۱۷
رونمایی کتاب " زنانی که زنده اند" نوشته :#فریبا_چلبی_یانی در کتابفروشی و فرهنگ سرای #بر_صفحه ، شعبه ۲ با مدیریت #افسانه_ذوقی و #سعید_منافی و با حضور اساتید، نویسندگان ، منتقدان و علاقه مندان ادبیات و داستان ایرانی در شهر تبریز برگزار شد.
در این رونمایی منتقدان و نویسندگان و سایر هنرمندانی که اثر را خوانده بودند در مورد آن نظرات خود را ارائه دادند.
از جمله منتقدان دعوت شده :
#دکتر_مطلب زاده
#استاد_عبدالمجید_نجفی
#لیلا_صبوحی
#حسین‌پورستار
#نازیلاصمدی_آذر
#نعیمه_کرداوغلی_آذر
#آرزو_اسلامی
#روشنک_رشیدی و... بودند.

@sedayehdastan
Forwarded from نشر حکمت کلمه
ساعت۱۷، پنجشنبه، مرداد ماه سال ۱۳۹۸/۵/۱۰
رونمایی کتاب " زنانی که زنده اند" نوشته :#فریبا_چلبی_یانی در کتابفروشی و فرهنگ سرای #بر_صفحه ، شعبه ۲ با مدیریت #افسانه_ذوقی و #سعید_منافی و با حضور اساتید، نویسندگان ، منتقدان و علاقه مندان ادبیات و داستان ایرانی در شهر تبریز برگزار شد.
در این رونمایی منتقدان و نویسندگان و سایر هنرمندانی که اثر را خوانده بودند در مورد آن نظرات خود را ارائه دادند.
از جمله منتقدان دعوت شده :
دکتر مطلب زاده، استاد عبدالمجید نجفی ، خانم‌ لیلا صبوحی، آقای حسین‌پورستار ، خانم نازیلا صمدی آذر ، خانم‌نعیمه کرد اوغلی آذر ، خانم‌آرزو اسلامی ، خانم روشنک رشیدی و... بودند.
@hekmatkalame
چهارمین نشست ادبی نگاه سوم
به بهانه کتاب،اناناس
نوشته؛وحیدحسینی ایرانی
باحضور،مجتبی انوریان یزدی،حسین عباس زاده وداستان نویسان مشهد
برای تهیه کتاب به فرهنگسرامراجعه کنید
@goftgoftam 🔻🔺
Forwarded from انجمن داستان سووشون (سعیده شفیعی)
انجمن داستان اقاليم برگزار می کند:
بیست و چهارمین نشست نقد داستان:
💢زنانی که زنده اند
نویسنده خانم چلبی ياني

۱۸ مرداد ساعت ۱۸
موسسه اقالیم احساس

@aghalimstory
📢نگاهی به ماجرای همنامی حاشیه‌ ساز ۲ نویسنده

همنامی دو نفر در یک صنف رخدادی نادر است،اما سابقه دارد. در عرصه علوم انسانی، سید جلال‌‌الدین آشتیانی،نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان اسلامی،را داریم که روحانی بود و جلال‌الدین آشتیانی هم مطرح است که نویسنده سوسیالیست و پژوهشگر ادیان و مهندس معمار بود؛ یا عباس عبدی که نویسنده آثاری در حوزه سیاست و جامعه‌شناسی،و روزنامه‌نگار اصلاح‌طلبِ سرشناسی هم هست و همنامش، داستان‌نویسی که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگ‌سال قلم می‌زد.
اما گاهی این یکسانی یا تشابه اسامی، حاشیه‌ساز می‌شود؛یک نمونه‌اش در یک دهه اخیر، ماجرای انتشار مجموعه‌داستانی از فرزاد حسنی بود که نام یک مجری مشهور تلویزیون است.گویا اشتباه مخاطبان کتاب و حتی خبط رسانه، سبب مشتبه‌شدن آقای سلبریتی و آقای نویسنده و در نتیجه پرفروش‌شدن کتاب «من آقام یا الاغ؟!!» شد، تا جایی که اثر یادشده به چاپ‌های متعدد رسید.
در آن زمان حواشی ایجادشده هر دو حسنی و نیز ناشر کتاب را به پاسخ‌گویی واداشت.تازه‌ترین تکرار این ماجرا که بهانه نگارش این مطلب شد،با انتشار مجموعه‌داستانی از «رضا قاسمی» رخ داد ...
@matikandastan
👇👇👇
📢چگونه مجموعه‌داستانی ضعیف پرفروش شد؟!
@matikandastan

وحید حسینی ایرانی: همنامی دو نفر در یک صنف رخدادی نادر است، اما سابقه دارد. در عرصه علوم انسانی، سید جلال‌‌الدین آشتیانی، نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه و عرفان اسلامی، را داریم که روحانی بود و جلال‌الدین آشتیانی [...] که نویسنده سوسیالیست و پژوهشگر ادیان و مهندس معمار بود؛ یا عباس عبدی که نویسنده آثاری در حوزه سیاست و جامعه‌شناسی، و روزنامه‌نگار اصلاح‌طلبِ سرشناسی هم هست و همنامش، داستان‌نویسی که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگ‌سال قلم می‌زد. اما گاهی این یکسانی یا تشابه اسامی، حاشیه‌ساز می‌شود؛ یک نمونه‌اش در یک دهه اخیر، ماجرای انتشار مجموعه‌داستانی از فرزاد حسنی بود که نام یک مجری مشهور تلویزیون است. گویا اشتباه مخاطبان کتاب و حتی خبط رسانه، سبب مشتبه‌شدن آقای سلبریتی و آقای نویسنده و در نتیجه پرفروش‌شدن کتاب «من آقام یا الاغ؟!!» شد.

انتشار مجموعه‌داستانی از «رضا قاسمی» [...] انتشارات نگاه در اردیبهشت‌ماه سال جاری کتابی با عنوان «از سه‌راه آذری تا منهتن» منتشر کرد که [...] مخاطبان بسیاری را به اشتباه انداخت [...] رضا قاسمیِ مشهور [...] با نگارش رمان تحسین‌شده «هم‌نوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» [...] با اقبال خوانندگان داستان ایرانی روبه‌رو شد.

«از سه‌راه آذری تا منهتن» موجب دو واکنش احتمالی در خریداران آن شده است که با استقبالی چشمگیر کتاب را در عرض چندماه به چندین بازچاپ رسانده‌اند. آن‌ها که از پندار خرید کتاب تازه رضا قاسمیِ مشهور ذوق کرده‌اند و بسیاری‌شان همچنان متوجه نشده‌اند که هر گردی گردو نیست! و آن‌هایی که احساس فریب‌‌خوردن رفتارهای جورواجوری را در آن‌ها برانگیخته است. از این گروه دومی، چند تن که دستی بر آتش نوشتن دارند، اعتراض‌هایی را قلمی کرده‌اند و اساسا همین اعتراض‌ها جنجال به پا کرده است. گمانه برخی این بوده که نام واقعی این نویسنده دوم، چیز دیگری است و او برای سوءاستفاده از شهرت اولی خود را رضا قاسمی خوانده است. همچنین ناشر در اذهان برخی، تاجری فرصت‌طلب تلقی شده است.

در این شرایط اسفناک اقتصادی و افزایش قیمت چندبرابری کاغذ و درکل گرانیِ هولناکِ چاپِ کتاب، در شرایطی که چاپ داستان ایرانی، آن‌هم مجموعه‌داستان - و نه رمان- دل شیر می‌خواهد و کمتر ناشری راضی به آن می‌شود، مؤسسه انتشارات نگاه کاری با ویژگی‌های یادشده از نویسنده‌ای چاپ کرده است که هنوز محبوبیتی در میان خوانندگان ندارد [...‌] چنین اقدامی به‌ناگزیر این گمانه را تقویت خواهد کرد که ناشر روی هم‌نامی این نویسنده با نویسنده مشهور حساب کرده است.

نامِ شناسنامه‌ای‌اش رضا قاسمی است و حق دارد از نام واقعی خود برای کتاب‌هایش بهره ببرد. [...] ناشر نیز محق است [... اما] نویسنده اول منتسب به جریان روشنفکری ادبیات ایران است، داستان‌نویسی خلاق که با ممیزی و یا جریان‌های مورد حمایت رسمی میانه‌ای ندارد. دومی نویسنده‌ای است که کتاب‌هایی در زمینه ادبیات دفاع مقدس نوشته است؛ اگرچه در مجموعه‌داستان جنجالی موردبحث ما نشان می‌دهد که می‌توان او را نویسنده‌ای مستقل و علاقه‌مند به مسائل ادبیات روشنفکری نیز برشمرد. این نویسنده پنجاه‌ودوساله -هجده سال جوان‌تر از آن نویسنده مشهور- در واکنش به حواشی یادشده، اگرچه تأثیر تشابه اسمی را در فروش کتابش منتفی ندانسته، خود را نیز نویسنده خوبی وصف کرده است.

«تا حدی حدس می‌زنم [...] این هم‌نامی روی فروش کتاب من تأثیر داشته است. اما دوست ندارم از اسم آن رضا قاسمی چیزی گرو گرفته باشم چون خودم را نویسنده خوبی می‌دانم.» اعتمادبه‌نفس لازمه نویسندگی است اما نگارنده بر آن است که دست‌کم مجموعه‌داستان حاشیه‌ساز «از سه‌راه آذری ...» گواه خوبی برای خوب بودن یک نویسنده نیست! رضا قاسمیِ دوم، در این کتاب نشان داده است که سال‌ها تجربه نوشتن دارد، دایره واژگانش پذیرفتنی است، به خوبی از پس مواردی چون تصویردهی در نگارش داستان برمی‌آید؛ بااین‌همه کتابش مشکلاتی بنیادین دارد که اگر در حالتی متعارف چاپ می‌شد، بعید بود به موفقیت کنونی دست پیدا کند. شش داستان به‌هم‌پیوسته کتاب، دغدغه‌ها و وقایع یا به‌عبارتی ضدواقعه‌هایی از زندگی یک نویسنده را روایت می‌کند: دغدغه نوشتن داستان‌هایش، فروش کتابش، ارتباطش به عنوان یک نویسنده با خانواده‌اش و ماجرا یا ضدماجراهای رویارویی او با مسئولان فرهنگی، خانواده، نویسندگان غربی و از این دست. او در همین گام نخست اثبات می‌کند که مهارت یا ذوق بایسته‌ای در سوژه‌یابی ندارد و برای نوشتن یک‌راست به سراغ اولین مسائل جهان نویسنده می‌رود. ضرب‌آهنگ داستان‌هایش کند و کسالت‌بار است و گاه این‌گونه می‌نماید که او طرح ازپیش‌مشخصی برای پیشبرد داستانش ندارد. حتی در مواردی زمان فعل‌هایی که به کار می‌برد دوگانه است. (منبع: روزنامه شهرآرا)
@matikandastan
📢آمال و آلامِ بانویِ سیاهِ نوبلیست
@matikandastan

بزرگمهر ایرانی - تونی موریسون، بانوی رنگین‌پوست ادبیات داستانی، پس از ۸۸ سال زندگی درگذشت. او که نام اصلی‌اش کلوئه آردلیا ووفورد است، به مقام استادی دانشگاه پرینستون رسید و درواقع نخستین زن سیاه‌پوستی بود که در یک دانشگاه بزرگ آمریکا کرسی‌ای به نام خود داشت. همچنین این داستان‌نویس برجسته اولین زن سیاه‌پوست آمریکایی است که جایزه نوبل گرفته است.
تونی موریسون دومین فرزند از 4 فرزند یک خانواده کارگر آفریقایی-آمریکایی بود که در سال۱٩٣۱ در اوهایو زاده شد. کمابیش پانزده‌ساله بود که سفیدپوستان دو سیاه‌پوست را که در نزدیکی محل زندگی او روزگار می‌گذراندند، لینچ کردند. «لینچ کردن» زجرکش کردنِ آدم‌ها و عمدتا بلایی بود که از جانب سفیدهای نژادپرست بر سر سیاهان نازل می‌شد. دیدن کالبد آن 2قربانی، تأثیری جدی بر روحیه این دختر حساس گذاشت. اتفاق تکان‌دهنده دیگری که او آزمود، آتش گرفتن خانه‌شان به دست صاحب‌خانه بود که در خردسالی‌اش رخ داد؛ علتش هم ناتوانی خانواده از پرداخت اجاره بود...

👇👇👇
📢آمال و آلامِ بانوی سیاه نوبلیست
@matikandastan

📃تونی موریسون در ۸۸سالگی درگذشت

بزرگمهر ایرانی - تونی موریسون، بانوی رنگین‌پوست ادبیات داستانی، پس از ۸۸ سال زندگی درگذشت. او که نام اصلی‌اش کلوئه آردلیا ووفورد است، به مقام استادی دانشگاه پرینستون رسید و درواقع نخستین زن سیاه‌پوستی بود که در یک دانشگاه بزرگ آمریکا کرسی‌ای به نام خود داشت. همچنین این داستان‌نویس برجسته اولین زن سیاه‌پوست آمریکایی است که جایزه نوبل گرفته است.
تونی موریسون دومین فرزند از چهار فرزند یک خانواده کارگر آفریقایی-آمریکایی بود که در سال۱٩٣۱ در اوهایو زاده شد. کمابیش پانزده‌ساله بود که سفیدپوستان دو سیاه‌پوست را که در نزدیکی محل زندگی او روزگار می‌گذراندند، لینچ کردند. «لینچ کردن» زجرکش کردنِ آدم‌ها و عمدتا بلایی بود که از جانب سفیدهای نژادپرست بر سر سیاهان نازل می‌شد. دیدن کالبد آن دو قربانی، تأثیری جدی بر روحیه این دختر حساس گذاشت. اتفاق تکان‌دهنده دیگری که او آزمود، آتش گرفتن خانه‌شان به دست صاحب‌خانه بود که در خردسالی‌اش رخ داد؛ علتش هم ناتوانی خانواده از پرداخت اجاره بود.
پدر و مادر دخترک رنگین‌پوست و نویسنده سال‌های بعد، با نقل داستان‌های ارواح، مرده‌ریگ فرهنگی گذشتگان را به او می‌بخشیدند و این خود به‌ناگزیر تبدیل به یکی دیگر از داشته‌های او در عالم نویسندگی‌اش شد. تونی موریسون مانند همه نویسندگان از سن و سالی اندک به کتاب‌خواندن دل بست؛ جین آستین و لئو تالستوی نویسندگان دلخواهش بودند. او در دوازده‌سالگی کاتولیک شد و پیشکش مذهب به او نام آنتونی شد که خود نام مستعار تونی را برایش به همراه آورد.
۱٨ سال داشت که در واشنگتن‌دی‌سی دانشجوی دانشگاه هوارد شد. در واشنگتن بود که تفکیک نژادی را در رستوران‌ها و اتوبوس‌ها دید. سال ۱٩۵۵ مدرک کارشناسی‌ارشدش را در رشته هنر از دانشگاه کرنل دریافت کرد. موضوع پایان‌نامه ارشدش درباره آثار دو نویسنده مطرح جریان سیال ذهن، یعنی ویرجینیا وولفِ انگلیسی و ویلیام فاکنرِ آمریکایی بود. او دو سال در دانشگاه تگزاس جنوبی و سپس هفت سال در دانشگاه هوارد به تدریس انگلیسی پرداخت. در همان زمان با یک معمار جامائیکایی به نام هارولد موریسون پیوند زناشویی بست تا نام خانوادگی همسرش در کنار نام مستعار تونی امضای هنری او را رقم بزند: تونی موریسون. این ازدواج با شکست روبه‌رو شد.
تونی در ادامه در راندوم هاوس، بزرگ‌ترین گروه انتشاراتی جهان، به کار مشغول شد و یکی از «نخستین»های کارنامه‌اش را رقم زد؛ نخستین سردبیر ارشد زن سیاه‌پوست در بخش داستان در این انتشاراتی.
او توانست در آوردن ادبیات سیاه به جریان اصلی ادبیات آمریکا ایفای نقش کند. در این زمان کتابی درباره ادبیات معاصر آفریقا منتشر کرد که آثاری از نویسندگانی مانند چینوا آبه را دربرمی‌گرفت.
زندگی ادبی تونی موریسون در هیئت نویسنده‌ای مشهور، با رمان‌هایی شکل می‌گیرد که عموما دغدغه زندگی و مسائل مبتلابه جامعه سیاهان در آن پررنگ است. او در میان کتاب‌خوانان ایرانی بیشتر با رمان «Beloved» شناخته می‌شود که ساناز صحتی آن را با نام «محبوب» و شیریندخت دقیقیان به اسم «دلبند» به فارسی برگردانده است. اثری درباره رنج‌های یک زن سیاه‌پوست که در سال ۱۹۹۸ منتشر کرد و بر پایه آن، در سال ۱۹۹۸ فیلمی به کارگردانی جاناتان دمی و بازی اپرا وینفری ساخته شد.
البته نخستین رمانش «آبی‌ترین چشم» را سال‌ها پیش از آن، در سال ۱۹۷۰، به چاپ رسانده بود. رمان‌های دیگری هم دارد که عبارت‌اند از: خانه، عشق، بهشت، جاز، آواز سلیمان، سولا، و... .
این نویسنده بزرگ آمریکایی پس از سپری کردن یک دوره کوتاه بیماری، شامگاه دوشنبه ۵ اوت در ۸۸سالگی درگذشت. (منبع: روزنامه شهرآرا)

@matikandastan
Forwarded from انجمن داستان سووشون (سعیده شفیعی)
#بییست_و_چهارمین_نشست داستانی انجمن داستانی اقاليم در تاریخ #جمعه 18 #مرداد به #نقد_مجموعه_داستان_زنانی_که_زنده اند نوشته خانم#فریبا_چلبیانی اختصاص داشت . درابتدا نویسنده یکی از داستان های خود را برای حاضران درجلسه خواند و در ادامه آقای ورجانی به بیان درون مایه های کلی داستان های خانم چلبیانی پرداخت. ایشان با بیان این که موضوعات ترس ، تنهایی ، اضطراب ، سرگشتگی انسان مدرن بارها به اشکال مختلف دراین کتاب تکرارمی شود؛ داستان های ایشان را درحوزه ادبیات اگزیستانسیالیستی قرار داد. استاد ورجانی نثر نویسنده را پاکیزه و پخته دانسته و دیالوگ ها را در این مجموعه به اندازه ارزیابی کردند. در ادامه جلسه منتقد برنامه دکتر حسینی شاهترابی صفحه آرایی ، طراحی جلد و قطع کتاب را جذاب دانست که سبب ترغيب خواننده به خواندن کتاب می شود. ایشان با بیان اینکه زنانی که زنده اند قوی ترین داستان این مجموعه می باشد ، شخصیت زن را مرکز ثقل همه روایت ها دانست ، که همه داستان ها ،حول محور احساسات وروابط زنانه ای هم چون : ازدواج ، عشق ، وفادای وخیانت می گردد. ایشان تاریخ گذاری داستان ها را عامل موثری درفهم سیر ۷داستان نویسی نویسنده دانست .در ادامه خانم شفیعی به نقد گفتمان مرد سالارانه درنقد داستان های نویسندگان خانم پرداخت. ایشان با تحسین نویسنده در استفاده ه از راوی های مختلف به ویژه راوی خطایی گفت: داستان ها در دو جنبه انتقادی و متعالی به خصوصیات رفتاری زنان توجه کرده است و جایی که عادت ها و رفتار های ناپسندی مثل حسادت و غرولند های زنانه را می گوید اما با یکی از همین ویژگی های غریزی، زن را بالا برده و در جایگاهی متعالی قرار می دهد. از نظر شفیعی قهرمانان داستان های این مجموعه قربانی غرایز زنانه و پسنديده ای همچون عشق و وفا داری شده اند. از دیگر افرادی که در نقد کتاب زنانی که زنده اند به صحبت پرداختند آقای اسماعیل آقایی بود ايشان با اشاره به چشم های در آیینه که در داستان #دعوت آورده شده تحلیل و خوانش متفاوت و اشاره مندی را ارائه کرد. همچنین خانم مژگان سادات فارغيان این مجموعه را داستانهای ساده و خوش فهمی دانست که رضایت و لذت را توامان برای خواننده فراهم می کند. در پایان به رسم یادبود هدیه ای به ایشان تقدیم شد.
https://t.me/aghalimstory


https://t.me/aghalimstory
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📢جایزه‌های استرالیاییِ نویسنده‌ی ایرانی علیه فاشیسم دولتِ استرالیا

بهروز بوچانی، نویسنده‌ی کُرد ایرانی، دومین جایزه‌ی استرالیاییِ خود را دریافت کرد. او که چندی پیش مهم‌ترین جایزه‌ی ادبی استرالیا را از آنِ خود کرده بود، اکنون برنده‌ی جایزه‌ی ملی بیوگرافی استرالیا شده است. کتاب "هیچ دوستی مگر کوه‌ها" این موفقیت را برای او رقم زده است.
بهروز بوچانی از ۶ سال پیش تا کنون در اردوگاه پناهندگانِ جزیره مانوس به سر می‌برد و کتاب یادشده را هم از همان‌جا از طریق واتساپ برای یک مترجم هموطن می‌فرستد و آن دوستِ ایرانی نیز کارش را به انگلیسی ترجمه می‌کند؛ اتفاقی که آغاز موفقیت‌های ادبیِ او شد. او با کتابش و نیز فیلمی که ساخته‌است، می‌کوشد توجهات را به رفتارهای فاشیستی دولت استرالیا با پناهجویان جلب کند...

📹این ویدئو را ببینید.

@matikandastan

لطفا با بازفرستی (فوروارد) ِاین ویدئو ماتیکان‌داستان را به دیگر فرهیختگان معرفی کنید.
http://ibna.ir/fa/doc/report/279448

در نقد و بررسی کتاب «زنانی که زنده‌اند» در قم مطرح شد؛
زنانی که زنده‌اند یا زنانی که زندگی می‌کنند؟
📢مشکل من با شهرستان ادب، محتوایی نیست
@matikandastan

رضا امیرخانی: من از منظر محتوایی، مشکلی با این انتشارات [شهرستان ادب] ندارم؛ مشکل من ساختار است. فکر کنید که ما حوزه را داریم، حوزه‌ای که خیلی‌ها در آن رفت و آمد داشتند؛ از قیصر امین‌پور و سیدحسن حسینی و بقیه. من هنوز که هنوز است، چای‌هایی را که در حیاط حوزه هنری می‌خوردیم، یادم نمی‌رود. اما دلیل نمی‌شود اگر دیدیم جایی ضعیف شد، جای دیگری را در کنارش بنا کنیم و دیگر به آن سابقه نهاد قبلی کاری نداشته باشیم. مشکلم با شهرستان ادب در همین مساله است. (منبع: روزنامه فرهیختگان)

@matikandastan