ماتیکان‌داستان
2.55K subscribers
4.91K photos
532 videos
733 files
1.16K links
📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان

📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید

📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و شاید با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد.


وحید حسینی ایرانی؛ فریبا چلبی‌یانی و ...

@vahidhosseiniirani
Download Telegram
هستی و زمان 2-1.mp4
275.7 MB
📹📚هستی و زمان

📎درسگفتارهای رامین جهانبگلو(تصویری)

بخش٣

@matikandastan
هستی و زمان 2-2 (2).mp4
172.7 MB
📹📚هستی و زمان

📎درسگفتارهای رامین جهانبگلو(تصویری)

بخش۴

@matikandastan
📢طنزهای خاطره انگیز عمران صلاحی
از شاعران و نويسندگان معاصر
@matikandastan

معین
یک روز جلو دانشگاه، دکتر رضا براهنی را دیدم.
گفت: یک نفر آمد زیر گوشم گفت: معین ششصد تومن. خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم. فرهنگ شش جلدی معین، هر جلدش می شد صد تومن. به طرف گفتم می خواهم. با هم وارد پاساژی شدیم. در گوشه ای دور از چشم، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد.

انبر دست
با احمد شاملو در انتشارات ابتکار نشسته بودیم که یکی وارد شد و پرسید: انبر دست دارید؟
شاملو گفت: جلد چندمش را می خواهید؟!

مقدمه
احمدرضا احمدی می گفت: این روزها کتاب های شعر فروش خوبی ندارد. این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتاب هایم مقدمه بنویسند.

اشتباه
در سفر سوئد خیلی ها من و سید علی صالحی را با هم اشتباه می گرفتند. وقتی صالحی شعر می خواند از من تعریف می کردند، وقتی من طنز می خواندم، به او فحش می دادند!

شعر و داستان
از محمد علی سپانلو پرسیدند: زمانی داستان هم می نوشتی، چرا دیگر داستان نمی نویسی؟
گفت: من اگر 15 صفحه شعر بنویسم، می گویند یک شعر بلند نوشته ام، اما اگر 15 صفحه داستان بنویسم، می گویند یک داستان کوتاه نوشته ای!

ساختار
شمس لنگرودی می گفت داشتیم برای خودمان شعرمان را می گفتیم که " ساختار گرایی " مد شد. مدت ها زحمت کشیدیم و ساختار گرایی کردیم. این دفعه گفتند در شعر باید " ساختار شکنی " کرد.

فهم شعر
دکتر رضا براهنی می گفت: در زمان شاه ما می خواستیم طوری شعر بگوییم که مردم بفهمند، اما ساواک نفهمد. کار بر عکس می شد، یعنی مردم نمی فهمیدند و ساواک می فهمید!

استاد
مفتون امینی می گفت: روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم. بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد. من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم. به اولین قهوه خانه که رسیدیم، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید. معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست.

ایدز
در کافه ای جوانی شاعر به آقای شکرچیان گفت: چرا این طور که من شعر می گویم، شعر نمی گویید؟
شکرچیان گفت: اگر آدمی تا پنجاه سالگی ایدز نگیرد، دیگر نمی گیرد!

ترکیب
یک نفر برای صرفه جویی در کلمات، نام سه نویسنده را این طوری با هم ترکیب کرده بود:
جلال آل احمد محمود دولت آبادی!
خواننده: مرده شور ترکیبت را ببرد!

بیماری
خسرو شاهانی در خانه بستری بود. آخرین روزهای عمرش به دیدن اش رفتم. خیلی خوشحال شد و گفت:
بیماری من چون سبب پرسش او شد
می میرم از این غم که چرا بهترم امروز!

جا
یک شب در یک مهمانی کنار محمد قاضی نشسته بودم. گلاب به رویتان، قاضی بلند شد که به دستشویی برود و از من خواست که مواظب صندلی او باشم. در محفل از شلوغی جای سوزن انداختن نبود.
همین که قاضی رفت، مهمان تازه واردی آمد و روی صندلی او نشست. من هم رویم نشد چیزی بگویم.
قاضی وقتی برگشت و دید صندلی اش را اشغال کرده اند، به من گفت:
بهر ..شیدن ز جا برخاستم
آمدم دیدم به جایم ..یده اند!

کجا؟
یک شب در انجمن ادبی صائب، استاد عباس فرات به من گفت: کجا داری می روی؟
گفتم: استاد، من همین جا ایستاده ام و جایی نمی روم.
استاد اشاره ای به قد بلند من کرد و گفت: داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری؟

خودم هستم
یک روز دو خانم زیبا در خیابان نادری قدم می زدند. نصرت رحمانی که پشت سرشان بود، داد زد: آقای نصرت رحمانی!
خانم ها برگشتند و او را نگاه کردند.
نصرت گفت: خودم هستم!
عمران صلاحی
@matikandastan
📖اصراری ندارم رمان بنویسید!
@matikandastan
چند توصیه نویسندگی از کورت ونه‌گات

۱ موضوعی را پيدا كنيد كه برايتان مهم است و در دل‌تان احساس می‌كنيد ديگران هم بايد برايشان مهم باشد. همين اهمیت دادن حقيقی است، و نه بازی‌های زبانی، كه قطعی‌ترين و جالب‌توجه‌ترين عنصر سبكی شما می‌شود. راستی، اصرار ندارم كه رمان بنويسيد، هرچند ناراحت هم نمی‌شوم اگر يكی نوشته باشيد، به شرط اينكه واقعا چيزی برايتان مهم بوده باشد. عريضه‌ای برای شهردار راجع به چاله‌ای جلوی در خانه‌تان يا يک نامه‌ی عاشقانه هم كفايت می‌كند.

۲ پرحرفی نكنيد
پس من هم در اين باره پرحرفی نمی‌كنم.

۳ ساده بنويسيد
درباره‌ی نحوه‌ی استفاده‌تان از زبان به ياد داشته باشيد كه دو استاد بزرگ زبان، ويليام شكسپير و جيمز جويس، جمله‌هايی دارند كه با وجود ژرفاي كامل موضوعي‌شان، تقريبا بچگانه‌اند. هملتِ شكسپير می‌پرسد: «بودن يا نبودن؟» جمله‌اي كه فقط سه كلمه دارد. جويس، وقتي سرحال بود، می‌توانست جمله‌ای به پيچيدگي و درخشانی گردنبند كلئوپاترا سر هم كند، ولی جمله‌ی مورد علاقه‌ی من در يكی از داستان‌هايش به اسم «اِوِلين» اين است: «خسته بود.» در آن لحظه در داستان، هيچ کلمات ديگری مثل آن دو كلمه نمي‌توانست قلب خواننده را بشكند.
سادگی زبان نه‌تنها قابل‌اطمينان است، بلكه شايد حتی مقدس هم باشد. انجيل با چنین جمله‌ی ساده‌ای آغاز می‌شود: «در آغاز خدا آسمان و زمين را آفريد.» (منبع: مجله داستان همشهری؛ خرداد 95)
@matikandastan
📃جمله ی خوب ِ ناتوان را حذف کنید
چند توصیه دیگر از کورت ونه‌گات
@matikandastan

۴ جرئت كوتاه كردن داشته باشيد
شايد شما هم توانایی این را داشته باشید كه برای كلئوپاترا گردنبند درست كنيد، ولی لفاظی‌هایتان بايد در خدمت ايده‌های توی ذهن‌تان باشد. بايد قانون شما اين باشد: اگر جمله‌ای، هرچقدر هم كه خوب باشد، نمي‌‌تواند به شكلی نو و مفيد موضوع‌تان را روشن كند، آن را خط بزنيد.

۵ خودتان باشيد
طبيعی‌ترين سبک نوشتن برای شما بايد همان زبانی را منعكس كند كه وقتی بچه بوديد با آن سروكار داشتيد. انگليسی زبان سوم جوزف كنرادِ رمان‌نويس بود و آنچه در نحوه‌ی استفاده‌ی او از زبان انگليسی بامزه است، بدون شک، تا حد زيادی با چاشنی زبان اولش، يعنی لهستانی، همراه بوده است.
درست همان‌طور كه همه‌ي پروانه‌ها زيبا هستند، زبان‌ها هم هر يك زيبايي خودشان را دارند. زبان اول‌تان هرچه باشد، بايد همه‌ی عمرتان گرامی‌اش بداريد.
خودم متوجه شده‌ام كه تنها وقتی به نوشته‌ام بيشترين اعتماد را دارم، و انگار ديگران هم همان‌وقت بيشترين اعتماد را به آن دارند، كه مثل يكي از اهالي ايندياناپوليس می‌نویسم، يعنی مثل همان آدمی كه هستم.

۶ منظورتان را بگوييد
حالا می‌فهمم كه فوق‌العاده بودن همه‌ی آن داستان‌ها و مقاله‌های كهنه‌اي كه قرار بود آثار خودم را باهاشان مقايسه كنم، به‌خاطر قدمت يا غريب بودن‌شان نبوده بلكه به‌خاطر اين بوده كه دقيقا همان چيزی را می‌گفته‌اند كه منظور نويسنده‌شان بود. معلم‌هايم می‌خواستند بادقت بنويسم، هميشه موثرترين كلمات را انتخاب كنم و كلمات را به دور از ابهام و محکم، مثل اجزای يك دستگاه، به يكديگر ربط دهم. معلم‌ها اصلا نمی‌خواستند مرا به يک انگليسی قدیمی تبديل کنند. اميدوار بودند آنچه می‌نويسم قابل فهم باشد و در نتيجه خواننده‌ها مرا بفهمند. از طرفي، خودم آرزو داشتم با كلمات كاری كنم كه پابلو پيكاسو با رنگ می‌كرد يا سلاطین جاز با نت‌های موسيقی. ولي اگر همه‌ی قوانين سجاوندی را می‌شكستم و كاری می‌كردم كه كلمات هر معنی‌ای من دلم می‌خواهد بدهند و هردمبيل آن‌ها را پشت‌بند هم می‌آوردم، خيلی ساده كسی حرفم را نمی‌فهميد. پس شما هم اگر چيز ارزشمندی برای گفتن داريد و دل‌تان می‌خواهد فهميده شويد، بهتر است از نوشتن به سبك نقاشی‌های پيكاسو يا آهنگ‌های جاز پرهیز كنيد.

خواننده‌ها می‌خواهند صفحه‌های ما شبیه صفحه‌هايی باشند كه قبلا ديده‌اند. چرا؟ به خاطر اينكه خودشان كار سختی پيش رو دارند و به کمک ما احتیاج دارند؛ حالا از هر نوعي كه باشد.(منبع: مجله داستان همشهری، خرداد ٩۵)
@matikandastan
وقتی به اصطلاح "شیرین کاری" فاتحه ی زبان پارسی را می خواند! کاش به زبان ملی و مایه ی وحدت ایرانیان بیشتر ارج بگذاریم
داستانک/قصه های ترسناک: بااینکه مرد رفته، روحش در قلب زن زنده است،
وجسم اش در فریزر زن. ترجمه: هلیا استاد
همکاری درازمدت؛ نشانه حرفه‌ای بودنِ ناشر
@matikandastan
📜حسین جاوید: اگر خواستید ناشری را بشناسید، یکی از راه‌هایش این است که ببینید چند نویسنده و مترجم و ویراستار و... دارد که سال‌های سال با آن‌ها همکاری و آثارشان را منتشر کرده است. ناشرانی که بداخلاقی و بدقولی و بدحسابی دارند خیلی زود افراد را می‌رنجانند و کاربلدها حاضر نمی‌شوند طولانی‌مدت با آن‌ها کار کنند؛ اغلب یکی دو تا کتاب از کسی منتشر می‌کنند یا دوره‌ی کوتاهی با نیرویی همکاری دارند و بعد دیگر، چون افراد قبلی با آن‌ها کار نمی‌کنند، می‌روند سراغ افراد جدید. همکاری درازمدت و دائمی پدیدآورها و عوامل نشر با ناشر نشان از آن دارد که ناشر حرفه‌ای است.

@matikandastan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥فیلم دوبله «دُن آرام» را که اقتباسی است از رمان مشهور میخائیل شولوخوف، ببینید.

@matikandastan

📢سپاسگزاریم از اینکه با بازفرستیِ این فیلم، ما را به دیگران معرفی می کنید.
Forwarded from سارا خزاعى
🎁 خبر ویژه 🎁

سال گذشته کانال تلگرامی‌ای ساخته شد که برای نخستین بار شاهنامه‌ رااز روى چاپ دکتر خالقی مطلق، با رعایت ذره به ذره‌ی آواها، همه‌ی جزییات و نکات و با گویش اصلی شاهنامه (گویش خراسانی) میخواند

آیدی کانال این است:
@ShahnamehBekhanim
@ShahnamehBekhanim

مدیران و گویندگان اصلی این کانال ۳ نفرهستند که خودشان هم مستقیماً با دکتر جلال خالقی مطلق (که ساکن آلمان‌ هستن) در ارتباط‌اند و به طور مداوم از ایشان مشاوره می‌گیرند.

در این کانال، به‌جز فایل‌های صوتی، نوشتار بسیار مهم و پر از نکته از ابیات شاهنامه گذاشته میشود که سواد شاهنامه‌دانی همه را بالا می برد.

از صمیم قلب امیدوارم
از معرفی کانال @ShahnamehBekhanim دریغ نکنید.

سپیده آقایی
"آخرین ضربه آرشه"مجموعه ٩داستان از"آرتور کانن دویل" است که استاد"قاسم صنعوی" به پارسی برگردانده و نشر تازه نفس"شمشاد" منتشر کرده است.داستانهایی از ماجراهای کارآگاه نابغه انگلیسی شرلوک هولمز.
زندگی فقط سیرکی بزرگه؛بازارچه ای که حتا لازم نیست توش حرفی بزنی،یه ورق اوراق بهادارکافیه،اگه بدیش به مردم دیگه وظیفه ای نداری،بهتر اینکه بدیش به مردم که برات مفت کارکنن.

🎥ناگهان بالتار
🎬روبر برسون
«غولِ مدفون» جایگاهِ منحصربه‌فردتری برای «کازوئو ایشی ‌گورو» (۱٩۵۴) به ارمغان آورد. این رمان که در سالِ ٢۰۱۵ منتشر شد روایتی ا‌ست رازآلود درباره‌ی گم‌ شدن...👇👇👇
@matikandastan معرفی کتاب
غول مدفون
کازوئو ایشی گورو
برگردانِ پارسیِ امیرمهدی حقیقت

«غولِ مدفون» جایگاهِ منحصربه‌فردتری برای «کازوئو ایشی ‌گورو» (1954) به ارمغان آورد. این رمان که در سالِ 2015 منتشر شد روایتی ا‌ست رازآلود درباره‌ی گم‌ شدن و گذشته. مؤلفه‌هایی که همیشه در نوشته‌های این نویسنده حرفِ نخست را می‌زنند و باعث می‌شوند تا او مدام به این بیندیشد که در آن‌سوی مه چه چیزهایی پنهان شده است… رمان در قرنِ شش میلادیِ بریتانیا می‌گذرد. فضایی پُرجادو و ناامن… زوجی در جست‌و‌جوی پسرِ گم‌شده‌شان دل به جاده می‌زنند و هر چه جلوتر می‌روند درمی‌یابند که چگونه در محاصره‌ی شخصیت‌های عجیب قرار گرفته‌اند و چه‌قدر زمان بر آن‌ها سیطره دارد… آن‌ها نگران بیدار شدنِ غولی هستند که زیر خاک نفس می‌کشد… ایشی ‌گورو در این رمان با احضارِ باورهای اساطیری یونانِ قدیم و درهم آمیختن‌شان با تاریخِ پُرآشوب انگلستان بعد از خروجِ امپراتوری روم، تصویری نمادین از طبقه‌ی محروم و بی‌چیزی می‌سازد که با مُردن خو کرده‌اند. غولِ مدفون جوری خواننده را با خود همراه می‌کند که در رازگشایی نویسنده از اتفاق‌های محوری، درمی‌یابد سفری همه‌جانبه داشته در زمان و اسطوره و تاریخ. رمانی بزرگ از نویسنده‌ای نفرین‌ساز…
@matikandastan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹📚در این ویدئوی بسیار کوتاه، فلامک جنیدی از نویسنده خارجی موردعلاقه اش می گوید: برای ایشی گورو -نویسنده رمان "بازمانده روز"- می میرم!
@matikandastan
Forwarded from Deleted Account
سلام دوستان در لينك زير موضوع اين كمپين https://t.me/joinchat/AAAAAEIrtrHiJr0kly5IWQ (نه به خرده‌فروشي اسيد) در روزنامه‌ي ايران، رسانه‌اي شده به اضافه خبر تاسيس انجمن حمايت از قربانيان اسيدپاشي. با به اشتراك گذاشتن اين لينك و مطلب در حد توان در شبكه‌هاي اجتماعي قدمي براي كمك به قرباني‌هاي فعلي و خداي نكرده آينده برداريم: http://www.iran-newspaper.com/Newspaper/Page/6509/Report/9/0
داستان‌خوانی و نقد در نشست«ماتیکان داستان»
📢ورود برای همه شیفتگان ادبیات و نوشتن،آزاد و رایگان است
📃پنجشنبه‌ها ۵ تا ٧عصر:مشهد،سه‌راه ادبیات، ابن‌سینای۶،کافه‌کتاب سلام
@matikandastan
@cafeketabsalam
📢چه کسی گفته مردم ما کتاب نمی خوانند؟ /
از رمان همسایه ها بیش از ٣۰۰هزار نسخه چاپ شده
@matikandastan

احمد پوری: در جامعه ما اگر کتاب قابل قبول و خوب باشد، فروش خواهد رفت و به چاپ‌های بعدی خواهد رسید اما بازار ما هم یک ظرفیتی دارد. به کتاب «همسایه‌ها» دقت کنید. این کتاب قبل انقلاب چاپ شد اما بعد از چند ماه توقیف شد. بعد انقلاب مجددا اجازه چاپ پیدا کرد اما باز هم متوقف شد. همین امر باعث شده تا ما شاهد چاپ این کتاب به صورت زیرزمینی باشیم و به جرات می‌توانم بگویم که از این کتاب بالای  سیصد هزار نسخه چاپ شده است اما در آمار رسمی ما جایی ندارد. اگر به این آمار شک دارید، سری به خیابان انقلاب بزنید و از کتاب‌فروش‌های کنار خیابان بپرسید، امروز چند نسخه از «همسایه‌ها» فروخته‌اند. حال این سوال پیش می‌آید، چرا این ملت کتاب‌نخوان - به اعتقاد برخی از  دوستان - از  رمان «همسایه‌ها» استقبال می‌کنند؟ البته این کتاب استثنا نیست و افراد دیگری مانند زویا پیرزاد نیز کتاب‌هایش پنجاه‌بار تجدید چاپ شده است. ما مردم کتابخوانی داریم.

[عده‌ای] در مقایسه با مردم اروپا می‌گویند، ما کتابخوان نداریم. به اعتقاد من مقایسه جمعیت کتابخوان ایران با اروپا کار درستی نیست؛ آن‌ها صدها سال است کتاب می‌خوانند. اما ما از مشروطه تازه کتاب دست‌ گرفتیم. اگر کتاب تالیفی خوب داشته باشیم، فروش خواهد رفت. البته باید به این نکته توجه داشت که وقتی من اشاره به کلمه خوب می‌کنم، از دیدگاه یک منتقد ادبی به قضیه نگاه نکرده‌ام، بلکه نظرم درباره کتابی است که توانسته مخاطبش را پیدا کند.

بدون شک کتاب خواندن مردم از کتاب نخواندن آن‌ها بهتر است. آیا شما می‌دانید برخی از این کتاب‌های به اصطلاح زرد مانند رمان‌های فهیمه رحیمی با تیراژ پنج هزار نسخه پنجاه‌بار هم تجدید چاپ شده است؟ بنابراین باید گفت نویسندگان نمی‌توانند مردم کتاب‌خوان را به جلب کنند. اگر نه ما جامعه کتابخوانی داریم. مارکز را در نظر بگیرید، کتابش تیراژ بسیار زیادی در دنیا دارد و مردم مانند نان سنگک آن‌را می‌خرند و می‌خوانند و اصلاً کسی نمی‌تواند بگوید که کتاب بدی است. هر کتابی یک مخاطب دارد؛ بنابراین شما ابتدا باید مخاطب اثر را پیدا کنید و بدانید برای چه کسی می‌نویسید. برای مثال معلوم است، افرادی با سلیقه‌ای شبیه به من، کتاب‌های فهیمه رحیمی را نمی‌پسندند اما به این معنا نیست که کتاب‌های این نویسنده ضعیف است و سایر کتاب‌هایی که من می‌خوانم، خوب هستند.

متاسفانه در جامعه ما باب شده است و هر کتابی را که مخاطب زیادی دارند در دسته کتاب‌های ضعیف یا زرد قرار می‌دهند. من مخالف این دیدگاه هستم. معتقدم اثری که بتواند مخاطب‌های زیادی داشته باشد،  از این نظر موفق بوده است. وقتی هزاران نسخه از کتاب‌های مارکز ‌فروش می‌رود، چه کسی می‌تواند چشمانش را روی این موفقیت ببندد و بگوید، او اثر موفقی منتشر نکرده است. (منبع: ایبنا)
@matikandastan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📢سانسور هست اما دستمان شکسته نیست

📹در این ویدئو مرحوم گلشیری از آثار کوندرا و اولیسِ جویس و شرایط نشر در ایران می گوید.
@matikandastan

📌با بازفرستیِ این ویدئو ماتیکان داستان را به دیگران معرفی کنید
📢نامه کافکا را من ترجمه کردم اما انتشاردهندگان اسمم را حذف می کنند!
@matikandastan

ناصر غیاثی: آی ملت، آی اساتید، اِی بزگوران، اِی اهل ادب، شما را به آن مسئولیت روشنفکرانه‌تان سوگند، وقتی ترجمه‌ی یکی را دست به دست می‌کنید، اسمی هم از مترجم فلکزده ببرید، به قول معروف ذکر منبع بکنید باباجان. من که ناصر غیاثی باشم، در کمال فروتنی معروض می‌دارم خدمت‌تان که من مرتکب ترجمه‌ی این نامه‌ی حضرت کافکا به دوستش اُسکار پولاک شدم آن هم در هفتم بهمن ماه سال نودوسه:
«... فکر می‌کنم اصولاً آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند. اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند، پس چرا می‌خوانیمش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می‌شود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال مان را خوش می‌کند. ما اما نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوش حالی ِ سخت دردناک متاثرمان کند؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم؛ مثل زمانی که در جنگل‌ها پیش می‌رویم، دور از همه‌ی آدم‌ها؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده‌ی درون‌مان.»
این هم سندش:
http://www.naserghiasi.com/fa/?p=4443
@matikandastan