رویای پروانه شدن
3.02K subscribers
1.74K photos
671 videos
22 files
48 links
هیچ‌ دیدگاهی را بدونِ تأمل و تعمق نپذیرید حتی آن‌چه که این‌جا بیان می‌شود.نشر مطالب تنها با ذکرِ نام_منبع مجاز است ،https://t.me/Parvanehbiprva1 لینک گروه
Download Telegram
آن‌چه در حال زوال است سمتِ توسعه می رود آن‌چه نامش هجر است نطفه وصل را بارور است آنچه به چشمِ ظاهر پرستان فناست در ادراکِ باطن بینان، بقاست...



@MasomehAbedini🦋
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تی تی بر شاخسار
یک به یک شُماره می‌کُنم
روزهایِ رفته را...



#معصومه_عابدینی🦋
@MasomehAbedini


«تی تی در زبانِ گیلکی به معنایِ شکوفه‌های بهاری می‌باشد»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن هنگامی‌که سکوتی عمیق...
روحِ تو را به سمتِ خودش فرا می‌خواند؛
خویشتن را فارغ از هر آن‌چه
که هست، در میانه‌ی آشوب‌ها
و هیاهوهای ذهن تقديمِ و تسلیمِ آن کن،
تسلیمِ سکوت شو تا از غبارِ اوهام و روزمرگی هایش آزاد شوی و رهایی یابی...



#معصومه_عابديني🦋
@MasomehAbedini
La Chica De Los Grandes Ojos Negros - Adrian Berenguer
@bikalammusic
وقتی در من نگاه می‌کنی
زخم‌هایِ من آرام می‌گیرند...



#شمس_لنگرودی



@MasomehAbedini🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیمه‌ی پنهانِ ماه
بر فرازِ کوهستان سایه‌ی مردی تنها
حالا که من برکه‌ای خاموشم...
به‌ یقین کوه‌ها هم در جهانی دیگر
به یکدیگر خواهند رسید.




#معصومه_عابدینی🦋
#تانکا
@MasomehAbedini
■ فضیلتِ هنرمند در این است که در این جهانِ بیمار به دنبالِ درمان باشد نه تسکین، به دنبالِ تفهیم باشد نه تزیین، طبیبِ غم‌خوار باشد نه دلقکِ بی‌عار...





#احمد_شاملو🍃
@MasomehAbedini
واژه‌ها و معانیِ عرفان و معنا همچنان که از نامهاشان نیز پیداست؛ اغلب برای پدید آوردنِ فهمی درست و ارزشی متعالی_ همچنین درنگِ توجه و هرچه عمیق‌تر تأمل نمودن بر تمامیتِ هستیِ وجود، و ژرفایِ ژرف هستی کیهانی بنیان نهاده شده است، و نه برای پیوسته رنگ عوض کردن و نه برای به کار بستن در جهتِ توسعه‌ی نفسِ ایگوئستیکِ محدود...
واژگانِ معنا، هماره معنایی تازه و فراتر از فهمِ زمانه ی خود، پختگیِ ادراکی عمیق‌تر و نبوغی بدیعانه تر را نیز خلق می‌نمایند.



#معصومه_عابديني🦋
@MasomehAbedini
رنج...
خلوصِ پاکی،
نجابت...
زیبایی‌ و معصومیتِ ساده
روحِ یک روستایی!
همه به یک‌باره
جمع شده در این‌جا...

چه می‌توان کرد؟
دختر است دیگر...!

@MasomehAbedini🦋
رازِ آفرینش
به تاریکایِ شب مانَد
بزرگ است این.
فریب هایِ دانش اما
مِه بامدادی را مانَد.




#رابیندرانات_تاگور
📚مرغانِ آواره

@MasomehAbedini🦋
Feel My Pain
Jurrivh
دلم می‌خواهد
ناممکن را بگویم
از ناممکن ها بگویم
و هرچه گفتنی است دربارۀ
ناممکن ها بگویم
و ناممکن ها را تمام کنم
با گفتنم؛
و هم گفتنی‌ها را برای
گفتن از ناممکن بگویم


#بیژن_جلالی🦋
📚شعرِ پایان، شعرِ دوری



@MasomehAbedini🤍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بارانِ بهاری
آهسته تر؛ آنسویِ باغ
پروانه‌ای....!


#معصومه_عابدینی🦋
@MasomehAbedini
The Campfire
instrumental
ترکیبِ صدایِ آتیش+صدایِ باران+ گیتار
برایِ آرامشِ امشبِ


موسیقی با چشمانِ بسته...

@MasomehAbedini🦋
قهرمان و‌ قدیس با هم...

انسانِ واقعی کسی است که مقاومت می کند. مبارزه می کند و به هنگامِ نیازِ بزرگ نمی ترسد از اینکه به خدا هم «نه» بگوید.

این هیجانِ تازه را نمی توانستم به رشته‌ی کلمات دربیاورم اما در آن مرحله از زندگی ام نیازی به کلمات نداشتم؛ بدونِ کمک عقل یا کلمات می فهمیدم. دریافتم، خدشه ناپذیر بود.
وقتی قدسیان را می دیدم که با بازوانِ بغل کرده، دم درِ بهشت نشسته و ملتمسانه انتظارِ باز شدن در را می کشیدند، اندوه سراپایِ وجودم را فرا می گرفت.

قدسیانِ جدید، درخواست صدقه نمی کردند، هر چه می خواستند با شمشیر به دست می آوردند.
با خود می گفتم: چه می شد که آدم می توانست به همین ترتیب، سوار بر اسب، همچون آن دلاوران، وارد بهشت شود!
قهرمان و‌ قدیس با هم اند؛
انسانِ کامل چنین است.




#نیکوس_کازانتزاکیس



@MasomehAbedini🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آهستگی و در پیوستگیِ کامل با اقتداری هماهنگ گام‌هایش را برمی‌داشت، و آهسته‌تر بر زمین می‌گذاشت گویی که با هجمه ی احساسی زنده از سپاسِ بی‌پایان پاهایش بر بوسه‌گاهِ زمین بوسه می‌زنند و ذراتِ آن را می‌نواختند چراکه خاک را بسیار مورد اَرج و تکریم می‌نهاد.
عاشقِ زمین و زمان بود بی‌آنکه دلیلی برای این عشقش یافته باشد.
به آهستگی کارهایش را به سرانجام می‌رساند.
آهسته و کند حرکت می‌نمود تا به هنگام بتواند تند و تیز باشد بی‌آنکه شتاب‌زده عمل نموده باشد.
برای رسیدن به هیچ‌چیزی ‌و هیچ کجایی عجله‌ای احساس نمی‌کرد. چرا که جایی غیر از این‌جا را در دسترسِ خودش نمی‌یافت.

او فقط بود؛ به شیوه‌ی راستینِ طبیعتِ خویشتن.
زیراکه اکنون با گذرِ زمان به پختگیِ این ادراک نایل گردیده‌است که نرسیدن ها ماحصلِ با عجله رفتن‌هاست و شتاب‌زده عمل کردن ها، نه تنها او را از مسیر و مقصودش دورتر می‌سازند، بلکه کژی و ناراستی راهِ او را ، همچنین ناهمواری‌های مسیرش را نیز صدچندان بیشتر می‌سازند.


#معصومه_عابدينی🦋
@MasomehAbedini
Cosmic Voyage
Eguana
زندگیِ معنوی چیزی نیست جز شناور شدن در افسونِ هر چیز خُرد و به ظاهر کوچکی که پیرامون ما است.







@MasomehAbedini🦋
هانا آرنت در کتاب بحران جمهوری می نویسد:

«ما آزاد هستیم که جهان را تغییر دهیم و چیزی نو را آغاز کنیم و این مستلزم توانایی ذهنی، توانایی بله گفتن یا خیر گفتن است که بدون آن هیچ کنشی ممکن نیست. و کنش دقیقاً همان چیزی است که سیاست ازآن ساخته شده است.» برای تغییر وضعیت نامطلوبِ دل آزارِ کنونی، به وضعیتی انسانی تر، باید دست به کنش زد و صرف واکنش های ازسر انفعال کفایت نمی کند. فردی بی گناه اعدام می شود. زنی بی گناه کتک می خورد. کارگری بی گناه  و گرسنه شلاق می خورد و ما صرفاً به واکنش های رمانتیزه شده اکتفا می کنیم. دل سوزی، ترحم، و آرزوی صبر جزیل برای بازماندگان و خانواده اش. واکنش هایی که نه تنها دردی از دردمندان کم نمی کند بلکه احتمالاً بر یأس و خشم آنها نیز اضافه کند. سیاست با کنش زاده می شود و نه با واکنش و این اولین درسی است که آرنت می تواند به ما بیاموزد.

نافرمانی مدنی، حداقل کاری است که شهروندان خوب دربرابر یک حکومتِ سرکوبگر و دیکتاتور می توانند به آن دست بزنند. اما نافرمانی، تنها زمانی ممکن می شود که قانون شکن آماده و حتی علاقمند باشد که مجازات عملش را بپذیرد. پرسشی که آرنت پی می افکند این است؛ چه زمانی فرد می تواند ازچنین روحیه ای برخوردارباشد؟ و البته خود جواب می دهد؛
زمانی که فرد باورداشته باشد قانونی برتر، و والاتر از قانونِ فعلی وجود دارد که تغییر ناپذیر است و آن قانونِ بالاتر، چیزی جز محکمه ی وجدان نیست.
و البته این همان درسی است که در تراژدی آنتیگونه در نبرد نابرابر کرئون ستمگر و آنتیگونه می یابیم.
«کرئون: قوانین من قوانین دولتی هستند و اطاعت ازآنها برهمه واجب است
آنتیگونه: اما قوانین تو نمی تواند فراتر ازقانون الهی باشد  که دروجدان آدمی حک شده است.»

بگذارید چنین خلاصه کنیم؛
برای سیاست باید دست به کنش زد کنشی که باید ازوجدان و محکمه درون تک تک ما شهروندان ناشی شده باشد. انسان بی وجدان انسان کنشگر نیست. منفعل و مفعول است چون چیزی نیست که او را ازدرون به تکاپو و حرکت وادارد او فقط دربرابر محرک های بیرونی واکنش نشان می دهد. پرسش گزنده اینک با ماست. با ما انسان های احتمالاً خوب که هرگز نتوانستیم ازخود، شهروندانی خوب بسازیم. ارسطو نیز دو هزار و اندی پیش درباب تعریف شهروند می نویسد: او کسی است که خیر همگانی را بر منافع فردی ارجحیت می دهد و دیکتاتور شهروند نیست چرا که وی تنها نفع خویش را می جوید. و آنکه شهروند نیست دوحالت بیش ندارد یا حیوانی است متعلق به جنگل و یا دیکتاتوری است عربده کش!
آیا ما شهروندیم؟
آیا هنوز قدرت وجدان باماست؟


🦋