🔴🎥 #تهران- ۱۳اسفند

پاساژ علاالدین به دلیل کسادی کسب و کار و وضعیت وخیم کاسبکاران تعطیل شد

#براندازم
#چهل_سال_ديكتاتورى

@maniranam01

🔴🎥 #تهران- ۱۳اسفند

اعتصاب و تجمع اعتراضی کاسبکاران پاساژ علاالدین و بسته شدن این پاساژ

#براندازم
#چهل_سال_ديكتاتورى

@maniranam01

🔴🎥 #تبریز - ۱۳اسفند
اعتصاب و تجمع کسبه بازار موبایل

#براندازم
#چهل_سال_ديكتاتورى

@maniranam01

🔴 #تهران- ۱۳ اسفند
تجمع اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد،مقابل وزارت کار در اعتراض به دستمزد چند برابر زیر خط فقر، گرانی و تورم

”دستمزد عادلانه حق مسلم ماست“
”ایرانی با غیرت حمایت حمایت“

#براندازم
#چهل_سال_دیکتاتوری

@maniranam01

🔴 #پاوه- ۱۴ اسفند

حمایت دانش آموزان از #تحصن_معلمان

#براندازم
#تحصن_سراسری_معلمان
@maniranam01

🔴 #تبریز- ۱۴ اسفند
ادامه تعطیلی بازار موبایل فروشهای چهارراه شهناز

#براندازم

@maniranam01

🔴 #تهران- ۱۴ اسفند
تجمع اعتراضی بازنشستگان و کارگران شرکت واحد و دانشجویانی که به آنها پیوسته اند در مقابل وزارت کار

#براندازم

@maniranam01

⚜️۱۴اسفند سالروز پركشيدن مصدق بزرگ، كسى كه براى آزادى و دموكراسى در وطن، با همه وجودش تلاش كرد

🔅دكتر مصدق:
” آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه‌ای مخالفت می‌کنم؛ از همه چیزم می‌گذرم.
وقتی دیدی موضوعی بحق است بایست و مقاومت کن
تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم…“

#مصدق_روحت_شاد
#براندازم

@maniranam01

🔴 #گچساران- ۱۴ اسفند
پهن کردن سفره های خالی در سومین روز تجمع اعتراضی کارگران سد چمشیر بخاطر ۱۴ ماه حقوق معوقه جلوی درب فرمانداری


#براندازم

@maniranam01

‌👍🔴نترس بنویس!

یاداشتی از کانون شورشی سردار خیابانی(تبریز)

خیابان خلوت بود، حتی صدای نفس‌های خود را می‌شنیدم تمام حواسم را جمع کرده بودم که حتی بتوانم ماشین‌هایی که از پشت سرم رد می‌شدند را ببینم.
اسپری رنگ را زیر کاپشنم بالا و پایین می‌کردم تا هم بخورد. به دیوار رسیدم شعار را به سرعت نوشتم و فقط می‌خواستم نام پرافتخار کانون یعنی (سردار موسی خیابانی) را بنویسم و بعد یک فیلم‌برداری سریع بکنم که صدایی از پشت سرم شنیدم:
صدای سوت بود، کسی داشت از ساختمانهای پشتی سوت می‌زد.

لحظه‌ای مردد ماندم چون صدای بلند سوت‌زدن‌های پیاپی می‌توانست نظر همه را به من جلب کند.
برگشتم و به منبع صدا نگاه کردم. از پشت عینک آفتابی‌ام که نصفش را بخار نفس‌هایم گرفته بود فقط توانستم تشخیص دهم صدا از یک پنجره در ساختمان دوردست می‌آید.
اما او هر که بود خیال کرد من او را دیدم و به سوت‌زدن خاتمه داد.
تازه فهمیدم داشت تشویقم می‌کرد. فیلم گرفتن که تمام شد صدای فریاد بلندی برخاست:
نترس بنویس!
نترس بنویس!
دلم گرم شد، دلم خواست پاسخش را با فریادزدن بدهم که نوشتنم تمام شد ولی نمی‌توانستم.
باید از محل دور می‌شدم.
با این حال همان‌جا حس کردم که در اعماق وجودم احساس نزدیکی می‌کنم با صاحب صدا و این‌که این احساس یک‌طرفه نیست.

خیلی عجیب بود نه یکدیگر را می‌شناختیم نه حتی قیافه هم را دیده بودیم.
در راه خانه هم که بودم صدایش در سرم بود که فریاد می‌زد: نترس و بنویس!
گویی دستوری است که باید اطاعت کنم، نترسم و بنویسم.
اسفند ۹۷

#براندازم

@maniranam01