Audio
🔅 انسانِ متمدن میفهمد که بخش اندکی از فلاکتهای عالم محصول حکومتهاست؛ هرچقدر که حکومت بد باشد.بدیهایی که در عرصه زندگی وجود دارد،خیلی گستردهتر است.بخش بیشتری از فلاکتهای ما از همدیگر است،از رفتار خود ما با یکدیگر.فراتر از آن،بخش عمدهی فلاکتهای این عالم،ناشی از بیتناسبیِ موجودِ حساسِ ظریفِ مُدرکی به اسم انسان با دنیای مادی است؛ ناشی از ساختِ این دنیاست.
👤#مرتضی_مردیها
از سخنرانی «علیت در زندگی روزمره»
🌾 @Sedanet
🌾 @Mardihamorteza
👤#مرتضی_مردیها
از سخنرانی «علیت در زندگی روزمره»
🌾 @Sedanet
🌾 @Mardihamorteza
Forwarded from Etemadonline TV
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📼🗓 #تقویم_تاریخ| رویدادهای مهم تاریخی شانزدهم شهریور
🆔 @EtemadTV 👈عضویت⭕️
https://t.me/joinchat/AAAAAEMynNV_mJJFvmAsnQ 👈عضویت
🆔 @EtemadTV 👈عضویت⭕️
https://t.me/joinchat/AAAAAEMynNV_mJJFvmAsnQ 👈عضویت
Forwarded from سایهسار (Sayeh Eghtesadinia)
شعر سوراخ!
در ادبیات مدرن ایران شعری وجود دارد که از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته، به مناسبات گوناگون بدان اشاره رفته و ارجاع داده شده و اینک، پس از گذشت نیم قرن از تاریخ سرایش آن، حقیقتاً توان گفت «حیثیتی تاریخی» یافته است. این حیثیت تاریخی البته خود آیرونیک است: نه برآمده از بلندی و ارزش ادبی این شعر است و نه میوۀ شهرت و محبوبیت شاعرش و نه محصول شأن نزول و حکمت عالی نهفته در آن. شعری است بیبهره از تمام اسباب و عواملی که ممکن است به قطعهای اعتبار تاریخی ببخشند، سهل است اگر حتی شعرشناسان آن را «شعر» بخوانند. این است آن قطعۀ منثور، کوتاه و معناگریز، که در دوم بهمن ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ خورشیدی) در مجلۀ تماشا چاپ شده است:
شنبه سوراخ
یکشنبه سوراخ
دوشنبه سوراخ سوراخ
سهشنبه سوراخ سوراخ سوراخ
چهارشنبه حرکت سوراخها
پنجشنبه سوراخها همه روی راه
جمعه همه سوراخها در
چاه.
شعر «هفتۀ سوراخ» نام دارد و شاعر آن یدالله رؤیایی استـ سرایندهای که معتقد است: «انسان متعهد غیر از شعر متعهد است.» همو که همپای دیگر اقرانش در بیانیۀ شعر حجم آورده بود: «شعر حجم، از دروغ ایدئولوژی و از حجرۀ تعهد میگریزد.» و چه گریزی نمکینتر از این؟
رؤیایی با ساختن و انتشار این شعر در دوران اوج مبارزات شاعران متعهد و چپهای انقلابی علیه شاه شیطنتی بیرقیب کرده و همه را چنان سرِ کار گذاشته که لنگه ندارد: هم ساواک را، انگشت تحیر به دندان، دربهدرِ پیام سیاسی این شعر کرده و هم به انقلابیون بیسرودستاری پوزخند زده که میخواستند همهچیز را بهزور به مبارزۀ انقلابی متعهدانۀ خود بچسبانند: از غرق شدن صمد بهرنگی در ارس و خودکشی تختی گرفته تا شعری که مطلقاً متضمن هیچگونه بار سیاسی و انقلابی نیست. او با یک تیر چند نشان میزند: هم ساواک را سر کار میگذارد، هم انقلابیون را مسخره میکند، هم عملاً بند مربوط به «تعهد» از بیانیۀ شعر حجم را اجرا میکند تا صدق باور خویش به مدعایش را نشان دهد. شرحهایی که بر این شعر نوشته شده و ماجراهایی که در پی انتشار آن اتفاق افتاده، حقاً از خندهدارترین درسهای تاریخ ادبیات است.
رضا سیدحسینی، که آنزمان در تماشا کار میکرد، میگوید: «در سال ۵۳ من سرپرست و آتشي نيز مسئول صفحۀ ادبي مجلۀ تماشا بود و پس از انتشار چند شمارۀ تماشا ساواك، به دليل مطالبي كه منتشر ميكرديم، مرا دستگير كرد و ۱۵ روز در زندان ماندم كه با كمك يكي از دوستان توانستم از زندان آزاد شوم، اگر كمي دقيق شويم بيشتر مشكلي كه براي تماشا پيش ميآيد، بر سر شعرهايي بود كه آتشي در تماشا منتشر ميكرد و يكي از اين شعرها شعر «شنبه سوراخ» بود كه جنجال وسيعي در پي داشت.»
اما تعابیر سیاسی فقط از سرِ خنگیِ ساواک نبود، انقلابیونی هم که ایدئولوژی کورشان کرده بود این شعر را دستبهدست میکردند! از آن جمله، عباس سماکار در خاطرات زندانش میآورد: «حتی روزنامهها هم سانسور میشدند و خبرهایی از آن را با تیغ میبریدند و روزنامه را سوراخ سوراخ به بند میدادند. یک روز شعری (فکر میکنم) از یدالله رؤیایی در کیهان با این مضمون چاپ شده بود که:
شنبه سوراخ، یکشنبه سوراخ، دوشنبه سوراخ، سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه هم سوراخ و جمعه تعطیل است.
بچهها با خواندن این شعر میخندیدند و میگفتند: (ادامه در فرستۀ بعدی 👇👇)
در ادبیات مدرن ایران شعری وجود دارد که از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته، به مناسبات گوناگون بدان اشاره رفته و ارجاع داده شده و اینک، پس از گذشت نیم قرن از تاریخ سرایش آن، حقیقتاً توان گفت «حیثیتی تاریخی» یافته است. این حیثیت تاریخی البته خود آیرونیک است: نه برآمده از بلندی و ارزش ادبی این شعر است و نه میوۀ شهرت و محبوبیت شاعرش و نه محصول شأن نزول و حکمت عالی نهفته در آن. شعری است بیبهره از تمام اسباب و عواملی که ممکن است به قطعهای اعتبار تاریخی ببخشند، سهل است اگر حتی شعرشناسان آن را «شعر» بخوانند. این است آن قطعۀ منثور، کوتاه و معناگریز، که در دوم بهمن ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ خورشیدی) در مجلۀ تماشا چاپ شده است:
شنبه سوراخ
یکشنبه سوراخ
دوشنبه سوراخ سوراخ
سهشنبه سوراخ سوراخ سوراخ
چهارشنبه حرکت سوراخها
پنجشنبه سوراخها همه روی راه
جمعه همه سوراخها در
چاه.
شعر «هفتۀ سوراخ» نام دارد و شاعر آن یدالله رؤیایی استـ سرایندهای که معتقد است: «انسان متعهد غیر از شعر متعهد است.» همو که همپای دیگر اقرانش در بیانیۀ شعر حجم آورده بود: «شعر حجم، از دروغ ایدئولوژی و از حجرۀ تعهد میگریزد.» و چه گریزی نمکینتر از این؟
رؤیایی با ساختن و انتشار این شعر در دوران اوج مبارزات شاعران متعهد و چپهای انقلابی علیه شاه شیطنتی بیرقیب کرده و همه را چنان سرِ کار گذاشته که لنگه ندارد: هم ساواک را، انگشت تحیر به دندان، دربهدرِ پیام سیاسی این شعر کرده و هم به انقلابیون بیسرودستاری پوزخند زده که میخواستند همهچیز را بهزور به مبارزۀ انقلابی متعهدانۀ خود بچسبانند: از غرق شدن صمد بهرنگی در ارس و خودکشی تختی گرفته تا شعری که مطلقاً متضمن هیچگونه بار سیاسی و انقلابی نیست. او با یک تیر چند نشان میزند: هم ساواک را سر کار میگذارد، هم انقلابیون را مسخره میکند، هم عملاً بند مربوط به «تعهد» از بیانیۀ شعر حجم را اجرا میکند تا صدق باور خویش به مدعایش را نشان دهد. شرحهایی که بر این شعر نوشته شده و ماجراهایی که در پی انتشار آن اتفاق افتاده، حقاً از خندهدارترین درسهای تاریخ ادبیات است.
رضا سیدحسینی، که آنزمان در تماشا کار میکرد، میگوید: «در سال ۵۳ من سرپرست و آتشي نيز مسئول صفحۀ ادبي مجلۀ تماشا بود و پس از انتشار چند شمارۀ تماشا ساواك، به دليل مطالبي كه منتشر ميكرديم، مرا دستگير كرد و ۱۵ روز در زندان ماندم كه با كمك يكي از دوستان توانستم از زندان آزاد شوم، اگر كمي دقيق شويم بيشتر مشكلي كه براي تماشا پيش ميآيد، بر سر شعرهايي بود كه آتشي در تماشا منتشر ميكرد و يكي از اين شعرها شعر «شنبه سوراخ» بود كه جنجال وسيعي در پي داشت.»
اما تعابیر سیاسی فقط از سرِ خنگیِ ساواک نبود، انقلابیونی هم که ایدئولوژی کورشان کرده بود این شعر را دستبهدست میکردند! از آن جمله، عباس سماکار در خاطرات زندانش میآورد: «حتی روزنامهها هم سانسور میشدند و خبرهایی از آن را با تیغ میبریدند و روزنامه را سوراخ سوراخ به بند میدادند. یک روز شعری (فکر میکنم) از یدالله رؤیایی در کیهان با این مضمون چاپ شده بود که:
شنبه سوراخ، یکشنبه سوراخ، دوشنبه سوراخ، سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه هم سوراخ و جمعه تعطیل است.
بچهها با خواندن این شعر میخندیدند و میگفتند: (ادامه در فرستۀ بعدی 👇👇)
Forwarded from سایهسار (Sayeh Eghtesadinia)
(ادامه از فرستۀ قبلی 👆👆) شاعر کلک زده است. او ماجرای سانسور را در زندان فهمیده، و سربسته به سانسور و سوراخهای روزنامه در روزهای مختلف اشاره کرده است. و طبعاً جمعه هم که تعطیل است روزنامهای در کار نیست که سوراخ باشد.»
استفادۀ سیاسی از این شعر منحصر به دوران شاه نماند. در سال ۱۳۹۲، مسعود فاطمی در روزنامۀ کیهان مطلبی در مخالفت با دعوتِ رؤیایی به جشنوارۀ شعر فجر نوشت و باز، برای نیل به مقصود سیاسی خود، پای این شعر را وسط کشید:
«نخست آنکه در پاسخ هزینه کردن در جهت توسعۀ فرهنگی باید گفت: «آیا به نظر شما دعوت از رؤیایی شاعر «شنبه سوراخ شد» مترادف توسعۀ فرهنگی است؟! و آیا نهایت خودباختگی نیست اگر دعوت از «یدالله رؤیایی» را مصداق توسعۀ فرهنگی بدانیم چراکه وی در رژیم پهلوی با تشکیلات رضا قطبی بهعنوان رئیس حسابداری همکاری داشت و در همان زمان نیز بهعنوان شاعری شناخته میشد که نه عروض میداند و نه قافیه و چیزهایی مینویسد که بر آن متأسفانه نام شعر مینهادند درست همانگونه که بیژن صفاری دچار بیماری جنسی را طراح مد و معماری مدرن میخواندند. ورنه کیست که نداند چنین اباطیلی هیچ نسبتی با شعر ندارد: شنبه سوراخ شد/ یکشنبه سوراخ شد/ دوشنبه سوراخ شد و... تا جمعه چند سوراخ شد نمیدانم.»
تعابیر ادبی اعجابآور و سمبولیک هم از این شعر کم نیست. یکی را نمونۀ خروار میآورم:
«هدف اصلی حجمگرایی بروز واقعیتهای موجود به فرمی دیگر بود. شاعر حجمگرا بر آن بود تا واقعیتی نابتر از واقعیتهای موجود خلق کند... برای نمونه توجه کنید به شعر «هفتهی سوراخ» رؤیایی که بیانگرکوشش شاعر در بازنمایاندن واقعیت روزهای هفته در فرمی دیگر است.» (مزدک پنجهای، روزنامهٔ ابتکار)
رؤیایی خود این شعر را «شعر طنز و تفرج» میخواند و دربارهاش میگوید: «اين شعر آنزمان بسيار سروصدا پيدا کرد. برده بودند به مجلس، دم و دستگاه و غيره. هرکس تعريفي کرد، يکي گفته بود منظور تيرباران است. ديگري گفته بود سکسي و رختخوابي است. در مجلۀ تماشا چاپ شده بود.»
و یکی از آن تعابیر اروتیک، که احتمالاً برق از کلۀ خود ایزد اروس هم میپرانَد، این است:
«در اینجا مایلم به شعر «هفتهی سوراخ» رؤیایی بپردازم، که گفته شده، به لحاظ محتوا حرفی برای گفتن ندارد!... به نظرم رؤیایی لب مطلب را در این شعر بیان و تمام کرده است، و یا به عبارت بهتر اگر موفق به درک این شعر شویم شاید بتوانیم از دیگر اشعار رؤیایی نیز لذتیـغنیمتی نصیب خود سازیم. به نظر نگارنده هفتهی سوراخ اشارتی تماموکمال به انجام و فرجام حیاتِ هر آنچه در سیارهی زمین به هم میرسد و نیز طبیعت بشر پرداخته و آن را در اتصال و پیوستگی با هم، در پر و خالی شدن از هم و در نوسان یکپارچهی هفت روز هفته به تماشا میکشد؛ روشن است در این متن نیز هفته پیکری واحد دارد و عینن مثل انسان حفرهای برای جذب و حفرهای برای دفع و میانوارهای که در آن نو با کهنه آمیخته و هفتهای نوین را از چاه جمعه بالا میآورد: مثال عینی آن تحلیل ماه است. به گمان من شاعر حجم کل پدیدههای روی زمین را با نگاهی وام گرفته از هفتانهای باستانی چنین وارد مدینهی فاضلهی خود میکند. و از آنجایی که از حجم میپرد چشم مخاطب را نیز در خوانش اشعار برافراشته چون خود از سوراخ اشیاء گذر میدهد تا مسیرـاسکلهی او را پی گیرد (معاشقهای که خواننده را نیز با خود شریک میسازد). آیا نمیتوانیم شاعر را در این متن آن قامت برافراشته و رشیدی بدانیم که در «گود مادگی» واژه فرو میرود به عبارت همخوابگی، و از ته سوراخـچاه نهایی در هیئت هلال هفتهای نو با مختصاتی تازه متولد میشود؟» (مینو نصرت، نقل از سایت آوانگارد)
ای یاوه یاوه یاوه خلایق! و باز جالبتر، علی باباچاهی که خود، به قول رؤیایی، «شعر بیمعنا» میسراید، در انتقاد از این شعر گفته بود که «تضمینی نیست که رؤیایی در خلوت به سادهلوحی بعضی از اصحاب خود که برای شعرهایی همچون «هفتۀ سوراخ»، او را دستبهدست میبرند، از ته دل قهقهه سر ندهد.»
نیت و هدف رؤیایی از سرودن و انتشار این شعر هرچه بود، بهنظرم قرین کامیابی شد. ساواک گول ماند و انقلابیونِ حجرۀ تعهد خیط شدند و شعر حجم، به هدفی که خود رؤیایی برایش در نظر داشت، نزدیک شد: «هر کسي به روش خودش اين متن را ميخواند. براي شعر حجم خوانشهاي مختلف بسيار ارزشمندند.»
حق این است که شعر نیما را وصف حال رؤیایی و شعرش، «هفتۀ سوراخ»، بدانیم:
از شعرم خلقی به هم انگیختهام
نیک و بدشان به هم بر آمیختهام
خود گوشه گرفتهام تماشا را کآب
در خوابگه مورچگان ریختهام
https://t.me/Sayehsaar
استفادۀ سیاسی از این شعر منحصر به دوران شاه نماند. در سال ۱۳۹۲، مسعود فاطمی در روزنامۀ کیهان مطلبی در مخالفت با دعوتِ رؤیایی به جشنوارۀ شعر فجر نوشت و باز، برای نیل به مقصود سیاسی خود، پای این شعر را وسط کشید:
«نخست آنکه در پاسخ هزینه کردن در جهت توسعۀ فرهنگی باید گفت: «آیا به نظر شما دعوت از رؤیایی شاعر «شنبه سوراخ شد» مترادف توسعۀ فرهنگی است؟! و آیا نهایت خودباختگی نیست اگر دعوت از «یدالله رؤیایی» را مصداق توسعۀ فرهنگی بدانیم چراکه وی در رژیم پهلوی با تشکیلات رضا قطبی بهعنوان رئیس حسابداری همکاری داشت و در همان زمان نیز بهعنوان شاعری شناخته میشد که نه عروض میداند و نه قافیه و چیزهایی مینویسد که بر آن متأسفانه نام شعر مینهادند درست همانگونه که بیژن صفاری دچار بیماری جنسی را طراح مد و معماری مدرن میخواندند. ورنه کیست که نداند چنین اباطیلی هیچ نسبتی با شعر ندارد: شنبه سوراخ شد/ یکشنبه سوراخ شد/ دوشنبه سوراخ شد و... تا جمعه چند سوراخ شد نمیدانم.»
تعابیر ادبی اعجابآور و سمبولیک هم از این شعر کم نیست. یکی را نمونۀ خروار میآورم:
«هدف اصلی حجمگرایی بروز واقعیتهای موجود به فرمی دیگر بود. شاعر حجمگرا بر آن بود تا واقعیتی نابتر از واقعیتهای موجود خلق کند... برای نمونه توجه کنید به شعر «هفتهی سوراخ» رؤیایی که بیانگرکوشش شاعر در بازنمایاندن واقعیت روزهای هفته در فرمی دیگر است.» (مزدک پنجهای، روزنامهٔ ابتکار)
رؤیایی خود این شعر را «شعر طنز و تفرج» میخواند و دربارهاش میگوید: «اين شعر آنزمان بسيار سروصدا پيدا کرد. برده بودند به مجلس، دم و دستگاه و غيره. هرکس تعريفي کرد، يکي گفته بود منظور تيرباران است. ديگري گفته بود سکسي و رختخوابي است. در مجلۀ تماشا چاپ شده بود.»
و یکی از آن تعابیر اروتیک، که احتمالاً برق از کلۀ خود ایزد اروس هم میپرانَد، این است:
«در اینجا مایلم به شعر «هفتهی سوراخ» رؤیایی بپردازم، که گفته شده، به لحاظ محتوا حرفی برای گفتن ندارد!... به نظرم رؤیایی لب مطلب را در این شعر بیان و تمام کرده است، و یا به عبارت بهتر اگر موفق به درک این شعر شویم شاید بتوانیم از دیگر اشعار رؤیایی نیز لذتیـغنیمتی نصیب خود سازیم. به نظر نگارنده هفتهی سوراخ اشارتی تماموکمال به انجام و فرجام حیاتِ هر آنچه در سیارهی زمین به هم میرسد و نیز طبیعت بشر پرداخته و آن را در اتصال و پیوستگی با هم، در پر و خالی شدن از هم و در نوسان یکپارچهی هفت روز هفته به تماشا میکشد؛ روشن است در این متن نیز هفته پیکری واحد دارد و عینن مثل انسان حفرهای برای جذب و حفرهای برای دفع و میانوارهای که در آن نو با کهنه آمیخته و هفتهای نوین را از چاه جمعه بالا میآورد: مثال عینی آن تحلیل ماه است. به گمان من شاعر حجم کل پدیدههای روی زمین را با نگاهی وام گرفته از هفتانهای باستانی چنین وارد مدینهی فاضلهی خود میکند. و از آنجایی که از حجم میپرد چشم مخاطب را نیز در خوانش اشعار برافراشته چون خود از سوراخ اشیاء گذر میدهد تا مسیرـاسکلهی او را پی گیرد (معاشقهای که خواننده را نیز با خود شریک میسازد). آیا نمیتوانیم شاعر را در این متن آن قامت برافراشته و رشیدی بدانیم که در «گود مادگی» واژه فرو میرود به عبارت همخوابگی، و از ته سوراخـچاه نهایی در هیئت هلال هفتهای نو با مختصاتی تازه متولد میشود؟» (مینو نصرت، نقل از سایت آوانگارد)
ای یاوه یاوه یاوه خلایق! و باز جالبتر، علی باباچاهی که خود، به قول رؤیایی، «شعر بیمعنا» میسراید، در انتقاد از این شعر گفته بود که «تضمینی نیست که رؤیایی در خلوت به سادهلوحی بعضی از اصحاب خود که برای شعرهایی همچون «هفتۀ سوراخ»، او را دستبهدست میبرند، از ته دل قهقهه سر ندهد.»
نیت و هدف رؤیایی از سرودن و انتشار این شعر هرچه بود، بهنظرم قرین کامیابی شد. ساواک گول ماند و انقلابیونِ حجرۀ تعهد خیط شدند و شعر حجم، به هدفی که خود رؤیایی برایش در نظر داشت، نزدیک شد: «هر کسي به روش خودش اين متن را ميخواند. براي شعر حجم خوانشهاي مختلف بسيار ارزشمندند.»
حق این است که شعر نیما را وصف حال رؤیایی و شعرش، «هفتۀ سوراخ»، بدانیم:
از شعرم خلقی به هم انگیختهام
نیک و بدشان به هم بر آمیختهام
خود گوشه گرفتهام تماشا را کآب
در خوابگه مورچگان ریختهام
https://t.me/Sayehsaar
Telegram
سایهسار
یادداشتهای ادبی سایه اقتصادینیا
@Sayeheghtesadinia
@Sayeheghtesadinia
Forwarded from حقیقت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اهمیت عشق انسانی و روایتی از آراء ملاصدرا و مولانا در باب عشق زمینی، در بیان دکتر "عبدالکریم سروش"
@Haghighatznu
- نزد عارفان ما تعریف انسان، حیوان ناطق نیست بلکه حیوان عاشق است. حیوانی که می تواند عشق بورزد و اگر این توانایی در او نباشد از آدمیت چیزی کسر دارد.
- در نگاه مولانا زنان سلطه بسیاری بر مردان دارند. گرچه که در ظاهر مردان بر زنان مسلط اند اما نظمی که خداوند در این جهان قرار داده مبتنی بر این است که زیرکانه و در باطن زنان را بر مردان مسلط کرده است.
رستم زال ار بود وز حمزه بیش ** هست در باطن اسیر زال خویش
- مولوی، هم نشینی و لذت بردن پیامبر(ص) از گفتگو با همسر خود(عایشه) را نه تنها نشانه نقص ایشان نمی داند بلکه نشانه انسان کامل بودن ایشان می داند. چرا که به نظر او هرچه انسان، کامل تر باشد حاجت او هم به مهرورزی بیشتر می شود!
@Haghighatznu
@Haghighatznu
- نزد عارفان ما تعریف انسان، حیوان ناطق نیست بلکه حیوان عاشق است. حیوانی که می تواند عشق بورزد و اگر این توانایی در او نباشد از آدمیت چیزی کسر دارد.
- در نگاه مولانا زنان سلطه بسیاری بر مردان دارند. گرچه که در ظاهر مردان بر زنان مسلط اند اما نظمی که خداوند در این جهان قرار داده مبتنی بر این است که زیرکانه و در باطن زنان را بر مردان مسلط کرده است.
رستم زال ار بود وز حمزه بیش ** هست در باطن اسیر زال خویش
- مولوی، هم نشینی و لذت بردن پیامبر(ص) از گفتگو با همسر خود(عایشه) را نه تنها نشانه نقص ایشان نمی داند بلکه نشانه انسان کامل بودن ایشان می داند. چرا که به نظر او هرچه انسان، کامل تر باشد حاجت او هم به مهرورزی بیشتر می شود!
@Haghighatznu
یکشنبه ها: گفتار دینی علم الاسماء چیست؟
محمدامین مروتی
قرآن کریم می فرماید به انسان علم الاسماء را آموختیم و این آموخته، مایۀ تمایز و برتری او بر فرشتگان شد. دربیان این که این علم چیست، عرفا گفته اند خداوند به بشر اسماء خود را آموخت و از آن جا که آفریده ها هر یک مظهری از مظاهر اسماء خداوندند، پس آموختن علم الاسماء، نوع جهان شناسی و وجود شناسی به شمار می رود ولی البته نه از نوع عالمانه اش بلکه جهان شناسی به معنای عارفانۀ آن، که شناخت حقیقتِ وجود جهان است. اما از منظر زبان شناسی بین اسم و مُسمّا و بین کلمه و معنا، ارتباطی نزدیک برقرار است. "کلمه" و واژه در گذشته های دور به معنی "معنا" و روح به کار رفته است چنان که درآغاز کتاب مقدس آمده که " در آغاز کلمه بود و آن کلمه خدا بود" و در قرآن از عیسی به عنوان " کلمه الله" و " روح الله" تعبیر شده است. کلمۀ منطق هم به معنای " زبان و نطق است و هم به معنای کار بست درست ذهن و دستورالعمل کاربرد صحیح فکر" . به همین علت در تعریف انسان گفته اند حیوان ناطق و این حیوان ناطق دقیقاً به معنای حیوان عاقل است.در زبانشناسی هم رابطة وثیق بین زبان و اندیشه رابطۀ شناخته شده ای است. بدون زبان نمی شود فکر کرد. در واقع فکر کردن همان حرف زدن خاموش و بی صداست و حرف زدن همان فکر کردن با صدای بلند. در واقع ما با کلمات است که فکر می کنیم و اگر زبان را از ما بگیرند نمی توانیم فکر کنیم. پس دیگر آن تمایزی که بین اسم و مسما یا بین کلمه و معنا متصور بود، دیگر موضوعیت ندارد.
با این مقدمات می تواند فهمید که وقتی خداوند می فرماید به انسان علم الاسماء را آموختیم، یعنی به او زبان و به تعبیر دیگر به او عقل دادم و این نطق و عقل وجه تمایز انسان با سایر موجودات است. سایر موجودات از جمله فرشتگان و جمادات و نباتات، جز طریق معینی نمی توانند رفت چرا که عقل و حق انتخاب ندارند. دادن عقل و زبان به بشر در واقع تفویض اختیار بین نیک و بد هم بوده است. آن چیزی که خداوند می دانست و فرشتگان معترض نمی دانستند این بود که قرار است تافتۀ جدا بافته ای به نام انسان خلق شود که خصوصیت برجسته اش، اختیارِ استفاده از نطق و عقل است.
و به آدم علم الاسما آموخت:
آیه 31: وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ : و نامها را به تمامى به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد. و گفت: اگر راست مىگوييد مرا به نامهاى اينها خبر دهيد.
« الأَسْمَآءَ » : نامها . در اینجا مراد نامیدهها و مسماهاست. در اینجا چون منظور از اسماء ، مُسمَّیات است و در میان مُسمَّیات ، ذویالعقول نیز یافته میشود ، از راه تغلیب ، ضمیر ( هُم ) به کار رفته است . « أَنبِؤُنِی » : مرا باخبر کنید . شناخت مسماها نیز همان علوم هستند. پس علم الاسما یعنی آگاهی و عقل که بشر را از سایر مخلوقات متمایز می کند. "کلمه" هم در زبان کتاب های آسمانی به معنایِ معنا و مضامینِ کلمات است.
https://telegram.me/manfekrmikonan
محمدامین مروتی
قرآن کریم می فرماید به انسان علم الاسماء را آموختیم و این آموخته، مایۀ تمایز و برتری او بر فرشتگان شد. دربیان این که این علم چیست، عرفا گفته اند خداوند به بشر اسماء خود را آموخت و از آن جا که آفریده ها هر یک مظهری از مظاهر اسماء خداوندند، پس آموختن علم الاسماء، نوع جهان شناسی و وجود شناسی به شمار می رود ولی البته نه از نوع عالمانه اش بلکه جهان شناسی به معنای عارفانۀ آن، که شناخت حقیقتِ وجود جهان است. اما از منظر زبان شناسی بین اسم و مُسمّا و بین کلمه و معنا، ارتباطی نزدیک برقرار است. "کلمه" و واژه در گذشته های دور به معنی "معنا" و روح به کار رفته است چنان که درآغاز کتاب مقدس آمده که " در آغاز کلمه بود و آن کلمه خدا بود" و در قرآن از عیسی به عنوان " کلمه الله" و " روح الله" تعبیر شده است. کلمۀ منطق هم به معنای " زبان و نطق است و هم به معنای کار بست درست ذهن و دستورالعمل کاربرد صحیح فکر" . به همین علت در تعریف انسان گفته اند حیوان ناطق و این حیوان ناطق دقیقاً به معنای حیوان عاقل است.در زبانشناسی هم رابطة وثیق بین زبان و اندیشه رابطۀ شناخته شده ای است. بدون زبان نمی شود فکر کرد. در واقع فکر کردن همان حرف زدن خاموش و بی صداست و حرف زدن همان فکر کردن با صدای بلند. در واقع ما با کلمات است که فکر می کنیم و اگر زبان را از ما بگیرند نمی توانیم فکر کنیم. پس دیگر آن تمایزی که بین اسم و مسما یا بین کلمه و معنا متصور بود، دیگر موضوعیت ندارد.
با این مقدمات می تواند فهمید که وقتی خداوند می فرماید به انسان علم الاسماء را آموختیم، یعنی به او زبان و به تعبیر دیگر به او عقل دادم و این نطق و عقل وجه تمایز انسان با سایر موجودات است. سایر موجودات از جمله فرشتگان و جمادات و نباتات، جز طریق معینی نمی توانند رفت چرا که عقل و حق انتخاب ندارند. دادن عقل و زبان به بشر در واقع تفویض اختیار بین نیک و بد هم بوده است. آن چیزی که خداوند می دانست و فرشتگان معترض نمی دانستند این بود که قرار است تافتۀ جدا بافته ای به نام انسان خلق شود که خصوصیت برجسته اش، اختیارِ استفاده از نطق و عقل است.
و به آدم علم الاسما آموخت:
آیه 31: وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ : و نامها را به تمامى به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد. و گفت: اگر راست مىگوييد مرا به نامهاى اينها خبر دهيد.
« الأَسْمَآءَ » : نامها . در اینجا مراد نامیدهها و مسماهاست. در اینجا چون منظور از اسماء ، مُسمَّیات است و در میان مُسمَّیات ، ذویالعقول نیز یافته میشود ، از راه تغلیب ، ضمیر ( هُم ) به کار رفته است . « أَنبِؤُنِی » : مرا باخبر کنید . شناخت مسماها نیز همان علوم هستند. پس علم الاسما یعنی آگاهی و عقل که بشر را از سایر مخلوقات متمایز می کند. "کلمه" هم در زبان کتاب های آسمانی به معنایِ معنا و مضامینِ کلمات است.
https://telegram.me/manfekrmikonan
Forwarded from راهی به رهایی.. (Saeid aLif)
در قیامت ،
چون نمازها را بیاورند ، در ترازو نهند،
و روزه ها را همچنین؛
امّا چون محبّت را بیاورند،
محبّت در ترازو نگنجد...
پس ، اصل محبّت است...!
#مولانا
#فیه_ما_فیه
@rahi_be_rahaei
#کانال_راهی_به_رهایی
چون نمازها را بیاورند ، در ترازو نهند،
و روزه ها را همچنین؛
امّا چون محبّت را بیاورند،
محبّت در ترازو نگنجد...
پس ، اصل محبّت است...!
#مولانا
#فیه_ما_فیه
@rahi_be_rahaei
#کانال_راهی_به_رهایی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی حکایت شیخ صنعان
محمدامین مروتی
قصه ملامتی گری شیخ صنعان از برجسته ترین فرازهای منطق الطیر عطار است:
اولین بیت این مثنوی در "منطق الطیر" عطار چنین است :
شیـخ صنعان پیر عهد خویش بود در کمال، از هر چه گویم بیش بود
او پنجاه سال را به سیر و سلوک گذرانده،و چهار صد مرید صاحب کمال داشت . نزدیک به پنجاه حج و بسیاری عمره به جا آورده بود :
خود صلات و صوم،بی حد داشت او هیــچ سنت ، فــرو نگــذاشت او
مـوی ، می بشکافت مـردِ معنـوی در کــرامـات و مقــامـاتِ قــوی
هــر که بیماری و سستی یـافتی از دمِ او تنـــدرستــی یــافتــی
شیخ با تمام این اوصاف و کمالات ، شبی خواب می بیند که در روم است و به بتی سجده می کند . جهت تعبیر این خواب با مریدان عازم روم می شود و در آن جا به عشق دختر ترسایی گرفتار می شود:
عشق دختر كرد غارت جـان او كفر ريخت از زلف ، بر ايـمان او
ياران و مريدانش او را از عشق دختر ترسا بر حذر ميدارند:
آن دگــر گـفتش: پشيمانيت نـيست يـك نـفــس دردِ مسلمانيت نـيست؟
گفت: كـس نبود پشيمان بيش از اين تــا چـرا عـاشــق نبودم پيش از اين
آن دگــر گـفتش: كه هرك آگاه شد گويد اين پـيـر ايـن چنين گمراه شد
گـفـت: من بس فارغم از نــام و ننگ شيشهي سـالــوس بشكستم به سنگ
دختر هم به او ميگويد تو پيري و بايد به فكر كفن باشي:
شيخ گفتش گر بگويي صـد هـزار من ندارم جز غم عـشـقِ تــو، كار
عاشقي را، چـه جوان، چه پيرمرد عشق بر هر دل كـه زد، تأثير كرد
دختر برای وصل خود برای او شرط و شروط می گذارد تا دست از دین و ایمان خود بردارد و شیخ به هر ترتیب می پذیرد :
در ره عـشـق تــو، هر چِم بود، شــد كـفـر و اسلام و زيـان و ســود شــد
دوستتر دارم مــن اي عـالي سرشت بـا تـو در دوزخ كــه بيتو در بهشت
دختر به جاي مهريه از شيخ ميخواهد يك سال خوك چراني كند:
رفــت پـيـر كـعبه و شـيـخ كـبار خوك واني كرد، سـالـي اخـتـيــار
خوك كِش، بت سوز اندر راه عشق ورنه همچون شيخ شو رسواي عشق
زلف او چـون حلقه در حَلقش فكند در زبــان جـملهي خـلـقش فـكند
مريدان نا اميد از اصلاح شيخ به كعبه برميگردند:
شـيخ چـون افتاد در گـام نهنگ جمله زو بگريختند از نام و ننگ
تا این که يكي از ياران مريدان را نهيب ميزند كه چگونه راضي شدهاند شيخ را در گمراهي و غربت رها كردهاند. مريدان در چله مينشينند و از خدا كمك ميخواهند و به روم برميگردند و اين بار پيامبر اسلام به فرياد شيخ ميرسد؛ دستش ميگيرد و شيخ از نو مسلمان ميشود و دست از دختر ترسا برميدارد. اما اين بار دختر ترسا در خواب ميبيند كه بايد در پي شيخ برود و به آيين او درآيد:
مـذهـب او گـيـر و خــاكِ او بـبـاش اي پـليدش كــرده، پــاك او بـبـاش
در زمـــان، آن جملگي نــاز و طـرب هم چو باران زو فرو ريخت، اي عجب
دختر اسلام ميآورد و از ذوق ايمان، جان ميسپارد و در معشوق فاني ميشود:
آخــر الامــر آن صنم چــون راه يافت ذوق ايــمــان در دلِ آگـــاه يـافــت
گـفت: شيخا طاقت مــن گشت طــاق مــن نــدارم هـيـچ طـاقـت در فــراق
اين بگفت آن ماه و دست از جان فشاند نـيـم جـاني داشت، بــر جـانـان فشاند
زيــن چنين افتد بـسي در راهِ عـشــق اين كسي داند كه هـست آگاهِ عـشــق
مخلص کلام آن که کمالات و کرامات و مقام و موقعیت شیخ تعیناتی بودند که مانع رهایی او از خودش می شدند و عشق این دلبر ترسایی همه این تعینات را فرو ریخت و نابود کرد و شیخ آزادِ آزاد شد .
دو نکته مهم در داستان شیخ صنعان وجود دارد:
نخست آن که عاشق صادق از ملامت خلق باک ندارد و اسیر قضاوت ایشان نیست. دوم آن که کمیت عبادات و مریدان برای اکمال بشر و دین اش کافی نیست، مگر آن که تجربة عاشقانه هم بیاید.بدون عشق، نه دین و نه انسان به کمال خود نمی رسند. به قول حافظ:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن زِ بر بخوانی در چارده روایت
https://telegram.me/manfekrmikonan
محمدامین مروتی
قصه ملامتی گری شیخ صنعان از برجسته ترین فرازهای منطق الطیر عطار است:
اولین بیت این مثنوی در "منطق الطیر" عطار چنین است :
شیـخ صنعان پیر عهد خویش بود در کمال، از هر چه گویم بیش بود
او پنجاه سال را به سیر و سلوک گذرانده،و چهار صد مرید صاحب کمال داشت . نزدیک به پنجاه حج و بسیاری عمره به جا آورده بود :
خود صلات و صوم،بی حد داشت او هیــچ سنت ، فــرو نگــذاشت او
مـوی ، می بشکافت مـردِ معنـوی در کــرامـات و مقــامـاتِ قــوی
هــر که بیماری و سستی یـافتی از دمِ او تنـــدرستــی یــافتــی
شیخ با تمام این اوصاف و کمالات ، شبی خواب می بیند که در روم است و به بتی سجده می کند . جهت تعبیر این خواب با مریدان عازم روم می شود و در آن جا به عشق دختر ترسایی گرفتار می شود:
عشق دختر كرد غارت جـان او كفر ريخت از زلف ، بر ايـمان او
ياران و مريدانش او را از عشق دختر ترسا بر حذر ميدارند:
آن دگــر گـفتش: پشيمانيت نـيست يـك نـفــس دردِ مسلمانيت نـيست؟
گفت: كـس نبود پشيمان بيش از اين تــا چـرا عـاشــق نبودم پيش از اين
آن دگــر گـفتش: كه هرك آگاه شد گويد اين پـيـر ايـن چنين گمراه شد
گـفـت: من بس فارغم از نــام و ننگ شيشهي سـالــوس بشكستم به سنگ
دختر هم به او ميگويد تو پيري و بايد به فكر كفن باشي:
شيخ گفتش گر بگويي صـد هـزار من ندارم جز غم عـشـقِ تــو، كار
عاشقي را، چـه جوان، چه پيرمرد عشق بر هر دل كـه زد، تأثير كرد
دختر برای وصل خود برای او شرط و شروط می گذارد تا دست از دین و ایمان خود بردارد و شیخ به هر ترتیب می پذیرد :
در ره عـشـق تــو، هر چِم بود، شــد كـفـر و اسلام و زيـان و ســود شــد
دوستتر دارم مــن اي عـالي سرشت بـا تـو در دوزخ كــه بيتو در بهشت
دختر به جاي مهريه از شيخ ميخواهد يك سال خوك چراني كند:
رفــت پـيـر كـعبه و شـيـخ كـبار خوك واني كرد، سـالـي اخـتـيــار
خوك كِش، بت سوز اندر راه عشق ورنه همچون شيخ شو رسواي عشق
زلف او چـون حلقه در حَلقش فكند در زبــان جـملهي خـلـقش فـكند
مريدان نا اميد از اصلاح شيخ به كعبه برميگردند:
شـيخ چـون افتاد در گـام نهنگ جمله زو بگريختند از نام و ننگ
تا این که يكي از ياران مريدان را نهيب ميزند كه چگونه راضي شدهاند شيخ را در گمراهي و غربت رها كردهاند. مريدان در چله مينشينند و از خدا كمك ميخواهند و به روم برميگردند و اين بار پيامبر اسلام به فرياد شيخ ميرسد؛ دستش ميگيرد و شيخ از نو مسلمان ميشود و دست از دختر ترسا برميدارد. اما اين بار دختر ترسا در خواب ميبيند كه بايد در پي شيخ برود و به آيين او درآيد:
مـذهـب او گـيـر و خــاكِ او بـبـاش اي پـليدش كــرده، پــاك او بـبـاش
در زمـــان، آن جملگي نــاز و طـرب هم چو باران زو فرو ريخت، اي عجب
دختر اسلام ميآورد و از ذوق ايمان، جان ميسپارد و در معشوق فاني ميشود:
آخــر الامــر آن صنم چــون راه يافت ذوق ايــمــان در دلِ آگـــاه يـافــت
گـفت: شيخا طاقت مــن گشت طــاق مــن نــدارم هـيـچ طـاقـت در فــراق
اين بگفت آن ماه و دست از جان فشاند نـيـم جـاني داشت، بــر جـانـان فشاند
زيــن چنين افتد بـسي در راهِ عـشــق اين كسي داند كه هـست آگاهِ عـشــق
مخلص کلام آن که کمالات و کرامات و مقام و موقعیت شیخ تعیناتی بودند که مانع رهایی او از خودش می شدند و عشق این دلبر ترسایی همه این تعینات را فرو ریخت و نابود کرد و شیخ آزادِ آزاد شد .
دو نکته مهم در داستان شیخ صنعان وجود دارد:
نخست آن که عاشق صادق از ملامت خلق باک ندارد و اسیر قضاوت ایشان نیست. دوم آن که کمیت عبادات و مریدان برای اکمال بشر و دین اش کافی نیست، مگر آن که تجربة عاشقانه هم بیاید.بدون عشق، نه دین و نه انسان به کمال خود نمی رسند. به قول حافظ:
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن زِ بر بخوانی در چارده روایت
https://telegram.me/manfekrmikonan
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی
نقش نهادهای اجتماعی در تمشیت قدرت
محمدامین مروتی
ساختارگرایانی چون مارکس، اصلاح فردی را منوط و موکول به اصلاح اجتماعی می کردند. در مقابل فردگرایان اخلاقی مانند مصطفی ملکیان، می گویند به دلیل تقدم تزکیه بر تعلیم، اصلاح فردی مقدم بر اصلاح اجتماعی است. برغم نظر ملکیان اصلاح جمعی را نباید به اصلاح فردی موکول کرد که این تعویق به محال و به نوعی تعطیل اصلاح اجتماعی است. البته عکس ماجرا هم درست است. حقیقت این است که روند و پروسه رشد بشر در عرصه های فردی و اجتماعی به موازات هم و با هم پیش می رود و هیچ یک را نمی توان موکول و توقف بر دیگری کرد.
فعلا در مقام نقد نظر ملکیان باید بگویم جامعه چیزی بیش از جمع جبری اشخاص و افراد است. چیزی به نام نهادهای اجتماعی داریم که با کنترل یا حتی حذف اثرگذاریِ نفسانیت و انانیت های شخصی، تمشیت و مدیریت امور جامعه را برای انسان معاصر، تسهیل می کنند. قوانین و نهادهای حقوقی از آن جمله اند. دولت نیز از آن جمله است. مسلما روسای سیاسی کشورهای دموکراتیک نیز به شدت به منافع شخصی خود می اندیشند ولی دست و بالشان به اندازه کشورهای غیردموکراتیک باز نیست. نوع انسان در جریان پیشرفت تاریخی خود سازوکارهایی برای کنترل و نظارت بر حاکمان خود یافته است که نهادهای دموکراتیک، احزاب و روزنامه های آزاد و قوه مستقل قضایی از آن جمله اند.
به عنوان مثال در آمریکا فرد نامتعارفی نظیر ترامپ با روزنامه ها و احزاب مخالف و قوه قضاییه و مجالس دوگانه تحت کنترل قرار می گیرد تا جایی که یک قاضی ایالتی، احکام او را وتو می کند. از آن سو، انسان های خوبی مثل چه گوارا و کاسترو و روزبه، به دلیل عدم چنین کنترل و نظارتی و به دلیل لاپوشانی و توجیه دستشان به خون بی گناهی آغشته می شود. نتیجه آنکه ، برغم نظر آقای ملکیان، نهادها بایستی به مثابه دستاوردها و سازوکارهایی بشری جهت کنترل نفسانیت و انانیت مورد توجه قرار بگیرند. در واقع یک زمانی انسان تزکیه نفس و مراقبت از خود می کند تا نفسانیت خود را کنترل کند و تحت نظارت قرار دهد. در جوامع امروزی و در عرصه اجتماع و سیاست، این کنترل و نظارت عمدتا توسط قانون و نهادهای مردم ساخته انجام می شود و کار می کند.
https://telegram.me/manfekrmikonan
نقش نهادهای اجتماعی در تمشیت قدرت
محمدامین مروتی
ساختارگرایانی چون مارکس، اصلاح فردی را منوط و موکول به اصلاح اجتماعی می کردند. در مقابل فردگرایان اخلاقی مانند مصطفی ملکیان، می گویند به دلیل تقدم تزکیه بر تعلیم، اصلاح فردی مقدم بر اصلاح اجتماعی است. برغم نظر ملکیان اصلاح جمعی را نباید به اصلاح فردی موکول کرد که این تعویق به محال و به نوعی تعطیل اصلاح اجتماعی است. البته عکس ماجرا هم درست است. حقیقت این است که روند و پروسه رشد بشر در عرصه های فردی و اجتماعی به موازات هم و با هم پیش می رود و هیچ یک را نمی توان موکول و توقف بر دیگری کرد.
فعلا در مقام نقد نظر ملکیان باید بگویم جامعه چیزی بیش از جمع جبری اشخاص و افراد است. چیزی به نام نهادهای اجتماعی داریم که با کنترل یا حتی حذف اثرگذاریِ نفسانیت و انانیت های شخصی، تمشیت و مدیریت امور جامعه را برای انسان معاصر، تسهیل می کنند. قوانین و نهادهای حقوقی از آن جمله اند. دولت نیز از آن جمله است. مسلما روسای سیاسی کشورهای دموکراتیک نیز به شدت به منافع شخصی خود می اندیشند ولی دست و بالشان به اندازه کشورهای غیردموکراتیک باز نیست. نوع انسان در جریان پیشرفت تاریخی خود سازوکارهایی برای کنترل و نظارت بر حاکمان خود یافته است که نهادهای دموکراتیک، احزاب و روزنامه های آزاد و قوه مستقل قضایی از آن جمله اند.
به عنوان مثال در آمریکا فرد نامتعارفی نظیر ترامپ با روزنامه ها و احزاب مخالف و قوه قضاییه و مجالس دوگانه تحت کنترل قرار می گیرد تا جایی که یک قاضی ایالتی، احکام او را وتو می کند. از آن سو، انسان های خوبی مثل چه گوارا و کاسترو و روزبه، به دلیل عدم چنین کنترل و نظارتی و به دلیل لاپوشانی و توجیه دستشان به خون بی گناهی آغشته می شود. نتیجه آنکه ، برغم نظر آقای ملکیان، نهادها بایستی به مثابه دستاوردها و سازوکارهایی بشری جهت کنترل نفسانیت و انانیت مورد توجه قرار بگیرند. در واقع یک زمانی انسان تزکیه نفس و مراقبت از خود می کند تا نفسانیت خود را کنترل کند و تحت نظارت قرار دهد. در جوامع امروزی و در عرصه اجتماع و سیاست، این کنترل و نظارت عمدتا توسط قانون و نهادهای مردم ساخته انجام می شود و کار می کند.
https://telegram.me/manfekrmikonan
Forwarded from استاد دکتر شفیعی کدکنی
و گفت: اگر کسی سرودی گوید و بدان حق را خواهد بهتراز آن بُوَد که قرآن خوانَد و بدان حق را نخواهد.
ابوالحسن خرقانی، نوشته بر دریا،
ص ۳۰۸، محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن
@shafiei1318
ابوالحسن خرقانی، نوشته بر دریا،
ص ۳۰۸، محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن
@shafiei1318
Forwarded from راهی به رهایی.. (Saeid aLif)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎞 #روز_واقعه
نویسنده: بهرام بیضایی
کارگردان: شهرام اسدی
محصول ۱۳۷۳
#سینما
@rahi_be_rahaei
#کانال_راهی_به_رهایی
نویسنده: بهرام بیضایی
کارگردان: شهرام اسدی
محصول ۱۳۷۳
#سینما
@rahi_be_rahaei
#کانال_راهی_به_رهایی
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
تاریخ مختصر فلسفه(قسمت سیزدهم) انسلم قديس
(۱۰۳۳-۱۱۰۹م)
محمدامین مروتی
اشتهار او به واسطه دو نظريه است يكي تقدم ايمان بر معرفت و دوم برهان وجودي در اثبات وجود خدا.
به سبب شیوهٔ استدلالی اش او را پدر فلسفه مدرسی (اسکولاستیک) میدانند. به سبب تأثیر عمیق آگوستین بر فلسفهاش به آگوستین ثانی معروف شد.
او ايمان را مقدم بر شناخت ميداند. عقل باید خادم ایمان باشد. ولي خودش ميگويد آرزو داشت راهي هم براي اثبات استدلالي وجود خدا براي ساير مردم پيدا كند و به گفته خودش خداوند "برهان وجودي" را بر او الهام كرد با اين تقرير كه طبق تعريف خداوند بايد جامع كمالات باشد و يكي از كمالات هم وجود است. لذا خداوند بايد وجود داشته باشد. كاملترين تصورات ما را راجع به يك موجود مادام كه متصف به وجود نگردد نقصي دارد لذا چون ما تصوري از كاملترين موجود در ذهن داريم بايد اين موجود وجود هم داشته باشد كه باعث شده ما تصوري از كاملترين موجود داشته باشيم.
در نقد این برهان کانت گفته است وجود صفت نيست كه بر پديدهاي حمل شود و تصور كاملترين موجود ربطي به ضرورت وجود آن ندارد.
به شیوه افلاطون معتقد بود مخلوقات پیش از خلقت، به صورت مُثُل و صور، در خداوند وجود داشتند. خداوند مخلوقات را به وسیله کلمه خلق کرد. چیزی نظیر کن فیکون قرآنی.
https://telegram.me/manfekrmikonan
تاریخ مختصر فلسفه(قسمت سیزدهم) انسلم قديس
(۱۰۳۳-۱۱۰۹م)
محمدامین مروتی
اشتهار او به واسطه دو نظريه است يكي تقدم ايمان بر معرفت و دوم برهان وجودي در اثبات وجود خدا.
به سبب شیوهٔ استدلالی اش او را پدر فلسفه مدرسی (اسکولاستیک) میدانند. به سبب تأثیر عمیق آگوستین بر فلسفهاش به آگوستین ثانی معروف شد.
او ايمان را مقدم بر شناخت ميداند. عقل باید خادم ایمان باشد. ولي خودش ميگويد آرزو داشت راهي هم براي اثبات استدلالي وجود خدا براي ساير مردم پيدا كند و به گفته خودش خداوند "برهان وجودي" را بر او الهام كرد با اين تقرير كه طبق تعريف خداوند بايد جامع كمالات باشد و يكي از كمالات هم وجود است. لذا خداوند بايد وجود داشته باشد. كاملترين تصورات ما را راجع به يك موجود مادام كه متصف به وجود نگردد نقصي دارد لذا چون ما تصوري از كاملترين موجود در ذهن داريم بايد اين موجود وجود هم داشته باشد كه باعث شده ما تصوري از كاملترين موجود داشته باشيم.
در نقد این برهان کانت گفته است وجود صفت نيست كه بر پديدهاي حمل شود و تصور كاملترين موجود ربطي به ضرورت وجود آن ندارد.
به شیوه افلاطون معتقد بود مخلوقات پیش از خلقت، به صورت مُثُل و صور، در خداوند وجود داشتند. خداوند مخلوقات را به وسیله کلمه خلق کرد. چیزی نظیر کن فیکون قرآنی.
https://telegram.me/manfekrmikonan
پنجشنبه ها: خودشناسی و سبک زندگی
چکیده موثرترین گام های عملی برای تغییر مثبت
محمدامین مروتی
1. در هر شبانه روز، حدود یک ربع برای بازبینی زیست 24 ساعت گذشته بگذاریم.
2. محور این بازبینی این باشد که چه چیزهایی حالمان را بهتر کرد و چه چیزهایی بدتر؟
3. از هر دوی این گونه وقایع جمعبندی داشته باشیم و برای تداوم حال خوب و فاصله گرفتن از حال بد، به خودمان پیشنهاد و برنامه بدهیم.
4. تغییر، دقیقا به این معنی است که پس از تحلیل و جمعبندی کنش ها و واکنشهای هر روزی، برخورد و واکنش بعدی مان با وقایع بهتر از برخورد قبلی باشد. تغییر، هیچ معنای دیگری نمی تواند داشته باشد.
5. حالِ خوب، بیش از هرچیز از رابطه خوب با عالم و آدم و به ویژه از رابطة خوب با اطرافیانمان به دست می آید. در واقع به عنوان یک قاعده اساسی، حال خوب ما به میزان بسیار زیاد در گرو این است که به خوبی حال دیگران بیفزاییم. رابطة خوب هم بیش از هر چیزی به خوشرویی و زبان خوش برمی گردد. در هر شبانه روز ممکن است حدود بیست برخورد و ارتباط با دیگران داشته باشیم. بکوشیم تا دو فاکتور خوشرویی و خوشزبانی را در تک تک این روابط اعمال کنیم تا معجزة تغییر را- حتی در کوتاهمدت - حس کنیم. یادمان باشد که احوال ما برآیند و نتیجة حالات ماست و هر رابطة ناچیزی با هر کسی را به عنوان منبعی از انرژی بنگریم. خوشویی و خوش زبانی را در هر رابطه ای با عارف و عامی، با بقال و روزنامه فروش و همسفر و بانکدار و همکار و خانواده و آشنا و غریبه...وارد کنیم تا از آن یک حال و آن خوب بسازیم. در طول روز پیدایش این احساس، توان مضاعفی به ما برای ادامه راه می دهد.
6 . خوشرویی بیش از هر چیز به صورت لبخند تجلی می کند. به تکلف هم که شده، از لبخندمان در روابط مان با دیگران و حتی در روابطمان با سوژه های بیجان-مانند طبیعت و اتوموبیل و اشیاء دیگر- پاسداری کنیم. مراقبت از لبخند زدن- به خصوص برای آدم های اخمو- قدری دشوار است ولی با تکرار و تمرین می توانیم خود را به تدریج بدان عادت دهیم. لبخند، محول الحالِ معجزه گری است.
7. کُند کردن ریتم زندگی و کاستن از سرعت زیستن، بسیار مهم است. شتابزدگی و نیمه تمام بودن در امور روزمره و مشغولیت ذهنی و نگرانی بابت کارهای انجام نشده و پیش رو، بزرگترین فاجعه زندگی آدمیزاد است. متمرکز بودن و جدی بودن نسبت به اکنون و اینجا، دشوارتر از آن است که به نظر می آید. شاید دشوارتر از همه گامها. ولی غیرممکن نیست. تمرین و تکرار و پشتکار و جدیت می خواهد.
8 . از ابتدا از خود توقع نداشته باشیم، همه این توصیه ها را به خوبی و آسانی عملی کنیم که بعد از انجام نشدنشان، یاس بر ما غلبه نماید. اما توقعِ عملی کردن نسبی این پیشنهادات، کاملا انتظار واقع بینانه ای است. ده ها سال تربیت، به نحو نامطلوب و عادتمند شدن و مکانیکی شدن و شرطی شدن رفتارمان، کار را دشوار می کند. اما کافی است هر روز یا در یک بازة زمانی معین، بهتر از دیروز و از قبل باشیم یا لااقل بدتر نباشیم. می توانیم دوره های کوتاهمدت و میانمدت برای ارزیابی حال مان نسبت به گذشته داشته باشیم.
9. برنامه ریزی های کوتاهمدت و میانمدت و بلندمدت در زندگی- به شرط واقع بینانه بودنشان- منبع بزرگ انرژی برای تحول اند. نظم و برنامه ریزی به ما حس خوب بودن و جدی بودن و هدفمند بودن و ارزش داشتن و مفید بودن می دهد. زندگیِ باری به هر جهت، منشاء ملالت و ناامیدی و تباهی عمر و زندگی است.
10. خود را فریب ندهیم. از منظری واقع بینانه، راهی دیگر برای تغییر وجود ندارد.
https://telegram.me/manfekrmikonan
چکیده موثرترین گام های عملی برای تغییر مثبت
محمدامین مروتی
1. در هر شبانه روز، حدود یک ربع برای بازبینی زیست 24 ساعت گذشته بگذاریم.
2. محور این بازبینی این باشد که چه چیزهایی حالمان را بهتر کرد و چه چیزهایی بدتر؟
3. از هر دوی این گونه وقایع جمعبندی داشته باشیم و برای تداوم حال خوب و فاصله گرفتن از حال بد، به خودمان پیشنهاد و برنامه بدهیم.
4. تغییر، دقیقا به این معنی است که پس از تحلیل و جمعبندی کنش ها و واکنشهای هر روزی، برخورد و واکنش بعدی مان با وقایع بهتر از برخورد قبلی باشد. تغییر، هیچ معنای دیگری نمی تواند داشته باشد.
5. حالِ خوب، بیش از هرچیز از رابطه خوب با عالم و آدم و به ویژه از رابطة خوب با اطرافیانمان به دست می آید. در واقع به عنوان یک قاعده اساسی، حال خوب ما به میزان بسیار زیاد در گرو این است که به خوبی حال دیگران بیفزاییم. رابطة خوب هم بیش از هر چیزی به خوشرویی و زبان خوش برمی گردد. در هر شبانه روز ممکن است حدود بیست برخورد و ارتباط با دیگران داشته باشیم. بکوشیم تا دو فاکتور خوشرویی و خوشزبانی را در تک تک این روابط اعمال کنیم تا معجزة تغییر را- حتی در کوتاهمدت - حس کنیم. یادمان باشد که احوال ما برآیند و نتیجة حالات ماست و هر رابطة ناچیزی با هر کسی را به عنوان منبعی از انرژی بنگریم. خوشویی و خوش زبانی را در هر رابطه ای با عارف و عامی، با بقال و روزنامه فروش و همسفر و بانکدار و همکار و خانواده و آشنا و غریبه...وارد کنیم تا از آن یک حال و آن خوب بسازیم. در طول روز پیدایش این احساس، توان مضاعفی به ما برای ادامه راه می دهد.
6 . خوشرویی بیش از هر چیز به صورت لبخند تجلی می کند. به تکلف هم که شده، از لبخندمان در روابط مان با دیگران و حتی در روابطمان با سوژه های بیجان-مانند طبیعت و اتوموبیل و اشیاء دیگر- پاسداری کنیم. مراقبت از لبخند زدن- به خصوص برای آدم های اخمو- قدری دشوار است ولی با تکرار و تمرین می توانیم خود را به تدریج بدان عادت دهیم. لبخند، محول الحالِ معجزه گری است.
7. کُند کردن ریتم زندگی و کاستن از سرعت زیستن، بسیار مهم است. شتابزدگی و نیمه تمام بودن در امور روزمره و مشغولیت ذهنی و نگرانی بابت کارهای انجام نشده و پیش رو، بزرگترین فاجعه زندگی آدمیزاد است. متمرکز بودن و جدی بودن نسبت به اکنون و اینجا، دشوارتر از آن است که به نظر می آید. شاید دشوارتر از همه گامها. ولی غیرممکن نیست. تمرین و تکرار و پشتکار و جدیت می خواهد.
8 . از ابتدا از خود توقع نداشته باشیم، همه این توصیه ها را به خوبی و آسانی عملی کنیم که بعد از انجام نشدنشان، یاس بر ما غلبه نماید. اما توقعِ عملی کردن نسبی این پیشنهادات، کاملا انتظار واقع بینانه ای است. ده ها سال تربیت، به نحو نامطلوب و عادتمند شدن و مکانیکی شدن و شرطی شدن رفتارمان، کار را دشوار می کند. اما کافی است هر روز یا در یک بازة زمانی معین، بهتر از دیروز و از قبل باشیم یا لااقل بدتر نباشیم. می توانیم دوره های کوتاهمدت و میانمدت برای ارزیابی حال مان نسبت به گذشته داشته باشیم.
9. برنامه ریزی های کوتاهمدت و میانمدت و بلندمدت در زندگی- به شرط واقع بینانه بودنشان- منبع بزرگ انرژی برای تحول اند. نظم و برنامه ریزی به ما حس خوب بودن و جدی بودن و هدفمند بودن و ارزش داشتن و مفید بودن می دهد. زندگیِ باری به هر جهت، منشاء ملالت و ناامیدی و تباهی عمر و زندگی است.
10. خود را فریب ندهیم. از منظری واقع بینانه، راهی دیگر برای تغییر وجود ندارد.
https://telegram.me/manfekrmikonan
آیه هفته:
مَن كَفَرَ فَعَلَيهِ كُفرُهُ وَمَن عَمِلَ صالِحًا فَلِأَنفُسِهِم يَمهَدونَ: هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست؛ و آنها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده میسازند. روم/ ۴۴
https://telegram.me/manfekrmikonan
مَن كَفَرَ فَعَلَيهِ كُفرُهُ وَمَن عَمِلَ صالِحًا فَلِأَنفُسِهِم يَمهَدونَ: هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست؛ و آنها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده میسازند. روم/ ۴۴
https://telegram.me/manfekrmikonan
کلام هفته:
کسانی که بدون دلیل باور كرده اند را نمی توان با دلیل قانع کرد ...! جیمز رندی
https://telegram.me/manfekrmikonan
کسانی که بدون دلیل باور كرده اند را نمی توان با دلیل قانع کرد ...! جیمز رندی
https://telegram.me/manfekrmikonan
شعر هفته:
سقراط را بگذار و با ما باش امروز
ما وارثان كاسه های شوکرانیم
افسانه ها، میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان كوچك بی داستانیم حسین منزوی
https://telegram.me/manfekrmikonan
سقراط را بگذار و با ما باش امروز
ما وارثان كاسه های شوکرانیم
افسانه ها، میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان كوچك بی داستانیم حسین منزوی
https://telegram.me/manfekrmikonan
داستانک:
"مردها وقتی از خواب بیدار می شدند، قهوه شان حاضر بود. لباس های شان اتو شده بود. بی فکر و خیال درباره ی مسائل خانه و فرزندان، برای هوای تازه بیرون می رفتند. و پشت سر خود اتاق هایی را بر جای می گذاشتند که هوا نداشت... به محض ورود می پرسیدند: "ناهار حاضر است؟ کت خود را در می آوردند. "اسپاگتی وا رفته، برنج خام است. با چنین جملاتی جهان را تلخ می کردند." ( آلبا دسس پدس، از طرف او)
https://telegram.me/manfekrmikonan
"مردها وقتی از خواب بیدار می شدند، قهوه شان حاضر بود. لباس های شان اتو شده بود. بی فکر و خیال درباره ی مسائل خانه و فرزندان، برای هوای تازه بیرون می رفتند. و پشت سر خود اتاق هایی را بر جای می گذاشتند که هوا نداشت... به محض ورود می پرسیدند: "ناهار حاضر است؟ کت خود را در می آوردند. "اسپاگتی وا رفته، برنج خام است. با چنین جملاتی جهان را تلخ می کردند." ( آلبا دسس پدس، از طرف او)
https://telegram.me/manfekrmikonan
طنز هفته:
سوار تاکسی بودم ، راننده با ماشین پشتی دعواش شد گفت: ببین داداش ، من اینجا وایسادم و وای خواهم ساد! میفهمی؟ وای خواهم ساد😑
حیف فردوسی که خواست از ادبیات فارسی حمایت کنه. من ک پیاده شدم ولی او همچنان وای خواهد ساده بود😐
https://telegram.me/manfekrmikonan
سوار تاکسی بودم ، راننده با ماشین پشتی دعواش شد گفت: ببین داداش ، من اینجا وایسادم و وای خواهم ساد! میفهمی؟ وای خواهم ساد😑
حیف فردوسی که خواست از ادبیات فارسی حمایت کنه. من ک پیاده شدم ولی او همچنان وای خواهد ساده بود😐
https://telegram.me/manfekrmikonan
تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی :
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
به دوستانتان معرفی کنید.
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
به دوستانتان معرفی کنید.
✍هرجا که رفتم آدمهایی را دیدم که در پی تصاحب چیزهای نو هستند...
تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباب بازی جدید.
بعد هم دوست دارند به همه بگویند میدانی به تازگی چی خریدم؟
میدانی تازگیها چی خریدهام؟
میدانی تفسیر من از اینها چطور بوده است؟
اینها در اصل تشنه عشق بودهاند ولی به جای عشق، اینها را جایگزین کردهاند. آنها اشیا بیجان را به جان پذیرفتهاند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایدهای ندارد.
شما نمیتوانید مواد بیجان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید!
📕 #سهشنبهها_با_موری
👤 #میچ_آلبوم
@rahi_be_rahaei
تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباب بازی جدید.
بعد هم دوست دارند به همه بگویند میدانی به تازگی چی خریدم؟
میدانی تازگیها چی خریدهام؟
میدانی تفسیر من از اینها چطور بوده است؟
اینها در اصل تشنه عشق بودهاند ولی به جای عشق، اینها را جایگزین کردهاند. آنها اشیا بیجان را به جان پذیرفتهاند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایدهای ندارد.
شما نمیتوانید مواد بیجان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید!
📕 #سهشنبهها_با_موری
👤 #میچ_آلبوم
@rahi_be_rahaei
Forwarded from اینجا زن وجود دارد (30ma)
☀️🔸🔸🔸
پروازِ اعتماد را با یکدیگر
تجربه کنیم...
وگرنه میشکنیم بالهای
دوستیمان را
✍ #مارگوت_بیگل
☀️🔸🔸🔸
@injazanvojuddarad
پروازِ اعتماد را با یکدیگر
تجربه کنیم...
وگرنه میشکنیم بالهای
دوستیمان را
✍ #مارگوت_بیگل
☀️🔸🔸🔸
@injazanvojuddarad