کانال محمد امین مروتی
1.48K subscribers
1.56K photos
1.04K videos
132 files
2.66K links
Download Telegram
سه شنبه ها
گفتار عرفانی مراتب عاشقی
محمدامین مروتی
دوستی:
نخستین مرتبة محبت، دوستی است. دوست کسی است که از با او بودن خوشحالیم و از یکدیگر برای یکدیگر مایه می گذاریم. خیر او را می خواهیم و از ناراحتی اش ، ناراحت می شویم. دوستان برای یکدیگر فداکاری هم می کنند ولی نهایتا دوستی رابطه ای دو طرفه و مشروط است.
عشق جنسی:
مرتبة بعدی کشش جنسی است که به دلیل ترشح هورمون هایی مثل دوپامین و اکسی توسین، رنگ رمانتیک و دلبستگی هم می گیرد. این عشق عمدتا رنگ و بوی غریزی دارد. سامانه ای که طبیعت طی میلیون ها سال برای حفظ نسل و بقای بشر سامانش داده است. فداکاری در این نوع عشق به حداکثر می رسد اما در عین حال، روی دیگر این عشق دو نفره، حسادت، غیرت ورزی و خودخواهی است. عاشق، معشوق را از صمیم قلب می خواهد ولی فقط برای خودش.
عشق به فرزندان:
مرتبة بعدی، مهر والدین به فرزندان است. پدر و مادر بچه هایش را دوست دارند چون ادامة وجود آنان هستند. برای مادری که بچه را 9 ماه در شکم خود حمل کرده این ارتباط وجودی، قوی تر است. مهر پدری مشروط تر است. پدر بچه اش را دوست دارد به شرطی که نصایح خیرخواهانه اش را بپذیرد. اما مادری نامشروط است و در هر شرایطی به فرزند خود عشق می ورزد.
عشق به انسان ها:
مرتبة بعدی عشق به مردم است. عشقی که مستلزم نوعی فرهنگ و آموختگی و فهم بالا هم هست. قابل پرورش و قابل کاستی و فزونی است. این عشق بدان جهت مستلزم فرهنگ بالاست که مستلزم خود را در جای دیگران نهادن و حس کردن است. حس کردن غم و شادی دیگران، باعث همدلی و عمدردی و نهایتا عشق به مردم می شود. فرهنگ یعنی گذشتن از یک مصلحت و منفعت فردی برای ایجاد یک مصلحت دورتر و جمعی. آدم های معمولی در بند منافع فردی و فوری خود هستند . انسان های بافرهنگ با توان محاسباتی قوی تر، منافع جمعی و دورتر را می بینند.
عشق به عالم و آدم:
عشق وحدت وجودی از دائرة هم حسی و همدلی و سمپاتی از آدم به حیوانات و از جانداران به طبیعت بیجان می رسد و در طبیعت بیجان هم به چشم موجوداتی جانمند می نگرد.
در واقع باید ارتباطی بین عالم و معشوقی بزرگ تر ببینی تا همه چیز و همه کس را دوست بداری. به همه عالم شفقت و مهر بورزی. همه چیز را در جای خود ببینی و شکایتی و گلایه ای از هیچ چیز و هیچ کس ناشته باشی. به قول سعدی:
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

و نکتة آخر آن که زمینه ساز این نوع عشق، رسیدن به مراتب بالای عاقلی است. پس مراتب بالای عاقلی و عاشقی عین یکدیگرند و همپوشانی دارند و در این مرتبه عقل همان عشق است. چنانچه عرفان هم - در لغت و اصطلاح- هم تحول ذهنی است و هم تحول وجودی.
چهارشنبه ها:گفتارفلسفی
هانا آرنت 2012(معرفی فیلم)

محمدامین مروتی
کارگردان :مارگارته فون تروتا. بازیگران : باربارا سکووا، جانت مک‌تیر، یولیا ینچ، آدولف آیشمان، و هاروی فریدمن اشاره کرد.
هانا آرِنْت در سال ۱۹۰۶ در یک خانواده مرفه یهودی چشم به جهان گشود. رساله دکترای خود را در فلسفه در سال ۱۹۲۶ با عنوان «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» با کارل یاسپرس، فیلسوف بزرگ آلمانی گذراند. رابطه ای پدرانه با یاسپرس، رابطه شاگردی با هوسرل و رابطه عاشقانه‌ای با هایدگر داشت.
آرنت به دست نازی ها اسیر شد ولی از اسارت فرار و به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۹۵۱ تابعیت ایالات متحده را پذیرفت.
هانا آرنت در کتاب "ابتذال شرور" در تحلیل محاکمه آدولف آیشمن، از سران نازی که در اسرائیل محاکمه شد، تحلیلی جامع از یهودستیزی و هولوکاست به دست می‌دهد. او به عنوان خبرنگار نیویورکر شاهد این محاکمه بود. حرف آرنت در این کتاب این است که سیستم نازیسم و حکومت های توتالیتر، از انسان یک مهره می سازند که قدرت تفکر و انتخابش را از دست می دهد. لذا محاکمه آیشمن به عنوان شخص را ناشی از عدم تحلیل صحیح مکانیسم و سازو کار رژیم های توتالیتر می دانست. این موضع او و رابطة عاشقانه با استادش هایدگر او را در معرض اتهامات ناروای سیاسی قرار داد که موضوع فیلمی جذاب به نام خودش قرار گرفته است.
در دوران دانشجویی هانا آرنت به هایدگر استاد فلسفه خود دل بست. اما متأهل بودن هایدگر، کار را دشوار‌ساخت. در کتاب «سایه‌ها» احساسش را نسبت به هایدگر شرح دهد. آرنت برای دوره کارشناسی ارشد و فرار از پیامدهای روحی و مادی این رابطه زیر نظر کارل یاسپرس، در نقطه مقابل هایدگر به ادامه تحصیل می‌پردازد، و رساله دکتری‌اش را پیرامون «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» می‌نویسد.
هانا آرنت در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نيويورك چشم از جهان فروبست.
از آثار اوست:
وضع بشر، ترجمه مسعود علیا
ریشه‌های توتالیتاریسم
انسان‌ها در عصر ظلمت، ترجمه مهدی خلجی
فلسفه هستی چیست؟
مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین قدیس
سایه‌ها
انقلاب (۱۹۶۳)، ترجمه عزت‌الله فولادوند
خشونت (۱۹۷۰)، ترجمه عزت‌الله فولادوند
آیشمان در اورشلیم(۱۹۶۳)
بحران‌های جمهوری(۱۹۷۲)
حیات ذهن(۱۹۷۷)ترجمه مسعود علیا
اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی، ترجمه عباس باقری، نشر نی ۱۳۷۹
آرنت معتقد بود که از خود بیگانگی و بی معنا و پوچ شدن زندگی، زمینه ساز جنگ های جهاني ،‌ اردوگاه‌هاي مرگ، اردوگاه‌هاي كار اجباري هستند. وي با مشاهدات خود از محاكمه آيشمن شر انساني را حاصل فقدان قدرت تعقل در انسان مي‌داند. او معتقد بود كه حكومت‌هاي توتاليتر با از خود بيگانه كردن توده‌هاي مردم، همسان‌سازي و وابستگي آنها به نوعي ايدئولوژي، از افراد انساني ماشيني درهم‌كوبنده و خالي از تعقل مي‌سازد .
آرنت براي مواجهه با چنين چالشي با تأثير از تفكرات مارتين بوبر، انديشة «دو تن در يك تن» يعني رودرويي انسان با خويشتن خود يا مواجهه با «وجدان» را مطرح مي‌سازد. كليد جلوگيري از بروز شر در ديدگاه وي درگير شدن پيوسته عمل انساني و وجدان است .
هانا آرنت با توجه به مشاهدات خود از دادگاه آيشمن (از افسران بلندپاية حزب نازي) به عنوان خبرنگار نيويوركر، درگير موضوع مهمي شد و آن مفهوم شر در مناسبات انساني يا همان شر اخلاقي بود. آدولف آيشمن ((1906 – 1962) كه در جريان جنگ جهاني دوم دستور جنايات متعددي را صادر كرده بود و لقب «قصاب اروپا» را يدك مي‌كشيد، پس از شكست آلمان نازي موفق شد به همراه خانواده‌اش به آرژانتين بگريزد اما توسط عوامل سرويس جاسوسي اسرائيل (موساد) شناسائي و ربوده شد. آيشمن به اسرائيل منتقل و در دادگاهي در اورشليم به جرم «جنايت جنگي»، «جنايت عليه بشريت» و «جنايت عليه يهوديت» محاكمه شد. دادگاه پس از حدود يك‌سال حكم به اعدام آيشمن داد.
آرنت معتقد بود كه او در آن دادگاه كارمند ساده و يا به عبارت ديگر انسان «مأمور و معذوري» را مي‌ديد كه كارگزار دستگاه حكومتي توتاليتر بوده و تنها كاري كه كرده پيروي از دستورات مقامات بالاتر بدون هيچ گونه تفكر و تأمل بوده است. در واقع آنچه در جريان محاكمه كشف كرد اين بود كه فقدان تفكر و انديشه بسا بيش از نيت شرورانه براي بشر فاجعه‌آفرين باشد. البته وي معتقد بود كه زيستن در فضاي توتاليتر و ايدئولوژيك يا ابتلا به اختلالات رواني هيچ‌يك آيشمن را از ارتكاب جنايات دهشتناكي كه انجام داده بود تبرئه نمي‌كند و همچنين مدعي بود كه سرمنشأ شر انساني عدم استفاده قدرت تفكر و به بيان بهتر شكلي از «فلج وجداني» است كه آيشمن نمونة بارز اين ادعا در آن زمان بود. نبايد نظام‌هاي توتاليتر و جنايات آنها را عنصري منفرد و مرتبط به فرد بدانيم. چنين نظامي حاصل ديدگاهي ايدئولوژيك است كه نه تنها فرديت را از ميان برده بلكه نوعي فلج وجداني را موجب شده است.
آرنت در مقاله «حقيقت و سياست» شرح مي‌دهد كه «جنايتكار خونسرد يا دروغگوي محاسبه‌گر خطر كمتري از كساني دارد كه از سر بي‌فكري يا جهل دست به جنايت مي‌زنند زيرا آن اولي دست‌كم هنوز مي‌فهمد كه تفاوتي ميان حقيقت و كذب، ميان خير و شر است حال آن كه اين دومي حتي همين موضوع را هم نمي‌فهمد »
وي بهترين مكان براي رسيدن به اين نوع فعاليت‌ها را عرصة‌ سياست مي‌داند زيرا كنش و تعاملات انساني، رد و بدل شدن افكار يا معارضه با آنها و تعالي اجتماعي و سياسي را در اين عرصه به خوبي مي‌توان مشاهده كرد.
علوم طبیعی نمی توانند انسان را به بازنگری در خویشتن وادارند ولی علوم انسانی و من جمله سیاست این توانایی را دارند. شر هنگامي پديد مي‌آيد كه از گفتگو با خويشتن خويش ناتوان باشيم.
وجدان زمانی موضوعیت و تحقق می یابد که انسان بتواند به درون خود بنگرد و با خود گفتگو و خود را داوری کند. رویکردی که توتالیتریسم مانع آن می شود و تمییز و تشخیص وجدان بین خیر و شر و زشت و زیبا و حقیقت و دروغ را مَشوب و آلوده می سازد.
آیشمان با وجدان خویش گفت‌وگو نمی‌کرد و به نتائج اقدامات خود نمی‌اندیشید. او اساساً به رنجی که قربانیان تصمیمات او متحمل می‌شدند التفات و توجه نداشت و تنها به شکل مکانیکی به تبعیت از فرمان و قانون اعتنا می‌کرد. آیشمان نمادِ اکثریت آدم‌های روی زمین است که نااندیشیده زندگی می‌کنند و در اطاعت از قوانین نهادینه شده و قالب‌های پاگرفته‌ی اجتماعی بی‌سنجشگری و خودارزیابی دست به عمل می‌زنند. آیشمان و جنایات او محصول ایده‌ی‌ِ رائج هم‌رنگی با جماعت و معذور دانستن مأمور است. آیشمان می‌گفت که تنها از قوانین و دستورات فرمان بُرده و مرتکب خطایی نشده است. او می‌گفت همه‌ی اقداماتش از سرِ ‌وفاداری به مافوق و قانون بوده است. هانا آرِنت آیشمان را یک انسان معمولی می‌دید که از سرِ‌بی‌فکری و تبعیت محض مرتکب جنایت شده است. گرچه او را تبرئه نمی‌کرد اما به جای آنکه پیِ تسلیِ روان مجروح یهودیان و آسیب‌دیدگان باشد و از آیشمان، هیولایی بی‌شاخ و دُم به تصویر بکشد در پیِ ریشه‌یابی شرارت بود. می‌خواست خاستگاه رویش شرارت را دریابد و بر خطر پدیدآمدنش از درون تک‌تک انسان‌ها انگشت تأکید نهد. او می‌گفت آیشمان در درون هر یک از ماست. اگر تخیل نکنیم. اگر با وجدان خویش در گفتگویی مداوم نباشیم. اگر به همنوایی با قالب‌های تثبیت‌شده تن دهیم و جرأت اندیشیدن را از خود سلب کنیم. اینجاست که ارزش تفکر و اندیشیدن در مانع‌شوندگی و بازدارندگی از شرارت روی می‌نُماید. تأملات هانا آرنت در باب دادگاه آیشمان موجب رنجیدگی یهودیان شد. در فیلم می‌بینیم که دوست دیرینه و بسیار نزدیک او «کورت» به همین سبب از او روی گرداند و او را به خاطر اینکه به قوم و ملت خود پشت کرده در خور سرزنش دانست. وقتی کورت که در بستر مرگ افتاده بود به هانا آرنت با لحنی گزنده می‌گوید «تو مردم خودت را دوست نداری؟» آرنت پاسخی در خور تأمل می‌دهد:
«مردمِ من؟ مردم، کورت! هیچ‌وقت مردم را دوست نداشته‌ام. من فقط دوست‌هایم را دوست دارم و این تنها عشقی است که قادر به ابراز آن هستم.»
اما دوستی که نمی‌تواند دگراندیشی و تفکر مستقل هانا آرنت رو تاب آورد در واپسین لحظات به او پشت می‌کند و تنهایش می‌گذارد.
در پایان فیلم در یک سخنرانی فوق‌العاده گیرا که هانا آرنت در تبیین ایده‌ی خود در حضور دانشجویان عمدتاً شاکی و معترض می‌کند بر اهمیت تفکر و اندیشیدن به عنوان فضیلتی که مانع از بروز فجایع عظیم می‌شود تأکید می‌کند. آخرین قسمت سخنرانی او این است:
«ناتوانی در امر تفکر باعث شد تا مردم عادی شرارت را در بزرگترین مقیاس انجام دهند، تا حدی که بی‌سابقه بود. دانش بیانگر میزان تفکر نیست بلکه قابلیت تشخیص خیر و شر است که اهمیت دارد، تشخیص زیبایی از زشتی. امیدوارم که تفکر به مردم این قدرت را بدهد که در این لحظات حساس، مانع وقوع فجایع بیشتری شوند.»
در انتهای سخنرانی نافذ او دانشجویان که سخت متأثر شده‌اند برای او دست می‌زنند، اما هانا آرِنت که می‌داند تفکر حقیقی با تنهایی ملازمه دارد،‌ هم چنان که بی‌اعتنا به وازنش‌ها و سرزنش‌های دوستان و نزدیکان و یهودیان، بر بیان دیدگاه خود پای فشرد و آن‌همه تهدید و توبیخ را به هیچ گرفت، برای کف زدن و تحسین آنان نیز وقعی ننهاد و اوج قصه آنجاست که وقتی حضّار برای او کف می‌زنند او تمام مدت به آنها پشت می‌کند.
ما پیش از اینکه بخواهیم با دیگران گفت‌وگو کنیم، به تعبیر مارتین بوبر لازم است که با خویشتن خود و وجدان خود به گفتگو بنشینیم.
عزت‌الله فولادوند در مقاله‌ی «مفهوم شرّ در فلسفه‌ی هانا آرنت» می‌نویسد:
«آیشمان دارای نیروی فکری لازم برای سنجش ابعاد انسانی جنایات خود نبوده و کشتار یهودیان را نیز در ردیف دیگر وظایف اداری می‌دانسته است. آرنت بر این عقیده بود که آیشمان از نظرِ‌ روانی و به علتِ فقدانِ قدرت تخیل نمی‌توانسته مجسم کند که چه بلایی بر سرِ‌قربانیانش می‌آورند و آنان چه رنجی می‌کشند... اگر از چنین نیرویی بهره می‌بُرد می‌توانست در نزدِ خویش،‌در عالم ذهن، به ابعاد انسانی و اخلاقی آن تبه‌کاری‌ها واقعیت و ملموسیت بدهد. آیشمان عاجز از تفکر بود...
بر خلاف تصور عامّه بزرگ‌ترین تبه‌کاران کسانی مانند ریچارد سوم و یاگو در نمایش‌نامه‌های شکسپیر یا بعضی از شخصیت‌های داستایفسکی نیستند که بد می‌کنند و از بدکاری خود دچار عذاب می‌شوند؛ بل که کسانی‌اند هم‌چون آیشمان که هرگز زحمت آشنایی با آن خویشتنِ درونی را به خود نداده‌اند... بزرگ‌ترین بدکاران کسانی‌اند که اساساً به یاد نمی‌آورند؛ زیرا هرگز به‌آنچه کرده‌اند حتا فکر نمی‌کنند و اگر کسی شرّی را که مرتکب شده است به یاد نیاورد، هیچ چیز جلودارش نیست... [مفهوم شرّ در فلسفه‌ی هانا آرنت؛ عزت‌الله فولادوند؛ فصل‌نامه‌ی بخارا؛ شماره‌ی 58]
«استفاده‌ی آرنت از کلمه‌ی ابتذال و ربطِ آن به مفهوم شرّ به منزله‌ی کم‌بها دادن به مسؤولیت آیشمان در تدارک و عملِ جنایت‌های نازی در بازداشت‌‌گاه‌های مرگ نیست. از نظرِ آرنت، ابتذالِ‌ شرّ ویژگیِ فردی است که به طور کامل قابلیت اندیشیدن و داوری در موردِ‌ اعمالِ خود را از دست داده است. او معتقد است که یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌ها نیندیشیدن است. و به همین دلیل آیشمان از نگاه آرنت نه یاگو است و نه مکبث. آیشمان در واقع مردی است که گفت‌وگوی درونی با وجدانِ خود را به کل از دست داده است و این عدمِ گفت‌وگو موجب عدمِ آگاهی او از وجودِ شرّ می‌شود.»[هانا آرنت و سیاست مدرن؛ رامین جهانبگلو؛ فصل‌نامه‌ی بخارا؛ شماره‌ی 58]
از نظر آرنت دلیل وجودی اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها و گولاگ‌های استالینی انهدام کثرت بشری و تقلیل انسان‌ها به یک نوع انسان است. توتالیتاریسم فردیت انسان‌ها را خرد می‌کند و آنها را به هیچ تقلیل می‌دهد تا حدی که هیچ‌کس دیگر دیده و شنیده نشود.
از نظر آرنت، ابتذال شر ویژگی فردی است که به‌طور کامل قابلیت اندیشیدن و داوری در مورد اعمال خود را از دست داده است. او معتقد است که : «یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌ها نیندیشیدن است.»
«راجر بوشه» دیدگاه آرنت را در کتاب «نظریه‌های جباریت از افلاطون تا آرنت» اینگونه توضیح می‌دهد: «مردی به شدت عادی بود، با روابط خانوادگی عادی و حتی مطلوب، فاقد مشخصات شخصی که وسوسه ذهنی نفرت از یهودیان را داشته باشد... اگر اقبال با او می‌بود، مسیر شغلی‌اش می‌توانست او را به مدیریت کارخانه‌ای یا بیمارستانی برساند... در حقیقت، شغل آیشمان موجب شد او یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران آن دوران و درگیر جنایت جمعی شود و دندانه‌ای در دستگاهی شود که یکی از بزرگ‌ترین شرارت‌های تاریخ را تولید کرد.»
مصطفی ملکیان در کتاب «حدیث آرزومندی» و در مقاله‌ای با نام «تخیل آری، توهم نه» و با اشاره به آرای اندیشمندانی همچون؛ سیمون وی، آیریس مرداک و هانا آرنت، به تفاوت‌های میان این دو مفهوم (توهم و تخیل) پرداخته و آفات و ضررهای اخلاقی گسترده‌شدن توهمات را در زندگی انسان بیان می‌کند. توهم را بزرگ‌ترین دشمن و مانع اخلاقی‌زیستن و تخیل را بزرگ‌ترین یار و مُمد زندگی اخلاقی می‌داند زیرا تخیل انسان را به واقعیت‌ها نزدیک کرده و توهم او را از واقعیت‌ها دور می‌کند: «ما از تخیل خود، نه برای گریختن از جهان، که برای پیوستن به آن بهره می‌جوییم.» به نظر ملکیان، مقصود از توهم، فعل یا حالت کسی است که به حکم انگیزشی ناآگاهانه و برای اجتناب از رویارویی با واقعیت‌های دردانگیز یا نامطبوع، به آنچه خوش دارد واقعیت داشته باشد یا واقعیت پیدا کند واقعیت نسبت می‌دهد و برای آنچه می‌خواهد باور داشته باشد توجیهاتی دست‌و‌پا می‌کند. مقصود از توهم، عقیده یا انتظاری است که مبتنی بر آمال و آرزوهاست، نه بر چیزی که آدمی برای واقعی‌انگاشتنش دلیل دارد... و مقصود از تخیل، فعل یا فرآیندی است که آدمی بتواند با ویژگی‌های خاص خودش و در وضعیتی که قرار دارد خود را جای «دیگری» قرار دهد که با ویژگی‌هایی دیگر و در وضعیتی دیگر قرار دارد و بتواند به دنیا، احساسات و عواطف او نزدیک شده و کنش و واکنش‌های او را بهتر فهم کند... ملکیان می گوید: «قاعده زرین با نگاهی سروکار دارد که حتی برای ابتدایی‌ترین نوع اخلاقی‌زیستن نیز ضروری تلقی می‌شود و آن نظرگاه این است که بکوشیم تا خود را در جای کسانی که اعمال ما بر آنان اثر می‌نهد قرار دهیم و از این طریق، با گرایش طبیعی خود به نزدیک‌بینی اخلاقی مقابله کنیم...» ابراز می‌دارد؛ واقعیت این است که هیچ‌یک از ما در جای دیگری نیست و از این‌رو برای درنظرداشتن قاعده زرین، فقط می‌توان از نیروی تخیل کمک گرفت .

منابع:
ویکی پدیا
پیامدهای نیندیشیدن محمد صادقی
مقاله "مفهوم شر از ديدگاه هانا آرنت" از هانيه‌السادات رجبي
راهکاری ساده برای خوشحالی:
پنجشنبه ها: سبک زندگی
محمدامین مروتی
هفته ای یک یا دو بار، آهنگ ها و ترانه های مورد علاقه خود و متن آن ها را از اینترنت دانلود کنید و در خلوتِ خودتان، با خواننده بخوانید و همراهی کنید. در طول هفته هم سعی کنید گه گاه، مترنم باشید و قسمتهایی از این ترانه ها را زمزمه کنید. قطعا تاثیر خوبی روی حال و احوالتان دارد. به خصوص برای کسانی که کمرو هستند و از خواندن در مقابل دیگران پرهیز می کنند، این روش بسیار موثر است. خودم امتحان کرده ام. شما نیز همین حالا امتحان کنید....
radio110.blogfa.com
shajariyan-radio110.blogfa.com
ببار ای ابر بهار
ببار ای باران ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شب‌های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای باران
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و
ببار ای ابر بهار
ببار ای باران ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شب‌های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای باران
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لب‌هایﹾ سرخ یار
به یاد عاشق‌های این دیار
به یاد عاشق‌های بی‌مزار ای باران
ببار ای باران ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شب‌های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای باران
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بی‌داد از این روزگار
ماه رو دادن به شب‌های تار ای باران
ببار ای باران ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شب‌های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای باران
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لب‌های سرخ یار
به یاد عاشق‌های این دیار
به یاد عاشق‌های بی‌مزار ای باران
ببار ای باران ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شب‌های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای باران
با دلم گریه کن خون ببار
در شب‌های تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای باران
Forwarded from IranChalipa
😊 لبخند تذهیب زندگی است 😊

موضوع: #خوشنویسی
نوع اثر: #شعر_فارسي
سبک: #نستعلیق
صاحب اثر: #علی_برات_نژاد

با ما همراه باشيد👇
@IranChalipa
Forwarded from IranChalipa
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند..

موضوع: #خوشنویسی
نوع اثر: #شعر_فارسي
سبک: #شکسته


با ما همراه باشيد👇
@IranChalipa
Forwarded from IranChalipa
فهم آبست و وجود تن سبو
چون سبو بشکست ریزد آب ازو...

موضوع: #خوشنویسی
نوع اثر: #شعر_فارسی
سبک: #نستعليق


با ما همراه باشيد👇
@IranChalipa
Forwarded from Deleted Account
مشت بسته،
هدیه را دریافت نمی کند

ذهن بسته،
ایده را
کانال فرهنگی-فلسفی " محمدامین مروتی ":
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
شنبه ها: گفتار ادبی هنری معرفی فیلم «هنوز آلیس»: (Still Alice)
محمدامین مروتی
کارگردان: ریچارد گلتزر. محصول سال ۲۰۱۴ .
بازیگران : الک بالدوین، هانتر پریش، جولیان مور، کیت باسورث، و کریستن استوارت .
داستان فیلم درباره زندگی یک استاد دانشگاه در رشته زبانشناسی است که به آلزایمر زودرس مبتلا می‌شود. جولین مور، جایزه بهترین بازیگر زن نقش اول زن اسکار هفتاد و هشتم را برای بازی در این فیلم از آن خود کرد.
فیلم در بارة چالش هایی است که رفته رفته زندگی یک زن موفق و تحصیلکرده را در آستان 50 سالگی از ریخت و قیافه می اندازد و از مدار طبیعی خارج می کند. فیلم مدت ها دست از سرِ تماشاگر جدی -که با قهرمان داستان همذات پنداری می کند- بر نمی دارد. اعمالی که آلیس برای مدیریت و کنترل بیماری خود می کند، حسی واقعی تر از ماجرا به بیننده القا می کند. همراهی همسر آلیس تا حدودی برای او تسکین دهنده است. سخنرانی آلیس در بارة بیماریش و چگونگی تحت تاثیر قرار دادن زندگی اش، از بهترین و تاثیرگذارترین سکانس های فیلم است.
Forwarded from جمهوریت
♈️اين كه ما براى چيزى دليل داريم باعث نمى شود كه آن را بخواهيم
اين كه ما چيزى را مى خواهيم باعث مى شود كه برايش دليل بسازيم.

شوپنهاور
@jomhuriyat
Forwarded from جمهوریت
♈️انسان سه چهارم وجود خود را از دست مى دهد براى اینکه شبیه دیگران باشد!

آرتور شوپنهاور

@jomhuriyat
دین ما را پرسش‌های ما می‌سازد:
پردۀ اول:
جوان از کشیش پرسید: من می‌توانم در حالی که دعا می‌خوانم، سیگار بکشم؟ کشیش گفت: نه.
پردۀ دوم:
جوان از کشیش پرسید: من می‌توانم در حالی که سیگار می‌کشم، دعا هم بخوانم؟ کشیش گفت: بله فرزندم. خدا را در هیچ حالی نباید فراموش کرد.
رضا بابایی
Forwarded from تکستوگرافی
اگر انسانی بیش از
دیگران بداند
تنها می شود.



"کارل_گوستاو_یونگ"


✍️ @TEXTOGHRAPHY
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی فقط برای امروز
محمدامین مروتی
"داریوش" خواننده را به خاطر صدایش، ترانه هایش و از همه مهمتر زندگیش دوست دارم. در مصاحبه ای از وقایع زندگیش تعریف می کرد و از این که چگونه از چنگ اعتیاد رها شده. در پاسخ سوال مصاحبه کننده که :" مطمئنی دیگر آلوده نمی شوی؟"، گفت نمی دانم ولی ما شعاری داریم با عنوان "فقط برای امروز". یعنی فقط برای امروز پاک باش. رنجش از گذشته را فراموش، خشم در حال را با عشق، و ترس از آینده را با ایمان و امید به نیروی برتر و مهربان جهان، جایگزین کنیم. فقط برای امروز خوب زندگی کنیم. در واقع عدم رنجش نسبت به گذشته و امید و خوش بینی به آینده به ساختن امروزم کمک می کند. درسی که داریوش از زندگی آموخته، فقط به کار معتادان مواد مخدر نمی آید. به کار تک تک ما که اسیر عادت هایِ روزمرّه شده ایم هم می آید.
سه شنبه ها:گفتار عرفانی غیرت ورزیدن بر پوشش حقیقت از نامحرمان از راه پرگویی

محمدامین مروتی
مولانا در دفتر ششم به حضرت حق خطاب می کند که من تو را نمی بینم، چون تو روی من هستی و از حبل الورید به من نزدیک تری و از غایت قرب و نزدیکی تو را نمی بینم. پس اگر ندای یا یا سر می دهم که خطاب به مخاطب بعید است در واقع می خواهم از چشم اغیار پنهانی کنم که مرا و تو را نمی فهمند:
انتَ وجهی، لا عجب اَن لا اَراه
غایة القُربِ حجابُ الاشتباه
جِئتُ اقرَب انتَ مِن حَبل الورید
کم اَقُل: " یا! یا! "نداء للبعید
با صدا کردن تو در بیابان، می خواهم نامحرمان را به غلط می اندازم:
بل اغالطهم انادی فی القفار
کَی اُکَتِّم مَن معی، مِمّن اَغار
سپس قصة روگرفتن عایشه از کوری را که مهمان پیامبر بود، به عنوان شاهد مثال می آورد و می گوید عایشه در حجاب رفت چون از غیرت پیامبر بر خودش آگاه بود:
چون در آمد آن ضریر از در شتاب
عایشه بگریخت بهرِ احتجاب
زان که واقف بود آن خاتون پاک
از غیوریّ رسولِ رشک ناک
گفت پیغامبر برای امتحان،
او نمی‌بیند تو را کم شو نهان
کرد اشارت عایشه با دست ها
او نبیند، من همی‌بینم وِرا
در واقع عایشه از سطح حجاب ظاهر . حجاب شرعی عبور می کند و در حجابی دیگر در حجابِ معنا یعنی پوشیده بودن معنوی از اغیار می رود و می گوی اگر او هم مرا نبیند من هم نباید در او نظر کنم یعنی باید حریمی ورای حریم شرع نگاه دارم. مولانا از این داستان نتیجه می گیرد که عقل بر زیبایی غیرت می ورزد. یعنی زیبایی و حقیقت و معنا را از نامحرم، مکتوم می دارد. چرا که چشم ایشان تابِ نور حقیقت را ندارد. بنابراین عقل حقایق و نصایح را در قالب تمثیل و تشبیه پنهان می کند و آشکارا بیان نمی کند:
غیرت عقل است بر خوبیِ روح
پر ز تشبیهات و تمثیل این نصوح
اما مگر نه این که این حقایق از نامحرم پنهان است. پس چرا عقل بر محجوب ماندنشان غیرت می ورزد و اصرار می کند؟
با چنین پنهانیی کین روح راست
عقل بر وی این چنین رشکین چراست؟
مگر نه این است که هر چشمی تاب دیدن نور را ندارد و نور آفتاب خود حجابِ خود است؟
از که پنهان می‌کنی ای رشک‌خو
آن که پوشیدست نورش روی او؟
پس آفتاب نیازی ندارد تا خود را بپوشاند:
می‌رود بی‌روی‌پوش این آفتاب
فرطِ نور اوست رویش را نقاب
مولانا در پاسخ این پرسش ها می گوید این غیرت از طرفی متمایل به حداکثر پنهان کاری از نامحرم است تا آن جا که حتی چشم و گوش خود را هم نامحرم تلقی می کند و لب از هرگونه سخنی بر می بندد:
رشک از آن افزون‌ترست اندر تنم
کز خودش خواهم که هم پنهان کنم
ز آتش رشک گران آهنگ، من
با دو چشم و گوشِ خود در جنگ، من
چون چنین رشکیستت ای جان و دل
پس دهان بر بند و گفتن را بهل
اما این خاتمة کار نیست. از سوی دیگر این آفتای تاب مستوری ندارد و اگر آن را بپوشانی سر از روزن بر می آرد:
ترسم ار خامش کنم آن آفتاب
از سوی دیگر بدرّاند حجاب
چنان که به مضمون حدیث قدسی خداوند گنج مخفی بود و می خواست شناخته شود و خلق را آفرید «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف» :
گر بغرد بحر، غُرّه‌ش کف شود
جوشِ احبَبتُ بِاَن اَعرَف، شود
اما من حرف می زنم تا نامحرمان را به حرف زدن مشغول کنم تا متوجه روی و بوی گل نشوند که نه تاب و نه شایستگی آن را دارند. حرف زدن همان و در حجاب کردن همام:
حرف گفتن، بستنِ آن روزنست
عین اظهارِ سخن، پوشیدنست
چنان که بلبل به نعره و گفتگو مشغول می شود تا بوی و روی گل را نهان دارد:
بلبلانه نعره زن در روی گل
تا کنی مشغولشان از بوی گل
تا به قُل، مشغول گردد گوششان
سوی روی گل نپرّد هوششان
در حقیقت مولانا تعریضی به خداشناسی فلسفی و کلامی و استدلالی می زند که با حرف زدن و استدلال در باب خدا، از خداشناسی دیداری و شهودی محروم می مانند و در واقع همان سخن گفتن ها و دلیل آوردن ها رهزنشان می شود:
پیش این خورشید کو بس روشنیست
در حقیقت هر دلیلی ره‌زنیست