کچل کردن از سربازی حذف شد
رئیس اداره منابع انسانی سرباز ستاد کل نیروهای مسلح:
🔹بر اساس تصمیم اتخاذ شده دیگر سربازان اجباری برای کچل کردن ندارند.
🔹از این پس اندازه موی سر کارکنان وظیفه برای دیپلم و پایین تر در مراکز آموزش شماره ۱۰ و سرباز و سرجوخه در حین خدمت ۱۰ تا ۱۶ همچنین فوق دیپلم و بالاتر در مراکز آموزش ۱۶ و افسر و درجه دار در حین خدمت ۱۶ تا ۲۰ خواهد بود. /فارس
👁🌹👁
@mamatiir
رئیس اداره منابع انسانی سرباز ستاد کل نیروهای مسلح:
🔹بر اساس تصمیم اتخاذ شده دیگر سربازان اجباری برای کچل کردن ندارند.
🔹از این پس اندازه موی سر کارکنان وظیفه برای دیپلم و پایین تر در مراکز آموزش شماره ۱۰ و سرباز و سرجوخه در حین خدمت ۱۰ تا ۱۶ همچنین فوق دیپلم و بالاتر در مراکز آموزش ۱۶ و افسر و درجه دار در حین خدمت ۱۶ تا ۲۰ خواهد بود. /فارس
👁🌹👁
@mamatiir
#دوغ طلای سفید صداوسیما
🔻گزارش «فرهیختگان» از یک تبلیغ خاص در سیما که درآمدش «عالیس»ت
🔻تلویزیون روزانه ۱۱۵ دقیقه تبلیغات از شرکت عالیس را فقط در ۵ شبکه پخش میکند؛ زمانی بیشتر از یک فوتبال و حتی فیلم سینمایی. رقمی که با محاسبه ۹ میلیون برای هر ثانیه به دست میآید، ۶۲ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان میشود. اگر این عدد را در ۳۱ روز ضرب کنیم، به عدد شگفتانگیز ۱۸۶۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰ میرسیم.
#مبلغی_که_عالیس__در_یک_ماه_باید_به_تلویزیون_پرداخت_کند
👁🌹👁
@mamatiir
🔻گزارش «فرهیختگان» از یک تبلیغ خاص در سیما که درآمدش «عالیس»ت
🔻تلویزیون روزانه ۱۱۵ دقیقه تبلیغات از شرکت عالیس را فقط در ۵ شبکه پخش میکند؛ زمانی بیشتر از یک فوتبال و حتی فیلم سینمایی. رقمی که با محاسبه ۹ میلیون برای هر ثانیه به دست میآید، ۶۲ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان میشود. اگر این عدد را در ۳۱ روز ضرب کنیم، به عدد شگفتانگیز ۱۸۶۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰ میرسیم.
#مبلغی_که_عالیس__در_یک_ماه_باید_به_تلویزیون_پرداخت_کند
👁🌹👁
@mamatiir
⬅️50 درصد از تصادفات در 4 شهرستان استان اصفهان رخ میدهد
مدیرکل راهداری و حمل و نقل جادهای:
🔸کاهش آمار تصادفات منجر به فوت استان اصفهان ماحصل تصمیمگیری برای اساس مدلهای علمی همه دستگاهها در اجرای تصمیمات مربوطه است.
🔸حدود 50 درصد از تصادفات فوتی در 4 شهرستان اصفهان، کاشان، شاهینشهر و #نایین رخ داده است.
🔸شدت تصادف برای سرنشینان عقب خودروها درصورت نبستن کمربند ایمنی چندین برابر افزایش مییابد.
👁🌹👁
@mamatiir
مدیرکل راهداری و حمل و نقل جادهای:
🔸کاهش آمار تصادفات منجر به فوت استان اصفهان ماحصل تصمیمگیری برای اساس مدلهای علمی همه دستگاهها در اجرای تصمیمات مربوطه است.
🔸حدود 50 درصد از تصادفات فوتی در 4 شهرستان اصفهان، کاشان، شاهینشهر و #نایین رخ داده است.
🔸شدت تصادف برای سرنشینان عقب خودروها درصورت نبستن کمربند ایمنی چندین برابر افزایش مییابد.
👁🌹👁
@mamatiir
Mamatiir - کانال پایگاه ممتی
#قصه_های_ولایت از مجموعه قصه های ولایت... این قصه: #عشق_شیرین قصه ای از : #ناصر_طالبی_نژاد ....بههرحال این تنها غار موجود در منطقه بود و محمد اطمینان داشت اگر منظور مرد بیصورت غار بوده باشد، شکی نیست که همین کوه شیر است، غاری که بارها قصههای عجیب غریبی…
#قصه_های_ولایت
#عشق_شیرین قسمت ششم
...به دهانه غار رسیدند، درخت وَن مدخل غار، بسیار قدیمی و تنومند بود؛ باریکههای پارچههای رنگ و رو رفتهای که به شاخههای پاییندست آن گرهزده بودند، در نسیم نیم روزی، چون دنبالههای آشفته بادبادک پیچوتاب میخوردند و میرقصیدند و فضای غار را وهمناک تر میکردند. از کنار درخت گذر کردند و وارد غار شدند. محوطه غار نسبتاً بزرگ بود با ارتفاعی بیش از پنج شش متر؛ سقف نامنظم آن کاملاً سیاه و دودگرفته بود؛ این نشان میداد شاید دهها و صدها سال پیش کسانی اینجا زندگی میکردهاند که برای گرم شدن و پختوپز از آتش استفاده میکردهاند ولی روی زمین هیچ نشانهای از آتش و آتشدان وجود نداشت؛ هوای داخل غار خنکای مطبوعی داشت؛ عمق غار زیاد نبود اما حفرهای زیادی در جایجای سقف و دیواره محوطه اصلی آن به چشم میخورد. درست در میانه محوطه غار نیز سنگ نسبتاً بزرگ وجود داشت که انگار نیمی از آن در سنگریزههای کف آن فرورفته بود. ظاهراً که هیچچیز عجیبوغریبی در آنجا نبود. نه نشانهای از درگیری بود، نه خونی بر زمین ریخته شده بود و نه مدرکی گواه بر یک اتفاق دور و نزدیک به چشم میآمد. پس چرا مرد بیصورت از محمد خواسته بود به اینجا بیاید؟! آخر غار دیگری در این منطقه وجود نداشت. اصلاً باید پی چه چیزی میگشتند؟! از پارچههای رنگ و رو رفتهای که به درخت دخیل بسته بودند، مشخص بود که مدتها است کسی پایش را به آنجا نگذاشته است. بهسرعت همه حفرهها را وارسی کردند؛ توی یکی دو تا از آنها اسکلت جوجهتیغی و موشِ صحرایی به چشم میخورد.
نیم ساعتی دور و اطراف غار را وارسی کردند و سپس بازگشتند و بر تکه سنگ صیقلی کنار درخت وَن نشستند؛ علی سفره را گشود و هرکدام چند لقمهای نان و ماستینه خوردند. محمد از اینکه بیجهت به چنین سفری آمده بود دلخور بود اما علی برعکس سرحال بود و حتی بلند شد و باریکهای از پیراهنش را برید و به شاخه درخت بست و با صدایی بلند آرزو کرد، بچههایش خوشبخت باشند! سپس سفره و کوزه را برداشت و بهاتفاق محمد به سمت پایین حرکت کردند. تقریباً نیمی از راه را پایین آمده بودند که صدایی زنانهای را از داخل غار دو بار با لحنی متفاوت فرهاد را صدا زد! علی و محمد از تعجب و ترس دستوپایشان شُل شد و بر زمین نشستند، چگونه چنین چیزی ممکن بود! صدای یک زن! آنهم در اینجا! علی کوزه آب و سفره نان را واگذاشت و خواست فرار کند اما محمد دستش را گرفت و مانع شد. محمد بهآرامی گفت: اینهمه راه آمدهایم تا ببینیم منظور مرد بیصورت چه بوده، آنوقت به این راحتی برگردیم؟!...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
https://telegram.me/mamatiir
#عشق_شیرین قسمت ششم
...به دهانه غار رسیدند، درخت وَن مدخل غار، بسیار قدیمی و تنومند بود؛ باریکههای پارچههای رنگ و رو رفتهای که به شاخههای پاییندست آن گرهزده بودند، در نسیم نیم روزی، چون دنبالههای آشفته بادبادک پیچوتاب میخوردند و میرقصیدند و فضای غار را وهمناک تر میکردند. از کنار درخت گذر کردند و وارد غار شدند. محوطه غار نسبتاً بزرگ بود با ارتفاعی بیش از پنج شش متر؛ سقف نامنظم آن کاملاً سیاه و دودگرفته بود؛ این نشان میداد شاید دهها و صدها سال پیش کسانی اینجا زندگی میکردهاند که برای گرم شدن و پختوپز از آتش استفاده میکردهاند ولی روی زمین هیچ نشانهای از آتش و آتشدان وجود نداشت؛ هوای داخل غار خنکای مطبوعی داشت؛ عمق غار زیاد نبود اما حفرهای زیادی در جایجای سقف و دیواره محوطه اصلی آن به چشم میخورد. درست در میانه محوطه غار نیز سنگ نسبتاً بزرگ وجود داشت که انگار نیمی از آن در سنگریزههای کف آن فرورفته بود. ظاهراً که هیچچیز عجیبوغریبی در آنجا نبود. نه نشانهای از درگیری بود، نه خونی بر زمین ریخته شده بود و نه مدرکی گواه بر یک اتفاق دور و نزدیک به چشم میآمد. پس چرا مرد بیصورت از محمد خواسته بود به اینجا بیاید؟! آخر غار دیگری در این منطقه وجود نداشت. اصلاً باید پی چه چیزی میگشتند؟! از پارچههای رنگ و رو رفتهای که به درخت دخیل بسته بودند، مشخص بود که مدتها است کسی پایش را به آنجا نگذاشته است. بهسرعت همه حفرهها را وارسی کردند؛ توی یکی دو تا از آنها اسکلت جوجهتیغی و موشِ صحرایی به چشم میخورد.
نیم ساعتی دور و اطراف غار را وارسی کردند و سپس بازگشتند و بر تکه سنگ صیقلی کنار درخت وَن نشستند؛ علی سفره را گشود و هرکدام چند لقمهای نان و ماستینه خوردند. محمد از اینکه بیجهت به چنین سفری آمده بود دلخور بود اما علی برعکس سرحال بود و حتی بلند شد و باریکهای از پیراهنش را برید و به شاخه درخت بست و با صدایی بلند آرزو کرد، بچههایش خوشبخت باشند! سپس سفره و کوزه را برداشت و بهاتفاق محمد به سمت پایین حرکت کردند. تقریباً نیمی از راه را پایین آمده بودند که صدایی زنانهای را از داخل غار دو بار با لحنی متفاوت فرهاد را صدا زد! علی و محمد از تعجب و ترس دستوپایشان شُل شد و بر زمین نشستند، چگونه چنین چیزی ممکن بود! صدای یک زن! آنهم در اینجا! علی کوزه آب و سفره نان را واگذاشت و خواست فرار کند اما محمد دستش را گرفت و مانع شد. محمد بهآرامی گفت: اینهمه راه آمدهایم تا ببینیم منظور مرد بیصورت چه بوده، آنوقت به این راحتی برگردیم؟!...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
https://telegram.me/mamatiir
Telegram
Mamatiir - کانال پایگاه ممتی
پایگاه تفریحی و اطلاع رسانی ممتی
متفاوت ترین و به روز ترین کانال شهرستان نایین
تماس با مدیر کانال: @Rezash1344
لینک دعوت نامه کانال :
https://telegram.me/joinchat/CfA98jzuNU2ipeXu3rdbew
متفاوت ترین و به روز ترین کانال شهرستان نایین
تماس با مدیر کانال: @Rezash1344
لینک دعوت نامه کانال :
https://telegram.me/joinchat/CfA98jzuNU2ipeXu3rdbew
🌼یا رب چہ شود زان گل نرگس خبرآید
🍃آن یار سفرڪردهٔ ما از سفر آید
🌼شام سیہ غیبٺ ڪبری بہ سر آید
🍃امید همہ منتظران منتظر آید
🌤صبح جمعتون در پناه امام مهدی(عج)
👁🌹👁
@mamatiir
🍃آن یار سفرڪردهٔ ما از سفر آید
🌼شام سیہ غیبٺ ڪبری بہ سر آید
🍃امید همہ منتظران منتظر آید
🌤صبح جمعتون در پناه امام مهدی(عج)
👁🌹👁
@mamatiir
اگر میخواهید به کسی شماره کارت یا شماره حساب بانکی بدهید عکس کارتتان را نفرستید
از طریق شماره CVV و تاریخ انقضای کارت و شماره کارت فقط در شش ثانیه تنها با استفاده از لپ تاپ و اتصال به اینترنت کارت اعتباری شما را هک میکنند و در اصطلاح عمل فیشینگ یا تخلیه حساب از شما انجام میگیرد...
پیشگیری پلیس فتا
لطفا اطلاع رسانی کنید
👁🌹👁
@mamatiir
از طریق شماره CVV و تاریخ انقضای کارت و شماره کارت فقط در شش ثانیه تنها با استفاده از لپ تاپ و اتصال به اینترنت کارت اعتباری شما را هک میکنند و در اصطلاح عمل فیشینگ یا تخلیه حساب از شما انجام میگیرد...
پیشگیری پلیس فتا
لطفا اطلاع رسانی کنید
👁🌹👁
@mamatiir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فریاد اعتراض یک زن بیمار در بیمارستانی در مازندران و دلجویی وزیر بهداشت از او
🔻 وزیر: قربونت برم من برات دکتر خوب میارم
هرچه فریاد دارید بر سر مسئولین بی کفایت بزنید!
👁🌹👁
@mamatiir
🔻 وزیر: قربونت برم من برات دکتر خوب میارم
هرچه فریاد دارید بر سر مسئولین بی کفایت بزنید!
👁🌹👁
@mamatiir
#صدای_مردم
ریاست محترم شبکه بهداشت ودرمان شهرستان نایین جناب آقای دکتر نقیب زاده نایینی
با سلام و احترام
به اطلاع می رساند، مرکز بهداشتی درمانی محمدیه نایین که روزانه پذیرای تعداد ی از اهالی محروم محمدیه و سایر روستاهای مجاور درتمامی زمینه ها بوده و می باشد ضمن کمبود نیروی انسانی در سایر قسمت ها دجار کمبود پزشک نیز می باشد بطوریکه این امر سبب گردیده تا این مرکز توان سرویس دهی مطلوب و مناسب را به مراجعین نداشته و موجبات نارضایتی اهالی را فراهم سازد. لذا با توجه به فرمایش خود شما در سال گذشته که محمدیه در حاشیه شهر قرار دارد و دسترسی مردم به خدمات مشکل هست لذا مستدعی است با توجه به وعده ها وقول هایی که بارها از سوی مسئولین امر بهداشت ودرمان در خصوص توجه ویژه به امور تنها مرکز درمانی موجود در محمدیه نایین داده شده و می شود ترتیبی اتخاذ فرمائید تا نسبت به تامین حداقل پزشک مورد نیاز این مرکز اقدام و نگرانی ما اهالی که قادر به مراجعه به سایر مراکز درمانی شهری نمی باشیم مرتفع گردد.
منتظر پاسخ شما هستیم
#با_تشکر
👁🌹👁
@mamatiir
ریاست محترم شبکه بهداشت ودرمان شهرستان نایین جناب آقای دکتر نقیب زاده نایینی
با سلام و احترام
به اطلاع می رساند، مرکز بهداشتی درمانی محمدیه نایین که روزانه پذیرای تعداد ی از اهالی محروم محمدیه و سایر روستاهای مجاور درتمامی زمینه ها بوده و می باشد ضمن کمبود نیروی انسانی در سایر قسمت ها دجار کمبود پزشک نیز می باشد بطوریکه این امر سبب گردیده تا این مرکز توان سرویس دهی مطلوب و مناسب را به مراجعین نداشته و موجبات نارضایتی اهالی را فراهم سازد. لذا با توجه به فرمایش خود شما در سال گذشته که محمدیه در حاشیه شهر قرار دارد و دسترسی مردم به خدمات مشکل هست لذا مستدعی است با توجه به وعده ها وقول هایی که بارها از سوی مسئولین امر بهداشت ودرمان در خصوص توجه ویژه به امور تنها مرکز درمانی موجود در محمدیه نایین داده شده و می شود ترتیبی اتخاذ فرمائید تا نسبت به تامین حداقل پزشک مورد نیاز این مرکز اقدام و نگرانی ما اهالی که قادر به مراجعه به سایر مراکز درمانی شهری نمی باشیم مرتفع گردد.
منتظر پاسخ شما هستیم
#با_تشکر
👁🌹👁
@mamatiir
ey narossinah
@mamatiir
تركيب بند اي نارُسّينه اي نارُسّينه/ بازنشر
#استاد_محمدعلی_ابراهیمی_انارکی
اجرا: شهریور 96.
دومین همایش گویش های محلی استان اصفهان
👁🌹👁
@mamatiir
#استاد_محمدعلی_ابراهیمی_انارکی
اجرا: شهریور 96.
دومین همایش گویش های محلی استان اصفهان
👁🌹👁
@mamatiir
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
مراسم مولودی خوانی ویژه خواهران، فردا شنبه 22 تیرماه 98.
حسینیه پادرخت محمدیه ساعت 5 بعدازظهر.
#میلاد_علی_ابن_موسی_الرضا_ع_مبارک_باد
👁🌹👁
@mamatiir
مراسم مولودی خوانی ویژه خواهران، فردا شنبه 22 تیرماه 98.
حسینیه پادرخت محمدیه ساعت 5 بعدازظهر.
#میلاد_علی_ابن_موسی_الرضا_ع_مبارک_باد
👁🌹👁
@mamatiir
فیلم مستند "خانه سیاه است"
کارگردان: فروغ فرخزاد
تهیه کننده: ابراهیم گلستان
محصول ایران/ ۱۳۴۲
برنده جایزه بهترین فیلم مستند در فستیوال فیلم آلمان غربی 1962
بزودی در کانال پایگاه ممتی.
👁🌹👁
@mamatiir
کارگردان: فروغ فرخزاد
تهیه کننده: ابراهیم گلستان
محصول ایران/ ۱۳۴۲
برنده جایزه بهترین فیلم مستند در فستیوال فیلم آلمان غربی 1962
بزودی در کانال پایگاه ممتی.
👁🌹👁
@mamatiir
#قصه_های_ولایت
#عشق_شیرین قسمت هفتم
...شاید این صدا سرنخی برای ماجرای مرد بیصورت باشد. علی آرام شد و هر دو بهصورت نیمخیز به سمت غار بازگشتند؛ گرچه فقط دو بار صدای محو زنانه را شنیدند بود اما با ترس و تردید وارد غار شدند. ظاهراً هیچکسی در غار نبود و هیچ تغییری هم رخ نداده بود. علی گفت شاید صدای باد در حفرههای غار پیچیده و آنها را بهاشتباه انداخته که چنین صدایی را شنیدهاند! باوجوداین هر دو یکبار دیگر تمام محوطه و سوراخ سنبههای غار را سرکشی کردند، هیچچیز مشکوکی نبود. علی سیگاری گیراند و کناری به دیوار غار تکیه داد. هنوز دستش از ترس میلرزید. پکی عمیق به سیگارش زد و دود غلیظ آن را بیرون داد. حلقه دود سیگارش به سمت شیاری که در دیواره غار بود دوید و در آن محو شد. علی با تعجب از جایش برخاست و به سمت شیار رفت؛ پک بلند دیگری به سیگارش زد و دودش را مستقیم به سمت شیار راند. شیار همه دود سیگار را بلعید. فوراً محمد را که همچنان درگیر وارسی حفرهها بود صدا زد؛ دود سیگارش را به سمت شیار فرستاد. محمد نیز چند بار کار علی را تکرار کرد. هر دو هیجانزده و ترسیده به بررسی شیار پرداختند. انگار تکه سنگ بزرگِ تقریباً مستطیل شکلی را به طرز ماهرانهای در دل دیوار غار جا داده بودند. سنگ را هل دادند، ثابت و محکم بود. محمد که انگار خسته و عصبانی شده بود، نعره کشید: کسی اینجاست؟ گفتم کسی اینجاست؟! ناگهان همان صدای زنانه از داخل شیار به گوششان رسید که این بار با نرمی و وضوح کامل گفت: من شیرینم! فرهادم را میخواهم! علی و محمد متعجب به یکدیگر نگاه کردند. شیرین! فرهاد! این آخرین کلمهای بود که از دهان علی خارج شد و سپس بیهوش بر زمین افتاد. محمد با دیدن این صحنه وحشتزده به بیرون غار دوید اما دوباره بازگشت و به علی که همچنان بیهوش افتاده بود نگاه کرد و دوباره خارج شد. چند لحظه بعد سینه سپر کرده وارد غار شد و فریاد زد من از جن و پری نمیترسم. پا بر زمین کوفت و دائم این جمله را تکرار کرد؛ بعد هم علی را بر دوش گرفت و از غار خارج شد؛
دقایقی بعد درحالیکه دست و زانویش زخمی شده بود، خودش و علی را بهجایی که کوزه را گذاشته بودند رساند. چند جرعه آب کوزه را نوشید و مقداری را بهصورت علی پاشید. علی به هوش آمد اما زبانش بندآمده بود و تمام تنش میلرزید. محمد مقداری آب به او نوشاند و دستش را گرفت و به سمت موتورسیکلت، پایین برد. علی ترسیده و لرزان پشت موتورسیکلت نشست و محمد هم ترک او و به سمت ولایت حرکت کردند...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
https://telegram.me/mamatiir
#عشق_شیرین قسمت هفتم
...شاید این صدا سرنخی برای ماجرای مرد بیصورت باشد. علی آرام شد و هر دو بهصورت نیمخیز به سمت غار بازگشتند؛ گرچه فقط دو بار صدای محو زنانه را شنیدند بود اما با ترس و تردید وارد غار شدند. ظاهراً هیچکسی در غار نبود و هیچ تغییری هم رخ نداده بود. علی گفت شاید صدای باد در حفرههای غار پیچیده و آنها را بهاشتباه انداخته که چنین صدایی را شنیدهاند! باوجوداین هر دو یکبار دیگر تمام محوطه و سوراخ سنبههای غار را سرکشی کردند، هیچچیز مشکوکی نبود. علی سیگاری گیراند و کناری به دیوار غار تکیه داد. هنوز دستش از ترس میلرزید. پکی عمیق به سیگارش زد و دود غلیظ آن را بیرون داد. حلقه دود سیگارش به سمت شیاری که در دیواره غار بود دوید و در آن محو شد. علی با تعجب از جایش برخاست و به سمت شیار رفت؛ پک بلند دیگری به سیگارش زد و دودش را مستقیم به سمت شیار راند. شیار همه دود سیگار را بلعید. فوراً محمد را که همچنان درگیر وارسی حفرهها بود صدا زد؛ دود سیگارش را به سمت شیار فرستاد. محمد نیز چند بار کار علی را تکرار کرد. هر دو هیجانزده و ترسیده به بررسی شیار پرداختند. انگار تکه سنگ بزرگِ تقریباً مستطیل شکلی را به طرز ماهرانهای در دل دیوار غار جا داده بودند. سنگ را هل دادند، ثابت و محکم بود. محمد که انگار خسته و عصبانی شده بود، نعره کشید: کسی اینجاست؟ گفتم کسی اینجاست؟! ناگهان همان صدای زنانه از داخل شیار به گوششان رسید که این بار با نرمی و وضوح کامل گفت: من شیرینم! فرهادم را میخواهم! علی و محمد متعجب به یکدیگر نگاه کردند. شیرین! فرهاد! این آخرین کلمهای بود که از دهان علی خارج شد و سپس بیهوش بر زمین افتاد. محمد با دیدن این صحنه وحشتزده به بیرون غار دوید اما دوباره بازگشت و به علی که همچنان بیهوش افتاده بود نگاه کرد و دوباره خارج شد. چند لحظه بعد سینه سپر کرده وارد غار شد و فریاد زد من از جن و پری نمیترسم. پا بر زمین کوفت و دائم این جمله را تکرار کرد؛ بعد هم علی را بر دوش گرفت و از غار خارج شد؛
دقایقی بعد درحالیکه دست و زانویش زخمی شده بود، خودش و علی را بهجایی که کوزه را گذاشته بودند رساند. چند جرعه آب کوزه را نوشید و مقداری را بهصورت علی پاشید. علی به هوش آمد اما زبانش بندآمده بود و تمام تنش میلرزید. محمد مقداری آب به او نوشاند و دستش را گرفت و به سمت موتورسیکلت، پایین برد. علی ترسیده و لرزان پشت موتورسیکلت نشست و محمد هم ترک او و به سمت ولایت حرکت کردند...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
https://telegram.me/mamatiir
Telegram
Mamatiir - کانال پایگاه ممتی
پایگاه تفریحی و اطلاع رسانی ممتی
متفاوت ترین و به روز ترین کانال شهرستان نایین
تماس با مدیر کانال: @Rezash1344
لینک دعوت نامه کانال :
https://telegram.me/joinchat/CfA98jzuNU2ipeXu3rdbew
متفاوت ترین و به روز ترین کانال شهرستان نایین
تماس با مدیر کانال: @Rezash1344
لینک دعوت نامه کانال :
https://telegram.me/joinchat/CfA98jzuNU2ipeXu3rdbew